ضميمه<p /> - احکام جوانان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

احکام جوانان - نسخه متنی

اکبری، محمود

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضميمه

مفاهيم و اصطلاحات احكام (4)

يكى از مقدماتى كه در علم احكام بايد مورد توجه قرار گيرد «مفاهيم و اصطلاحات احكام‏» است. بدين جهت‏برخى مفاهيم و اصطلاحات مهم و مورد ابتلاى احكام را بر طبق حروف الفبا آورده‏ايم تا ما را در فهم و فراگيرى و آموزش آن يارى دهد.

آ، ا

آلات لهو: ابزار و وسايل عياشى و خوشگذرانيهاى نامشروع، مانند آلات قمار.

ابن السبيل: مسافرى كه در سفر خود درمانده و بدون زاد و توشه و مال باشد.

اتقى: با تقواتر، پرهيزگارتر.

اجزا و شرايط: هر امرى كه فقدانش به اصل يك چيز لطمه وارد كند «جزء» آن محسوب مى‏گردد و هر امرى كه فقدان آن، صفت‏يا حالت مطلوب چيزى را تغيير دهد «شرط‏» آن محسوب مى‏شود; مانند، فقدان ركوع و سجود كه به اصل نماز لطمه مى‏زند پس، از اجزاى نماز هستند، ولى فقدان طهارت وحضور قلب دو وصف «صحت‏» و «كمال‏» نماز را از بين مى‏برد; يعنى، نماز هست ولى صحيح يا كامل نيست، بنابراين از شرايط نماز محسوب مى‏شوند.

اجير: كسى كه طبق قرار مشخص، در برابر كارى كه انجام مى‏دهد، اجرت دريافت مى‏كند.

احتلام: خواب ديدن، به مرحله بلوغ رسيدن، خارج شدن منى از انسان بويژه درخواب.

احتياط: روشى كه رعايت آن در احكام شرعى موجب اطمينان انسان براى رسيدن به واقع است.

احتياط لازم: احتياط واجب.

احتياط مستحب: احتياطى غير از فتواى فقيه است و بدين جهت رعايت آن الزامى نيست، ولى داراى ثواب است.

احتياط واجب: امرى مطابق با احتياط است كه فقيه همراه آن فتوا نداده است; در چنين مسائلى مقلد اگر خواست مى‏تواند به جاى عمل به نظريه مرجع تقليد خود به نظريه مجتهد ديگر كه بعد از مرجع تقليدش، اعلم از ديگران است عمل كند و چنانچه در آن مساله، مرجع دوم نيز قائل به احتياط واجب باشد، مقلد مى‏تواند به نظريه مرجع سومى كه بعد از مرجع دوم اعلم از ديگران است، مراجعه نمايد....

احتياط را ترك نكند: اين اصطلاح در هر موردى كه فتوايى از فقيه نسبت‏به‏آن‏مورد ذكر نشده باشد به معناى احتياط واجب است والا اگر در همان‏مورد و در كنار آن، فتوايى از فقيه ذكر شده باشد به معناى تاكيد برحسن احتياط است و رعايت آن احتياط الزامى نيست، ولى داراى ثواب زياد است.

احكام خمسه: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه.

احوط: مطابق با احتياط، نزديكتر به احتياط، انجام آن داراى ثواب است.

اختلاط با اجانب: رفت و آمد و نشست و برخاست صميمانه با بيگانگان و نامحرمان.

اخفات: آهسته خواندن.

ارباب خمس: صاحبان خمس، كسانى كه مى‏توانند از خمس استفاده كنند.

ارباح مكاسب: منافع كسب، هر نوع در آمدى كه از طريق حرفه، كار و شرايط مخصوص انسان به دست آيد.

ارتفاع قيمت‏سوقى: بالا رفتن قيمت جنس در بازار.

ارتقاى قيمت‏سوقى: ترقى قيمت جنس در بازار.

ارتماس: فرو شدن در آب، به يكباره در آب فرو رفتن.

استرباح: ربح جستن و فايده بردن.

استفتا: مطالبه فتوا، سؤال از نظريه مجتهد درباره حكم مسائل شرعى.

استمنا: انجام دادن عملى با خود كه موجب خروج منى مى‏شود، بيرون كردن منى از خود بدون آميزش.

استيلا بر بلاد مسلمين: سلطه جويى بر كشورهاى اسلامى.

اشكال دارد: چنين عملى موجب اسقاط تكليف نيست و آن عمل را نبايد انجام داد، ولى در اين مورد، مقلد مى‏تواند به فتواى مجتهد ديگرى كه بعد از مرجع تقليدش اعلم از ديگران است عمل نمايد.

اظهر: ظاهرتر، مساعدتر و هماهنگتر با دلايل مربوط، روشنتر از نظر تطبيق با ادله فتوا.

اعراض از وطن: تصميم انسان بر اينكه براى هميشه وطنش را ترك كند.

اعلم: عالمتر

افضا: باز شدن، يكى شدن مجراى «بول و حيض‏» يا مجراى «حيض و غايط‏» و يا «هر سه‏».

افطار: شكستن روزه.

اقامه معروف: به پاداشتن هر دستور و سنتى كه از نظر شرعى به رسميت‏شناخته شده است.

اقرب اين است: فتوا اين است -مگر اين كه در ضمن كلام قرينه‏اى يافت‏شودكه‏حاكى از عدم فتوا باشد و در اين صورت، مقلد بايد بدان عمل نمايد.

اقوا اين است: نظر قوى بر اين است، فتوا اين است و در اين صورت، مقلد بايد بدان عمل كند.

اكتفا به رفع ضرورت كند: به همان مقدار كه مجبور است، اكتفا كند و بيشتر از آن را انجام ندهد.

اماله: تنقيه كردن، داخل كردن دارو و مايعات به وسيله ابزار مخصوص در روده‏ها از طريق پشت.

امر به معروف: وادار كردن به عملى كه نزد شارع مقدس خوب و پسنديده است.

امساك: باز داشتن، خوددارى كردن از خوردن غذا.

اموال محترمه: اموالى كه براساس ضوابط اسلامى داراى احترام است، مانند اموال بچه صغير.

اناث و ذكور: دختران و پسران، زنان و مردان.

اولى: سزاوارتر، بهتر و انجام آن داراى ثواب است.

ايقاع: هر نوع قراردادى كه با تصميم يك طرف انجام پذيرد و نياز به قبول ديگرى نداشته باشد.

اهل كتاب: غير مسلمانانى كه خود را پيرو يكى از پيامبران صاحب كتاب مى‏دانند، مانند يهوديان و مسيحيان.

ب، ت، ث

بدعت: چيزهاى نوظهور، نوآورى، اعمال سليقه شخصى و نوآورى در احكام الهى، وارد كردن چيزى كه در دين نبوده و يا خارج كردن چيزى كه در دين بوده است.

براءت: پاك شدن، رها شدن، كناره‏گيرى، بيزارى رفع تكليف شرعى در موارد شك با رعايت ضوابط آن.

بعيد است: فتوا بر طبق آن نيست.

بعيد نيست: فتوا اين است -مگر اين كه قرينه‏اى بر خلاف آن در كلام باشد.

بيع مثل به مثل: مبادله دو شى‏ء همجنس، مانند گندم با گندم.

تاكد حسن احتياط: ترغيب شديد به احتياط، تاكيد بر حسن احتياط، انجام آن داراى ثواب زياد است.

تجافى: دورى، نيم خيز نشستن، نيم خيز نشستن ماموم در حال تشهد خواندن امام جماعت، در هنگامى كه ماموم به ركعت اول نماز جماعت نرسيده است.

تحت الحنك: زير چانه، قسمتى از عمامه كه زير گلو آويخته مى‏شود.

تخلص از نزول ربا: نجات دادن خود از آلودگى به ربا.

تخلى: خالى شدن، به بيت‏الخلا رفتن، بول يا غايط كردن، قضاى حاجت.

تخميس: پنج قسمت كردن، خمس مال را خارج كردن، خمس مال راپرداختن.

تروى: تامل، تفكر، فكر كردن در موارد مشكوك ركعات يا افعال نماز براى كشف حقيقت.

تذكيه: ذبح كردن، حيوانى را با رعايت موازين شرعى كشتن.

تستر: خود را پوشانيدن.

تسميه: نام دادن، نامگذارى، جارى كردن نام خدا بر زبان.

تشريح: كالبد شكافى، جدا كردن اجزاى بدن مردگان جهت آگاهيهاى پزشكى و مانند آن.

تطهير: پاك كردن، اشياى نجس را پاكيزه ساختن.

تعقيب: دنبال كردن، پس از نماز خود را با ذكر و دعا و قرآن مشغول نمودن.

تقاص: قصاص كردن، مال بدهكار را بابت طلب خود حساب كردن.

تقليد: پيروى از نظريات مجتهد.

تلقيح: مايه كوبى، نطفه مرد را با وسيله‏اى نظير سرنگ به رحم زن وارد كردن.

تمكن: توانايى.

تملك به ضمان: مالك شدن با ضمانت; نظير، پولى كه انسان از ديگرى قرض مى‏كند مالك آن مى‏شود، ولى اين مالكيت همراه با ضمانت پرداخت آن است.

تنزيل سفته: مبادله كردن سفته با مبلغى كمتر از اعتبار آن.

ثلثان: دو سوم، تبخير شدن و كم شدن دو سوم از آب انگور جوشيده و باقى ماندن يك سوم آن كه مقدمه حلال شدن آن است.

ثمن: قيمت و بهاى كالا.

ج، ح، خ

جاعل: كسى كه قراردادى را منعقد مى‏كند (جعاله).

جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصر نيست، يعنى در شرايطى است كه امكان دسترسى به حكم خدا براى او وجود ندارد و يا اصلا خود را جاهل‏نمى‏داند.

جاهل مقصر: جاهلى كه در جهلش مقصر است، يعنى امكان آموختن مسائل و احكام الهى را داشته ولى كوتاهى نموده است.

جبيره: دارويى كه روى زخم مى‏گذارند و يا پارچه ديگرى كه با آن، زخم يا شكستگى را مى‏بندند.

جرح، جروح: جراحت، زخم.

جنب: كسى كه منى از او خارج شده يا با ديگرى همبستر شده و غسل بر او واجب گشته است.

جعاله: قرارى است كه طى آن انسان اعلام مى‏كند كه هر كس براى او كار مشخصى را انجام دهد، اجرت معينى را به او بپردازد، مانند اينكه مى‏گويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، هزارتومان به او خواهم داد. به كسى كه‏اين قرار را مى‏گذارد «جاعل‏» و به كسى كه به آن عمل مى‏كند «عامل‏» مى‏گويند.

جماع: آميزش جنسى زن و مرد.

جلال: حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است.

جهر: با صداى بلند چيزى را خواندن.

حاكم شرع: مجتهدى كه براساس موازين شرعى حكمش نافذ است.

حج نيابتى: زيارت خانه خدا و انجام مناسك آن به نيابت از ديگرى.

حدث اصغر: هر امرى كه موجب وضو براى نماز شود، مانند بول و غايط و خواب.

حدث اكبر: هر امرى كه موجب غسل براى نماز شود، مانند احتلام و جماع و مس ميت.

حد ترخص: حدى از مسافت كه در آن صداى اذان و ديوار محل اقامت تشخيص داده نشود.

حرج: مشقت، سختى.

حضر: جايى كه انسان در آنجا حضور دارد (وطن).

حين عروض شك: زمان پديدآمدن شك.

خالى از قوت نيست: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد -مگر اين كه در ضمن كلام قرينه‏اى بر غير اين معنا باشد.

خالى از وجه نيست: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد -مگر اين كه در ضمن كلام قرينه‏اى بر غير اين معنا باشد.

خيار: اختيار داشتن، قدرت قانونى و شرعى كه يكى از طرفين عقد پيدا مى‏كنند كه به موجب آن مى‏توانند عقد را به هم بزنند.

د، ذ، ر، ز

دبر: عقب، پشت، نشيمنگاه، مقعد.

ديه: مالى كه به جبران خون مسلمان يا نقص بدنى او پرداخت مى‏شود.

ذبح شرعى: كشتن حيوانات با رعايت ضوابط شرعى.

ذمه: كفالت، ضمانت، عهده، به ذمه گرفتن (به عهده گرفتن).

ذمى: كافران اهل كتاب مانند، يهود و نصارا كه در سرزمين مسلمين زندگى مى‏كنند و در مقابل تعهدشان نسبت‏به رعايت قوانين اجتماعى اسلام از امنيت و حمايت‏حكومت اسلامى برخوردارند.

رباى قرضى: اضافه‏اى كه پرداختن آن در ضمن قرض شرط شود.

ربح سنه: در آمد انسان در طول سال.

رضاعى: شيرى، خويشاوندى و نسبتى كه بر اثر شيردادن به وجود مى‏آيد.

رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار و ناچارى.

رهن: گرو گذاشتن مقدارى از دارايى خود نزد طلبكار به اين منظور كه اگر طلب خود را در موعد مقرر دريافت نكرد، بتواند از مال مزبور، آن را جبران كند.

ريبه: ترديد، شبهه، بدگمانى، نگاه به ريبه، يعنى نگاه از روى شهوت.

زايد بر مؤونه: اضافه بر مخارج، بيشتر از هزينه مربوط.

س، ش، ص، ض، ط، ظ

سال خمسى: يك سال تمام كه با نخستين رسيدگى انسان به حساب اموالش براى تخميس آن شروع مى‏شود و بايد هر سال همان تاريخ را مبدا رسيدگى مجدد براى خمس قرار دهد.

سجده سهو: سجده‏اى كه نمازگزار در برابر اشتباهاتى كه «سهوا» و غير عمدى از او سرزده، به جا مى‏آورد.

سجده شكر: پيشانى بر زمين نهادن به منظور سپاسگزارى از نعمتهاى الهى.

سجده واجب قرآن: در قرآن پانزده آيه وجود دارد كه انسان پس از خواندن ياشنيدن آنها بى‏درنگ دربرابر عظمت الهى به خاك مى‏افتد و سجده مى‏كند. در چهار مورد آنها، سجده واجب و در يازده مورد ديگر سجده‏كردن مستحب (مندوب) است و در حاشيه صفحات قرآن مشخص شده است.

سقط شده: افتاده، جنينى كه بطور نارس يا مرده از رحم خارج شده است.

سؤر: نيم‏خورده آب يا غذا، باقى مانده طعام.

شاخص: چوب يا چيز ديگرى كه براى معين كردن ظهر به زمين فرو مى‏برند.

شارع: بنيانگذار شريعت اسلام.

شرايط ذمه: شرايطى كه اگر اهل كتاب در بلاد مسلمين به آنها عمل كنند، جان و مالشان در پناه حكومت اسلامى محفوظ خواهد بود.

صاع: پيمانه‏اى كه در حدود سه كيلو گرم گنجايش داشته باشد.

صيغه: كلماتى كه وسيله تحقق عقد و ايقاع است، مانند كلماتى كه در هنگام عقد ازدواج بر زبان جارى مى‏كنند و گاهى نيز به جاى ازدواج موقت‏به كار مى‏رود.

ضرورى دين: آنچه بدون ترديد جزء دين است، هر حكمى كه مسلمانان، آن را جزء دين مى‏دانند، مانند وجوب نماز و روزه.

ضعف مفرط: ضعف شديد.

طهارت: پاك شدن، حالتى معنوى كه در نتيجه وضو، غسل يا تيمم، براى انسان حاصل مى‏شود.

ظاهر اين است: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد -مگر اين كه در كلام قرينه‏اى براى مقصود ديگر باشد.

ع، غ، ف، ق

عاريه: دادن مال خود به ديگرى براى استفاده موقت و بلا عوض از آن.

عرق جنب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع مانند آميزش در ايام حيض زن يا استمنا از بدن انسان خارج مى‏شود.

عزل: كنار گذاشتن، انزال و ريختن منى در خارج از رحم براى جلوگيرى از انعقاد نطفه; بركنار كردن وكيل يا مامور خود از كار و يا نظاير آن، مانند بركنارى وصى يا متولى خائن توسط حاكم شرع.

عسر: سختى، تنگدستى.

عقود: جمع عقد گره، پيمان، قراردادهايى كه در آن، دو طرف وجود دارد، مانند خريد و فروش، ازدواج.

عنين: مردى كه از انجام عمل زناشويى ناتوان است.

عورت: آلت تناسلى، آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا مى‏كند، كنايه از عضو جنسى زن و مرد.

غساله: آبى كه معمولا پس از شستشوى چيزى - خود به خود يا با فشار از آن خارج مى‏شود.

غش: تزوير، تقلب، خيانت، مخلوط كردن پنهانى جنس كم بها با گرانبها به منظور فريب مردم.

فتوا: نظريه و راى قطعى مجتهد و مرجع تقليد در مسائل شرعيه كه مقلدين وى بايد بدان عمل نمايند.

فجر: سپيده صبح.

فجر اول (كاذب) و فجر دوم (صادق): نزديك اذان صبح، از طرف مشرق سفيده‏اى رو به بالا حركت مى‏كند كه آن را فجر اول (كاذب) مى‏گويند، و هنگامى كه آن سفيده گسترش يافت، فجر دوم (صادق) و اول وقت نمازصبح است.

فرادا: نماز انفرادى نه جماعت.

فرج: شكاف، سوراخ، عورت زن.

فرض: امر الزامى، واجب.

فطريه: زكات فطره.

فقاع: آبجو.

قبل: جلو، پيش، كنايه از عضو جنسى جلو انسان.

قتل نفس محترمه: كشتن انسانى كه خونش از نظر شرعى محترم است و نبايد او را كشت.

قروح: جمع قرح، دملها.

قصد اقامه: تصميم مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در محل واحد.

قصد قربت: تصميم براى نزديك شدن به مقام رضا و قرب الهى به وسيله انجام تكاليف شرعى.

قوى: محكم، كنايه از فتواست و بايد بدان عمل كرد.

قى: استفراغ كردن، بيرون ريختن محتويات معده از راه دهان.

قيم: سرپرست، كسى كه براساس وصيت‏يا حكم حاكم شرع مسؤول امور يتيم و غيره مى‏شود.

ك، ل، م

كافر: كسى كه منكر خداست‏يا براى خدا شريك قرار مى‏دهد يا نبوت پيغمبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم را قبول ندارد يا در اين امور شك دارد و يا منكر ضرورى دين است و بداند آن چيز، ضرورى دين است و انكار آن به انكار خدا يا توحيد و يا نبوت برگردد.

كافر حربى: كافرى كه با مسلمين در حال جنگ است.

كافر ذمى: اهل كتابى كه در بلاد اسلامى با شرايط مخصوص اهل ذمه در پناه حكومت اسلامى قرار گرفته است.

كثير الشك: كسى كه زياد شك مى‏كند.

كفاره: عملى كه انسان براى جبران گناهش بايد انجام دهد.

لازم: واجب.

لازم الوفاست: بايد به آن عمل كرد.

لزوجت محل: چسبندگى يا لغزندگى همراه با چسبندگى كه در محلى وجود دارد.

مؤونه: مخارج يا هزينه.

متنجس: هر چيزى كه ذاتا پاك است، ولى بر اثر برخورد مستقيم يا غير مستقيم با چيز نجس آلوده شده است.

مثمن: قيمت گذارى شده، كالايى كه در معرض فروش قرار گرفته‏است.

مجتهد جامع الشرايط: مجتهدى كه شرايط مرجعيت تقليد را داراست و ديگران مى‏توانند از او تقليد كنند.

مجزى است: كافى است، ساقط كننده تكليف است، انجام آن موجب رفع تكليف از انسان است.

محتضر: كسى كه در حال جان دادن و نزديك به مرگ است.

محتلم: خواب بيننده، كسى كه در خواب، منى از او خارج شده است.

محارم: بستگان نزديك انسان كه ازدواج با آنان براى هميشه حرام است.

محرم: كسى كه در حال احرام حج و يا عمره است.

محل اشكال است: اشكال دارد، صحت و درستى آن مشكل است. (مقلد مى‏تواند در اين مساله به مرجع ديگرى كه بعد از مرجع تقليد خودش اعلم از ديگران است، مراجعه كند).

محل تامل است: بايد احتياط كند (مقلد مى‏تواند در اين مساله به مرجع ديگرى كه بعد از مرجع تقليد خودش اعلم از ديگران است، مراجعه كند).

مخمس: مالى كه خمس آن داده شده است.

مد: پيمانه‏اى كه تقريبا ده سير ظرفيت دارد.

مذى: رطوبتى كه پس از ملاعبه مرد با زن از او (مرد) خارج مى‏شود.

مرتد: مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر شود، يا حكم ضرورى دين را كه مسلمانان جزء دين اسلام مى‏دانند، مانند نماز و روزه انكار كند، در صورتى كه منكر شدن آن حكم به انكار خدا يا پيغمبر برگردد.

مرتد فطرى: كسى كه از پدر مسلمان يا مادر مسلمان و يا از پدر و مادر مسلمان (هردو) متولد شده و خودش نيز مسلمان بوده و سپس كافر شده است.

مرتد ملى: كسى كه از پدر و مادر غير مسلمان متولد شده، ولى خودش پس از اظهار كفر مسلمان شده و مجددا كافر گشته است.

مس: لمس كردن، رساندن جايى از بدن به چيزى، تماس بدنى.

مس ميت: لمس نمودن بدن انسان مرده.

مقاربت: نزديكى، آميزش جنسى.

مكلف: هر انسانى كه بالغ و عاقل است.

ملاعبه: بازى كردن با هم، معاشقه كردن، شوخى كردن مرد با زن.

مميز: بچه‏اى كه خوب و بد را تشخيص مى‏دهد.

موالات: پشت‏سرهم، پى‏در پى انجام دادن.

موجر: اجاره دهنده.

مورد اشكال است: صحيح نيست و در اين مورد، مقلد مى‏تواند به مرجع ديگرى كه بعد از مرجع تقليدش اعلم از ديگران است مراجعه كند.

موكل: وكيل كننده.

ن، و، ه، ى

نافله: نماز مستحبى و جمع آن نوافل است.

نبش قبر: شكافتن قبر.

نصاب: حد مشخص، حد يا مقدار تعيين شده.

نظر با ريبه: نگاه كردن به گونه‏اى كه ديگران را بدگمان كند، نگاهى كه فتنه‏انگيز و از روى شهوت است.

نكاح: ازدواج، پيوند زناشويى.

نهى از منكر: بازداشتن ديگران از هر عملى كه در نزد شارع مقدس ناپسند است.

ودى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج بول مشاهده مى‏شود.

وديعه: امانت.

وذى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مى‏شود.

وصل به سكون: حركت آخر كلمه‏اى را انداختن و بدون توقف، آن را به كلمه بعد چسباندن.

وصى: كسى كه مسؤول انجام وصيتى شده است.

وطن: جايى كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده است.

وطى: لگدمال كردن، كنايه از عمل جنسى است.

وقف به حركت: در عين اداى حركت آخرين حرف يك كلمه، بين آن و كلمه بعد فاصله انداختن.

وكالت: واگذار كردن انسان كارى را به ديگرى براى انجام آن كه شرعا خود نيز مى‏تواند در آن دخالت كند.

ولى: كسى كه به دستور شارع مقدس، سرپرست ديگرى است، مانند پدرو حاكم شرع.

هبه: بخشش.

يائسه: زنى كه سنش به حدى رسيده كه از عادت ماهيانه افتاده است.

_______________

(1). از كتاب ستارگان درخشان، معصوم نهم عليه السلام.

(2). ظهار آن است كه شخصى به زوجه خود بگويد: ظهر (پشت) تو مثل پشت مادر من مى‏باشد.

(3). منتظرى، كشكول، ج‏1 ص‏229.

(4). از كتاب رساله نمونه آقاى موگهى.

/ 158