نقش شيعيان فاطمى در جنگهاى صليبى
دكتر عبد الله ناصرى طاهرى 1 جنگهاى صليبى آن بخش از تاريخ اسلام و مسيحيت است كه بيشتر از منظر غربىها تحليل شده و اروپاييان پيش و بيش از مسلمانان به بررسى و پژوهش در مورد آن پرداختهاند. مسلمانان خصوصا نخبگان آنها در قرون پنجم و ششم هجرى، به جنگهاى صليبى، به عنوان يك حادثه درجه دوم نگاه كردهاند. اين ديدگاه علاوه بر فرعى دانستن جنگهاى صليبى، در مدرسه تاريخنگارى اسلامى هم اثر گذاشت و اين تاثير، در ناديده گرفتن نقش تاريخى اسماعيليان متجلى شد، به طورى كه مقاومت و پايدارى فاطميان مصر در مقابل صليبىها مورد غفلت قرار گرفت و حتى آن دولتبه عنوان دعوت كننده صليبىها به مشرق زمين معرفى شد. اين مقاله بر آن است تا با بهره بردارى از متون و منابع تاريخى، نقش واقعى شيعيان فاطمى در جنگهاى صليبى را تبيين نمايد. واژههاى كليدى:
اسماعيليه، فاطميان، جنگهاى صليبى، مسيحيت، بيتالمقدس.پيشگفتار
اختلافات سياسى بعد از درگذشت پيامبر(ص)، خود موضوع اساسى منازعات فكرى و كلامى در قرون بعدى شد. همچنين آشنايى مسلمانان قرون نخستين با انديشهها و آيينهاى تازه، سؤالات جديدى را در اذهان شكل داد، به گونهاى كه بخشى از افراد جامعه نسبتبه بعضى از بنيانهاى اسلام شبهه نموده و جز گروهى از مردم كه به دور از هر گونه منازعه فكرى و سياسى، روح معنويت را در خود تقويت كرده و در مسير بزرگداشت «تصوف» دل خوش كردند، عموم مسلمانان با روى آوردن به دو حوزه فكرى كلام و فقه سياسى به اختلافات سياسى دامن زده و آن را تشديد نمودند. اكثريت جامعه اسلامى با الهام از ماجراى «سقيفه» و وجوب «اجتهاد» در مقابل «نص»، هر نوع حاكميت اجتماعى را تاييد كردند. اقليت جامعه نيز با رد اين نظر و در پرتو نصوص دينى و بنوى، اعتقاد به امامت را پذيرفت. از اواسط قرن پنجم كه اين ديدگاه و نظريهها در قالب كتب و رسائل تدوين و دستبه دستشد و در كنار دو خلافت مدعى در بغداد و قاهره، دو دولت مقتدر سلجوقى و اسماعيلى با «درفش و دينار» و «برهان و برداشت» به ترويج و تحكيم اين نظريهها همت گماشتند، بر گسترش بحرانهاى داخلى افزوده شد و حكومتهاى توجيهگر دو نظريه، دغدغه بقاى خويش را بيش از پيش نمايان كردند، به حدى كه در هجوم گسترده صليبىها به سرزمينهاى شرقى جهان اسلام، مروجان نظريه نخست، دولتهاى طرفدار دومين ديدگاه را بيش از صليبىها دشمن داشتند. از سوى ديگر، اسماعيليان - اعم از مستعلويان و نزاريان - كه شاخصترين بخش گروه دوم بودند، با تكيه بر فلسفه انسانشناسى و جهانشناسى خود، كتاب «انديشه سياسى» را حكيمانه به رشته تحرير در آورده و با اثرگذارى جدى بر فكر و انديشه مردم، جغرافياى سياسى - اجتماعى را بر هم زدند. اينان به علت وجود دوره يك صد و پنجاه ساله نخستين كه در ادبيات اسماعيلى از آن به «دوره ستر» و در ادبيات استشراق به «دوره كمون» تعبير شده و آميختگى واقعيت تاريخى با اسطوره، افسانه و حدس از مشخصات آن است، بيشتر از ساير فرقهها محل مناقشه واقع شدهاند. ضمن اينكه ابتكار عمل بخشى از جامعه اسماعيلى - نزاريان - در مقابله با مخالفان فكرى و سياسى خود به وسيله ترور باعثشد تا نگاه خصمانه اكثريت جامعه اسلامى به آنان تقويتشود، به حدى كه نقش تاريخى اين فرقه در جغرافياى اسلام، از جمله نقش آنها در جنگهاى صليبى، به شايستگى ديده نشود. شرق شناسان نيز اين واقعيت تاريخى را كتمان كردند; زيرا خود در طول «جنگهاى صليبى» با ترور پادشاه صلبى بيتالمقدس و فرزند حاكم صليبى انطاكيه و... به دست اسماعيليان، از اين حربه آسيب ديدند. ضمن اينكه اساس فعاليتهاى خاورشناسى و اسلامشناسى آنان با عبور از منابع اهل سنتشكل گرفته بود و ارائه تصوير خشن از نزاريان به عنوان جريان ملحد و بىدين و شاخ و برگ دادن به عقايد و خيالپردازى درباره هويت تاريخى آنان، نگرش تاريخى ايشان را بيشتر مغشوش كرد. در اين ميان، اسماعيليان مستعلوى يا فاطميان به عنوان يك نيروى قدرتمند سياسى در مصر و بخشهايى از شام، بر اساس انديشه دينى خود با صليبيون جنگيدند و تا زمان انقراض دولتشان با اين دشمنان اصلى مسلمين مصالحه و مسامحه نكردند. فاطميان و جنگ صليب
در اواخر قرن پنجم هجرى با توجه به توسعهطلبى سلجوقيان، سلطه فاطميان در شام رو به سستى گراييد و جز مناطق محدودى از ساحل مديترانه در جنوب شام در اختيار آنها نماند. (1) سلجوقيان نيز همانند فاطميان قصد داشتند حوزه فرمانروايى رقيب را شهر به شهر تسخير كنند. اتسزبن اوق (2) كه فلسطين و سپس دمشق را تصرف كرده بود، در سال 470ه/1077م. قصد مصر كرد، اما بدر الجمالى وزير مقتدر فاطمى او را شكست داد. (3) پس از مرگ ملكشاه سلجوقى، اكثر مناطق شام تحت نفوذ تتش فرزند البارسلان قرار داشت و او نيز فلسطين را به «ارتق» سپرد. در زمان درگيرى صليبيان در آسياى صغير و شمال شام، فاطميان از فرصت درگيرى سلجوقيان با صليبىها استفاده كرده و فلسطين را از بنوارتق باز پس گرفتند. (4) از اين پس كه مقارن نفوذ صليبىها به مناطق مركزى و جنوبى شام است، نقش اسماعيليان فاطمى در جنگ صليب آشكار مىشود. نخستين اتهام
از اتهامات تاريخى عليه فاطميان، يكى همكارى افضلبنبدر جمالى وزير دولت فاطمى با مهاجمان صليبى عليه سلجوقيان است كه توسط تاريخنگاران اهل سنت و مورخان صليبى بر كتاب تاريخ افزوده شده است. در ميان تاريخنگاران سنى مذهب ابن تغرى بردى (9) و ابن اثير نام برد. ابن اثير كه ديگران در اين برداشت وامدار او هستند، اين نظر را با ترديد و با عبارت «اللهاعلم» بيان كرده و درباره فاطميان مىنويسد: «... و ارسلوا الى الفرنجيدعونهم الى الخروج الى الشام ليمكوه و يكونوا بينهم و بين المسلمين، و اللهاعلم». (10) و ويليان صورى (12) بر حضور سفيران مصرى نزد صليبىها در انطاكيه تاكيد دارند و تاريخنگاران معاصر نيز با برداشت از اين دو منبع بر وجود پيمان همكارى و دوستى فاطميان و صليبىها پاى فشردهاند. رنه گروسه مىگويد: «فاطميان مصر كه نمىتوانستند تصرف فلسطين توسط تركان را ناديده بگيرند، هنگامى كه از نبرد ميان فرنگيان با تركها در انطاكيه آگاه شدند فرصت را براى پس گرفتن استان فلسطين مغتنم شمردند. البته اين اقدام خيانتى به اسلام بود، اما در آن زمان مقام وزارت اعظم توسط يك ارمنى مسلمان شده اشغال شده بود كه بدبختانه ايمان اسلامى بسيار ملايمى داشت. اين وزير از دين برگشته كه متوجه شوق و ذوق صليبيون براى گرفتن اورشليم نبود، سفيرى نزد فرنگىها به انطاكيه فرستاد و پيشنهاد كرد براى تقسيم متصرفات تركها در سوريه و فلسطين پيمانى نظامى منعقد شود; به اين ترتيب كه انطاكيه و سوريه به فرنگيان و فلسطين و اورشليم به مصر تعلق گيرد. صليبيون از رد اين پيشنهاد خوددارى كردند. با آنكه هدف اصلى آنها اورشليم بود، از سفير پذيرايى شايانى شد و دولت مصر را به شدت براى اين كار تشويق كردند. هدف اصلى آنان تقسيم نيروهاى اسلامى بود و تا زمانى كه انطاكيه به تصرف درنيامده بود، روحيه تركها را با يادآورى حمله مصريان به فلسطين تضعيف مىكردند. سرفرمانده صليبيون، بسيار مؤدبانه، سيصد سر بريده تركهايى را كه در نزديكى درياچه انطاكيه كشته بودند به سفير مصر تقديم كرد البته براى استوارى پيمان، هديه ناقابلى بود. پس از آن، ديگر مصرىها ترديد به خود راه نداده و به تركهاى فلسطين حمله بردند و در 26 اوت 1908 اورشليم را از آنها پس گرفتند». (13) رانسيمان نيز در اينباره مىنويسد: «آنگاه كه صليبيان هنوز در قسطنطنيه بودند، آلكسيوس به ايشان سفارش كرده بود كه سعى نمايند به نحوى با دولت فاطمى مصر كنار آيند. فاطميان از دشمنان آشتىناپذير تركان بودند و با رعاياى مسيحى هم كيش خود مدارا مىكردند و گذشته از آن همواره آماده بودند تا با سلاطين عيسوى با راه سازش روند. از قرار معلوم صليبيان اين اندرز امپراطور را به گوش نگرفتند، اما در اوايل فصل بهار سفيرانى از طرف الافضل، صدراعظم مقتدر خليفه خردسال وقت المستعلى، به لشكرگاه صليبيان در برابر انطاكيه وارد شدند. به نظر مىرسد كه الافضل پيشنهادى مبنى بر تقسيم امپراطورى سلجوقيان كرده بود، بدين نحو كه صليبيان مىبايستشمال شام را برداشته و فاطميان فلسطين را از آن خود مىكردند. جاى ترديد نيست كه الافضل صليبيان را مگر سربازان مزدور امپراطور نمىپنداشت و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال روز و احتمال حمله قريبالوقوع تركان، مطمئن بود پيشنهادش را به جان و دل خواهند پذيرفت. سران باخترى، سفيران دربار مصر را دوستانه پذيرفتند، اما خويشتن را پاىبند ميثاقى معين نساختند. مصريان چند هفتهاى در لشكرگاه صليبيان به سر بردند، سپس به همراه هيات كوچكى از نمايندگان فرانكها، با پيشكشىهاى بسيار كه عمدهاش غنائم پيروزى ششم مارس بود، راه بازگشتبه ميهن خود را در پيش گرفتند». (14) «هاميلتون گيپ» نيز كه به ارسال سفير از سوى فاطميان نزد صليبىها اشاره كرده، تاكيد مىكند كه اهل صليب پاسخ سفير فاطمى را با اصرار به حمله به بيتالمقدس دادند. (15) منابع غربى از سفارت دوم افضلبن بدر جمالى به صليبىها در تاريخ 20 جمادىالاول 492/10 آوريل 1099. در منطقه عرقه (16) سخن گفتهاند، (17) در صورتى كه اولا: هيچ يك از متون اسلامى در مورد اين سفارت سخنى نگفتهاند، و ثانيا: در ميان منابع صليبى، «فوچه دچارتر» تاريخنگار همراه و معاصر جنگ اول صليبى در كتاب خود به هيچ يك از اين دو سفارت اشاره نكرده است. آنچه مسلم است اين است كه افضل بن بدر جمالى وزير فاطميان پس از آنكه پى به انگيزه حقيقى صليبىها برد، در مقابل آنها ايستاد و در صحنههاى متعددى با آنها جنگيد. (18) فاطميان در برابر تهاجم صليبى
پس از محاصره بيتالمقدس توسط صليبىها، افتخارالدوله حاكم فاطمى شهر، سياست دفاعى خود را تقويت كرد و دستور داد به منظور تشديد فشار عليه صليبىها، آب چاهها و چشمهها جز چشمه «سلوان» (19) را سمآلود كنند. به گفته ويليام صورى، اين سياستبه منزله ايجاد مانع بزرگى در مقابل صليبىها بود. (20) حاكم بيتالمقدس نيز مسيحيان ساكن شهر را اخراج كرد. (21) محاصره صليبىها و مقاومت مسلمانان در درون شهر تشديد مىشد. در اين هنگام تعداد كشتىهاى جنگى «ژنوايى» به فرماندهى دو برادر ماجراجو «ويليام امبرياچو» (22) و «پريموس امبرياچو» (23) به بندر «يافا» (24) رسيد و آنجا را اشغال كرد. (25) در مقابل اين تهاجم و در تاريخ شعبان 492/1099م. افضلبنبدر جمالى با سپاهى بزرگ از مصر بيرون آمد تا محاصره قدس را بشكند. (26) ابن قلانسى در اينباره مىگويد: «و انتهت اليهم خروج الافضل من مصر في العساكر الدثرة لجهادهم». (27) پس از چندين روز محاصره و تبادل آتش، بيتالمقدس در 22 شعبان 492/15 ژوئيه 1099. سقوط كرد. (28) اقرار تاريخنگاران صليبى معاصر جنگها (29) بر كشتار بىرحمانه ساكنان اين شهر، نظر رانسيمان تاريخ پژوه معاصر غربى را تاييد مىنمايد: «صليبيان كه بعد از آن همه بدبختى و رنج، مستى اين پيروزى عظيم عقلشان را زايل كرده بود بىمحابا به خيابانها و كوى و برزن و مساجد و خانهها ريخته، هر كه را ديدند، از زن و مرد و كودك، بىدريغ به قتل رساندند. سرتاسر بعدازظهر و شب آن روز كشتار مردم ادامه داشت و پرچم تانكرد مهر امان پناهندگان مسجدالاقصى نشد. بامدادان روز بعد، گروهى از سربازان به قهر به مسجد درآمده، تيغ در پناهندگان نهادند». (30) فاطميان پس از سقوط بيتالمقدس
افضلبنبدر جمالى كه با سپاهى مجهز روانه فلسطين شده بود در عسقلان خيمه زد. (31) سپاه صليبى در سه گروه متشكل و مستقل به فرماندهى گودفروا، روبرت نورمندى و ريمون سنژيلى در «سهل مجدل» (32) اردو زد و در نوزدهم رمضان 492/ دوازدهم اگوست 1099. به سپاه فاطمى حمله برد (33) و آن را شكست داد. (34) تاريخنگاران قديم و جديد علتشكست فاطميان در اين جنگ را ناهمگونى ارتش آنها مىدانند. (35) با اين تجربه، طبيعى بود كه افضل جمالى براى سازمان جديد نيروى جنگى خود برنامهريزى كند. او تصميم گرفتسپاه جديدى به نام «حجريه» كه بنا به نظر ابنخلكان تا حدود زيادى شبيه دو سپاه صليبى «شهسواران پرستشگاه» و «مهماننوازان» بود (36) تاسيس كند و پس از آن، نظاميان سازمان يافته ديگرى به نام «ترابى» و «افضليه» تشكيل دهد. صليبىهاى پيروز بعد از نبرد اخير، دشتهاى منطقه وسطاى فلسطين يا «الجليل» به مركزيت «طبريه» (37) را اشغال و اميرنشين جديدالجليل (38) را تابع دولت صليبى بيتالمقدس تاسيس كردند. گودفروا بندر «ارسوف» (39) در شمال يافا را در ذىالحجة 492/اكتبر 1099. اشغال كرد. بندر سوقالجيشى «يافا» كه به منزله دريچه درياى مديترانه محسوب مىشد (40) براى صليبىها اهميتخاصى داشت. اشغال اين بندر و تقويت پايگاههاى دفاعى آن را از سوى صليبىها به كمك نيروى دريايى جمهورىهاى سهگانه ژنوا، پيزا و نيز (41) و پس از آن، در اوت 1100. (43) و قيساريه در 494ه/1101م. كه با قتلعام ساكنان مسلمان توسط صليبىها از اختيار فاطميان خارج شد، زمينه تقويت دولت صليبى در شام را فراهم كرد. پس از اين مرحله و در نخستين روز رمضان 494/اول ژوئيه 1101. سپاه دو سپاه در محدوده عسقلان و در نزديكى دهكده «يبنه» (45) به نبرد ايستادند. تاريخ پژوه مسلمان و معاصر نبرد عسقلان را كه به جنگ اول رمله مشهور است، چنين توصيف مىكند: «فرماندهان فاطمى پس از تجمع اين نيروها، بلافاصله جنگ با دشمن را شروع نكردند، بلكه مدتى طولانى بدون انجام هيچ اقدامى در عسقلان باقى ماندند. البته اين وقتگذرانىها شايد به اين دليل بود كه آنها در انتظار وصول كمكهاى تازه يا كسب اطلاعات از موقعيت دشمن بودند، يا شايد هم واقعا از جنگيدن با صليبيان مىترسيدند. اما به هر حال، صليبيان از اين وقعيتسوء استفاده كردند و بدوئن اول، شاه بيتالمقدس، در اين فرصتخود را از هر جهت آماده كرد و به جمعآورى نيرو پرداخت و برنامهاى حساب شده براى مقابله با فاطميان طراحى كرد، به خصوص كه فهميده بود هدف فاطميان تصرف «قدس» است.... دو لشكر در صبح روز 7/9/1101م/494ه ، در دشتى واقع در جنوب غربى شهر رمله رو در روى يكديگر قرار گرفتند; پس فرنگان به مسلمانان حمله كردند و آنان را شكست دادند.» (46) پس از آنكه «المستعلى بالله» خليفه فاطمى مصر در هفدهم صفر 495/1101م. درگذشت و فرزند خردسال او «الآمر باحكام الله» جانشين پدر شد، (47) افضل به عنوان حاكم مطلق، سپاهى ديگر به فرماندهى پسرش «شرفالمعالى» به فلسطين فرستاد. (48) دو نيروى فاطمى و صليبى در نزديكى رمله در برابر هم صف كشيدند: «پس فرنگان شكستخورد و تعداد زيادى از آنان كشته شدند و كسانى از آنها كه زنده ماندند اسير گشتند». (49) سقوط بندر «عكا» در سال 497ه/1104م. به دستبالدوين كه با كمك نيروى دريايى ژنوا صورت گرفت، (50) افضل را وادار كرد تا يكى ديگر از حملات گسترده خود عليه صليبىها را كه آخرين حمله بزرگ او بود سازمان دهد. او به رغم اختلافات ريشهدار عقيدتى با دولتها و حكام سنى مذهب شام، از آنها كمك خواست. پيش از اين و در سال 495ه/1101م دقاقبن تتش سلجوقى صاحب دمشق از يارى او خوددارى كرد، (51) اما در اين مرحله «طغتكين» اتابك دمشق با او همراهى نمود. (52) ابن قلانسى اين نبرد را كه به نام «جنگ سوم رمله» معروف است اينگونه تصوير مىكند: «و التقى الفريقان فى رابع عشر ذىالحجة من السنة، فيما بين يافا و عسقلان، فاستظهر الفرنج على المسلمين و قتلوا و الى عسقلان و اسروا بعض المقدمين و انهزم عسكر مصر الى عسقلان و عسكر دمشق الى بصرى، و قيل ان الذين قتلوا من المسلمين بازاء الدين قتلوا من المشركين». (53) در اين نبرد، اميران فاطمى عكا و ارسوف اسير شدند (54) و بدين ترتيب با اشغال بنادر و شهرهاى ساحلى شام توسط صليبىها و خصوصا بندر مهمى چون عكا، بازرگانى دولتهاى اسلامى هم آسيب ديد. به گفته رنه گروسه: «اشغال سواحل فلسطين توسط فرنگىها باعث آشفتگى روابط بازرگانى كشورهاى اسلامى شد. كاروانهايى كه ميان قاهره و دمشق يا بغداد رفت و آمد مىكردند ناچار شدند از ميان بيابانهاى بىآب و علف ايدومه و جنوب بحرالميت عبور كنند و سپس به سوى شرق رود اردن در ماوراى اردن بروند. به روايت وقايعنويسان آن زمان، يكى از اين كاروانها كه از مصر آمده بود، در تاريكى و سكوت شب در نزديكى رود اردن توقف كرد. شاه بدوئن كه به وسيله مراقبان خود آگاه شده بود، نيمه شب با شصتسوار به كنار رودخانه رسيد و كاروان را توقيف كرد». (55) دكتر صالح نوار محقق معاصر مصرى شكستسپاه فاطمى در مقابل صليبىها را اينچنين تحليل مىكند كه. اولا: افضلبن بدر جمالى به عنوان فرمانده كل جنگ، پس از درگذشت مخدومش المستعلى و جانشينى فرزند خردسال او الآمر باحكامالله و با توجه به نقش مهمى كه در هدايت دولت فاطمى داشت و براى حفظ كيان سياسى خود، ناگزير بود از همراهى سپاه در فلسطين خوددارى كرده و در قاهره بماند. طبعا عدم حضور او در صحنه كارزار ضايعهاى بزرگ تلقى مىشد. خصوصا در نبرد دوم و سوم رمله كه فرماندهى با فرزندان او «شرف المعالى» و «سناءالملك» بود علاقهمندى آن دو به بقا و ادامه حيات و تاثيرپذيرى نظاميان از آن دو باعثشد تا سپاه فاطمى نتواند مقاومت چندانى نمايد. ثانيا: عدم انسجام سپاه فاطمى و تنوع جنسيت آن مانند عرب، بربر، ارمن، حبش و ترك كه بيشتر شبيه يك نيروى جنگنده مزدور بود تا يك ارتش مقتدر منسجم، عامل ديگرى در ضعف نظامى فاطميان بود و همانطور كه ابن فرات در كتاب «تاريخ الدول و الملوك» آورده، علتشكست افضل سپاهيان او بودند. ثالثا: نيروى دريايى فاطميان كه از دوران «المعزلدينالله» تا عصر «المستنصربالله» قوىترين ناوگان دريايى مديترانه را داشت، پس از شروع جنگهاى صليبى كه مقارن با دوره جانشينان المستنصربالله و دوره ضعف فاطميان بود، رو به ضعف و سستى نهاده بود. رابعا: انگيزه قوى و يكپارچه صليبىها در حفظ مركزيتبيتالمقدس به عنوان پايگاه دينى آنها در شرق، از يك سوى، و كمكهاى پىدرپى ناوگان دريايى جمهورىهاى سهگانه ايتاليا ژنوا، پيزا و ونيز از سوى ديگر بنيه نظامى صليبىها را تقويت مىكرد. (56) ادامه نبرد
حضور فاطميان و هواداران آنها در منطقه وسيعى از شمال حيفا در فلسطين تا بندر لاذقيه، (57) بلدوين پادشاه صليبى بيتالمقدس را بر آن داشت تا به تقويتبنيه دفاعى ممالك خود بيانديشد و اين امر، به گفته رانسيمان، مستلزم تجاوز به قلمروهاى ديگران بود. (58) طرابلس (59) كه تحتسلطه مشروطه سلسله شيعى بنوعمار بود يكى از مهمترين و حساسترين پايگاههاى دريايى فاطميان محسوب مىشد و صليبىها پس از اشغال انطاكيه و رها، در آروزى دستيابى به آن بودند. ريمون سن ژيلى (صنجيلى) (60) امير انطاكيه پس از آنكه طرطوس، (61) بندر ديگرى از ساحل مديترانه، را در 495ه/1102م. اشغال كرد، بر اشغال طرابلس اصرار نمود. او توانست پس از جنگ و گريزهاى چند ساله و با ساخت قلعهاى (62) در نزديكى شهر طرابلس، زمينه سقوط اين شهر را فراهم كند. اگر چه او در 4 جمادىالثانى 498/28 فوريه 1105. مرد، اما جانشينش ويليام ژردان (63) (ويليام سرداگنى) محاصره شهر را با كمك حاكم بيزانسى قبرس (64) كامل نمود. مردم طرابلس از افضلبن بدر يارى خواستند (65) و ارتش فاطمى به قصد دفاع از آنها روانه طرابلس شد، اما صليبىها با كمك ناوگان قدرتند دريايى ژنوا كه حدود شش سال قبل و به فرماندهى دو برادر ماجراجوى دريايى (66) در بندر لاذقيه لنگر گرفته بود، قبل از آنكه نيروى كمكى مصر به سواحل طرابلس برسد شهر را اشغال اميرنشين صليبى طرابلس به دست كنت تولوز (69) تاسيس شد. يكى ديگر از بنادر مهم كه صليبىها را به اشغال آن تحريك مىكرد بيروت بود. صليبىها در مسير حركتبه بيتالمقدس در سال 492ه/1099م. قصد اشغال بيروت را داشتند، اما والى شهر با ارسال هدايا و اموال بسيار مانع تعرض آنها شد. (70) در سال 495ه/1102م. نيز بالدوين به رغم محاصره طولانى شهر نتوانست آن را اشغال كند، (71) ولى در سال 503ه/1110م با كمك ژوسلين صاحب «تل باشر» (72) حصار سختى براى بيروت فراهم كرد. هر چند وزير دولت فاطمى، افضلبنبدر جمالى، نيروى دريايى قدرتمندى براى مقابله با صليبىها فرستاد و اين نيرو مقاومتى سرسخت و مورد ستايش تاريخنگاران صليبى (73) از خود نشان داد، اما بالدوين با كمك سپاه دريايى ژنوا و پيزا و همچنين نيروهاى مسيحى ساكن منطقه، از جمله مارونىها، توانستبه هدف خود دستيافته و با كشتن فرمانده نيروى دريايى مصريان و قتلعام ساير افراد، بيروت را در سال 503ه/1111م. اشغال كند. (74) بندر صيدا نيز سرنوشت مشابهى داشت; در سال 501ه/1107م. بالدوين با كمك كشتىهاى جنگى ژنوايى صيدا را محاصره كرد (75) و ارتش مصر چنان شكستى بر سپاهيان آن تحميل كرد كه بنا به گزارش ابن فرات، در قاهره مركز خلافت فاطمى از خوشحالى و سرور جشنى بزرگ برپا شد. (76) صليبىها در اوايل سال 504ه/1111م. با كمك ناوگان قوى «ونيز» به فرماندهى دوك ونيز (77) حصار صيدا را تنگتر كرده و به رغم مقاومت نيروهاى فاطمى، اين بندر نيز پس از چهل و هفت روز در نوزدهم جمادىالاول 504/19 اكتبر 1114. سقوط كرد. (78) اينك تمامى بنادر سواحل شام و فلسطين به جز عسقلان (79) و صور (80) در اختيار صليبىها بود; بنابراين، خطرى جدى از يك سو دمشق و از سوى ديگر قاهره پايتخت فاطميان را تهديد مىكرد. صور يك پايگاه استراتژيك دريايى براى فاطميان به حساب مىآمد و پس از اشغال بيتالمقدس و ساير نواحى جنوبى شام، به عنوان يك خطر جدى براى صليبىها تلقى مىشد. تاريخنگار صليبى معاصر و همراه جنگ اول صليبى، صور را پايگاه بزرگ دريايى فاطميان و دردسر بزرگ فرنگىها دانسته است; (81) زيرا موقعيت جغرافيايى اين بندر بر اهميتسياسى و نظامى آن مىافزود. «آناكومنن» (82) در كتاب خود «آلكسياد» كه ترجمه احوال امپراتور بيزانس الكسيوس و يكى از منابع مسيحيتشرقى درباره جنگ صليب است، اينگونه نظر مىدهد: موقعيت طبيعى بندر صور باعثشد تا اين شهر سالها در برابر صليبىها مقاومت كند. (83) ويليام صورى نيز در مورد زادگاه خود بر زيبايى و منحصر به فرد بودن طبيعتش تاكيد دارد (84) و وجه تمايز صور را دژبندى و استحكامات دفاعى آن دانسته (85) و مىنويسد: «و كانت مدينة صور بالنسبته لامير مصر هى المدينة الانفس و الاكثر انسجاما بسبب ميزاتها الكثيرة و دفاعاتها القوية». (86) در سال 500ه/1106م. امير صليبى به صور حمله كرد، اما موفق به فتح آن نشد. (87) و پس از آن و همانند روش «سن ژيل» كه براى غلبه بر طرابلس در نزديكى آن قلعهاى ساخته بود، از نيز دژ تبنين (88) را بنا كرد. در پى آن، بالدوين پادشاه بيتالمقدس نيز در سال 501ه/1108م. قلعهاى ديگر مشرف بر صور به نام «تل المعشوقه» ساخت. (89) افضل در سال 502ه/1109م. ناوگان بزرگى براى نجات شهر فرستاد كه به گفته ابن قلانسى: «و لم يكن خرج للمصريين فيما تقدم مثله كثرة رجال و مراكب و عدد و غلال». (90) سه سال پس از اين واقعه و بعد از اشغال بندر صيدا، صليبىها با كمك ناوگان دريايى بيزانس صور را محاصره كردند. والى فاطمى شهر «عزالملك انوشتكين» (91) از قاهره يارى خواست، اما افضل به علت وباى شديدى كه در مصر رواج يافته بود (92) نتوانستخواسته او را اجابت نمايد; زيرا غالبا در طول تاريخ مصر هرگاه قحطى، وبا، خشكسالى و بحرانهاى طبيعى ديگر - كه كم هم نبوده - رخ مىداد، تحركات سياسى و نظامى مختل مىشد. با همراهى طغتكين اتابك دمشق، والى فاطمى صور توانست دشمن صليبى را از شهر دور كند و با انعقاد پيمان دوستى دو ولتشيعى و سنى قاهره و دمشق كه ناسازگارى آنها در آغاز جنگ صليب سلطه صليبىها را هموار كرده بود، بندر حساس و استراتژيك صور بيش از يك دهه ديگر در دست مسلمين باقى ماند، هر چند صليبىها در سال 518ه/1124م. و در عصر وزارت مامون بطائحى جانشين افضل توانستند آن را بدون درگيرى اشغال كنند. (93) آخرين پايگاه فاطميان در شام
عسقلان يا عروس شام (94) در جنوب بيتالمقدس، از زمان اشغال قدس شريف توسط صليبىها تهديدى جدى عليه دولت صليبى بيتالمقدس بود. پس از مرگ «گودفروا» و جانشينى بالدوين، صليبىها توجه خود را به اين بندر معطوف كردند. فاطميان نيز به عروس شام اهتمامى خاص داشتند و به گفته «دوگان»، افضل و جانشينانش عسقلان را مركز نظامى خود در شمال مىدانستند. (95) مقريزى معتقد است از نظر فاطميان، عسقلان برتر از دمشق بود (96) و پس از آنكه شهرهاى مهم ساحل مديترانه يكى پس از ديگرى به اشغال صليبىها درآمد، تقويتبنيه نظامى آن بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت. صليبىها از سال 504ه/1111م. تصميم به اشغال عسقلان گرفتند. در اين زمان حكومتشهر به دستشمسالخلافه نامى بود. (97) اين حاكم از آنجا كه به تجارت راغبتر بود تا جنگ، (98) بيشتر به آرامش شهر فكر مىكرد، لذا به دور از چشم وزير و خليفه فاطمى با صليبىها وارد مذاكره شد. (99) تدبير افضل بن بدر جمالى (100) مانع سقوط عسقلان و خارج شدن آن از حيطه نفوذ دولت قاهره گرديد. افضل به منظور انتقام از صليبىها يك بار در سال 506ه/1113م. و به هنگامى كه بالدوين با «مودود» اتابك موصل درگير بود، از پايگاه عسقلان به بيتالمقدس حمله كرد ولى ناكام ماند، و بار ديگر در ربيعالاول 509/آگوست 1115. زمانى كه پادشاه صليبى در شمال شام با سلجوقيان مىجنگيد، از عسقلان به يافا لشكر كشيد; در اين حمله نيز اگر چه به صليبىها خساراتى وارد شد، اما فاطميان مجبور شدند به عسقلان باز گردند. (101) بالدوين همان سياست قلعه سازى و تحكيم مواضع دفاعى و نظامى را دنبال كرد. در سال 509ه/1115م. قلعه «حصن الشوبك» (102) را در نزديكى عسقلان ساخت تا راه تجارى و نظامى دمشق - مصر را تهديد كند. (103) در اين سالها كه مصادف با دهههاى آخر حكومت فاطميان بود و بعد از قتل افضلبن بدر جمالى كه قدرت فائقهاش او را به شاهنشاه ملقب كرده بود، وزيران فاطمى قدرت گذشته را نداشتند و همين امر باعثشد تا آخرين پايگاه فاطميان در شام يعنى عسقلان در سال 548ه/1153م سقوط كند. (104) اگر چه رنه گروسه معتقد استبا پيروزى صليبىها بر عسقلان، برنامه جنگهاى صليبى تكميل شد، اما بايد گفت در نگاه صليبىها هنوز امنيتبيتالمقدس از ناحيه مصر تهديد مىشد و به همين جهت مدت كمى پس از اشغال عسقلان، حمله به مصر را آغاز كردند. در فاصله سقوط عسقلان و حمله صليبىها به مصر، طلائعبن رزيك وزير فاطمى به چند اقدام نظامى عليه صليبىها دست زد; از جمله در سال 553ه/1158م در «غزه» و «الخليل» به صليبىها شبيخون زد. (105) به علتحملات پىدرپى او به صليبىها، مقريزى به او لقب «ابوالغارات» داده است. (106) او معتقد بود غلبه بر صليبىها جز با اتحاد دمشق و قاهره مقدور نيست; به همين علت در اين زمينه با نورالدين زنكى مكاتباتى انجام داد. (107) اين وزير با كفايت فاطمى كه شاعرى چيرهدست نيز بود، با اشعارش نورالدين زنكى و ساير امراى شام را به نبرد با صليبىها تحريك كرد و حتى نورالدين سنى مذهب را به خاطر پيروزىهايش ستود (108) و اين نشان مىدهد كه نگاه دولتمردان فاطمى به جنگ صليب بيشتر نگاهى عقيدتى بوده است تا سياسى. آنچه در تاريخ جنگ صليب قابل تامل است اين است كه بزرگان شيعى مذهب شام، مصر و عراق به رغم خصومت و درگيرى ديرينه ميان شيعه و سنى، در برخورد با صليبىها مصالح كلى مسلمين را ترجيح مىدادند. اين امر در موضعگيرى ابنمنير طرابلسى در اشعارش كاملا هويدا مىباشد. (109) ابن منير حتى زمانى كه معينالدين انر (110) حكمران دمشق در مصاف با نورالدين از صليبىها كمك مىطلبد، او را تقبيح كرده و از نورالدين متعصب ضد شيعه مىخواهد با او جنگ نمايد. (111) همچنين محمدبن اسعدبنعلى حلبى جوانى كه از علويان نسابه و از نسل امام سجاد است، (112) صلاحالدين ايوبى را به علت پيروزى و فتح بيتالمقدس ستايش مىكند و قصيدهاى بلند در وصف قدس و صلاحالدين مىسرايد. (113) اسماعيليان مصر (فاطميان) در معرض تهاجم
با آزاد سازى رها يا ادسا به عنوان اميرنشين صليبى توسط عمادالدين زنكى - اتابك موصل - در سال 539ه/1144م. و ادامه يافتن جهاد ضد صليبى از سوى فرزندش نورالدين، توجه صليبىها به سمت جنوب معطوف شد. از سوى ديگر، نورالدين براى آزاد سازى ساير شهرهاى اشغال شده، به ضرورت يكپارچگى جغرافيايى شام از دمشق تا حلب فكر مىكرد. در بخش ديگر جغرافياى اسلامى يعنى مصر هم طلائع بن رزيك وزير ضد صليبى فاطميان تنها راه رهايى از خطر صليبىها را اتحاد دمشق و قاهره مىدانست و با اين ديدگاه، مكاتبات خود را با نورالدين زنكى آغاز كرد، (114) هر چند نورالدين نپذيرفت. طلائع بن رزيك در سال 552ه/1157م. با دو مرحله لشكركشى به اردن و تحميل ضربات سنگين بر صليبىها، به قاهره بازگشت. (115) حملات دوباره او در سال بعد، صليبىها را به تقاضاى آتشبس واداشت. (116) «شاوربن مجير سعدى» كه دشمن خاندان ابن زريك بود، وزارت مصر را عهدهدار شد و از آنجا كه «امر مصر في وزارته في ادبار»، (117) «ضرغامبن عامر لخمى» رقيب او قدرت را به دست گرفت و شاور مجبور شد از نورالدين كمك بخواهد. (118) در همين ايام، آمورى كنتيافا و عسقلان به عنوان جانشين بالدوين سوم پادشاه بيتالمقدس شد و چون بيش از ديگر پادشاهان صليبى اهميتبازرگانى مصر را مىدانست، (119) در شوال 558/سپتامبر 1163. به آن سرزمين حمله كرد، اما مقاومت ضرغام باعثشد كه او بدون دستيابى به نتيجه، باز گردد. (120) اگرچه پادشاه صليبى در اين تهاجم از فاطميان شكستخورد، اما به نكات مهمى از جمله ضعف دولت اسماعيلى مصر به علت نزاع و خصومت وزيران، ضعف روحيه نظامىگرى بين سپاهيان، ثروت طبيعى مصر و امكان جذب مسيحيان قبطى در آن سرزمين پى برد، كه همه آنها از عوامل تحريك كننده آمورى براى حمله مجدد به مصر بود. شاور به نورالدين قول داده بود كه در صورت پشتيبانى از او، اولا: ثلثخراج مصر را به اتابك زنكى بدهد; ثانيا: حقوق سپاهيان نورالدين را پرداخت كند; ثانيا: سيادت و سرورى نورالدين بر مصر را بپذيرد. (121) نورالدين زنكى كه سلطه بر مصر را ضرورى مىدانست، سپاهى را به فرماندهى «اسدالدين شيركوه» (122) به مصر فرستاد و با قتل ضرغام، مصر را در اختيار رقيبش شاور قرار داد. (123) شاور از همان ابتدا پيمان خود با نورالدين و شيركوه را نقض كرده و از دادن خراج به دولت زنكى خوددارى نمود (124) و با صليبىها وارد مذاكره شد. (125) وى به صليبىها اطمينان داد كه در صورت اعزام نيرو به مصر، علاوه بر پرداختبيست و هفت هزار دينار، علوفه اسبهاى شهسواران مهماننواز را تامين خواهد كرد. (126) مقريزى معتقد است نورالدين محمود زنكى از آغاز نسبتبه پيماندارى «شاور» ترديد داشت. (127) صليبىها كه وحدت مصر و شام را براى خود خطرناك مىدانستند، و به گفته ابن واصل «انهم قد خافوا خوفا شديدا اذا ما تحقق ذلك و ايقنوا بالهلاك، و ان بلادهم تستاصل»، (128) تقاضاى شاور را پذيرفتند و سپاه شيركوه را كه در «بلبيس» (129) اردو زده بود محاصره كردند. اين محاصره با ترك مصر از سوى دو سپاه صليبى و شيركوه بدون درگيرى پايان يافت. (130) رانسيمان با استناد به اقوال «ويليام صورى»، «ابن اثير» و «ابوشامه» در اينباره چنين گفته است: «دو سپاه مسلمان و مسيحى در دو مسير جداگانه موازى از شبه جزيره سينا گذشته و مصر را به شاور واگذار نمودند. شيركوه آخرين فرد از سپاه خود بود كه از مصر پا بيرون نهاد. آنگاه كه به قصد بدرود نزد فرنگان آمده بود يكى از تازهواردان باخترى از او پرسيد كه مگر از امكان خيانتبيمناك نيست و شيركوه با سرفرازى پاسخ داد كه در چنين صورتى سربازانش همه به كينخواهى برخواهند خاست و آن مرد فرنگى در جواب گفتحال درمىيابد كه چرا صليبيان براى او اينهمه قدر و منزلت قائلند.» اما اتابك زنكى و فرمانده نظامى او شيركوه نمىتوانست دل از مصر ببرد. موقعيت استراتژيكى مصر، حاصلخيزى آن سرزمين و نگاه تعصبآميز به شيعيان فاطمى، به علاوه ضرورت يكپارچگى جغرافياى نيل تا فرات و لزوم گوشمالى شاور كه به او خيانت كرده بود، ذهن نورالدين را مشغول نموده بود; بنابراين، طبيعى بود كه وى به مصر لشكركشى كند. (131) در حمله او در سال 563ه/1167م. شاور مجددا از آمورى كمك خواست. پادشاه صليبى بيتالمقدس همه نجبا را فرا خواند و به آنها گفت: «اگر نورالدين كه بر همه سوريه اسلامى فرمانروايى مىكند مصر را تصرف كند، همه سرزمينهاى فرنگى از دو سو در محاصره قرار خواهند گرفت و به زودى سوريه فرنگى سقوط خواهد كرد; پس بايد هر چه زودتر به كمك شاور شتافت و مصر را نجات داد». (132) سپاه آمورى به سوى مصر حركت كرد و در قاهره و در كرانه شرقى رودخانه نيل از جانب شاور مورد استقبال قرار گرفت. (133) پيشنهاد شاور به صليبىها پرداخت چهارصدهزار دينار در دو قسط بود، مشروط بر آنكه وى زودتر از سپاه زنكى مصر را ترك نكند. (134) آمورى براى اطمينان خاطر از اين پيمان، «هوگ» صاحب قيساريه را به همراه فرمانده سوران معبد به نزد العاضد خليفه خردسال فاطمى فرستاد تا رضايت او را نيز جلب كند. (135) رانسيمان با استناد به تاريخنگاران پيش و معاصر جنگها (136) وقايع اين نبرد را شرح داده است. (137) شيركوه نيز تن به مصالحه و آتشبس داد. تاريخنگاران مسلمان و مسيحى معاصر جنگها مفاد آتشبس را با دو برداشت ارائه دادهاند; ابن اثير به عنوان نماينده تاريخنگارى مدرسه اسلامى نوشته است: در اين معاهده شيركوه بايد پنجاههزار دينار به علاوه مناطق اشغالى را بگيرد و صليبىها بدون هيچ عايدى به شام بازگردند. (138) ويليام صورى تاريخنگار مدرسه صليبى بر بقاى اسكندريه در دست آمورى، مبادله اسيران جنگى و ترك مصر توسط سپاه شيركوه تاكيد دارد. (139) به نظر مىرسد آنكه بر اصل صلحنامه تاكيد مىكند ابوشامه است. او معتقد استخروج دو سپاه زنكى و صليبى از مصر، مبادله اسيران و عدم تعقيب آن دسته از مردم اسكندريه كه صلاحالدين و عمويش را كمك كردند از سوى شاور، از مفاد اصلى صلحنامه است. (140) البته صليبىها به هنگام ترك مصر و بنا به تقاضاى شاور، شحنگى و نگهبانى دروازههاى قاهره را در دست نيروهاى خود نگه داشتند. (141) به اين ترتيب، پايتخت فاطميان تحتالحمايه صليبىها درآمد. آمورى بعد از بازگشتبه بيتالمقدس تصميم گرفت ابتدا همراهى دولت همكيش خود بيزانس را جلب نموده و سپس به مصر لشكركشى كند. ازدواج سياسى او با «مارى كومنن» - برادرزاده امپراتور بيزانس (142) - زمينهساز اين وحدت شد. (143) اما به نظر مىرسيد امپراتور بيزانس در ازاى مشاركت در جنگ عليه فاطميان مصر، علاوه بر غنائم، حاكميتبعضى از مناطق را مطالبه كرده است. (144) آمورى كه اين زيادهروى امپراتور را توقع نداشت، ويليام صورى تاريخنگار دربار خود را به بيزانس فرستاد تا پيمانى منطقى ببندد. (145) در همين زمان كه نماينده آمورى در بيزانس بود، پادشاه صليبى با اصرار شواليهها به مصر حمله نمود و در طليعه دومين ماه سال 564ه/نوامبر 1168. «بلبيس» و سپس قاهره را محاصره كرد. (146) صليبىها بلبيس را كه در درست فرزند شاور بود سراسر به خون كشيدند. (147) زمانى كه قاهره در محاصره صليبىها بود به نگاه خبر رسيد كه العاضد خليفه فاطمى كه تاكنون تحريكى نشان نداده بود، از نورالدين و شيركوه كمك خواسته و نامهاى بدين عبارت براى او فرستاده است: «واغوثاه! واغوثا! واغوثا! الحق دين الاسلام! ادرك امة محمد عليه السلام! يا نورالدين! يا نورالدين! يا نورالدين!» (148) نورالدين اهميت مصر را درك مىكرد و معتقد بود اگر دشمن بر سرزمين مصر استيلا يابد بر ساير سرزمينهاى اسلامى نيز مستولى خواهد شد (149) ; لذا شيركوه را با سپاهى بزرگ روانه مصر كرد. ورود اين سپاه كه به گفته مورخان مسلمان به منزله فتح جديد مصر بود (150) عقبنشينى سپاه صليبى از مصر را درپى داشت. (151) با فرمان خليفه فاطمى، شاور كه عامل اصلى حملات دشمنان به مصر بود، كشته شد (152) و اسدالدين شيركوه نيز كه با لقب «المك المنصور اميرالجيوش» جانشين او شده و لباس وزارت را پوشيده بود پس از دو ماه و اندى مرد (153) و برادرزادهاش صلاحالدين وزير فاطميان شد. (154) آمورى پس از اين مرحله متوجه شد كه غلبه بر مصر جز با همراهى دولتبيزانس امكانپذير نيست. ولتبيزانس هم به مصر چشم طمع داشت و بر اين اساس با ارسال نيروى دريايى خود به جنگ موافقت نموده و در اواخر سال 563ه/1169م. ناوگان بزرگى را به فرماندهى كنتوس تفانوس (155) آماده نمود. سپاه مشترك صليبى - بيزانس در ابتداى سال 565ه/1169م. دمياط (156) را محاصره كرد، (157) اما پس از پنجاه روز محاصره و با دادن تلفات سنگين دست از محاصره دمياط برداشته و به فلسطين بازگشت. ابن اثير را در قالب مثال چنين توصيف مىكند: «خرجت النعامة تطلب قرنين رجعتبلا اذنين». (158) با پايان جنگ، دمياط دشمن صليبى چشم از مصر و قلمرو فاطميان برداشت و از اين پس نقش فاطميان در جنگ صليبى خاتمه پذيرفت. منابع:
- تاريخ الفرنجة غزاة بيتالمقدس، ترجمه حسينمحمد عطيه (اسكندريه، دارالمعرفة الجامعية، 1990م). - ابنابى الهيجا، عزالدين محمدبن ابى الهيجا ابنمحمد... تاريخ ابنابى الهيجا، تحقيق صحبى عبدالمنعم محمد، رياض الصالحين، 1413ه . - ابناثير جزرى، محمدبن محمدبن عبدالكريم شيبانى، التاريخ الباهر فى الدولة الاتابكية، تحقيق عبدالقادر احمد طليمات، قاهره دارالكتب الحديث، [بىتا]. - الكامل فى التاريخ، تحقيق على شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه . - ابن اياس حنفى، محمدبن احمد، بدائع الزهور فى وقايع الدهور، تحقيق محمد مصطفى، قاهره الهيئة المصرية العامة لكتاب، 1402ه جلد اول. - ابن ايبك الدوادارى، ابوبكر عبداللهبن ابيبك، كنز الدرر و جامع الغرر، جزء ششم به نام «الدرة المضيئة فى اخبار الدولة الفاطمية» تحقيق صلاحالدين المنجد، جزء هفتم «الدر المطلوب فى اخبار ملوك بنى ايوب» تحقيق سعيد عبدالفتاح عاشور، جزء هشتم «الدرة الزكية فى اخبار الدولة التركية» تحقيق و. هاريمان، قاهره، المعهد الالمانى للآثار، 1961، 1971، 1972م. - ابن تغرى بردى، ابوالمحاسن يوسف، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهره، قاهره، دارالكتب المصرية، 1375ه . - ابن جوزى، ابوالفرجبن علىبن محمدالمقرشى (597ه/1201م)، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، 5-10، حيدرآبادهند، دائرةالمعارف العاثمانية، 1375-1359ه (1940م). - ابن خلدون، عبدالرحمنبن محمد. - تاريخ ابنخلدون، ترجمه عبدالمحمد آيتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1363-1371ش. - ابن سباط مغربى، صدق الاخبار (تاريخ ابن سباط)، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى، طرابلس (لبنان)، گروس پرس، 1413ه . - ابن الطوير، ابومحمد المرتضى عبدالسلامبن الحسن الفهرى قيسرانى، نزهة المقلتين فى اخبار الدولتين، تحقيق ايمن فواد سيد، اشتوتگارت، النشرات الاسلاميه، 1992م. - ابنقاضى شهبه، بدرالدين ابوالفضل محمدبن ابىابكربن احمد اسدى دمشقى الشافعى، الكواكب الدريه فى السيرة النريه، تحقيق محمود زايد، بيروت درالكتاب الجديد، 1971م. - ابن قلانسى، حمزةبناسد بنعلى تميمى، ذيل تاريخ دمشق، تحقيق سهيل زكار، دمشق، دار حسان، 1403ه. ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، تحقيق شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه . - ابن مامون بطائحى، جمالالدين ابوعلى موسى، اخبار مصر، تحقيق ايمن فواد سيد، قاهره، المعهد الفرنسى للآثار، 1983م. - ابن منقذ، اسامه الاعتبار، تحقيق فيليپ حتى، - [بىجا]: الدارالمتحدة للنشر، 1981م. - ابن منير طرابلسى، ديوان، به اهتمام عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، دارالجليل، 1986م. - ابن ميسر، تاجالدين محمدبن علىبن يوسف، اخبار مصر، تحقيق ايمن فواد سيد، قاهره، المعهد العلمى الفرنسى للآثار الشرقيه، 1981م. - ابن واصل، جاملالدين محمدبن سلام، مفرج الكروب فى اخبار بنى ايوب، تحقيق جمالالدين الشيال، قاهره، جامعة فؤاد الاول، دار احياء التراث القديم، 1953، 1957م. - ابوشامه، عبدالرحمانبن اسماعيل، الروضتين فى اخبار الدولتين النورية و الصلاحية، تحقيق محمد حلمى محمد محمد، قاهره، لجنة التاليف و الترجمه و النشر، 1956م. - ابوالفداء، عمادالدين اسماعيلبن علىبن محمود، المختصر فى اخبار البشر، تحقيق محمود ايوب، بيروت دارالكتب العلمية، 1997م. - اومان، شارل الامبراطوريةالبيزنطية، ترجمه مصطفى طه بدر، قاهره، 1953، 1960م. - ايمن فواد، سيد، الدولة الفاطمية فى مصر، قاهره: [بىنا]، 1992. - بندارى، فتحبن على، سنا البرق الشامى، تحقيق دكتر فتحيه نبراوى، مصر، مكتبة الخانجى، 1979م. - پرواز، ژوزه، عالم الصليبين، ترجمه قاسم و محمدحسن خليفه، مصر، دارالمعارف، 1981م. - تدمرى، عمرعبدالسلام، تاريخ طرابلس السياسى و الحضارى عبرالعصور، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1404ه (1981، 1978م). - جونى، وفا، دمشق و المملكة اللاتينية فى القدس، بيروت دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1997م. - چارتر، فوچه، تاريخ الحملة الى القدس، ترجمه زياد العسلى، عمان دارالشروق للنشر و التوزيع، 1990م. - حموى، ياقوتبن عبدالله، معجم البلدان، بيروت داراحياء الثراث العربى، 1399ه . - حنلى، مجيرالدين، الانس بتاريخ القدس و الخليل، عمان، مكتبة المحتسب، 1973م. - دجانى، هاديه و برهان دجانى، الصراع الاسلامي الفرنجى على فلسطين فى القرون الوسطى، بيروت مؤسسة الدراسات الفلسطينية، 1994م. - اسهام علماء العرب و المسلمين فى علم النبات، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405ه . - اسهام علماء العرب و المسلمين فى الكيمياء، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405ه . - اعلام الفيزياء فى الاسلام (با همكارى جلال شوقى)، بيروت، مؤسسة الرساله، 1404ه . - دفترى، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدرهاى، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1357ش. - رانسيمان، استيون تاريخ جنگهاى صليبى، ترجمه منوچهر كاشف، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى 1371ش، چاپ سوم. - زركلى، خيرالدين الاعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، 1984م (چاپ ششم). - زكار، سهيل الحروب الصليبية، دمشق، دار حسان، 1984.م. - مدخل الى تاريخ الحروب الصليبية، بيروت، 1973م. - صالحبن يحيى، تاريخ بيروت، تحقيق فرانسيس هورس و كمال صليبى، بيروت دارالمشرق. - صورى، ويليام، تاريخ الحروب الصليبية، ترجمه سهيل زكار، دمشق: دارالفكر، 1994م. - طقوش، محمدسهيل تاريخ الزنكيين فى بلاد الشام و اقليم الجزيرة، بيروت، دارالنفائس، 1988، 1999م. - طلائعبن زريك، ديوان، گردآورى الامينى، بغداد، [بىنا]، 1964م. - عارف، عارف المفصل في تاريخ القدس، قدس، 1961م. - عاشور، فايد حمادمحمد، جهاد المسلمين فى الحروب الصليبية، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1405ه . اين كتاب با نام جهاد مسلمانان در جنگهاى صليبى توسط عباس عرب به فارسى برگردان و چاپ شده است (تهران، دفتر فرهنگ اسلامى، 1373ش). - غوانمه، يوسف حسن درويش امارة الكرك الايوبية، عمان دارالفكر، 1402ه . - دارسات فى تاريخ الاردن و فلستين فى العصر الاسلامى، عمان، دارالفكر، 1983م. - قاسم، قاسم عبده ماهية الحروب الصليبية. - كويت: المجلس الوطنى للثقافة و الفنون و الآداب، 1410. - گروسه، رنه، تاريخ جنگهاى صليبى، ترجمه ولىالله شادان، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1377ش. - ماير، هانس ابرهارد جنگهاى صليبى، ترجمه عبالحسين شاهكار، شيراز، انتشرات دانشگاه شيراز، 1371ش. - مجهول المؤلف اعمال الفرنجة و حجاج بيتالمقدس، ترجمه حسن حبشى، قاهره، 1958م. - مجهول المؤلف (حدود قرن 6ه/12م) البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان، به اهتمام كلود كاهن، مجلة الدراسات الشرقية، - مجهول المؤلف (حدود قرن 6ه/12م) البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان، به اهتمام كلود كاهن، مجلة الدراسات الشرقية، (Bulletin d|etudes orientats) ،ج 7-8، پاريس 1938م. - مقريزى، تقىالدين احمدبن على اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطميين الخلفاء، تحقيق جمالالدين الشيال و محمد حلمى احمد، قاهره: المجلس الاعلى على للشؤون الاسلامية، 1967م. - السلوك لمعرفة دول الملوك، تحقيق محمد مصطفى زيادة. - قاهره: دارالكتب المصرية، 1934-1942م. - المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار مشهور به خطط، بيروت دارصادر، [بىتا]. - ناصرى طاهرى، عبدالله تاريخ جنگهاى صليبى، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369. - ناصرى طاهرى، عبدالله علل و آثار جنگهاى صليبى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373ش. - نوار، صلاحالدين محمد، العدوان الصليبى على العالم الاسلامى (490-515ه/1097-1121م)، اسكندريه: دارالدعوة، [بىتا]. ينى، جورجى تاريخ سوريا، بيروت، 1881م. - يوسف، ژوزف نسيم العدوان الصليبى على بلاد الشام، هزيمة لويس التاسع فى الاراضى المقدسه، اسكندريه، 1971م. - يوسف، ژوزف نسيم العرب و الروم و اللاتين فى الحروب الصليبية الاولى، بيروت، دارالنهضة العربيه، 1981م. منابع لاتين:
- Duggan, A, The story of the crusddes, London, 1963. - Michaud, JF History des Croisades, paris, 1957l - setton, K.M. A History of the Crusades: Pensylvania, 1952-1958.
يادداشت:
1) عضو هيات علمى كتابخانه ملى. 1. تقىالدين احمدبن على مقريزى، السلوك لمعرفة دول الملوك، تحقيق محمدمصطفى زياده (قاهره، دارالكتب المصريه، 1934-1942م) ج 1، ص 33. 2. از فرماندهان ترك در دولت البارسلان و ملكشاه بود. 3. A History of the Crusader, Pensylvania Press, 1962, p172. 4. وفا جونى، دمشق و المملكة اللاتينيه فى القدس (بيروت، دارالفكر، 1417ه) ص 47-51 و دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 566. 5. على بن ظافر ازدى (567-623ه) صاحب كتاب اخبار الدول المنقطعة. 6. شهابالدين احمد نويرى (677-733ه) صاحب كتاب نهاية الارب فى فنون الادب. 7. عبدالرحمنبن خلدون تاريخنگار مشهور مغربى صاحب كتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر. 8. جلالالدين سيوطى صاحت كتاب تاريخ الخلفا. 9. جمالالدين البوالمحاسن ابن تغرى بردى صاحب كتاب النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهره. 10. محمدبن عبدالكريم شيبانى (ابن اثير جزرى)، الكامل فى التاريخ، تحقيق على شيرى (بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه) ج 6، ص 377. 11. ريموند آگيل در كتاب خود به محاصره انطاكيه توسط صليبىها اشاره كرده و مىگويد: «در حين محاصره سفيران پادشاه مصر در انطاكيه بودند»، ولى از زمينه و علت ورود آنها به انطاكيه سخن نمىگويد.; ريموند آگيل، تاريخ الفرنجة غزاة بيتالمقدس، ترجمه حسن محمد عطيه (اسكندريه، دارالمعرفة الجامعية، 1990م) ص 105. 12. ويليام صورى، تاريخ الحروب الصليبية، ترجمه سهيل زكار (دمشق، دارالفكر، 1994م) ج1، ص 297-298. 13. رنه گروسه، تاريخ جنگهاى صليبى، ترجمه ولىالله شادان (تهران، نشر و پژهش فرزان روز، 1377ش) ج 1، ص 303. 14. استيون رانسيمان، تاريخ جنگهاى صليبى، ترجمه منوچهر كاشف (چاپ سوم: تهران، شركت انتشارات على و فرهنگى، 1371ش) ج 1، ص 303. 15. Hamilton Gibb. The Caliphate and the Arab State, 1955, Vol 1, p. 81-98. 16. بلدة فى شرق طرابلس; ياقوتبن عبدالله حموى، معجم البلدان (بيروت، داراحياء التراث العربى، 1399ه) ج 4، ص 109. 17. ريموند آگيل، همان ،ص 187 و ويليام صورى، همان ،ص 320. 18. سعيد عبدالفتاح عاشور، شخصية الدولة الفاطمية فى الحركة الصليبية، المجلة التاريخية المصرية، قاهره، 1969م، ص 16، ص 15-66. 19. «و در پهناى مسجد درى است مشرقى كه آن را بابالعين گويند كه چون از اين در بيرون روند و به نشيبى فرو روند آنجا چشمه سلوان است»; ناصر خسرو، سفرنامه، به كوشش نادر وزينپور (تهران، اميركبير، 1366ش) ص 48. 20. ويليام صورى، همان، ص 415-420. 21. استيون رانسيمان، همان، ص 386 و عارف عارف، تاريخ القدس (قاهره، بىنا، 1959م) ص 292. البته ويليام صورى به شكل مبالغهآميز مىنويسد: «حاكم فاطمى شهر اكثر ساكنان مسيحى شهر را كشت»، كه واقعيت ندارد; همان، ص 428. 22. William Embriaco 23. Primus Embriaco 24. شهر كوچكى در ساحل فلسطين ميان عكا و قيساريه; ياقوتبن عبدالله حموى، همان، ج 5، ص 370. 25. صلاحالدين محمد نوار، العدوان الصليبى على العالم الاسلامى (اسكندريه، دارالدعوة، بىتا)، ص 112. 26. تقىالدين احمدبن على مقريزى، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطميين الخلفاء، تحقيق جمالالدين الشيال و محمد حملى احمد (قاهره، المجلس الاعلى على الشؤون الاسلامية، 1967م) ج 3، ص 23. 27. حمزة بن اسدبن على تميمى (ابن قلانسى)، ذيل تاريخ دمشق، تحقيق سهيل زكار (دمشق، دارحسان، 1403ه) ص 136. البته سپاه افضل بيست روز بعد از سقوط قدس رسيد و مجبور شد در عسقلان بماند. 28. تاجالدين محمدبن على بن يوسف (ابن ميسر)، اخبار مصر، تحقيق ايمن فواد سيد (قاهره، المعهد العلمى الفرنسى للآثار الشرقيه، 1981م) ص 31; ابن اثير جزرى، همان، ص 383-384 و مجهول المؤلف، البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان، به اهتمام كلود كاهن (پاريس، مجلة الدراسات الشرقية 1938 ,tudes orientals Bulletiond|e م). ج 1، ص 436-437. 29. ريموند آگيل، همان، ص 247; فوچه چارتر، تاريخ الحملة الى القدس، ترجمه زياد العسلى (عمان، دارالشروق للنشر و التوزيع، 1990م) ص 75 و ويليام صورى، همان، ص 436-437. 30. استيون رانسيمان، همان، ص 376-377. 31. ابومحمد مرتضى عبدالسلام بن حسن فهرى قيسرانى (ابن طوير)، نزهة المقلتين فى اخبار الدوليتن، تحقيق ايمن فواد سيد و فرانس شتايز (اشتوتگارت، النشرات الاسلامية، 1992م) ص 3; خطط مقريزى، ج 1، ص 443; ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهره (قاهره، دارالكتب المصريه، 1375ه) ج 5، ص 145 و ويليام صورى، همان، ص 457. 32. منطقهاى در شمال عسقلان. 33. ابن اثير جزرى، همان، ص 470; ابن ميسر، همان، ص 39 و ابن طوير، همان. 34. ابن ميسر، همان; ابن قلانسى، همان، ص 137 و فوچه چارتر، همان، ص 78. 35. مانند ابن فرات كه در كتاب تاريخ الدول و الملوك (ج 2، ق 2، ورق 50) مىنوسد: «فخذل (الافضل) من جهة عسكره، و علم ان السبب فى ذلك من جنده»; نقل از: صلاحالدين محمد نوار، همان، ص 150. خطط مقريزى، ج 1، ص 443. 36. وفيات الاعيان، ج 3، ص 418 (در شرح حال عادل بن سلار). 37. «هى من اعمال الاردن بينها و بين دمشق ثلاثة ايام و كذلك بينها و بين بيتالمقدس»; ياقوتبن عبدالله حموى، همان، ص 17-18. 38. امارت الجليل يا ماوراء رود اردن; .Trans Jordan 39. شهر كوچك ساحلى ميان قيساريه و يافا. ياقوت بن عبدالله حموى، همان، ج 1، ص 107، ابوالفداء، تقويم البلدان، ص 239. 40. صلاح الدين محمدنوار، همان، ص 167. 41. فايد حماد محمد عاشور، جهاد مسلمانان در جنگهاى صليبى، ترجمه عباس عرب (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373ش) ص 155. 42. در ساحل مديترانه نزديك يافا; ياقوت بن عبدالله حموى، همان، ص 2، ص 332. 43. Setton, History of the Crusads, Vol. 1, P. 380. 44. ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 167 و ابن قلانسى، همان، ص 224-225. 45. ابن قلانسى، همان، ص 227; تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 26; ابن ميسر، همان، ص 40; البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف) ص 115 و عظيمى، تاريخ حلب، ص 360. ابن اثير اين حادثه را مربوط به سال 496ه دانسته است; (همان، ص 432) و ابن تغرى بردى مربوط به سال 493ه; (همان، ص 152) و فوچه چارتر مربوط به سال 1102م. مطابق سال 495ه دانسته است; (همان، ص 122). رانسيمان نيز سال 494ه (1101م) را ثبت كرده است; (همان، ج 2، ص 84). 46. Ibelin (ابلين) در جنوب غربى رمله. 47. فايد حماد محمد عاشور، همان، ص 165-166. 48. ابن ميسر، همان، ص 40 و وفيات الاعيان، ج 2، ص 450. 49. ابن قلانسى، همان، ص 229. 50. ابن اثير جزرى، همان، ص 422 و ويليام صورى، همان، ص 502-503. 51. ابن قلانسى، همان، ص 232; استيون رانسيمان، همان، ج 2، ص 100-101 و فايد حماد محمد عاشور، همان، ص 170. 52. ابن اثير جزرى، همان، ص 427 و ابن ميسر، همان، ص 41. 53. ابن قلانسى، همان، ص 240; ابن ميسر، همان و ويليام صورى، همان، ص 575. 54. ابن قلانسى، همان، ص 240-241. 55. تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 35. 56. رنه گروسه، همان، ص 69-70. 57. صلاحالدين محمدنوار، همان، ص150. 58. :Lattaquie بندرى در شمال سوريه فعلى و نزديك طرابلس. 59. استيون رانسيمان، همان، ص 8. 60. Tripoli 61. Raymondde Gille 62. :Tortose بندرى در ساحل مديترانه، در سوريه فعلى و نزديك طرابلس. 63. اين قلعه كه معروف به قلعه «سن ژيل» است و ويليام صورى آن را «كوه حاجيان» - - Pelegrinus Mons ناميده، با مساعدت امپراتور بيزانس آلكسيوس كومنن كه از حاكم بيزانسى قبرس خواسته بود سن ژيل را كمك كند ساخته شد; صلاحالدين محمد نوار، همان، ص 260. 64. William Jordon 65. نام او «ايماتوس فيلوكاس» - - Eumathius Philocates است. 66. ابن اثير جزرى، همان، 487; عمادالدين اسماعيل بن على بن محمود(ابوالفداء)، المختصر فى اخبار البشر، تحقيق محمود ايوب (بيروت، دارالكتب العلميه، 1997م) ج 2، ص 223 و تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 42. 67. به نامهاى Hugh Embriaco و Ansaldus Embriaco 68. ابن اثير جزرى، همان، ص 500 و البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 116. در مورد تسخير طرابلس، در منابع تاريخى ميان سال 502 و 503 اختلاف است. 69. ابن الفرات در «تاريخ الدول الملوك» مىنويسد: «فحزن الناس على اهلها و بكوالمصابها... و فزع اهل الشام قاطبة...»; نقل از: صلاحالدين محمد نوار، همان، ص 283. 70. Toulouse 71. جورجى ينى، تاريخ سوريا (بيروت، بىنا، 1881م) ص 437. 72. ابن اثير جزرى، همان، ص 422. 73. :Turbessel قلعهاى كه تابع شهر رها (ادسا) بود و الآن تابع منطقه جبل سمعان در استان حلب سوريه است. 74. ويليام صورى، همان، ص 540. 75. همان; البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 116; ابن قلانسى، همان، ص 269; تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 45; جورجى ينى، همان، ص 438 و صلاحالدين محمد نوار، همان، ص 284-288. 76. تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 43 و ابن قلانسى، همان، ص 260. 77. تاريخ الدول و الملوك، ج 1، ورق 37ب; نقل از: صلاح الدين نوار، همان، ص 290. 78. نام او Ordelafo Valerii بود. 79. ابن قلانسى، همان، ص 247; ابن اثير جزرى، همان، ص 505; ويليام صورى، همان، ص 540-543 و البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجمول الؤلف)، ص 117. 80. Ascalon 81. Tyre 82. فوچه چارتر، همان، ص 236-237. 83. Anna Comena دختر امپراتور بيزانس. 84. THe Alexiad, P. 365. 85. ويليام صورى، همان، ج 2، ص 617. 86. همان، ص 614. 87. همان، ص 612. 88. :Toron دژ تبنين (تورون) در نزديكى صور واقع و يكى از پايگاههاى مهم نظامى صليبىها در سالهاى بعد بوده است. 89. ابن ميسر، همان، ص 42 و ابن قلانسى، همان، ص 255. 90. ابن قلانسى، همان، ص 263. 91. او عموى مامون بطائحى بود كه پس از افضل به مقام وزارت رسيد; البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف) ، ص 119. 92. ابن قلانسى، همان، ص 289. 93. البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، همان; ابن قلانسى، همان، ص 336-338 و فوچه چارتر، همان، ص 216. 94. Spona Syrie 95. Duggan (A), The Story of the Crusades, London, 1963, P. 34.95 96. خطط مقريزى، ج 2، ص 44. 97. تقى الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 50. 98. ابن قلانسى، همان، ص 275. 99. همان، ص 275-276 و ابن اثير جزرى، همان، ص 504. 100. افضل با تدبير و كياستخود اهالى عسقلان را عليه شمس الخلافه شوراند و با اين كار زمينه قتل او را فراهم و جانشين او را تعيين كرد; ابن قلانسى، همان; ابن اثير جزرى، همان، تقىالدين احمدبن على مقريزى همان، ص 50-51. 101. صلاحالدين محمد نوار، همان، ص 328-329. 102. Mont Royal (Montreal),. 103. صلاحالدين محمد نوار، همان، ص 332. 104. ويليام صورى، همان، ص 813; ابوبكر عبداللهبن ايبك (ابن ايبك دوادارى)، كنزالدرر و جامع الغرر (قاهره، المعهد الالمانى للآثار، 1961م) ج 6، ص ص 562 و البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المالك) ص 130. 105. فرهاد دفترى، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدرهاى (تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1375ش) ص 309. 106. تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 215. 107. همان، ص 234 و عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، الروضتين فى اخبار الدولتين النورية و الصلاحيه، تحقيق محمد حلمى محمد محمد (قاهره، لجنة التاليف و الترجمه و النشر، 1956م) ج 1، ص 303. 108. طلائعبن زريك، ديوان، گردآورى الامينى (نجف اشرف، المكتبة الاهلية، 1383ه) ص 63-140. 109. ر.ك: عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، و ابن منير طرابلسى، ديوان، به اهتمام عمر عبدالسلام تدمرى (بيروت، دارالجيل، 1986م) ص 96، 191، 199 و.... 110. معينالدين انربنعبدالله از غلامان طغتكين مؤسس سلسله بوريان بود كه در سالهاى 497-549 در دمشق حكومت كردند. 111. عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 190. 112. او در سال 492 هجرى در موصل به دنيا آمد. شرح حال مختصر او در كتاب مهاجران آلابوطالب (ص 585) آمده است. 113. عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ج 2، ص 105. 114. همان، ج 1، ص 303 و تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 234. 115. تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 230. 116. همان، ص 236. 117. ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 346. 118. همان. 119. وفاجونى، همان، ص 277. 120. تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 262 و ويليام صورى، همان، ص 885. 121. ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 338 و 346. 122. او عموى صلاحالدين ايوبى است. 123. البستان الجامع لجميع توارخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 134; ابن اثير جزرى، همان، ج 7، ص 172-173; ذهبى، دول الاسلام، ص 291-292 و عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 6. 124. ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 345. 125. يوسف حسن درويش غوانمه، امارة الكرك الايوبيه (عمان، دارالفكر، 1402ه) ص 86. 126. محمد سهيل طقوش، تاريخ الزنكيين فى بلاد الشام و اقليم الجزيرة (بيروت، دارالنفائس، 1988، 1999م) ص 330; نقل از ويليام صورى. 127. جمالالدين محمدبن سالم (ابن واصل)، مفرج الكروب فى اخبار بنى ايوب، تحقيق جمالالدين الشيال (قاهره، جامعة فؤاد الاول، داراحياءالتراث القديم، 1953، 1957م)، ج1، ص 139. 128. بلبيس: مدينة بينها و بين فسطاط مصر عشره فراسخ على طريق الشام; ياقوت بن عبدالله حموى، همان، ج 1، ص 479. 129. جمالالدين محمدبن سالم (ابن واصل، همان، ص 140; خطط مقريزى، همان، ص 47-50; البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 135; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ج 1، ص 331-337; عمادالدين اسماعيل بن على بن محمود (ابوالفداء)، همان، ج 3، ص 43; ابن ايبك دوادارى، همان، ج 7، ص 27; تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 264-278 و ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 238. 130. استيون رانسيمان، همان، ص 429. 131. عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 363 و ابن واصل، همان، ص 148. 132. ويليام صورى، همان، ص 895 و رنهگروسه، همان، ص 198. 133. ويليام صورى، همان، ص 896. 134. همان، ص 899. 135. همان، ص 899-902. 136. همان، ص 906-920; ابناثير جزرى، التاريخ الباهرفى الدولة الاتابكية، تحقيق عبدالقادر احمد طليمات (قاهره، دارالكتب الحديث، بىتا) ص 134; تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 287-289; النوادر السلطانية، ص 208; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 364-366 و 428 و فتح بن على بندارى، سناالبرق الشامى، تحقيق فتيحه نبراوى (مصر، كتبة الخانجى، 1979م) ج 1، ص 64. 137. استيون رانسيمان، همان، ص 434-436. 138. ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 190. 139. ويليام صورى، همان، ص 919-920. 140. عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 428. 141. ابن اثير جزرى، التاريخ الباهر فى الدولة الاتابكية، ص 134; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 366; ابن واصل، همان، ص 152; تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 278 و ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 350. 142. امانوئل كومنن. 143. ويليام صورى، همان، ص 923; استيون رانسيمان، همان، ص 442 و رنه گروسه، همان، ص 202. 144. ويليام صورى، همان، ص 926-927. 145. همان، ص 927. 146. الجامع البستان لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 138; ابن سباط مغربى، صدق الاخبار (تاريخ ابن سباط)، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى (طرابلس، گروس پرس، 1413ه) ج 1، ص 120; رنه گروسه، همان ص 404-405 و هانس ابرهارد ماير، جنگهاى صليبى، ترجمه عبدالحسن شاهكار (شيراز، انتشارات دانشگاه شيراز، 1371ش) ص 147. 147. استيون رانسيمان، همان، ص 443. 148. ابن ايبك دوادارى، همان، ج 7، ص 30; وى تاكيد مىكند كه بر اين عبارت چيزى نيفزوده و آنچه را نقل كرده عينا از نامه خليفه است. 149. ابن واصل، همان، ص 160. 150. همان و النوادرالسلطانيه، ص 209. 151. استيون رانسيمان، همان، ص 445. 152. فتح بن على بندارى، همان، ص 78; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 436 و ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 199. 153. رانسيمان در مورد شيركوه مىنويسد: «نام اين مرد در تاريخ تحتالشعاع آوازه خداونديش نورالدين و برادرزادهاش صلاحالدين قرار گرفته است; و حال آنكه در جمع تمام رهبران عالم اسلام فقط او بود كه به فراست دريافت كه به قصد بازپس گرفتن فسطين، نخستين قدم را بايد در كار تسخير مصر برداشت، كه موقعيت نظامى كمنظير و منابع فراوان داشت و به رغم ترديدهاى نورالدين خود هرگز از پا ننشست تا بدين آرزو تحقق بخشيد. ثمره تلاشهاى پىگير او را برادرزادهاش صلاحالدين چيد»; همان، ص 446. 154. البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 138; فتح بن على بندارى، همان، ص 79-81; ابن واصل، همان، ص 162 و تقىالدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 308. 155. Kontos tephanos 156. يكى از بنادر مصر در مصب رودخانه نيل. 157. البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، همان; ابن سباط مغربى، همان، ص 126; ذهبى، همان، ص 294-295; النوادر السلطانية، ص 33; فتح بن على بندارى، همان، ص 87; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 456-457; ابن واصل، همان، ص 179-183; ابن اثير جزرى، التاريخ الباهر فى الدولة الاتابكية، ص 143-144 و ويليام صورى، همان، ص 941-942. 158. ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 207 و التاريخ الباهر فى الدولة الاتابكية، ص 144. يعنى شترمرغ پى شاخ مىگشت، گوشهاى خود را هم از دست داد.