واقع نشدن حركت در جوهر - پرتو اندیشه ارسطو بر حکمت نظری ابن سینا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرتو اندیشه ارسطو بر حکمت نظری ابن سینا - نسخه متنی

حسین لطیفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

واقع نشدن حركت در جوهر

همان گونه كه پيش از اين يادآور شديم واقع نشدن حركت در پنج مقوله: مضاف متى فعل انفعال و جده و واقع شدن حركت در چهار مقوله : كم كيف وضع و اَين مورد اتفاق بيش تر حكماست ولى حركت در مقوله جوهر مورد اختلاف فلاسفه و حكماست. جمهور حكما و ارسطو حركت در مقوله جوهر را ناباورند و در برابر جمعى از حكماى قديم و اصحاب ذره و هراكليتوس و عرفا و اهل كشف به حركت جوهرى باور دارند.


ارسطو بر اين باور است كه حركت به معناى بيرون آمدن آهسته آهسته از قوه به فعل در جوهر واقع نمى شود زيرا دگرگونى در جوهر ناگهانى است و هيچ كدام از تعريفهاى وارده بر كون و فساد صدق نمى كند; از اين رو ضمن تعريف حركت منكر حركت در جوهر شده است.


ابن سينا به پيروى از ارسطو و حكماى مشاء ضمن انكار حركت در جوهر ايرادهايى بدان كرده است كه ملاصدرا با استفاده از مبانى عرفا و دليلهاى عقلى ونقلى به خرده گيريها پاسخ گفته و حركت در جوهر را ثابت كرده است.


ابن سينا در نگارشهاى فلسفى خود دليلهايى بر عدم پديد نيامدن حركت در جوهر ارائه داده است.به عنوان نمونه تنها به يادكرد دو دليل كه در كتاب شفاء آنها را يادآور شده است بسنده مى كنيم:


1. ابن سينا در مقام بيان پديد نيامدن حركت در جوهر يادآور مى شود كه ناممكن بودن حركت در جوهر براى آن است كه شدت و ضعف در جوهر راه ندارد و دگرگونى كه به ظاهر ديده مى شود در صورت جوهر نيست بلكه فقط در عوارض و صفات جوهر است و حكما اين گونه دگرگونى را حركت نمى گويند و اگر بعد از اشتداد هم صورت دگرگونى


يابد و جوهر ديگرى پديدار گردد اين گونه دگرگونى نيز در حقيقت دگرگونى ناگهانى و كون و فساد است و صورى كه پى در پى كائن و فاسد مى شوند در ذات با يكديگر اختلاف دارند و شدت و ضعف در آنها واقع نمى شود چون شدت و ضعف تفاوت احوال و صفات يك چيز است و اين صور در اثر كون و فساد در ذات جداى يكديگر هستند. بنابراين پديد آمدن صورت و فاسد شدن آن هر يك به يكبارگى رخ مى دهند; از اين روى انگار دگرگونى پايه به پايه در آنها راه ندارد.30


2. ابن سينا در برهانى ديگر به سبب ماندگار نبودن موضوع حركت در جوهر را جايز ندانسته است و در بيان اين دليل مى نويسد:


(و تقول ايضا انّ موضوع الصورة الجوهرية لا يقوم بالفعل الاّ بقبول الصورة كما علمت و هى فى نفسها لا توجد الأشياء الاّ بالقوة و الذات غير المحصلة بالفعل يستحيل ان تتحرك من شىء الى شىء فان كانت الحركة الجوهرية موجودة فلها متحرك موجود و ذلك المتحرك يكون له صورة هو بها بالفعل و يكون جوهراً قائماً بالفعل فان كان هو الجوهر الذى كان قبل فهو حاصل موجود الى وقت حصول الجوهر الثانى لم يفسد و لم يتغيّر فى جوهريته بل فى احواله و ان كان جوهراً غير الجوهر الذى فرضت الحركة عنه و الذى اليه فيكون قد فسد الجوهر اولاً الى الجوهر الوسط و تميز اذن جوهران بالفعل والكلام فيه كالكلام فى الجوهر الذى فرضت الحركة عنه فانه اما ان يكون فى تلك المدة كلها على طبيعة الجوهر المتغير اليه أولاً فيكون التغير الى


الثانى دفعة و اما ان يكون فى بعض تلك المدة حافظاً لنوعه الأول و فى بعضها الآخر واقعاً فى النوع الآخر بلا توسط فيلزم فيه ما قبل من الانتقال من نوع الى نوع دفعة فتكون تلك المدة مطابقة لحركات غير حركات نوعية الجوهر اذ كانت الانتقال فى الجوهرية لا فى مدة و زمان.)31


و نيز مى گوييم موضوع صورت جوهرى چنانكه دانستيد بالفعل قوام نمى گيرد و استوارى نمى يابد مگر به قبول صورت و هيولى در حد ذاتش چيزى است بالقوه و ذاتى كه بالقوه است محال است كه از چيزى به چيزى حركت كند و حركت جوهرى ناچار حركت كننده موجود بالفعل مى خواهد و آن حركت كننده بايد صورتى داشته باشد كه به واسطه او بالفعل شده باشد كه جوهر قائم بالفعل باشد. حال اگر آن حركت كننده همان باشد كه پيش از حركت كنندگى بود پس تا وقت پيدايش جوهر دوم حاصل و باقى مانده و جوهريت آن فاسد و دگرگون نشده بلكه احوالش دگرگون شده است و اگر آن حركت كننده جوهرى باشد غير از جوهرى كه فرض كرديم كه حركت از او آغاز شده و غير از آن كه حركت به او انجام مى يابد پس جوهر نخست فاسد گرديده است و به جوهرى ميانى دگرگونى يافته است و در اين صورت دو جوهر جُداى بالفعل پيدا شده است و درباره جوهر ميانى هم همين سخن را مى توان گفت چرا كه آن حركت كننده يا در تمام آن مدت بر طبيعت جوهرى كه به سوى او دگرگون شده باقى بوده و دگرگونى آن از جوهر نخست به جوهر دوم به يكبارگى رخ داده است و يا در قسمتى از آن مدت نوع اول خود را نگاه داشته و در قسمت ديگر


بى توسط به صورت نوع دوم در آمده است كه باز واجب مى آيد كه سير و حركت از نوع به نوع ديگر به يكبارگى و آنى واقع شود و آن مدت مطلق باشد با حركتهايى غير از حركتهاى نوعى جوهر زيرا كه جابه جاييهاى جوهرى در مدت و زمان نبوده; يعنى يكبارگى و ناگهانى بوده است.


ملا صدرا در اسفار به اين دليلها پاسخ گفته است كه براى پرهيز از به درازا كشيدن سخن از ذكر آن خوددارى مى شود.(رك:امور عامه اسفار فصل مربوط به بيان موضوع حركت.)


/ 31