سُليم بن قيس هلالي
مهدي احمدي اشخاص زيادي ادعاي پيروي، همراهي و محبت به اهلبيت عليهمالسلام را دارند اما مشقّات و سختيهاي فراوان راه ولايت عدهاي را از ادامه دادن سير در اين راه منصرف ميسازد. عدهي كمي هم هستند كه تحت هر شرايطي از پيروي اهلبيت عليهمالسلام دست برنميدارند. ميثم تمار، كميل بن زياد، عمروبن حمق خزاعي و سليم بن قيس هلالي از اين دستهاند.(1) اصل و نسب سليم
نامش سليم و پدرش قيس است. كنيهاش اباصادق(2) و قبيلهاش بنيهلال بن عامر است. قبيله بنيهلال در جنوب شرقي مكه سكونت داشت. نسب اين قبيله از طريق عدنان... و اسماعيل عليهالسلام به حضرت ابراهيم خليل اللّه عليهالسلام ميرسد. نسب پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نيز از طريق عدنان... و اسماعيل عليهالسلام به ابراهيم خليلاللّه عليهالسلام ميرسد.(3) تولد
سليم دوسال قبل از هجرت، در اطراف كوفه چشم به جهان گشود. او خردسالي خود را در كوفه سپري كرد. و از سواد خواندن و نوشتن برخوردار شد. او 12 ساله بود كه حضرت محمد صلياللهعليهوآله رحلت كرد.(4)
صحابي ائمّه
سليم از اصحاب امام علي، امام حسن، امام حسين و امام سجاد عليهمالسلام بود. وي فرزند خردسال امام سجاد عليهالسلام ، را نيز ملاقات كرد. عدهاي او را از اصحاب امام باقر عليهالسلام شمردهاند.(5) سليم در عصر حكومت عمر و عثمان
در 17 سالگي وارد مدينه شد. او كه از احاديث نبوي در شأن ومنزلت اهلبيت عليهمالسلام بياطلاع نبود، وقتي با ورود به مدينه جدايي فاحش قرآن و عترت را مشاهده كرد، به سختي آزرده گشت و به دامان پاك امام علي عليهالسلام پناه برد و همراه و شيفته آن حضرت شد.(6) غاصبان خلافت نشر احاديث پيامبر صلياللهعليهوآله را كه متممّ و مكمّل قرآن بود، به ضرر خود ميديدند. لذا نشر احاديث بعداز رحلت حضرت محمد صلياللهعليهوآله با عكس العمل شديد خلفا مواجه شد. اولين قدم را ابوبكر برداشت و 500 حديثي كه جمع آوري كرده بود، آتش زد. خليفه دوم شعارش اين بود: قرآن ما را بس است. بدين ترتيب او نيز به شدت مانع از فعاليت محدثان شد. در زمان عثمان اين فرهنگ زشت تثبيت شد و به اوج خود رسيد. لذا محدثان و اصحاب پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله به زندان افتادند، شكنجه شدند و تبعيد گشتند. عبداللّه بن مسعود، در جواب جواني كه سؤال كرد: ائمه چند نفرند؟ گفت: مدت هاست كه كسي سؤالي از من نپرسيده است!
اولين كتاب شيعه
سليم با ورود به مدينه و مشاهده جوّ حاكم، تأليف كتابش را آغاز كرد.بعضي كتاب سليم را اولين كتاب اسلام دانستهاند. اما مسلم است كه اولين كتاب مكتب شيعه، كتاب سليم است. او احاديثش رامخفيانه جمع آوري ميكرد.شبهه كتاب سليم اولين كتاب شيعه نيست. زيرا مصحف حضرت فاطمه عليهاالسلام و تفسير قرآن اميرمؤمنان علي عليهالسلام قبل از كتاب سليم نوشته شده است.جواب: منظور از اولين كتاب شيعه كتابي است كه يكي از مردم عادي نوشته است، نه يكي از معصومين.(7)
اساتيد
سليم 23 سال از محضر بزرگترين معلم بشريت بعد از نبياكرم صلياللهعليهوآله ، يعني علي عليهالسلام استفاده كرد. او همچنين از محضر بزرگاني چون سلمان فارسي، ابوذر، جابربن عبداللّه انصاري، عبداللّه بن جعفرطيار، ابن عباس، عمار، براءبن عازب، ابوسعيدالخدري و... استفاده كرد.(8)
شاگردان
شاگردان سليم عبارتند از: ابان بن تغلب، ابان بن خلف، ابراهيم بن عثمان، ابراهيم بن عمر اليماني، ابان بن ابيعياش و...(9)
احاديث سليم
سليم احاديث بسياري را درفقه نقل كرده است. مسائل مهم زمان پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نيز در كتاب سليم آمده است. او حادثه بزرگ غدير خم، احتضار پيامبراكرم صلياللهعليهوآله ، مانع شدن عدهاي از وصيت آن حضرت، سقيفه و غصب خلافت را از زبان شاهدان نقل كرده است.سليم 23 سال از محضر بزرگترين معلم بشريت بعد از نبياكرم صلياللهعليهوآله ، يعني علي عليهالسلام استفاده كرد.سلمان فارسي درسال 16 ه·· .ق به مدائن رفت. سليم براي نوشتن احاديث پيامبر صلياللهعليهوآله و حوادث عصر آن حضرت كه سلمان به خاطر سپرده بود، بارها به مدائن سفر كرد.سلمان فارسي درسال 16 ه·· .ق به مدائن رفت. سليم براي نوشتن احاديث پيامبر صلياللهعليهوآله و حوادث عصر آن حضرت كه سلمان به خاطر سپرده بود، بارها به مدائن سفر كرد.سليم در موسم حج با ابوذر به مكه رفت و خطبه آتشين ابوذر در كنار كعبه را نوشت. وي در سال 34 ه·· .ق كه ابوذر به ربذه تبعيد شد، به آن جا سفر كرد تا احاديث بيشتري از صحابي رسول خدا بشنود.(10) از او نزديك به 850 روايت به دست ما رسيده است كه بخشي از آنها در كتابش آمده است و بخش ديگري از احاديثش را ديگران نقل كرداند.(11)
سليم درزمان حكومت امام علي عليهالسلام
سليم كه جهاد علمي خودش را تا آن موقع به خوبي انجام داده بود، لباس رزم پوشيد. در جنگ جمل، در خط مقدم سپاه اميرالمؤمنين عليهالسلام قرار گرفت و گوشه هايي از اين جنگ را در كتابش نوشت.سليم در سالهاي 36 ـ 38 ه·· .ق مكاتباتي كه بين معاويه و امام علي عليهالسلام رد و بدل شد، را نوشت. او در جنگ نيز شركت كرد و حوادث آن را نوشت.او در ذكر وقايع سال 38 ه·· .ق شهادت محمدبن ابيبكر را ذكر ميكند و ميگويد: در همين سال، طفلي را نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام ديدم كه سجاد عليهالسلام بود.سليم در سال 40 ه·· .ق در جنگ نهروان شركت جست. در رمضان همان سال بود كه بزرگترين مصيبت عمر خويش را ديد كه شهادت حضرت علي عليهالسلام بود. او تا آخرين ساعات در كنار حضرت علي عليهالسلام ماند و وصيت اميرمؤمنان به فرزندش امام حسن عليهالسلام را نوشت.(12) سليم در عصر سه امام ديگر
بعد از صلح امام حسن عليهالسلام معاويه تمام تلاش خود را در راستاي ترويج روش خلفاي سه گانه به كاربست و مانع نقل احاديث شد. معاويه علاوه برآن، به جعل احاديث كذب پرداخت و مانع روشن شدن حقايق گشت. سليم بعد از شهادت حضرت علي عليهالسلام به جمع اصحاب امام حسن عليهالسلام پيوست و صلح امام حسن عليهالسلام با معاويه را نگاشت. امام حسن عليهالسلام بعد از صلح به مدينه رفت و او در كوفه ماند. او در سال 50 ه·· .ق كه معاويه از مردم مدينه، بخصوص از قيس بن سعدبن عباده بيعت ميگرفت، به مدينه سفر كرد كه سفرش با شهادت غريبانه و مظلومانه امام حسن عليهالسلام مصادف شد. اوبه خاطر جوّ مسموم جامعه تصميم گرفت كتابش را از بين ببرد، اما بعد پشيمان شد.(13) بعد از شهادت امام حسن عليهالسلام او از اصحاب و ياران امام حسين عليهالسلام گشت. در سال 58 ه·· .ق دو سال قبل از مرگ معاويه، با امام حسين عليهالسلام به حج رفته و خطبه آن حضرت را در «مني» نقل كرد. اين سخنراني اولين جرقه انقلاب امام حسين عليهالسلام بود.(14)
از سرنوشت سليم در جريان قيام امام حسين عليهالسلام و قيام مختار چيزي در دست نيست، اما مورخان احتمال زياد ميدهند كه در آن سالها در زندانهاي عبيداللّه بن زياد اسير بوده باشد.سليم بعداز خلاصي از زندان، به امام زين العابدين عليهالسلام پيوست و امام باقر عليهالسلام را كه هفت سال يا بيشتر داشت، ملاقات كرد.(15) او همچنان بين كوفه و مدينه در رفت و آمد بود، تا اين كه حجّاج در سال 75 ه·· .ق از طرف عبدالملك به كوفه آمد و حاكم آن جا شد. حجاج فوراً سراغ سليم را گرفت. سليم كه جان خود را در خطر ديد، از كوفه گريخت و به طرف ايران آمد و در شهر نوبندجان فارس (نوبندگان ممسني) به ابان بن ابيعياش، كه احتمالاً نسبتي با او داشت، پناه برد. ابان در آن زمان جوان 14 سالهاي بود كه ميتوانست قرآن بخواند. او از سليم سؤالاتي راجع به حوادث صدر اسلام و جنگهاي پيامبرگرامي اسلام صلياللهعليهوآله ميپرسيد و سليم جوابش را ميداد. بعد از مدتي كه باهم كاملاً آشنا شدند، سليم به ابان گفت: آنچه را دوست داشتم، در تو ديدم. لذا كتابم (با ارزشمندترين چيزي كه دارم) را به تو ميدهم، به شرط اين كه:1 ـ تا زندهام به كسي، چيزي نگويي.2 ـ بعد از مرگم، از اين كتاب فقط براي شيعيان و محبان علي عليهالسلام حديث بخواني.3 ـ هرگاه احساس كردي حادثهاي ميخواهد برايت اتفاق بيفتد، كتاب را به يكي از شيعيان راستين علي عليهالسلام بدهي.ابان شرايط را پذيرفت و سليم يك بار از اول كتاب تا آخرش را خواند تا ابهامي باقي نماند. سپس كتاب را به ابان داد.(16)
سرنوشت كتاب سليم
ابان كتاب را از سليم گرفت و به وصيتهاي او عمل كرد و در حفظ آن كوشيد. رواياتي را هم خودش بر صفحات كتاب افزود و يك ماه قبل از مرگش، در عالم رؤيا سليم را درخواب ديد كه ميگفت: اي ابان! تو چند روز ديگر خواهي مرد. درباره امانتي من از خدا بترس! مبادا آن كتاب ضايع شود و به آنچه به من قول دادهاي، عمل نكني؟! اين كتاب را به دست يكي از شيعيان اميرالمؤمنين علي عليهالسلام بده و به قولت وفاكن.ابان از خواب برخاست و طبق هر روز، بيرون رفت و عمربن اذينه را ملاقات كرد و كتاب را به او داد و يك ماه بعد در گذشت.عمربن اذينه كتاب را در دسترس هفت نفر از صحابي معصومين عليهمالسلام از جمله: محمدبن بن ابيعمير، حمادبن عيسي و... قرار داد، تا از روي آن بنويسند. اين كتاب سلسله وار نقل شده، تا اكنون به دست ما رسيده است. از اين كتاب 10 نسخه در كتابخانههاي ايران، عراق و هند موجود است. اين كتاب سه بار مورد تحقيق علما قرار گرفت و مكرراً چاپ شد و همچنين سه بار به زبان فارسي مورد تحقيق قرار گرفت و بارها چاپ شد. يك بار نيز به زبان اردو ترجمه شد. از اين كتاب بيش از 135 نفر حديث نقل كردهاند كه نشانگر اعتبار فراوان آن است.(17) اين كتاب به اسمهاي مختلفي نام گذاري شده است. مشهورترين نامش «كتاب سليم» است. «اسرار آل محمد عليهمالسلام » و «كتاب السقيفه» نامههاي ديگر آن است.(18)
سليم و كتابش از ديدگاه معصومين عليهمالسلام
سليم خطاب به اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض كرد: از خدا بخواهيد مرا در دنيا و آخرت از اولياي شما قرار دهد. آن حضرت فرمود: بارالها! سليم را از اولياي ما قرار بده.حضرت علي عليهالسلام به سليم فرمود: ولايت ما كه خداوند معرفت آن را به شما داده و بدين وسيله به شما منت گذارده است، خبره شدن در آن از شناخت طلا و نقره مشكلتر است. عده كمي از امت به آن معرفت دارند. پس خدا را شكركن و آنچه به تو عطا كرده است، را با سپاسگزاري حفظ كن. خداوند ولايت ما را كه تو داري، فقط به انتخاب شدگان از خلقش ميدهد.(19) سليم احاديثي را از كتابش براي امام حسن و امام حسين عليهماالسلام خواند كه آنها در جواب فرمودند: اين جا درست است و ما از پدرمان شنيدهايم.ابان بن ابيعياش ميگويد: بعد از مرگ سليم، به بصره رفتم وحسن بصري را ديدم. كتاب را مخفيانه به او نشان دادم. مقداري از كتاب را خواند و گفت: سليم درست نوشته است، من هم اين احاديث را از اميرالمؤمنين عليهالسلام شنيدهام. بعد از آن، به مكه و مدينه رفتم و به خدمت امام زين العابدين عليهالسلام رسيدم. ابوالطفيل و عمر بن امسلمه، دو نفر از صحابه رسول خدا صلياللهعليهوآله هم درحضورش بودند، سه روزمتوالي كتاب را به ابوالطفيل و عمربن ام سلمه دادم و آنها كتاب را نزد امام سجاد عليهالسلام خواندند. در پايان روز سوم، آن حضرت فرمود: سليم راست گفته است و اينها احاديث ماست و به آنها علم داريم. ابوالطفيل و عمربن ام سلمه نيز گفتند: همه اين احاديث را از زبان پيامبر صلياللهعليهوآله ، علي عليهالسلام و سلمان و... شنيدهايم.ابان حديثي از احاديث كتاب سليم را براي امام باقر عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام ، جداگانه خواند و هر دو امام فرمودند: سليم راست گفته است.(20)
امام صادق عليهالسلام در مورد كتاب سليم ميفرمايد: اگر شيعيان ما كتاب سليم را نداشته باشند، مثل اين است كه چيزي از احكام ما را نميدانند. كتاب سليم الفباي شيعه و سري از اسرار آل محمد است.(21)
سليم و كتابش از ديدگاه بزرگان
ابان بن ابيعياش: هيچ كس را مثل او بزرگوار، متواضع و ناراحت از شهرت اسمي نديدم. او پيرمردي متعبد و نوراني بود.(22) نجاشي: او از اصحاب حضرت علي عليهالسلام و صاحب كتاب مشهوري است.(23)
شيخ طوسي: او هماره همراه حضرت علي عليهالسلام بود.(24)
علي بن احمدالحقبقي: او از اصحاب خاص حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام بود.(25)
علامه مامقاني: او از اصحاب حضرت علي عليهالسلام و از علماي مشهور عامه و خاصه است.علامه حلي: او در فن خود مجتهد بود.(26)
ميرزا محمدباقر خوانساري: اواز ياران اهلبيت عليهمالسلام ، از كساني بود كه به ائمه عشق ميورزيدند، از اصحاب خاص اميرمؤمنان عليهالسلام بود؛ نزد ائمه بينهايت محبوب بود و مكاني رفيع داشت و به منزله اركان اربعه بود. او در دين خود محكم و استوار بود.(27)
كشي: به صحت كتابش شهادت ميدهم.(28)
علامه اميني: او يكي از تابعين كبير و كسي است كه شيعه و غير شيعه به او و كتابش استناد ميكنند. او مورد اعتماد بزرگاني چون حكاني است.(29)
نعماني: كتاب سليم اصلي از اصول است.(30)
قاضي بدرالدين سبكي و ابن نديم، از علماي بزرگ اهلسنت: كتاب سليم اولين كتابي است كه در شيعه پيدا شده است.(31)
شيخ صدوق، كليني، ابن بابويه، علامه مجلسي، شيخ بهائي، محدث نوري، شيخ مفيد، شيخ حرعاملي، ابن شهرآشوب، طبرسي و... ضمن نقل حديث، او را مورد اعتماد و ثقه ميدانند.
چند گل از گلستان رواياتش
1 ـ سليم ميگويد: به مقدادگفتم: بهترين فضيلتي كه از پيامبر صلياللهعليهوآله راجع به علي عليهالسلام شنيدهاي، بگو. مقداد گفت: از پيامبر صلياللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: «علي حاكم و قاضي اين امت است. راه مستقيمي است كه براي نجات از گمراهي ميتوان به آن پناه برد و از كوردلي بيدار گشت. به وسيله او ميتوان از ترس درامان بود و از مرگ (دل) به او پناه برد. و به وسيله او گناهان محو و ظلم و ستم دفع ميشود. و رحمت ميآيد. او چشم بيناي خدا و گوش شنوا و زبان گوياي خدا در ميان خلق خداست. او طناب قوي و محكم خداوندي است و ريسمان مورد اعتماد خداست كه پاره شدن ندارد. او دژ خداوند است كه هركس وارد آن دژ شد، درامان است. علي وسيله هدايت خداوند و پل صراط در قيامت است. (همه اعمال با او سنجيده ميشود.) هركه او را بشناسد، به سوي بهشت و نجات راه پيدا ميكند و هركه او را انكار كند، با صورت به آتش ميافتد.»(32) 2 ـ سليم از ابن عباس نقل ميكند: روزي پيامبر صلياللهعليهوآله درحضور جمعي، سرنوشت اهلبيت خود را ميگفت؛ تا اين كه علي عليهالسلام درحالي كه ميگريست، از جا برخاست و فرمود: پدر و مادرم فداي تو! يا رسولاللّه! آيا شما نيز كشته ميشويد؟
فرمود: «آري. من با زهر شهيد ميشوم و تو با شمشير. محاسنت از خون سرت خضاب خواهد شد. پسرم، حسن با زهر و حسينم با شمشير كشته خواهند شد. او را طغيانگر، فرزند طغيانگر و زناكار، فرزند زناكار خواهد كشت.(33)
3 ـ سليم از امام علي عليهالسلام نقل ميكند كه فرمود: نفاق برچهار چيز استوار است:1 ـ هوسراني 2 ـ تسامح
3 ـ كينه توزي 4 ـ طمع(34)
وفات
سليم بعد از عمري تلاش و پيكار در ميدانهاي جنگ و فعاليت در عرصههاي فرهنگي، در سال 76 ه·· .ق در 78 سالگي، در شهر نوبندجان فارس به ديار باقي شتافت و ظاهراً در همان جا به خاك سپرده شد.(35)
عدهاي از مورخان فوت او را در سال 90 ه·· .ق ميدانند.(36)
1 ـ قهرمانان اسلام، ج 1، ص 152.2 ـ رجال نجاشي، ص 8.3 ـ موسوعه قبائل العرب، ج 2، ص 3.4 ـ كتاب سليم، ج 1، ص 44.5 ـ تنقيح المقال فياحوال الرجال، ج 2، ص 52.6 ـ كتاب سليم، ج 1، ص 46.7 ـ اسرار آل محمد(ص) ترجمه انصاري، ص 28.8 ـ همان، ص 4.9 ـ معجم رجال الحديث، ج 8، ص 221.10 ـ كتاب سليم، ج 1، ص 47.11 ـ معجم رجال الحديث، ج 8، ص 221.12 ـ كتاب سليم، ج 1، ص 47.13 ـ تنقيح المقال، ج 2، ص 52.14 و 15 ـ الغدير، ج 1، ص 198.16 ـ تنقيح المقال، ج 2، ص 53.17 ـ اسرار آل محمد(ص)، ص 38.18 ـ الغدير، ج 1، ص 81.19 ـ اسرار آل محمد، ص 10.20 ـ رجال الكشي، ص 104 و بحارالانوار، ج 36، ص 273.21 ـ تنقيح المقال، ج 2، ص 53.22 ـ رجال علامه حلي، ص 83 و اسرار آل محمد(ص)، ص 9.23 ـ رجال نجاشي، ص 8.24 ـ رجال طوسي، ص 91.25 ـ رجال علامه حلي، ص 83.26 ـ تنقيح المقال، ج 2، ص 53.27 ـ روضات الجنات، ج 4، ص 66.28 ـ رجال علامه حلي، ص 83 و رجال الكشي، ص 104.29 ـ الغدير، ج 1، ص 66.30 ـ تنقيح المقال، ج 2، ص 53.31 ـ اسرار آل محمد، ص 9.32 ـ بحارالانوار، ج 16، ص 84 و اسرار آل محمد(ص)، ص 240.33 و 34 ـ اسرار آل محمد(ص)، ص 222.35 ـ همان، ص 29.36 ـ همان و الغدير، ج 1، ص 81.