مديريت تعارض مدل SALAM (سلام)
دكتر اقبال يونس1 عسكر نوربخش چكيده
هيچ گروهي از افراد بدون تعارض نيست و تعارض جزء ماهيت هستي جوامع انساني است. چون تعارض ميتواند براي سلامت اجتماع ما مفيد باشد بايد با ديدي مثبت به تعارض نگاه كنيم، اگر بتوانيم تعارض را مديريت كنيم، بيشتر ميتوانيم از آن بهرهمند گرديم.تعارض ميتواند كاركردي يا غيركاركردي و تصادفي يا مزمن (طولاني) باشد. در كل تعارض غيركاركردي و مزمن نامطلوب و تعارض كاركردي و تصادفي مطلوب است.در اين مقاله با بهرهگيري از شواهد تاريخي، انواع تعارض مورد بحث قرار گرفته است. نويسنده در ادامه مقاله به ذكر علل تعارض ميپردازد و براي آن سه دليل عمده برميشمارد: 1ـ تفاوت در اهداف 2ـ وابستگي دروني فعاليتها و 3ـ ادراكات كه خود به ادراكات مختلف از موقعيت گروه و تفاوت در ادراكات زمان تقسيم ميشود.در بخش بعدي مقاله با بايدها و نبايدهاي تعارض آشنا ميشويم و سپس مدل سلام (S-A-L-A-M) كه مخفف حروف انگليسي مطابق واژههاي اسلامي است، توضيح داده ميشود.در بخش پاياني مقاله فرمول "S-N-T" مطرح ميشود كه به عنوان راههايي براي كاركردي و تصادفي كردن تعارض و پرهيز از تعارض غيركاركردي و مزمن پيشنهاد ميشود. اين فرمول نماينده و نمايانگر كلمات «شورا»، «نصيحت» و «تعاون» است.مديريت تعارض
مسلمانان درپي تشكيل جامعه نمونه اسلامي هستند اما يكي از موانع رسيدن به اين هدف اين است كه ما تمايل داريم با ديگران متفاوت و مخالف باشيم؛ با آنها بحث و مشاجره كنيم و حتي بعضي مواقع در اين فرايند، روابط خودمان را قطع ميكنيم و يا از گروه خارج ميشويم. مگر جز اين است كه خداوند ميفرمايد: مسلمانان امت واحده هستند و يا پيامبر اسلام(ص) ميفرمايد همه مسلمانان مانند يك پيكر هستند.احتمالاً اشتباه ما در اين است كه بر حل مسائل به گونهاي نادرست تكيه ميكنيم. به جاي اينكه ما خودمان را با مسائلي شبيه بحث و جدل، مخالفتها، اختلافات و يا هر تركيبي از اين موارد خسته كنيم بايد بر اين مسأله تأكيد كنيم كه وقتي اين تعارضات پيش ميآيد چكار بايد بكنيم. اين همان مطلبي است كه من ميخواهم در اين مقاله مختصرا درباره آن بحث كنم به اين اميد كه هم يادآوري براي خودم و هم براي تمام كساني باشد كه با اين موارد روبهرو هستند.من واژه «تعارض» را براي بيان هر نوع اختلاف يا تفاوت، چه در عمل و چه در تفكّر، بين افراد و يا بين گروههايي از افراد به كار ميبرم.ابتدا بايد يادآور شوم كه هيچ گروهي از افراد، بدون تعارض نيست. در واقع تعارض جزء ماهيت هستي جوامع انساني است. ما اگر بر عدم تضاد اصرار ورزيم، دچار ضرر و زيان خواهيم شد. خداوند (جل جلاله) ما را به گونههاي مختلف آفريده است. خداوند در قرآن ميفرمايد: «اگر خدا ميخواست همه ملل و مذاهب را يك امت ميگردانيد وليكن دائم همه اقوام دنيا با هم در اختلاف خواهند بود، مگر آن كه خدا او را به رحمت خاص هدايت كند و براي همين آفريده شدهاند.» (سوره 11: آيههاي 118 و 119) ما بايد با ديدي مثبت به تعارض بنگريم. تعارض ميتواند براي سلامت اجتماع ما مفيد باشد. زيرا ميتواند باعث تغييرات ضروري، و حتي به تصميمگيريهاي بهتر منجر شود. اگر بكوشيم تعارض را حذف كنيم بيشتر متحمل ضرر و زيان ميشويم. اگر بتوانيم تعارض را مديريت كنيم، بيشتر ميتوانيم از آن بهرهمند گرديم.به جاي اجتناب از تعارض بايد به صورتي اصولي به آن پاسخگو باشيم به گونهاي كه تعارض باعث موفقيت گروهي شود. اجازه دهيد، ماهيت تضاد را قدري بيشتر تجزيه و تحليل كنيم:
ماهيت تعارض
تعارض ميتواند كاركردي يا غيركاركردي و تصادفي يا مزمن (طولاني) باشد.تعارض، زماني كاركردي است كه عملكرد گروه را با مطرح كردن مباحث اساسي و ارائه فرصتهاي جديد بهبود بخشد.تعارض، زماني غيركاركردي است كه از تحقق اهداف سازماني جلوگيري كند.تعارض، زماني تصادفي است كه استثنا باشد؛ يعني در رفتار افراد و گروه معمول نباشد.تعارض، زماني مزمن است كه افراد و گروهها، مداوم و يكنواخت در نگرشهايشان اختلاف داشته باشند.در كل، تعارض غيركاركردي و مزمن، نامطلوب به شمار ميرود؛ در صورتي كه تعارض كاركردي و تصادفي، نه تنها قابل قبول و عادي است بلكه مطلوب هم هست.تنشهاي سالم در گروه، تعارضي ايجاد ميكند كه موفقيت مطلوبي درپي دارد. اصحاب پيامبر(ص) با تعارضات كاركردي و تصادفي روبهرو بودند؛ براي مثال، پس از وفات پيامبر(ص)، عُمر پافشاري ميكرد كه پيامبر خدا نمرده و هر كسي كه ميگفت پيامبر وفات كرده است او را تهديد به تنبيه ميكرد تا اينكه ابوبكر در صحنه ظاهر شد و آيهاي از قرآن را خواند كه اينگونه شروع ميشد: «محمد(ص) نيست مگر پيغمبري از طرف خدا...». (سوره 3: آيه 144) اصحاب پيامبر در محل دفن پيامبر(ص) اختلاف داشتند. همچنين آنها در تعيين جانشين پيامبر(ص) اختلاف داشتند. براي همين مسأله چندين سؤال مطرح شد؛ مثلاً اينكه آيا جانشين از انصار باشد يا مهاجران؛ آيا يك نفر جانشين باشد يا گروهي از افراد؛ آيا جانشين بايد همان اختيارات پيامبر را در قضاوت و رهبري داشته باشد يا كمتر و يا بهگونهاي ديگر؟
ابوبكر و عمر درباره جايز بودن جنگ با كساني كه از دادن زكات خودداري ميكنند اختلاف نظر داشتند.بنابر اين، تضاد ممكن است مثل يك واژه قوي به نظر برسد.افراد مختلف، لغتهاي مختلفي را براي آن به كار ميبرند. آنها از واژههايي همچون مخالفت يا اختلاف نظر استفاده ميكنند. با اين حال هر لغتي كه شما به كار ببريد، ماهيت آن يكي است. من از لغت تعارض براي فهم چيزهايي استفاده خواهم كرد كه با نظر من موافق نيست.تعارض ميتواند از مسائل جزئي مثل انتخاب محل شام خوردن يا از مسائل مهمي همچون اختلافات مردم افغانستان ناشي شود كه به قرباني شدن ميليونها مسلمان در ميدانهاي جنگ منجر شده است. يكي از مهمترين فصول در تاريخ نوين مسلمانان نيز خطر اختلافات و آشفتگيهاي افغانستان بوده است.تعارض مزمن هنگامي رخ ميدهد كه افراد و سازمانها بهگونهاي يكنواخت در نگرشها، انتظارات يا مسائلي اختلاف داشته باشد كه به طرفين مربوط ميشود. اين اختلافات باعث تنشها و احساسات شديدي ميشود. هر چه اهميت موضوعات افزايش يابد اين تنشها افزايش مييابد.مديريت تعارض نميتواند در انزوا صورت گيرد. تعارض داراي زمينهاي است كه اين زمينه بايد توسط تمام كساني كه ذي نفعند، درك شود.نگرش مقابلهاي در زمينه مديريت تعارض، افراد را به موضعگيري وا ميدارد. اگر اين موضعگيري در فرايند حل تعارض زودتر اتفاق بيفتد، احتمال رسيدن به راه حلي قابل قبول بسيار كاهش مييابد. براي مديريت و حل تعارض بايد بدون جهتگيري اقدام كرد؛ ذهني باز، داشت و طرف مقابل را تشويق كرد كه او هم اينگونه باشد.تعارض مزمن اغلب از سيستمهاي بد ناشي ميشود نه از افراد بد. اين وضعيتي است كه تعارض در آن بارها تكرار ميشود و طرفين درگير تعارض به مدت طولاني درگير اين مسأله هستند؛ براي مثال، تعارض مزمن ميتواند نتيجه آموزشهاي درك نشده، اهداف نامناسب، ارتباطات غلط، تصميمات نامناسب و... باشد. افراد و گروهها در چنين موقعيتهايي، حالت تدافعي ميگيرند؛ اگرچه ممكن است آنها خود قربانيان سيستم نادرست خط مشيها و روشهايي باشند كه در تعاملات آنها تأثير ميگذارد. آموزشهاي درك شده، اهداف مناسب، ارتباطات صحيح و اتخاذ تصميمات مناسب ميتواند باعث ايجاد سيستمي شود كه تعارض را به حداقل خود برساند.تعارض تصادفي ـ بر عكس تعارض مزمن ـ ممكن است رهبر يا مدير را با موارد مخصوصي روبهرو سازد كه اغلب در ماهيت كاركنان ريشه دارد. اين وضعيت جديد ميتواند باعث ايجاد راههاي جديدي براي تعارضهاي تصادفي شود. نگرش درست براي رسيدگي به اين موقعيت، ايجاد فرهنگ پذيرش و احترام متقابل براي طرف مقابل و مشخص ساختن كارهاي درست و اشتباه است.تعارض تصادفي ريسك قابل قبولي است كه ما وقتي با همديگر كار ميكنيم آن را قبول ميكنيم.
علل تعارض
1ـ تفاوت در اهداف يكي از علل تعارض، تفاوت در اهدافي است كه طرفين تعارض به آن معتقدند؛ براي مثال، دو گروه از مردم كه از يك خطمشي مشابه دفاع ميكنند، ممكن است اهداف متفاوتي داشته باشند. گروه «الف» درپي توسعه مركز اجتماعات است تا بدين وسيله بتواند وظايف اجتماعي بيشتري را سازماندهي كند؛ در حالي كه گروه «ب» همين كار را ميخواهد از طريق توسعه كتابخانه و سالن مطالعه انجام دهد.2ـ وابستگي دروني فعاليتها
وابستگي دروني دو فرد يا گروه به همديگر نيز ميتواند باعث تعارض شود؛ براي مثال، گروهي احساس ميكنند كه در كارهايي كه بايد انجام دهند تحت فشار قرار گرفتهاند؛ چون انجام دادن اين عمل به فعاليتهاي گروه ديگر وابسته است. فرد يا گروهي ممكن است فكر كند كه طرف مقابل بسيار كُند يا نامنظم كار ميكند. هر كدام از اين گروهها يا افراد ممكن است مستقلاً بازده زيادي داشته باشند اما اگر بخواهند با هم كار كنند تعارض به وجود ميآيد.وابستگي به همديگر انواع مختلفي دارد كه عبارتند از:الف) وابستگي تجمعي
وابستگي تجمعي، زماني شروع ميشود كه فعاليتهاي فرد يا گروه، قسمتي از فعاليتهاي گروه بزرگتر باشد. توانايي كار با ديگران، ايجاد توافق و اجماع و حمايت از يكديگر مهم ميشود.نبودن اين تواناييها باعث تعارض ميشود؛ يعني وقتي هر شخصي خودش را از ديگران مستقل ببيند.ب) وابستگي زنجيرهاي (تسلسلي)
وابستگي زنجيرهاي زماني شروع ميشود كه كار فرد يا گروهي به دنبال كار فرد يا گروه ديگري باشد. منبع اصلي تعارض در وابستگي زنجيرهاي از اختلاف و پراكندگي در انتظارات در مورد آنچه بايد انجام شود يا چگونگي انجام دادن كار، ناشي ميشود.ج) وابستگي دوجانبه (دو طرفه)
تعارض در اين نوع وابستگي از عدم درك مسئوليتها و روابط چندجانبه ناشي ميشود؛ براي مثال، كارمندي را در نظر بگيريد كه در طول روز تعطيل كار ميكند، در حالي كه همكارش همان كار را در روزهاي معمولي انجام ميدهد و ميتواند روز تعطيل را كار نكند، اما اگر او از اين كار جلوگيري كند، وابستگي متقابل تيره ميشود و تعارض پيش ميآيد.3ـ ادراكات
تعارض ميتواند نتيجه تفاوت ادراك ميان طرفين تعارض باشد. يك نفر ممكن است موقعيت يا وضعيتي را متفاوت از ديگري درك كند. موقعيت گروه و زمان، دو عاملي است كه توسط افراد مختلف، متفاوت ادراك ميشود.الف) ادراكات مختلف از موقعيت گروه
دو يا چند فرد يا گروه كه در تعارض هستند، ممكن است بر حسب حقوق و امتيازاتشان، موقعيتهاي فردي خودشان را متفاوت ببينند. شخصي ممكن است موقعيت خود را بالاتر از ديگران بداند، آن هم صرفا برحسب ادراكات خودش، لذا انتظار امتيازات و پاداشهايي داشته باشد.ب) تفاوت در ادراكات زمان
درك متفاوت از معاني متغير زماني مشخص ميتواند منشأ تعارض باشد؛ براي مثال، طرفين در تعارض ميتوانند مفاهيم مختلفي از اصطلاحاتي نظير «زود» يا «دير» يا «بموقع» ادراك كنند. تعهد «كوتاه مدت» براي هر فرد ميتواند از تعهد «بلند مدت» براي فرد ديگري يا براي همان فرد در موقعيت ديگري طولانيتر باشد.
بايدها و نبايدهاي تعارض
بايدها 1ـ قبول كنيد كه هر كسي بهتر از آنچه انجام ميهد ميتواند انجام دهد. هر كس بهگونهاي رفتار ميكند كه براي او مفهوم داشته باشد.2ـ قبول كنيد كه بيشتر تعارضها در نتيجه سيستم بد به وجود ميآيد، نه مردم بد.3ـ قبول كنيد كه اغلب تعارضها هنگامي ناشي ميشود كه سيستمهاي فعلي به افراد اجازه ندهد تا آنچه آنها به همديگر نياز دارند به دست آورند.نبايدها
1ـ قبول نكنيد كه جواب صحيح قبلاً به دست آمده و حتما نزد يكي از طرفين تعارض است (يعني هميشه حق با يكي از طرفين نيست؛ ممكن است هر دو طرف در اشتباه باشند).2ـ قبول نكنيد كه درستي موقعيت خاصي مربوط به قدرت يا بلاغت ارائهكننده آن، به تعداد افرادي كه در آن موقعيت هستند به عنوان كسي كه از آن حمايت ميكند و يا به ديگر موقعيتهاي نامربوط بستگي دارد.3ـ سعي نكنيد بخواهيد برنده شويد يا خودتان را موجه جلوه دهيد و تأكيد كنيد كه حق با شماست بلكه به دنبال مذاكره و راهحل باشيد.4ـ قبول نكنيد كه افراد در مقايسه با سيستمها بد هستند.5ـ قبول نكنيد كه موقعيت يا رفتارهاي ديگران غيرمنطقي است.6ـ قبول نكنيد كه راهحلها لزوما برندگان و بازندگان (طرفين حق و باطل) را تعيين ميكند.
مدل سلام (S-A-L-A-M)
اين مقاله درپي اين نيست كه درباره نظريه تعارض ـ علت و چگونگي وقوع آن ـ بحث كند، بلكه به دنبال اين است كه نشان دهد چگونه ميتوانيم تعارض را در جهت منافع خودمان مديريت كنيم. به همين منظور، توجه شما را به مدلي جلب ميكنم كه من آن را مدل SALAM يا «مديريت تعارض» نام نهادهام.اين حروف انگليسي مطابق واژههاي اسلامي تهيه شده است. در نظر دارم از حروف SALAM براي نشان دادن فرايند مديريت تعارض استفاده كنم.مدل SALAM به روش منظم نگرش نسبت به تعارض و حركت به سوي راهحل منصفانه اشاره دارد با فرض اينكه طرفين درپي رسيدن به نتيجه منصفانهاي هستند.اولين حرف، يعني «S» به «بيان كردن»2 نگرش تعارضي اشاره دارد. نبايد بپذيريم كه از قبل، ماهيت و محتواي تعارض را ميدانستيم. اجازه دهيد چيزي كه درباره آن تعارض داريم، بيان شود (مطرح شود). قرآن كريم به ما توصيه ميكند كه درباره چيزي كه نميدانيم عمل نكنيم. سوره اسرا: «و هرگز آنچه را علم و اطمينان نداري دنبال مكن كه (در پيشگاه حكم خدا) چشم و گوش و دلها همه مسئولند». (سوره 17: آيه 36) سوره النجم: «و حال اينكه هيچ به آن علم ندارند و جز در پي گمان و پندار نميروند و ظنّ و گمان هم در فهم حق و حقيقت هيچ سودي ندارد». (سوره 53: آيه 28) همين كه آشكارا مطرح شد كه چه چيزي در تعارض است بدون مخالفت يا موافقت، ميتوانيم آن را به اهداف طرفين متعارض مرتبط كنيم. از اين طريق ميتوانيم بفهميم چه چيزي اتفاق ميافتد و مخالفت تا چه حد ميتواند بحراني باشد. برخي از تعارضها فقط بايد از طريق «بيان كردن» آشكار عوامل تعارض حل شود. براي اينكه طرفين تعارض بايد به اين معنا برسند كه ميتوانند در آن موقعيت زندگي كنند (به سر برند) بدون اينكه بخواهند آن را تغيير دهند.حرف دوم، يعني «A» نشانگر «توافق»3 است؛ يعني بدون هيچ قضاوتي قبول كنيم كه تعارضي وجود دارد.در اين مرحله بايد مباحث را از شخصيتها جدا كنيم. يك راه براي اين كار زماني امكانپذير ميشود كه به هر كدام از طرفين تعارض اجازه دهيم كه منصفانه، موقعيت طرف مقابل را بيان كنند. اين مسأله آنها را قادر ميسازد تا بر مسأله اصلي تمركز كنند نه بر اشخاص.حرف سوم، يعني «L» نشانگر «گوش دادن»4 و «آموختن» تفاوتهاست. البته اين بخش، كار مشكلي است.اغلب اوقات ما نه براي يادگرفتن بلكه براي جواب دادن، وقتي نوبت به ما ميرسد، گوش ميكنيم. در اينجا بايد با تمركز بر مسأله پيشآمده بر اساس اصل اسلامي شورا توجه كنيم. طرفين تعارض بايد با توجه به مشورت كردن در زمينه چگونگي رفع تعارض ميان آنها به سوي سطوح بالاتر حركت كنند. از طريق شورا آنها بايد منابع متقابل خلاقيت، تجربه و عقل خود را در جهت رفع مسأله به كار گيرند، نه عليه كوبيدن يكديگر.تا آنجا كه به شورا مربوط است، احتمالاً هيچ اصل اسلامي ديگري نيست كه به اندازه شورا درباره آن بحث شده باشد. ولي كمتر مورد عمل واقع شده است. بنابر اين درباره شورا، بيشتر بحث نميكنم.به هر حال در زمينه خودداري از تعارض، بايد به ماهيت فعال شورا تأكيد شود. وقتي پيامبر(ص) خبرهايي درباره وضعيت كاروان ابوسفيان، قبل از جنگ بدر، شنيد با تعدادي از سپاهيان خود مشورت كرد. ابوبكر و عمر در اين مورد صحبت كردند و بعد مقداد بن عمر صحبت كرد و سپس مدتي طولاني سكوت بر جلسه حاكم شد. پيامبر(ص) خواستار ارائه نظريات شد. به نظر ميرسيد ايشان مشتاق هستند نظر انصار را بشنوند براي اينكه پيامبر با آنها در عقبه پيمان بسته بود.آنگاه سعد بن معاذ از رهبران انصار به پيامبر(ص) اشاره كرد كه آيا ايشان مايلند نظر آنها را بشنوند و پيامبر(ص) پاسخ داد كه واقعا مايل هستند. اين روايت، ماهيت فعال شورا را تحت فشار قرار ميدهد. در واقع كسي كه به شورا دعوت ميشود به آساني وارد آن نميشود و به ابراز عقيده نميپردازد زيرا تحت فشار موقعيت قرار ميگيرد.البته در اين مرحله، ما بايد با توجه به مباحث و مسائل موجود، خطوط راهنماي شريعت را بررسي كنيم. براي اينكه شريعت را به دور از داوريهاي متعصبانه بررسي كنيم، مستلزم تلاشهاي چندجانبه است.حرف چهارم، يعني «A» به معناي «نصيحت كردن»5 همديگر است. اين مرحلهاي است كه مصالحهها در آن شكل ميگيرد. ما در اسلام براي آگاهيدادن طرف ديگر، نصيحت كردن را داريم، با توجه به اينكه هميشه حق با نصيحتكننده نيست. دو چيز در اينجا مهم است:ـ اوّل: با پيشنهاد عملي كه نيازهاي اساسي طرف ديگر را برآورده ميسازد و همچنين ما را در رسيدن به اهدافمان كمك ميكند در جهت فراهم آوردن يك زمينه مشترك گام برميداريم.ـ دوم: ما نصيحت را براي كمك به هر چيزي كه در مورد آن توافق وجود دارد پيشنهاد ميكنيم. ضمن اينكه ما، درباره حالت فعال رفتار صحبت ميكنيم كه مستلزم نظارت مستمر فعاليتها و ارائه پاسخهاي ارزشيابي فوري به آنهاست.همگي ما حديث معروف پيامبر(ص) را درباره مسلمانان كه از ابورقيه تميم بن عاص الدّاري نقل شده است، شنيدهايم: پيامبر(ص) فرمودند: دين، نصيحت است. ما گفتيم: براي چه كسي؟ پيامبر فرمودند: براي خداوند و كتاب او و پيامبرش و براي رهبران مسلمانان و براي عموم مردم.ما ميبينيم كه پيامبر(ص) اصل نصيحت را براي هر كسي از بالا تا پايينترين رده و از رهبران گرفته تا عموم مردم توسعه ميدهد. بنابر اين نصيحت كردن به گروه ويژهاي محدود نشده بلكه اصل عملياتي (اجرايي) عمومي است؛ مخصوصا وقتي ما اين حديث را به همراه حديثي ديگر داريم كه مؤمن آيينه مؤمن (برادر خويش) است.حرف آخر، يعني «M» نشانگر «به حداقل رساندن»6 مناطق مخالفتي است كه ميتواند باعث تعارض يا كنارهگيري شود.ما نميخواهيم طرف مقابل حالت تهاجمي بگيرد چون در اين حالت آنها به چيزي كه ميخواهند نميرسند. در بيشتر مواقع، ما حتي نميخواهيم كه طرف مقابل از ما كنارهگيري كند. در بعضي موقعيتها نيز اگر فرد احساس كند كه توانايي كافي براي حل تعارضات را دارد بايد گفت كه اين راهحلي است كه در كوتاهمدت جواب ميدهد.بنابر اين، ما تا آنجا كه امكان داشته باشد سعي ميكنيم نقاط مشترك را جستجو كنيم و مسائلي را كه به تعارض منجر ميشود به حداقل برسانيم. ما دريافتيم كه تعارض غيرقابل اجتناب است و حتي زماني كه كاركردي و تصادفي باشد، مطلوب هم هست.وقتي دو نفر در همه موارد با هم توافق داشته باشند يكي از آنها زيادي است.فرمولS-N-T
راههايي وجود دارد كه ميتوان تعارض را كاركردي و تصادفي ساخت و از ظهور تعارض غيركاركردي و مزمن پرهيز كرد. با پذيرش حالتي از رفتار، كه من آن را فرمول S-N-T نام نهادهام، ميتوان به اين هدف دست يافت.چيزي كه به آن احتياج داريد وسيلهاي براي به ياد آوردن چيزهاست ـ كاري كه من در اينجا كردهام ـ براي به ياد سپردن، فرمول S-N-T كلمه انگليسي SAINT (مقدس) به شما كمك ميكند (از اين نظر كه شبيه هم هستند).S-N-T نشانگر «شورا»7، «نصيحت»8 و «تعاون»9 است.درباره شورا تا حدودي بحث شد. در زمينه پرهيز از تعارض بايد بر ماهيت فعال شورا بيشتر تأكيد كرد و همچنين بر اين مسأله كه كسي كه به شورا دعوت ميشود به آساني در آن وارد نميشود چون تحت فشار موقعيت قرار ميگيرد. موردي كه در زمينه تصميمگيري قبل از جنگ بدر ارائه شد اين نكته را نشان ميدهد.اگر فعال با ديگران مشورت كنيم و قبل از بروز بحران درپي شورا باشيم؛ قبل از اينكه اوضاع سختتر شود، نظريات مختلف بخوبي مطرح ميشود و مشاوره آنها احتمالاً حمايتي و مناسب خواهد بود؛ حتي اگر موقعيت، كاملاً بر وفق مراد آنها نباشد.«نصيحت» دومين عامل در مدل S-N-T است. دوباره درباره حالت فعال رفتار صحبت ميكنيم. اين حالت مستلزم نظارت مستمر فعاليتها و ارائه بازخور فوري به آنهاست. قبلاً درباره حديث مشهور «دين، نصيحت است...» بحث كرديم كه پيامبر(ص) در آن، اصل «نصيحت» را براي هر كسي از بالاترين تا پايينترين رده و از رهبران گرفته تا عموم مردم توسعه داد.«نصيحت» حالت منفعلي از رفتار نيست بلكه مستلزم نظارت فعال فعاليتها و ارائه بازخور فوري به آنهاست. اين مسأله در اين حديث از پيامبر(ص) به چشم ميخورد: «مؤمن آيينه مؤمن (برادر خويش) است».مانند مشاوره، نصيحت كردن و نصيحت گرفتن نيز يك سنت نبوي است. قرآن اين ويژگي را به بسياري از پيامبران همچون حضرت شعيب(ع)، يونس(ع)، هود(ع) و خود حضرت محمد(ص) نسبت ميدهد. وقتي دو طرف كه ميتوانند در معرض تعارض باشند مانند حالت طبيعي رفتار بين فردي و گروهي به نصيحت خالصانه همديگر بپردازند، احتمال تعارض به حداقل ميرسد. چون قبل از اينكه طرفين درگير، منشأ تعارض شوند ميتوانند نگرش و رفتار فرد مقابل را تصحيح كنند.سومين عامل مدل S-N-T، «تعاون»، يعني همكاري است. قرآن، مسلمين را به همكاري با يكديگر فرا ميخواند. بنابر اين روش مسلمانها در كارها بايد به صورت همكاري باشد اما به روشي كه قرآن ميگويد: «در خوبي و دينداري با همديگر همكاري كنيد، ولي در گناه و معصيت با همديگر همكاري نكنيد». اين طرز تفكّر در زمينه مشاركت و همكاري و تفكيك انواع همكاري باعث ميشود بدانيم چه چيزي خوبي و دينداري و چه چيزي گناه و معصيت است و با توجه به آنها از بروز تعارضاتي كه ميتواند غيركاركردي يا مزمن باشد جلوگيري كنيم.بنابر اين اگر كسي مدل S-N-T را كه به معناي شورا، نصيحت و تعاون است به عنوان رفتار بين فردي، بين گروهي و درون گروهي به كار گيرد تلاشهاي فرد از طريق تعارض قابل اجتناب، كمتر به هدر خواهد رفت.
1ـ دكتر اقبال يونس عضو اصلي مؤسسه آموزش و تحقيق (ETR) و مدير (IIFTIHAR) در آمريكاست.
اين مقاله زماني نوشته شده كه وي مدير بخش توسعه منابع انساني مؤسسه بينالمللي تفكّر اسلامي در آمريكا بوده است.2- Stating
3- Agreeing
4- Listening for & Learning
5- Advising
6- Minimizing
7- Shura
8- Naseeha
9- Tawun