نقش شیعیان فاطمی در جنگ های صلیبی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش شیعیان فاطمی در جنگ های صلیبی - نسخه متنی

عبد الله ناصری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقش شيعيان فاطمى در جنگ‏هاى صليبى

دكتر عبد الله ناصرى طاهرى 1

جنگ‏هاى صليبى آن بخش از تاريخ اسلام و مسيحيت است كه بيشتر از منظر غربى‏ها تحليل شده و اروپاييان پيش و بيش از مسلمانان به بررسى و پژوهش در مورد آن پرداخته‏اند. مسلمانان خصوصا نخبگان آن‏ها در قرون پنجم و ششم هجرى، به جنگ‏هاى صليبى، به عنوان يك حادثه درجه دوم نگاه كرده‏اند. اين ديدگاه علاوه بر فرعى دانستن جنگ‏هاى صليبى، در مدرسه تاريخ‏نگارى اسلامى هم اثر گذاشت و اين تاثير، در ناديده گرفتن نقش تاريخى اسماعيليان متجلى شد، به طورى كه مقاومت و پايدارى فاطميان مصر در مقابل صليبى‏ها مورد غفلت قرار گرفت و حتى آن دولت‏به عنوان دعوت كننده صليبى‏ها به مشرق زمين معرفى شد. اين مقاله بر آن است تا با بهره بردارى از متون و منابع تاريخى، نقش واقعى شيعيان فاطمى در جنگ‏هاى صليبى را تبيين نمايد.

واژه‏هاى كليدى:

اسماعيليه، فاطميان، جنگ‏هاى صليبى، مسيحيت، بيت‏المقدس.

پيش‏گفتار

اختلافات سياسى بعد از درگذشت پيامبر(ص)، خود موضوع اساسى منازعات فكرى و كلامى در قرون بعدى شد. هم‏چنين آشنايى مسلمانان قرون نخستين با انديشه‏ها و آيين‏هاى تازه، سؤالات جديدى را در اذهان شكل داد، به گونه‏اى كه بخشى از افراد جامعه نسبت‏به بعضى از بنيان‏هاى اسلام شبهه نموده و جز گروهى از مردم كه به دور از هر گونه منازعه فكرى و سياسى، روح معنويت را در خود تقويت كرده و در مسير بزرگداشت «تصوف‏» دل خوش كردند، عموم مسلمانان با روى آوردن به دو حوزه فكرى كلام و فقه سياسى به اختلافات سياسى دامن زده و آن را تشديد نمودند. اكثريت جامعه اسلامى با الهام از ماجراى «سقيفه‏» و وجوب «اجتهاد» در مقابل «نص‏»، هر نوع حاكميت اجتماعى را تاييد كردند. اقليت جامعه نيز با رد اين نظر و در پرتو نصوص دينى و بنوى، اعتقاد به امامت را پذيرفت. از اواسط قرن پنجم كه اين ديدگاه و نظريه‏ها در قالب كتب و رسائل تدوين و دست‏به دست‏شد و در كنار دو خلافت مدعى در بغداد و قاهره، دو دولت مقتدر سلجوقى و اسماعيلى با «درفش و دينار» و «برهان و برداشت‏» به ترويج و تحكيم اين نظريه‏ها همت گماشتند، بر گسترش بحران‏هاى داخلى افزوده شد و حكومت‏هاى توجيه‏گر دو نظريه، دغدغه بقاى خويش را بيش از پيش نمايان كردند، به حدى كه در هجوم گسترده صليبى‏ها به سرزمين‏هاى شرقى جهان اسلام، مروجان نظريه نخست، دولت‏هاى طرفدار دومين ديدگاه را بيش از صليبى‏ها دشمن داشتند. از سوى ديگر، اسماعيليان - اعم از مستعلويان و نزاريان - كه شاخص‏ترين بخش گروه دوم بودند، با تكيه بر فلسفه انسان‏شناسى و جهان‏شناسى خود، كتاب «انديشه سياسى‏» را حكيمانه به رشته تحرير در آورده و با اثرگذارى جدى بر فكر و انديشه مردم، جغرافياى سياسى - اجتماعى را بر هم زدند. اينان به علت وجود دوره يك صد و پنجاه ساله نخستين كه در ادبيات اسماعيلى از آن به «دوره ستر» و در ادبيات استشراق به «دوره كمون‏» تعبير شده و آميختگى واقعيت تاريخى با اسطوره، افسانه و حدس از مشخصات آن است، بيشتر از ساير فرقه‏ها محل مناقشه واقع شده‏اند.

ضمن اين‏كه ابتكار عمل بخشى از جامعه اسماعيلى - نزاريان - در مقابله با مخالفان فكرى و سياسى خود به وسيله ترور باعث‏شد تا نگاه خصمانه اكثريت جامعه اسلامى به آنان تقويت‏شود، به حدى كه نقش تاريخى اين فرقه در جغرافياى اسلام، از جمله نقش آن‏ها در جنگ‏هاى صليبى، به شايستگى ديده نشود.

شرق شناسان نيز اين واقعيت تاريخى را كتمان كردند; زيرا خود در طول «جنگ‏هاى صليبى‏» با ترور پادشاه صلبى بيت‏المقدس و فرزند حاكم صليبى انطاكيه و... به دست اسماعيليان، از اين حربه آسيب ديدند. ضمن اين‏كه اساس فعاليت‏هاى خاورشناسى و اسلام‏شناسى آنان با عبور از منابع اهل سنت‏شكل گرفته بود و ارائه تصوير خشن از نزاريان به عنوان جريان ملحد و بى‏دين و شاخ و برگ دادن به عقايد و خيال‏پردازى درباره هويت تاريخى آنان، نگرش تاريخى ايشان را بيشتر مغشوش كرد. در اين ميان، اسماعيليان مستعلوى يا فاطميان به عنوان يك نيروى قدرتمند سياسى در مصر و بخش‏هايى از شام، بر اساس انديشه دينى خود با صليبيون جنگيدند و تا زمان انقراض دولتشان با اين دشمنان اصلى مسلمين مصالحه و مسامحه نكردند.

فاطميان و جنگ صليب

در اواخر قرن پنجم هجرى با توجه به توسعه‏طلبى سلجوقيان، سلطه فاطميان در شام رو به سستى گراييد و جز مناطق محدودى از ساحل مديترانه در جنوب شام در اختيار آن‏ها نماند. (1) سلجوقيان نيز همانند فاطميان قصد داشتند حوزه فرمانروايى رقيب را شهر به شهر تسخير كنند. اتسزبن اوق (2) كه فلسطين و سپس دمشق را تصرف كرده بود، در سال 470ه/1077م. قصد مصر كرد، اما بدر الجمالى وزير مقتدر فاطمى او را شكست داد. (3) پس از مرگ ملكشاه سلجوقى، اكثر مناطق شام تحت نفوذ تتش فرزند الب‏ارسلان قرار داشت و او نيز فلسطين را به «ارتق‏» سپرد. در زمان درگيرى صليبيان در آسياى صغير و شمال شام، فاطميان از فرصت درگيرى سلجوقيان با صليبى‏ها استفاده كرده و فلسطين را از بنوارتق باز پس گرفتند. (4) از اين پس كه مقارن نفوذ صليبى‏ها به مناطق مركزى و جنوبى شام است، نقش اسماعيليان فاطمى در جنگ صليب آشكار مى‏شود.

نخستين اتهام

از اتهامات تاريخى عليه فاطميان، يكى همكارى افضل‏بن‏بدر جمالى وزير دولت فاطمى با مهاجمان صليبى عليه سلجوقيان است كه توسط تاريخ‏نگاران اهل سنت و مورخان صليبى بر كتاب تاريخ افزوده شده است. در ميان تاريخ‏نگاران سنى مذهب ابن تغرى بردى (9) و ابن اثير نام برد. ابن اثير كه ديگران در اين برداشت وام‏دار او هستند، اين نظر را با ترديد و با عبارت «الله‏اعلم‏» بيان كرده و درباره فاطميان مى‏نويسد: «... و ارسلوا الى الفرنج‏يدعونهم الى الخروج الى الشام ليمكوه و يكونوا بينهم و بين المسلمين، و الله‏اعلم‏». (10)

و ويليان صورى (12) بر حضور سفيران مصرى نزد صليبى‏ها در انطاكيه تاكيد دارند و تاريخ‏نگاران معاصر نيز با برداشت از اين دو منبع بر وجود پيمان همكارى و دوستى فاطميان و صليبى‏ها پاى فشرده‏اند. رنه گروسه مى‏گويد: «فاطميان مصر كه نمى‏توانستند تصرف فلسطين توسط تركان را ناديده بگيرند، هنگامى كه از نبرد ميان فرنگيان با ترك‏ها در انطاكيه آگاه شدند فرصت را براى پس گرفتن استان فلسطين مغتنم شمردند. البته اين اقدام خيانتى به اسلام بود، اما در آن زمان مقام وزارت اعظم توسط يك ارمنى مسلمان شده اشغال شده بود كه بدبختانه ايمان اسلامى بسيار ملايمى داشت. اين وزير از دين برگشته كه متوجه شوق و ذوق صليبيون براى گرفتن اورشليم نبود، سفيرى نزد فرنگى‏ها به انطاكيه فرستاد و پيشنهاد كرد براى تقسيم متصرفات ترك‏ها در سوريه و فلسطين پيمانى نظامى منعقد شود; به اين ترتيب كه انطاكيه و سوريه به فرنگيان و فلسطين و اورشليم به مصر تعلق گيرد.

صليبيون از رد اين پيشنهاد خوددارى كردند. با آن‏كه هدف اصلى آن‏ها اورشليم بود، از سفير پذيرايى شايانى شد و دولت مصر را به شدت براى اين كار تشويق كردند. هدف اصلى آنان تقسيم نيروهاى اسلامى بود و تا زمانى كه انطاكيه به تصرف درنيامده بود، روحيه ترك‏ها را با يادآورى حمله مصريان به فلسطين تضعيف مى‏كردند. سرفرمانده صليبيون، بسيار مؤدبانه، سيصد سر بريده ترك‏هايى را كه در نزديكى درياچه انطاكيه كشته بودند به سفير مصر تقديم كرد البته براى استوارى پيمان، هديه ناقابلى بود. پس از آن، ديگر مصرى‏ها ترديد به خود راه نداده و به ترك‏هاى فلسطين حمله بردند و در 26 اوت 1908 اورشليم را از آن‏ها پس گرفتند». (13)

رانسيمان نيز در اين‏باره مى‏نويسد: «آن‏گاه كه صليبيان هنوز در قسطنطنيه بودند، آلكسيوس به ايشان سفارش كرده بود كه سعى نمايند به نحوى با دولت فاطمى مصر كنار آيند. فاطميان از دشمنان آشتى‏ناپذير تركان بودند و با رعاياى مسيحى هم كيش خود مدارا مى‏كردند و گذشته از آن همواره آماده بودند تا با سلاطين عيسوى با راه سازش روند. از قرار معلوم صليبيان اين اندرز امپراطور را به گوش نگرفتند، اما در اوايل فصل بهار سفيرانى از طرف الافضل، صدراعظم مقتدر خليفه خردسال وقت المستعلى، به لشكرگاه صليبيان در برابر انطاكيه وارد شدند. به نظر مى‏رسد كه الافضل پيشنهادى مبنى بر تقسيم امپراطورى سلجوقيان كرده بود، بدين نحو كه صليبيان مى‏بايست‏شمال شام را برداشته و فاطميان فلسطين را از آن خود مى‏كردند. جاى ترديد نيست كه الافضل صليبيان را مگر سربازان مزدور امپراطور نمى‏پنداشت و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال روز و احتمال حمله قريب‏الوقوع تركان، مطمئن بود پيشنهادش را به جان و دل خواهند پذيرفت. سران باخترى، سفيران دربار مصر را دوستانه پذيرفتند، اما خويشتن را پاى‏بند ميثاقى معين نساختند. مصريان چند هفته‏اى در لشكرگاه صليبيان به سر بردند، سپس به همراه هيات كوچكى از نمايندگان فرانك‏ها، با پيش‏كشى‏هاى بسيار كه عمده‏اش غنائم پيروزى ششم مارس بود، راه بازگشت‏به ميهن خود را در پيش گرفتند». (14)

«هاميلتون گيپ‏» نيز كه به ارسال سفير از سوى فاطميان نزد صليبى‏ها اشاره كرده، تاكيد مى‏كند كه اهل صليب پاسخ سفير فاطمى را با اصرار به حمله به بيت‏المقدس دادند. (15) منابع غربى از سفارت دوم افضل‏بن بدر جمالى به صليبى‏ها در تاريخ 20 جمادى‏الاول 492/10 آوريل 1099. در منطقه عرقه (16) سخن گفته‏اند، (17) در صورتى كه اولا: هيچ يك از متون اسلامى در مورد اين سفارت سخنى نگفته‏اند، و ثانيا: در ميان منابع صليبى، «فوچه دچارتر» تاريخ‏نگار همراه و معاصر جنگ اول صليبى در كتاب خود به هيچ يك از اين دو سفارت اشاره نكرده است. آن‏چه مسلم است اين است كه افضل بن بدر جمالى وزير فاطميان پس از آن‏كه پى به انگيزه حقيقى صليبى‏ها برد، در مقابل آن‏ها ايستاد و در صحنه‏هاى متعددى با آن‏ها جنگيد. (18)

فاطميان در برابر تهاجم صليبى

پس از محاصره بيت‏المقدس توسط صليبى‏ها، افتخارالدوله حاكم فاطمى شهر، سياست دفاعى خود را تقويت كرد و دستور داد به منظور تشديد فشار عليه صليبى‏ها، آب چاه‏ها و چشمه‏ها جز چشمه «سلوان‏» (19) را سم‏آلود كنند. به گفته ويليام صورى، اين سياست‏به منزله ايجاد مانع بزرگى در مقابل صليبى‏ها بود. (20) حاكم بيت‏المقدس نيز مسيحيان ساكن شهر را اخراج كرد. (21)

محاصره صليبى‏ها و مقاومت مسلمانان در درون شهر تشديد مى‏شد. در اين هنگام تعداد كشتى‏هاى جنگى «ژنوايى‏» به فرماندهى دو برادر ماجراجو «ويليام امبرياچو» (22) و «پريموس امبرياچو» (23) به بندر «يافا» (24) رسيد و آن‏جا را اشغال كرد. (25) در مقابل اين تهاجم و در تاريخ شعبان 492/1099م. افضل‏بن‏بدر جمالى با سپاهى بزرگ از مصر بيرون آمد تا محاصره قدس را بشكند. (26) ابن قلانسى در اين‏باره مى‏گويد: «و انتهت اليهم خروج الافضل من مصر في العساكر الدثرة لجهادهم‏». (27)

پس از چندين روز محاصره و تبادل آتش، بيت‏المقدس در 22 شعبان 492/15 ژوئيه 1099. سقوط كرد. (28) اقرار تاريخ‏نگاران صليبى معاصر جنگ‏ها (29) بر كشتار بى‏رحمانه ساكنان اين شهر، نظر رانسيمان تاريخ پژوه معاصر غربى را تاييد مى‏نمايد:

«صليبيان كه بعد از آن همه بدبختى و رنج، مستى اين پيروزى عظيم عقلشان را زايل كرده بود بى‏محابا به خيابان‏ها و كوى و برزن و مساجد و خانه‏ها ريخته، هر كه را ديدند، از زن و مرد و كودك، بى‏دريغ به قتل رساندند. سرتاسر بعدازظهر و شب آن روز كشتار مردم ادامه داشت و پرچم تانكرد مهر امان پناهندگان مسجدالاقصى نشد. بامدادان روز بعد، گروهى از سربازان به قهر به مسجد درآمده، تيغ در پناهندگان نهادند». (30)

فاطميان پس از سقوط بيت‏المقدس

افضل‏بن‏بدر جمالى كه با سپاهى مجهز روانه فلسطين شده بود در عسقلان خيمه زد. (31) سپاه صليبى در سه گروه متشكل و مستقل به فرماندهى گودفروا، روبرت نورمندى و ريمون سن‏ژيلى در «سهل مجدل‏» (32) اردو زد و در نوزدهم رمضان 492/ دوازدهم اگوست 1099. به سپاه فاطمى حمله برد (33) و آن را شكست داد. (34)

تاريخ‏نگاران قديم و جديد علت‏شكست فاطميان در اين جنگ را ناهمگونى ارتش آن‏ها مى‏دانند. (35) با اين تجربه، طبيعى بود كه افضل جمالى براى سازمان جديد نيروى جنگى خود برنامه‏ريزى كند. او تصميم گرفت‏سپاه جديدى به نام «حجريه‏» كه بنا به نظر ابن‏خلكان تا حدود زيادى شبيه دو سپاه صليبى «شهسواران پرستشگاه‏» و «مهمان‏نوازان‏» بود (36) تاسيس كند و پس از آن، نظاميان سازمان يافته ديگرى به نام «ترابى‏» و «افضليه‏» تشكيل دهد. صليبى‏هاى پيروز بعد از نبرد اخير، دشت‏هاى منطقه وسطاى فلسطين يا «الجليل‏» به مركزيت «طبريه‏» (37) را اشغال و اميرنشين جديدالجليل (38) را تابع دولت صليبى بيت‏المقدس تاسيس كردند.

گودفروا بندر «ارسوف‏» (39) در شمال يافا را در ذى‏الحجة 492/اكتبر 1099. اشغال كرد.

بندر سوق‏الجيشى «يافا» كه به منزله دريچه درياى مديترانه محسوب مى‏شد (40) براى صليبى‏ها اهميت‏خاصى داشت. اشغال اين بندر و تقويت پايگاه‏هاى دفاعى آن را از سوى صليبى‏ها به كمك نيروى دريايى جمهورى‏هاى سه‏گانه ژنوا، پيزا و نيز (41) و پس از آن، در اوت 1100. (43) و قيساريه در 494ه/1101م. كه با قتل‏عام ساكنان مسلمان توسط صليبى‏ها از اختيار فاطميان خارج شد، زمينه تقويت دولت صليبى در شام را فراهم كرد. پس از اين مرحله و در نخستين روز رمضان 494/اول ژوئيه 1101. سپاه دو سپاه در محدوده عسقلان و در نزديكى دهكده «يبنه‏» (45) به نبرد ايستادند. تاريخ پژوه مسلمان و معاصر نبرد عسقلان را كه به جنگ اول رمله مشهور است، چنين توصيف مى‏كند: «فرماندهان فاطمى پس از تجمع اين نيروها، بلافاصله جنگ با دشمن را شروع نكردند، بلكه مدتى طولانى بدون انجام هيچ اقدامى در عسقلان باقى ماندند. البته اين وقت‏گذرانى‏ها شايد به اين دليل بود كه آن‏ها در انتظار وصول كمك‏هاى تازه يا كسب اطلاعات از موقعيت دشمن بودند، يا شايد هم واقعا از جنگيدن با صليبيان مى‏ترسيدند. اما به هر حال، صليبيان از اين وقعيت‏سوء استفاده كردند و بدوئن اول، شاه بيت‏المقدس، در اين فرصت‏خود را از هر جهت آماده كرد و به جمع‏آورى نيرو پرداخت و برنامه‏اى حساب شده براى مقابله با فاطميان طراحى كرد، به خصوص كه فهميده بود هدف فاطميان تصرف «قدس‏» است.... دو لشكر در صبح روز 7/9/1101م/494ه ، در دشتى واقع در جنوب غربى شهر رمله رو در روى يكديگر قرار گرفتند; پس فرنگان به مسلمانان حمله كردند و آنان را شكست دادند.» (46)

پس از آن‏كه «المستعلى بالله‏» خليفه فاطمى مصر در هفدهم صفر 495/1101م. درگذشت و فرزند خردسال او «الآمر باحكام الله‏» جانشين پدر شد، (47) افضل به عنوان حاكم مطلق، سپاهى ديگر به فرماندهى پسرش «شرف‏المعالى‏» به فلسطين فرستاد. (48) دو نيروى فاطمى و صليبى در نزديكى رمله در برابر هم صف كشيدند: «پس فرنگان شكست‏خورد و تعداد زيادى از آنان كشته شدند و كسانى از آن‏ها كه زنده ماندند اسير گشتند». (49)

سقوط بندر «عكا» در سال 497ه/1104م. به دست‏بالدوين كه با كمك نيروى دريايى ژنوا صورت گرفت، (50) افضل را وادار كرد تا يكى ديگر از حملات گسترده خود عليه صليبى‏ها را كه آخرين حمله بزرگ او بود سازمان دهد. او به رغم اختلافات ريشه‏دار عقيدتى با دولت‏ها و حكام سنى مذهب شام، از آن‏ها كمك خواست. پيش از اين و در سال 495ه/1101م دقاق‏بن تتش سلجوقى صاحب دمشق از يارى او خوددارى كرد، (51) اما در اين مرحله «طغتكين‏» اتابك دمشق با او همراهى نمود. (52)

ابن قلانسى اين نبرد را كه به نام «جنگ سوم رمله‏» معروف است اين‏گونه تصوير مى‏كند: «و التقى الفريقان فى رابع عشر ذى‏الحجة من السنة، فيما بين يافا و عسقلان، فاستظهر الفرنج على المسلمين و قتلوا و الى عسقلان و اسروا بعض المقدمين و انهزم عسكر مصر الى عسقلان و عسكر دمشق الى بصرى، و قيل ان الذين قتلوا من المسلمين بازاء الدين قتلوا من المشركين‏». (53)

در اين نبرد، اميران فاطمى عكا و ارسوف اسير شدند (54) و بدين ترتيب با اشغال بنادر و شهرهاى ساحلى شام توسط صليبى‏ها و خصوصا بندر مهمى چون عكا، بازرگانى دولت‏هاى اسلامى هم آسيب ديد. به گفته رنه گروسه: «اشغال سواحل فلسطين توسط فرنگى‏ها باعث آشفتگى روابط بازرگانى كشورهاى اسلامى شد. كاروان‏هايى كه ميان قاهره و دمشق يا بغداد رفت و آمد مى‏كردند ناچار شدند از ميان بيابان‏هاى بى‏آب و علف ايدومه و جنوب بحرالميت عبور كنند و سپس به سوى شرق رود اردن در ماوراى اردن بروند. به روايت وقايع‏نويسان آن زمان، يكى از اين كاروان‏ها كه از مصر آمده بود، در تاريكى و سكوت شب در نزديكى رود اردن توقف كرد. شاه بدوئن كه به وسيله مراقبان خود آگاه شده بود، نيمه شب با شصت‏سوار به كنار رودخانه رسيد و كاروان را توقيف كرد». (55)

دكتر صالح نوار محقق معاصر مصرى شكست‏سپاه فاطمى در مقابل صليبى‏ها را اين‏چنين تحليل مى‏كند كه. اولا: افضل‏بن بدر جمالى به عنوان فرمانده كل جنگ، پس از درگذشت مخدومش المستعلى و جانشينى فرزند خردسال او الآمر باحكام‏الله و با توجه به نقش مهمى كه در هدايت دولت فاطمى داشت و براى حفظ كيان سياسى خود، ناگزير بود از همراهى سپاه در فلسطين خوددارى كرده و در قاهره بماند. طبعا عدم حضور او در صحنه كارزار ضايعه‏اى بزرگ تلقى مى‏شد. خصوصا در نبرد دوم و سوم رمله كه فرماندهى با فرزندان او «شرف المعالى‏» و «سناءالملك‏» بود علاقه‏مندى آن دو به بقا و ادامه حيات و تاثيرپذيرى نظاميان از آن دو باعث‏شد تا سپاه فاطمى نتواند مقاومت چندانى نمايد. ثانيا: عدم انسجام سپاه فاطمى و تنوع جنسيت آن مانند عرب، بربر، ارمن، حبش و ترك كه بيشتر شبيه يك نيروى جنگنده مزدور بود تا يك ارتش مقتدر منسجم، عامل ديگرى در ضعف نظامى فاطميان بود و همان‏طور كه ابن فرات در كتاب «تاريخ الدول و الملوك‏» آورده، علت‏شكست افضل سپاهيان او بودند. ثالثا: نيروى دريايى فاطميان كه از دوران «المعزلدين‏الله‏» تا عصر «المستنصربالله‏» قوى‏ترين ناوگان دريايى مديترانه را داشت، پس از شروع جنگ‏هاى صليبى كه مقارن با دوره جانشينان المستنصربالله و دوره ضعف فاطميان بود، رو به ضعف و سستى نهاده بود. رابعا: انگيزه قوى و يك‏پارچه صليبى‏ها در حفظ مركزيت‏بيت‏المقدس به عنوان پايگاه دينى آن‏ها در شرق، از يك سوى، و كمك‏هاى پى‏درپى ناوگان دريايى جمهورى‏هاى سه‏گانه ايتاليا ژنوا، پيزا و ونيز از سوى ديگر بنيه نظامى صليبى‏ها را تقويت مى‏كرد. (56)

ادامه نبرد

حضور فاطميان و هواداران آن‏ها در منطقه وسيعى از شمال حيفا در فلسطين تا بندر لاذقيه، (57) بلدوين پادشاه صليبى بيت‏المقدس را بر آن داشت تا به تقويت‏بنيه دفاعى ممالك خود بيانديشد و اين امر، به گفته رانسيمان، مستلزم تجاوز به قلمروهاى ديگران بود. (58) طرابلس (59) كه تحت‏سلطه مشروطه سلسله شيعى بنوعمار بود يكى از مهم‏ترين و حساس‏ترين پايگاه‏هاى دريايى فاطميان محسوب مى‏شد و صليبى‏ها پس از اشغال انطاكيه و رها، در آروزى دست‏يابى به آن بودند. ريمون سن ژيلى (صنجيلى) (60) امير انطاكيه پس از آن‏كه طرطوس، (61) بندر ديگرى از ساحل مديترانه، را در 495ه/1102م. اشغال كرد، بر اشغال طرابلس اصرار نمود. او توانست پس از جنگ و گريزهاى چند ساله و با ساخت قلعه‏اى (62) در نزديكى شهر طرابلس، زمينه سقوط اين شهر را فراهم كند. اگر چه او در 4 جمادى‏الثانى 498/28 فوريه 1105. مرد، اما جانشينش ويليام ژردان (63) (ويليام سرداگنى) محاصره شهر را با كمك حاكم بيزانسى قبرس (64) كامل نمود. مردم طرابلس از افضل‏بن بدر يارى خواستند (65) و ارتش فاطمى به قصد دفاع از آن‏ها روانه طرابلس شد، اما صليبى‏ها با كمك ناوگان قدرتند دريايى ژنوا كه حدود شش سال قبل و به فرماندهى دو برادر ماجراجوى دريايى (66) در بندر لاذقيه لنگر گرفته بود، قبل از آن‏كه نيروى كمكى مصر به سواحل طرابلس برسد شهر را اشغال اميرنشين صليبى طرابلس به دست كنت تولوز (69) تاسيس شد. يكى ديگر از بنادر مهم كه صليبى‏ها را به اشغال آن تحريك مى‏كرد بيروت بود. صليبى‏ها در مسير حركت‏به بيت‏المقدس در سال 492ه/1099م. قصد اشغال بيروت را داشتند، اما والى شهر با ارسال هدايا و اموال بسيار مانع تعرض آن‏ها شد. (70) در سال 495ه/1102م. نيز بالدوين به رغم محاصره طولانى شهر نتوانست آن را اشغال كند، (71) ولى در سال 503ه/1110م با كمك ژوسلين صاحب «تل باشر» (72) حصار سختى براى بيروت فراهم كرد.

هر چند وزير دولت فاطمى، افضل‏بن‏بدر جمالى، نيروى دريايى قدرتمندى براى مقابله با صليبى‏ها فرستاد و اين نيرو مقاومتى سرسخت و مورد ستايش تاريخ‏نگاران صليبى (73) از خود نشان داد، اما بالدوين با كمك سپاه دريايى ژنوا و پيزا و هم‏چنين نيروهاى مسيحى ساكن منطقه، از جمله مارونى‏ها، توانست‏به هدف خود دست‏يافته و با كشتن فرمانده نيروى دريايى مصريان و قتل‏عام ساير افراد، بيروت را در سال 503ه/1111م. اشغال كند. (74) بندر صيدا نيز سرنوشت مشابهى داشت; در سال 501ه/1107م. بالدوين با كمك كشتى‏هاى جنگى ژنوايى صيدا را محاصره كرد (75) و ارتش مصر چنان شكستى بر سپاهيان آن تحميل كرد كه بنا به گزارش ابن فرات، در قاهره مركز خلافت فاطمى از خوشحالى و سرور جشنى بزرگ برپا شد. (76)

صليبى‏ها در اوايل سال 504ه/1111م. با كمك ناوگان قوى «ونيز» به فرماندهى دوك ونيز (77) حصار صيدا را تنگ‏تر كرده و به رغم مقاومت نيروهاى فاطمى، اين بندر نيز پس از چهل و هفت روز در نوزدهم جمادى‏الاول 504/19 اكتبر 1114. سقوط كرد. (78) اينك تمامى بنادر سواحل شام و فلسطين به جز عسقلان (79) و صور (80) در اختيار صليبى‏ها بود; بنابراين، خطرى جدى از يك سو دمشق و از سوى ديگر قاهره پايتخت فاطميان را تهديد مى‏كرد. صور يك پايگاه استراتژيك دريايى براى فاطميان به حساب مى‏آمد و پس از اشغال بيت‏المقدس و ساير نواحى جنوبى شام، به عنوان يك خطر جدى براى صليبى‏ها تلقى مى‏شد. تاريخ‏نگار صليبى معاصر و همراه جنگ اول صليبى، صور را پايگاه بزرگ دريايى فاطميان و دردسر بزرگ فرنگى‏ها دانسته است; (81) زيرا موقعيت جغرافيايى اين بندر بر اهميت‏سياسى و نظامى آن مى‏افزود.

«آناكومنن‏» (82) در كتاب خود «آلكسياد» كه ترجمه احوال امپراتور بيزانس الكسيوس و يكى از منابع مسيحيت‏شرقى درباره جنگ صليب است، اين‏گونه نظر مى‏دهد: موقعيت طبيعى بندر صور باعث‏شد تا اين شهر سال‏ها در برابر صليبى‏ها مقاومت كند. (83) ويليام صورى نيز در مورد زادگاه خود بر زيبايى و منحصر به فرد بودن طبيعتش تاكيد دارد (84) و وجه تمايز صور را دژبندى و استحكامات دفاعى آن دانسته (85) و مى‏نويسد: «و كانت مدينة صور بالنسبته لامير مصر هى المدينة الانفس و الاكثر انسجاما بسبب ميزاتها الكثيرة و دفاعاتها القوية‏». (86)

در سال 500ه/1106م. امير صليبى به صور حمله كرد، اما موفق به فتح آن نشد. (87) و پس از آن و همانند روش «سن ژيل‏» كه براى غلبه بر طرابلس در نزديكى آن قلعه‏اى ساخته بود، از نيز دژ تبنين (88) را بنا كرد. در پى آن، بالدوين پادشاه بيت‏المقدس نيز در سال 501ه/1108م. قلعه‏اى ديگر مشرف بر صور به نام «تل المعشوقه‏» ساخت. (89) افضل در سال 502ه/1109م. ناوگان بزرگى براى نجات شهر فرستاد كه به گفته ابن قلانسى: «و لم يكن خرج للمصريين فيما تقدم مثله كثرة رجال و مراكب و عدد و غلال‏». (90)

سه سال پس از اين واقعه و بعد از اشغال بندر صيدا، صليبى‏ها با كمك ناوگان دريايى بيزانس صور را محاصره كردند. والى فاطمى شهر «عزالملك انوشتكين‏» (91) از قاهره يارى خواست، اما افضل به علت وباى شديدى كه در مصر رواج يافته بود (92) نتوانست‏خواسته او را اجابت نمايد; زيرا غالبا در طول تاريخ مصر هرگاه قحطى، وبا، خشكسالى و بحران‏هاى طبيعى ديگر - كه كم هم نبوده - رخ مى‏داد، تحركات سياسى و نظامى مختل مى‏شد.

با همراهى طغتكين اتابك دمشق، والى فاطمى صور توانست دشمن صليبى را از شهر دور كند و با انعقاد پيمان دوستى دو ولت‏شيعى و سنى قاهره و دمشق كه ناسازگارى آن‏ها در آغاز جنگ صليب سلطه صليبى‏ها را هموار كرده بود، بندر حساس و استراتژيك صور بيش از يك دهه ديگر در دست مسلمين باقى ماند، هر چند صليبى‏ها در سال 518ه/1124م. و در عصر وزارت مامون بطائحى جانشين افضل توانستند آن را بدون درگيرى اشغال كنند. (93)

آخرين پايگاه فاطميان در شام

عسقلان يا عروس شام (94) در جنوب بيت‏المقدس، از زمان اشغال قدس شريف توسط صليبى‏ها تهديدى جدى عليه دولت صليبى بيت‏المقدس بود. پس از مرگ «گودفروا» و جانشينى بالدوين، صليبى‏ها توجه خود را به اين بندر معطوف كردند. فاطميان نيز به عروس شام اهتمامى خاص داشتند و به گفته «دوگان‏»، افضل و جانشينانش عسقلان را مركز نظامى خود در شمال مى‏دانستند. (95) مقريزى معتقد است از نظر فاطميان، عسقلان برتر از دمشق بود (96) و پس از آن‏كه شهرهاى مهم ساحل مديترانه يكى پس از ديگرى به اشغال صليبى‏ها درآمد، تقويت‏بنيه نظامى آن بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت. صليبى‏ها از سال 504ه/1111م. تصميم به اشغال عسقلان گرفتند. در اين زمان حكومت‏شهر به دست‏شمس‏الخلافه نامى بود. (97) اين حاكم از آن‏جا كه به تجارت راغب‏تر بود تا جنگ، (98) بيشتر به آرامش شهر فكر مى‏كرد، لذا به دور از چشم وزير و خليفه فاطمى با صليبى‏ها وارد مذاكره شد. (99)

تدبير افضل بن بدر جمالى (100) مانع سقوط عسقلان و خارج شدن آن از حيطه نفوذ دولت قاهره گرديد. افضل به منظور انتقام از صليبى‏ها يك بار در سال 506ه/1113م. و به هنگامى كه بالدوين با «مودود» اتابك موصل درگير بود، از پايگاه عسقلان به بيت‏المقدس حمله كرد ولى ناكام ماند، و بار ديگر در ربيع‏الاول 509/آگوست 1115. زمانى كه پادشاه صليبى در شمال شام با سلجوقيان مى‏جنگيد، از عسقلان به يافا لشكر كشيد; در اين حمله نيز اگر چه به صليبى‏ها خساراتى وارد شد، اما فاطميان مجبور شدند به عسقلان باز گردند. (101) بالدوين همان سياست قلعه سازى و تحكيم مواضع دفاعى و نظامى را دنبال كرد. در سال 509ه/1115م. قلعه «حصن الشوبك‏» (102) را در نزديكى عسقلان ساخت تا راه تجارى و نظامى دمشق - مصر را تهديد كند. (103) در اين سال‏ها كه مصادف با دهه‏هاى آخر حكومت فاطميان بود و بعد از قتل افضل‏بن بدر جمالى كه قدرت فائقه‏اش او را به شاهنشاه ملقب كرده بود، وزيران فاطمى قدرت گذشته را نداشتند و همين امر باعث‏شد تا آخرين پايگاه فاطميان در شام يعنى عسقلان در سال 548ه/1153م سقوط كند. (104)

اگر چه رنه گروسه معتقد است‏با پيروزى صليبى‏ها بر عسقلان، برنامه جنگ‏هاى صليبى تكميل شد، اما بايد گفت در نگاه صليبى‏ها هنوز امنيت‏بيت‏المقدس از ناحيه مصر تهديد مى‏شد و به همين جهت مدت كمى پس از اشغال عسقلان، حمله به مصر را آغاز كردند. در فاصله سقوط عسقلان و حمله صليبى‏ها به مصر، طلائع‏بن رزيك وزير فاطمى به چند اقدام نظامى عليه صليبى‏ها دست زد; از جمله در سال 553ه/1158م در «غزه‏» و «الخليل‏» به صليبى‏ها شبيخون زد. (105) به علت‏حملات پى‏درپى او به صليبى‏ها، مقريزى به او لقب «ابوالغارات‏» داده است. (106) او معتقد بود غلبه بر صليبى‏ها جز با اتحاد دمشق و قاهره مقدور نيست; به همين علت در اين زمينه با نورالدين زنكى مكاتباتى انجام داد. (107) اين وزير با كفايت فاطمى كه شاعرى چيره‏دست نيز بود، با اشعارش نورالدين زنكى و ساير امراى شام را به نبرد با صليبى‏ها تحريك كرد و حتى نورالدين سنى مذهب را به خاطر پيروزى‏هايش ستود (108) و اين نشان مى‏دهد كه نگاه دولتمردان فاطمى به جنگ صليب بيشتر نگاهى عقيدتى بوده است تا سياسى.

آن‏چه در تاريخ جنگ صليب قابل تامل است اين است كه بزرگان شيعى مذهب شام، مصر و عراق به رغم خصومت و درگيرى ديرينه ميان شيعه و سنى، در برخورد با صليبى‏ها مصالح كلى مسلمين را ترجيح مى‏دادند. اين امر در موضع‏گيرى ابن‏منير طرابلسى در اشعارش كاملا هويدا مى‏باشد. (109) ابن منير حتى زمانى كه معين‏الدين انر (110) حكمران دمشق در مصاف با نورالدين از صليبى‏ها كمك مى‏طلبد، او را تقبيح كرده و از نورالدين متعصب ضد شيعه مى‏خواهد با او جنگ نمايد. (111) هم‏چنين محمدبن اسعدبن‏على حلبى جوانى كه از علويان نسابه و از نسل امام سجاد است، (112) صلاح‏الدين ايوبى را به علت پيروزى و فتح بيت‏المقدس ستايش مى‏كند و قصيده‏اى بلند در وصف قدس و صلاح‏الدين مى‏سرايد. (113)

اسماعيليان مصر (فاطميان) در معرض تهاجم

با آزاد سازى رها يا ادسا به عنوان اميرنشين صليبى توسط عمادالدين زنكى - اتابك موصل - در سال 539ه/1144م. و ادامه يافتن جهاد ضد صليبى از سوى فرزندش نورالدين، توجه صليبى‏ها به سمت جنوب معطوف شد. از سوى ديگر، نورالدين براى آزاد سازى ساير شهرهاى اشغال شده، به ضرورت يك‏پارچگى جغرافيايى شام از دمشق تا حلب فكر مى‏كرد. در بخش ديگر جغرافياى اسلامى يعنى مصر هم طلائع بن رزيك وزير ضد صليبى فاطميان تنها راه رهايى از خطر صليبى‏ها را اتحاد دمشق و قاهره مى‏دانست و با اين ديدگاه، مكاتبات خود را با نورالدين زنكى آغاز كرد، (114) هر چند نورالدين نپذيرفت.

طلائع بن رزيك در سال 552ه/1157م. با دو مرحله لشكركشى به اردن و تحميل ضربات سنگين بر صليبى‏ها، به قاهره بازگشت. (115) حملات دوباره او در سال بعد، صليبى‏ها را به تقاضاى آتش‏بس واداشت. (116) «شاوربن مجير سعدى‏» كه دشمن خاندان ابن زريك بود، وزارت مصر را عهده‏دار شد و از آن‏جا كه «امر مصر في وزارته في ادبار»، (117) «ضرغام‏بن عامر لخمى‏» رقيب او قدرت را به دست گرفت و شاور مجبور شد از نورالدين كمك بخواهد. (118) در همين ايام، آمورى كنت‏يافا و عسقلان به عنوان جانشين بالدوين سوم پادشاه بيت‏المقدس شد و چون بيش از ديگر پادشاهان صليبى اهميت‏بازرگانى مصر را مى‏دانست، (119) در شوال 558/سپتامبر 1163. به آن سرزمين حمله كرد، اما مقاومت ضرغام باعث‏شد كه او بدون دست‏يابى به نتيجه، باز گردد. (120)

اگرچه پادشاه صليبى در اين تهاجم از فاطميان شكست‏خورد، اما به نكات مهمى از جمله ضعف دولت اسماعيلى مصر به علت نزاع و خصومت وزيران، ضعف روحيه نظامى‏گرى بين سپاهيان، ثروت طبيعى مصر و امكان جذب مسيحيان قبطى در آن سرزمين پى برد، كه همه آن‏ها از عوامل تحريك كننده آمورى براى حمله مجدد به مصر بود. شاور به نورالدين قول داده بود كه در صورت پشتيبانى از او، اولا: ثلث‏خراج مصر را به اتابك زنكى بدهد; ثانيا: حقوق سپاهيان نورالدين را پرداخت كند; ثانيا: سيادت و سرورى نورالدين بر مصر را بپذيرد. (121) نورالدين زنكى كه سلطه بر مصر را ضرورى مى‏دانست، سپاهى را به فرماندهى «اسدالدين شيركوه‏» (122) به مصر فرستاد و با قتل ضرغام، مصر را در اختيار رقيبش شاور قرار داد. (123) شاور از همان ابتدا پيمان خود با نورالدين و شيركوه را نقض كرده و از دادن خراج به دولت زنكى خوددارى نمود (124) و با صليبى‏ها وارد مذاكره شد. (125) وى به صليبى‏ها اطمينان داد كه در صورت اعزام نيرو به مصر، علاوه بر پرداخت‏بيست و هفت هزار دينار، علوفه اسب‏هاى شهسواران مهمان‏نواز را تامين خواهد كرد. (126) مقريزى معتقد است نورالدين محمود زنكى از آغاز نسبت‏به پيمان‏دارى «شاور» ترديد داشت. (127) صليبى‏ها كه وحدت مصر و شام را براى خود خطرناك مى‏دانستند، و به گفته ابن واصل «انهم قد خافوا خوفا شديدا اذا ما تحقق ذلك و ايقنوا بالهلاك، و ان بلادهم تستاصل‏»، (128) تقاضاى شاور را پذيرفتند و سپاه شيركوه را كه در «بلبيس‏» (129) اردو زده بود محاصره كردند. اين محاصره با ترك مصر از سوى دو سپاه صليبى و شيركوه بدون درگيرى پايان يافت. (130)

رانسيمان با استناد به اقوال «ويليام صورى‏»، «ابن اثير» و «ابوشامه‏» در اين‏باره چنين گفته است: «دو سپاه مسلمان و مسيحى در دو مسير جداگانه موازى از شبه جزيره سينا گذشته و مصر را به شاور واگذار نمودند. شيركوه آخرين فرد از سپاه خود بود كه از مصر پا بيرون نهاد. آن‏گاه كه به قصد بدرود نزد فرنگان آمده بود يكى از تازه‏واردان باخترى از او پرسيد كه مگر از امكان خيانت‏بيمناك نيست و شيركوه با سرفرازى پاسخ داد كه در چنين صورتى سربازانش همه به كين‏خواهى برخواهند خاست و آن مرد فرنگى در جواب گفت‏حال درمى‏يابد كه چرا صليبيان براى او اين‏همه قدر و منزلت قائلند.» اما اتابك زنكى و فرمانده نظامى او شيركوه نمى‏توانست دل از مصر ببرد. موقعيت استراتژيكى مصر، حاصل‏خيزى آن سرزمين و نگاه تعصب‏آميز به شيعيان فاطمى، به علاوه ضرورت يكپارچگى جغرافياى نيل تا فرات و لزوم گوش‏مالى شاور كه به او خيانت كرده بود، ذهن نورالدين را مشغول نموده بود; بنابراين، طبيعى بود كه وى به مصر لشكركشى كند. (131) در حمله او در سال 563ه/1167م. شاور مجددا از آمورى كمك خواست. پادشاه صليبى بيت‏المقدس همه نجبا را فرا خواند و به آن‏ها گفت: «اگر نورالدين كه بر همه سوريه اسلامى فرمانروايى مى‏كند مصر را تصرف كند، همه سرزمين‏هاى فرنگى از دو سو در محاصره قرار خواهند گرفت و به زودى سوريه فرنگى سقوط خواهد كرد; پس بايد هر چه زودتر به كمك شاور شتافت و مصر را نجات داد». (132)

سپاه آمورى به سوى مصر حركت كرد و در قاهره و در كرانه شرقى رودخانه نيل از جانب شاور مورد استقبال قرار گرفت. (133) پيشنهاد شاور به صليبى‏ها پرداخت چهارصدهزار دينار در دو قسط بود، مشروط بر آن‏كه وى زودتر از سپاه زنكى مصر را ترك نكند. (134) آمورى براى اطمينان خاطر از اين پيمان، «هوگ‏» صاحب قيساريه را به همراه فرمانده سوران معبد به نزد العاضد خليفه خردسال فاطمى فرستاد تا رضايت او را نيز جلب كند. (135)

رانسيمان با استناد به تاريخ‏نگاران پيش و معاصر جنگ‏ها (136) وقايع اين نبرد را شرح داده است. (137)

شيركوه نيز تن به مصالحه و آتش‏بس داد. تاريخ‏نگاران مسلمان و مسيحى معاصر جنگ‏ها مفاد آتش‏بس را با دو برداشت ارائه داده‏اند; ابن اثير به عنوان نماينده تاريخ‏نگارى مدرسه اسلامى نوشته است: در اين معاهده شيركوه بايد پنجاه‏هزار دينار به علاوه مناطق اشغالى را بگيرد و صليبى‏ها بدون هيچ عايدى به شام بازگردند. (138) ويليام صورى تاريخ‏نگار مدرسه صليبى بر بقاى اسكندريه در دست آمورى، مبادله اسيران جنگى و ترك مصر توسط سپاه شيركوه تاكيد دارد. (139)

به نظر مى‏رسد آن‏كه بر اصل صلح‏نامه تاكيد مى‏كند ابوشامه است. او معتقد است‏خروج دو سپاه زنكى و صليبى از مصر، مبادله اسيران و عدم تعقيب آن دسته از مردم اسكندريه كه صلاح‏الدين و عمويش را كمك كردند از سوى شاور، از مفاد اصلى صلح‏نامه است. (140) البته صليبى‏ها به هنگام ترك مصر و بنا به تقاضاى شاور، شحنگى و نگهبانى دروازه‏هاى قاهره را در دست نيروهاى خود نگه داشتند. (141) به اين ترتيب، پايتخت فاطميان تحت‏الحمايه صليبى‏ها درآمد.

آمورى بعد از بازگشت‏به بيت‏المقدس تصميم گرفت ابتدا همراهى دولت هم‏كيش خود بيزانس را جلب نموده و سپس به مصر لشكركشى كند. ازدواج سياسى او با «مارى كومنن‏» - برادرزاده امپراتور بيزانس (142) - زمينه‏ساز اين وحدت شد. (143) اما به نظر مى‏رسيد امپراتور بيزانس در ازاى مشاركت در جنگ عليه فاطميان مصر، علاوه بر غنائم، حاكميت‏بعضى از مناطق را مطالبه كرده است. (144) آمورى كه اين زياده‏روى امپراتور را توقع نداشت، ويليام صورى تاريخ‏نگار دربار خود را به بيزانس فرستاد تا پيمانى منطقى ببندد. (145) در همين زمان كه نماينده آمورى در بيزانس بود، پادشاه صليبى با اصرار شواليه‏ها به مصر حمله نمود و در طليعه دومين ماه سال 564ه/نوامبر 1168. «بلبيس‏» و سپس قاهره را محاصره كرد. (146) صليبى‏ها بلبيس را كه در درست فرزند شاور بود سراسر به خون كشيدند. (147) زمانى كه قاهره در محاصره صليبى‏ها بود به نگاه خبر رسيد كه العاضد خليفه فاطمى كه تاكنون تحريكى نشان نداده بود، از نورالدين و شيركوه كمك خواسته و نامه‏اى بدين عبارت براى او فرستاده است: «واغوثاه! واغوثا! واغوثا! الحق دين الاسلام! ادرك امة محمد عليه السلام! يا نورالدين! يا نورالدين! يا نورالدين!» (148)

نورالدين اهميت مصر را درك مى‏كرد و معتقد بود اگر دشمن بر سرزمين مصر استيلا يابد بر ساير سرزمين‏هاى اسلامى نيز مستولى خواهد شد (149) ; لذا شيركوه را با سپاهى بزرگ روانه مصر كرد. ورود اين سپاه كه به گفته مورخان مسلمان به منزله فتح جديد مصر بود (150) عقب‏نشينى سپاه صليبى از مصر را درپى داشت. (151)

با فرمان خليفه فاطمى، شاور كه عامل اصلى حملات دشمنان به مصر بود، كشته شد (152) و اسدالدين شيركوه نيز كه با لقب «المك المنصور اميرالجيوش‏» جانشين او شده و لباس وزارت را پوشيده بود پس از دو ماه و اندى مرد (153) و برادرزاده‏اش صلاح‏الدين وزير فاطميان شد. (154) آمورى پس از اين مرحله متوجه شد كه غلبه بر مصر جز با همراهى دولت‏بيزانس امكان‏پذير نيست. ولت‏بيزانس هم به مصر چشم طمع داشت و بر اين اساس با ارسال نيروى دريايى خود به جنگ موافقت نموده و در اواخر سال 563ه/1169م. ناوگان بزرگى را به فرماندهى كنتوس تفانوس (155) آماده نمود. سپاه مشترك صليبى - بيزانس در ابتداى سال 565ه/1169م. دمياط (156) را محاصره كرد، (157) اما پس از پنجاه روز محاصره و با دادن تلفات سنگين دست از محاصره دمياط برداشته و به فلسطين بازگشت. ابن اثير را در قالب مثال چنين توصيف مى‏كند: «خرجت النعامة تطلب قرنين رجعت‏بلا اذنين‏». (158) با پايان جنگ، دمياط دشمن صليبى چشم از مصر و قلمرو فاطميان برداشت و از اين پس نقش فاطميان در جنگ صليبى خاتمه پذيرفت.

منابع:

- تاريخ الفرنجة غزاة بيت‏المقدس، ترجمه حسين‏محمد عطيه (اسكندريه، دارالمعرفة الجامعية، 1990م).

- ابن‏ابى الهيجا، عزالدين محمدبن ابى الهيجا ابن‏محمد... تاريخ ابن‏ابى الهيجا، تحقيق صحبى عبدالمنعم محمد، رياض الصالحين، 1413ه .

- ابن‏اثير جزرى، محمدبن محمدبن عبدالكريم شيبانى، التاريخ الباهر فى الدولة الاتابكية، تحقيق عبدالقادر احمد طليمات، قاهره دارالكتب الحديث، [بى‏تا].

- الكامل فى التاريخ، تحقيق على شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه .

- ابن اياس حنفى، محمدبن احمد، بدائع الزهور فى وقايع الدهور، تحقيق محمد مصطفى، قاهره الهيئة المصرية العامة لكتاب، 1402ه جلد اول.

- ابن ايبك الدوادارى، ابوبكر عبدالله‏بن ابيبك، كنز الدرر و جامع الغرر، جزء ششم به نام «الدرة المضيئة فى اخبار الدولة الفاطمية‏» تحقيق صلاح‏الدين المنجد، جزء هفتم «الدر المطلوب فى اخبار ملوك بنى ايوب‏» تحقيق سعيد عبدالفتاح عاشور، جزء هشتم «الدرة الزكية فى اخبار الدولة التركية‏» تحقيق و. هاريمان، قاهره، المعهد الالمانى للآثار، 1961، 1971، 1972م.

- ابن تغرى بردى، ابوالمحاسن يوسف، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهره، قاهره، دارالكتب المصرية، 1375ه .

- ابن جوزى، ابوالفرج‏بن على‏بن محمدالمقرشى (597ه/1201م)، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، 5-10، حيدرآبادهند، دائرة‏المعارف العاثمانية، 1375-1359ه (1940م).

- ابن خلدون، عبدالرحمن‏بن محمد.

- تاريخ ابن‏خلدون، ترجمه عبدالمحمد آيتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1363-1371ش.

- ابن سباط مغربى، صدق الاخبار (تاريخ ابن سباط)، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى، طرابلس (لبنان)، گروس پرس، 1413ه .

- ابن الطوير، ابومحمد المرتضى عبدالسلام‏بن الحسن الفهرى قيسرانى، نزهة المقلتين فى اخبار الدولتين، تحقيق ايمن فواد سيد، اشتوتگارت، النشرات الاسلاميه، 1992م.

- ابن‏قاضى شهبه، بدرالدين ابوالفضل محمدبن ابى‏ابكربن احمد اسدى دمشقى الشافعى، الكواكب الدريه فى السيرة النريه، تحقيق محمود زايد، بيروت درالكتاب الجديد، 1971م.

- ابن قلانسى، حمزة‏بن‏اسد بن‏على تميمى، ذيل تاريخ دمشق، تحقيق سهيل زكار، دمشق، دار حسان، 1403ه.

ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، تحقيق شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه .

- ابن مامون بطائحى، جمال‏الدين ابوعلى موسى، اخبار مصر، تحقيق ايمن فواد سيد، قاهره، المعهد الفرنسى للآثار، 1983م.

- ابن منقذ، اسامه الاعتبار، تحقيق فيليپ حتى، - [بى‏جا]: الدارالمتحدة للنشر، 1981م.

- ابن منير طرابلسى، ديوان، به اهتمام عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، دارالجليل، 1986م.

- ابن ميسر، تاج‏الدين محمدبن على‏بن يوسف، اخبار مصر، تحقيق ايمن فواد سيد، قاهره، المعهد العلمى الفرنسى للآثار الشرقيه، 1981م.

- ابن واصل، جامل‏الدين محمدبن سلام، مفرج الكروب فى اخبار بنى ايوب، تحقيق جمال‏الدين الشيال، قاهره، جامعة فؤاد الاول، دار احياء التراث القديم، 1953، 1957م.

- ابوشامه، عبدالرحمان‏بن اسماعيل، الروضتين فى اخبار الدولتين النورية و الصلاحية، تحقيق محمد حلمى

محمد محمد، قاهره، لجنة التاليف و الترجمه و النشر، 1956م.

- ابوالفداء، عمادالدين اسماعيل‏بن على‏بن محمود، المختصر فى اخبار البشر، تحقيق محمود ايوب، بيروت دارالكتب العلمية، 1997م.

- اومان، شارل الامبراطورية‏البيزنطية، ترجمه مصطفى طه بدر، قاهره، 1953، 1960م.

- ايمن فواد، سيد، الدولة الفاطمية فى مصر، قاهره: [بى‏نا]، 1992.

- بندارى، فتح‏بن على، سنا البرق الشامى، تحقيق دكتر فتحيه نبراوى، مصر، مكتبة الخانجى، 1979م.

- پرواز، ژوزه، عالم الصليبين، ترجمه قاسم و محمدحسن خليفه، مصر، دارالمعارف، 1981م.

- تدمرى، عمرعبدالسلام، تاريخ طرابلس السياسى و الحضارى عبرالعصور، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1404ه (1981، 1978م).

- جونى، وفا، دمشق و المملكة اللاتينية فى القدس، بيروت دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1997م.

- چارتر، فوچه، تاريخ الحملة الى القدس، ترجمه زياد العسلى، عمان دارالشروق للنشر و التوزيع، 1990م.

- حموى، ياقوت‏بن عبدالله، معجم البلدان، بيروت داراحياء الثراث العربى، 1399ه .

- حنلى، مجيرالدين، الانس بتاريخ القدس و الخليل، عمان، مكتبة المحتسب، 1973م.

- دجانى، هاديه و برهان دجانى، الصراع الاسلامي الفرنجى على فلسطين فى القرون الوسطى، بيروت مؤسسة الدراسات الفلسطينية، 1994م.

- اسهام علماء العرب و المسلمين فى علم النبات، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405ه .

- اسهام علماء العرب و المسلمين فى الكيمياء، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405ه .

- اعلام الفيزياء فى الاسلام (با همكارى جلال شوقى)، بيروت، مؤسسة الرساله، 1404ه .

- دفترى، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره‏اى، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1357ش.

- رانسيمان، استيون تاريخ جنگ‏هاى صليبى، ترجمه منوچهر كاشف، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى 1371ش، چاپ سوم.

- زركلى، خيرالدين الاعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، 1984م (چاپ ششم).

- زكار، سهيل الحروب الصليبية، دمشق، دار حسان، 1984.م.

- مدخل الى تاريخ الحروب الصليبية، بيروت، 1973م.

- صالح‏بن يحيى، تاريخ بيروت، تحقيق فرانسيس هورس و كمال صليبى، بيروت دارالمشرق.

- صورى، ويليام، تاريخ الحروب الصليبية، ترجمه سهيل زكار، دمشق: دارالفكر، 1994م.

- طقوش، محمدسهيل تاريخ الزنكيين فى بلاد الشام و اقليم الجزيرة، بيروت، دارالنفائس، 1988، 1999م.

- طلائع‏بن زريك، ديوان، گردآورى الامينى، بغداد، [بى‏نا]، 1964م.

- عارف، عارف المفصل في تاريخ القدس، قدس، 1961م.

- عاشور، فايد حمادمحمد، جهاد المسلمين فى الحروب الصليبية، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1405ه .

اين كتاب با نام جهاد مسلمانان در جنگ‏هاى صليبى توسط عباس عرب به فارسى برگردان و چاپ شده است (تهران، دفتر فرهنگ اسلامى، 1373ش).

- غوانمه، يوسف حسن درويش امارة الكرك الايوبية، عمان دارالفكر، 1402ه .

- دارسات فى تاريخ الاردن و فلستين فى العصر الاسلامى، عمان، دارالفكر، 1983م.

- قاسم، قاسم عبده ماهية الحروب الصليبية. - كويت: المجلس الوطنى للثقافة و الفنون و الآداب، 1410.

- گروسه، رنه، تاريخ جنگ‏هاى صليبى، ترجمه ولى‏الله شادان، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1377ش.

- ماير، هانس ابرهارد جنگ‏هاى صليبى، ترجمه عبالحسين شاهكار، شيراز، انتشرات دانشگاه شيراز، 1371ش.

- مجهول المؤلف اعمال الفرنجة و حجاج بيت‏المقدس، ترجمه حسن حبشى، قاهره، 1958م.

- مجهول المؤلف (حدود قرن 6ه/12م) البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان، به اهتمام كلود كاهن، مجلة الدراسات الشرقية، - مجهول المؤلف (حدود قرن 6ه/12م) البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان، به اهتمام كلود كاهن، مجلة الدراسات الشرقية، (Bulletin d|etudes orientats) ،ج 7-8، پاريس 1938م.

- مقريزى، تقى‏الدين احمدبن على اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطميين الخلفاء، تحقيق جمال‏الدين الشيال و محمد حلمى احمد، قاهره: المجلس الاعلى على للشؤون الاسلامية، 1967م.

- السلوك لمعرفة دول الملوك، تحقيق محمد مصطفى زيادة. - قاهره: دارالكتب المصرية، 1934-1942م.

- المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار مشهور به خطط، بيروت دارصادر، [بى‏تا].

- ناصرى طاهرى، عبدالله تاريخ جنگ‏هاى صليبى، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369.

- ناصرى طاهرى، عبدالله علل و آثار جنگ‏هاى صليبى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373ش.

- نوار، صلاح‏الدين محمد، العدوان الصليبى على العالم الاسلامى (490-515ه/1097-1121م)، اسكندريه: دارالدعوة، [بى‏تا].

ينى، جورجى تاريخ سوريا، بيروت، 1881م.

- يوسف، ژوزف نسيم العدوان الصليبى على بلاد الشام، هزيمة لويس التاسع فى الاراضى المقدسه، اسكندريه، 1971م.

- يوسف، ژوزف نسيم العرب و الروم و اللاتين فى الحروب الصليبية الاولى، بيروت، دارالنهضة العربيه، 1981م.

منابع لاتين:

- Duggan, A, The story of the crusddes, London, 1963.

- Michaud, JF History des Croisades, paris, 1957l

- setton, K.M. A History of the Crusades: Pensylvania, 1952-1958.

يادداشت:

1) عضو هيات علمى كتابخانه ملى.


1. تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، السلوك لمعرفة دول الملوك، تحقيق محمدمصطفى زياده (قاهره، دارالكتب المصريه، 1934-1942م) ج 1، ص 33.

2. از فرماندهان ترك در دولت الب‏ارسلان و ملكشاه بود.

3. A History of the Crusader, Pensylvania Press, 1962, p172.

4. وفا جونى، دمشق و المملكة اللاتينيه فى القدس (بيروت، دارالفكر، 1417ه) ص 47-51 و دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 566.

5. على بن ظافر ازدى (567-623ه) صاحب كتاب اخبار الدول المنقطعة.

6. شهاب‏الدين احمد نويرى (677-733ه) صاحب كتاب نهاية الارب فى فنون الادب.

7. عبدالرحمن‏بن خلدون تاريخ‏نگار مشهور مغربى صاحب كتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر.

8. جلال‏الدين سيوطى صاحت كتاب تاريخ الخلفا.

9. جمال‏الدين البوالمحاسن ابن تغرى بردى صاحب كتاب النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهره.

10. محمدبن عبدالكريم شيبانى (ابن اثير جزرى)، الكامل فى التاريخ، تحقيق على شيرى (بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه) ج 6، ص 377.

11. ريموند آگيل در كتاب خود به محاصره انطاكيه توسط صليبى‏ها اشاره كرده و مى‏گويد: «در حين محاصره سفيران پادشاه مصر در انطاكيه بودند»، ولى از زمينه و علت ورود آن‏ها به انطاكيه سخن نمى‏گويد.; ريموند آگيل، تاريخ الفرنجة غزاة بيت‏المقدس، ترجمه حسن محمد عطيه (اسكندريه، دارالمعرفة الجامعية، 1990م) ص 105.

12. ويليام صورى، تاريخ الحروب الصليبية، ترجمه سهيل زكار (دمشق، دارالفكر، 1994م) ج‏1، ص 297-298.

13. رنه گروسه، تاريخ جنگ‏هاى صليبى، ترجمه ولى‏الله شادان (تهران، نشر و پژهش فرزان روز، 1377ش) ج 1، ص 303.

14. استيون رانسيمان، تاريخ جنگ‏هاى صليبى، ترجمه منوچهر كاشف (چاپ سوم: تهران، شركت انتشارات على و فرهنگى، 1371ش) ج 1، ص 303.

15. Hamilton Gibb. The Caliphate and the Arab State, 1955, Vol 1, p. 81-98.

16. بلدة فى شرق طرابلس; ياقوت‏بن عبدالله حموى، معجم البلدان (بيروت، داراحياء التراث العربى، 1399ه) ج 4، ص 109.

17. ريموند آگيل، همان ،ص 187 و ويليام صورى، همان ،ص 320.

18. سعيد عبدالفتاح عاشور، شخصية الدولة الفاطمية فى الحركة الصليبية، المجلة التاريخية المصرية، قاهره، 1969م، ص 16، ص 15-66.

19. «و در پهناى مسجد درى است مشرقى كه آن را باب‏العين گويند كه چون از اين در بيرون روند و به نشيبى فرو روند آن‏جا چشمه سلوان است‏»; ناصر خسرو، سفرنامه، به كوشش نادر وزين‏پور (تهران، اميركبير، 1366ش) ص 48.

20. ويليام صورى، همان، ص 415-420.

21. استيون رانسيمان، همان، ص 386 و عارف عارف، تاريخ القدس (قاهره، بى‏نا، 1959م) ص 292. البته ويليام صورى به شكل مبالغه‏آميز مى‏نويسد: «حاكم فاطمى شهر اكثر ساكنان مسيحى شهر را كشت‏»، كه واقعيت ندارد; همان، ص 428.

22. William Embriaco

23. Primus Embriaco

24. شهر كوچكى در ساحل فلسطين ميان عكا و قيساريه; ياقوت‏بن عبدالله حموى، همان، ج 5، ص 370.

25. صلاح‏الدين محمد نوار، العدوان الصليبى على العالم الاسلامى (اسكندريه، دارالدعوة، بى‏تا)، ص 112.

26. تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطميين الخلفاء، تحقيق جمال‏الدين الشيال و محمد حملى احمد (قاهره، المجلس الاعلى على الشؤون الاسلامية، 1967م) ج 3، ص 23.

27. حمزة بن اسدبن على تميمى (ابن قلانسى)، ذيل تاريخ دمشق، تحقيق سهيل زكار (دمشق، دارحسان، 1403ه) ص 136.

البته سپاه افضل بيست روز بعد از سقوط قدس رسيد و مجبور شد در عسقلان بماند.

28. تاج‏الدين محمدبن على بن يوسف (ابن ميسر)، اخبار مصر، تحقيق ايمن فواد سيد (قاهره، المعهد العلمى الفرنسى للآثار الشرقيه، 1981م) ص 31; ابن اثير جزرى، همان، ص 383-384 و مجهول المؤلف، البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان، به اهتمام كلود كاهن (پاريس، مجلة الدراسات الشرقية 1938 ,tudes orientals Bulletiond|e م). ج 1، ص 436-437.

29. ريموند آگيل، همان، ص 247; فوچه چارتر، تاريخ الحملة الى القدس، ترجمه زياد العسلى (عمان، دارالشروق للنشر و التوزيع، 1990م) ص 75 و ويليام صورى، همان، ص 436-437.

30. استيون رانسيمان، همان، ص 376-377.

31. ابومحمد مرتضى عبدالسلام بن حسن فهرى قيسرانى (ابن طوير)، نزهة المقلتين فى اخبار الدوليتن، تحقيق ايمن فواد سيد و فرانس شتايز (اشتوتگارت، النشرات الاسلامية، 1992م) ص 3; خطط مقريزى، ج 1، ص 443; ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهره (قاهره، دارالكتب المصريه، 1375ه) ج 5، ص 145 و ويليام صورى، همان، ص 457.

32. منطقه‏اى در شمال عسقلان.

33. ابن اثير جزرى، همان، ص 470; ابن ميسر، همان، ص 39 و ابن طوير، همان.

34. ابن ميسر، همان; ابن قلانسى، همان، ص 137 و فوچه چارتر، همان، ص 78.

35. مانند ابن فرات كه در كتاب تاريخ الدول و الملوك (ج 2، ق 2، ورق 50) مى‏نوسد: «فخذل (الافضل) من جهة عسكره، و علم ان السبب فى ذلك من جنده‏»; نقل از: صلاح‏الدين محمد نوار، همان، ص 150.

خطط مقريزى، ج 1، ص 443.

36. وفيات الاعيان، ج 3، ص 418 (در شرح حال عادل بن سلار).

37. «هى من اعمال الاردن بينها و بين دمشق ثلاثة ايام و كذلك بينها و بين بيت‏المقدس‏»; ياقوت‏بن عبدالله حموى، همان، ص 17-18.

38. امارت الجليل يا ماوراء رود اردن; .Trans Jordan

39. شهر كوچك ساحلى ميان قيساريه و يافا. ياقوت بن عبدالله حموى، همان، ج 1، ص 107، ابوالفداء، تقويم البلدان، ص 239.

40. صلاح الدين محمدنوار، همان، ص 167.

41. فايد حماد محمد عاشور، جهاد مسلمانان در جنگ‏هاى صليبى، ترجمه عباس عرب (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373ش) ص 155.

42. در ساحل مديترانه نزديك يافا; ياقوت بن عبدالله حموى، همان، ص 2، ص 332.

43. Setton, History of the Crusads, Vol. 1, P. 380.

44. ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 167 و ابن قلانسى، همان، ص 224-225. 45. ابن قلانسى، همان، ص 227; تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 26; ابن ميسر، همان، ص 40; البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف) ص 115 و عظيمى، تاريخ حلب، ص 360.

ابن اثير اين حادثه را مربوط به سال 496ه دانسته است; (همان، ص 432) و ابن تغرى بردى مربوط به سال 493ه; (همان، ص 152) و فوچه چارتر مربوط به سال 1102م. مطابق سال 495ه دانسته است; (همان، ص 122). رانسيمان نيز سال 494ه (1101م) را ثبت كرده است; (همان، ج 2، ص 84).

46. Ibelin (ابلين) در جنوب غربى رمله.

47. فايد حماد محمد عاشور، همان، ص 165-166.

48. ابن ميسر، همان، ص 40 و وفيات الاعيان، ج 2، ص 450.

49. ابن قلانسى، همان، ص 229.

50. ابن اثير جزرى، همان، ص 422 و ويليام صورى، همان، ص 502-503.

51. ابن قلانسى، همان، ص 232; استيون رانسيمان، همان، ج 2، ص 100-101 و فايد حماد محمد عاشور، همان، ص 170.

52. ابن اثير جزرى، همان، ص 427 و ابن ميسر، همان، ص 41.

53. ابن قلانسى، همان، ص 240; ابن ميسر، همان و ويليام صورى، همان، ص 575.

54. ابن قلانسى، همان، ص 240-241.

55. تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 35.

56. رنه گروسه، همان، ص 69-70.

57. صلاح‏الدين محمدنوار، همان، ص‏150.

58. :Lattaquie بندرى در شمال سوريه فعلى و نزديك طرابلس.

59. استيون رانسيمان، همان، ص 8.

60. Tripoli

61. Raymondde Gille

62. :Tortose بندرى در ساحل مديترانه، در سوريه فعلى و نزديك طرابلس.

63. اين قلعه كه معروف به قلعه «سن ژيل‏» است و ويليام صورى آن را «كوه حاجيان‏» - - Pelegrinus Mons ناميده، با مساعدت امپراتور بيزانس آلكسيوس كومنن كه از حاكم بيزانسى قبرس خواسته بود سن ژيل را كمك كند ساخته شد; صلاح‏الدين محمد نوار، همان، ص 260.

64. William Jordon

65. نام او «ايماتوس فيلوكاس‏» - - Eumathius Philocates است.

66. ابن اثير جزرى، همان، 487; عمادالدين اسماعيل بن على بن محمود(ابوالفداء)، المختصر فى اخبار البشر، تحقيق محمود ايوب (بيروت، دارالكتب العلميه، 1997م) ج 2، ص 223 و تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 42.

67. به نام‏هاى Hugh Embriaco و Ansaldus Embriaco

68. ابن اثير جزرى، همان، ص 500 و البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 116. در مورد تسخير طرابلس، در منابع تاريخى ميان سال 502 و 503 اختلاف است.

69. ابن الفرات در «تاريخ الدول الملوك‏» مى‏نويسد: «فحزن الناس على اهلها و بكوالمصابها... و فزع اهل الشام قاطبة...»; نقل از: صلاح‏الدين محمد نوار، همان، ص 283.

70. Toulouse

71. جورجى ينى، تاريخ سوريا (بيروت، بى‏نا، 1881م) ص 437.

72. ابن اثير جزرى، همان، ص 422.

73. :Turbessel قلعه‏اى كه تابع شهر رها (ادسا) بود و الآن تابع منطقه جبل سمعان در استان حلب سوريه است.

74. ويليام صورى، همان، ص 540.

75. همان; البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 116; ابن قلانسى، همان، ص 269; تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 45; جورجى ينى، همان، ص 438 و صلاح‏الدين محمد نوار، همان، ص 284-288.

76. تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 43 و ابن قلانسى، همان، ص 260.

77. تاريخ الدول و الملوك، ج 1، ورق 37ب; نقل از: صلاح الدين نوار، همان، ص 290.

78. نام او Ordelafo Valerii بود.

79. ابن قلانسى، همان، ص 247; ابن اثير جزرى، همان، ص 505; ويليام صورى، همان، ص 540-543 و البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجمول الؤلف)، ص 117.

80. Ascalon

81. Tyre

82. فوچه چارتر، همان، ص 236-237.

83. Anna Comena دختر امپراتور بيزانس.

84. THe Alexiad, P. 365.

85. ويليام صورى، همان، ج 2، ص 617.

86. همان، ص 614.

87. همان، ص 612.

88. :Toron دژ تبنين (تورون) در نزديكى صور واقع و يكى از پايگاه‏هاى مهم نظامى صليبى‏ها در سال‏هاى بعد بوده است.

89. ابن ميسر، همان، ص 42 و ابن قلانسى، همان، ص 255.

90. ابن قلانسى، همان، ص 263.

91. او عموى مامون بطائحى بود كه پس از افضل به مقام وزارت رسيد; البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف) ، ص 119.

92. ابن قلانسى، همان، ص 289.

93. البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، همان; ابن قلانسى، همان، ص 336-338 و فوچه چارتر، همان، ص 216.

94. Spona Syrie

95. Duggan (A), The Story of the Crusades, London, 1963, P. 34.95

96. خطط مقريزى، ج 2، ص 44.

97. تقى الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 50.

98. ابن قلانسى، همان، ص 275.

99. همان، ص 275-276 و ابن اثير جزرى، همان، ص 504.

100. افضل با تدبير و كياست‏خود اهالى عسقلان را عليه شمس الخلافه شوراند و با اين كار زمينه قتل او را فراهم و جانشين او را تعيين كرد; ابن قلانسى، همان; ابن اثير جزرى، همان، تقى‏الدين احمدبن على مقريزى همان، ص 50-51.

101. صلاح‏الدين محمد نوار، همان، ص 328-329.

102. Mont Royal (Montreal),.

103. صلاح‏الدين محمد نوار، همان، ص 332.

104. ويليام صورى، همان، ص 813; ابوبكر عبدالله‏بن ايبك (ابن ايبك دوادارى)، كنزالدرر و جامع الغرر (قاهره، المعهد الالمانى للآثار، 1961م) ج 6، ص ص 562 و البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المالك) ص 130.

105. فرهاد دفترى، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره‏اى (تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1375ش) ص 309.

106. تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 215.

107. همان، ص 234 و عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، الروضتين فى اخبار الدولتين النورية و الصلاحيه، تحقيق محمد حلمى محمد محمد (قاهره، لجنة التاليف و الترجمه و النشر، 1956م) ج 1، ص 303.

108. طلائع‏بن زريك، ديوان، گردآورى الامينى (نجف اشرف، المكتبة الاهلية، 1383ه) ص 63-140.

109. ر.ك: عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، و ابن منير طرابلسى، ديوان، به اهتمام عمر عبدالسلام تدمرى (بيروت، دارالجيل، 1986م) ص 96، 191، 199 و....

110. معين‏الدين انربن‏عبدالله از غلامان طغتكين مؤسس سلسله بوريان بود كه در سال‏هاى 497-549 در دمشق حكومت كردند.

111. عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 190.

112. او در سال 492 هجرى در موصل به دنيا آمد. شرح حال مختصر او در كتاب مهاجران آل‏ابوطالب (ص 585) آمده است.

113. عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ج 2، ص 105.

114. همان، ج 1، ص 303 و تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 234.

115. تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 230.

116. همان، ص 236.

117. ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 346.

118. همان.

119. وفاجونى، همان، ص 277.

120. تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 262 و ويليام صورى، همان، ص 885.

121. ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 338 و 346.

122. او عموى صلاح‏الدين ايوبى است.

123. البستان الجامع لجميع توارخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 134; ابن اثير جزرى، همان، ج 7، ص 172-173; ذهبى، دول الاسلام، ص 291-292 و عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 6.

124. ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 345.

125. يوسف حسن درويش غوانمه، امارة الكرك الايوبيه (عمان، دارالفكر، 1402ه) ص 86.

126. محمد سهيل طقوش، تاريخ الزنكيين فى بلاد الشام و اقليم الجزيرة (بيروت، دارالنفائس، 1988، 1999م) ص 330; نقل از ويليام صورى.

127. جمال‏الدين محمدبن سالم (ابن واصل)، مفرج الكروب فى اخبار بنى ايوب، تحقيق جمال‏الدين الشيال (قاهره، جامعة فؤاد الاول، داراحياءالتراث القديم، 1953، 1957م)، ج‏1، ص 139.

128. بلبيس: مدينة بينها و بين فسطاط مصر عشره فراسخ على طريق الشام; ياقوت بن عبدالله حموى، همان، ج 1، ص 479.

129. جمال‏الدين محمدبن سالم (ابن واصل، همان، ص 140; خطط مقريزى، همان، ص 47-50; البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 135; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ج 1، ص 331-337; عمادالدين اسماعيل بن على بن محمود (ابوالفداء)، همان، ج 3، ص 43; ابن ايبك دوادارى، همان، ج 7، ص 27; تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 264-278 و ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 238.

130. استيون رانسيمان، همان، ص 429.

131. عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 363 و ابن واصل، همان، ص 148.

132. ويليام صورى، همان، ص 895 و رنه‏گروسه، همان، ص 198.

133. ويليام صورى، همان، ص 896.

134. همان، ص 899.

135. همان، ص 899-902.

136. همان، ص 906-920; ابن‏اثير جزرى، التاريخ الباهرفى الدولة الاتابكية، تحقيق عبدالقادر احمد طليمات (قاهره، دارالكتب الحديث، بى‏تا) ص 134; تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 287-289; النوادر السلطانية، ص 208; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 364-366 و 428 و فتح بن على بندارى، سناالبرق الشامى، تحقيق فتيحه نبراوى (مصر، كتبة الخانجى، 1979م) ج 1، ص 64.

137. استيون رانسيمان، همان، ص 434-436.

138. ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 190.

139. ويليام صورى، همان، ص 919-920.

140. عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 428.

141. ابن اثير جزرى، التاريخ الباهر فى الدولة الاتابكية، ص 134; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 366; ابن واصل، همان، ص 152; تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 278 و ابوالمحاسن يوسف بن تغرى بردى، همان، ص 350.

142. امانوئل كومنن.

143. ويليام صورى، همان، ص 923; استيون رانسيمان، همان، ص 442 و رنه گروسه، همان، ص 202.

144. ويليام صورى، همان، ص 926-927.

145. همان، ص 927.

146. الجامع البستان لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 138; ابن سباط مغربى، صدق الاخبار (تاريخ ابن سباط)، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى (طرابلس، گروس پرس، 1413ه) ج 1، ص 120; رنه گروسه، همان ص 404-405 و هانس ابرهارد ماير، جنگ‏هاى صليبى، ترجمه عبدالحسن شاهكار (شيراز، انتشارات دانشگاه شيراز، 1371ش) ص 147.

147. استيون رانسيمان، همان، ص 443.

148. ابن ايبك دوادارى، همان، ج 7، ص 30; وى تاكيد مى‏كند كه بر اين عبارت چيزى نيفزوده و آن‏چه را نقل كرده عينا از نامه خليفه است.

149. ابن واصل، همان، ص 160.

150. همان و النوادرالسلطانيه، ص 209.

151. استيون رانسيمان، همان، ص 445.

152. فتح بن على بندارى، همان، ص 78; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 436 و ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 199.

153. رانسيمان در مورد شيركوه مى‏نويسد: «نام اين مرد در تاريخ تحت‏الشعاع آوازه خداونديش نورالدين و برادرزاده‏اش صلاح‏الدين قرار گرفته است; و حال آن‏كه در جمع تمام رهبران عالم اسلام فقط او بود كه به فراست دريافت كه به قصد بازپس گرفتن فسطين، نخستين قدم را بايد در كار تسخير مصر برداشت، كه موقعيت نظامى كم‏نظير و منابع فراوان داشت و به رغم ترديدهاى نورالدين خود هرگز از پا ننشست تا بدين آرزو تحقق بخشيد. ثمره تلاش‏هاى پى‏گير او را برادرزاده‏اش صلاح‏الدين چيد»; همان، ص 446.

154. البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، ص 138; فتح بن على بندارى، همان، ص 79-81; ابن واصل، همان، ص 162 و تقى‏الدين احمدبن على مقريزى، همان، ص 308.

155. Kontos tephanos

156. يكى از بنادر مصر در مصب رودخانه نيل.

157. البستان الجامع لجميع تواريخ اهل الزمان (مجهول المؤلف)، همان; ابن سباط مغربى، همان، ص 126; ذهبى، همان، ص 294-295; النوادر السلطانية، ص 33; فتح بن على بندارى، همان، ص 87; عبدالرحمن بن اسماعيل ابوشامه، همان، ص 456-457; ابن واصل، همان، ص 179-183; ابن اثير جزرى، التاريخ الباهر فى الدولة الاتابكية، ص 143-144 و ويليام صورى، همان، ص 941-942.

158. ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 207 و التاريخ الباهر فى الدولة الاتابكية، ص 144. يعنى شترمرغ پى شاخ مى‏گشت، گوش‏هاى خود را هم از دست داد.

/ 1