شناخت امام زمان، عليهالسلام
محمود مطهرينيا اشاره: حجةالاسلام والمسلمين شيخ عبدالقائم شوشتري پس از آنكه تحصيلات حوزوي را تا مرحله سطح در شهر مقدس مشهد گذراندند به آستان بوسي حضرت معصومه، سلاماللّه عليها، به شهر قم عزيمت و در آنجا از محضر استادان و علمايي نظير مرحوم علامه طباطبايي، آيةالله بهاءالديني، رحمةاللّه عليهما، و آيةالله العظمي بهجب كسب فيض نمودند. ايشان در عرفان، اخلاق، اديان و مذاهب مطالعات زيادي داشتهاند و در حال حاضر امام جمعه شاهينشهر اصفهان و استاد حوزه علميه اصفهان ميباشند. وجود ايشان زينتبخش مجالس و محافل مهدوي اين شهر است.در حديث داريم كه: «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتةً جاهلية» مراد از معرفت امام در اين حديث چيست؟ آيا معرفت شناسنامهاي؛ اينكه حضرت پدرشان كه بوده و مادرشان كه بوده، در كجا متولد شدهاند و... كافي است، يا حد بالاتري از معرفت مورد نظر است؟
معرفت مراتبي دارد. كمترين حد معرفت همان معرفت شناسنامهاي است و مرحله بالاتر معرفت نوراني (معرفة بالنورانيّة) است، چنانكه حضرت امير، عليهالسلام، فرمودند: «مَعرِفَتي بالنّورانيّة، مَعرفةُاللّه».1 هر چه معرفت ما نسبت به حضرت مهدي، عليهالسلام، عميقتر و ريشهدارتر باشد، به همان نسبت در توحيد هم عميقتر خواهيم بود. يك نسبت مستقيم بين «معرفةاللّه» و «معرفةالامام» وجود دارد و حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتةً جاهلية» ناظر است بر همه مراحل معرفت. آن مرحلهاي كه اگر انسان شناخت نداشته باشد، به مرگ جاهليت مرده است، مرحلهاي است كه در آن انسان حتي فاقد معرفت شناسنامهاي است. اگر كسي كمترين مرحله معرفت را داشته باشد، به مرگ جاهليت نميميرد، اما به كمال نميرسد.اگر ممكن است مراتب معرفت را ذكر كنيد. حداقل را كه گفتيد همان معرفت شناسنامهاي است و حداكثر آن معرفت نوراني، در اين باره بيشتر توضيح دهيد.به قول فلاسفه مراتب تشكيكيه است. ممكن است همان ده مرتبه كه براي ايمان ذكر شده2 براي معرفت هم ذكر كنيم. گفتهاند حضرت درست است ده درجه ايمان داشته است در توحيد و ده درجه ايمان هم در ولايت حضرت علي، عليهالسلام. به همين نسبت معرفت هر كسي در توحيد كاملتر است در ولايت هم كاملتر است.آيا اين ده مرتبه در جايي ذكر شده است؟
نه، بتفصيل در جايي ذكر نشده است. تنها گفته شده حضرت سلمان درست است ده درجه ايمان داشته، ابوذر نه درجه و مقداد هفت درجه.3 به هر حال اين نكتهها بيان شده اما اينكه تفكيك اين مراتب كدام است ذكر نشده است.معرفت نوراني را لطفا تعريف بفرماييد.پيغمبر اسلام،صلّياللّهعليهوآله، فرمودند: «اوّلَ ما خَلَقَاللّهُ نوري؛ خداوند متعال اولين چيزي كه آفريد نور من بود»4 و يا در حديث ديگر: «خَلَقاللّهُ الأشياءَ بالمشيةِ و المشيةَ بِنَفسِهِا و نحنُ تِلكَ المَشيّة؛ خداوند اشياء را به وسيله مشيت آفريد و مشيت را بيواسطه و ما همان مشيت
هر چه معرفت ما نسبت به حضرت مهدي،عليهالسلام عميقتر و ريشهدارتر باشد، به همان نسبت در توحيد هم عميقتر خواهيم بود.هستيم». آشنايي با اين مسائل معرفت نوراني است. عالم بر دو گونه است: عالم خلق و عالم امر. به تعبير ديگر طبيعت و ماوراء طبيعت. فضائل و مناقب ائمه اطهار، عليهمالسلام، دو گونه است: برخي فضائلشان فضائل خلقي است و برخي ديگر، فضائل امري است. آشنايي با عالم امر و فضائل امري حضرات ائمه، عليهمالسلام، مقدمه معرفت بالنورانيّة است. طالب معرفت بايد براي اين منظور دوره كلاس ولايت را ببيند و آشنا شود.راههاي شناخت پيدا كردن كدام است؟
راههاي شناخت به قول جناب خواجه حافظ: «دكان عاشقي را بسيار مايه بايد». كتابهايي را كه درباره حضرت مهدي، عليهالسلام، نوشته شده به فارسي و عربي، روايي، فلسفي، كلامي همه جورش را بايد مطالعه كرد تا معرفت انسان نسبت به حضرت مهدي، عليهالسلام، بيشتر شود. ولي بالاتر از اين تقواست؛ كه خود تقوا و عبادت و بندگي يكي از راههاي معرفت است. در خود قرآن كريم خداي تعالي ميفرمايد: «واعبُدْ رَبَّكَ حَتّي يَأتيِكَ اليَقينُ؛ عبادت كن تا به يقين برسي.»5 پس معلوم ميشود عبادت راه رسيدن انسان به يقين است؛ چه يقين در توحيد، چه يقين در ولايت. اين راه دوم شناخت پيدا كردن است و راه سوم اينكه، خدمت استاداني كه محضر مقدس حضرت مهدي، عليهالسلام، مشرف شدهاند برسيم و با آنها گفتگو و مجالست داشته باشيم. خلاصه مجالست با مقربان حضرت مهدي، عليهالسلام، كه در هر زمان بودهاند و هستند و خواهند بود.عبادتي كه منجر به معرفتالله ميشود آداب مشخصي دارد و در روايات آنها را ميتوان ديد آيا عباداتي كه كمك به معرفت حضرت ميكند، همانهاست يا مصاديقي ديگر هم براي آنها ذكر شده؟
بله، علاوه بر آنها عبادتهاي خاصي هم هست. بعضي از ختومات و اذكار هست كه مخصوص حضرت مهدي، عليهالسلام، است. اينها را انسان مداومت بكند آثار سريعتري ميبيند. مثلاً زيارت آل يس دو نسخه است و دو گونه ذكر شده است و هر دو اولش «سلام علي آل يس» است. نسخه مختصرش كه در مفاتيح است و خيلي خوب است ولي نسخه مفصلش خيلي بهتر است كه در كتبي نظير «صحيفة الهاديه»، است كه خود مرحوم علامه طباطبايي به بنده فرمودند هر كس چهل روز به آن نسخه مداومت كند مسلما محضر حضرت مشرف ميشود.آيا اين مصداق بابيت نيست كه بگوييم هر كس فلان ذكر را فلان مدت بگويد حتما محضر حضرتش مشرف ميشود؟
خير، زيرا اين ذكر علت تامه نيست و شرايط ديگري هم لازم است برقرار شود؛ مثلاً اگر كسي يك ختم را انجام بدهد ولي از محرمات پرهيز نكند نتيجه نميگيرد.علما و افرادي كه محضر حضرت مشرف شدهاند دو دسته ميشوند: دسته اول امثال سيد بحرالعلوم و سيدبنطاووس هستند كه قضيه تشرف ايشان مسلم است. ولي اين دسته عمدتا كتمان ميكنند و نهايتا اين است كه بگويند بعد از مرگم اين قضيه را نقل كنيد و قبل از آن را راضي نيستم. دسته دوم هم كساني هستند كه اين جريان تشرف را براي خودشان مغازه كردهاند و به مشتري جمع كردن ميپردازند حال آنكه پشت پرده چيز ديگري است. راه تشخيص و تفاوت قائل شدن ميان اين دو دسته چيست؟
من خودم شخصا به كساني كه ادعا ميكنند، فورا شك ميكنم؛ يعني اطمينان نميكنم به آنها. يك مرتبه حاج احمدآقا از حضرت امام سؤال كرد: «پدر جان من فهميدم كه يك حقايقي هست كه دست ما به آن نرسيده است؛ يا خود شما مرا به
فضائل و مناقب ائمه اطهار، عليهمالسلام، دو گونه است: برخي فضائلشان فضائل خلقي است و برخي ديگر، فضائل امري است.شاگردي قبول كنيد يا اينكه كسي را به من معرفي كنيد كه بروم از محضرش استفاده كنم.» امام در جواب فرمودند: «احمد! آن را كه خبر شد خبرش باز نيامد.» اين مطلب امام مطلب حقي است. شايد بتوان گفت 99% كساني كه محضر مقدس حضرت مهدي، عليهالسلام، براستي مشرف شدهاند نامشان در هيچ كتابي نيست و از زبان هيچ گويندهاي هم نميتوان شنيد. مثلاً خود امام من يقين دارم كه ايشان تشرفاتي خدمت حضرت داشتهاند ولي هيچ كس از آنها با خبر نيست. مرحوم آيتاله بهاءالديني يكبار از زبانش در رفت كه ايشان مكرر خدمت حضرت تشرفاتي داشتند ولي يكبار آن را از زبانشان شنيدم كه در جلسهاي كه حضرت مهدي، عليهالسلام، بودهاند ايشان هم در آن جلسه حضور داشتهاند و قصد گفتن آن را نداشتند. من به آنها كه اظهار ميكنند، حسن ظن ندارم؛ جز آنكه در حد سيدبنطاووس باشند يا سيد بحرالعلوم يا مقدس اردبيلي يا امثال ايشان.در آخرين توقيع حضرت به علي بن محمد سمري عبارت «مَن ادّعَي المُشاهدةَ... فهو كذّابٌ مُفترٌ»6 يعني چه؟
استنباط من اين است كه منظور از «مشاهده»، نيابت خاصه است. چون كه حضرت ميخواستند دوران نيابت خاصه را پايان يافته معرفي كنند و لذا به او توصيه ميكنند و تو بعد از خودت به كسي در اين مقطع درباره نيابت خاصه وصيت نكن كه هر كسي بخواهد آن را ادعا بكند دروغگوست و افترا ميبندد.چرا لفظ «مشاهده» به كار رفته است و از الفاظي نظير نيابت و خلافت كه چنان مفهومي از آن استنباط ميشود استفاده نشده است؟
صدر توقيع ذيل آن را معني ميكند.آيا در عربي «مشاهده» به چنين معنايي به كار رفته است؟
«مشاهده» در عربي به معني ديدار طرفيني است؛ يعني وقتي ما مثلاً ميگوييم «مضاربه»؛ يعني زد و خورد شد. هم زد و هم خورد. «مشاهده» هم به معني اين است كه من هر وقت حضرت را بخواهم ببينم ميتوانم و هم حضرت هر وقت بخواهند ميتوانند مرا ببينيد. اين را حضرت نفي فرمودهاند. ولي آن قدر كه من در اين زمينه مطالعه داشتهام، اذكار وختوم زيادي داشتهام، اشخاص بزرگي را ملاقات كردهام به اين نتيجه رسيدهام كه قطعا امكان تشرف هست؛ يعني اگر تمام عالم جمع شوند بگويند امكانش نيست من باورم نميشود. چرا كه من يقين كردهام امكانش هست. اما نوع تشرف براي اشخاص مختلف متفاوت است. اكثر آنها كه ميگويند خدمت حضرت مشرف شديم راست ميگويند كسي را ديدهاند و كراماتي از او مشاهده كردهاند ولي خود حضرت نبوده است. غالبا يا اوتاد يا ابدال يا نجبا و يا صلحا بودهاند. يعني آنها يكي از افرادي را مشاهده كردهاند كه در دوران غيبت با حضرت در ارتباطند. البته در بعضي از موارد خود حضرت بودهاند. ديگر آنكه ممكن است بعضي راست بگويند ولي براي آنها مكاشفه شده است و مشاهده نبوده است. ما سه نوع ملاقات داريم: ملاقات در خواب، ملاقات در بيداري و عيان مثل اينكه ما الآن همديگر را ميبينيم و نوع سوم مكاشفه است كه حالتي بين خواب و بيداري است. انسان بيدار است ولي در مرز تعبير و تاويل قرار ميگيرد. مثل قضيه سيدرشتي كه ميگويد ديدم در آن شب حضرت در باغي ايستادهاند و با بيل به درخت ميزنند و برفهاي آن را ميتكانند. مگر حضرت بيكارند كه به درخت بزنند كه برفهاي آن بريزند؟ اين مكاشفه بوده و معنا دارد. مكاشفه مثل خواب تعبير دارد.پس اينكه بعضي ميگويند مثلاً در بيابان مضطر شدم و يا «فارسالحجاز ادركني» گفتم «يا صاحب الزمان» گفتم و حضرت به فرياد رسيد؛ چه توضيحي دارد؟ چه دليلي دارد كه حضرت بوده است.شايد از مأموران ايشان بودهاند. صرف اينكه با شخصي ملاقات كرده است ثابت نميكند كه آن شخص حضرت صاحب، عليهالسلام، بودهاند، بايد فرد شيعه كامل باشد تا بتواند در زمان غيبت خدمت حضرت برسد. آنها كه مشاهده كردهاند اكثرا يا مكاشفه است يا ديدار اولياءالله.چطور ميتوان اين موضوع را تشخيص داد؟
بايد به ريز قضيه نگاه كرد. مثلاً ميگويد: خدمت حضرت مشرف شدم، مصافحه كردم، دست حضرت نرم بود يا دست در بدنشان فرو ميرفت. اين مكاشفه است. آنكه معاينه است حضرت جسم مباركشان عرض و طول و وزن و رنگش مشخص است. يا مثلاً ميگويد ديدم ايشان يكدفعه غيب شدند. درست است كه حضرت ميتوانند جسم مباركشان را غيب كنند ولي در مواردي كه ايشان غيب ميشود غالبا مكاشفه است.در مورد حضرت رسول، صلّياللّهعليهوآله،ذكر شده است كه گاهي ايشان مقابل كعبه ميايستادند و نماز ميخواندند ولي كفار ايشان را نميديدند.آري، عرض كردم كه حضرات معصومين چنين توانايي دارند. ما اعتقادمان اين است كه پيغمبر اكرم، صلّياللّهعليهوآله، و دوازده امام، عليهمالسلام، صاحب ولايت تكوينيه كليه الهيه هستند؛ يعني فرقي بين ايشان و خدا نيست الا فرق مخلوقيت «لا فرق بينك و بينهم إلاّ أنّهم عبادك»7 اين بزرگواران به اذن خدا همه كاره هستند ولي غالبا استفاده نميكنند.جسم شريف حضرت در يك نقطه زمين بيشتر نيست ولي مظاهر ايشان كه به صورت مكاشفه و... مشاهده ميشود، ممكن است در آن واحد در هزار نقطه تجلي كند و با هر كسي ميتوانند حرف بزنند اما در حقيقت نسبت حضرت نسبت علت به معلول و يا خالق به مخلوق است. به عبارت ديگر اين مظاهر همگي مخلوق حضرتند و به اراده حضرت ايجاد ميشوند. حضرت فوق اين حرفهاست.در حديث داريم: «اِجعَلونا مخلوقينَ و قولوا فينا ماشَئتم فلن تبلغوا؛ ما را مخلوق خدا بدانيد آنگاه از وضايل و مناقب هر چه ميخواهيد بگوييد تازه به آن حدي كه ما هستيم شما هنوز نرسيدهايد.»8 مقامي ايشان دارند كه حتي انبياء هم در آن مقام نيستند و اصلاً قابل قياس هم نيستند و همهشان در مقام چهارده معصوم، عليهمالسلام، بايد بيايند و شاگردي كنند.بعضي از مردم وقتي ميخواهند در مورد حضرت آگاهي پيدا كنند ميپرسند آيا حضرت ازدواج كردهاند يا خير؟ آيا فرزند دارند؟ آيا اگر جواب مثبت است آنها هم مثل ايشان عمر طولاني دارند؟ و يا كجا زندگي ميكنند؟ پاسخ اينگونه سؤالات را چگونه بايد داد؟
در مورد اين مطالب با احتمال بايد صحبت كرد و با يقين نميتوان. شايد حضرت مجرد باشند، احتمال دارد حضرت متأهل باشند و در همين شهرهاي خود ما ساكن باشند ولي فرزندانشان ايشان را نشناسند و يا احتمال دارد حتي ايشان را بشناسند. اين احتمال قوي است كه حضرت در شهرهاي خود ما ساكن باشند داراي زن و فرزند باشند اما نه همسرشان، ايشان را بشناسد و نه فرزندانشان و
99% كساني كه محضر مقدس حضرت مهدي، عليهالسلام، براستي مشرف شدهاند نامشان در هيچ كتابي نيست و از زبان هيچ گويندهاي هم نميتوان شنيد.نه نوههايشان. تأييد ميكند اين مطلب را حديثي كه ميفرمايد: وقتي حضرت تشريف ميآورند 1000 نفر از فرزندان خود او (بي واسطه و باواسطه) در خدمتش هستند. و احتمال سوم اينكه ممكن است حضرت از زن و فرزند خويش اين موضوع را مخفي بدارد مثلاً نامش را بگويد سيد مهدي حجازي يا سيد محمد علوي هر جور كه بفرمايند درست است يا سيد مهدي موسوي، سيد مهدي رضوي چرا كه سيد مهدي هستند حجازي هم هستند يا سيد محمد هستند علوي هم هستند ميتوانند اسماء فراواني انتخاب كنند و خود را به آن معرفي كنند كه البته اين صرف احتمال است. ولي مطلب اساسي اين است كه ما در اين مطالب مأموريت به كشف و اطلاع نداريم و نكته ظريفتر اينكه حال كه آن حضرت در حال غيبت به سر ميبرند و بايد مخفي باشند دوستان حضرت هم بايد ايشان را كمك كنند در اين مسأله يعني در مخفي بودن. يعني فرض كنيم اگر بنده بدانم حضرت در كدام شهر ساكنند و داراي زن و فرزند هستند نسبت به ايشان موظف هستم كه اين مطلب را مخفي بدارم و افشا نكنم.به شيخ كليني كه هم زمان حسين بن روح بودند گفتند كه چطور شد شما كه عالم و مجتهديد نايب خاص امام زمان نشديد ولي يك نفر كاسب نايب حضرت شد؟ ايشان فرمود: چون او رازدارتر از من بود. اگر حضرت زير عبايش باشد ميگويد: حضرت مهدي كجاست؟ ولي اگر من بدانم حضرت مهدي مثلاً در بغداد است طاقت نميآورم و اگر يك نفر پرسيد ميگويم. حضرت در بغداد است.تا كه اغيار ندانند كه دلدار كجاست دلبرم در بر و پرسم ز كسان يار كجاست
البته اين قضيه قطعي نيست كه ايشان مجردند يا متأهل به چه كيفيت. اما اينكه نقل ميشود كه حضرت در جزيره خضراء هستند بيشتر به افسانه شبيه است تا حقيقت.اينكه به مخفي بودن حضرت بايد كمك كرد يعني چه؟
منظور پنهان داشتن نشاني ايشان است نه معرفي نكردن شخصيت ايشان. در آن نبايد كوتاهي نمود. بايد تبليغ كرد بايد شخصيت حضرت را به مردم معرفي نمود. ولي اگر فرض كنيم كه اينقدر من به حضرت نزديك شدم كه فهميدم ايشان در شهر قم و فلان خيابان و فلان خانه ساكن هستند نبايد به مردم بگويم و يا اگر فهميدم حضرت زن و فرزند دارند و فلاني زن يا فرزند يا نوه ايشان است نبايد معرفي كنم، بايد مخفي كرد.رسانههاي گروهي در معرفي و شناساندن حضرت مهدي، عليهالسلام، به مردم چه نقشي ميتوانند داشته باشند؟
تبليغات صحيحي از حضرت مهدي، عليهالسلام، داشته باشند كه مردم با حضرت مهدي، عليهالسلام، بيشتر آشنا شوند و درباره ايشان مردم را رشد بدهند. شيعه نسبت به حضرت مهدي، عليهالسلام، خيلي كوتاهي ميكند. ما بايد بيش از اين درباره شناخت حضرت مهدي، عليهالسلام، كار بكنيم. يكي از دوستان بنده مرحوم حاج آقا نقوي فشندي براي من نقل كرد كه در يكي از تشرفاتي كه خدمت حضرت مهدي، عليهالسلام، داشتند (كه اين را در جلسات هم شنيدهام و مكرر شنيدهام) كه حضرت مهدي، عليهالسلام، گله كرده بودند از شيعيان و گفته بودند «شيعيان به فكر ما نيستند». و واقعش هم همين است شيعه درباره حضرت طلب وصول كافي ندارند و هر وقت به فكر حضرت ميافتند به فكر ملاقات ايشان ميافتند. در حالي كه ملاقات مأموريت ما نيست و مأموريت ما معرفت نوراني است نسبت به حضرت. بايد از حضرت شناخت كامل داشته باشيم. يعني همين روشي كه علماي ما دارند، علما، فلاسفه، حكما.در مورد حضرت چه كتابهايي را بايد مطالعه كرد؟
كتابي است به نام كتابنامه حضرت مهدي، عليهالسلام، كه 2000 جلد كتاب را درباره حضرت مهدي، عليهالسلام، معرفي كرده است. انسان اول بايد اين كتاب را تهيه كند و از روي آن فهرست كتابهاي حضرت را ياد بگيرد. كساني كه فارسي بلدند كتابهاي فارسي را مطالعه كنند و كساني هم كه عربي ميدانند از كتابهاي عربي استفاده كنند. اما اينكه يك كتاب كه بتوانم در اين باره خدمت شما عرض بكنم نميتوان يك كتاب را گفت كه شما را مستغني كند از بقيه كتب، هر كتابي يك بعد از قضيه را توضيح داده است. بايد زياد كتاب خواند. شيعيان عادي درباره حضرت بايد حداقل 10 جلد كتاب خوانده باشند و اين حداقل است و طلبهها هم 100 جلد و محققان 500 جلد مطالعه كرده باشند.حال براي آن ده جلد كه فرموديد ميتوانيد مثالهايي ذكر كنيد؟
چند كتاب خدمتتان عرض ميكنم: «ولايت كليه الهيه» مرحوم علامه ميرجهاني، «مهدي منتظر، عليهالسلام»، آشيخ جواد خراساني، «مهدي موعود، عليهالسلام»، ترجمه جلد 13 بحار الانوار و امثال اينها.آيا تمام مطالب و احاديث اين كتب يا ديگر كتب معتبر و قابل استفاده هستند؟
شما كتابي جز قرآن پيدا نميكنيد كه در آن اشتباه نباشد. هر كتابي نقاط ضعفي هم دارد ولي ما بايد از مطالب اساسي و محكم آنها استفاده كنيم. حضرت امير، عليهالسلام، درباره اولياءاله ميفرمايد: «من غلب محاسنه مساويه فهو من الكاملين؛ كسي كه خوبيهايش بر بديهايش غلبه داشته باشد او از انسانهاي كامل است». ما توقع داريم كه به انساني برخورد كنيم كه هيچ نقصي نداشته باشد. در اين صورت ما بي استاد ميمانيم كسي كه هيچ نقصي ندارد يك نفر است و او حضرت مهدي، عليهالسلام، است. هر عارفي، هر استادي و استاد اخلاقي، هر بزرگي ممكن است صد نقطه مثبت داشته باشد و دو نقطه منفي هم داشته باشد. ما بايد از آن نقاط مثبت وي استفاده كنيم. كتاب هم همينطور است. كتابي كه هيچ نقصي نداشته باشد وجود ندارد به جز كتب آسماني و كتابهايي كه مربوط به انبياء و ائمه طاهرين، عليهمالسلام، است.به عنوان آخرين مطلب چه توصيهاي به جوانان و ما داريد؟
اولين شماره مجله موعود كه به دستم رسيد و مطالعه كردم خيلي خوشحال شدم كه حركت مثبت و مفيدي در باب ولايت و امامت انجام ميگيرد. از همان موقع هرگاه به ياد دوستان افتادهام دعا كردهام كه در كارهايتان موفق باشيد و سفارش من به جوانان اين است كه بدانند ظهور نزديك است و خودشان را آماده كنند و صالح و با تقوا باشند تا از حضرت مهدي، عليهالسلام، خجالت نكشند. البته دقيقا كسي تاريخ ظهور را نميداند. به قول حضرت امام، رحمةاللّه عليه، كه فرمودند ممكن است يكسال تا ظهور مانده باشد و شايد هم يكصد هزار سال. كسي دقيقا نميداند اما رواياتي كه درباره علائمالظهور است و فضاي قبل از ظهور را براي ما ترسيم كرده است نشان ميدهد كه ظهور خيلي نزديك است و ممكن است نسل امروز آن را درك كند و لذا بايد مهيا شد. هيچ آمادگي بهتر از تقوا و صلاحيت اخلاقي نيست و براي حضرت هم هر چه ميشود بيشتر تبليغ كنيد.از اينكه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد، سپاسگزاريم.
1.المجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج26، ص1، ح1.2. ر.ك: همان، ج66، ص165، ح4.3. ر.ك، همان.4. همان: ج15، ص24، ح44؛ ج25، ص22، ح38.5. سوره حجر (15)، آيه 99.6. المجلسي، محمدباقر، همان: ج53، ص196.7. قمي، شيخ عباس، مفاتيحالجنان، دعاهاي هر روز ماه رجب، دعاي پنجم.8. همان، ج25، ص279، ح22.