مدیریت تبلیغ ارتباطات (6) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت تبلیغ ارتباطات (6) - نسخه متنی

سیدمحمود بهشتی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مديريت تبليغ ارتباطات (6)

با توجه به نقش تبليغات در جامعه، در شماره هاي قبلي نكاتي پيرامون اهميت تبليغ و كيفيت تبيين معارف اسلامي مطرح شد و پس از ذكر فرايند پنج مرحله اي ارتباطات (فرستنده، گيرنده، پيام، كانالهاي ارتباطي و بازخور) پيرامون هر كدام از آنها مطالب متنوعي تبيين شد و سپس به تشريح «موانع ارتباطات» و تأثير آن در روند تبليغات پرداخته شد. در اين شماره ضمن تعريف از «ارتباطات اثربخش» راهكارهايي براي افزايش تأثيرات مثبت و سازنده تبليغات اسلامي معرفي مي شود.

ارتباطات اثربخش

از نظر اصطلاح مديريتي «ارتباط اثربخش» ارتباطي است كه در آن بين منظور ارسال كننده پيام و آنچه كه گيرنده پيام، دريافت مي كند تفاوتي وجود نداشته باشد؛ در حالي كه در بسياري از موارد، در انتقال پيام به مخاطب، ميان آنچه مورد نظر فرستنده پيام است با آنچه كه گيرنده دريافت مي كند، تفاوت وجود دارد.از طرف ديگر، بايد توجه داشت كه اگر پيام، به حركت و واكنش مناسب مخاطب، منجر شود، علامت اثربخش بودن آن پيام خواهد بود.

به نظر مي رسد عواملي كه ذيلاً مطرح مي شود، هم مي تواند ميزان تفاوت ذهنيت فرستنده پيام و گيرنده را كاهش دهد و هم انگيزه اي براي عمل مخاطب پيام باشد. و در يك كلام اين عوامل مي تواند تا حدود زيادي، تبليغات و ارتباطات روحانيون را در جامعه، اثربخش و مؤثر كند:

1. هماهنگي ميان گفتار و عمل

اگر مبلّغين، علاقه داشته باشند كه مردم پيامهايي را كه از طرف آنها تبيين مي شود، به طور صحيح و مؤثر دريافت كنند و به آن جامه عمل بپوشانند؛ بايد خود آنها، قبل از ديگران به محتواي كلامشان پايبند باشند. به عنوان مثال؛ اگر گوينده اي مخاطبين خود را به نظم و دقت در كارها سفارش كند، ولي خودش در عمل، انسان منظم و دقيقي نباشد؛ اين دوگانگي در گفتار و عمل موجب مي شود كه افراد، ارزشي براي پيام و گفتار او قائل نشوند؛ اما پايبندي گوينده به نظم و دقت، آنها را علاقه مند به اين دو خصلت مي كند.

اساسا اشتباه برخي از روحانيون در اين است كه براي گفتن و نوشتن و دستورالعمل، بيش از اندازه ارزش قائل هستند و از آن انتظار دارند، و در نتيجه از گوش افراد، نيز بيش از اندازه انتظار دارند و فكر مي كنند همين كه معارف دين را از طريق سخنراني يا كتاب، تشريح كردند و مردم آگاهي يافتند، جامعه اصلاح مي شود؛ لذا هنگامي كه در عمل، انتظار آنها محقق نشد، ناراحت مي شوند و ناله و فغان مي كنند و مي گويند:




  • گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
    آنچه البته به جايي نرسد فرياد است



  • آنچه البته به جايي نرسد فرياد است
    آنچه البته به جايي نرسد فرياد است



در حالي كه واقعيت اين است كه سخن اگر از جان برون آيد، لاجَرَم بر دل نشيند، وگرنه از گوش شنونده تجاوز نمي كند. علي عليه السلام مي فرمايد: «أَلْكَلِمَةُ أِذا خَرَجَتْ مِنَ الْقَلْبِ وَقَعَتْ فِي الْقَلْبِ وَاِذا خَرَجَتْ مِنَ اللِّسانِ لَمْ تَتَجاوَزِ الاْءذانَ؛1 هنگامي كه سخن از قلب خارج شود در قلب وارد مي شود و هنگامي كه [تنها] از زبان خارج شود از گوشها تجاوز نمي كند.»

آري اگر كلام، پيام روح انسان باشد و از دل برخيزد، در دل نفوذ مي كند، ولي اگر پيام روح نباشد و فقط لفظي باشد كه بر زبان جاري مي شود، نمي تواند تأثير عملي در وجود مخاطب ايجاد كند.

بررسي زندگي پيشوايان دين ـ كه پيام الهي را براي مردم بيان مي كردند ـ نشان مي دهد كه آنها نه تنها به محتواي پيام و گفتار خود عمل مي كردند، بلكه در عمل نسبت به ديگران پيشقدم بودند، و به همين جهت بود كه كلام و پيام آنها تا اعماق جان افراد نفوذ مي كرد و قلب و احساسات بشر را تحت تصرف خويش در مي آورد.

اميرالمؤمنين عليه السلام در كلام زيبايي، روش و سيره خود را اينچنين بيان مي فرمايد: «أَيُّهَا النّاسُ اِنّي وَاللّه ِ ما أَحُثُّكُمْ عَلي طاعَةٍ اِلاّ وَأَسْبِقُكُمْ اِلَيْها وَلا أَنْهاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ اِلاّ وَأَتَناهي قَبْلَكُمْ عَنْها؛ اي مردم! به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتي وادار نمي كنم مگر اينكه خودم پيش از شما آن را انجام مي دهم و شما را از معصيتي نهي نمي كنم مگر اينكه خودم پيش از شما از آن كناره گيري مي نمايم.»2

2. خيرخواهي نسبت به مردم

يكي از عواملي كه مي تواند اثربخشي كلام گويندگان مذهبي را افزايش دهد، خيرخواهي و دلسوزي نسبت به افراد جامعه است؛ بر مبلّغين لازم است در كنار تبليغ معارف ديني، به مصالح و مشكلات مردم توجه داشته باشند.

برخي از روحانيون در موقع تنظيم سخنراني خود، تنها نفع و مصلحت شخصي را در نظر مي گيرند و اصلاً خود را در فضاي ناراحتيها و مشكلات مردم قرار نمي دهند و جالب اينكه انتظار دارند مخاطبين آنها موبه مو به سخنان آنها عمل كنند؛ در حالي كه انساني كه گرفتار انواع و اقسام ناراحتي است، معمولاً هيچ گونه تمركزي براي شنيدن كلام ديگران ندارد، تا چه رسد به اينكه به آنها عمل كند.

اساسا اسلام، روابط بين مربّي و مردم را به گونه اي مي پسندد كه كسي كه نقش هدايت جامعه را به عهده مي گيرد، براساس خيرخواهي و دلسوزي با افراد رفتار كند، و مردم، نيز براساس عشق و محبت، گوش جان به مربّي خود بسپرند و در جاهايي كه لازم است از او پيروي كنند. اگر روحانيون انتظار چنين عشق و محبتي را از مخاطبين خود دارند، بايد هر چه بيشتر خيرخواه آنها باشند؛ زيرا همين خيرخواهي است كه بذر محبت را در دل افراد مي پاشد. حضرت علي عليه السلام اين واقعيت را در يك جمله كوتاه اينگونه مطرح مي فرمايد:

«أَلنَّصيحَةُ تُثْمِرُ الْوُدَّ؛ خيرخواهي محبت را به ارمغان مي آورد.»3

روحاني نمي تواند نسبت به مشكلات روحي و معنوي، و نيز گرفتاريهاي مادي زندگي مردم بي تفاوت باشد. او بسان پدر در خانواده است؛ در نتيجه همان گونه كه پدر نسبت به سرنوشت فرزندانش و روحيه و عواطف و ناراحتيهاي آنها حساس است و تمامي همّ خود را صرف رفع گرفتاريها و تأمين نيازهاي روحي و عاطفي آنان مي كند؛ روحاني نيز بايد در قبال مردم، احساس مسئوليت پدرانه داشته باشد و آنها را همچون فرزندان خود، مورد توجه قرار دهد و به امور آنها رسيدگي كند.

مسئله خيرخواهي مبلّغين و رسيدگي به مشكلات افراد، بدين معنا نيست كه روحاني صبر كند تا مشكلات بزرگي براي آنها پيش آيد و آنگاه در جهت رفع آنها به ياري افراد بشتابد؛ بلكه توجه نمودن و رسيدگي كردن به مشكلات جزئي مردم، نيز اين احساس را در آنها به وجود مي آورد كه روحاني به آنان علاقه مند است و توجه خاصي به تك تك افراد دارد، حتي گاهي يك دلجويي و احوالپرسي ساده مي تواند تأثير شگرفي در روحيه مردم بگذارد و آنها را جذب مسجد و جلسات مذهبي كند.

مردم بايد احساس كنند كه روحاني در غم و شادي آنها شريك است، مثلاً هنگامي كه جوان نجيبي براي تشكيل زندگي دچار نارسايي اقتصادي است، واقعا ببيند روحاني محل براي حل مشكل او به تكاپو مي افتد، يا مثلاً فرد ديگري كه جوياي شغل است، احساس كند كه روحاني به فكر حل مشكل اوست. حقيقتا مي توان ادعا كرد كه يك روحاني دلسوز با مديريتي قوي مي تواند با صرف وقت نه چندان زياد، توسط افراد خيّر محل، قسمت قابل توجهي از اين مشكلات اقتصادي، اخلاقي، خانوادگي و فرهنگي را برطرف كند، و از اين رهگذر گذشته از اينكه به وظيفه اسلامي خود عمل كرده است، افراد جامعه را نسبت به روحانيت و دين خوشبين سازد.

3. موقعيت سنجي

مبلغان بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه در همه موقعيتها نمي توان با يك سبك و اسلوب سخن گفت؛ بلكه مديريت تبليغ اقتضا مي كند كه انسان گاهي پيام خود را به صورت شفاهي مطرح كند، در بعضي از شرايط، پيام كتبي مؤثر و اثربخش است، در برخي از موارد كلام بايد حالت هيجاني و خطابي داشته باشد و گاهي برعكس، پيام به صورت موعظه و نصيحت مي تواند تأثيرگذار باشد؛ حتي گاهي لازم است كه پيام، آميخته باملامت و توبيخ باشد.

«سرعت، حجم، طنين صدا و مكثهاي سخنران، مي تواند به درك نكات اصلي پيام كمك كند. با تأكيد بر كلمات، مكث كردن قبل از بيان يك نكته، يا بالا بردن صدا به هنگام بيان يك مطلب، سخنران بر اهميت آن نكته يا مطلب تأكيد مي كند.»4

يك بررسي اجمالي نسبت به سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه ـ كه حاوي پيامهاي مختلف اخلاقي، عرفاني، اجتماعي، سياسي و... است ـ نشان مي دهد كه ايشان با توجه به موقعيت شناسي، كلام خود را ايراد مي كردند. آري آنجا كه ميدان، ميدان موعظه و نصيحت است، آنگونه سخن مي گويد كه آنان كه به سخن او گوش مي كردند، سخت تحت تأثير قرار مي گرفتند، مواعظ وي دلها را مي لرزاند و اشكها را جاري مي ساخت. آنجا كه عرصه، عرصه جهاد و مبارزه است، آنگونه سخن مي راند كه عشق به شهادت و مبارزه در راه خدا را در دل پيروان خود زنده مي كرد، و همين طور در هر موقعيتي هماهنگ با آن ايراد سخن مي كرد.

وارد شدن در اين بحث به صورت همه جانبه و كامل، در حوصله اين نوشتار نيست؛ ولي از باب نمونه ـ ضمن تبيين تفاوت موعظه با خطابه ـ برخي از سخنان موعظه اي و خطابي حضرت، با توجه به موقعيتهاي متفاوتشان مطرح مي شود:

خطابه براي تهييج و بي تاب كردن احساسات است و موعظه براي رام ساختن و تحت تسلط در آوردن آن. خطابه آنجا به كار مي آيد كه احساسات، خمود و راكد است و موعظه آنجا ضرورت پيدا مي كند كه شهوات و احساسات، خودسرانه عمل مي كنند. خطابه، احساسات غيرت، سلحشوري، عزت طلبي، مردانگي، كرامت، نيكوكاري و خدمت را به جوش مي آورد و به دنبال آن، حركت و جنبش را ايجاد مي كند؛ ولي موعظه جوششها و هيجانهاي بي جا را خاموش مي نمايد.

خطابه و موعظه، هر دو ضروري و لازم است. در نهج البلاغه از هر دو استفاده شده است. خطابه هاي مهيّج اميرالمؤمنين عليه السلام در موقعي ايراد شده است كه احساسات بايد برافروخته شود و طوفاني به وجود آيد و بنيادي ظالمانه بركنده شود، آنچنان كه در جنگ صفّين، در آغاز برخورد با معاويه، خطابه اي مهيّج و آتشين ايراد كرد.

معاويه و سپاهيانش، پيش دستي كرده بودند و «شريعه» را گرفته بودند و كار آب را بر حضرت علي عليه السلام و يارانش دشوار ساخته بودند. حضرت تلاش كرد كه از طريق مذاكره اين مشكل را حل نمايد؛ اما معاويه فرصت را غنيمت شمرد و تصاحب شريعه را موفقيتي براي خود تلقّي كرد و از هر گونه مذاكره اي خودداري نمود. كار بر ياران علي عليه السلام سخت شد. اينجا بود كه مي بايست با يك خطابه حماسي و آتشين، طوفاني ايجاد كرد و با يك يورش دشمن را عقب راند. علي عليه السلام براي سپاهيان خود چنين خطابه سرود: «قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتالَ، فَأَقِرُّوا عَلي مَذَلَّةٍ وَتَأْخيرِ مَحَلَّةٍ؛ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الْماءِ، فَالْمَوْتُ في حَياتِكُمْ مَقْهُورينَ وَالْحَياةُ في مَوْتِكُمْ قاهِرينَ؛ [سپاهيان معاويه با بستن شريعه و تصرف آب] شما را به پيكار دعوت كرده اند؛ [اكنون دو راه در پيش داريد، [يا به ذلت و عقب ماندگي اقرار كنيد يا شمشيرها را از خون [آن ستمگران[ سيراب سازيد تا از آب سيراب شويد؛ مرگ اين است كه زنده باشيد اما شكست خورده و مغلوب، و زندگي آن است كه بميريد اما غالب و پيروز.5»

اين پيام حماسي كار خود را كرد، خونها را به جوش و غيرتها را به خروش آورد. شب نشده «شريعه» در اختيار ياران علي عليه السلام قرار گرفت و ياران معاويه به عقب رانده شدند.

اما مواعظ اميرالمؤمنين عليه السلام در شرايط ديگري انجام يافته است، مثلاً در شرايطي كه بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ، فساد اخلاقي، دنياپرستي، تنعّم و تجمل پرستي در ميان مسلمين راه يافت، عصبيتهاي قبيله اي از نو جان گرفت، و تعصب عرب و عجم بر آن اضافه شد؛ در ميان آن غوغاي دنياپرستي و حرص و آز و كامجوئي و تعصب، تنها فرياد ملكوتيِ موعظه اي كه بلند بود، فرياد علي عليه السلام بود.6

بر اين اساس، مبلّغين بايد به موقعيتها و شرايط مختلف توجه داشته باشند؛ مثلاً در صورتي كه در جامعه روح تلاش و فعاليت از بين رفته است و تمايل به وابستگي به بيگانگان به وجود آمده است، روحاني بايد با پيامها و روشهاي مناسب، روح عزّت طلبي، استقلال طلبي، خودكفايي و بي نيازي از بيگانگان را در كالبد جامعه بدمد و گاهي نياز است كه با موعظه و نصيحت، احساسات منفي به وجود آمده در جامعه را كنترل كند، و همين طور بايد در هر شرايطي، به مقتضاي آن عمل كند.

4. عوامل فيزيكي و ظاهري

يكي ديگر از عواملي كه مي تواند بر اثربخش بودن پيام، تأثير بگذارد، مناسب بودن محيطي است كه در آن، پيام ردوبدل مي شود؛ مثلاً اگر فضايي كه سخنران براي مخاطبين در آن سخن مي گويد، بسيار گرم يا بسيار سرد باشد، همين مسئله مي تواند تمركز افراد را برهم زند؛ در نتيجه نسبت به ارسال پيام و دريافت آن دچار مشكل مي شوند. حتي شرايط ظاهري سخنران از قبيل: شكل و قيافه، آراستگي و نظافت و كيفيت تُن صداي او مي تواند در مؤثر بودن كلام او نقش داشته باشد.

يكي از دانشمندان در اين زمينه مي گويد: «عواملي نظير اندازه اتاق، رنگ ديوارها و نوع و محل قرار گرفتن وسايل، مي توانند بر نوع احساس ما و نحوه برقراري ارتباط توسط ما تأثير بگذارند. به عنوان مثال، جادادن تعداد زيادي از افراد، در يك محل كوچك كار، مي تواند موجب محدود شدن ارتباطات گردد.»7

همچنين او بر اين باور است كه «رنگها نيز بر اشخاص اثر مي گذارند و بسياري از مؤسسات بر اين نكته تأكيد زيادي دارند و آن را به كار مي گيرند، به عنوان مثال؛ بيمارستانها استفاده از رنگهاي مختلف را براي اتاقهاي خود آزمايش مي كنند، به اين اميد كه تنوع رنگها موجب بهبود سريع بيماران يا تسكين درد آنها بشود. در بيمارستانها قطعات بزرگ تجهيزات پزشكي نظير دستگاههاي اشعه ايكس را به همان رنگ زمينه ديوارها رنگ آميزي مي كنند تا موجب هراس بيماران نشود. در رنگ آميزي ملحفه ها و پتوها از رنگهاي ملايم ـ صورتي، آبي و رنگهاي روشن ـ استفاده مي شود. به همين ترتيب، رنگهاي روشن به كلاسهاي درس افزوده مي شود تا دانش آموزان، احساس نشاط و هوشياري كنند.»8

طبيعي است وقتي كه فضا، رنگ، صدا و به طور كلي عوامل فيزيكي و ظاهري به گونه اي باشند كه در افراد ايجاد خستگي، ناراحتي و افسردگي بكنند؛ در چنين شرايطي مخاطبين، آمادگي براي پذيرش كلام گوينده را به خوبي ندارند، و برعكس اگر اين عوامل به شكلي ترتيب داده شوند كه نشاط و انبساط روحي در افراد ايجاد كنند، آنها در موقعيتي قرار مي گيرند كه مي توانند با حالتي مناسب و خوشايند، پيام گوينده را دريافت كنند، و اين همان اثربخشي پيام است.

جالب اين است كه با مراجعه به متون اسلامي، مشاهده مي شود كه اسلام نسبت به همين امور ريز ـ كه در نگاه ابتدايي خيلي سطحي و بي اهميت به نظر مي رسد ـ سفارش و تأكيد كرده است، به عنوان مثال، مي توان ادعا كرد كه هيچ فرهنگ و مكتبي به اندازه اسلام سفارش به نظافت و بهداشت و مسواك كردن نكرده است؛ تا جايي كه امام صادق عليه السلام براي ترغيب ديگران به بهداشت دهان مي فرمايد: «مِنْ أَخْلاقِ الاَْنْبِياءِ السِّواكُ؛ مسواك كردن، از اخلاق پيامبران است.»9

براي دنياي امروز، اين حرف خيلي جذّاب و شنيدني است، وقتي كه مي شنوند پيشواي شيعيان، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «كانَ رَسُول اللّه ِ صلي الله عليه و آله يُنْفِقُ عَلَي الطّيبِ أَكْثَرَ مِمّا يُنْفِقُ عَلَي الطَّعامِ؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله براي بوي خوش (عطر زدن) بيشتر از خوراك، خرج مي كرد.»10

نظافت و بهداشت و استفاده از بوي خوش، علاوه بر نتايج فردي و اجتماعي كه دارد، موجب برقراري ارتباطات سالم و اثربخش بين افراد جامعه مي شود؛ از اين رو پيامبران كه رسالت اصلي آنهابرقراري ارتباط با مردم و ابلاغ پيام الهي به آنان بود، از نظر آراستگي ظاهر و نظافت به گونه اي بودند كه افراد جامعه، رغبت و تمايل داشتند كه در كنار آنها باشند و با آنها ارتباط برقرار كنند.

اساسا چيزهاي ظاهري نظير نظافت، پوشش مناسب، خوشبو بودن و صداي خوب مي تواند جاذبه هاي زيادي براي مخاطب داشته باشد، و بر عكس، رعايت نكردن اين مسائل مي تواند حالت تنفّر را در مخاطب ايجاد كند و حتي نسبت به خود پيام، او را بدبين و متنفّر كند. شما تصور كنيد، اگر يك مبلّغ اسلامي با لباسي كثيف و چركين و بدني متعفّن و بدبو، بخواهد پيام دين را به يك جوان پاكيزه و نظيف برساند، طبيعي است اگر سخنان اين مبلّغ از درّ و گهر هم باشد، آن جوان به سخنانش توجه نكند و ارزشي براي آن قائل نباشد.

متكلمين اسلامي مي گويند: يكي از شرايط نبوّت، اين است كه در پيغمبر نبايد صفتي كه موجب تنفّر مردم بشود، وجود داشته باشد؛ اگر چه يك نقص جسمي باشد، با اينكه نقص ظاهري به كمال روحي انسان صدمه اي نمي زند؛ زيرا پيامبر بايد از نظر ظاهري و جسماني هم جذّاب باشد و حداقل نفرت آور نباشد.11

شايد بتوان گفت؛ يكي از دلايلي كه در آموزه هاي ديني، به رعايت كردن اين عوامل ظاهري سفارش شده است، همين جاذبه هاي ارتباطي است، مثلاً گفته شده است كه امام جماعتي كه زيباتر باشد مقدم بر ديگران است؛ زيرا او با اين سمتي كه عهده دار مي شود به طور طبيعي با مردم ارتباط دارد، و در همين ارتباطات است كه پيام دين را به ديگران انتقال مي دهد؛ بنابراين هر اندازه قيافه او جاذبه بيشتري داشته باشد، افراد با توجه و تمايل بيشتري به سخن و بيان او گوش مي كنند. يا اينكه سفارش شده است كه قرآن را با صداي زيبا بخوانيد؛ به دليل اينكه هنگامي كه اين پيام آسماني باصداي دلنشين و جذاب به گوش مخاطبين برسد، اثربخشي بيشتري خواهد داشت.

بنابراين بر مبلّغين ـ كه نقش اصلي را در ايجاد ارتباطات ايفا مي كنند ـ لازم است كه توجه كافي به اين عوامل تأثير گذار در انتقال پيام دين داشته باشند؛ بويژه آراستگي و نظافت ظاهري. البته مطلوب در نظافت و بهداشت اين است كه سر و صورت، دهان و بيني و موها و نظافت كفش و لباس، به گونه اي باشد كه از يك سو، تحريك كننده و سبب حواس پرتي براي مخاطبين نباشد و از سوي ديگر، بتواند در پذيرش پيام دين و عمل به آن تأثير بگذارد.

در خاتمه، اين سلسله مقالات را با ذكر يك خاطره زيباي تاريخي به پايان مي بريم. در تاريخ مي خوانيم كه امام رضا عليه السلام در تابستان روي حصير، و در زمستان روي گليم مي نشست و لباس زبر و خشن مي پوشيد؛ ولي زماني كه مي خواست در مقابل مردم ظاهر شود، براي آنها خود را آراسته مي كرد.

1. شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، دار احياء الكتب العربيه، چاپ دوم، 1387 ه·· . ق، جلد بيستم، ص287.

2. نهج البلاغة، خطبه 175.

3. غررالحكم و دررالكلم، حديث 844.

4. رُيْ ام. بركو و ديگران، مديريت ارتباطات، مترجم: سيد محمد اعرابي و داوود ايزدي، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، چاپ اول، 1378.

5. نهج البلاغة، خطبه 51.

6. ر.ك: سيري در نهج البلاغة، مرتضي مطهري، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، زمستان 1366، صص 197 ـ 194.

7. مديريت ارتباطات، ص20.

8. همان، صص 147 و 148، با تلخيص.

9. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج73، ص131.

10. همان، ج16، ص248.

11. ر.ك: سيري در سيره نبوي، مرتضي مطهري، تهران، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، بهار 1376، صص 214 و 215.

12. بحارالانوار، ج 76، ص300.

/ 1