هويت فكري انقلاب اسلامي
همه انقلابهاي مهم دنيا داراي پشتوانهاي فكري هستند كه اگر از چنين پشتوانهاي محروم باشند، حتي در صورت پيروزي، انقلابيون در تشكيل نظام سياسي ـ اجتماعي جديد دچار مشكل خواهند شد.انقلاب اسلامي ايران، يكي از انقلابهاي بزرگ جهان است؛ انقلابي كه توانست نظام 2500 ساله پادشاهي را سرنگون سازد و نظامي كاملا نوين در تاريخ سياسي بشر به وجود آورد. اين انقلاب با عظمت نميتواند مباني فكري و نظري از پيش انديشيده شده نداشته باشد.از سوي ديگر، بازشناسي هويت فكري انقلاب اسلامي و معرفي آن به نسلهاي بعدي، نقش بسزايي در پايداري و تداوم انقلاب خواهد داشت؛ زيرا آنچه روح و واقعيت انقلاب را شكل ميدهد همين هويت فكري است و با از دست رفتن يا انحراف در مكتب فكري انقلاب، خود انقلاب نيز در مسير انحراف قدم خواهد گذاشت.در اين مقاله تلاش خواهيم كرد با معرفي جريانهاي فكري پيش از انقلاب، ميزان نفوذ و تأثير هر يك از آنها در تحول فكري مردم ايران براي گرايش به وقوع انقلاب اسلامي را بررسي كنيم، و از درون آن وقايع مكتب فكري انقلاب اسلامي را بازشناسي كنيم.جريانهاي فكري پيش از انقلاب
براي شناسايي جريانهاي فكري تأثيرگذار بر انديشه سياسي مردم ايران تا وقوع انقلاب اسلامي، بايد قدري به عقب برگشت و انديشههاي بومي و وارداتي صده گذشته را به بحث و بررسي نشست.جريانهاي فكري شاخص در اين دوران عبارتند از:1. جريان فكري مدعي سكولاريسم
سكولاريسم عبارت است از: «گرايشي كه طرفدار و مروّج حذف يا بياعتنايي و به حاشيه راندن نقش دين در ساحتهاي مختلف حيات انساني ـ از قبيل سياست، حكومت، علم، عقلانيت، اخلاق و... است.»1مهمترين مباني و مقدمات نظري سكولاريسم عبارتند از:1. علم گرايي يا علم پرستي؛2. عقل گرايي و بسندگي به عقل و برنامه ريزي عقلاني؛3. اعتقاد به مركزيت و محوريت انسان؛4. تجددگرايي و مبارزه با سنّت؛5. آزادي و آزادانديشي.2انديشه سكولاريسم در غرب زاده شد و همزمان با آغاز موج غربزدگي، در ايران نيز تلاش پيگيري براي ترويج آن صورت گرفت.ميرزا ملكم خان و يارانش3 كه پايه گذار غربزدگي مفرط در ايران بودند، با زيركي مزورانهاي كوشيدند تا اصول غربي را بر مبناي «لزوم جدايي دين از سياست» و «تفكيك قوانين كشوري از قوانين شريعت» ترويج كنند.4روشنفكران اين زمان معتقد بودند كه براي انجام اصلاحات سياسي، اجتماعي و اقتصادي بايد از غرب تقليد كرد. به عقيده آنان آنچه مايه عظمت و پيشرفت غربيان شده بود، علم گرايي، برنامه ريزي عقلايي و دور داشتن و يا بيرون كردن دين از صحنه اجتماع، اقتصاد و سياست بود. از اينرو به عقيده آنان براي آباداني كشور ميبايست سر تا پا فرنگي شد.در بين آنها شيفتگي به غرب و ضدّيت با اسلام موج ميزد. شايد آنان اطلاع چنداني از تفكّر سكولاريزم نداشتند؛ زيرا در سكولاريزم ضدّيت با دين وجود ندارد؛ بلكه معتقد است دين ساحت اخروي دارد و نسبت به دنيا ساكت است. سكولاريستها نيز نسبت به دين ساكتاند. ولي اين جريان فكري ـ كه اسلام ستيزي در تفكّرات و فعاليتهاي سياسي آنان موج ميزد ـ در دوران مشروطه به اوج خود رسيد و عملا با عدم موفقيت مشروطه به شكست انجاميد.باقيماندگان اين جريان فكري ـ علي رغم اميدهاي زيادي كه با ظهور رضاشاه بدست آورده بودند و با همه كمكي كه به او كردند ـ در زير چرخهاي سنگين ديكتاتوري خشن او يا از بين رفتند و يا خانه نشين شدند.5عدم توفيق سكولاريسم در ايران
جريان فكري مدعي سكولاريزم چندان نتوانست در ميان مردم ايران جاي پاي محكمي پيدا كند و در ميان تودههاي مردم تأثير عميقي بگذارد. عمدهترين دلايل عدم توفيق اين جريان فكري در ايران را ميتوان در موارد زير جستجو كرد:الف) در غرب به دلايل گوناگوني مانند: آمادگي متون مقدس مسيحيان و آيات عهد جديد براي پذيرش سكولاريسم، فقدان نظام سياسي در مسيحيت، سيره نظري و عملي كليساي سنتي، افراط كاري بي دليل سران كليسا در قرون وسطي و رفتار خشن آنان نسبت به مخالفان و دخالت مستبدانه در شئون اجتماعي و حكومتي، فساد مالي و اخلاقي و دنيازدگي روحانيون كليسا، پيدايش رنسانس و نهضت اصلاح ديني، رشد علم و صنعت، گسترش روحيه علم گرايي و... انديشه جدايي دين از شئون اجتماعي شكل گرفت و مرحله به مرحله تقويت شد.6نه ديني كه در غرب رايج بود (مسيحيت) دين جامعي بود و نه مروجان و مبلغان آن، مبلغان تفكّر گرائي بودند. در حقيقت روشنفكران و انديشمندان غربي به خاطر افراط كاري اصحاب دينِ تحريف شده، جانب تفريط پيمودند و دين را رها كرده، به دنياي خود انديشيدند؛ دين تحريف شدهاي كه آنها را از دنيايشان محروم ميكرد.دين حقيقتا از مسائل اجتماعي و از جمله سياست جدا نيست. در فقه اسلامي براي زندگي اجتماعي، سياسي و اقتصادي انسان احكام و قوانيني وضع شده است كه چهارچوب اين عرصهها را مشخص ميكند و همه اين مقولهها به عنوان ابزاري براي آباداني آخرت مطرحند.در واقع گستردگي قوانين و مقررات اسلام در تمام شئون بشري، مجالي به تفكيك حوزه دين از سياست نميدهد. احكام خمس، زكات، انفال، فعاليتهاي اقتصادي، رابطه با اهل كتاب، جهاد، حدود و ديات، احكام كيفري و قضايي و... نشان دهنده اين است كه اسلام دين دنيا و آخرت و سياست و زندگي و حركت به سوي خداي متعال است. از اينرو تفكر سكولاريستي يك تفكر باطل است.اسلام با سكولاريسم در تناقض آشكار است و يك مسلمان نميتواند شخصي سكولار نيز باشد، و پيداست كه انديشهاي اين چنيني نميتواند در ميان مسلمانان جاي پاي مستحكمي پيدا كند.ب) آنچه بيش از هر چيز ـ ولو از جهت ظاهري ـ مكتب تشيع را از فرقههاي مختلف اسلامي متمايز ميسازد، وجه سياسي و دفاع آنان از مكتب اهل بيت عليهمالسلام است. بسياري از آيينهاي عبادي ويژه شيعيان نيز وجهه سياسي دارد. مثلا عزاداري و گريه در مصائب اهل بيت عصمت و طهارت و يا زيارت، بيشتر به معناي بيعت با خاندان پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و اعلام وفاداري و سلوك در همان مسيري است كه آنان خواستهاند.بديهي است در ميان مردمي كه مذهب خويش را با عشق به ولايت و حاكميت اهل بيت عليهمالسلام معرفي ميكنند، انديشه جدايي دين از سياست معنايي ندارد و نميتواند موجب حركت تودههاي مردمي باشد.به هر حال اين جريان فكري نميتواند مكتب فكري انقلاب اسلامي باشد. براي اينكه اولا: رهبران آن در دوران انقلاب اسلامي حضور چنداني در ميان مردم ايران نداشته و پايگاه مردمي ندارند تا بتوانند آنها را انقلابي كنند. و ثانيا: آنها به انقلاب به شكل اسلامي و با محتواي ديني ـ كه آيندهاش حكومت اسلامي باشد ـ اعتقادي نداشتند. و اگر فكر و انديشه آنان، محرك انقلاب بود و انديشه مردم را متحول كرده بود، نوع ديگري از انقلاب و حكومت را پيريزي ميكردند.2. جريان فكري ناسيوناليسم يا مليگرايي
ناسيوناليسم يا ملت باوري در ادبيات سياسي امروز به معناي آگاهي ملّي و احساس تعلّق به يك ملّت مشخصي كه با ويژگيهاي خاص از ساير ملتها متمايز شده است، به كار ميرود.ناسيوناليسم، مستلزم احساس وفاداري و علاقه پرشور افراد به مفهوم ملّت و عناصر خاصي مانند نژاد، زبان، نمادها، سنتها و ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي، و به طور كلي فرهنگ ملي و اعتقاد به برتري آنها بر عناصر ساير ملتهاست. وفاداري به خاك و دولت، فداكاري براي آن و تجليل از آن نيز از اركان ناسيوناليسم تلقي ميشود.7اين ايده از جامعه ليبراليستي غرب الهام گرفته و تا حدود زيادي توانست در طبقات روشنفكر، تحصيل كرده و متوسط شهري كه بخش ناچيزي از جامعه آن زمان را تشكيل ميدادند نفوذ كند و در نهضت مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت، در پياده كردن معيارهاي خود موفقيتهائي كسب نمايد.8 اما ناسيوناليسم هيچ گاه نتوانست در ميان تودههاي مردم پايگاه مناسبي پيدا كند.دلايل عدم نفوذ ناسيوناليسم در ميان تودههاي مردم
دلايل عدم توفيق مليگرايي براي نفوذ در ميان تودههاي مردم ايران را ميتوان در موارد زير خلاصه كرد:الف) ناسيوناليسم با اعتقادات مذهبي مردم ايران مغايرت داشت. چنانكه گذشت، در تعريف ملت، ادعاي جدايي خون و نژاد مطرح است و اين از نظر اسلام خرافهاي بيش نيست. پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمود:«اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ رَبَّكُمْ واحِدٌ وَ اِنَّ اَباكُمْ واحِدٌ. لا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلي عَجَمِيٍّ وَلا لِعَجَمِيٍّ عَلي عَرَبِيٍّ وَ لا لاَِحْمَرَ عَلي اَسْوَدَ وَلا لاَِسْوَدَ عَلي اَحْمَرَ اِلاّ بِالتَّقْوي. قالَ اللّهُ تَعالي اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقاكُمْ؛9 اي مردم! خداي شما يكي و پدر شما [نيز] يكي است. هيچ برتري براي عربي بر عجمي [= غيرعربي] و براي عجمي بر عربي و براي سرخ [پوست] بر سياه [پوست] و براي سياه بر سرخ نيست، مگر به تقوا. خداي متعال فرمود: بزرگوارترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست.»جالب است بدانيم كه ناسيوناليستهاي عرب براي رفع اين نقيصه (عدم سازگاري دين با ناسيوناليسم) سعي كردند با گذاشتن سر پوشي اسلامي بر غرور عروبت خود، نشان دهند كه مسلمانان معتقدي هستند ولي ناسيوناليستهاي ايران به اين سو كشيده شدند كه به عناصر ايراني خالص فرهنگشان كه غالبا يادگار يا يادآور روزگار پيش از اسلام يا مقاومت در برابر هجوم عرب در دو قرن اول اسلامي است، توجه و تمسك كنند.10ب) ويژگيهاي جامعه ايران با ناسيوناليسم نميساخت. در ايران، فارس، عرب، ترك، كرد، مغول و... با هم زندگي ميكنند و اگر بخواهند با عنوان ناسيوناليسم ملتي واحد تشكيل دهند؛ امكان ندارد؛ چون همه مردم ايران از يك نژاد و خون نيستند.ج) انديشه مليگرايي بيشتر در بين تحصيل كردگان ايراني رواج داشت و به علت غير قابل فهم بودن زبان اين تحصيل كردگان فرنگ رفته براي عامه مردم، مردم نميتوانستند معناي حرفهاي آنها را درك كنند.11از اينرو انديشه آنان جنبه عمومي و مردمي پيدا نكرد و در نتيجه در ميان مردم جايي براي خود باز نكردند.تاريخ حضور جدّي مليگرايي در ايران حداكثر در ظهور و سقوط دكتر محمدمصدق خلاصه ميشود و بعد از مصدق هرگز جبهه ملي12 نتوانست به صورت جدي مطرح شود؛ هر چند كوششهاي زيادي بعد از دكتر مصدق براي احياء مجدد آن از سوي افراد باقي مانده حزب صورت گرفت. بخشي از اين تلاشها كه توسط عناصر مذهبيتر جناح ملّيون در قالب نهضت آزادي صورت گرفت نيز راه به جايي نبرد و بعد از مصدّق، مليگرايي بيش از يك نام نبود.13با كمي دقت در جريانات قبل از انقلاب، به خوبي مشهود است كه تفكر مليگرايي نميتوانست مكتب فكري انقلاب اسلامي باشد. براي اينكه بعد از سال 1332 و رفتن دكتر مصدق عملا اين جريان فكري از صحنه تأثيرگذاري عميق سياسي خارج شد. علاوه بر اين باقيماندگان اين جريان كه در قالب نهضت آزادي و... فعاليت ميكردند اعتقادي به انقلاب نداشتند تا مكتب فكري آنها، مكتب فكري انقلاب اسلامي باشد.3. جريان فكري ماركسيسم و حزب توده
ماركسيسم، جريان فكري مادي و الحادي است كه از تفكرات ماركس و پيروان او نشأت گرفته است. ماركسيسم به موازات مليگرايي در ايران در عرصه مبارزات سياسي نقش ايفا ميكرد و سالياني جوانان پر شور ايران را ـ كه به عشق عدالت و رسيدن به پيشرفتهاي علمي و صنعتي (مثل اروپا) خواهان راه و روشي بودند ـ به دنبال خود كشانيد.برخي از انديشههاي وارداتي مانند مليگرايي و سكولاريسم بيشتر در شخصيتها، رجال و اقشار تحصيل كرده به صورت پراكنده و غيرمتمركز وجود داشت، ولي جريان فكري چپ (ماركسيسم) در قالب تشكيلات سازمان يافته حزبي و متمركز؛ يعني در قالب حزب توده فعاليت ميكرد.گرچه سرخوردگي از ناسيوناليسم و ديكتاتوري رضاخان محرك جريان فكري ماركسيسم بود، امّا مبلغان اين افكار از همان ابتدا با حربه آزادي، به انتقاد و مبارزه عليه «ارتجاع و اشرافيت» دست زدند و نشريات آنها به اصطلاح خودشان به «آخوند بازي و كهنه پرستي» نيز حمله ميكرد و به اين ترتيب ماهيت ضدمذهبي خود را آشكار ميساخت.14ماركسيسم، جرياني غيرموفق
ماركسيسم در ايران موفقيت چنداني كسب نكرد و حتي از مليگرايي نيز ناموفقتر بود. علت اين عدم موفقيت را بايد در عوامل زير جستجو كرد:الف) ماهيت الحادي و اساس ماديگري ماركسيسم كه با تفكّرات جامعه ايراني و اعتقادات عميق مذهبي مردم ايران در تضاد بود، نميتوانست مقبوليت چنداني داشته باشد.ب) وابستگي شديد ماركسيستها به مسكو؛با توجه به سوابق تلخ روابط ايران و روسيه و با توجه به آنكه آنها گروهي غير مستقل و وابسته به بيگانه، بلكه بازيچه دست سياستهاي بينالمللي روسيه و شوروي سابق بودند، نميتوانستند از مقبوليت اجتماعي برخوردار باشند.15گرچه جريان چپ توانست در مدّت چند سال حيات علني خود موفقيتهايي به دست آورد، اما در نهايت متلاشي شد و به جايي نرسيد.در نتيجه جريان فكري ماركسيسم نيز همچون دو جريان فكري گذشته نميتوانست مكتب فكري انقلاب اسلامي باشد.4. جريانهاي فكري التقاطي
جريانهاي فكري التقاطي در شكلهاي مختلف بعد از سال 1332 و سقوط دكتر مصدق و قدرت يافتن شاه در ايران به وجود آمدند و سعي در آشتي دادن بين اسلام و جريانهاي فكري وارداتي قبلي (ملي گرايي، ارمغان غرب و ماركسيسم، تحفه شرق) داشتند و به همين دليل به آنها التقاطي گفته ميشود. از ميان اين جريانهاي فكري فقط به دو نمونه بارز از آنها اشاره ميكنيم.الف) نهضت آزادي
نهضت آزادي سمبل جريان التقاطي اصلاح طلب است. معتقدين به اين جريان فكري بين اسلام و معيارهاي دمكراتيك و علم جديد قائل به جمع بودند و بدين منظور اصلاح برخي از مبادي ديني و تحليل علمي آنها را مدنظر داشتند تا به تصور خود دين را توانمند كرده و بر تحولات عصر جديد منطبق نمايند.آنها علاوه بر اصلاحطلبي ديني، به لحاظ سياسي نيز اصلاح طلب بوده و شعار تحديد حدود قدرت حكومت (شاه سلطنت كند نه حكومت) را سر ميدادند و به مبارزه سياسي در قالب قانون اساسي مشروطه پايبند بودند. اينها همچنين با پذيرش مستلزمات عصر جديد در صدد بودند كه براي آنها مبادي ديني و اسلامي دست و پا كنند و بدين منظور به تفسير و تأويل قرآن كريم و نهج البلاغه ميپرداختند.16آنها هيچ اعتقادي به بيرون كردن شاه از ايران نداشتند و به سلطنت و نه حكومت شاه راضي بودند. نهضت آزادي ايران كه مدت 9 ماه پس از پيروزي انقلاب به فرمان امام خميني رحمهالله گروه حاكم بر كشور بود، هنوز از اين اعتقاد خود ـ كه مبارزه ميبايست براي بازگشت شاه از حكومت به سلطنت باشد ـ دست بر نداشته بود.17آيا نهضت آزادي پايگاه فكري انقلاب بود؟
اين جريان فكري به خاطر داشتن اشكالاتي همچون «نداشتن خلوص ايدئولوژيك» و «عدم نفي حكومت شاه» هرگز نتوانست يك پايگاه فكري براي انقلاب اسلامي باشد.نداشتن خلوص ايدئولوژيك:
اين جريان فكري به لحاظ آراء و انديشهها و توصيهها و عملكردهاي خود خالص نبود. گرچه به ظاهر ادعاي اسلام داشت اما در واقع قلبش براي مليّت ـ و نه اسلام ـ ميتپيد. سعي وافر بانيان اين جريان فكري بر فراگير كردن انديشههاي ملي از طريق استفاده از قرآن كريم بود. يعني در واقع اسلام را به عنوان ابزاري براي رسيدن به مقاصد خود ميخواستند. شايد گوياترين جمله براي اثبات مطلب فوق، جملهاي از مهندس بازرگان به عنوان رهبر اين جريان فكري باشد.او پس از شكست دولت موقت و استعفاي خود و كابينهاش، دليل اختلاف خود و يارانش با امام خميني رحمهالله را چنين بيان ميكند: «هدف اتخاذي دولت موقت خدمت به ايران از طريق اسلام و به دستور اسلام بود. در حالي كه آقاي خميني براي انقلاب و براي رسالت خود خدمت به اسلام از طريق ايران را اختيار كرده بودند. به عقيده ايشان (امام خميني رحمهالله ) ملت ايران با دادن خون خودشان، براي اسلام خدمت كردند.»18عدم نفي حكومت شاه:
نهضت آزادي هيچگاه حكومت شاه را نفي نكرد و خواهان سلطنت شاه در چهارچوب قانون اساسي مشروطه بود.در اصول مرامنامه نهضت آزادي آمده است: «ما مسلمان، ايراني، تابع قانون اساسي و مصدقي هستيم.19»بازرگان تأكيد ميكرد كه: «تابع قانون اساسي ايران هستيم ولي منافي «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبْعضٍ» نبوده، از قانون اساسي به صورت واحد جامع طرفداري ميكنيم.»20آنان قانون اساسي دوران طاغوت را به صورت كامل قبول داشتند و از آنجا كه پذيرش سلطنت مشروطه روح قانون اساسي رژيم سابق را تشكيل ميداد، طرفداري از سلطنت جايگاه ويژهاي در مواضع و عملكردهاي آنها داشت.از اينرو بازگان، آنگاه كه در دادگاه مورد محاكمه قرار ميگيرد، طرفداري و دفاع خود از سلطنت را چنين توضيح ميدهد: «نظريات ما هم در مورد سلطنت، هم بر رونق و دوام مقام سلطنت خواهد افزود و هم اجازه توليد نيروهاي فوق العاده ملي ميدهد.»21و نيز در آنجا ميگويد: «ما واقعا طرفدار و موافق آن (سلطنت مشروطه) هستيم.»22 و بنا بر تأكيد بازرگان، نهضت آزادي «فرازنده و بلندكننده شعار شاه سلطنت كند نه حكومت» بود.23پس اين جريان فكري نميتواند مكتب فكري انقلاب اسلامي باشد.ب) سازمان مجاهدين خلق ايران
از آنجا كه اين گروه تحت تأثير ماركسيزم بوده و آن را تفكّر نجات بخش و معارض با بي عدالتي ميدانستند، سعي ميكردند از آموزههاي ديني مطالبي هم سو انتخاب كرده و اسلام را همراه اين طرز تفكّر معرفي كنند.آنها هم از اصول ماركسيزم ميگفتند و هم از اسلام. در واقع سعي ميكردند اسلام را براساس مباني ماركسيستي توجيه نمايند.سازمان مجاهدين خلق در اواخر دهه 1340 تشكيل شد و علي رغم اينكه يك جريان فكري التقاطي بود و در آن دو گانگي ايدئولوژيك به چشم ميخورد، توانست با شعارهاي فريبنده، بسياري از نيروهاي مبارز مذهبي را به دور خود جمع كند. ولي استقبال از اين سازمان، مشكلات ايدئولوژيك آن را حل نكرد و سرانجام بخش ماركسيستي اين جريان فكري بر بخش اسلامي آن غلبه كرد و از سال 1354 به بعد، رهبري مجاهدين خود را رسما ماركسيت اعلام كرد و وجود اصول آزادي، برادري، برابري، عدالت و... در اسلام موجب شد ايرانياني كه سالياني طولاني زندگي تحت سلطه حكومتهاي ظالم و مستبد را تحمل كرده بودند، اسلام را مايه رهايي خود ديده، آن را بپذيرند.بدين طريق در پايان كار، اين جريان فكري در دامان ماركسيزم افتاد.24اين جريان فكري نيز ـ كه با دين به شكل واقعي آن تعارض داشت ـ نميتوانست پايگاه فكري انقلاب اسلامي باشد؛ زيرا مباني آن بيش از آنكه با اسلام سازگار باشد، با ماركسيزم توافق داشت و اگر قرار بود معتقدان به اين جريان فكري انقلابي به وجود آورند، يك انقلاب به شكل انقلابهاي ماركسيستي يا مختلط از اسلام و ماركسيسم ايجاد ميكردند و اين با اساس تفكر حاكم بر جريان انقلاب اسلامي تعارض دارد.5. جريان فكري اسلام فقاهتي ـ ولايتي
جريان فكري اسلامي در طول قرنها در جامعه ايران نفوذ داشته است. مردم ايران بعد از ورود اسلام به ايران، آن را پاسخگوي نيازهاي واقعي خود يافتند و به آن گرويدند. وجود اصول آزادي، برادري، برابري، عدالت و... در اسلام موجب شد ايرانياني كه سالياني طولاني زندگي تحت سلطه حكومتهاي ظالم و مستبد را تحمل كرده بودند، اسلام را مايه رهايي خود ديده، آن را بپذيرند. اين جريان فكري در اعماق جان مردم ايران پايگاهي بسيار قوي و مستحكم داشت؛ درست بر خلاف جريانهاي فكري وارداتي ماركسيزم، ناسيوناليسم و سكولاريزم كه به دليل عدم سازگاري با آن جريان اصيل، توفيق چنداني نداشتند.البته با ورود جريانهاي فكري وارداتي، تا قبل از سال 1332، جريان فكري اسلامي در مقابل آنها حالت انفعالي داشت و فقط پاسخگوي شبهات مطرح شده از سوي آنها بود و اتهامات را از خود دفع ميكرد؛ اما بعد از كودتاي 28 مرداد سال 1332 و شكست دكتر مصدق كه انديشههاي غيرمذهبي به بن بست رسيدند، جريان فكري اسلام فقاهتي ـ ولايتي به حالت فعال درآمد و با طي چند مرحله توانست انديشه مسلط براي ايجاد انقلاب اسلامي باشد.مرحله اول: در اين مرحله با اعتقاد به اينكه براي ساختن جامعه بايد ابتدا افراد را ساخت، وارد عمل شد و به تربيت شاگردان بسيار برجستهاي پرداخت. سالهاي دهه 1330، سالهاي تربيت افراد بود و امام امت رحمهالله در اين سالها به تربيت اخلاقي و فكري شاگردان خود پرداخت.مرحله دوم: در مرحله بعدي كه از ابتداي دهه 1340 به اجرا درآمد، ضمن رد مباني انديشه و فكر جريانهاي فكري ديگر، طرحي مشخص براي تشكيل حكومت اسلامي ارائه گرديد. از اين سالها به بعد است كه امام خميني رحمهالله طرح حكومت مبتني بر ولايت فقيه را كه از متن اسلام برخاسته است ارائه ميكند و شاگردان امام، آن را ضمن طرد و نفي تفكرات ديگر، تبيين كرده و توضيح ميدهند.در اين سالها ديگر طرفداران جريان فكري اسلام فقاهتي ـ ولايتي معتقد به سازش با جريانات فكري وارداتي نيستند و معتقدند براي رفع مشكلات و ايجاد يك فضاي مطلوب بايد حكومت اسلامي تشكيل داد؛ گرچه تا قبل از دهه 1330 با گروههاي ديگر ائتلاف ميكردند و با آنها همكاري مينمودند.25اين فكر بعد از اشاعه در ميان مردم، كمكم بر همه جريانات فكري وارداتي و التقاطي غالب گشته و با به بن بست رسيدن احكام خمس، زكات، انفال، فعاليتهاي اقتصادي، رابطه با اهل كتاب، جهاد، حدود و ديات، احكام كيفري و قضايي و... نشان دهنده اين است كه اسلام دين دنيا و آخرت و سياست و زندگي و حركت به سوي خداي متعال است.بقيه جريانات فكري، انديشه مسلط براي انقلاب و تشكيل حكومت اسلامي شد.اسلام در اعماق قلب و روح اقشار وسيع جامعه نفوذ تاريخي داشت. مذهبي كه در روستاها و شهرها و در ميان طبقات فقير و غني، كارگر، كشاورز و كارمند، دانشجو و روشنفكر، حداقل بر راه و رسم زندگي افراد و احوال شخصيّه آنها حاكم بود. جامعهاي كه حداقل 98% مردم آن مسلمان هستند آمادگي زيادتري براي پذيرش انديشه مزبور به عنوان انديشه تحول و تغيير اساسي و از جمله انقلاب داشتند.26مرحوم شهيد مطهري در اين مورد فرمودهاند: «اسلام دين آزادگي، استقلال و عدالت است. وقتي كه مردم اين ارزشهاي اسلامي را از اسلام فرا گرفتند، براي رهايي از چنگال چپاولگران و مستبدان و طواغيت زمان به حول محور اسلام گروشي عميقتر پيدا كردند. اين گنجينه عظيم از ارزشهاي انساني... به وسيله يك عده از اسلام شناسان خوب و واقعي وارد خود آگاهي مردم شد؛ يعني به مردم گفته شد، اسلام دين عدالت است، اسلام با تبعيضهاي طبقاتي مخالف است، اسلام دين حريّت و آزادگي است. به اين ترتيب علاوه بر معنويت، آرمانها و مفاهيم ديگري نظير برابري، آزادي خواهي، عدالت و... رنگ اسلامي به خود گرفته و در ذهن مردم جايگزين شد. درست به دليل جايگزيني اين مفاهيم در ذهن توده مردم بود كه انقلاب اسلامي، انقلابي شامل و همه گير بود.»271. فرهنگ واژهها، عبدالرسول بيات با همكاري جمعي از نويسندگان، ص 328.
2. همان، ص 337.
3. كساني چون ميرزا فتحعلي آخوندزاده، عبدالرحيم طالبوف و ميرزا آقاخان كرماني از ديگر رجال معروف اين جريان فكري هستند.
4. انديشه اصلاحي در نهضتهاي اسلامي، محمدجواد صاحبي، ص107.
5. مقدمهاي بر انقلاب اسلامي، صادق زيباكلام، ص 80.
6. فرهنگ واژهها، ص336.
7. ر.ك: فرهنگ واژهها، صص 568 ـ 569.
8. براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به: تحليلي بر انقلاب اسلامي، منوچهر محمدي، ص 105.
9. معدن الجواهر، باب ما جاء في واحد، ص 21.
10. انديشه سياسي در اسلام معاصر، ص 219.
11. چنين افرادي معمولا سعي ميكردند و سعي ميكنند مطالب خود را در قالب الفاظ سنگين و حتي المقدور با استفاده از واژههاي بيگانه به مخاطب القاء كنند تا بدين وسيله علما نيت خويش را اثبات كنند.
12. «جبهه ملي» نام حزب مليگرايان است كه دكتر مصدق و ياران او آن را بنيان نهادند.
13. مقدمهاي بر انقلاب اسلامي، ص80.
14. انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، مجموعه مقالات (1)، ص 236.
15. تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 106.
16. انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، مجموعه مقالات (1)، صص 241 ـ 242.
17. انقلاب اسلامي راه آينده ملتها، مسيح مهاجري، ص 58.
18. انقلاب ايران در دو حركت، مهندس مهدي بازرگان، ص 111.
19. اسناد نهضت آزادي، ج1، ص17.
20. دائرة المعارف دانش بشر، نويسندگان، اميركبير، 1349، صص 535 ـ 527.
21. مهندس مهدي بازرگان: مدافعات در دادگاه غير صالح تجديد نظر نظامي، انتشارات مدرس، مهر ماه 1350، ص116.
22. همان، ص212.
23. مشكلات و مسائل اولين سال انقلاب، ص214.
24. ر.ك: انديشه سياسي در اسلام معاصر، حميد عنايت، ص 266؛ مقدمهاي بر انقلاب اسلامي، صص 86 ـ 87.
25. نمونه اين همكاري را در ماجراي مشروطه و ملي شدن صنعت نفت ميتوان ديد.
26. براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به: تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 106؛ انقلاب و ريشهها، حبيب الله طاهري، صص 216 ـ 218.
27. پيرامون انقلاب اسلامي، آيت الله شهيد مرتضي مطهري رحمهالله ، صص 34 ـ 35.