تدوين قانون و آيين زندگى اجتماعى - سهم حوزه ها در تمدن اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سهم حوزه ها در تمدن اسلامی - نسخه متنی

سید عباس رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تدوين قانون و آيين زندگى اجتماعى

از ويژگيهاى بنيادين جامعه متمدن و پويا وجود قانون و قانون مندى در روابط اجتماعى است. زيرا انسانها همگى خواهان آنند كه از مواهب و ثروتهاى طبيعى
بهره برند و در سلامت و امنيت بزيند. از حقوق شان پاسدارى شود و بتوانند از دسترنج خود در امنيت كامل بهره مند شوند و…
روشن است كه درجامعه انسانى شمارى به آزمندى روى مى آورند و به حق خود قانع نيستند و با دامن زدن به ستيزه جويى و كشمكش جامعه را در ناامنى فرو مى برند و مايه نابودى حرص و نسل مى گردند. از اين روى قانون و آيينهايى بايد كه مرزها را روشن سازد و اعلام بدارد: گذر از آن مرزها از سوى هر كس كه باشد دست يازى به حقوق ديگران است. پس قانون:

(ضوابط و مقررات معيّنى است كه از طرف منبع داراى قدرت و اعتبار جهانى مقرر مى شود و در آن براى همه كسانى كه در قلمرو آن منبع قدرت زندگى مى كنند تكاليف و حدود و مسؤوليتهايى معيّن مى گردد.)72
قانون بايستى همه افراد جامعه را زيرپوشش بگيرد و به گونه اى باشد كه گذر زمان سبب كهنگى و ناكارآمدى آن نشود و دگرگونيهاى انسان و جهان را ناديده نينگارد و ضمانت اجرايى داشته باشد.

اسلام مجموعه قوانينى را براى اداره تمامى زواياى زندگى فردى و اجتماعى انسان عرضه داشته كه اگر به نيكى اجرا گردد انسانها به سعادت خواهند رسيد.

تجربه نشان داده جامعه هاى اسلامى هر چه با دستورها و قانونهاى اسلام همراه تر بوده اند سالم تر و شاداب تر زيسته اند.

اجراى قانونها و آيينهاى دينى به استوارى پايه هاى تمدن اسلامى كمك كرده و بيش ترين و اساسى ترين نقش را در ماندگارى و پايندگى آن داشته است.

پيامبر اسلام(ص) در آغازين روزهاى بنيان گذارى جامعه دينى در مدينه براى بِه سامانى جامعه وجلوگيرى از هرگونه هرج ومرج و از هم پاشيدگى اجتماع به تدوين قانون اساسى همت گماشت; همان كه پيمان و يا منشور مدينه نامبردار شد.

در آن قانون حقوق شهروندان و اعضاى مدينة النبى و كسانى كه در سايه اقتدار اسلام مى زيستند به خوبى بيان و شرح شد و پايه دوستى برادرى صلح كمك به يكديگر همكارى در برانداختن ستم تلاش همگانى براى ريشه كن كردن ناهنجاريها مبارزه با ريشه هاى فساد كنارگذاشتن اختلاف و… استوار ساخت و به اختلافهاى كهنه و ديرپاى اوس و خزرج پايان داد.

اين قانون يا پيمان نامه چگونگى رفتار مسلمان با مسلمان مسلمان بامسيحى و يهودى را بيان مى كند و يك پارچگى و وحدت همه قبيله ها و گروه ها را در پرتو دين بر مى آورد و همگان را در بر قرارى امنيت حفظ وحدت و تلاش در راه صلح و برادرى مسؤول مى شناسد و بر عهده تك تك اعضاى جامعه وظايفى را مى نهد كه بايد از آنها پاس بدارند و با همكارى هم از حقوق اجتماع دفاع كنند.73
پيامبر(ص) با تدوين اين قانون بنيان جامعه مدنى با شكوه را پى ريخت و مدنيت الگو و نمونه را بنيان گذارد و مشعل تمدن را در مدينة النّبى برافروخت. و اين پى با شكوه و سالم بود كه تمدن اسلام را خيلى زود در سرتاسر جهان شكوفان ساخت.

پس از پيامبر(ص) حاكمان اسلامى يكى پس از ديگرى هر يك به فراخور جايگاه و مقامى كه داشتند آيينها و قانونهايى اجتماعى را با اقتداى به سيره پيامبر و الهام
از آن بزرگوار برابرقرآن وضع كردند و پايه هاى تمدن اسلامى را بيش از پيش استوار كردند و از گزند فروپاشى درامان داشتند.

در شيعه كه مهم ترين والاترين و درخشان ترين نقش را در پى ريزى بناى تمدن اسلامى داشته در زمان حضور امامان(ع) آنان قانون گذارند و در عصر غيبت فقيهان و عالمان شايسته اين وظيفه را بر عهده دارند. در بين شيعه و اهل سنت فقيهان و عالمان دردوره هاى گوناگون همت گمارده اند و كتابهايى در باب آيينها و قانونهاى اجتماعى نگاشته و در اختيار كارگزاران حكومت گذارده اند. در اين نگاشته ها تلاش شده جامعه برابرمعيارهاى شرعى و دينى قانون مند شود.74
در دوره هاى گوناگون تمدن اسلامى كار بر اين نسق بوده كه هرگاه در سير مسائل نظرى مشكلى روى مى داده و يا مبهم بودن قانون روند كار را كُند مى كرده عالمان دين پا به عرصه مى گذاشته و بانگاشتن رساله يا گردهماييها و رايزنيهاى علمى آن را برطرف مى ساختند و راه را براى خدمت به مردم مى گشوده اند.

نويسنده تاريخ قم نمونه هاى گوناگون از رايزنى علما و كارگزاران را براى شيوه تقسيم زمين و گرفتن ماليات از مردم ياد كرده است; از جمله نوشته: در زمان حكومت على بن عيسى بر اثر تفاوت زمينهاى زراعى در منطقه جبل بر اين امر تأكيد شد: سنن خراج قانونى است تغييرپذير و تابع زمان و مكان و بايستى به اقتضاى روزگار و درآمد زمين از مردم ماليات گرفت.75
همو اندرزهاى خوبى از پيشينيان براى آگاهى و به كار بستن مأموران و كارگزاران خراج نقل كرده است; از جمله به نقل از كتاب ابوبكر صولى مى نويسد:

(… وظيفه در ستدن خراج آن است كه كسى را نزنند و عنف و شدت ننمايند و به عوض دينار و دراهم اقمشه و امتعه و جامه و اسباب و آلات نستانند. و روايت كرده اند كه اميرالمؤمنين على(ع) چون خراج و جزيه ستاندى از اهل سوزن سوزن و از اهل ريسمان ريسمان و از اهل صنعت آنچه در دست ايشان بودى ستدى و خمر و خوك و
هر آنچه در شرع حرام است نستدى و به سبب خراج گاو و دراز گوش ايشان نفروختي…)76
قاضى نعمان عالم مردم دوست و سياستمدار دولت فاطمى به نوشتن كتاب دعائم الاسلام كه در بردارنده دستورها و آيينهاى دينى بويژه سيرت امام على(ع) بود همت گماشت.

تلاش براى قانون نگارى و ترازمندسازى جامعه در دوران آل بويه چشم گير است. بيش ترين پژوهشها و رساله ها در باب حكومت و راه و رسم اداره مردم و چگونگى دادوستد با بيگانگان در اين دوره نگارش شده است.77
در دوره مغول گرچه در آغاز دستورها و آيينهاى خشن ياساى مغولى جارى بود; ولى در فرجام اين دستورها جاى خود را به آيينها و دستورهاى اسلامى داد. بويژه در دوره غازان جامعه تعادل خود را بازيافت و در قانونى كه به تصويب رسيد با فسق و فجور و تباهى و هرج ومرج طلبى به شدت مبارزه شد. اداره ايالتها و گرفتن ماليات قاعده مند شد و از مقاطعه دادن آن جلوگيرى شد. براى احوالهاى شخصى و ازدواج و طلاق دستورهايى به اجرا گذاشته شد و مهم تر از همه قانونهاى گوناگون وحدت رويه پيدا كرد و دستورى سرتاسرى تصويب شد و علاوه اين قانون براى آگاهى عموم مردم درمناطق مسكونى و توليدى نصب شد78 سربداران كه در شرق سرزمين اسلامى بر سر كار آمدند نظامى قانون مند برقرار كردند آنان در آغاز مردم را به مبارزه با هرج ومرج و بى قانونى فرا خواندند و با زياده ستانيها و ماليات بنديهاى دلبخواه حاكمان مبارزه كرده و خواهان اجراى دستورها و آيينهاى قرآنى و آماده كردن زمينه براى حكومت امام مهدى بودند.79
سربداران در فرداى پيروزى به شعارهاى خود به ميزانى كه شرائط اجتماعى و توانايى زمامداران سربدار اجازه مى داد جامه عمل پوشاندند; از جمله: به نظام مالياتى سامان دادند. برات را لغو كردند. به استفاده هاى نادرست و نابجاى كارگزاران اقتصادى پايان دادند. جولانگاه فسادآفرينيها و آشفتگيهاى اجتماعى را برچيدند.

ديوان اشراف براى رسيدگى فورى به كارها را سامان دادند و…
رهبرى معنوى و پشتيبانى فكرى اين گروه را علماى شيعى: شيخ حسن جورى و شهيد اول بر عهده داشتند.

ابن بطوطه درباره نقش شيخ حسن جورى در حركت سربداران نوشته است:

(در مشهد طوس شيخى رافضى بود حسن نام كه از صلحاى شيعيان به شمار مى رفت. او اعمال اين دسته را تاييد كرد و آنان او را به خلافت برداشتند. حسن سربداران را به عدل و داد توصيه مى كرد. آيين عدالت چنان در قلمرو آنان رونق گرفت كه سكه هاى طلا و نقره در اردوگاه ايشان روى خاك مى ريخت و تا صاحب آن پيدا نمى شد كسى دست به سوى آن دراز نمى كرد.)80
از ديگر رهبران سربداران خواجه على مؤيد بود كه در خراسان به عدل و انصاف شهره بود. او خواهان اجراى اسلام فقاهتى و اداره جامعه اسلامى بر مبناى قانونها و آيينهاى دينى بود.

او سعى مى كرد علما و فقهاى شيعه را از جاهاى ديگر به خراسان بخواند تا حكومت را در برابر رفتار درويشان بُعْدِ فقهى ببخشد.

وى در اين راستا از ابن مكى (شهيد اول) از علماى جامع الاطرافِ جبل عامل دعوت كرد تا او را در اين كار يارى دهد و اگر بتواند به خراسان سفر كند.

شهيد درپاسخ كتاب لمعه را كه در بردارنده 52 كتاب ويژه برنامه هاى فردى و اجتماعى و مسائل سياسى و اجتماعى بود براى اونگاشت و به خراسان فرستاد.81
در دولت صفويان كه بر بخش بزرگى از دنياى اسلام حكومت مى كردند نيز قانونهاى اسلامى اجرا مى شد و عالمان دين به پاى بند كردن شاهان صفوى به قانون و مبارزه با بى رسميها تلاش فراوان كردند.

شاه اسماعيل در آغاز كار نيازمند دستورى بود جامع و فراگير كه روابط سياسى و اجتماعى را زير پوشش گيرد و كارگزاران برابر آن رفتار كنند.

علما براى اين كار به شور نشستند تا سرانجام قاضى نصرالله زيتونى پيشنهاد كرد كتاب: قواعد الاحكام فى معرفة الحلال والحرام نوشته علامه حلّى كه آموزه ها و آيينها و قانونهاى برابر مكتب اهل بيت در آن به تحرير درآمده در دستور كار قرار گيرد. اين كتاب يك دوره كامل از ادبها و آيينهاى اسلامى از جمله: آداب حكومت و شرائط داورى را در بر دارد.

اين كتاب افزون بر جامع بودن فتواها و قانونها در عبارتهايى كوتاه و روشن بيان شده و كم وبيش نياز قانون گذارى در آن زمان را بر طرف مى ساخته است.82
افزون بر آنچه ياد شد در پايان كتاب وصيت و دستورالعملى همه سويه از علاّمه حلّى به فرزندش ثبت شده كه به مانند بيانيه اى ارزشى و فرمانى براى كارگزاران نظام نوبنياد صفوى مى توانسته كار بُرد داشته باشد. در اين وصيت نامه علامه افزون بر اين كه به فرزند خود سفارش كرده: براى عبادت خداوند و نيايش جايگاه ويژه اى در زندگى خود در نظر بگيرد يادآور شده: حاكمان وظيفه دارند: با بدعتها و فتنه ها بستيزند با مردم مهرورزانه رفتار كنند هميشه و همه گاه از خود حسابرسى داشته باشند و از نفرين انسانهاى مظلوم بويژه يتيمان و بيوه زنان با رسيدگى به آنان و رفتار مهربانانه و انسانى با آنان پيش گيرى كنند.83
درزمان شاه طهماسب ايران وارد دور تازه اى از قانون مدارى گرديد. او از عالمان دين دعوت كرد تا او را در تبيين گسترش و دستورها و آيينهاى دينى يارى دهند.

افزون بر علماى ايران گروه بزرگى از عالمان برجسته و بنام جبل عامل علماى ايران را همراهى كردند و به روشن گرى و تبليغ دستورها و آيينهاى دين پرداختند. در سراسر ايران نهادهايى سامان يافتند و پديدار شدند كه قانون سرلوحه كار آنها بود.

محقق كركى كه پيشاهنگ اين حركت بود براى وحدت رويه كارگزاران در اجراى آيين شريعت دستورى براى كارگزاران نوشت و به قواى دادرسى سامان داد.84
مبارزه علما با كارگزاران قاجار بويژه در زمان ناصرالدين شاه ستيز با بى رسميها و هرج ومرج حكومتى بود. عالمان دين خودسريهاى شاهان را بر نمى تافتند و خواهان
پياده شدن برنامه هاى دينى بودند. گروهى از عالمان براى كمك به تدوين قانونهاى اجتماعى اسلام كتاب نوشتند. افزون بر كتابهايى چون: جواهرالكلام و عوائد الايام كه در آنها ويژگيهاى حاكم وظيفه ها و رسالتها قلمرو كار او و… روشن شده بود شيخ انصارى براى روشن گرى مبانى نظرى قانونهاى اقتصادى و اجتماعى اسلام مكاسب را نگاشت و شاگردانى اسلام شناس و مدبّر تربيت كرد.

كاشف الغطاء كتاب نفيس تحرير المجله را نگاشت و نشر داد و در آن آيينها و قانونهاى اجتماعى و اقتصادى كه علماى عثمانى در (المجله) نوشته بودند شرح داد و نقطه هاى اشتراك و ناسانى آن را با آيين اهل بيت روشن ساخت.85
شيخ على استرآبادى از شاگردان صاحب جواهر قانونها و آيينهاى عمومى اسلام را با طرحى نو دسته بندى كرد و آن را براى بررسى و اجرا به دربار داد. ولى درباريان كه گرايشى به كاستن از خواسته هاى بى مرز خود نداشتند از آن استقبال نكردند.86
مدرس تبريزى در گزارش از كارهاى پژوهشگرى به نام شيخ على شريعتمدار مى نويسد:

(و جامع ناصرى در فقه عملى كه تمامى ابواب فقهيّه را حاوى و احكام شرعيّه سياسيّه را نيز كه متعلق به تدبير مدن و تكاليف سلطان و رعيت نسبت به يكديگر و وظايف هر صنفى نسبت به صنف ديگر مشتمل مى باشد. منظورشان بوده كه آن را قانون رسمى كشور بنمايند تا در تمامى بلاد سارى و جارى و معمول گردد; لكن از آن رو كه اين مرام مقدس منافى مقاصد لادينيه بعضى از آراء فاسده بوده اينك مانع از اجراى آن گرديدند.)87
چاره جوييهاى علماى دين براى سامان بخشيدن به بى سامانيها و بى قانونيهاى اجتماعى و محدود كردن حوزه اختيار زمامداران شكل مبارزه به خود گرفت و حوزه هاى دينى نخستين شهيدان اين راه را تقديم داشتند تا سرانجام به تدوين قانون مشروطه انجاميد.88
نهاد دادرسى پاسدار قانون
نهاد دادرسى از بنيادهاى مهم در نگهدارى از قانون و پيش گيرى از درازدستى افراد به حقوق يكديگر است. قوه قضائيه در جامعه اسلامى وظيفه دارد بر اجراى درست قانونهاى دينى درجامعه نظارت كند و بر كژرويها و خودسريها راه بندد. دادرسى اسلام افزون بر پذيرش پاره اى از قانونهاى ملتهاى پيشين كه ره آورد اديان آسمانى و دستاورد تلاش خردمندان آنان بود دستورها و آيينهاى تازه اى را در پاسدارى از حقوق شهروندان خود بنيان نهاد. در شيوه هاى حقوقى داورى جهان اصلى به نام مسؤوليت مدنى برخاسته از جرم وجود نداشت كه:

(اسلام نخستين بار اين مفهوم حقوقى را بنا نهاد و اگر كسى بزهى انجام مى داد كه زيان مالى به ديگران مى رساند مسؤوليت مدنى در برابر زيان ديده از جرم پيدا مى كرد. اين تفكر حقوقى ويژه ساخت و بافت شيوه دادرسى اسلام است.)89
دادرسان از ميان عالمانى گزينش مى شوند كه در دانش و فهم قانونهاى اسلامى به سر حد كمال رسيده باشند و با بهره گيرى از تجربه و خبرگى و شجاعت و ديگر ويژگيها به داورى بنشينند.

در تمدن اسلامى دادرسان از قدرت و جايگاه والايى برخوردار بوده اند. صرف نظر از گروهى از قاضيان دست نشانده عموم دادستانان مقتدر و شجاع و با انصاف بودند كه فرودستان و توان مندان در برابرشان تفاوت نداشت. در تمدن اسلامى قاضيان فراوانى را مى بينيم كه در جايگاه دادرسى حاكمان را در رديف شهروندان معمول به محاكمه كشانده اند. در تمدن اسلامى بسان قاضى حفص بن غياث فراوان نشان داريم كه شجاعانه در برابر خواسته هاى پيرامونيان منصور دوانيقى در بغداد مى ايستاد و زور و زر نتوانست او را از حقيقت باز دارد. او فقيرانه زندگى كرد و با عزت از جهان رفت.90
اندلس نيز در دوره اسلامى شاهد نظام قضائى مستقل و مقتدر بود و دادرسانى مانند قاضى سليمانى غافقى در آن جا بودند كه بر همه جريانها نظارت داشتند و در برابر حاكمان به روشنى مى گفتند: ما در توصيه و دخالت را بسته ايم و هيچ كس بر ما جز قاضى القضات حق نفوذ ندارد.91
در دولت فاطميان مصر قاضى همه امور را زير نظر داشت و همه مقامهاى اجرائى و كارگزاران امور مالى و سياسى به او گزارش كار مى دادند و در برابر پرسشهاى قوه قضائيه پاسخ گو بودند.

(على بن نعمان نخستين كسى است كه قاضى القضات در مصر لقب گرفت. در دستور و حكم او چنين نوشته شده بود: همه امور در حوزه نظارت او قرار دارند.)92
در نظام قضايى مصر آرا و دستورهاى صادره در دفترهاى ويژه ثبت مى شد. در حكومت سامانيان اداره كشور سامانى ويژه داشت و سازمانهاى گوناگون دولتى در ديوانهاى نُه گانه شكل يافته بودند و وظيفه هاى گوناگون به بخش ويژه واگذار شده بود. دراين ميان ديوان قضاء جايگاه ويژه داشت. اميران سامانى براى نظارت وكنترل بر ديگر بخشها و ديوانها از ميان فقيهان دانا و پارسا كسانى را بر مى گزيدند. از دادرسان بخارا سعيد بن خلف بلخى بود كه در عدل و انصاف و بنيان سنتهاى نيكو مشهور بود و او طرح تقسيم آب زرافشان بخارا را پى افكند تا توان مندان نتوانند بر فرودستان ستم ورزند و ديگر ابوذر بخارى بود كه داناترين عالمان بود:

(او را بسيار بيازمودند به رشوت پنهان و به هر معنى به هيچ چيز خويشتن را آلوده نكرد; بلكه هر روز عدل و انصاف از او ظاهرتر مى شد… و ديگر ابوالفضل مروزى كه… ذره اى بر وى عيب نگرفتند و عدل و انصاف عام مى كرد.)93
در دوره آل بويه قاضيان در حوزه كار خود و نظارت بر امور كشور و پيش گيرى از فساد و خودسرى استقلال كامل داشتند و مسؤولان قواى مجريه حق دخالت در كارهاى
قانون گذارى و دادرسى به خود نمى دادند.

(فرمانده لشكر عضدالدوله اسفار بن كردويه از او خواست به قاضى بگويد: يكى را كه به شهادت نزد او مى رفت عادل بشناسد و شهادتش را بپذيرد.

عضد پاسخ داد: اين كار مربوط به تو نيست. كار تو اين است كه از افزايش مستمرى افراد و امور نظامى سخن بگويى; امّا عادل شمردن شاهد و پذيرش شهادت مربوط به قاضى است و من و تو حق سخن گفتن در آن نداريم.)94
سرپيچيهاى قضايى نيز وسيله بازرسان ويژه آشكار و قاضيان كژراه به سختى مجازات و از كار بر كنار مى شدند.

در عهدنامه قضايى كه صاحب بن عبّاد براى قاضى عبدالجبار در هفتصد سطر نوشت دستور كار و شيوه دادرسى و موارد ابهام قانون به مشروح بيان شده بود. اهميت و استوارى اين دستور چنان بود كه بعدها نيز كارگزاران و دادرسان دولتهاى اسلامى از آن استفاده مى كردند.95
در زمان سلجوقيان دائره كار قاضيان گسترده بود. اوقاف و اموال بى صاحب و اداره مدارس و سرپرستى امور حسبيه بر عهده اداره امور قضايى بود. در آن دوره تلاش مى شد كه قاضيان توان مند و بى نياز بر سر كار باشند تا تنگدستى آنان را به دريوزگى و خيانت نكشاند و با كمال اقتدار با ستم و ناروايى مبارزه كنند.

در سياست نامه خواجه نظام الملك آمده است:

(و بر پادشاه است كه دست قضات قوى دارد و حرمت و منزلت ايشان بايد كه به كمال باشد… و امر به معروف و نهى از منكر به جاى آرند و پادشاه و گماشتگان پادشاه بايد كه دست او قوى دارند كه يكى از قاعده مملكت و نتيجه عدل اين است و اگر جز اين كند درويشان در رنج افتند.)96
عالمان شجاع به روزگار مغول و تيمور و پس از آن نيز پاسدار حريم قانون بودند و با همه وجود در برابر قانون شكنان مى ايستادند. ابوبكر تايبادى و مسيح الدين ساوه اى از عالمان پارسا و دوستدار اهل بيت تند و بى پروا با زمامداران معاصر خود سخن مى گفتند و آنان را از بيدادگرى و خودخواهى بيم مى دادند.97
در كنار سازمان دادرسى دهها نهاد ديگر در تمدن اسلامى مانند: ديوان مظالم ديوان حسبه قاضى لشكر و ديوان نقابت وجود داشت كه هر يك در حوزه اى ويژه به امور قضايى نظارت مى كردند.

برخاستگان از حوزه ها در خدمت رفاه و امنيت عمومى
رفاه و عدالت و آرامش جامعه از شاخصهاى اصلى مدنيت است. جامعه اى كه مردم در ناامنى به سر برند و يا بر اثر مديريت ناسالم تهى دست باشند و يا از بى دادگرى رنج برند نمى توان جامعه اى متمدن ناميد. اسلام و رهبران مسلمان براى جهانيان آرامش و امنيت و رفاه آوردند و ره آورد دادگرى انگيزه گرايش ايرانيان و روميان و هنديان به اسلام گرديد.

دينوبا از متفكران و مورخان بزرگ هند نوشته است:

(… اسلام جايى را كه در تمدن هند خالى بود پركرد. به اين معنى كه مساوات را ميان نفوس برقرار ساخت… و تمدن هند كه مردم را به طبقات چند با امتيازات مختلف تقسيم مى كرد و بعضى طبقات از پاره اى حقوق محروم بودند باتمدن اسلامى كه قائل به چنين طبقات و تفاوتها نبود وارد مبارزه گرديد و نتايج اين مبارزه را در تاريخ مى توان خواند. هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه اسلام هند را در ميدان جنگ مغلوب ساخت. ولى پيش از آن كه مجاهدان اسلام شمشير به دست فرارسند فقرا و عرفاى مسلمان قدم به خاك ما نهاده بودند و از دهكده اى به دهكده ديگر روان بودند و تعاليم و اصول دلپذير اسلام را به مردم عرضه مى داشتند.)98
در برهه هاى طولانى از سرگذشت مسلمانان عدالت و رفاه و امنيت موج مى زند و مردم لذّت شيرين مدنيت اسلامى را چشيده اند. در دوران حاكميت نسبى دين در گذشته امنيت راه ها و شهرها به جايى رسيد كه از غرب تا شرق دنياى اسلام كاروانهاى تجارى و علمى آزادانه درگردش بودند و از قرطبه تا مصر و ماوراء النهر و بغداد خطى واحد آنان را به يكديگر پيوند مى داد.99
رفاه نسبى ارزانى كالاها و امنيت شهرها ره آورد مديريت زمامداران مسلمان و اجراى درست قوانين دينى و نظارت دادرسان بود.

در گزارشى از مصر در قرن چهارم آمده است:

(… دكانهاى بزازان و صرافان و غيرهم چنان بود كه از زر و جواهر و نقد و جنس و جامه هاى زَرْبَفت و قَصَب جاى نبود كه كسى بنشيند و همه از سلطان ايمن كه هيچ كس از عوانان و غمازان نمى ترسيد و بر سلطان اعتماد داشتند كه بر كسى ظلم نكند و به مال كسى هرگز طمع نكند….)100
در روزگار دولت آل بويه كه با دين و حوزه در پيوند بود آبادانى و امنيت به اوج رسيد و كشاورزى رونق گرفت. به بركت وجود علما بيمارستانهاى بزرگ ساخته شد و طبيبان در آنها با آرامش به درمان دردهاى روانى و جسمانى مردم مى پرداختند:

(در دوره عضدالدوله بغداد آبادان شد. در دادن خراج زمينها به مردم مهلت داده شد. ماليات از كاروانهاى حاجيان لغو و روزى مردم فراوان و فقراء و فقهاء و اديبان حمايت شدند. از اين رو به مانند دوره بوييان دانشمندان در هيچ روزگارى گرد نيامده بودند.)101
صاحب بن عباد وزير دانشمند آل بويه در كشور كاريزها حفر كرد و معدنها استخراج كرد و به كارها رونق بخشيد.102
صاحب براى به كارگيرى مردم بويژه فرهيختگان و پيش گيرى از بيكارى و فرار مغزها قانونى را به كار بست كه با بودن افراد خبره و شايسته بيكار كارگزاران بيش از
يك شغل نداشته باشند و پُستها را ميان افراد شايسته بيكار توزيع كنند. با اين دستور مشكل بيكارى دانش آموختگان برطرف شد.103
اين كار پسنديده و شايسته وى مورد توجه رهبران و مديران ديگر دولتها از جمله: خواجه نظام الملك واقع شد.104
عالمان دين افزون بر آموزش و تربيت مردم براى آبادانى زمين تلاش بسيار مى كردند و ياورى توان مند براى كارگزاران به شمار مى آمدند.

سلطان سنجر كه به نوشته تاريخ نگاران مردم در سايه دولتش 60 سال در رفاه به سر بردند در سايه كمك و يارى عالمانى چون ابوالحسن مدينى105 و وزارت ابوطاهر قمى دانشمند ديندار و مردمى و هوادار اهل بيت به چنين پيروزى دست يافته بود.106
ابوجعفر بنيان گذار صفاريان كه عدالت خواه بوده و ابودلف جهانگرد در گذر از سيستان از شرايط خوب اقتصادى آن ديار سخن گفته دانشمند و عالم پرور بوده و دانشورانى چون ابوسليمان سجستانى و ابوتمام نيشابورى با او نشست و برخاست داشته اند.107
فخرالدين موصلى كه در خدمت به مردم زبانزد بود از بركت نشست و برخاست و رايزنى با عالمانى مانند: ابن طقطقى به آن پيروزيها دست يافت. ابن طقطقى دانشمندى بود سياستمدار و شيعى و كتابى در راه و رسم مملكت دارى براى زمامداران مسلمان نوشت.108
نقش دست پروردگان حوزه ها در امنيت و رفاه مردم در دوره مغول
هجوم مغولان به سرزمينهاى اسلامى ويران گرى كشتار و آوارگى بسيار به بار آورد. شهرها و روستاهاى آبادان و سبز و خرم به ويرانه تبديل شدند خون هزاران هزار انسان بى گناه و بى پناه به زمين ريخته شد و آوارگى و بى خانمانى در زير تيغ شمشيرهاى گروه خون آشام و وحشى و به دور از خوى و اخلاق انسانى سايه شوم خويش را بر پهن دشت اين سرزمين گسترده بود.

حال چه انگيزه و انگيزه هايى اين قوم وحشى را به اين غارت و بى دادگرى و خون آشامى برانگيخته بود جاى سخن بسيار دارد. آيا كسانى از دربار عباسيان براى در هم كوباندن اسماعيليان مغولان را فرا خوانده بودند.109يا هرج و مرج و اختلاف و يك پارچه نبودن كشور و قدرت متمركزى وجود نداشتن بى كفايتى زمامداران ستم و بيداد زمامداران ملوك طوايفى بودن و… انگيزه شده بود يا انگيزه هاى گوناگون دست به دست هم داده بودند و اين فاجعه بزرگ انسانى در اين سرزمين رخ داده بود؟
آنچه مهم بود مهار اين انسانهاى جرّار و به دور از مشى انسانى بود كه عالمان بزرگ شيعه با تدبير و كياست و درك دقيق موقعيت راه را براى دگرگونى عميق در جبهه آدمكشان هموار كردند.

خواجه نصيرالدين طوسى با دانش بينش واتكاى به حق در دل سنگهاى خارا باغ دلگشايى آفريد كه هر خردمندى را شگفت زده كرد.

او مغولان را كه چون سيل همه چيز را درهم مى كوبيدند و پيش مى رفتند با تدبير و هوشيارى تمام و با حركت پابه پاى موجهاى سنگين و بنيان برافكن اين قومِ سيل گون آرام آرام با سيل بندهاى دقيق از سهمگينى و ويران گرى آن كاست و در دشتى گسترده و فراخ دامن به نام تشيع آن را جارى ساخت تا اين كه سرانجام تمدنى جديد با اين شلاق قهر خدا از دل زمين روييد و شكوفا شد.

اين داستان بلند است و با يك فراز و دو فراز نمى شود زواياى آن را نماياند. اين قدر مى توان گفت كه اگر خداوند خواجه را در آن برهه به اسلام و جهان اسلام و ايران هديه نمى داد روشن نبود كه سرنوشت ايران و اسلام چگونه رقم مى خورد.

مغولان به دروازه هاى بغداد نزديك مى شدند. ترس و هراس بر همه جا سايه گسترانده بود. مردم نااميدانه با دلهايى از ترس و بيم اين سو و آن سو مى دويدند تا از شمشيرها و خنجرهاى آخته قوم درّنده خوى در امان مانند.

شهر در آستانه سقوط بود شورش شمارى از نزديكان خليفه مانند (دواتدار) به فروپاشى قدرت چندين قرنه بنى عباس سرعت مى بخشيد. هيچ دست و بازويى براى
كمك به خليفه از روى ميل و شوق نمى جنبيد. ناخرسنديها بويژه ستمى كه بر پيروان اهل بيت روا داشته شده بود غيور مردان را عليه قوم يورش گر بر نمى انگيخت. هجوم آغاز شد. خواجه نصير دست به كار شد و تا جايى كه نفوذ كلامش ميدان مى يافت از ويران گريها كشته شدن مردم و به يغما رفتن دارايى مردم و ميراث گرانقدر فرهنگى جلوگيرى مى كرد و بسيارى را به واسطه گرى از اسارت مى رهانيد نقل كرده اند:

(عزالدين عبدالحميد معروف به ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه و برادرش موفق الدين از بزرگان اهل سنت در دست مغولان گرفتار آمدند.آنان را به بيرون از بغداد بردند تا به دست جلاّد بسپارند.

ابن علقمى وزير از ماجرا آگاه شد پريشان خاطر خود را به خواجه رسانيد و ماجرا باز گفت.

خواجه به نزد هلاكو رفته و به رسم مغولان زانو زد و گفت: به جاى آن دو اسير مرا بكشيد!

هلاكو خواهش خواجه را پذيرفت آن دو را آزاد كرد.)110
گفته اند: محى الدين بغدادى استاد مدرسه مستنصريه بغداد و خطيب رباط نيز جزو اسيران بود كه هاشمى كوفى او را از چنگ مغولان رهانيد و بعدها با خواجه به مراغه آمد و درس خواند و پس از بازگشت به بغداد قاضى شد.111
ديگر شهرهاى عراق چون: حلّه كوفه كربلا و نجف نيز به درايت و هوشيارى علما از خطر رستند. عالمان حلّه براى پيش گيرى از كشتار مردم به دست مغولان گرد آمدند و به رايزنى پرداختند و پس از رايزنيهاى بسيار سيد مجد الدين داودى و حسن مطهّر حلّى پدر علاّمه براى در امان ماندن مردم به نامه نگارى با مغولان پرداختند و دو نفر از علما را براى مذاكره به دربار مغولان فرستادند. آنان پس از گفت و گو براى مردم حلّه امان گرفتند.112
شهر كاشان و حومه نيز به درايت بابا افضل كاشانى كه گويند: خواهرزاده خواجه طوس بوده است از غارت و چپاول مغولان در امان ماند.113
در اين بين داستان رهايى مردم زواره از چنگ مغولان به تدبير خواجه شنيدنى است:

(سپاه مغول براى اطمينان از مراتب اطاعت همه طبقات مردم در داخله كشور جا به جا مى شد. دسته اى از مغولان به رياست يكى از شاه زادگان مغولى كه در روايت آن را پسر هلاكو نيز گفته اند از راه زواره ـ اردستان به سوى يزد مى رفتند و يا بر عكس از آن سوى بر مى گشتند. وقتى به زواره مى رسند خان زاده در كوچه و باغ جنوب شهر كه همه روزه مرد و زن شهر براى كارو گردش عبور مى كردند زنى را مى نگرد و بدو دل مى بندد و مى خواهد آن زن را با خود ببرد. زن تن در نمى دهد. چون او مى خواهد درشتى كند و زن را به زور بكشد و ببرد مردم زواره كه در روايت سادات طباطبايى خوانده مى شدند به حمايت از ناموس خود با او كشمكش مى كنند و در نتيجه زن نجات پيدا مى كند و سر كرده مغولى تصادفاً كشته مى شود. اين حادثه مردم زواره را چنان مضطرب مى سازد و بيم مى دهد كه فوراً درصدد تهيه وسايل محاصره از آذوقه و تعمير حصار بر مى آيند.وقتى از اصفهان يا شهر ديگرى كه نزديك به زواره بود سپاه مغول براى تلافى و خون خواهى شاه زاده مقتول به زواره مى رسند سادات طباطبايى باروى شهر را استوار كرده بدان پناه مى برند. طول مدت محاصره و مقاتله و بيم آن كه بى آذوقگى يا استفاده از وسائل خرابى ديوار و برج و بارو شهر را به دست مغولان بيفكند مردم را بر مى انگيزد كه قاصدى پيش خواجه نصير الدين بفرستند و از او براى نجات جان خود از قتل عام يارى بطلبند.

خواجه در اين زمان وزير يا متولى كليه اوقاف ايران محسوب مى شد و ارتباط وظيفه اى با شهر زواره كه در آن زمان كلاً موقوفه ابوعلى
احمدبن رستم اصفهانى بوده است داشت براى محصورين پيام مى فرستد:

(در جاهاى ديگر كه كسى مغولى نكشته بود مغول همه مردم را كشتند. در زواره كه سه جرم: (ناموس پرستى) ( سركشى) و (قتل شاه زاده مغول) با هم رخ داده است ديگر هيچ اميد نجاتى نمى رودو به محض اين كه حصار شهر گشوده شود همه را براى عبرت ديگران از تيغ بى دريغ خواهند گذرانيد. پس در مقاومت و ادامه تحصّن اميد نجاتى نيست و در تسليم نيز جز تسليم جان خود و فرزندان انتظارى نمى رود. در اين صورت بهتر آن است كه از درون حصار نقبهاى دراز به سوى دشت و صحرا كنده شود و سپاه دشمن را به جهتى كه نقب از آن سو نباشد به زد و خورد سرگرم دارند و دسته دسته از راه نقب به خارج فرار كنيد و در پيرامون جهان پراكنده شويد.

مردم به دستور خواجه در جهت شمالى زواره كه تا تپه هاى شنى ريگستان مجاور چندان مسافتى ندارد نقبى طولانى كندندو نخست زن و فرزند و سپس جوانان را از اين راه بيرون فرستادند و آنان به دلالت خواجه نصير در اطراف كشور پراكنده شدند.)114
عالمان دين روحانيان برجسته و نامور هر شهر و ديار پس از ويران گريهاى گسترده مغول بر ويرانه ها مويه نكردند و خاكستر نشين نشدند بلكه مردانه قد برافراشتند و با استفاده از توانايى دستگاه مغول به عمران و آبادانى كشور پرداختند.

و از ديگر سو تلاش گسترده اى را آغاز كردند كه اين قوم وحشى بى تمدن و به دور از فرهنگ و آداب و سنن را خوى شهرنشينان و آداب و فرهنگ بياموزند و به شريعه ناب آنان را رهنمون شوند تا از زلال اسلام جرعه اى بنوشند و از خوى درّندگى به در آيند و به عالم انسانيت گام نهند.

كه چنين شد و اين تلاش گسترده ثمر داد و اين قوم وحشى و افسار گسيخته رام
شد و با فرهنگ و تمدن اسلامى ايرانى خو گرفت.

اين همه اين دگرگونى ژرف و معجزه بزرگ با تدبير و يد بيضاى موسوى خواجه نصير جامه عمل پوشيد.

او كه در نزد مغولان جايگاه بس بلندى داشت پس از فرو خواباندن اين سيل ويران گر در دو عرصه شبان و روزان به تلاش برخاست:

1. هدايت معنوى.

2. ترميم خرابيها.

در بُعد هدايت معنوى نكته هايى را يادآور شديم. خواجه به خاطر شناخت ژرف و همه سويه از اسلام دانش گسترده برخوردارى از هوش و تدبير و تيزبينى بسيار بالا گام به گام به پيش رفت تا دريچه هايى از روشنايى را به سوى قلبهاى سياه اين قوم سياه بخت و تيره روز گشود.

امّا در بُعد ترميم خرابيها و نهضت سازندگى: وقتى سران اين قوم و كم كم پيروان آنان و اعضاى خانواده شان در برابر اين دريچه نور زانو زدند و دنياى شگفت انگيز اسلام را به تماشا نشستند ايران اسلامى توانست نفسى بكشد و به سوى ترميم خرابيها و آبادانى قناتها و رونق كشاورزى و صنايع دستى گام بردارد و از نو خود را بسازد.

در اين نهضت عالمان دين بويژه خواجه نصير پيشاهنگ بودند.

خواجه گام نخستى كه برداشت برگرداندن مهاجران و آوارگان به شهر و ديارشان بود.

خواجه با استفاده از افراد كاردان هوشمند و تيزنگر براى بازگرداندن آوارگان به شهر و ديار خود دست به كار شد. از آن جمله فخرالدين لقمان از علماى فرزانه از سوى خواجه مأموريت يافت تا مردم را به سرزمينهاى آبا و اجدادى خويش بكوچاند.115
از جمله كسانى كه به سرزمين خود و آبا و اجدادى كوچ داده شدند سادات زواره بود.

سادات زواره از دور و نزديك به زواره برگشتند. پس از بازگشت با كسانى رو به رو شدند كه در نبود آنان خانه و ملك آنان را تصرف كرده بودند. از اين روى ميان صاحبان اصلى كه سادات زواره باشند و مهاجران بر سر آب و زمين كشمكش و درگيرى رخ داد. ماجرا به خواجه گزارش شد بنابر يك روايت محلّى:

(خواجه نصير از مراغه به زواره سفر كرد تا ترتيب تقسيم آب و ملك زواره را بدهد. در اين اثنا چون به قصبه اردستان مى رسد براى تقسيم آب قنات ارونه كه چند محل از قصبه با قُراى دور و نزديك از آن سهم مى برده اند مقسم المياه يا آب بخشان ارونه را كه هنوز باقى و از كارهاى ساده ولى بسيار دقيق و حساس مهندسى است ترتيب مى دهد و آن گاه به آذربايجان برمى گردد.)116
در حكومت غازان كه دست عالمان دين براى اصلاح امور كشور بازتر بود اصلاحات ژرفى انجام شد; بويژه در گسترش امنيت اقتصادى و سياسى امنيت جاده ها مبارزه با فساد ادارى و فحشاء ثابت نگهداشتن بازار ايجاد اعتماد ميان مأموران دولتى و مردم
در اين دوره مردم تشويق شدند زمينهاى رها شده و باير را آباد كنند و در اين راه تسهيلاتى چون: برداشتن ماليات آزادى در فروش كالا و… به آنان داده شد اين حركت اثر عميق در رونق كشاورزى داشت به گونه اى كه نوشته اند:

(بعد از صدور اين حكم عام و خاص در اراضى باير آغاز زراعت كرده و در اندك زمانى بسيارى از آن مواضع معمور و آبادان گشت و خلايق در رفاهيت افتاده. خصب و وسعت از حدّ عدد در گذشت.)117
در دولت سلطان محمد خدا بنده شرايط آسان تر شد. وى دانش دوست بود و همنشينى با دانشمندان او را به اسلام كشاند. علما با نزديك شدن به حكومت و پذيرش مناصبى چون وزارت امامت جمعه رياست اوقاف و… به اصلاح خرابيها روى
آوردند. در دوره او مدارس رونق گرفت و شهرها آبادان گشت:

(او نهرها را دوباره آباد و جارى ساخت. بغداد در دوره او از خرمى و سرسبزى چون بهشت و باغى فرح زا شده بود. مردم در رفاه و آسايش بودند و آرزومند بقاى دولتش داشتند.)118
(تبريز در وزارت رشيد الدين فضل الله كه دانشمند و دانش دوست بود آبادان گشت و بازار فرهنگ و اقتصاد رونقى ويژه يافت. كار عمران سلطانيه زنجان به كمال الدين قوسانى واگذار شد. او مردى دانش پرور و نيك انديش و كاردان بود و به كاركشاورزى و مديريت اجتماعى آشنا بود.)119
مردم ديگر سرزمينها نيز كه از نظارت و مديريت عالمان ذى نفوذ بهره مند بودند در رفاه و آسايش بودند.درباره روش ابن قوام از عالمان پارساى شام (م ـ 658) نوشته اند:

(ابوبكر مردى زاهد بود; ليكن به مصالحه عامه مردم اهتمام داشت. او شخصا براى ايجاد نهرى جديد در بالس دست به كار شد و خود با گروهى از پيروان به كندن كانال و ديگر كارهاى مربوط بدان مشغول شد. وى كاركردن و تحصيل معاش را بر سالكان راه خدا واجب مى شمرد و بيكارى را ناشايست و عيب مى دانست.)120
دولت سربداران خراسان كه دين و دولت را به هم درآميخته بود پس از استقرار در كار اصلاحات اجتماعى و رونق كشاورزى و عمران و آبادانى كوششها كرد. خواجه على چشمى(749) براى امنيت جامعه قشونى را سازمان داد. مالياتها را به نظم آورد و از هرج و مرج مالياتى جلوگيرى كرد و راه هاى سوء استفاده و دزدى را بست. و نوعى اطمينان و امنيت مالى بين مأموران و رعيّت ايجاد كرد. وى به توليد كالا و رواج پيشه ورى بها مى داد. مورخان درباره وى نوشته اند:

(رعيت را مرفه الحال داشتى وبه كفايت زندگى نمودي… خزائن را آباد كردي…)121
در حكومت على مؤيد سربدارى نيز كه از همراهى عالمان بهره مند بود به رفاه مردم بها داده مى شد و سياستهاى اقتصادى و اجتماعى او به رفاه و امنيت عمومى انجاميد.

در دوره سلطان حسين بايقراء عالمان فعال و پركار بسيار بودند و در آبادانى خراسان نقش آفرين.

خواجه احرار از عرفاى سده نهم افزون بر آن كه معيشتى ساده و بى پيرايه داشت و اسراف و تجمل را نمى پسنديد و به نزديكان و خويشاوندان اجازه افزون طلبى نمى داد اهل اقدام بود. او هواداران خود را به زراعت و كسب معاش برمى انگيخت و خود در آبادانى زمين و كشت زراعت بسيار پرتلاش بود; آن چنان كه نزديك به هزار و سيصد مزرعه را آبادان كرد وهزاران نفر را به كار مشغول داشت.

ابوسعيد گوركان به درخواست خواجه ماليات سمرقند و بخارا و سپس سراسر ماوراءالنهر را برانداخت.122 در دولت صفويان آبادانى و رفاه و امنيت ايران بيش از ديگر سرزمينهاى پيرامون بود. گرچه همه كارهاى شاهان صفوى مورد تأييد علماى دين نبود ولى ضرورت صيانت از كيان دين و تشيّع گسترش عدالت اجتماعى و كمك به فرودستان سبب مى شد حوزه ها به زمامداران كمك كنند و در حد توان از دراز دستيها و ستمهاى آنان جلوگيرى كرده و دولتمردان را در گسترش دين باورى يارى رسانند. در ميان زمامداران صفوى آنان كه به دين و دانشمندان نزديك تر بودند در خدمت به مردم كامياب تر و در گسترش رفاه اجتماعى موفق تر بودند.

شاه عباس صفوى كه با شيخ بهاء الدين عاملى آُنس و آُلفتى داشت در كمك به ناتوانان ضرب المثل بود. او بدون واسطه و گاه ناشناس به ميان مردم مى رفت و درد دلهاى آنان را مى شنيد وى براى تعديل ثروت ثروتمندان را تشويق مى كرد به فقراء كمك كنند. وى با تدبير و برنامه ريزى ايران را آباد و متمدن ساخت.

شاردن درباره او نوشته است:

(در سالهاى آخر زندگانى او ايران ثروتمند و آباد و آرام شد و
بازرگانان ممالك مختلف در آن جا به تجارت مشغول بودند. در سراسر ايران چه در شهرها و چه در دهكده ها مردم خوب مى خوردند و خوب مى پوشيدند. واز همه گونه وسائل زندگى برخوردارند. گرچه به اندازه نصف رعاياى كشور ما (فرانسه) نيز كار نمى كنند. فقيرترين زنان ايران زينت و زيورهاى سيمين بر پا و دست دارند و بر گردن برخى از ايشان سكه هاى درشت طلا ديده مى شود.به عقيده من اگر حكومت ايران را حكومتى استبدادى و دور از تمدن معرفى كنيم از انصاف و حقيقت منحرف گشته ايم.)123
به گواهى گردشگران امنيت و آرامش ايران در آن دوره بى نظير بوده است. مسؤوليت امنيت و پيش گيرى از راهزنى در شهرها و ولايات بر عهده كارگزاران هر ناحيه بوده و در اين باره باز خواست مى شده اند. نظاميان با تربيت درست معلمان روحانى و نظامى ونظارت قاضى و دادرس ارتش در اردوكشيها پاس اموال مردم را مى داشتند.

ييكى از جهانگردان در گزارشى به مقايسه سربازان ايران و اروپا در گاه اردوكشيها مى پردازد:

(سربازان شاه به حدى درستكار و خوشرفتارند كه مردم دهكده هاى ايران بر خلاف رعاياى كشورهاى اروپا هنگام لشگركشى از پيش ايشان نمى گريزند; بلكه بر خلاف براى سپاهيان خوراكها و هداياى گوناگون مى آورند و با كمال گشاده رويى و خرسندى نصرت و پيروزى ايشان را از خدا مى خواهند; زيرا مى دانند كه سربازان شاه ستمكار و يغماگر نيستند.)124
افزون بر امنيت اجتماعى كه رواج تجارت و جهانگردى را در پى داشت مسأله كشاورزى در صدركارها بود. به همت دانشمندان رياضيدانى چون شيخ بهائى سدهاى فراوانى ساخته شد و جنگلها گسترش يافت. براى آبادى دشت اصفهان برگرداندن سرچشمه هاى زاينده رود به اصفهان مورد مطالعه قرار گرفت:

(تقسيم و استفاده از آبها و بهره بردارى از آن كارى مهم تر بود كه بر طبق اصول علمى و بر اساس ميزان طبيعى آب به عمل آمد و بهترين نمونه آن تقسيم زاينده رود است كه ابتداء در زمان شاه طهماسب تقسيم بندى و ظاهرا در زمان شاه عباس و بر اساس نظريات شيخ بهائى تكميل گرديد.)125
نظام دادرسى كه در حوزه كار مستقيم علماء بود در اجراى عدالت اجتماعى و پياده كردن قوانين اسلام سخت گير بود و كارگزاران خلافكار و يا دادرسان رشوه خوار به سختى مجازات مى شدند.

/ 7