تفسير سوره حشر فلسفه توزيع فَيء (جلوگيري از تكاثر و مبارزه با فقر)
آية الله جوادي آملي «وَ ما افاء اللّهُ علي رسولِه منهم فَما أوْجَفْتُمْ عليه مِنْ خيلٍ وَ لا رِكابٍ ولكنّ اللهَ يُسلِّطُ رُسُلَهُ علي مَنْ يَشاءُ واللهُ علي كلِّ شيءٍ قديرٌ * ما أَفاءَ اللّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَي فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ و لِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لايَكُونَ دُولَةَ بَيْنَ الأَغْنِيَاء مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛1 و آن چه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد [شما براي تصاحب آن [اسب يا شتري بر آن نتاختيد، ولي خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره ميگرداند و خدا بر هر كاري تواناست.آن چه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [اين اموال عظيم] در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آن چه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد [و اجرا كنيد]، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد؛ و از [مخالفت] خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!»
دو نكته ادبي
در آيه دوم دو نكته ادبي وجود دارد: يكي اين كه آيه عطف نشده و نفرموده «و ما افاء الله» چون تقريبا بيانِ حكمِ فقهيِ همان اصل قبلي است. در آيه قبل حكم فقهي مشخص نشد بلكه فرمود: «وَ ما افاء اللّهُ علي رسولِه منهم فَما أوْجَفْتُمْ عليه مِنْ خيلٍ وَ لا رِكابٍ» يعني آن چه كه از اموال يهوديان بنينضير نصيب دولت اسلامي شد با دست رنجِ شما نبود پس شما نبايد توقّع داشته باشيد. اما چه بايد كرد؟ اين مشخص نشد. لذا حكم فيء را به طوري كه هم شامل اموال بنينضير بشود و هم شامل ساير فيءها در آيه بعد بيان فرمود از اين جهت واو عاطفه را ذكر نكرد.نكته دوم آن است كه كلمه «فَما أوْجَفْتُمْ عليه مِنْ خيلٍ وَ لا رِكابٍ» در آيه دوم نيامده چون همان حكم مشخّص است؛ يعني در بيان فيء است؛ فيءاي كه بدون دست رنجِ مسلمين حاصل ميشود لذا در آيه دوم «فَما أوْجَفْتُمْ عليه مِنْ خيلٍ وَ لا رِكابٍ» نيامده، يعني مالي كه بدون رنج و جنگ نصيب دولت اسلامي شود بايد در اين شش سهم صرف بشود: «فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ و لِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» اين كلمه «للّه» حكم فقهي دارد، گرچه حكم تكويني آن محفوظ است. نظير «أطيعوا الله و أطيعوا الرّسول»2 كه يك حكم فقهي دارد گرچه در اطاعت تكويني هم مطيع حقاند.
فلسفه توزيع فيء
حكمي كه معلّل باشد هم ظهورش تامّ است و قوي و هم در برابر ساير احكام قدرت مقاومت دارد، حكم اين كريمه مُعَلَّلْ است فرمود: «كي لايكون دولة بين الأغنياء منكم».در جاهليّت ـ چه جاهليّت پيشين، چه جاهليّت كهن و چه جاهليّت تازه ـ جنگ را يك كشور گشايي ميدانستند و هر كس پيروز ميشد ذخاير و اموال را هم به غنيمت ميبرد. چيزي به اين ضعاف نميرسيد مگر مال اندك. آل فرعون در جاهليت اوُلي اين شعار را داشتند كه «قد افلح اليوم من استعلي»3 هر كس پيروز شد، و زد و بند كرد او رستگار شد. اين شعار در جاهليّت ثانيه و ثالثه هم ظهور كرد. در صدر اسلام نيز همين شعار بود كه «مَنْ عَزّ بَزَّ» يعني هر كس عزيز و غالب شد بزّاز ميشود. بَزَّ يعني «سَلَبَ» «مَنْ عَزّ بَزَّ» يعني «مَنْ غَلَبَ سَلَبَ»، هر كس پيروز شد ميربايد. اين شعار در واقع همان شعار زمان جاهليّت بود. وقتي جريان جَلايِ وطنِ بنينضير مطرح شد به رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ همين پيشنهاد را دادند كه شما هم همين كار را بكنيد، يعني مقداري از اموال را خودتان بگيريد و بقيّه را در اختيار ما قرار بدهيد. در اين جا بود كه همين آيه مورد بحث نازل شد كه اين چنين نيست كه «مَنْ عَزّ بَزَّ»،«مَنْ غَلَبَ سَلَبَ»، چون اوّلاً: شما در اين جا كاري نكرديد و ثانيا: ما آمديم كه ـ دفعا و رفعا ـ از تكاثر و سرمايهداري جلوگيري كنيم؛ يعني هم نگذاريم مالها يك جا جمع شود و هم بكوشيم كساني را كه مالها را يك جا جمع كردند اصلاح كنيم.لذا اين آيه كه آمد مُعلّل كرد. سرّ اين كه بعضي از آيات مُعلّل است و بعضي از آيات بدون علّت، همين عنوان است. در جاهليّت عدهاي از مشركان و يهوديان سرمايهدار بودند و گروه زيادي هم در رنج، سوره مباركه «ألهيكم الّتكاثر» آمده است كه جلوي اين كار را بگيرد؛ يعني آنها كه ندارند به فكر تكاثر نيفتند و آنها كه دارند از خطر تكاثر نجات پيدا كنند. بعدها اين چنين شد كه خيلي از متمكنين از تكاثر به كوثر رسيدند، نمونه آن داستان يك مرد انصاري است كه آن را نقل ميكنيم:وقتي كريمه «لن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا ممّا تحبّون»4 نازل شد، مردي انصاري كه وضع مالياش خوب بود و باغي در مدينه داشت و در همان باغ چشمه آب ميجوشيد و درختان را سيراب ميكرد، به حضور رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ رسيد و عرض كرد: اكنون كه ما به مقام ابرار نميرسيم مگر اين كه دست از محبوبهاي مادّي برداريم، من گرچه اموال فراواني دارم اما بهترينِ مال من همين باغ سرسبزي است كه از خودش آب دارد. (در حجاز و مدينه باغي كه مشجّر باشد و از خودش آب داشته باشد بسيار كم بود، سرمايههاي آن روز هم در همين حدّ بود نه در حدّ سرمايههاي فعلي، اگر كسي در مدينه يك باغ مشجّري داشت كه آبش از خود باغ بود و تأمين ميشد اين چنين شخصي متمكن بود) وي گفت: من همين باغ را در اختيار شما قرار ميدهم نه اموال ديگر را، چون ميخواهم به مقام ابرار برسم و تنها راه رسيدن به مقام ابرار هم اين است كه دست از محبوب بردارم و اين باغ، محبوب من است.البته برخي عبارت «مما تحبّون» را در
* اگر فقير كسي است كه مؤونه سال را ندارد و مستحقّ زكات است، غني كسي است كه قدرت اداره زندگياش را دارد، همين كه بتواند خود را اداره كند غَني است.آيه فوق، «ما تحبّون» قرائت كردهاند و اين بدان معنا نيست كه «ما تحبّون» بوده و بعد به «ممّا تحبون» تحريف شده است، خير چون هيچ جايي از قرآن دست نخورده است بلكه بدين معنا است كه ما اين كلمه «مِنْ» را چطور معنا كنيم، «مِن» را تبعيضيّه بگيريم يا بيانيّه، اگر مِنِ بيانيّه گرفتيم «لَن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا ممّا تحبّون» يعني حتّي تنفقوا ما تحبّون، بايد از تمام محبوبها صرف نظر كرد تا به مقام ابرار رسيد. و اگر مِنِ تبعيضيّه باشد همان «ممّا تحبّون» خواهد بود؛ يعني من بعض ما تحبّون پس براي اين كه اينها از تكاثر نجات پيدا كنند و به كوثر برسند فاصله كم نبود اما اين فاصله را عدّهاي پيمودند. سوره مباركه «الهيكم التّكاثر حتّي زرتم المقابر» هم براي دفع خطر تكاثر بود حدوثا، هم براي رفع اين خطر بود بقاءا. آنها كه داشتند اين تكاثر را رفع كنند، و كساني كه ندارند به دام تكاثر نيفتند.اين مسأله «كي لايكون دولة بين الاغنياء منكم» هم اين چنين است. آنها كه دارند بايد بكوشند تا از غَنا نجات پيدا كنند و افرادي كه ندارند تلاش كنند تا به دام غَنا نيفتند، چون اگر افتادند نجات پيدا كردن مشكل است. انسانِ غني، انباردار ورثه است و هرچه از عمرش بگذرد علاقهاش به مال بيشتر ميشود، اين طور نيست كه علاقه به مال در دوران پيري كم بشود يا انسان بتواند از مال بهره ببرد، در دوران پيري اين علاقه بيشتر خواهد شد و انسان يك انباردار زايدي است. لذا فرمود ما اين كار را كرديم كه: «كي لايكون دولةً بين الاغنياء منكم».اغنيا چه كساني هستند؟
منظور از اغنيا شايد سرمايهدارها نباشند، چون غني در مقابل فقير است، اگر فقير كسي است كه مؤونه سال را ندارد و مستحقّ زكات است، غني كسي است كه قدرت اداره زندگياش را دارد، همين كه بتواند خود را اداره كند غَني است: «مَن كانَ غنيّا فليستعفف و من كان فقيرا فليأكل بالمعروف».5 پس شايد غني در فقه اللغة قرآن به معناي سرمايهدار نباشد بلكه در مقابل فقير باشد؛ يعني مقصود از غني كسي باشد كه مؤونه سال را دارد.در بين مسلمين، مهاجران غني نبودند چون آنها دست از همه زندگي كشيدند و در صُفّه مسجد مدينه سكنا گزيدند، اگر سخن از غني است ممكن است در بين انصار اغنيا بودند. «كي لايكون دولةً بين الاغنياء منكم»، گرچه خطاب به جمع است امّا اين جمع دو صنف داشتند: مهاجر و انصار، مهاجران گرچه طبق قضاياي شخصي مشمول نيستند، بعدا ممكن است غني بشوند ولي آن روز غني نبودند اما انصار غني بودند. نفرمود «كي لايكون دولةً بين الاغنياء» بلكه فرمود: «كي لايكون دولةً بين الاغنياء منكم» اگر قرآن اجازه نميدهد مال به مسلماناني كه مخارج سال خود را ميتوانند تأمين كنند برسد چگونه اجازه خواهد داد به دست متكاثران برسد كه: «جمع مالاً و عدّده * يحسب انّ ماله أخلده»6 منظور از متمكّنان، متكاثران نيستند چون قرآن آنان را با ديد ديگري مينگرد، متمكّنان كساني مثل سلمان ـ رضوان الله عليه ـ و امثال ايشان بودند كه هزينه سالانهشان را تأمين ميكردند و به فكر خود هم بودند. هزينه سالانه آنها چند كيلو گندم يا جو بود، نه هزينه سالانهاي كه ما توقّع داريم. ما دلمان ميخواهد همه چيز داشته باشيم بعد هم قرآن را بفهميم و هم اهل سير و سلوك باشيم و هم معنويت داشته باشيم و هم خواب خوب ببينيم. اين شدني نيست، اين كه ما خيال بكنيم خودمان جزء فقرا هستيم و اغنيا يعني آن سرمايهدارها، اشتباه است، سرمايهدارها را قرآن با «ألهيكم التّكاثر» ميكوبد نه با «كي لايكون دولةً بين الاغنياء منكم». حال شما بررسي كنيد و ببينيد در صدر اسلام در جريان واقعه يهوديان بنينضير و بنيقريظه و بنيقينقاع و امثال آن، سرمايهداران انصاري چند نفر بودند، مهاجران كه فقير و مشهور به اصحاب صفّه بودند، حتي برخي از آنان در مكه هم كه بودند اصلاً چيزي نداشتند. عدّه ديگر هم فقط كوخي داشتند و چند رأس بُز، نه اموال غير منقول اينها را كسي ميخريد و نه مشركان اجازه ميدادند اموال منقولشان از مكّه به مدينه منتقل شود. اينها حاضر شدند با دست خالي به مدينه بيايند و در صفّه بنشينند، و با زندگيِ فقيرانه دين خود را حفظ كنند.* رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ كه مأمور توزيع فيء بود اين چنين نبود كه فقط نياز مادي فقرا را تأمين كند و بيكار بپروراند بلكه براي آنها وسايل كار فراهم ميكرد تا فقر را از بين ببرد نه اين كه به فقير كمك كند.محرّك آنان در اين كار عظيم اين آيتِ قرآني بود كه «و كايّن من دابّةٍ لاتحمل رزقها الله يرزقها و ايّاكم»7 اين آيه مضموناش اين است كه هر جنبندهاي كه از جايي به جايي ميرود و اهل پس انداز نيست و روزي خود را به همراه نميبرد خدايي كه اين جا روزي او را ميرساند جاي ديگري هم كه برود روزي او را خواهد رساند، پرندههايي كه اهل ييلاق و قشلاقاند، به فكر ذخيره و پسانداز نيستند، قرآن ميفرمايد اين جنبندهاي كه از جايي به جايي ميرود و اهل پسانداز نيست و روزي خود را به همراه نميبرد هر كجا باشد خدا روزياش را تأمين ميكند.آري، اين آيه مهاجران را راه انداخت و گفتند حال كه چنين است همان خدايي كه در مكه ما را با اين كوخ و دو رأس بُز تأمين ميكرد در مدينه هم تأمين ميكند، حالا از چه راهي تأمين ميكند ما چه ميدانيم. اينها از روي ايمان و با دست خالي از مكه به مدينه آمدند.پس مهاجرين كه چيزي نداشتند، انصار هم چيزدار بودند امّا نه به آن صورت كه ما آنها را سرمايهدار بدانيم و اگر اين كريمه آن طور بود كه فرموده بود: «كي لايكون دولةً بين الاغنياء» ما خيال ميكرديم اغنياء همان سرمايهداران معروف هستند امّا وقتي فرمود: «كي لايكون دولةً بين الاغنياء منكم» معلوم ميشود كه مطلب خيلي دقيقتر از آن است؛ يعني كساني كه وضع ماليشان تا حدودي رو به راه است از گرفتن پرهيز كنند؛ هم آنها نگيرند و هم شما به آنها ندهيد، پس به چه كسي بايد داد؟ به فقرا.
نحوه مبارزه پيامبر(ص) با فقر
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ كه مأمور توزيع فيء بود اين چنين نبود كه فقط نياز مادي فقرا را تأمين كند و بيكار بپروراند بلكه براي آنها وسايل كار فراهم ميكرد تا فقر را از بين ببرد نه اين كه به فقير كمك كند. همان جملهاي كه از بيان حضرت امير ـ سلام الله عليه ـ نقل شده است كه فرمود: «لو تمثل لي الفقر رَجُلاً لقتلته» اگر فقر در مقابل من به صورت مردي درآيد او را خواهم كشت. پس ميكشم نه اين كه فقير را كمك بكنم.* اگر خواستيد به فقير، مالي را بپردازيد حد وسط همين مالهايي باشد كه به فرزندان و خانواده خود ميدهيد، همان غذاي متوسّطي كه خودتان ميخوريد آن را بدهيد منتها كمبود آن مسئله رواني را بايد با قصد قربت جبران كنيد.كمك كردن به فقير يك امر عاطفي است، و شايد كمترين ثواب را هم داشته باشد، چون انسان وقتي فقير را ميبيند رنج ميبرد، لذا براي برطرف كردنِ رنجِ دروني خود به سراغ فقير ميرود و خيال ميكند اين كار خدايي است در حالي كه فقر را از بين بردن وظيفه است نه فقير را كمك كردن. البته فقير را كمك كردن هم وظيفه است امّا اساس آن است كه انسان نگذارد كسي فقير بشود يا جامعهاي فقير گردد. قهرا كار و توليد را هم مسئولِ نظام اسلامي در اختيار جامعه قرار ميدهد تا مردم فقير نشوند. اگر مال در دست يك گروه خاصّي نباشد و در جامعه توزيع گردد، اين كار، خود به خود جلوي فقر را ميگيرد.شيوه كمك به فقرا (رعايت حد وسط)
غير از مبارزه با زمينههاي فقر، گاهي كمك به فقير لازم است كه قرآن آن را نيز مشخص كرده است. گاهي انسان از روي ترحم و آن هم از اموال مانده به فقير كمك ميكند، كه قرآن كريم آنرا نهي كرده و فرموده است: اگر خواستيد به فقير، مالي را بپردازيد حد وسط همين مالهايي باشد كه به فرزندان و خانواده خود ميدهيد، همان غذاي متوسّطي كه خودتان ميخوريد آن را بدهيد منتها كمبود آن مسئله رواني را بايد با قصد قربت جبران كنيد؛ يعني مالي را كه به فقير ميدهيد نه از روي ترحّم بلكه بايد احترامآميز باشد، چون انسان بايد قصد قربت كند. قصد قربت با ترحّم سازگار نيست، اگر از روي ترحّم و دلسوزي باشد، پذيرفته نيست.اصل اين كه انسان اگر چيزي به فقرا ميدهد بايد در حدّ متوسّط زندگي خودش باشد، اين را در سوره مباركه مائده آيه90 بيان كرده است درباره كفّاره قَسَم ميفرمايد: «لايؤاخذكم الله باللغو في أيمانكم ولكن يؤاخذكم بماعقدتم الايمان فكفّارته اطعام عشرة مساكين من اوسط ما تطعمون اهليكم» گاهي انسان در طول سال يك يا دو بار ميهماني پر خرجي دارد اين ملاك نيست، «مِنْ اوسط ما تطعمون». البته اين دستور اختصاص به كفّاره قسم ندارد گرچه در خصوص كفّاره آمده است امّا نه مورد مخصّص است و نه شاهدي بر تخصيص هست. انسان اگر خواست زكات بدهد نبايد از نوع پَستِ ما تطعمون بدهد بلكه بايد مِن أَوْسَطِ ماتطعمون، باشد. بيان عادي حالِ انفاق، فقراست و آن كمبود فقر مالي را با اين قصد قربت جبران ميكنند چون همه اينها عبادت است. زكات به اتفاق همه، عبادت است و نه تنها اجماع بر عبادت بودن زكات هست كه روايات فراواني هم داريم، خُمس به اندازه زكات روايت ندارد كه قصد قربت در آن شرط باشد گرچه آن جا هم دعوي اجماع شده، اما باز خمس مثل زكات نيست. در خصوص خمس به مناسبت آيهاي كه در پيش داريم بحث مستقلي است امّا در خصوص زكات انسان بايد آن را با قصد قربت و احترام صرف كند خواه در مصرف مسكين و يتيم و خواه در مصرف في سبيل الله. اگر خواست حوزهاي را اداره كند، مسجدي را تعمير كند، راهي يا بيمارستاني را بسازد بايد با احترام باشد و نه تنها با احترام باشد بلكه خود را بدهكار بداند، نه بدهكار مالي بلكه بدهكار رواني. در سوره مباركه توبه آيه 103 اين چنين آمده است: «خذ من أموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم بها و صلّ عليهم انّ صلوتك سكنٌ لهم والله سميع عليم» درباره احكام زكات صدرش اين آيه است، بعد ميفرمايد اين صدقات را خدا قبول ميكند، آن گاه احكام صدقات را هم بازگو كرده است.اين كه احيانا گفته ميشود فلان شخص آدم را پاك ميكند اين چنين نيست بلكه خود عمل انسان، آدمي را پاك ميكند. نماز و زكات انسان را پاك ميكند، فرمود: «خذ من أموالهم صدقةً تطهّرهم». اين «تُطهّرهُم» مجزوم كه نيست، (تُطَهِرْهم) تا جواب امر باشد و تو مُطَهِّرْ باشي. كلمه «تُطهّرُهم» مرفوع است جمله هم در محل نصب است تا صفت براي صدقه باشد. پس صدقه آدم را پاك ميكند، عمل آدم را پاك ميكند، همان طوري كه عمل ظاهري يعني غَسْل و غُسل، انسان را پاك ميكند. معلوم ميشود كسي كه بدهكار شرعي است آدم آلودهاي است.اين كه احيانا گفته ميشود مال وَسَخْ و چرك است، از آن رو است كه مادامي كه مال مردم در دست انسان است و انسان مبتلا به مال مردم است آلوده است، وقتي مال مردم را داد پاك ميشود.ادامه دارد 1 ) حشر (59) آيه 7 ـ 6.2 ) نساء (4) آيه 59.3 ) طه (20) آيه 64.4 ) آل عمران (3) آيه92.5 ) نساء (4) آيه6.6 ) همزه (104) آيه3 ـ 2.7 ) عنكبوت (29) آيه60.8 ) اصول كافي، ج1، ص538، ح7.9 ) بقره (2) آيه129.10 ) اصول كافي، ج1، ص538، ح3.11 ) انفال (8) آيه41.12 ) اصول كافي، ج1، ص538، ح7.13 ) همان، ص544، ح7.14 ) مطفّفين (83) آيه14.