اسلام و بردباری مذهبی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و بردباری مذهبی - نسخه متنی

محمد حسن قدردان قراملکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌اسلام‌ و بردباري‌ مذهبي‌

‌ ‌محمدحسن‌ قدردان‌ قراملكي‌

‌ ‌اشاره:

مقاله، پس‌ از اشاره‌ به‌ ارتباط‌ «پلوراليزم‌ و نسبي‌گرايي» و به‌ مسئلة‌ «تساهل‌ و تولرانس»، نمونه‌هائي‌ از احكام‌ اسلام‌ و تعاليم‌ قرآن‌ و سنت‌ را دال‌ بر مدارا و گذشت‌ و سعة‌ صدر اسلامي‌ مثال‌ مي‌زند كه‌ بدون‌ پذيرش‌ نسبي‌گرائي‌ و شكاكيت‌ و ليبراليزم، متضمن‌ حد‌ اعلاي‌ انسانيت‌ و حقوق‌ بشر مي‌باشد از قبيل‌ «اجباري‌ نبودن‌ پذيرش‌ اسلام»، «طرح‌ گفت‌ و گوي‌ منطقي‌ و آرام‌ با اديان‌ ديگر»، «نفي‌ استثمار و اطاعت‌ بندگان»، «دعوت‌ به‌ مدارا با كافران‌ غير حربي» و...

برخي‌ مد‌عيان‌ و داعيان‌ غربي‌ پلوراليسم‌ مانند جان‌ هيك1 بر اين‌ پندارند كه‌ لازمه‌ي‌ «انحصارگرايي‌ ديني»، عدم‌ مدارا و نفي‌ زندگي‌ مسالمت‌آميز با پيروان‌ اديان‌ ديگر است. برخي‌ از مترجمان‌ و نويسندگان‌ بومي‌ نيز تقليداً‌ سخن‌ از ناسازگاري2 يا تقييد3 اصل‌ مدارا و تسامح‌ با اصل‌ «انحصار صراط‌ مستقيم‌ به‌ اسلام» رانده‌اند.

به‌ نظر ما نيم‌نگاهي‌ به‌ كتاب‌ و سنت، بطلان‌ توهم‌ فوق‌ را آشكار مي‌سازد و از باب‌ نمونه‌ به‌ برخي‌ آموزه‌هاي‌ اسلامي‌ در اين‌ خصوص‌ اشاره‌ مي‌كنيم:

‌ ‌1 - اجباري‌ نبودن‌ پذيرش‌ اسلام‌

يكي‌ازخاستگاههاي‌ خشونت‌ و تهديدكننده‌ي‌ زندگي‌ مسالمت‌آميز پيروان‌ اديان‌ مختلف‌ در يك‌ جامعه، تئوري‌ «اجبار در انتخاب‌ دين» است. يك‌ جامعه‌ ممكن‌ است‌ از پيروان‌ اديان‌ مختلف‌ (حق‌ و باطل) تركيب‌ يافته‌ باشد. الزام‌ و اجبار همه‌ي‌ گروهها به‌ يك‌ آيين‌ مي‌تواند همزيستي‌ را با تهديد مواجه‌ كند، چنان‌ كه‌ تاريخ‌ بعضي‌ از اين‌ گونه‌ رفتار را در خود ضبط‌ كرده‌ است.4

آيين‌ مقدس‌ اسلام‌ هر چند همه‌ي‌ مردم‌ و فرقه‌هاي‌ مختلف‌ را به‌ سوي‌ خود دعوت‌ مي‌نمايد و عدم‌ پذيرش‌ آن‌ را - از سر عناد و انكار - مساوي‌ با عذاب‌ در سراي‌ ديگر (قيامت) مي‌داند؛ لكن‌ حساب‌ دنيا و آخرت‌ مردم‌ را از يكديگر تفكيك‌ مي‌كند. به‌ اين‌ معني‌ كه‌ قرآن‌ در وهله‌ي‌ نخست‌ همه‌ي‌ مردم‌ را به‌ پذيرفتن‌ اسلام‌ فرامي‌خواند و پيغمبر(ص) نيز آخرين‌ وسع‌ و جهد خود را در اين‌ راه‌ مبذول‌ داشتند و دست‌ به‌ جهاد براي‌ رفع‌ موانع‌ دعوت‌ نيز زدند با اين‌ وجود مردم‌ را به‌ انتخاب‌ اسلام، مجبور نمي‌كند. گرچه‌ يادآور مي‌شود كه‌ عدم‌ پذيرش‌ اسلام‌ اگر در اين‌ دنيا مجازات‌ و كيفري‌ درپي‌ خود ندارد، اما در آخرت، انسان‌ها مسئول‌ اعمال‌ خودشان‌ خواهند بود و كيفر خواهند شد.5

اينك‌ به‌ برخي‌ از آياتي‌ كه‌ اكراه‌ و اجبار در پذيرفتن‌ اسلام‌ را نفي‌ مي‌كند، اشاره‌ مي‌شود:

لا‌ اِكراهَ‌ فيِ‌الدينِ‌ قَد‌ تَبَيَّن‌ الرُّشدِ‌ مِنَ‌ الَغي.

مفسران‌ در شأن‌ نزول‌ آن‌ نوشتند كه‌ گروهي‌ از فرزندان‌ مسيحيان‌ تازه‌ مسلمان‌ از پذيرفتن‌ اسلام‌ امتناع‌ ورزيدند، پدرانشان‌ بعد از يأس‌ از اسلام‌ فرزندان‌ مسيحي‌ خود از طريق‌ مسالمت‌آميز، شكايت‌ آنان‌ را به‌ محضر پيامبر(ص) بردند تا آن‌ حضرت‌ با استفاده‌ از الزام‌ حكومتي‌ آنان‌ را مجبور به‌ اسلام‌ نمايد. آيه‌ فوق‌ براي‌ نهي‌ از الزام‌ بر پيامبر(ص) نازل‌ شد.

«قُل‌ الحَقُّ‌ مِن‌ رَبٍّكُم‌ فَمَن‌ شأَ‌ فَليؤمِن‌ وَ‌ مَن‌ شأَ‌ فَليَكفُر»6

«اِنا هَدَيناهُ‌ السَّبيلَ‌ اِما شاكِراً‌ وَ‌ اِما كَفُوراً».7

خداوند در اين‌ دو آيه‌ نخست‌ به‌ غايت‌ اصلي‌ خود از خلقت‌ يعني‌ هدايت‌ مردم‌ بر صراط‌ مستقيم‌ تأكيد مي‌كند و به‌ دنبال‌ آن‌ يادآور مي‌شود كه‌ هدايت‌ فوق‌ اجباربردار نيست، هر كس‌ آزاد و مختار است‌ كه‌ در اين‌ دنيا يكي‌ از دو گزينه‌ (ايمان‌ و كفر) را برگزيند.

فان‌ تولوا فانما عليك‌ البلاغ8

و ما انت‌ عليهم‌ بجبارٍ9

فَذَكٍّر اِنَّما اَنتَ‌ مُذَكٍّرُ‌ لَستَ‌ عَلَيهِم‌ بِمُصَيطِر10

آيات‌ فوق، شأن‌ و وظيفه‌ پيغمبر را تبليغ‌ و رساندن‌ پيام‌ الهي‌ بر مردم‌ توصيف‌ مي‌كند و خاطرنشان‌ مي‌كند كه‌ ايمان‌ مردم‌ مي‌بايست‌ آزادانه‌ و از روي‌ بصيرت‌ و برهان‌ باشد و توسل‌ به‌ نيروهاي‌ قهريه‌ مفيد نخواهد افتاد.

آموزه‌ي‌ فوق، روش‌ همة‌ انبيأ الاهي‌ بوده‌ است. چنان‌ كه‌ حضرت‌ نوح‌ خطاب‌ به‌ قوم‌ خود مي‌فرمايد:

من‌ چگونه‌ مي‌توانم‌ شما را ملزم‌ به‌ آيين‌ خود نمايم، در حالي‌ كه‌ قلبهايتان‌ از آن‌ اكراه‌ دارد.

«انلزمكموها و انتم‌ لها كارهون».11

استاد شهيد مرتضي‌ مطهري‌ در اينباره‌ مي‌گويد:

«يك‌ سلسله‌ آيات‌ ما در قرآن‌ داريم‌ كه‌ در آن‌ تصريح‌ مي‌كند كه‌ دين‌ بايد با دعوت‌ درست‌ بشود نه‌ با اجبار، اين‌ هم‌ باز مؤ‌يد اين‌ مطلب‌ است‌ كه‌ اسلام‌ نظريه‌اش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ زور به‌ مردم‌ بگويد: يا مسلمان‌ بشوي‌ و اگر نه، كشته‌ مي‌شود. اين‌ آيات‌ هم‌ به‌ شكل‌ ديگري‌ مفهوم‌ آن‌ آيات‌ مطلق‌ [جهاد] را - به‌ اصطلاح‌ - روشن‌ مي‌كند.»12

‌ ‌-2 طرح‌ گفت‌وگوي‌ منطقي‌ با اديان‌ ديگر:

يكي‌ از خاستگاههاي‌ تفاهم‌ و تسامح‌ و همزيستي‌ گروه‌ها و مكاتب‌ مختلف‌ در يك‌ جامعه، گشودن‌ دريچه‌ي‌ گفت‌وگو و مذاكره‌ منطقي‌ است. آيين‌ مقدس‌ اسلام‌ از بدو تولد خويش‌ به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ داشته‌ است‌ و از پيامبر خويش‌ مي‌خواهد بنيان‌ تبليغ‌ و معرفي‌ دين‌ خود را بر اصل‌ گفت‌وگو و منطق‌ بنا نهد. اهميت‌ و جايگاه‌ گفت‌وگو در قرآن‌ به‌ قدري‌ داري‌ ارج‌ و منزلت‌ است‌ كه‌ كاربرد واژه‌ي‌ گفت‌وگو (قول‌ و مشتقات‌ آن) بعد از لفظ‌ جلال‌ «الله»، رتبه‌ اول‌ را جايز است.13

قرآن‌ كريم‌ از پيامبر مي‌خواهد كه‌ بنيان‌ تبليغ‌ و معرفي‌ دين‌ خود را چه‌ در مواجهه‌ي‌ با مخالفان‌ و چه‌ در مواجهه‌ي‌ با مسلمانان‌ بر اصل‌ گفت‌وگو و منطق‌ و حكمت‌ و جدال‌ احسن‌ قرار دهد.

«ادع‌ الي‌ سبيل‌ ربك‌ بالحكمة‌ والموعظة‌ و جادلهم‌ بالتي‌ هي‌ احسن».14

«ولاتجادلوا اهل‌ الكتاب‌ الا‌ بالتي‌ هي‌ احسن».15

اين‌ دو آيه، استراتژي‌ تبليغ‌ و دعوت‌ اسلام‌ را اتكأ به‌ «برهان»، «موعظه» و «جدال‌ احسن» معرفي‌ مي‌كند و به‌ پيامبر اسلام‌ يادآور مي‌شود حتي‌ در گفت‌وگو و مجادله‌ پيروان‌ اديان‌ ديگر مبادا از «جدال‌ احسن»، تعد‌ي‌ نمايد. مفسران‌ در تبيين‌ «جدال‌ احسن» به‌ گفت‌وگو براساس‌ رفاقت‌ و نرمي‌ و دوري‌ از تندگويي‌ و طعن‌ و اهانت‌ اشاره‌ مي‌كنند.16 شهيد مطهري‌ آيات‌ فوق‌ را دليل‌ ديگر بر نفي‌ اكراه‌ در انتخاب‌ دين‌ در اسلام‌ ذكر مي‌كند.

البته‌ قصد اسلام‌ از انفتاح‌ باب‌ گفت‌وگو با اديان‌ ديگر، اظهار و اثبات‌ براهين‌ حقانيت‌ خويش‌ است‌ تا بدين‌سان‌ پيروان‌ اديان‌ ديگر با بصيرت‌ و برهان‌ گام‌ به‌ صراط‌ مستقيم‌ نهند، اما اسلام‌ از تز مشهور «يا همه‌ يا هيچ» حمايت‌ نمي‌كند و بر اين‌ اعتقاد نيست‌ كه‌ در صورت‌ عدم‌ بازدهي‌ مطلوب‌ ديالوگ‌ باب‌ گفت‌وگو بسته‌ به‌ شيوه‌هاي‌ ديگر بايد توسل‌ جست، بلكه‌ حتي‌ در صورت‌ عدم‌ حصول‌ نتيجه‌ مقصود قرآن‌ كريم‌ همچنان‌ بر استمرار گفت‌وگوي‌ اديان‌ تأكيد ورزيده‌ درصدد تحصيل‌ نتايج‌ ديگر است. چنان‌ ذيل‌ آيه‌ فوق‌ از پيامبر(ص) مي‌خواهد كه‌ در گفت‌وگوي‌ خود با اهل‌ كتاب‌ به‌ پيوند مذهبي‌ مسلمانان‌ با اهل‌ كتاب‌ در كليات‌ ايماني‌ مانند اصل‌ توحيد، و ايمان‌ مسلمانان‌ به‌ كتاب‌ آسماني‌ آنان‌ تصريح‌ كند تا بستر تفاهم‌ و مداراي‌ پيروان‌ دو دين‌ هموار گردد.

... و قولوا امنا بالذي‌ انزل‌ الينا و انزل‌ اليكم‌ و الهنا و الهكم‌ واحد و نحن‌ له‌ مسلمون.»17

خداوند متعال‌ در آيه‌ي‌ ديگر ضمن‌ دعوت‌ اهل‌ كتاب‌ به‌ الهيات‌ مشترك‌ آنان‌ را از آلودن‌ گوهر اديان‌ آسماني‌ (توحيد) به‌ آفت‌ شرك‌ برحذر مي‌دارد.

«قل‌ يا اهل‌ الكتاب‌ تعالوا الي‌ كلمةٍ‌ سوآءٍ‌ بيننا و بينكم‌ ان‌ لا تعبدوا الا‌ الله‌ و لا نشرك‌ به‌ شيئاً»18

آيه‌ي‌ فوق‌ از اهل‌ كتاب‌ مي‌خواهد در زير چتر واحد و مشترك‌ آسماني‌ يعني‌ اصل‌ توحيد جمع‌ شده‌ و به‌ همزيستي‌ خود با مسلمانان‌ ادامه‌ دهند.

‌ ‌3 - نهي‌ از استثمار و نفي‌ اطاعت‌ بندگان:

يكي‌ از مؤ‌لفه‌هاي‌ جامعه‌ي‌ مطلوب‌ و مدينه‌ي‌ فاضله‌ - و به‌ اصطلاح‌ امروزي‌ جامعه‌ي‌ مدني، - برابري‌ حقوق‌ افراد جامعه‌ و عدم‌ بندگي‌ انسانهاي‌ ضعيف‌ در برابر انسانهاي‌ قوي‌ و متمول‌ است‌ و به‌ بياني‌ بايد سفره‌ي‌ استثمار فردي‌ يا حكومتي‌ از جامعه‌ انساني‌ رخت‌ بندد و به‌ جاي‌ آن‌ بستر آزادگي‌ و برابري‌ حقوق‌ تمامي‌ انسان‌ها گسترده‌ شود، قرآن‌ كريم‌ نيز از اين‌ نكته‌ي‌ ظريف‌ غافل‌ نمانده‌ ولي‌ اين‌ كه‌ يك‌ پيامبر الهي‌ با قوه‌ قهريه‌ مردم‌ را به‌ اطاعت‌ خود فرا خواند، به‌ شدت‌ برخورد كرده‌ است. آيه‌ ديگر يكي‌ از اهداف‌ پيامبران‌ را آزادي‌ مردم‌ از بندگي‌ طاغوتيان‌ زمان‌ ذكر مي‌كند.

«ما كان‌ لبشرٍ‌ ان‌ يؤ‌تيه‌ الله‌ الكتاب‌ و الحكم‌ والنبوة‌ ثم‌ يقول‌ للناس‌ كونوا عباداً‌ لي‌ من‌ دون‌الله».19

خداوند در آية‌ ذيل‌ يكي‌ از وظايف‌ پيامبر اسلام‌ را رهايي‌ مردم‌ از زنجير استعمار طبقه‌ي‌ خاص‌ معرفي‌ مي‌كند.

«و يضع‌ عنهم‌ اصرهم‌ و الاغلال‌ التي‌ كانت‌ عليهم».20

در آيه‌ي‌ ديگر اهل‌ كتاب‌ را از تكبر و روحيه‌ي‌ نژادپرستي‌ و استثمار يكديگر بر حذر مي‌دارد.

«قل‌ يا اهل‌ الكتاب... لا يتخذ بعضنا بعضاً‌ ارباباً‌ من‌ دون‌ الله».21

حضرت‌ علي(ع) نيز هدف‌ بعثت‌ پيامبر اسلام(ص) را آزادي‌ مردم‌ از استثمار و عبادت‌ بندگان‌ به‌ سوي‌ پروردگار ذكر مي‌كند.22

‌ ‌-4 مدارا با كافران:

شايد ازآيات‌ پيشين‌ اين‌ توهم‌ پيش‌ آيد كه‌ همزيستي‌ اسلام‌ با مخالفان‌ اختصاص‌ به‌ پيروان‌ كتابهاي‌ آسماني‌ و عمدتاً‌ يهوديت‌ و مسيحيت‌ (اهل‌ كتاب) دارد، اما اسلام‌ همزيستي‌ با كافران‌ و مشركان‌ را برنمي‌تابد و موضع‌ قرآن‌ با آنان‌ موضع‌ مقابله‌ و عدم‌ مدارا است. لكن‌ ضعف‌ توهم‌ فوق‌ نيز از تأمل‌ در مجموع‌ آيات‌ ناظر به‌ چگونگي‌ مواجهه‌ با كفار آشكار مي‌شود.

تأمل‌ در مجموع‌ آيات‌ جهاد و مقابله‌ با كفار و مشركان‌ ما را به‌ اين‌ نكته‌ رهنمون‌ مي‌سازد كه‌ جهاد با كفار به‌ دليل‌ مقابله‌ آنان‌ با اسلام‌ و مسلمانان‌ است.23 و اگر كفار به‌ صرف‌ اعتقاد كفر يا شرك‌ خود باقي‌ بمانند و دست‌ به‌ شيطنت‌ و ستيز بامسلمانان‌ نزنند، قرآن‌ نه‌ تنها دستوري‌ به‌ مقابله‌ و جهاد با آنان‌ نمي‌دهد كه‌ پيغمبر اسلام‌ را به‌ مدارا و صلح‌ نيز فرا مي‌خواند:

«و ان‌ جنحوا للسلم‌ فاجنح‌ لها و توكل‌ علي‌ الله‌ اَنه‌ هوا السميع‌ العليم».24

«فان‌ اعتزلوكم‌ فلم‌ يقاتلوكم‌ والقوا اليكم‌ السلم‌ فما جعل‌الله‌ لكم‌ عليهم‌ سبيلاً»25

خداوند اصل‌ مدارا را حتي‌ دربارة‌ منافقان‌ دريغ‌ نكرده‌ و در آيه‌اي‌ پس‌ از امر به‌ مقاتله‌ با منافقان‌ در كارزار جنگ‌ قايل‌ به‌ استثنأ شده‌ و منافقاني‌ را كه‌ بين‌ آنان‌ و مسلمانان‌ پيماني‌ است‌ يا از جنگ‌ خسته‌ شده‌اند و تمايل‌ به‌ صلح‌ دارند، امر به‌ آتش‌بس‌ به‌ ايندسته‌ مي‌دهد.

«فان‌ تولو افخذوهم‌ و اقتلوهم‌ حيث‌ وجدتموهم‌ و لاتتخذوا منهم‌ ولياً‌ و لانصيراً‌ الا‌ الذين‌ يصلون‌ الي‌ قوم‌ بينكم‌ و بينهم‌ ميثاق‌ او جاؤ‌وكم‌ حصرت‌ صدورهم‌ ان‌ يقاتلوكم‌ او يقاتلوا قومهم».26

قرآن‌ كريم‌ علاوه‌ بر صلح‌ و سفارش‌ زندگي‌ مسالمت‌آميز با كفار، مسلمانان‌ را به‌ نوعي‌ به‌ نيكوكاري‌ و احسان‌ و اجراي‌ عدالت‌ در حق‌ آنان‌ توصيه‌ مي‌كند.

«لاينهاكم‌ عن‌ الذين‌ لم‌ يقاتلونكم‌ في‌ الدين‌ و لم‌ يخرجوكم‌ من‌ دياركم‌ ان‌ تبروهم‌ و تقسطوا اليهم‌ ان‌ الله‌ يحب‌المُقسطين».27

خداوند در اين‌ آيه‌ شريفه‌ ملاك‌ و موضوع‌ مقابله‌ و عدم‌ مدارا با كفار را صرف‌ عقيده‌شان‌ ذكر نمي‌كند، بلكه‌ ملاك، قتال‌ كفار با مسلمانان‌ و آزار و اذيت‌ آنان‌ است، از اين‌ رو آيه‌ امر به‌ احسان‌ و نيكوكاري‌ در حق‌ كفار مي‌دهد كه‌ با جبه‌ اسلام‌ در حال‌ ستيز و مقابله‌ نباشند.

«خذالعفو وأمُر بالعرف‌ و اعرض‌ عن‌ الجاهلين».28

آيه‌ فوق‌ يكي‌ از بنيادي‌ترين‌ دستورهاي‌ اخلاقي‌ اجتماعي‌ براي‌ مدارا همزيستي‌ به‌ شمار مي‌رود. خداوند در اين‌ آيه‌ درباره‌ كفاري‌ كه‌ به‌ حضرت‌ محمد(ص) ايمان‌ نمي‌آوردند و بعضاً‌ موجبات‌ اذيت‌ و آزار جسمي‌ و روحي‌ آن‌ حضرت‌ را فراهم‌ مي‌آورند، دستور گذشت‌ و عفو (چشم‌پوشي‌ از بدي‌ها و انتقام‌ و گزينش‌ راه‌ اعتدال) را صادر مي‌كند. شايد اين‌ توهم‌ پيش‌ آيد كه‌ آيه‌ فوق‌ و عفو

پيامبر اسلام‌ اختصاص‌ به‌ دوران‌ ضعف‌ و عدم‌ قدرت‌ آن‌ حضرت‌ داشت، لكن‌ عفو عمومي‌ آن‌ حضرت‌ در جريان‌ فتح‌ مكه‌ تمامي‌ كفار و مشركاني29 را كه‌ يك‌ عمر اسباب‌ آزار و اذيت‌ و تبعيد و طرح‌ قتل‌ حضرت‌ را فراهم‌ آورده‌ بودند، سستي‌ توهم‌ فوق‌ را نمايان‌ مي‌كند.

آيه‌ ديگر مسلمانان‌ را از ناسزا گرفتن‌ و دشنام‌ دادن‌ كفار و معبود آنان‌ باز مي‌دارد تابدين‌سان‌ بستر درگيري‌ها و ناسزا گفتن‌ كفار بر شعاير و مقدسات‌ ديني‌ فراهم‌ نيايد.

«ولا تسبوا الذين‌ يدعون‌ من‌ دون‌ الله‌ فيسبواالله‌ عدوا بغير علم»30

‌ ‌سيره‌ي‌ پيامبر:

الف‌ - مساوات‌ مردم:

حضرت‌ محمد(ص) با الهام‌ از آيات‌ قرآن، در برابر مخالفان‌ و منكران‌ دين، رفتار بسيار خوش‌ و عاطفه‌آميزي‌ داشت. حضرت‌ همه‌ مردم‌ را فرزندان‌ يك‌ آدم‌ و خاك‌ و مخلوق‌ خداوند وصف‌ مي‌كند كه‌ با تأمل‌ در اين‌ نكته‌ نه‌ تنها تساوي‌ مردم‌ استفاده‌ مي‌شود، بلكه‌ مي‌توان‌ از آن‌ خويشاوندي‌ جوهري‌ انسان‌ها در اصل‌ آفرينش‌ و انتساب‌ به‌ يك‌ خداوند را استثناج‌ كرد كه‌ آن‌ زمينه‌ عطوفت‌ و محبت‌ قلبي‌ و روحي‌ انسان‌ها به‌ يكديگر مي‌شود كه‌ مبناي‌ اساسي‌ براي‌ اصل‌ مدارات‌ اسلامي‌ است.

«ايها الناس‌ ان‌ ربكم‌ واحدٌ‌ و ان‌ ابائكم‌ واحدٌ‌ كلكم‌ من‌ آدم‌ و آدم‌ من‌ تراب».31

حضرت‌ ملاك‌ احترام‌ و تكريم‌ الهي‌ را نفس‌ انسانيت‌ و خيررساني‌ به‌ ديگران‌ توصيف‌ مي‌كند:

«الخلق‌ كلهم‌ عيال‌الله‌ و احبهم‌ اليه‌ انفعهم‌ لهم».32

مردم‌ همه‌ مخلوق‌ و عيال‌ خداوندند [يعني‌ هيچ‌ فرق‌ و امتيازي‌ بر يكديگر ندارند] و محبوب‌ترين‌ آنها نزد خداوند، كسي‌ است‌ كه‌ خير و نفع‌ او براي‌ سايرين‌ بيشتر باشد.

ب‌ - دفاع‌ از اقليت‌هاي‌ مذهبي:

«من‌ ظلم‌ معاهداً‌ و كلفه‌ فوق‌ طاقته‌ فانا حجيجه‌ يوم‌ القيامة».33

پيامبر(ص) بارها مسلمانان‌ را به‌ رفتار خوش‌ و انصاف‌ درحق‌ غيرمسلمانان‌ سفارش‌ كرده‌ و فرموده:

«كسي‌ كه‌ در حق‌ «معاهد»- يعني‌ اهل‌ كتابي‌ كه‌ بين‌ او و اسلام‌ پيماني‌ بسته‌ شده‌ است‌ - ظلم‌ و ستمي‌ روا دارد، من‌ در روز قيامت‌ حامي‌ آن‌ كتابي‌ عليه‌ مسلمان‌ ظالم‌ خواهم‌ بود.»

ج‌ - رنجانيدن‌ ذمي، رنجانيدن‌ پيامبراست:

«من‌ أذي‌ ذمياً‌ فانا خصمه‌ و من‌ كنتٌ‌ خصمه‌ خصمته‌ يوم‌ القيامة».34

در اين‌ روايت‌ نيز پيامبر(ص) هرگونه‌ آزار رسانيدن‌ به‌ اهل‌ كتاب‌ را مساوي‌ به‌ دشمني‌ با خويش‌ تلقي‌ كرده‌ اعلام‌ مي‌كند كه‌ در قيامت‌ براي‌ دفاع‌ از مظلوم‌ - هر چند يهودي‌ - برخواهد خاست.

د - احترام‌ به‌ جنازه‌ يهودي:

پيامبر گرامي‌ با جمعي‌ نشسته‌ بودند كه‌ جنازه‌ يك‌ يهودي‌ را آوردند. پيامبر براي‌ احترام‌ جنازه‌ به‌ پا خواست. حاضران‌ گفتند: آن‌ جنازه‌ يهودي‌ است. پيامبر بزرگوار فرمود:

«هر موقع‌ كه‌ جنازه‌اي‌ ديدي‌ [چه‌ مسلمان‌ و چه‌ غيرمسلمان] براي‌ احترام‌ آن‌ از جا برخيزيد».35

ه' - اولين‌ منشور آزادي‌ عقيده:

يكي‌ از افتخارات‌ بزرگ‌ اسلام‌ انعقاد قراردادهاي‌ رسمي‌ صلح‌جويانه‌ با مخالفان‌ و منكران‌ خود است. پيامبر اسلام‌ در دوران‌ حكومتش‌ عهدنامه‌هاي‌ مختلفي‌ با منكران‌ خود منعقد نمودند كه‌ به‌ موجب‌ مفاد اين‌ عهدنامه‌ها حكومت‌ اسلامي‌ در مقابل‌ دريافت‌ ماليات‌ ويژه‌ از اهل‌ كتاب‌ خود را ملتزم‌ به‌ رعايت‌ حقوق‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ و امنيت‌ اقليت‌هاي‌ مذهبي‌ مي‌كرد. اولين‌ آنها قرار داد صلح‌ با يهوديان‌ در مدينه‌ است‌ كه‌ بنا به‌ نظر پروفسور هوستون‌ اسميت» اين‌ قرارداد در حقيقت‌ اولين‌ منشور و فرمان‌ آزادي‌ عقيده‌ در تاريخ‌ بشريت‌ است.36 مواد تبصره‌هاي‌ اين‌ معاهده، بسيار مترقي‌ و قرن‌ها جلوتر از زمان‌ خود است.

يكي‌ديگراز اين‌ معاهده‌ها قرارداد پيامبر(ص) با مسيحيان‌ نجران‌ است‌ كه‌ به‌ موجب‌ آن:


«محمد(ص) پيامبر خدا ملتزم‌ مي‌شود كه‌ جان‌ و مال‌ و اراضي‌ و عقايد و معابد آنها [مسيحيان] از هرگونه‌ گزندي‌ مصون‌ خواهد ماند، و هيچ‌گونه‌ تحميل‌ و يا تحقيري‌ به‌ آنان‌ روا نخواهد شد. و نيز اراضي‌ آنان‌ به‌ وسيله‌ لشكريان‌ اشغال‌ نخواهد گرديد. مادامي‌ كه‌ اهالي‌ نجران‌ بدين‌ پيمان‌ وفادار بمانند، هيچ‌ نيرويي‌ متعرض‌ آنان‌ نخواهد بود.»37

‌ ‌سيره‌ي‌ امام‌ علي(ع):

تاريخ‌ زندگاني‌ امام‌ علي(ع) به‌ خاطر وجود فراز و نشيب‌هاي‌ فراوان‌ و رويارويي‌ها با انواع‌ مخالفان‌ چه‌ در زمان‌ بركنار بودن‌ از حكومت‌ و چه‌ در عصر حكومت، قواعد مواجهه‌ با مخالفان‌ را به‌ ما مي‌آموزد، بويژه‌ رعايت‌ اهم‌ و مهم‌ در مناسبات‌ و مواضع‌ است‌ كه‌ آن‌ بزرگوار به‌ صيانت‌ از نهال‌ اسلام،

از حقوق‌ خود در موضوع‌ خلافت‌ چشم‌پوشيد، و بالاتر از آن، به‌ همكاري‌ با خليفه‌ اهتمام‌ ورزيد. اين‌ در حالي‌ بود كه‌ توقع‌ مي‌رفت‌ آن‌ امام‌ بزرگوار به‌ عنوان‌ مخالف‌ سياسي‌ و برحق‌ خلافت‌ خليفه‌گان‌ غاصب، به‌ گوشه‌اي‌ رفته‌ و به‌ قهر و مانع‌تراشي‌ روي‌ آرند. سيره‌ نوراني‌ آن‌ حضرت‌ براي‌ كساني‌ كه‌ در حكومت‌ اسلامي‌ در اقليت‌ قرار دارند و يا احياناً‌ خود را ذي‌حق‌ مي‌دانند، درس‌ عبرت‌ و آيينه‌اي‌ است‌ كه‌ در آن‌ روحيه‌ي‌ همكاري‌ و همراهي‌ با حكومت‌ به‌ صورت‌ شفاف‌ به‌ تصوير كشيده‌ شده‌ است.

الف‌ - عشق‌ و محبت‌ به‌ تمامي‌ مردم: حضرت(ع) در دستورالعمل‌ اجرايي‌ به‌ مالك‌ اشتر، وي‌ را علاوه‌ بر رعايت‌ اصل‌ قانون‌ و حقوق‌ مردم‌ و عدالت، به‌ محبت‌ و عطوفت‌ قلبي‌ به‌ همه‌ مردم‌ اعم‌ از مسلمان‌ و كافر سفارش‌ مي‌كند:

«اشعر قلبك‌ الرحمة‌ و المحبة‌ لهم‌ و اللطف‌ بهم‌ و لا تكونن‌ عليهم‌ سبعاً‌ ضارياً‌ تغتنم‌

اكلهم‌ فانهم‌ صنفان‌ اِمااخٌ‌ لك‌ او نظيرٌ‌ لك‌ في‌الخلق».38

«اي‌ مالك‌ قلبت‌ را از رحمت‌ و محبت‌ و لطف‌ به‌ مردم‌ آكنده‌ كن‌ و مبادا چون‌ گرگ‌ فرصت‌طلبانه‌ حقوق‌ آنان‌ را پايمال‌ سازي. زيرا مردم‌ دو قسمند: يا مسلمان‌ و برادر ديني‌ تواند و يا غيرمسلمان‌ [اهل‌ كتاب‌ يا كافر] كه‌ در آفرينش‌ مانند تواند».

ب‌ - احترام‌ به‌ حقوق‌ اقليت‌ها: احترام‌ به‌ قوانين‌ و مقررات‌ اديان‌ ديگر و به‌ رسميت‌ شناختن‌ آن‌ يكي‌ ديگر از اصول‌ حقوقي‌ اسلام‌ است؛ مثلاً‌ با اين‌ كه‌ در اسلام‌ ازدواج‌ با محارم‌ مردود اعلام‌ شده‌ است، هيچ‌ مسلماني‌ حق‌ ندارد با استناد به‌ قوانين‌ شريعت‌ اسلامي، ادياني‌ را كه‌ چنين‌ ازدواجي‌ را حرام‌ نمي‌دانند، مانند زرتشتيان، زناكار شمارد. اين‌ حرمت‌ نهادن‌ به‌ احكام‌ ديگر مذاهب، در سيره‌ زندگاني‌ امامان‌ بزرگوار شيعه‌ بسيار آشكار است. مي‌فرمايد:

«اگر من‌ به‌ داوري‌ و قضاوت‌ بنشينم، دربارة‌ پيروان‌ تورات‌ به‌ حكم‌ تورات‌ و بين‌ پيروان‌ انجيل‌ به‌ انجيل‌ و به‌ پيروان‌ زبور به‌ زبور و بين‌ پيروان‌ قرآن‌ كريم‌ به‌ قرآن‌ كريم‌ عمل‌ خواهم‌ نمود.»39

ج‌ - توجه‌ خاص‌ به‌ اقليت‌ها: شهر انبار يكي‌ از مناطق‌ تحت‌ حكومت‌ امام‌ علي(ع) بود كه‌ مردم‌ آن‌ مسلمان‌ و يهودي‌ بودند. جمعي‌ از لشكريان‌ معاويه‌ به‌ آن‌ دستبرد زدند و زيورآلات‌ برخي‌ از زنان، از جمله‌ يك‌ زن‌ يهودي‌ را به‌ يغما بردند. حضرت‌ از شنيدن‌ اين‌ خبر چنان‌ اندوهناك‌ شد كه‌ فرمود:

«اگر مسلماني‌ از شنيدن‌ خبر غارت‌ يك‌ زن‌ يهودي‌ كه‌ تحت‌ حمايت‌ حكومت‌ اسلامي‌ است، بميرد، پيش‌ من‌ نه‌ تنها سزاوار ملامت‌ نيست، كه‌ شايسته‌ تكريم‌ و اجر است».40

د - پرداخت‌ مستمري‌ به‌ از كار افتادگان‌ اهل‌ كتاب: روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ امام‌ (ع) در راه‌ به‌ پيرمرد فقيري‌ برخورد. حضرت‌ درباره‌ي‌ وضع‌ او از يارانش‌ پرسيد: گفتند: او مسيحي‌ است. امام‌ (ع) با خشم‌ و تندي‌ فرمودند:

«شما در ايام‌ جواني‌ از او استفاده‌ كرديد [يعني‌ او نيز مانند سايرين‌ در ايام‌ جواني‌ خود به‌ اين‌ سرزمين‌ خدمت‌ نموده‌ است] تا اين‌ كه‌ به‌ پيري‌ و ناتواني‌ رسيده‌ است، آيا سزاوار است‌ كه‌ او را به‌ حال‌ خود واگذاريد؟»

همان‌ جا حضرت‌ دستور دادند از بيت‌المال‌ به‌ او معاش‌ و حقوق‌ پرداخت‌ نمايند.41

ه' - بدرقه‌ همسفر يهودي: حضرت‌ در راه‌ كوفه‌ با يك‌ يهودي‌ همسفر شدند. مقداري‌ به‌ كوفه‌ مانده‌ بود كه‌ يهودي‌ راه‌ ديگري‌ را پيش‌ گرفت. حضرت‌ نيز در پي‌ او رفت، آن‌ شخص‌ از حضرت‌ پرسيد: پس‌ چرا با من‌ مي‌آيي؟ حضرت‌ فرمود: تو همسفر من‌ بودي‌ و من‌ مي‌خواهم‌ تو را چند قدم‌ بدرقه‌ كنم.

و - تسامح‌ و مدارا در برابر خوارج: خوارج‌ گروهي‌ از لشكريان‌ حضرت‌ علي(ع) در جنگ‌ صفين‌ بودند كه‌ در مسئله‌ «حكميت» از قرارگاه‌ آن‌ حضرت‌ خارج‌ شدند، و در جايي‌ ديگر براي‌ خود قرارگاهي‌ تشكيل‌ دادند. اينان‌ تا جايي‌ پيش‌ رفتند كه‌ حضرت‌ علي(ع) را تكفير كردند، و به‌ مخالفت‌ورزي‌ و تبليغات‌ عليه‌ آن‌ حضرت‌ پرداختند؛ گاه‌ با حضور در مسجد و عدم‌ اقتدا به‌ ايشان، علناً‌ به‌ حضرت‌ اهانت‌ مي‌كردند. به‌ همين‌ مقدار نيز بسنده‌ نمي‌كردند گاه‌ در اثناي‌ نماز به‌ دادن‌ شعارهاي‌ تند و بعضاً‌ ناسزاگويي‌ دست‌ مي‌زدند.42 با اين‌ حال‌ حضرت‌ با آنها مدارا مي‌نمود و دست‌ به‌ هيچ‌ گونه‌ عكس‌العمل‌ تندي‌ نمي‌زد و ياران‌ خود را نيز دعوت‌ به‌ سكوت‌ و آرامش‌ مي‌كرد و بر كشتگان‌ آنان‌ نيز نماز مي‌گزارد. حتي‌ به‌ آنان‌ اجازه‌ حضور در مسجد را مي‌داد و حقوق‌ آنان‌ را از بيت‌المال‌ پرداخت‌ مي‌نمود. حضرت‌ مكرر تأكيد مي‌كرد كه‌ به‌ اين‌ اصل‌ (تسامح‌ و مدارا) عمل‌ خواهد نمود: «لا نمنعكم‌ مساجدالله‌ أن‌ تذكروا فيها اسمه‌ لانمنعكم‌ من‌ الفيي‌ مادامت‌ ايديكم‌ مع‌ ايدينا لانقاتلكم‌ حتي‌ تبدوؤ‌نا.»43

ز - سنت‌ مناظره: مناظرات‌ ائمه‌ شيعه‌ با مخالفان‌ و كافران‌ در حالي‌ كه‌ حكومت‌ و قدرت‌ در دست‌ مسلمانان‌ بود گواه‌ ديگري‌ بر مدارات‌ اسلامي‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ موارد بسياري‌ از آن‌ را ثبت‌ كرده‌ است.

‌ ‌اعترافات‌ متفكران‌ غربي:

«الفضل‌ ما شهدت‌ به‌ الأعدأ». هنر، آن‌ است‌ كه‌ مخالفان‌ يا غيرمسلمانان‌ به‌ فضائل‌ اسلام‌ اعتراف‌ كنند:

‌ ‌-1 ويل‌ دورانت:

«اسلام‌ طي‌ پنج‌ قرن‌ از سال‌ 81 تا 975 (-700 1200م) از لحاظ‌ نيرو، نظم‌ بسط‌ قلمرو حكومت، تصفية‌ اخلاق‌ و رفتار، سطح‌ زندگاني، وضع‌ قوانين‌ منصفانه‌ انساني‌ و تساهل‌ ديني، ادبيات، دانش‌ علم‌ طب‌ و فلسفه‌ پيشاهنگ‌ جهان‌ بود».44

«هر چند محمد(ص) پيروان‌ دين‌ مسيح‌ را تقبيح‌ مي‌كند، با اين‌ همه‌ نسبت‌ به‌ ايشان‌ خوش‌بين‌ است‌ و خواستار ارتباطي‌ دوستانه‌ بين‌ آنها و پيروان‌ خويش‌ است. حتي‌ پس‌ از برخوردي‌ كه‌ با پيروان‌ دين‌ يهود داشت، با اهل‌ كتاب‌ كه‌ همانا يهوديان‌ و مسيحيان‌ بودند، راه‌ مدارا پيش‌ گرفت.»45

‌ ‌-2 گوستاولوبون:

«زور شمشير، موجب‌ پيشرفت‌ قرآن‌ نگشت، زيرا رسم‌ اعراب‌ [مسلمان] اين‌ بود كه‌ هر كجا را كه‌ فتح‌ مي‌كردند، مردم‌ آن‌ جا را در دين‌ خود آزاد مي‌گذاردند. اين‌ كه‌ مردم‌ مسيحي‌ از دين‌ خود دست‌ بر مي‌داشتند و به‌ دين‌ اسلام‌ مي‌گرويدند و زبان‌ عرب‌ را بر زبان‌ مادري‌ خود برمي‌گزيدند، بدان‌ جهت‌ بود كه‌ عدل‌ و دادي‌ كه‌ از آن‌ عرب‌هاي‌ فاتح‌ مي‌ديدند، مانندش‌ را از زمامداران‌ پيشين‌ خود نديده‌ بودند.»46

‌ ‌-3 روبرتسون:

«تنها مسلمانان‌ هستند كه‌ با عقيدة‌ محكمي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ دين‌ خود دارند، يك‌ روح‌ سازگار و تسامحي‌ نيز با اديان‌ ديگر در آنها هست.»47

‌ ‌-4 ميشو:

«هنگامي‌ كه‌ مسلمانان‌ (در زمانه‌ خليفه‌ دوم) بيت‌المقدس‌ را فتح‌ كردند، هيچ‌ گونه‌ آزاري‌ به‌ مسيحيان‌ نرساندند. ولي‌ برعكس‌ هنگامي‌ كه‌ نصاري‌ اين‌ شهر را گرفتند، با كمال‌ بي‌رحمي‌ مسلمانان‌ را قتل‌ عام‌ كردند و يهود نيز وقتي‌ به‌ آنجا آمدند بي‌باكانه‌ همه‌ را سوزاندند... بايد اقرار كنم‌ كه‌ اين‌ سازش‌ و احترام‌ متقابل‌ به‌ اديان‌ را كه‌ نشانه‌ رحم‌ و مروت‌ انساني‌ است، ملت‌هاي‌ مسيحي‌ مذهب‌ از مسلمانان‌ ياد گرفته‌اند.»48

‌ ‌-5 كوئت‌ هانري‌ دي‌ كاستري:

اين‌ نويسنده‌ فرانسوي، بقاي‌ نسل‌ يهود را معلول‌ مداراي‌ دول‌ اسلامي‌ با آنان‌ مي‌داند:

«اگر از جنس‌ يهودي‌ تا به‌ حال‌ كسي‌ در اين‌ جهان‌ به‌ جاي‌ مانده‌ است، بر اثر همان‌ دولت‌هاي‌ اسلامي‌ بود كه‌ در قرون‌ وسطا آنان‌ را از دست‌ مسيحيان‌ خون‌آشام‌ نجات‌ دادند... در صورتي‌ كه‌ اگر نصارا همچنان‌ به‌ حال‌ قدرت‌ باقي‌ مي‌ماندند و بر جهان‌ حكومت‌ مي‌كردند، نسل‌ يهود را از جهان‌ برمي‌داشتند.»49

‌ ‌-6 آدام‌ متز:

«كليساها و صومعه‌ها در دوران‌ حكومت‌ اسلامي‌ چنان‌ مي‌نمودند كه‌ گويي‌ خارج‌ از حكومت‌ اسلامي‌ به‌ سر مي‌برند و به‌ نظر مي‌رسيد بخشي‌ از سرزميني‌ ديگر هستند كه‌ اين‌ خود موجب‌ مي‌شد چنان‌ فضايي‌ از تسامح‌ برقرار گردد كه‌ اروپا در سده‌هاي‌ ميانه‌ با آن‌ آشنايي‌ نداشتند.50 و...

از اين‌ دست‌ اعترافات، بيش‌ از اين‌ است‌ كه‌ در اين‌ مقال‌ بگنجد و ما به‌ ذكر چند نمونه‌ بسنده‌ كرديم‌ و خواننده‌ي‌ فرهيخته‌ را به‌ مطالعه‌ كتب‌ تاريخي‌ و اجتماعي‌ نويسندگان‌ منصف‌ غربي‌ و غيرمسلمان‌ در اين‌ زمينه‌ها دعوت‌ مي‌كنيم.

.1 ر. ك: دكتر محمد لگن‌هاوسن، پلوراليسم، مجله‌ معرفت، شماره‌ 22، ص‌ 20.

.2 ر.ك: عبدالكريم‌ سروش، كيان، شماره‌ 37، ص‌ 61، و نيز شماره‌ 28، ص‌ 10.

.3 ر. ك: محمد مجتهد شبستري، كيان، شماره‌ 28، ص‌ 11. و نيز محمد اركون، كيان، شماره‌ 27، ص‌ 16.

.4 ميشو از متفكران‌ مغرب‌زمين‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد: «هنگامي‌ كه‌ مسلمانان‌ (در زمان‌ خليفه‌ دوم) بيت‌المقدس‌ را فتح‌ كردند، هيچ‌ گونه‌ آزاري‌ به‌ مسيحيان‌ نرساندند، ولي‌ برعكس‌ هنگامي‌ كه‌ نصاري‌ اين‌ شهر را گرفتند، با كمال‌ بي‌رحمي‌ مسلمانان‌ را قتل‌ عام‌ كردند و يهود نيز وقتي‌ به‌ آنجا آمدند بي‌ باكانه‌ همه‌ را سوزاندند (نقل‌ از گوستاو لوبون، تمدن‌ اسلام‌ و عرب، ترجمه‌ سيدهاشم‌ حسيني، ج1، ص‌ 141 تا 146.

.5 «روزي‌ را به‌ يادآور كه‌ كافران‌ رابر آتش‌ عرض‌ مي‌دارند (و به‌ آنها گفته‌ مي‌شود:) آيا اين‌ حق‌ نيست؟! مي‌گويند: «چرا، به‌ پروردگارمان‌ سوگند (كه‌ حق‌ است)! در اين‌ هنگام‌ خداوند مي‌گويد: «پس‌ عذاب‌ را به‌ خاطر كفرتان‌ بچشيد» پس‌ [اي‌ پيغمبر] صبر كن‌ آن‌ گونه‌ كه‌ پيامبران‌ «اولوالعزم» صبر كردند و براي‌ (عذاب) آنان‌ شتاب‌ مكن» (احقاف، آيه‌ 34 و 35).

.6 بگو اين‌ حق‌ است‌ از پروردگارتان! هر كس‌ مي‌خواهد ايمان‌ بياورد و هر كس‌ مي‌خواهد كافر گردد» كهف‌ (18)، آيه‌ 29).

.7 «ما راه‌ را به‌ او [انسان]داديم، خواه‌ شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس» (الانسان‌ (76)، آيه‌ 3).

.8 «و اگر [از پذيرفتن‌ اسلام] سرپيچي‌ كنند، (نگران‌ مباش، زيرا) بر تو تنها ابلاغ‌ (رسالت) است» (آا عمران‌ (3)، آيه‌ 20).

.9 «تو مأمور به‌ اجبار آنها (به‌ ايمان) نيستي» (ق‌ (50)، آيه‌ 45).

.10 «پس‌ تذكر ده‌ كه‌ تو فقط‌ تذكردهنده‌اي. تو سلطه‌گر بر آنان‌ نيستي‌ كه‌ (بر ايمان) مجبورشان‌ كني) (غاثيه‌ (88)، آيه‌ 21 و 22).

.11آيا ما مي‌توانيم‌ شما را به‌ پذيرش‌ اين‌ دليل‌ روشن‌ مجبور سازيم، با اين‌ كه‌ شما كراهت‌ داريد؟!» (هود (11)، آيه‌ 28).

.12 مرتضي‌ مطهري، كتاب‌ جهاد، ص‌ 33.

.13 ر.ك: عبدالعلي‌ بازرگان، آزادي‌ در قرآن، ص‌ 61.

.14 يا اهل‌ كتاب‌ جز به‌ روشي‌ كه‌ از همه‌ نيكوتر است‌ مجادله‌ نكنيد» (عنكبوت‌ (29)، آيه‌ 46).

.15 ر.ك: علامه‌ طباطبايي، تفسير الميزان، ج‌ 16، ص‌ 137 و 138.

.16 ر.ك: مرتضي‌ مطهري، كتاب‌ جهاد، ص‌ 35.

.17 و (به‌ اهل‌ كتاب) بگوييد. ما به‌ تمام‌ آن‌ چه‌ از سوي‌ خدا بر ما و شما نازل‌ شده‌ ايمان‌ آورده‌ايم‌ و معبود ما و شما يكي‌ است‌ و ما در برابر او تسليم‌ هستيم» (عنكبوت‌ (29)، آيه‌ 46).

.18 «اين‌ اهل‌ كتاب! بياييد به‌ سوي‌ سخني‌ كه‌ ميان‌ ما و شما يكسان‌ است، كه‌ جز خداوند يگانه‌ را نپرستيم‌ و چيزي‌ را همتاي‌ او قرار ندهيم» (آل‌ عمران(3)، آية‌ 64).

.19 براي‌ هيچ‌ بشري‌ سزاوانر نيست‌ كه‌ خداوند كتاب‌ آسماني‌ و حكم‌ و نبوت‌ به‌ او دهد سپس‌ او به‌ مردم‌ بگويد: غير از خدا، مرا پرستش‌ كنيد» (آل‌ عمران‌ (3)، آيه‌ 79).

.20 «بارهاي‌ سنگين‌ و زنجريهايي‌ راكه‌ بر آن‌ها بود (ازدوش‌ و گردنشان) برمي‌ دارد» (اعراف‌ 7)، آيه‌ 157).

.21 «اي‌ اهل‌ كتاب... بعضي‌ از ما بعض‌ ديگر را غير از خداي‌ يگانه‌ به‌ اربابي‌ و خدايي‌ نپذيرد» (آل‌ عمران) (3) آيه64).

.22 فان‌ الله‌ بعث‌ محمداً‌ ليخرج‌ عباده‌ من‌ عبادة‌ الي‌ عبادته» (نهج‌البلاغه، خطبه‌ 154).

.23 «ر،ك: سوره‌ حج، آيه‌ 40، سوره‌ بقره، آيه‌ 90 سوره‌ توبه، آيه‌ 17، براي‌ توضيح‌ بيشتر ر،ك: مرتضي‌ مطهري‌ كتاب‌ جهاد.

.24 «و اگر تمايل‌ به‌ صلح‌ نشان‌ دهند، تو نيز از در صلح‌ درآي، و بر خدا توكل‌ كن، كه‌ او شنوا و داناست». (انفال‌ (8) آيه‌ 61).

.25 «پس‌ اگر از شما كناره‌گيري‌ كرده‌ و با شما پيكار ننمودند، (بلكه) پيشنهد صلح‌ كردند، خداوند به‌ شما اجازه‌ نمي‌دهد كه‌ متعرض‌ آنان‌ شويد». (نسأ (4) آيه‌ 91).

.26 هرگاه‌از اين‌ كار[توبه] سرباز زنند [و به‌ اقدام‌ بر ضد شما ادامه‌ دهند] هر جا آنها را يافتيد، اسير كنيد، و (در صورت‌ احساس‌ خطر) به‌ قتل‌ برسانيد. و از ميان‌ آنها دوست‌ و يار و ياوري‌ را اختيار نكنيد، مگر آن‌ كه‌ با هم‌ پيمانان‌ شما پيمان‌ بسته‌اند، يا آنها كه‌ به‌ سوي‌ شما مي‌آيند و از پيكار با شما، يا پيكار با قوم‌ خود ناتوان‌ شده‌اند». (نسأ(4) آيه‌ 89 و 90).

.27 «خدا شما را از نيكي‌ كردن‌ و رعايت‌ عدالت‌ نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ در امر دين‌ با شما پيكار نكردند و از خانه‌ و ديارشان‌ بيرون‌ نراندند نهي‌ نمي‌كند، چرا كه‌ خداوند عدالت‌پيشگان‌ را دوست‌ دارد». (ممتحنه‌ (60) آيه‌ 8).

.28 «به‌ هر حال) با آنها (كفار) مدارا كن‌ و عذرشان‌ را بپذير، و به‌ نيكي‌ها دعوت‌ نما و از جاهلان‌ روي‌ بگردان.» (اعراف‌ (7) آيه).199

.29 از شمول‌ عفو عمومي‌ تنها سيزده‌ نفر از مشركان‌ و فتنه‌انگيز و قتل‌ و مرتد استثنأ شده‌ بودند كه‌ از اين‌ تعداد هشت‌ نفر نيز بعداً‌ مورد عفو پيغمبر(ص) قرار گرفتند كه‌ از معروف‌ترين‌ آنها مي‌توان‌ به‌ وحشي‌ بن‌ حرب‌ قاتل‌ حضرت‌ حمزه‌ و هند جگرخوار حمزه‌ و محرك‌ جنگ‌ احد اشاره‌ كرد، اما چهار نفر كه‌ به‌ قتل‌ رسيدند دو نفرشان‌ به‌ نام‌ «عبدالله‌ بن‌ خطل» و «سارة» به‌ دليل‌ ارتدادشان‌ از اسلام‌ بود، اما دو نفر ديگر به‌ نام‌ «الحويرث» و «كنيز عبدالله‌ بن‌ خطل» به‌ دليل‌ تحريك‌ مشركان‌ با انشاد اشعار خودشان‌ بر عليه‌ پيغمبر بود كه‌ موجب‌ فتنه‌هاي‌ زيادي‌ شد، ر، ك: تاريخ‌ كامل‌ ابن‌ اثير، ج‌ 2، ص‌ 248 تا ص‌ 251؛ و نيز: سيره‌ ابن‌ هشام، ج‌ 2، ص‌ 417، و نيز: فروغ‌ ابديت، ج‌ 2، ص‌ 344.

.30 كساني‌ كه‌ غير خدا را مي‌خوانند دشنام‌ ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روي‌ (ظلم‌ و) جهل، خدا را دشنام‌ دهند». (انعام، آيه‌ 107).

.31 «اي‌ مردم، همانا خداي‌ شما يكتاست‌ و پدرانتان‌ نيز يكي‌ است، همه‌ شما از آدم‌ و آن‌ نيز از خاك‌ است». (تحف‌العقول، ص‌ 29).

.32 «همه‌ مردم‌ عيال‌ و آفريده‌ يكسان‌ خداوندند، دوست‌ داشتني‌ آنان‌ نزد خداوند نافع‌ترين‌ آنهاست». (اصول‌ كافي، ج2، ص‌ 164).

.33 نقل‌ از: جعفر سبحاني، مباني‌ حكومت‌ اسلامي، صص‌ -529 -528 انتشارات‌ توحيد قم.

.34 همان.

.35 همان، و نيز ر، ك: صحيح‌ بخاري، ج‌ 1، ص‌ 228.

.36 ر، ك: هوستون‌ اسميت، مذاهب‌ انساني، بخشي‌ از اين‌ كتاب‌ به‌ نام‌ اسلام‌ از نظرگاه‌ دانشمندان‌ غرب‌ توسط‌ علي‌اصغر حكمت‌ ترجمه‌ شده‌ است. ر، ك: كتاب‌ مزبور، ص‌ 78.

.37 نقل‌ از جعفر سبحاني، مباني‌ حكومت‌ اسلامي، ص‌ 529.

.38 نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، نامه‌ 53.

.39 شيخ‌ مفيد، الارشاد، ترجمه‌ و شرح‌ از سيدهاشم‌ رسولي‌ محلاتي، انتشارات‌ علميه‌ اسلاميه، ج1، ص‌ 30، شيراز. اما درباره‌ حكم‌ فقهي‌ آن‌ اختلاف‌نظر است‌ كه‌ تفصيل‌ آن‌ را بايد در موضع‌ خود يافت.

.40 نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، خطبه‌ 95 / امام‌ خميني‌ معمار و باني‌ حكومت‌ اسلامي‌ بارها در گفتار و مصاحبه‌هاي‌ مختلف‌ خود به‌ رعايت‌ و محترم‌ شمردن‌ اقليت‌ها تأكيد مي‌نمود. در جايي‌ با اشاره‌ به‌ حادثه‌ي‌ فوق‌ مي‌فرمايد: «اين‌ همين‌ اقليت‌ مذهبي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ زن‌ يهودي‌ ذمي‌ را خلخالش‌ را مي‌برند، حضرت‌ امير مي‌گويد: «اگر انسان‌ بميرد، اين‌ ارزش‌ دارد كه‌ آدم‌ بميرد، يك‌ هم‌ چنين‌ حكومت‌ اسلامي‌ مي‌آيد اقليت‌هاي‌ مذهبي‌ را چه‌ بكند»؟ (صحيفه‌ نور، ج‌ 3، ص‌ 81).

.41 وسائل‌الشيعه، ج‌ 11، ص‌ 49، (باب‌ 19، ابواب‌ جهاد العدو، حديث‌ 1).

.42 در كتب‌ تاريخي‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ ابن‌ كو‌اه‌ يكي‌ از خوارج‌ هنگام‌ نماز حضرت‌ علي(ع) آيه‌ ذيل‌ را خواند: «ولقد اوحي‌ اليك‌ و الي‌الذين‌ من‌ قبلك‌ لئن‌ اشركت‌ ليحبطن‌ و لتكونن‌ من‌ الخاسرين».. (زمر/ 65) وي‌ مي‌خواست‌ با اين‌ آيه‌ به‌ حضرت‌ كنايه‌ بزند كه‌ با پذيرش‌ حكميت، تو مشرك‌ و كافر شدي‌ و تمامي‌ اعمالت‌ باطل‌ شده‌ است. حضرت‌ با اين‌ آيه‌ پاسخ‌ فرمود: «فاصبران‌ وعدالله‌ حق‌ و لا يستخفهنك‌ الذين‌ لايؤ‌منون». (روم/ 60) كه‌ مفاد آن‌ امر خداوند به‌ صبر و تحقق‌ وعده‌هاي‌ الهي‌ است‌ و اين‌ كه‌ حرف‌هاي‌ نارواي‌ كفار تو را اي‌ رسول‌ خدا اندوهناك‌ نكند.

.43 تاريخ‌ طبري، ج‌ 4، ص53.

.44ويل‌ دورانت: تاريخ‌ تمدن‌ (عصر ايمان)، انتشارات‌ شركت‌ سهامي، چاپ‌ دوم، ج‌ 4، ص‌ 432، تهران‌ 1368.

.45 همان، ص‌ 239.

.46 گوستاولوبون، تمدن‌ اسلام‌ و عرب، ترجمه‌ سيدهاشم‌ حسيني، كتابفروشي‌ اسلاميه، ج‌ 1، ص‌ 141 تا 146.

.47 همان.

.48 همان.

.49 اسلام‌ و حقوق‌ طبيعي‌ انسان، ص‌ 49. لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ كه‌ كليسا يهوديان‌ را قاتلان‌ عيسي(س) دانست، و در مراسم‌ عشاي‌ رباني‌ آنان‌ را به‌ عنوان‌ خائنان‌ مورد لعن‌ و نفرين‌ قرار مي‌داد؛ تا اين‌ كه‌ دومين‌ شوراي‌ واتيكان‌ در سال‌ 1960 آن‌ را از مراسم‌ عشاي‌ رباني‌ حذف‌ كرد.

.50 نقل‌ از حسن‌ الصفار، چندگونگي‌ و آزادي‌ در اسلام، ترجمه‌ حميدرضا آژير، ص‌ 68، نشر بقيع.


/ 1