تعريف حركت - پرتو اندیشه ارسطو بر حکمت نظری ابن سینا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرتو اندیشه ارسطو بر حکمت نظری ابن سینا - نسخه متنی

حسین لطیفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تعريف حركت

ارسطو در سير بررسيهاى خويش درباره حر كت با دو بازدارنده مهم روبه رو مى شود:


ييكى شبهه هاى ناباوران اصل جنبش (حركت) و ديگر تفسير نارسايى كه از مفهوم حركت از سوى پيشينيان ارائه شده بود.


همانطور كه مى دانيم اليائيان ناباور به اصل وجود حركت و حتى مطلق دگرگونى بوده اند. پارميندس از حكماى اين نحله در اين باره استدلال مى كند و مى گويد:


(وجود از لاوجود ناشى نمى شود; زيرا عدم هيچ چيز را نمى تواند به وجود آورد و وجود از وجود نمى تواند ناشى شود زيرا وجود قبلاً (بود) و دوباره (بود) شدن محال است چون تحصيل حاصل است.)16


ارسطو در پاسخ به اين استدلال پارميندس مى گويد:


(از عدم به عنوان عدم يعنى عدمِ مطلق و نامشروط چيزى به وجود نمى آيد بلكه از عدم مشروط و مقيّد يعنى عدم صورت خاصى در موضوع و ماده خاصى است كه چيزى به وجود مى آيد. همچنين از وجود به عنوان وجود يعنى وجود مطلق چيزى به وجود نمى آيد بلكه از وجود مشروط و مقيد يعنى وجود به عنوان چيزى كه فاقد صورت بعدى است چيزى به وجود مى آيد.)17


ارسطو براى اين كه خرده گيريها و ناسازگارگوييهاى حكماى پيشين را درباره مقوله حركت برطرف سازد و وجود حركت و ماده را ثابت كند متوجه اشكال اساسى در مفهوم حركت شده است; از اين روى ابتدا ناسازگاريها را اصلاح كرده و به وضع و تعريف مفاهيم ماده و صورت و قوه و فعل كه اساس حكمت وى را تشكيل مى دهد پرداخته است.


وى با ناسانى كه ميان قوه و فعل مى ديد توانست اصل حركت و ويژگى دمادمى


و پيوستگى آن را ثابت كند و از آن تعريفى ارائه دهد. بنابراين وى نخستين كسى است كه تعريف پيشينيان را به بوته نقد نهاده و تعريف جداگانه اى ارائه كرده است:


(حركت كمال است براى آنچه بالقوه است از جهت اين كه بالقوه است.)


ابن سينا و ابن رشد از جمله حكمايى هستند كه بدون هيچ گونه انتقادى نسبت به تعريف ارسطو آن را نقل كرده اند. تعريف ابن سينا از حركت همانند تعريف ارسطوست و حتى با افزودن كلمه (اول) بدون اين كه بر تعريف ارسطو خرده گيرى كند آن را به ارسطو نسبت مى دهد.


ابن سينا بعد از واژه كمال كلمه (اول) را بر تعريف ارسطو افزوده و حركت را اين گونه تعريف كرده است:


(فالحركة كمال اول لما هو بالقوة من جهة ما هو بالقوه.)18


ابن سينا به پيروى از ارسطو بر تعريف پيشينيان انتقاد و دورى بودن آن را به روشنى يادآور مى شود و بر اين باور است كه در اين تعريف معناى (تدريج) و (زمان) و (لادفعه) نهفته است كه در تعريف حركت نبايد هيچ كدام از اين واژگان آورده شود; زيرا شناخت هر يك از اين واژگان فرع بر دانستن حركت است.


ابن سينا سبب برگشت خويش و ارسطو را از تعريف پيشينيان چنين بيان مى دارد:


(ولو انّ الزمان مما نضطر فى تحديده الى ان يؤخذ الحركة فى حده و انّ الاتصال و التدريج قد يؤخذ الزمان فى حد هما و الدفع ايضاً فانها قد يؤخذ الآن فى حدها فيقال هو ما يكون فى آن و الآن يؤخذ الزمان فى حده لانّه طرفه و الحركة يؤخذ الزمان فى حدها ليسهل علينا ان نقول الحركة خروج عن القوة الى الفعل فى الزمان او على الاتصال او لا دفعة لكن جميع هذه الرسوم يتضمن بيانا دورياً خفياً فاضطر مفيدنا هذه


الصناعة الى ان سلك ذلك نهجاً آخر.)19


ييعنى در مقام تعريف حركت آسان بود بگوييم عبارت است از قوه به فعل در آمدن در زمان يا بر وجه پيوستگى يا به طور غير دفعى و لكن زمان را چون بخواهيم تحديد كنيم ناچار بايد حركت را به ميان بياوريم. در حد پيوستگى و تدريج هم ناچار زمان داخل مى شود و همچنين است حال امر دفعى يعنى در حد او (آن) داخل است; چه مى گويند دفعى است كه در (آن) واقع مى شود; پس در تحديد او هم زمان داخل است در صورتى كه زمان در حد حركت هم دخيل است. بنابراين اگر حركت را به گونه اى كه گفتيم تعريف كنيم همه تعريفات به طور خفى دورى مى شود به اين واسطه معلم ما در اين علم ناگزير شده است در اين باب راه ديگرى اختيار كند.


/ 31