تشيع در عصر غيبت صغرى، تداوم و تحول
حسن حسينزادهشانه چى (پژوهشگر و دانش آموخته حوزه علميه قم) غيبت امام دوازدهم وضعيت جديدى را در جامعه شيعى پديد آورد كه موجب تحولاتى در زمينههاى فرهنگى و علمى آن گرديد.اين تحولات در ابعاد مختلف فرهنگى به وجود آمد كه مهمترين آن، تغيير مرجعيت علمى شيعيان بود.از ابعاد ديگر مىتوان به توسعه مكاتب جديد علمى و گسترش تاليف و تدوين كتب و مصادر علمى شيعيان اشاره نمود. بررسى وضعيت علمى عصر غيبت صغرى از آن جهتحايز اهميت است كه اين عصر دوره گذار و انتقال از يك وضعيت ثابتبه وضعيت ثابت ديگر در جامعه شيعه بود.در حقيقت، غيبت صغرى كه اتصال دهنده عصر حضور به عصر غيبت كبرى بود، دوره آمادهسازى و ايجاد زمينههاى لازم براى پذيرش غيبت طولانى امام (ع) محسوب گرديده و تحولات علمى پديد آمده در اين عصر، گام اوليه براى شكوفايى علمى و فرهنگى تشيع بود. واژههاى كليدى:
تشيع، غيبت صغرى، ساختار علمى، مرجعيت، حوزهها، دستاوردها. تشيع در عصر غيبت صغرى; تداوم و تحول در زمان رحلت اما يازدهم در سال 260 هجرى فقط عده اندكى از خواص شيعيان و وكيلان آن حضرت از وجود فرزند ايشان يعنى امام دوازدهم با اطلاع بودند.اين در حالى بود كه خليفه عباسى اقدامات وسيعى براى يافتن فرزند و جانشين امام يازدهم ترتيب داده و مدتها خانه و خانواده امام را تحت مراقبت قرار داده بود. (1) امام عسگرى (ع) پيش از رحلتخود، عثمانبن سعيد عمروى از وكيلان و ياران خاص خويش را به عنوان نايب امام دوازدهم به اصحاب خود معرفى نمود.عمروى پس از برگذارى مراسم تدفين امام (ع)، از سامرا به بغداد عزيمت كرد و در آن جا سكونت گزيد.از وقايع دوران نيابت او اطلاع زيادى در دست نيست و تنها مىدانيم كه برخى توقيعات امام (ع) از طريق او به شيعيان مىرسيده است. (2) گويا تاريخ وفات او پس از 267 هجرى رخ داده است. عثمان به فرمان امام (ع) پسرش محمد را به نيابت منصوب كرد.دوران نيابت محمدبن عثمان دورانى طولانى همراه با سختىهاى زياد بود.فشار و اختناق اعمال شده از طرف عباسيان، انحرافات دينى و فرقهاى، القاى شبهات گوناگون و حركتهاى روبه تزايد ساير فرق شيعى مانند زيديه و اسماعيليه، مهمترين مشكلاتى بودند كه او با آنها روبرو بود.محمدبن عثمان در سال 305 هجرى درگذشت و پس از او حسينبن روح نوبختى به نيابت منصوب شد.نوبختى كه مدتها از دستياران نايب دوم بود با تدبير و كياستخود توانست در اوج بحران، اوضاع مساعدى را براى جامعه شيعه فراهم سازد و تا حد ممكن از فشارهايى كه از طرف حكومتبر آنها اعمال مىشد بكاهد.سياست دينى وى كه با تقيه شديد همراه بود هيچ تنش و عكسالعمل نامطلوبى را عليه شيعيان پديد نمىآورد.او با اين روش توانسته بود در دربار و نزد عالمان سنى مذهب موقعيتخاصى بيابد. (3) با درگذشت نوبختى در سال 326 هجرى، محمدبن على سمرى به عنوان نايب چهارم معرفى شد.او در سال 329ه در گذشت و در آخرين توقيعى كه شش روز پيش از وفاتش به دست او رسيد، مامور گرديد كه پس از خود كسى را به عنوان نايب امام معرفى نكند. (4) اين توقيع در واقع اعلام آغاز غيبت كبرى بود. يكى از مشكلات اساسى در عصر غيبت، ظهور مدعيان نيابتبود كه اغلب با ايجاد انحرافات و القاء شبهاتى همراه بود و خطر جدى براى جامعه شيعه به شمار مىرفت. مهمترين اين مدعيان كه حركت انحرافى نسبتا گستردهاى را پديد آورد محمدبن على شلمغانى بود كه توقيعى در ذم و لعن او صادر شد.در اين توقيع نام چند تن ديگر از جمله احمدبن هلال عبرتايى، محمدبن نصير نميرى و محمدبن علىبن بلال نيز ذكر شده بود. (5) اما مهمترين مشكل شيعيان جو فشار و اختناق بود كه از سوى حكومت عليه آنها ايجاد شده بود.با اين حال، از اواخر سده سوم هجرى با فراهم شدن موقعيتهاى بهتر سياسى براى شيعيان، از شدت فشار و اختناق مذكور كاسته شد.ضعف و سستى دستگاه خلافت و درگيرىهاى امرا و درباريان براى كسب قدرت بيشتر، زمينه مساعدى براى نفوذ شيعيان در دربار فراهم ساخته بود.از دوران خلافت مقتدر (295- 320ه) با نفوذ خاندان شيعه مذهب بنى فرات در دستگاه خلافت، روند تازهاى در موقعيتسياسى شيعيان پديد آمد.علىبن محمدبن فرات معروف به ابن فرات اول و فضلبن جعفر معروف به ابن فرات دوم سالها تصدى مقام وزارت را به عهده داشتند. (6) حسينبن روح نوبختى سومين نايب امام نيز از موقعيتسياسى خوبى برخوردار بود. (7) بىشك موقعيتهاى سياسى مذكور تاثير بسزايى در وضعيت اجتماعى و بالطبع اوضاع فرهنگى شيعيان داشت. در كنار تحولات سياسى كه روندى كند و آرام داشت، فعاليتهاى علمى شيعيان در عصر غيبت صغرى از روندى روبه جلو و همراه با تحولات جديد در ابعاد مختلف برخوردار بود.در بررسى وضعيت علمى شيعيان، توجه به پراكندگى جمعيتى آنها از تشناختحوزههاى فعاليت علمى شيعه حايز اهميت است.گزارشهايى كه از منابع جغرافيايى و ديگر منابع به دست آمده، حاكى از آن است كه شيعيان در نواحى مختلف سرزمينهاى اسلامى با تراكمهاى جمعيتى متفاوت مىزيستند.شهر قم مهمترين شهر شيعه مذهب بود و در ميان آثار جغرافىنويسان قرن چهارم، به اين خصلت معروف بود.بلخى در «المسالك و الممالك» گفته است كه مردم قم همه مذهب تشيع داشتند. (8) همچنين، روايات متعددى درباره قم و شيعيان آن از امامان نقل شده است. (9) كوفه گرچه از جهتسابقه تاريخى، اولين شهر داراى گرايشهاى شيعى بود، اما از نظر تراكم جمعيتى، در رتبه دوم قرار داشت.مقدسى تاكيد مىكند كه برترى جمعيتى در كوفه - به جز در محله كناسه - با شيعيان بود. (10) در بغداد شيعيان قسمت عمدهاى از و دو محله كرخ و بابالطاق به ايشان اختصاص داشت. (12) در خراسان شهرهاى نيشابور و بيهق مركز سكونتشيعيان بود. (13) وجود وكلاى متعدد امام دوازدهم در اين نواحى شاهد اين امر است. (14) بنابه گزارشهايى كه مقدسى ارائه نموده است، شيعيان در گرگان و طبرستان، (15) اهواز، (16) فارس (17) و برخى شهرهاى شمال عراق (18) و در شام از جمله طبريه، نابلس و امان (19) و در اسكندريه مصر (20) مىزيستند.وجود وكلاى امام در اين نواحى نيز گواه اين مطلب است. (21) همچنين وجود وكيلان امام در شهرهاى ديگرى چون قزوين، همدان، كرمانشاه، آذربايجان و... نيز گزارش شده است. (22) از جمله شهرهاى مهم شيعهنشين در اين عصر شهر رى بود كه مردم آن از گزارشهاى قوى شيعى برخوردار بودند و محدثان و فقيهان بزرگ شيعه در اين عصر ظهور يافتند.بديهى است پراكندگى شيعيان در شهرها و نواحى مختلف تاثير چشمگيرى در گسترش علوم و عقايد تشيع داشت و حوزههاى علمى متعددى را پديد مىآورد.در شهرهايى كه شيعيان از برترى جمعيتى برخوردار بودند فعاليتهاى علمى آنها توسعه بيشترى داشت.غيبت امام (ع) موقعيتى را پديد آورده بود كه بيش از پيش بر ضرورت فعاليتهاى علمى تاكيد مىكرد.اين موقعيت كه به سبب تغيير در مبانى مرجعيت علمى تشيع پديد آمده بود منشا تحولات چشمگيرى در نظام علمى و انديشهاى شيعيان گرديد كه شكلگيرى و تكوين اوليه اين تحولات در عصر غيبت صغرى صورت گرفت و دستاوردهاى نهايى آن چند دهه پس از غيبت صغرى بروز يافت و دوران نوشكوفايى فرهنگى تشيع را پديد آورد.در بررسى وضعيت علمى عصر غيبت - همانند همه اعصار - بايستى شاخصهاى اصلى را به قرار زير مورد توجه قرار داد: مرجعيت علمى، مكاتب علمى، حوزهها، دستاوردها، دانشمندان و انديشمندان. مرجعيت علمى
در دوران حضور ائمه (ع) مرجع اصلى و نخستين شيعيان در مسايل علمى، امامان معصوم بودند.شيعيان به طور مستقيم با آنها در تماس و ارتباط بودند و آن چه نياز داشتند فراگرفته و براى ديگران نقل مىكردند و بدين ترتيب علوم اهل بيت در بلاد اسلام منتشر مىشد.راويان و محدثان، مرجع علمى بودند كه ديدار امام بر ايشان ميسر نبود.با شكل گرفتن نظام وكالت، مردم از شهرهاى دور و نزديك به وكلاى امام مراجعه مىكردند.در واقع رابطه ميان مردم و امام بودند و فاصله ميان آنها را كوتاه مىكردند. آغاز غيبت و عدم حضور امام (ع) كه ركن اصلى تشيع و تكيهگاه شيعيان در مسايل علمى بود را مىتوان بحرانى در بعد علمى و فرهنگى در مذهب تشيع تلقى كرد.طبيعى بود كه روبهرو شدن با اين بحران پيامدها و دشوارىهاى بسيار سختى به همراه داشت; از اين رو تاسيس نظام نيابت در اين دوران در واقع حركتى در جهت كاهش صدمات حاصل از آن بود.نواب خاص امام كه از عالمان برجسته و اصحاب ائمه بوده و سالها با ايشان در ارتباط بودند اينك معتبرترين مصدر علمى محسوب مىشدند; زيرا آنها تنها راه ارتباط با امام غايب بودند.در واقع، يكى از وظايف مهم آنها حل مشكلات علمى و مسايل مستحدثه شيعيان بود.آنها در عصرى كه امكان دسترسى به امام معصوم (ع) براى همگان ميسر نبود در مسايل كلامى و عقيدتى مرجع تعيين حقانيت و جلوگيرى از انحرافات بودند.در اين زمينه، به خصوص مقابله با عقايد فرقهها و نحلههاى مختلف اهميت زيادى داشت; به عنوان مثال، وقتى شيعيان از محمدبن عثمان عمروى نايب دوم، درباره گفتار مفوضه و عقايد آنها سؤال كردند، او در پاسخ، عقايد مفوضه را در نسبت دادن خلق و رزق به ائمه (ع) تكذيب كرده و اين افعال را از شؤون ذات مقدس الهى برشمرد. (23) توجه به اين نكته كه نواب خاص در ارتباط با امام هستند و مىتوانند از اين طريق به حل و فصل مشكلات و مسايل علمى و عقيدتى شيعيان بپردازند نوعى يقين و اطمينان گفتار آنها براى شيعيان پديد مىآورد كه پذيرش سخن ايشان را بدون هيچ شك و ترديدى امكانپذير مىساخت.وقتى يكى از شيعيان از حسينبن روح درباره علت تسلط دشمنان بر امام حسين (ع) سؤال كرد، او پاسخ مفصل و قانع كنندهاى ارائه داد به طورى كه راوى مىگويد: «در اين كه او اين پاسخها را از جانب خود مىگويد ترديد كردم ولى بدون آن كه سخنى بگويم او روبه من كرد و گفت: اگر آسمان بر سرم فرود آيد يا بادهاى سهمگين برمن بوزد بهتر است از اين كه به راى و نظر خود در امور دينى سخن بگويم. اين مطالب را از اصل يعنى حجتخدا شنيدم» . (24) اين اطمينان و يقين، آرامشى را پديد مىآورد كه از شدت بحران پيش آمده مىكاست.در نامههايى كه از طرف امام به شيعيان مىرسيد بر صيانت و مورد اعتماد بودن نايبان خاص تاكيد مىشد.در نامهاى كه به مسايل اسحقبن يعقوب جواب داده شده بود، آمده بود كه محمدبن عثمان نايب دوم مورد اعتماد است و نامهها و جوابهاى او در حكم نامه و جواب آن حضرت است. (25) بر اساس برخى شواهد، به نظر مىرسد كه نواب خاص به نوعى بر فعاليتهاى علمى شيعيان و نقل روايات و تاليف كتابها اشراف و نظارت داشتند; بطور مثال، پس از صدور توقيع امام (ع) مبنى بر ذم و لعن شلمغانى، يكى از مسايلى كه راويان با آن روبهرو شدند نقل روايات او بود، اما حسينبن روح با استناد به گفتار ائمه (ع) اين مشكل را اين گونه رفع نمود كه: «من همان جوابى را به شما مىدهم كه امام عسگرى در پاسخ به كسانى گفت كه پرسيدند ما با كتابهاى بنى فضال چه كنيم كه خانههاى ما از آنها پر است و حضرت فرمود: هر چه را روايت كردهاند بگيريد و آن چه خود نظر دادهاند رها كنيد» . (26) همچنين، نقل شده است كه وقتى شلمغانى - پيش از انحراف اعتقاديش - كتاب «التكليف» خود را نوشت، حسينبن روح آن كتاب را خواست و به طور كامل مطالعه كرد و مطلب نادرستى در آن نديد. (27) در موردى ديگر، او كتابى به نام «التاديب» را براى علماى قم فرستاد تا درباره صحت و سقم مطالب آن نظر دهند. (28) اين اقدام نوبختى كه نشان دهنده اهتمام او به بررسى علمى كتابهاى نوشته شده است را مىتوان در واقع اقدامى در جهتسنجش وضعيت علمى قم و عالمان آن ديار تلقى كرد; زيرا بدون شك براى او كه نايب امام و در ارتباط مستقيم با امام (ع) بود تشخيص درستى و نادرستى مطالب كتاب مذكور به راحتى ميسر بود. نايبان خاص به رغم فعاليت گسترده علمى، به تاليف و نگارش كتاب يا رسالهاى دست نزدند و در اين باره خبر يا گزارشى به دست ما نرسيده است.تنها خبرى كه در اين باره نقل شده اين است كه عثمان بن سعيد نايب اول، برخى مسايل و احكام فرا گرفته از امام يازدهم همراه با مسايلى كه از امام دوازدهم فرا گرفته بود را در مجموعهاى گرد آورده و به نايب دوم سپرد.بنا به نقل دختر او اين مجموعه مسايل پس از مرگ نايب دوم به حسين بن روح نوبختى رسيد و هم چنان در نزد او بود. (29) شايد عدم اقدام نايبان به تاليف كتاب جهت رعايت تقيه بوده است. موقعيتخطر آنها به گونهاى بود كه مىبايست هر گونه مرجعيت دينى و علمى را از خود نفى كنند. توجه به اين نكته حايز اهميت است كه اتصال علمى شيعيان با امام غايب كاملا قطع نشده بود.اين اتصال از طريق مكاتبه و نامهنگارى و توسط نواب خاص برقرار مانده بود.در موارد بسيارى، عالمان شيعه با ارسال نامه به امام (ع)، مسايل علمى خويش را از ايشان سؤال مىنمودند.اين نامهها از طريق نواب خاص به امام (ع) مىرسيد و جواب آنها باز گردانده مىشد.نمونه بارز آن، مكاتبات محمدبن عبدالله حميرى است كه جواب چهار نامه او نقل شده است.در اين جوابيهها به تعداد زيادى از سؤالات پاسخ گفته شده است. (30) همچنين، مىتوان به جواب مسايل اسدى، وكيل امام، اشاره نمود. (31) گذشته از نايبان خاص، وكيلان امام در شهرهاى مختلف نيز مرجع علمى شيعيان در آن نواحى بودند.سيستم وكالت در عصر غيبتبه كار خود ادامه مىداد و در كليه نواحى اى كه شيعيان سكونت داشتند وكيلانى تعيين شده بودند.آنها رابطه مردم با نواب خاصه بودند.نام بسيارى از اين وكيلان در ضمن اخبارى كه نقل شده، ذكر گرديده است. (32) سومين مرجع علمى شيعيان در عصر غيبت، فقيهان و محدثان بودند.در واقع، مرجعيت اين گروه امرى بود كه مىبايست در اين دوران تثبيت و تحكيم مىشد.اگر چه زمان حضور ائمه (ع) گاه فقيهان و محدثانى از طرف آنها به عنوان مرجع علمى شيعيان معرفى مىشدند، (33) اما با اين حال، حضور امام موقعيت آنها را كاملا تحتالشعاع خود قرار مىداد.شرايط دوران غيبتبه گونهاى بود كه اين امر به قطعيت نسبى رسيد، به خصوص كه مساله مرجعيت علمى فقيهان و محدثان، مورد تاكيد و تاييد امام دوازدهم (ع) بود.اسحقبن يعقوب نقل كرده است كه امام (ع) در جواب سؤالات او كه از طريق نايب دوم به دستش رسيد، فرموده بودند: «در حوادث پيش آمده به راويان احاديث ما مراجعه كنيد; آنها حجت من بر شمايند و من حجتخدا هستم» . (34) بايد توجه داشت كه فقيهان شيعه در واقع همان راويان و محدثان بودند و اطلاق نام فقيه بر عالمان شيعه تا دوران غيبت صغرى چندان مرسوم و معمول نبود.بدين ترتيب، مرجعيت علمى فقيهان تا پايان عصر غيبت صغرى كاملا در جامعه شيعه نهادينه شد. مكاتب علمى
در عصر غيبتبا توجه به موقعيت علمى آن، دو مكتب علمى عمده در مراكز علم و دانش شيعيان رواج داشت: مكتب كلامى و مكتب حديثى، كه هر يك تحت تاثير عوامل و عناصر تاثيرگذار زمانى قرار داشت.علاوه بر اين دو، مىتوان به وجود نوعى مكتب فقهى در اين عصر اشاره كرد كه با مكتب فقهى پيشين، يعنى زمان حضور امامان، و مكتب فقهى پس از آن - در اوايل قرن پنجم - تفاوت داشت.در واقع، مىتوان آن را انتقال از يك دوره ديگر تلقى كرد. مكتب كلامى
گرچه طرح مباحث كلامى - به معناى اصطلاحى آن كه از قرن دوم رواج يافت - در گفتار امامان (ع) به ويژه در كلام اميرالمؤمنين سابقه ديرينهاى داشت، اما شكلگيرى كلام شيعى را مىتوان به دوران امام صادق (ع) و شاگردان آن حضرت نسبت داد.طبقه اول متكلمان شيعه را شاگردان مبرز امام ششم و هفتم تشكيل مىدادند; كسانى چون هشامبن حكم، هشامبن سالم، محمدبن نعمان، مؤمن طاق و ديگران.مركز بروز و ظهور كلام شيعى، شهر كوفه بود كه اكثر اين افراد در آن مىزيستند.عصر غيبت صغرى، دوران ظهور طبقه دوم متكلمان شيعه بود.كوفه تا اين زمان مركزيت مكتب كلامى شيعه را كه در تقابل دايم با مكتب اعتزالى بصره بود حفظ كرده بود، اما با پيدايش شهر بغداد و به دليل موقعيت ممتاز علمى آن، تا حد زيادى از هميتشهر كوفه كاسته شده بود و در اين عصر، مركزيت مكتب كلامى شيعه به بغداد انتقال يافته بود.بىشك در شكلگيرى مكتب كلامى فوق و تكوين آن در عصر غيبت صغرى، برخورد با نظرات كلامى معتزليان و آراى فرقهها و نحلههاى مختلف اسلامى و غير اسلامى كه به وفور در بغداد حضور داشتند، بىتاثير نبود.عالمان شيعه ناگزير بودند براى پاسخگويى به حملات و شبهات مخالفان كه در اين عصر بيشتر داراى گرايشهاى كلامى و اعتزالى بودند، به شيوه و روش خود آنها متوسل شوند.اما بايد توجه داشت كه اين امر دليل بر وامگيرى و تاثير پذيرى كلام شيعى و متكلمان شيعه از مكتب اعتزال - چنان كه بسيارى از دانشمندان غربى و مسلمان باور دارند - نيست و در حقيقت، مبانى كلامى شيعى تفاوتهاى اساسى با كلام معتزله داشت. در اين عصر، متكلمان بزرگى در بغداد و ديگر شهرها و حوزههاى علمى شيعه ظهور كردند كه مهمترين آنها خاندان نوبختى بودند.ابوسهل اسماعيلبن على نوبختى (متوفى 311ه) كه رياستشيعيان بغداد را به عهده داشت، برجستهترين فرد اين خاندان بود كه شيخ طوسى با القاب و عناوين والايى از او ياد كرده است. (35) پس از او، حسنبن موسى نوبختى (متوفى 310ه) متكلم و فيلسوف بزرگ شيعه در بغداد بود. (36) از ديگر حوزههاى شيعى كه مكتب كلامى در آن رواج داشتشهر رى بود در اين شهر به رغم تاثير پذيرى شديد از مكتب حديثى قم، كلام شيعى بروز و ظهور خاصى داشت.اين امر بيشتر به جهت رويارويى عالمان شيعه با معتزليان و زيديان رى بود.ابن قبه رازى از متكلمان ممتاز اين شهر بود. (37) در خراسان، شهر نيشابور داراى گرايشهاى كلامى بيشترى بود.متكلمان شيعه نيشابور مانند ابنعبدك جرجانى تحت تاثير مكتب كلامى بغداد و متكلمان آن بودند. (38) رواج مكتب كلامى در عصر غيبت صغرى تاليف كتابهاى كلامى بسيارى را در بيان و اثبات عقايد شيعه و رد اقوال مخالفان در برداشتبخش عمده اين تاليفات در بغداد انجام گرفت و سهم عمدهاى از آنها متعلق به ابوسهل نوبختى بود.شيخ طوسى بيش از سى كتاب از وى نام برده است; (39) ولى هيچ يكى از آثار او موجود نيست.حسنبن موسى نوبختى نيز كه داراى تصنيفات متعددى بود، يك مجموعه كلامى به نام «الآراء و الديانات» نوشته بود كه موفق به اتمام آن نگرديد. (40) ابنقبه رازى دو كتاب در باب امامتبه نامهاى «الانصاف» و «المستثبت» نوشت كه در رد كتابهاى ابوالقاسم بلخى، متكلم خراسانى، بود. (41) متاسفانه از تاليفات كلامى اين دوره اثرى باقى نمانده است.با توجه به برخى شواهد، كتاب «الياقوت» نوشته ابواسحاق ابراهيمبن نوبخت نيز از تاليفات قرن ششم هجرى است. (42) به هر حال، مكتب كلامى اين عصر دستاوردهاى ارزندهاى داشت كه موجبات تكامل كلام شيعى در آغاز غيبت كبرى را فراهم ساخت.طبقه سوم متكلمان شيعه كه در راس آنها شيخ مفيد قرار داشت، در واقع شاگردان همين مكتب كلامى بودند كه به اصلاح و تنقيح آراى كلامى آن پرداختند.از آثار ايشان، به ويژه شيخ مفيد، مىتوان تا حدودى به آراى كلامى متكلمان عصر غيبت صغرى پىبرد.شيخ مفيد در اوايل كتاب «المقالات» به نقد پارهاى از آراى نوبختيان پرداخته است. (43) مكتب حديثى
مكتب حديثى شيعه مكتبى ديرپا و اصيل بود كه حيات خود را با ظهور اسلام آغاز كرد.احاديث معصومين همواره منبع دانش شيعيان و فصل الخطاب مسايل اختلافى بوده است.در عصر غيبتبه رغم عدم دسترسى مستقيم به امام (ع)، شيعيان به جهت در اختيار داشتن انبوه احاديثى كه در طى سالهاى متمادى گرد آورده بودند، از منبع علمى ممتازى برخوردار بودند.محدثان با استناد به برخى احاديث كه از پرداختن به كلام و جدال نهى مىكردند، توجه به علم كلام و بهرهگيرى از آن را ضرورى نمىدانستند و حتى از آن پرهيز مىكردند.شيخ صدوق، ممتازترين پرورش يافته مكتب حديثى اين عصر، بخشى از اين احاديث را در پايان كتاب «التوحيد» خود آورده است. (44) به عقيده محدثان، تنوع موضوعى احاديث كه تمامى ابواب و اصول و فروع و... را در بر مىگرفت، مىتوانست آنها را در پاسخ گويى به مسايل و مشكلات علمى يارى دهد.راويان احاديثى كه فقيهان شيعه نيز از ميان آنها ظهور مىكردند، در همه شهرهاى شيعه نشين حضور داشتند.با اين حال، شهر قم را مىتوان مركز مكتب حديثى شيعه در اين عصر دانست كه هيچ گونه گرايش كلامى در آن وجود نداشت.اين امر را بايد ناشى از پاىبندى عالمان قم به مكتب حديثى و نيز تشيع يكپارچه مردم قم و عدم حضور صاحبان ملل و نحل ديگر اين شهر دانست. (45) عده بسيارى از محدثان شيعه در قم گرد آمده بودند كه از گزارشهاى افراطى و تفريطى و فرقهاى به دور بودند.از ميان آنها مىتوان به خاندانهاى اشعريان، آلبويه و خاندان برقى اشاره نمود.شهر رى به جهت مجاورت با قم بيشترين تاثير را از مكتب حديثى قم گرفته بود.ظهور محدثان بزرگى از اين شهر چون محمدبن يعقوب كلينى كه سرآمد محدثان اين عصر بود، گواه بر اين امر است.در كوفه و بغداد نيز پيروان مكتحديثى وجود داشتند، اما مكتب حديثى اين دو شهر با مكتب حديثى قم متفاوت بود.محدثان قمى بسيارى از راويان كوفى را به غلو و ارتقاع متهم مىكردند (46) و البته اين امر تا حدى صحت داشت (47) و ناشى از جو مذهبى كوفه و وجود انديشههاى افراطى و تفريطى در آن و نيز شيوه خاص محدثان قمى در برخورد با راويان و عقيده آنها در مساله غلو بود. (48) مكتب حديثى اين عصر دستاوردهاى علمى ارزندهاى در پىداشت كه از همه مهمتر تاليف موسوعه حديثى «الكافى» بود; مجموعهاى حاوى 16199 حديث در ابواب مختلف اصول و فروع، اخلاق، سيره و آداب و سنن كه با نظم و ترتيب خاصى به رشته تحرير درآمد.علاوه بر «كافى» ، تاليفات حديثى ديگرى نيز در اين عصر انجام پذيرفت. مكتب فقهى
از ميان مصادر تشريع احكام، سنت مهمترين و اساسىترين آنها به شمار مىآمده است.در زمان حضور ائمه (ع)، شيعيان احاديث احكام را به طور مستقيم از امامان فرا گرفته و به آن عمل مىكردند.راويان احاديث كه در واقع حاملان فقه هلبيتبودند اين احاديث را نقل و بدان استناد مىكردند.به تدريج، احاديث مزبور كه همان احكام فقهى بودند، در كتابهايى به نام «اصل» جمعآورى گرديدند و پس از چندى، كتابهاى فقهى كه شامل احاديث مربوط به موضوع فقهى خاصى بودند، به رشته تحرير درآمدند.تا اواخر قرن سوم، كتابهاى فقهى تحت عناوين «اصل» ، «جامع» ، «نوادر» ، «مسايل» ، و...توسط محدثان شيعه نوشته شدند كه برخى مفصل و مبسوط و برخى مختصر بودند. در كليه اين كتابها روايات با سلسله سندهاى آنها كه در نهايتبه امام (ع) منتهى مىشد ذكر نشده بود و فقها فقط به ذكر اين روايات بسنده كرده و نيازى به بحث و درايت در آنها نمىديدند. (49) اما در اواخر قرن سوم، يعنى در دوران غيبت صغرى، تحولى جديد صورت گرفت و فقيهان، شيوه فقاهتى خويش را تغيير دادند و روشى جديد در تدوين مصادر فقهى در پيش گرفتند.در اين شيوه، فقها به جاى اين كه در هر مساله فقط به ذكر روايات آن بپردازند، به استخراج احكام شرعى از ميان روايات و احاديث پرداختند.بدين ترتيب، فتواهاى شرعى فقيهان در هر باب، جاى بيان روايات و احاديث را گرفت. (50) آنها به جاى نقل احاديث فقهى براى مردم، به استنباط احكام از ميان آنها پرداخته و نتيجه آن را كه فتاواى شرعى بود بيان مىكردند.اين شيوه هم قدرت استنباط فقهى فقيهان را تقويت مىكرد و هم براى عموم مردم كه از آگاهى علمى و درك فقهى بالايى برخوردار نبودند مفيد بود.مكتب فقهى جديد كه مىتوان آن را فقه منصوص و يا به تعبير آيةالله بروجردى، المسايل المتلقاه ناميد، (51) نخستين بار توسط ابنبابويه (متوفى 329ه) محدث بزرگ قمى ابداع شد.او فتواهاى خود را در رسالهاى كه براى فرزندش شيخ صدوق نوشت، بيان نمود و شيخ صدوق نيز بسيارى از آنها را در كتابهاى فقهى خود مانند «من لايحضره الفقيه» ، «المقنع» و «الهدايه» ذكر كرده و پس از پدر همين شيوه را دنبال نمود. (52) در ابتداى شكلگيرى مكتب جديد، فقها به جهتى رعايت احتياط در بيان فتواهاى خود، عين الفاظ احاديث مربوط را مىآوردند و در واقع، فتواهاى مذكور، همان روايات بودند كه سند و انتساب آنها به امام ذكر نشده بود.مكتب فقهىاى كه در اين عصر شكل گرفت در اوايل غيبت كبرى تكامل يافت و با ايجاد پارهاى تغييرات، مكتب فقهى جديدى را پديد آورد كه علاوه بر مصادر چهارگانه تشريع احكام، مبتنى بر علم اصول فقه بود و توسط شيخ طوسى به اوج تكامل رسيد. حوزهها
فعاليتهاى علمى شيعيان در دو قالب كلى آموزش و تاليف دنبال مىشد.حضور عالمان و انديشمندان شيعى در هر شهر و ناحيه، حوزههاى علمى فعالى را پديد مىآورد كه هر يك به فراخور حال و شرايط موجود، فعاليتهاى علمى ارايه مىدادند.در اين ميان، شهرهايى كه جمعيتشيعى بيشترى داشتند و از حضور عالمان بيشترى بهرهمند بودند اهميت زيادترى داشتند. قم
تشيع در قم با مهاجرت گروهى از اشعريان كوفه به اين شهر رواج يافت.اشعريان از خاندانهاى بنام و شيعه مذهب كوفه بودند.با گسترش تشيع در قم، مناسبات شيعيان با امامان (ع) گسترش يافت و اين شهر خيلى زود به صورت يكى از مراكز اصلى تشيع و قطبهاى علمى آن در آمد و علوم اهل بيتبه طور وسيعى در آن رواج يافت. درباره نقش اساسى عالمان قم در حفظ و ترويج دين، رواياتى نقل شده است. (53) در آغاز غيبت صغرى، قم مجمع عالمان شيعه و محدثان بود و چندين خاندان علمى برجسته علاوه بر عده كثيرى از دانشمندان شيعه در اين شهر مىزيستند.مهمترين آنها اشعريان بودند كه از ديرباز زعامت دينى و علمى قم را به عهده داشتند.در اوايل عصر غيبت، احمدبن محمدبن عيسى اشعرى، محدث بزرگ، عهدهدار اين امر بود.او روايات بسيارى از ائمه نقل كرد، و تاليفاتى نيز در عقايد و علوم قرآنى داشت. (54) محمدبن احمد اشعرى، از ديگر محدثان بزرگ قم، موسوعه «نوادرالحكم» را شامل 23 كتاب فقهى بود به رشته تحرير درآورد. (55) از همين خاندان مىتوان به سعدبن عبدالله اشاره كرد كه موسوعه فقهى ديگرى به نام «كتاب الرحمه» نوشت. (56) خاندان بابويه نيز از خاندانهاى علمى معروف قم بودند.چهره شاخص اين خاندان در عصر غيبت صغرى، علىبن حسين بابويه (متوفى 329ه) بود كه پايهگذار مكتب جديد فقهى در اين عصر بود.او تاليفات بسيارى در فقه و عقايد داشت كه كتاب ارزشمند او به نام «الامام و التبصره من الحيره» در دسترس مىباشد. (57) احمدبن محمدبن خالد برقى نيز از محدثان بزرگ قمى بود كه شيخ طوسى نزديك به يكصد كتاب در موضوعات مختلف فقهى و قرآنى از وى نام برده است. (58) از ديگر دانشمندان حوزه قم بايد به ابن قولويه، محمدبن حسن الصفار (متوفى 290ه)، عبداللهبن جعفر حميرى (متوفى 298ه) و علىبن ابراهيم قمى اشاره كرد كه هر يك داراى تاليفات متعددى بودند كه برخى از آنها به جاى مانده است. عالمان قمى پيرو مكتب حديثى بودند و جو علمى قم كاملا متاثر از اين مكتب بود، به طورى كه انديشههاى كلامى در آن وجود نداشت.عالمان قم به شدت با مظاهر انحرافات عقيدتى و افراطىگرى مقابله مىكردند.آنها از نقل روايات ضعيف و احاديثى كه شائبه غلو داشت جلوگيرى مىكردند و راويانى را كه به غلو و انحرافات اعتقادى متهم بودند از شهر اخراج مىكردند. (59) جو حاكم بر حوزه علمى قم موقعيت علمى ثابت و مقبولى را پديد آورده بود كه مىتوانست مرجع حل و فصل مسايل علمى باشد; به عنوان مثال - همان گونه كه قبلا اشاره شد - حسينبن روح نوبختى كتابى را براى بررسى صحت و سقم مطالب آن به نزد علماى قم فرستاد. (60) كوفه
شهر كوفه نخستين شهرى بود كه تمايلات شيعى به طور وسيع در آن بروز و ظهور يافت. مراودات شيعيان كوفه با ائمه (ع) كه در زمان امام صادق (ع) به اوج خود رسيد، به موقعيت علمى كوفه شكل خاصى بخشيد.بسيارى از اصحاب ائمه (ع) در اين شهر سكونت داشتند. حوزه كوفه پيرو دو مكتب كلامى و حديثى بود و متكلمان و محدثان شيعه حضور فعالى در اين شهر داشتند.در عصر غيبت، اين شهر گرچه موقعيت علمى خود را حفظ كرده بود، اما همانند گذشته نبود; زيرا ظهور شهر قم به عنوان مركز مكتب حديثى شيعى و شكلگيرى تدريجى حوزه بغداد، موجبات ضعف حوزه علمى كوفه را فراهم ساخت. آلاعين بزرگترين خاندان شيعى كوفه دراين عصر بودند كه زعامت علمى شهر را نيز داشتند.از عالمان اين خاندان مىتوان به علىبن سليمان، (61) علىبن يحيى زرارى (62) و محمدبن سليمان (63) اشاره نمود. از ديگر خاندانهاى علمى اين شهر، آل نهيك بودند كه نجاشى با عبارت «بيت من اصحابنا» از ايشان ياد كرده است. (64) يكى از امتيازات حوزه علمى كوفه، دسترسى عالمان كوفى به اصول اربعمائه بود كه اساس فقه مكتوب شيعه را تشكيل مىداد. بيشتر اين اصول در اختيار محدثان و راويان كوفى قرار داشت و آنها را روايت مىكردند.علىبن محمدبن زبير (متوفى 248ه) و احمدبن محمدبن عمار (متوفى 346ه) از كسانى بودند كه بيشتر اين اصول را در دست داشتند. (65) بغداد
حوزه علمى بغداد حوزهاى نوپا بود كه تحت تاثير مكتب حديثى قم و مكتب كلامى كوفه قرار داشت.مهاجرت فقيهان و عالمان شيعه به اين شهر كه از اوايل قرن سوم شروع شد موجب شكلگيرى و تكوين حوزه بغداد شد.مهاجرت نايب اول از سامرا به بغداد و استقرار نواب اربعه در اين شهر نوعى مركزيت علمى براى آن پديد آورد.در ميان طيف مهاجران به بغداد، نام محدثان و عالمان بسيارى از كوفه، بصره، قم، رى و حتى سمرقند به چشم مىخورد. (66) بدين ترتيب، حوزه بغداد تحت تاثير مكتبهاى حديثى و كلامى شكل گرفت; اما با اين حال، گرايشهاى كلامى و مباحث عقلى در اين حوزه غلبه داشت.اين امر ناشى از مجاورت با مكتب كلامى كوفه و محيط خاص فرهنگى شهر بغداد بود.در بغداد متكلمان بزرگى ظهور يافتند كه معروفترين آنها ابوسهل نوبختى و حسنبن موسى نوبختى بودند كه بيشتر از آنها سخن به ميان آمد.اما از فقيهان بزرگ بغدادى بايد به ابنجنيد اسكافى اشاره نمود كه تاليفات بسيارى در فقه داشت، ولى بنا به گفته شيخ طوسى گويا به واسطه قايل بودن به حجيت قياس، كتابهاى او مطرود و متروك مانده بود.او دو موسوعه فقهى به نامهاى «تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه» در 20 جلد و «المختصر الاحمدى فى الفقه المحمدى» را به رشته تحرير درآورد. (67) رى
حوزه علمى رى نيز همانند حوزه بغداد، حوزهاى نوپا بود كه شديدا تحت تاثير حوزه قم و مكتب حديثى آن قرار داشت.محدثان و راويان احاديث اهل بيت پيشگامان علم و دانش در آن بودند كه برخى از ايشان از اصحاب امام يازدهم و برخى ديگر از شاگردان حوزه قم بودند. (68) به رغم تاثيرپذيرى شديد حوزه رى از حوزه قم، علم كلام از سوى برخى عالمان اين حوزه مورد توجه و عنايت قرار گرفته بود.گرايشهاى كلامى در رى قوت زيادى داشت و متكلمان بزرگى در آن مىزيستند.پيشتر از ابنقبه رازى متكلم بزرگ شيعى در رى نام برديم. (69) اما شخصيت ممتاز حوزه علمى رى محمدبن يعقوب كلينى (متوفى 329ه) محدث بزرگ و نويسنده كتاب «الكافى» بود كه پرورش يافته مكتب حديثى قم بود و اواخر عمر خويش را در بغداد گذرانيد. (70) خراسان و ماوراءالنهر
همان طور كه قبلا اشاره شد، در خراسان در شهرهاى نيشابور و سبزوار و در ماوراءالنهر و در سمرقند كيش تشيع بروز و ظهور بيشترى داشت، نيشابور شهرى علم پرور بود كه در اوايل عصر غيبت، عالمان نامدارى چون فضلبن شاذان در آن مىزيستند. فضل از اصحاب امام دهم و يازدهم بود و شاگردان او پس از وى گردانندگان حوزه نيشابور بودند كه در منابع، نام برخى از ايشان مانند علىبن شاذان، محمدبن شاذان - كه برادران فضل بودند - ، علىبن قتيبه نيشابورى و محمدبن اسماعيل بندقى كه از مشايخ روايت كلينى بودند، (71) ذكر شده است.ابن عبدك جوجانى از متكلمان بزرگ شيعه در نيشابور بود كه به شيوه متكلمان بغداد عمل مىكرد و تاليفات چندى داشت. (72) شهر سمرقند در اين عصر از پايگاههاى علمى شيعيان به شمار مىرفت.موقعيت علمى اين شهر را بايد مرهون فعاليتهاى محمدبن مسعود عياشى دانست.او از بزرگترين عالمان شيعه در اين ناحيه بود.استادان و مشايخ او جمعى از محدثان قم، كوفه و بغداد بودند.عياشى در منزل خود مجالس درس و بحثبسيارى داشت و اهل علم و طالبان دانش پيوسته در آن جا حضور داشته، به نسخه بردارى و قرائت و تصحيح و مقابله كتابها مىپرداختند.از شاگردان عياشى مىتوان به ابوعمر و كشى صاحب رجال و محمدبن نعيم سمرقندى اشاره نمود، (73) از ديگر چهرههاى شاخص حوزه سمرقند، حسينبن اشكيب سمرقند، از اصحاب امام يازدهم، بود كه پرورش يافته حوزه قم بود.او فقيهى متكلم بود و كتابهايى در رد مخالفان و زيديه نوشت. (74) حوزه سمرقند كه توسط عياشى و ابن اشكيب شكل گرفت در طى دوران غيبت صغرى، توسط شاگردان اين دو كه مبرزترين آنها حيدربن محمدبن نعيم بود اداره مىشد.او تمام مصنفات و اصول شيعه را از طريق مشايخ قمى روايت مىكرد; همچنين، راوى كليه مصنفات عياشى بود. (75) تاليفات و تصنيفات
در زمان غيبت صغرى، تاليفات علماى شيعه به نحو چشمگيرى افزايش يافت و به انسجام و تمركز رسيد.پيش از غيبت امام (ع) نيز كتابهاى بسيارى توسط دانشمندان و بزرگان شيعه نوشته شده بود كه نمونه بارز آن «اصول اربعمائه» بود.با اين حال، شرايط عصر غيبت اقتضا مىكرد كه اين امر با توسعه و گسترش بيشترى ادامه يابد.پراكندگى جغرافيايى شيعيان كه دستيابى مستقيم به مراكز علمى و فرهنگى را دشوار مىساخت، در كنار غيبت و عدم حضور امام به عنوان نخستين مرجع در حل و فصل مسايل و مشكلات علمى، عوامل اساسى در اين امر محسوب مىشدند.كسانى كه در پى فراگيرى علوم اهل بيتبودند و يا آنانى كه در مسايل و احكام دينشان دچار مشكل مىشدند نيازمند مرجع ذىصلاحى بودند كه نياز آنها را برآورد و عدم امكان دسترسى به امام اين مشكل را دو چندان مىكرد.محدوديت زمانى و مكانى نواب خاصه و نيز مشكلات سياسى و فشارهاى اعمال شده از سوى دستگاه حكومتى، بر اين مشكلات مىافزود.از اين رو، تنظيم و گردآورى علوم اهل بيت (ع) به صورت مدون و مكتوب و به گونهاى كه در اختيار مردم قرار گيرد تا پاسخگوى مسايل و رفع كننده مشكلات آنها باشد ضرورت داشت.در همين حال، تقاضا براى ارائه چنين كتابهايى از طرف مردم و طالبان علم زياد بود و اساسا برخى از كتابهاى معتبر نوشته شده در اين عصر در پاسخ به اين نيازها بود كه نمونه بارز آن - چنانچه اشاره شد - كتاب «الكافى» كلينى است كه در نوع خود مهمترين كتابى است كه در اين عصر تاليف شده است.كلينى در مقدمه كتابش تصريح كرده است كه اين كتاب را به درخواست كسى نوشت كه از درك حقيقت روايات و علل و اسباب آنها اظهار عجز كرده و خواستار كتابى شده بود كه او و برادران ايمانيش را هدايت كند. (76) از گفتار كلينى برمىآيد كه عدم دسترسى به عالمان فرهيخته و نيز كثرت روايات و آراى فقهى، درك و فهم مسايل را براى مردم دشوار ساخته بود.در حقيقت، اين يك شكل عمومى بود كه شيعيان در اكثر نواحى با آن روبرو بودند.در مراكز علمى چون قم و كوفه و بغداد كه محدثان و فقيهان بزرگ حضور داشتند اين مشكل قابل حل بود، ولى در ديگر نواحى، اين مشكل هم چنان باقى بود، به طورى كه شيخ صدوق چند دهه پس از غيبت صغرى، در ماوراءالنهر با همين مشكل روبرو شد. وى در ابتداى كتاب «من لايحضره الفقيه» اظهار داشته است كه در ماوراءالنهر با يكى از سادات شيعى برخورد داشته و از او خواسته است تا كتابى بنويسد كه مرجع و معتمد او باشد. (77) درك همين موقعيتبود كه عالمان شيعه را بر آن داشت تا به طور گسترده به تاليف كتابهايى در موضوعات بپردازند. مساله غيبتخود يك مشكل عقيدتى بود كه شيعيان را به خود مشغول داشته بود.عالمان شيعه مدتها با پيروان ساير فرق شيعى - مانند اسماعيليه، فطحيه و واقفيه - كه معتقد به وجود امام غايب بودند در ستيز بود و اينك خود بدان اقرار مىكردند.اين مساله به قدرى حساس و خطير بود كه طيف وسيعى از تاليفات در زمان غيبت را به خود اختصاص داد، به طورى كه كتابهاى متعددى در زمينه تبيين مساله غيبت و رفع شبهات پيرامون آن و رد اقوال ساير فرقهها نوشته شد.اين كتابها عمدتا تحت عنوان كلى «كتاب الغيبة» و يا «الغيبته و الحيره» و يا عناوينى مشابه اينها تاليف مىشد كه خود اشاره به وضعيتشيعيان در اين عصر داشت.كتاب «الامامه و التبصرة; من الحيره» نوشته ابنبابويه قمى يكى از بهترين مصاديق اين كتابهاست، وى در آغاز كتاب خود از حيرت و سردرگمى عدهاى از شيعيان در عصر غيبتسخن گفته و هدف خود از تاليف اين كتاب را گردآورى اخبار و رواياتى بيان كرده است كه حيرت آنها را برطرف سازد و اندوه را از ايشان دور نمايد. (78) مشابه همين سخنان را شيخ صدوق در آغاز غيبت كبرى در مقدمه كتاب «كمال الدين و تمام النعمه» بيان نموده است. (79) بدين ترتيب، در اين عصر كتابهاى متعددى در موضوع غيبت نوشته شد.به جز كتاب ابنبابويه مىتوان كتابهاى «الغيبه و الحيرة» نوشته حميرى قمى، كتاب «الغيبه و كشف اليحره» نوشته سلامةبن محمد ازونى و كتاب «الغيبه» شلمغانى اشاره كرد. تحول جديدى كه در عصر غيبت در روند تاليفات شيعه پديد آمد، افزايش تاليفات مجموعهاى بود.بيشتر كتابهايى كه تا اين زمان نوشته مىشد به صورت تكنگارى بود; بدين ترتيب كه هر كتاب در يك موضوع خاص فقهى، عقيدتى، تاريخى و...نوشته مىشد. از اين قبيل كتابها مىتوان به انبوه تاليفات فقهى كه هر يك تحت عنوان يك باب فقهى نوشته شده بود و يا كتابهاى تاريخى مانند مقتلها و تاريخ جنگلها اشاره كرد.در كليه موضوعات، كتابهايى به اين شيوه تاليف شده بود.نگارشى به اين شيوه در عصر غيبت نيز رايجبود و بخش عمده كتابهاى نوشته شده، به اين شيوه بود. اما تاليفات مجموعهاى به نحو چشمگيرى فزونى يافت.در اين شيوه بر خلاف شيوه تكنگارى، مطالب كتاب در قالب يك عنوان و موضوع كلى و طرح مباحث گوناگون در ابواب مختلف نوشته مىشد.اولين تاليفات از اين نمونه كه در اين عصر نوشته شد موسوعههاى فقهى بود كه شايد اولين آنها كتاب «الرحمه» سعدبن عبدالله قمى باشد. اين كتاب مشتمل بر چند باب فقهى طهارت، صلاة، زكاة، صوم و حجبود. (80) و به گفته شيخ صدوق، از كتابهاى فقهى معتبر و مرجع فقيهان در آن عصر بود. (81) كتاب «الجامع» نوشته محمدبن علىبن محبوب اشعرى قمى نيز همانند كتاب «الرحمه» در بردارنده همين ابواب فقهى بود.او كتاب ديگرى به نام «الضياء و النور» نوشته بود كه شامل احكام مربوط به نكاح، طلاق، رضاع، حدود، ديات و...بود. (82) بزرگترين و جامعترين موسوعههاى فقهى كه در اين عصر نگارش يافت كتابهاى ابنجنيد اسكافىبغدادى بود.وى دو موسوعه فقهى بزرگ داشت; نخستين آنها كتاب «تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه» بود كه حدود 20 جلد و مشتمل بر كليه ابواب فقهى بود و كتاب ديگر او «المختصر الاحمدى للفقه المحمدى» بود كه آن نيز بر اساس ابواب فقهى مرتب شده بود. (83) هم زمان با تاليف موسوعههاى فقهى، كتابهاى موسوعهاى ديگرى به رشته تحرير در آمد كه موضوع آنها فقط احكام و فقه نبود، بلكه در بر دارنده مباحث اعتقادى، تاريخى و آداب و سنن و گاه مباحث كلامى بود.يكى از اين كتابها كتاب «نوادر الحكمه» نوشته محمدبن احمدبن يحيىقمى بود.اين كتاب شامل 23 باب بود كه علاوه بر ابواب فقهى، ابوابى نيز در توحيد، تاريخ انبيا و مناقب داشت. (84) از همين قبيل مىتوان به كتاب «المحاسن» برقى اشاره كرد كه ابواب مختلف اخلاقى در آداب و سنن را نيز دربر دارد. (85) در منابع، به تعداد زيادى از اين كتابهاى موسوعهاى كه با عنوان كلى و مشابه «النوادر» خوانده مىشدند، اشاره شده است. (86) كاملترين و شايد آخرين كتاب از اين نمونه، كتاب «الكافى» كلينى است كه موسوعهاى روايى مشتمل بر مباحث اصولى و اعتقادى، ابواب فقهى، آداب و سنن و اخلاق و...مىباشد. منابع
- ابنبابويه علىبن حسين: الامامه والبصره من الحيره، آلالبيت، 1407ه. - ابوغالب زرارى، رساله ابىغالب الزرارى، آلالبيت، قم، 1405ه. - البرقى، احمدبن محمدبن خالد: المحاسن، مكتبه المرعشى، قم، 1407. - بلخى، احمدبن سهل: المسالك و الممالك، ليدن، بريل، بىتا. - جاسم حسين: تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه آيةاللهى، اميركبير، تهران، 1367. - جعفريان، رسول: تاريخ تشيع در ايران، سازمان تبليغات اسلامى قم، 1371.به نقل از مقاله پروفسور مادلونگ دركيهان انديشه. - جعفريان، رسول: جغرافياى تاريخى و انسانى شيعه در جهان، انصاريان، 1369. - خويى، ابوالقاسم: معجم رجال الحديث مطبعه الآداب، نجف. - دوانى، على: مفاخر اسلام، اميركبير، تهران. - زامبارز: نسب نامه خلفا و شهر ياران، ترجمه مشكور، نشر خيام، تهران، 1368. - صدوق، محمدبن علىبن بابويه: التوحيد، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1398ه ، فصل آخر. - صدوق، محمدبن علىبن بابويه: كمالالدين و تمام النعمه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1390ه، . - صدوق، محمدبن علىبن بابويه: من لا يحضره الفقيه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، مقدمه مؤلف. - طبرسى، احمدبن على: الاحتجاج، نشر المرتضى، مشهد، 1403ه. - طبرسى، فضلبن حسن: اعلام الورى، آلالبيت، قم، 1417. - طوسى، محمدبن حسن: فهرست كتب الشيعه و اصولهم، مكتبة المحقق الطباطبايى، قم، 1402ه. - طوسى، محمدبن حسن: كتاب الغيبه، مؤسسه المعارف الاسلاميه، قم، 1411ه. - قمى، عباس: سفينة البحار، انتشارات عابدى، تهران، بىتا. - مامقانى، عبدالله: تنقيح المقال، مطبعه المرتضويه، نجف، 1352ه. - مفيد، محمدبن نعمان: اوايل المقالات، دانشگاه مشهد. - مقدسى، محمدبن احمد: احسن التقاسيم، بريل، ميدن، 1932. - نجاشى، احمدبن على: الرجال النجاشى، مؤسسه النشر الاسلامى قم، 1407ه. - نوبخت، ابواسحقبن ابراهيم: الياقوت، تحقيق علىاكبر ضيايى، 1378ه ، مقدمه كتاب. 1.فضلبن حسن طبرسى، اعلام الورى، آلالبيت، قم، 1417، ج 2، ص 150. 2.محمدبن حسن طوسى، كتاب الغيبه، مؤسسه المعارف الاسلاميه، قم، 1411ه ، ص 127. 3.همان، ص 237. 4.احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، نشر المرتضى، مشهد، 1403ه ، ج 2، ص 252. 5.طوسى، الغييه، ص 232. 6.ر.ك: زامبارز، نسب نامه خلفا و شهر ياران، ترجمه مشكور، نشر خيام، تهران، 1368 ص 6. 7.ر.ك: جاسم حسين، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه آيةاللهى، اميركبير، تهران، 1367، ص 300. 8.احمدبن سهل بلخى، المسالك و الممالك، ليدن، بريل، بىتا، ص 35. 9.ر.ك: عباس قمى، سفينة البحار، انتشارات عابدى، تهران، بىتا، ج 2، ص 447; ج 1، 55. 10.محمدبن احمد مقدسى، احسن التقاسيم، بريل، ميدن، 1932، ص 120. 11.همان. 12.ر.ك: رسول جعفريان، جغرافياى تاريخى و انسانى شيعه در جهان، انصاريان، 1369، ص 54. 13.مقدسى، احسن التقاسيم، ص 323. 14.ر.ك: محمدبن علىبن بابويه صدوق، كمالالدين و تمام النعمه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1390ه ، ص 504 15.مقدسى، ص 365. 16.همان، ص 415. 17.همان، ص 439. 18.همان، ص 141. 19.همان، ص 179. 20.همان، ص 200. 21.طوسى، كتاب الغيبه، ص 211، 415، 430 و.... 22.احمدبن على نجاشى، الرجال النجاشى، مؤسسه النشر الاسلامى قم، 1407ه ، ص 243، ; طوسى، الغيبه، ص 210. 23.همان، ص 178. 24.كمالالدين صدوق، تمام النعمه، ص 507. 25.طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 281. 26.طوسى، الغييه، ص 239. 27.همان. 28.همان، ص 240. 29.همان، ص 221. 30.طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 301 و 303 و.... 31.همان، ص 297. 32.ر.ك: صدوق، كمالالدين، ص 438 و بعد از آن. 33.ابوعمرو كشى، كتاب الرجال، طيع نجف، بىتا، ص 594. 34.كمالالدين صدوق، ص 484. 35.محمدبن حسن طوسى، فهرست كتب الشيعه و اصولهم، مكتبة المحقق الطباطبايى، قم، 1402ه ، ص 31. 36.همان، ص 121. 37.كمالالدين صدوق، ص 51 و ص 94. 38.طوسى، فهرست، ص 548. 39.همان، ص 31. 40.همان، ص 121. 41.نجاشى، الرجال، ص 265. 42.ر.ك: ابواسحقبن ابراهيم نوبخت، الياقوت، تحقيق علىاكبر ضيايى، 1378ه ، مقدمه كتاب. 43.ر.ك: محمدبن نعمان مفيد، اوايل المقالات، دانشگاه مشهد، ص 90 و 124. 44.ر.ك: محمدبن علىبن بابويه صدوق، التوحيد، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1398ه ، فصل آخر. 45.رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، سازمان تبليغات اسلامى قم، 1371، ج 1، ص 209; به نقل از مقاله پروفسور مادلونگ دركيهان انديشه، ش 52، ص 152. 46.ر.ك: محمدبن مصطفى، تفرشى، نقد الرجال، آلالبيت، 1418ه ، ج 1، ص 155. 47.ر.ك: نجاشى، رجال، 332. 48.عبدالله مامقانى، تنقيح المقال، مطبعه المرتضويه، نجف، 1352ه ، ج 3، ص 88. 49.ر.ك: محمدبن حسن طوسى، رسايل العشر، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1406ه ، ص 45 و 46. 50.همان، ص 46. 51.همان، ص 47. 52.همان. 53.ر.ك: جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 1، ص 52. 54.طوسى، فهرست، ص 61. 55.نجاشى، رجال، ص 245. 56.ر.ك: خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث مطبعه الآداب، نجف، ج 9، ص 80. 57.ر.ك: ابنبابويه علىبن حسين، الامامه والبصره من الحيره، آلالبيت، 1407ه ، ص 142. 58.طوسى، فهرست، ص 51. 59.تفرشى، نقدالرجال، ج 1، ص 155. 60.طوسى، الغيبه، ص 240. 61.ابوغالب زرارى، رساله ابىغالب الزرارى، آلالبيت، قم، 1405ه ، ص 128. 62.همان، ص 219. 63.همان، ص 226. 64.نجاشى، رجال، ص 430. 65.محمدبن حسن طوس، رجال الطوسى، مطبعه الحيدريه نجف، 1380ه ، ص 430. 66.همان، ص 433. 67.طوسى، فهرست، 392. 68.نجاشى، ص 414. 69.طوسى، فهرست، ص 414. 70.ر.ك: محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، شرح و ترجمه مصطفوى، بىتا. 71.على دوانى، مفاخر اسلام، اميركبير، تهران، ج 1، ص 161. 72.طوسى، فهرست، ص 548. 73.نجاشى، ص 354. 74.تفرشى، نقد الرجال، ج 2، ص 79. 75.طوسى، رجال، ص 463. 76.ر.ك: كلينى، اصول كافى، ج 1، مقدمه مؤلف. 77.ر.ك: محمدبن علىبن بابويه صدوق، من لا يحضره الفقيه، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، مقدمه مؤلف. 78.ر.ك: ابن بابويه، الامامه و التبصره من الحيره، مقدمه. 79.صدوق، كمالالدين، ص 2. 80.طوسى، فهرست، ص 215. 81.ر.ك: صدوق، من لايحضره الفقيه، مقدمه. 82.طوسى، فهرست، ص 411. 83.همان، ص 392. 84.همان، ص 409. 85.ر.ك: احمدبن محمدبن خالد البرقى، المحاسن، مكتبه المرعشى، قم، 1407. 86.ر.ك: طوسى، فهرست، ص 62، 64، 70، 409 و....