ديدگاه ابن سينا
ابن سينا به عنوان فيلسوف مسلمان و اثرپذيرفته از تعاليم دينى درباره اوصافِ خدا سه ركن اساسى را از نظر دور نداشته است:
1. اعتقاد به خالق بودنِ خداوند.
2. پيوند خداوند با عالَم و انسان بعد از آفرينش آنها. و به عكس. بنابراين خداى ابن سينا (heism) است.
3. اعتقاد راسخ به معاد.
برابر اين سه اصل ابن سينا دريافته بود كه اسماء و صفاتى كه ارسطو به محرك نسبت مى دهد ناقص است. لذا به پيروى از تعاليم دينى صفاتى به خدا نسبت مى دهد كه مورد قبول ارسطو نيست. اين صفات عبارتند از: مريد قادر سميع بصير تكلم.
و نيز بنابر نظر ارسطو خدا آفريدگار نيست و عالَم قديم است و خدا جز به ذات خود به چيزى علم ندارد.
در حالى كه ابن سينا بر اين باور است كه خدا خالق است و خدا افزون بر ذاتِ خود به غير نيز علم دارد و همچنين عالَم قديم زمانى است. از آن جا كه دو قسم اخير از بحثهاى دشوار الهيات است; از اين روى در اين باره بيش تر به بحث مى پردازيم.
علم واجب الوجود به كليات و جزئيات
ارسطو بر اين باور است كه خدا عقل محض است و ذات خود را تعقّل مى كند و به ماسواى خود و جزئيات خود تعقّل نمى كند بلكه تعقّل او بر كليات است.از نظر ابن سينا خدا ذات خود را تعقّل مى كند و به غير خود نيز علم دارد و همچنين خداوند علاوه بر كليات جزئيات را به گونه كلّى تعقّل مى كند به گونه اى كه
ذره اى در آسمانها و زمين از علم او پوشيده نمى ماند.
(واجب الوجود انما يعقل كل شىء على نحو كلّى و مع ذلك لايعزب عنه شىء شخصى ولايعزب عنه مثقال ذرة فى السموات والارض135 وهذا من العجايب التى يحوج تصورها الى لطف قريحة.)136
ييا:
(اما كيفيت اين چون او ذات خود را تعقّل مى كند و نيز تعقّل مى كند كه مبدأ هر موجودى است تعقّل مى كند كه موجودات نخستين و آنچه از آنها پديد مى آيد از اوست… پس (اول) اسباب و مطابقت آنها را مى داند و نيز آنچه را به آنها مى رسد… پس او مدرك امور جزئيه از اين حيث كه كلّى يعنى داراى صفاتى هستند است…)137
ييا:
(تذنيب: واجب الوجود را لازم است كه علم او به جزئيات نه علمى زمانى باشد كه حال و ماضى و مستقبل در آن داخل شود تا از آن لازم آيد كه صفت ذات وى دگرگون شود بلكه واجب است كه علم او به جزئيات برتر از زمان و دهر باشد. و واجب است كه عالم بود به همه چيز زيرا كه همه چيزها به واسطه يا بى واسطه از قدر او كه تفصيل قضاء اول اوست به همه چيز مى رسد رسيدنى واجب كه هر چه واجب نشود به وجود نيايد چنانكه دانى.)138
ابن سينا با اين بيان كه واجب الوجود به آنها به وجه كلّى كه فوق زمان و دهر است علم دارد مى خواهد ميان ارسطو و دين آشتى دهد.