تکریم افراد و شهروندان در سیره نبوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تکریم افراد و شهروندان در سیره نبوی - نسخه متنی

علی امین ‏رستمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



تكريم افراد و شهروندان در سيره نبوى

على امين‏رستمى

مقدّمه

از ديرباز درباره تكريم انسان‏ها و پاسداشت كرامت آن‏ها سخن‏ها گفته و نكته‏ها نوشته‏اند. همه مكتب‏هاى فكرى به نوعى بر كرامت انسان و شأن و منزلت او تأكيد كرده‏اند. امروزه نيز در ميان تبليغات بلندآوازه بشر دوستى قدرت‏مداران عالم، سخنان زيادى درباره حيثيت انسانى و كرامت بشر شنيده مى‏شود. در اسلام، بر مفهوم كرامت و اصل تكريم شهروندان جامعه اسلامى پاى فشرده شده، اما سؤال اين است كه سيره پيامبر در تكريم انسان‏ها چگونه بوده است؟ آيا نگاه او به همه يك اندازه بود؟ حضرت چه چيزى را ملاك و معيارى براى تكريم انسان‏ها قرار مى‏داد؟ روش و نوع تكريم انسان‏ها در سيره ايشان چه بود؟

بررسى سيره رسول گرامى در اين زمينه، در حقيقت بررسى همه ديدگاه‏هاى اسلام درباره كرامت و منزلت انسان است؛ زيرا گفتار و رفتار او مصداق عملى احكام و اخلاق اسلامى است.

هدف اين نوشتار بررسى سيره رسول گرامى در برخوردهاى

كريمانه و بزرگوارانه با شهروندان و كليه افرادى است كه با او در ارتباط بوده‏اند تا روش آن حضرت را در گرامى‏داشت انسان‏هاى هم‏نوع و مرتبط با او بيابيم و با عمل به آن از نعمت ارزشمند اين اسوه حسنه بهره‏مند گرديم. براى رسيدن به اين هدف، سعى شده است ضمن بررسى لغوى واژه تكريم، ابتدا بر اساس انواع كرامت انسانى، معيارهاى حضرت براى تكريم افراد تبيين شوند و سپس دستور قرآن براى تكريم مؤمنان بررسى گردد و در ادامه، روش‏ها و مصاديق تكريم حضرت رسول نسبت به انسان‏ها بيان خواهد شد.

در اين نوشتار، شيوه پژوهش تاريخى ـ توصيفى ـ تحليلى به كار گرفته شده و بدين منظور، از منابع تاريخ و سيره در دو دسته منابع‏دست‏اول‏وبرخى‏منابع‏تفسيرى استفاده گرديده است.

بررسى لغوى واژه «تكريم»

واژه «تكريم» از فعل «كَرَمَ» به معناى بخشندگى، دست و دل‏بازى، سودمندى و كريم بودن گرفته شده؛ در زبان فارسى، براى اين واژه برخى معانى همچون برگزيدن، گرامى‏داشتن و بزرگى‏دادن به كار رفته است. (1) واژگان «تكريم» و «اكرام» به معناى بخشش، بزرگوارى و نيكويى رساندن است. همچنين به معناى سود، نيكى و ارجى كه كاهش‏پذير نيست يا چيزى كه بزرگوارانه است و به انسان مى‏رسد، به كار مى‏رود. (2)

انواع تكريم و معيار آن

در اقدامات كريمانه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏توان به دو نوع تكريم اشاره كرد: تكريم افراد با توجه به كرامت ذاتى انسان و تكريم افراد با توجه به كرامت اكتسابى آنان؛ زيرا در ديدگاه اسلام، كرامت انسانى بر دو قسم است:

قسم اول كه همه انسان‏ها بدون استثنا از آن برخوردارند، كرامت طبيعى (ذاتى) انسان است و قرآن در آيه 70 سوره اسراء به اين نوع كرامت اشاره دارد: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً.»

خداوند پس از ذكر نعمت‏هاى خود بر بنى‏آدم در چند آيه قبل، در اين آيه گويا با بيان عتاب‏آميز با انسان سخن مى‏گويد؛ زيرا پس از همه آن‏ها، انسان پروردگار خود را فراموش نموده و از وى روى گردانده است. در اين آيه، خداوند خلاصه‏اى از كرامت‏ها و فضل خود را برمى‏شمارد تا انسان متنبّه گردد.

استاد علّامه طباطبايى مراد از آيه را بيان حال جنس بشر ذكر مى‏كند و معتقد است: منظور از اين كرامت، كرامت طبيعى و ذاتى است؛ صرف‏نظر از كرامت‏هاى خاص و فضايل روحى و معنوى كه خداوند به عده‏اى اختصاص داده است. بنابراين، آيه مورد بحث مشركان، كفّار و فاسقان را نيز دربر مى‏گيرد. و اگر مقصود از آن فقط انسان‏هاى خوب و مطيع بود، معناى امتنان و عتاب درست نبود و به همين دليل، معناى «تكريم» با «تفضيل» ـ كه در ادامه آيه آمده است ـ فرق پيدا مى‏كند؛ چون تكريم معناى نفسى است و به غير كارى ندارد، به خلاف تفضيل كه در آن شخص مورد نظر با ديگرى مقايسه شده، بر او برترى مى‏يابد. (3)

وجه كرامت انسان نسبت به ساير موجودات و دليل اين كرامت طبيعى، كه خدا در وجود انسان نهاده، داشتن نعمت عقل است و به واسطه همين خصيصه است كه از ديگر موجودات جهان امتياز يافته و به همين دليل، حق را از باطل و خير را از شر و نافع را از مضر تمييز مى‏دهد و علاوه بر اين كرامت ذاتى، از جهات ديگر نيز بر ساير موجودات برترى داده شده كه در آيه با تعبير «فضّلناهم»آمده و آن عبارت است از اينكه در غير عقل، از ساير خصوصيات و صفات نيز بر ديگر موجودات برترى داشته و هر كمالى كه در ساير موجودات هست، حد اعلاى آن در انسان نيز وجود دارد. (4)

تكريم انسان‏ها بر اساس كرامت ذاتى آن‏ها، رعايت حقوق شخصى ثابتى است كه هر انسان از آن نظر كه انسان است، دارا مى‏باشد و آن در سيره نبى‏گرامى نيز آمده. يكى از وجوه احترام متقابل در گفت‏وگو با سران عرب و سران كشورهاى غيرمسلمان در ملاقات‏ها و نامه‏هاى حضرت را مى‏توان در اين زمينه ارزيابى كرد، گرچه وجوه ديگرى همچون اخلاق اسلامى و تأثير آن در جذب طرف مقابل به اسلام را نمى‏توان ناديده گرفت. همچنين برخورد حضرت با عموم افرادى كه به محضرش شرفياب مى‏شدند ـ هرچند مسلمانان نيز نبودند ـ بسيار كريمانه بوده است. حتى نقل شده است حضرت براى رعايت احترام، عبايش را براى نشستن كسانى پهن مى‏كردند كه هنوز قرابت و آشنايى با حضرت نداشتند. (5)

قسم دوم كرامت انسانى عبارت است از: شرف، حيثيت، ارج و ارزشى كه با كوشش و خواست خود انسان به دست مى‏آيد. انسانى كه در راه پالايش خويش و اندوختن دانش و آگاهى و شناخت جهان و خالق آن گام برمى‏دارد از كرامتِ انسانىِ الهى برخوردار است. از اين قسم، در قرآن با آيه «اِنَّ اَكرَمكُم عِندَاللّهِ اتقيكُم»(حجرات: 11) ياد شده است. در ابتداى آيه، مردم را از اين نظر كه انسانند، با هم برابر دانسته، هرگونه فضيلت و برترى را در ميان قبايل و شعب گوناگون بشرى نفى كرده است و بر تمام امتيازات موهوم حسب و نسب جاهلى خط بطلان كشيده، ملاك برترى را «تقوا» و كمالات اكتسابى انسان مى‏داند؛ زيرا چنين امتيازى است كه انسان را به سعادت حقيقى‏اش كه همان زندگى پاكيزه و ابدى در جوار رحمت پروردگار است، مى‏رساند. (6)

بنابراين، «تكريم» به معناى احترام نهادن، در اصل فقط براى كسانى مطرح است كه شايسته احترام و بزرگداشتند و آن را در سايه نيكويى‏هاى اخلاقى و تلاش و كسب كمالات انسانى به دست مى‏آورند، نه اينكه به هر انسان زورگو، بى‏خرد، بى‏فرهنگ و تبهكار فقط به اين دليل كه انسان بوده و در چهره آدم است، بايد احترام گذاشت؛ زيرا انسان‏ها از نظر حقوقى كه به دست مى‏آورند هميشه يكسان نيستند. اما همان‏گونه كه گفته شد، اگر منظور از تكريم انسان‏ها رعايت حقوق شخصى ثابتى باشد كه هر انسان از آن نظر كه انسان است دارا مى‏باشد، همه انسان‏ها از آن برخوردارند و بايد رعايت شود. (7)

قرآن و امر به تكريم

در بيان سيره رسول گرامى، مهم‏ترين شواهد و مدارك آيات كريمه قرآن هستند كه آن حضرت اولين عامل به آن بوده است. خداوند تبارك و تعالى در قرآن به پيامبر دستور مى‏دهد كه تكريم ويژه خود را به مؤمنان اختصاص دهد (8) و آن تواضع همراه با محبت و مهر و ملاطفت است. همان‏گونه كه پرندگان هنگامى كه مى‏خواهند به جوجه‏هاى خود اظهار محبت كنند، بال‏هاى خود را مى‏گسترند و پايين مى‏آورند و آنان را زير بال و پر مى‏گيرند تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون بمانند و هم از پراكندگى حفظ شوند، پيامبر نيز مأمور است مؤمنان راستين را زير بال و پر خود بگيرد (9) و تكريم ويژه خود را به آن‏ها اختصاص دهد؛ زيرا كرامت حقيقى بشر دستاورد بعثت انبياست كه براى زنده كردن و استوار نمودن پايه‏هاى اخلاق برگزيده شدند و بانگ رساى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هنوز طنين‏انداز است كه «من براى كامل كردن ارزش‏هاى اخلاقى برانگيخته شدم.» (10) خداوند نيز در قرآن، ايشان را به داشتن اخلاق سترگ ستوده است (11) و اين اخلاق نيك از بزرگوارى و كرامت آن حضرت سرچشمه مى‏گيرد.

براى تبيين بيشتر، بحث را با ذكر مصاديقى از تكريم شهروندان و افراد ادامه مى‏دهيم:

مصاديق تكريم

الف. مشورت

يكى از مهم‏ترين مصاديقِ تكريم شهروندان در سيره رسول خدا، «مشورت» حضرت با اصحاب در جنگ‏هاست. يكى از نمونه‏هاى مشورت حضرت با اصحاب، در جنگ بدر است. مسلمانان به قصد مصادره اموال كاروان تجارى قريش، كه از شام برمى‏گشت، از مدينه بيرون آمدند، اما در حال حركت به سمت بدر، خبر رسيد كه سپاه قريش عازم آن منطقه است. با اين خبر، اوضاع بكلى دگرگون شد و مسلمانان، كه براى حمله به كاروان خود را آماده كرده بودند، در مقابل يك لشكر مسلّح، كه در تعداد افراد نيز سه برابر بودند، روبه‏ور شدند.

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از همراهان پرسيد كه آيا حاضرند در اين شرايط در برابر قريش بايستند يا نه؟

ابوبكر و عمر هر كدام برخاستند و سخنانى گفتند كه بوى تهديد و ترس مى‏داد و پيامبر به حرف آن‏ها اعتنايى نكرد. سپس مقدادبن عمرو سخنانى در اطاعت از حضرت بيان كرد، اما باز پيامبر از مردم مشورت خواست؛ مخاطب حضرت در اصل انصار بودند؛ چرا كه آن‏ها در بيرون مدينه نسبت به پيامبر تعهدى نداشتند. در نهايت، با اعلام حمايت انصار، پيامبر دستور حركت صادر فرمود و پرچم جنگ برافراشته شد. (12)

مورد ديگر نيز در همين جنگ است، در مكانى كه پيامبر براى جنگ توقف كردند: حباب‏بن منذر از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سؤال كرد: آيا در جايى كه توقف كرده‏اند به دستور خدا منزل كرده‏اند، يا نه؟ رسول خدا فرمود: دستورى از طرف خدا نيامده است. آن‏گاه حباب گفت: بهتر است نزديك چاهى كه آب گوارايى داشته باشد توقف كنيم تا در هنگام جنگ، به راحتى از آب استفاده نماييم. رأى او پذيرفته شد و در نزديكى چاه آب توقف كردند. (13)

مشورت ديگر در جنگ بدر مربوط به پايان جنگ و كيفيت برخورد با اسيران است. از جمع آن‏ها دو نفر يعنى عقبة‏بن معيط و نضربن حارث، كه از عناصر فعّال بر ضد پيامبر و مسلمانان بودند، به دستور پيامبر، و به دست حضرت على عليه‏السلام كشته شدند، اما درباره ساير اسرا نظر برخى از اصحاب آن بود كه همه آن‏ها را به قتل برسانند، ولى شمارى ديگر از مهاجر و انصار بر فديه گرفتن اصرار داشتند. (14)

ديگر مشورت پيامبر با اصحاب در جنگ احد است: وقتى خبر لشكركشى قريش در مدينه به پيامبر و مسلمانان رسيد، حضرت با مسلمانان مشورت كرد. عده‏اى، كه تعدادشان اندك بود و در ميان آن‏ها عبدالله بن اُبى حضور داشت، معتقد بودند كه در مدينه بمانند و از شهر دفاع كنند و گفته‏اند كه نظر پيامبر نيز همين بوده است. اما عده‏اى از جوانان و كسانى كه در بدر نبودند و برخى بزرگ‏سالان مانند حضرت حمزه و سعدبن عباده اصرار داشتند كه در بيرون مدينه با دشمن روبه‏رو گردند تا مبادا متّهم به ترس شوند. پيامبر نظر اكثريت را قبول كرد و زره جنگ پوشيد. در اين هنگام، صحابه كه احساس كردند با خواست رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مخالفت كرده‏اند، پشيمان شدند و نزد حضرت رفتند و اظهار ندامت كردند، ولى پيامبر فرمود: اكنون كه زره به تن كرده، سزاوار نيست آن را بيرون آورد. (15) پس از اتمام جنگ و شكست مسلمانان، شبهه‏اى مطرح شد كه در اين امر، جاى مشورت نبوده است. آيه «و شاورهم فى‏الامر» (آل عمران: 159) نازل شد تا اين شبهه را دفع كند؛ زيرا در هر صورت، فايده مشورت بالا بردن شخصيت مردم و تكريم آن‏هاست و اين مهم‏تر است. (16)

دليل اين امر، تكريم افراد و شخصيت دادن به آن‏ها بوده است؛ زيرا :

1. پيامبر احتياج به مشورت نداشت؛ زيرا خود حضرت فرمود: «خدا و رسولش از مشورت بى‏نيازند، اما خدا آن را رحمت بر امت قرار داده است.» (17)

2. در همين آيه، خداوند پس از مشورت، تصميم‏گيرى را بر عهده خود پيامبر گذاشته، مى‏فرمايد: «فَاِذا عَزمتَ فَتَوكّلْ عَلَى‏اللّه»؛ هنگامى كه تصميم گرفتى بر خدا توكّل كن. بنابراين، بايد گفت: مشورت در آيه، امرى تعليمى و اخلاقى براى امّت بود تا آن را ياد بگيرند و به نوعى، تكريم شخصيت آن‏ها بود.

3. اصحابى كه حاضر بودند جان خود را فداى رسول‏اللّه كنند، ديگر لزوم و وجوب مشورت با آنان معنا نداشت، جز اينكه براى تكريم آن‏ها باشد، و اينكه حاكمان بعدى اين شيوه را الگوى خود سازند و از استبداد پرهيز نمايند.

4. علاوه بر اين، ضمير «هُم» در آيه «وَ أَمرُهُم شورى بَيْنَهُمْ»(شورى: 38)، بيانگر اين است كه فقط در امر مباح زندگى‏شان حضرت با آن‏ها مشورت مى‏كند، نه در امور دين و تشريع.

5. به هر حال، جنگى كه بايد به روش مردم اداره شود احتياج به مشاركت و دل‏گرمى آن‏ها در امور دارد و بايد همه خود را در امور آن شريك بدانند تا در صورت شكست نيز قصور و تقصير متوجه يك فرد نشود و تحمّل آن آسان‏تر باشد. به همين دليل، پيامبر در صدد است دل آن‏ها را نيز به دست آورد و اين كار با تكريم و محبت نسبت به آن‏ها ممكن است، و در صورت دستورى بودن مشورت، رحمت و تكريم به حساب نمى‏آيد. (18)

ب. تفقّد و احوال‏پرسى

بزرگوارى و عنايت حضرت به افراد و شهروندان را نبايد فقط منحصر به مسائل سياسى و اجتماعى، كه در آن تعاون و همكارى در پيشبرد امور مطرح است، دانست، بلكه تمام اقشار جامعه به نوعى از محبت و بزرگوارى حضرت برخوردار بودند و در اين ميان، تكريم حضرت نسبت به اصحاب از همه چشمگيرتر است. سيره كريمانه ايشان با اصحاب باعث ايجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فكرى و اجتماعى فكرى و اجتماعى مى‏شد كه همه خود را وابسته به اين كانون عشق و ايثار و كرامت مى‏ديدند و هيچ‏گاه پيامبر را از خود جدا نمى‏دانستند. انس بن‏مالك نقل مى‏كند: هرگاه پيامبر يكى از اصحاب را سه روز نمى‏ديد، درباره او سؤال مى‏كرد؛ اگر آن فرد در شهر نبود برايش دعا مى‏كرد، اگر حضور داشت به ديدن او مى‏رفت و اگر مريض بود از او عيادت مى‏نمود. (19)

ج. ادب در خطاب

در مخاطب قراردادن افراد، از سخن و عباراتى كه باعث تضعيف شخصيت او شود، پرهيز مى‏نمود. علاوه بر اينكه اصحاب را با كنيه صدا مى‏زد، اگر كسى كنيه نداشت براى او كنيه قرار مى‏داد و گاهى اسامى برخى افراد را به خاطر منافات با كرامت انسانى‏شان عوض مى‏نمود. (20)

د. تواضع در نشستن

مجلسى كه حضرت با اصحاب حضور پيدا مى‏كرد داراى صدر و ذيل نبود، بلكه به صورت گرد و حلقه‏اى مى‏نشستند و حضرت در ميان آن‏ها قرار مى‏گرفت، به طورى كه اگر بيگانه‏اى وارى مى‏شد نمى‏توانست تشخيص دهد كدام‏يك رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است، مگر اينكه مى‏پرسيد. ابوذر غفارى مى‏گويد: ما از پيامبر خواستيم تا اجازه دهد مكان خاصى براى نشستن او آماده كنيم تا هر كه وارد مى‏شود بتواند تشخيص دهد كه رسول خدا كدام يك است و حضرت اجازه دادند و ما با خشت، مكانى با اندكى ارتفاع درست كرديم و از آن به بعد، پيامبر روى آن مى‏نشست و ما در دو طرف حضرت مى‏نشستيم. (21)

مطلب ديگر اينكه وقتى انسان وارد مجلسى مى‏شود نبايد حتما در صدر مجلس جايى پيدا كند، بلكه هر نقطه‏اى براى نشستن جا باشد، خوب است بنشيند و چه بسا در ذيل مجلس نشستن، به نوعى تكريم حاضران به حساب آيد. از اين‏رو، رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وقتى وارد مجلسى مى‏شدند، در پايين مجلس مى‏نشستند؛ (22) چرا كه تواضع در مقابل مؤمنان تكريم آنان محسوب مى‏شود و اين سيره حضرت بود.

ه . تعليم تكريم

ايشان علاوه بر تكريم افراد، تكريم نمودن را نيز به آن‏ها مى‏آموخت. سلمان فارسى مى‏گويد: حضور رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شرفياب شدم، ديدم حضرت به بالشى تكيه داده است. وقتى من وارد شدم، حضرت بالش را براى من قرار داد، سپس فرمود: سلمان! اگر شخص مسلمانى به برادر مسلمانش وارد شود و او براى احترام و اكرام او برايش بالشى قرار دهد، خداوند او را مى‏آمرزد. (23)

قاعده كلى كه مى‏توان از اين روايت به دست آورد اهميت تكريم انسان مؤمن است، به گونه‏اى كه حضور و عدم حضور ديگران تأثيرى در موضوع ندارد، بلكه مهم اين است كه احترام شخص مخاطب حفظ شود و حق تكريم او ادا گردد.

بنابر نقل طبرسى، روزى رسول خدا به تنهايى در مسجد نشسته بود. شخصى به حضور حضرت رسيد. حضرت تكانى خورد و جايى براى او باز نمود. آن شخص عرض كرد: يا رسول‏الله! مكان وسيع و جا زياد است. در حقيقت، مى‏خواست علت جابه جاشدن حضرت را بداند؛ زيرا لزومى در اين كار نمى‏ديد. حضرت فرمود: حق برادر مسلمان بر برادرش اين است كه وقتى مى‏بيند او مى‏خواهد در كنارش بنشيند، جايى برايش باز كند. (24)

و. برخورد گرم و صميمى

برخورد گرم و صميمى با افراد به نوعى تكريم آن‏هاست و نوعى علاقه و شيفتگى در طرف مقابل ايجاد مى‏كند و باعث نزديك‏شدن دل‏ها و ازدياد محبت مى‏گردد و چه بسا افراد خاطى كه با يك برخورد كريمانه و صميمانه به اشتباه خود پى برده‏اند، و چه بسيارند انسان‏هايى كه زمينه‏هاى تربيتى مثبتى داشته‏اند، اما با يك برخورد دل‏سردكننده، با بسيارى از محافل و مجالس انسانساز خداحافظى نموده و از زمينه‏هاى هدايت فاصله گرفته‏اند؛ زيرا انسان‏ها، بخصوص نسل جوان كه اكثريت جامعه امروز ما را تشكيل مى‏دهند، داراى روحيه‏اى لطيفند و ذاتا تشنه محبت. بسيار اتفاق افتاده است كه با يك احوال‏پرسى صميمانه و اظهار محبت خالصانه، باب ارتباط با ديگران گشوده شده و بسيارى از ذهنيت‏هاى منفى درباره برخى از واقعيات جامعه و معارف دينى اصلاح شده‏اند. گاهى برخى افراد پس از اين مراحل، خود اذعان نموده‏اند كه شروع تحوّلشان از كجا و چگونه بوده است. اين مسئله در سيره رسول گرامى بسيار برجسته و پررنگ است. اميرالمؤمنين على عليه‏السلام مى‏فرمايد: وقتى حضرت با كسى مصافحه مى‏كرد، هيچ‏گاه اتفاق نيفتاد كه حضرت دستش را از دست او جدا كند تا اينكه آن شخص دستش را برمى‏داشت و اگر كسى براى بيان حاجتى با او صحبت مى‏كرد، حضرت هيچ‏گاه سخن او را قطع نمى‏كرد و از او جدا نمى‏شد تا آن شخص سخن را به پايان برد و از حضرت جدا شود. (25)

در روايت ديگرى با همين مضمون با اندكى تفاوت، انس‏بن مالك مى‏گويد: ده سال با رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بودم، عطرى از او استشمام مى‏كردم كه بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه كسى با حضرت ملاقات مى‏كرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند مى‏شد. و كسى نزد رسول‏خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ننشست مگر اينكه حضرت وقت برخاستن با او برخاست، و در وقت دست دادن، تا وقتى فرد دستش را جدا نمى‏كرد، حضرت در اين كار پيش‏قدم نمى‏شد. (26) به طور خلاصه، برخورد حضرت چنان بود كه هركس خيال مى‏كرد محبوب‏ترين افراد نزد ايشان است. (27)

ز. ارتباط عاطفى با افراد

اگر كسى از حضرت دعوت به عمل مى‏آورد، در مهمانى او شركت مى‏نمود و برايش تفاوتى نمى‏كرد كه دعوت‏كننده عبد باشد يا آزاد. هديه افراد را هرچند اندك بود، مى‏پذيرفت. به چهره افراد خيره نمى‏شد. اگر كسى از اشتباه خود عذر مى‏خواست، حضرت عذر او را مى‏پذيرفت. اگر كسى مريض مى‏شد، حتى در دورترين نقطه شهر، به عيادتش مى‏رفت و تكريم مسلمان پس از حيات او نيز از سيره حضرت بود. از اين‏رو، در تشييع جنازه افراد حضور پيدا مى‏كرد. (28)

ح. تكريم مهمان

تكريم مهمان بخش ديگرى از سيره رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است. همراهى با مهمان در خوردن طعام، به خاطر آنكه مهمان احساس تنهايى نكند و شرمنده نشود، از كارهاى آن حضرت بود.

از امام موسى بن جعفر عليه‏السلام روايت شده است: هنگامى كه براى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، مهمان مى‏رسيد، حضرت با او غذا مى‏خورد و تا وقتى مهمان از غذا خوردن دست نمى‏كشيد، پيامبر همچنان به خوردن غذا ادامه مى‏داد. (29) در اين امر، تفاوتى بين برده و آزاد نبود. به همين دليل از جمله مسائلى كه حضرت فرمود تا وقت مرگ ترك نخواهم كرد، نشستن روى زمين و هم‏غذا شدن با بردگان است. (30)

ط. تكريم بيشتر نسبت به بزرگان قوم

آوازه اخلاق حسنه و برخوردهاى كريمانه حضرت گاهى قلوب بزرگان عرب را متوجه خود مى‏نمود و در اولين برخوردها، حتى زمانى كه آن‏ها هنوز اسلام اختيار نكرده بودند، مشمول الطاف كريمانه پيامبر قرار مى‏گرفتند. جريربن عبدالله مى‏گويد: وقتى پيامبر مبعوث شد، به محضرشان شرفياب شدم تا اسلام آورده، با ايشان بيعت كنم. حضرت به من فرمود: براى چه كارى آمده‏اى؟ عرض كردم: آمده‏ام تا به دست شما مسلمان شوم. حضرت عبايش را براى نشستن من پهن نمود و سپس رو به اصحاب فرمود: هرگاه بزرگ قومى نزد شما مى‏آيد او را احترام نماييد. (31) اين كلام حضرت عام است و مى‏تواند يك اصل كلى اخلاقى در ديپلماسى اسلامى محسوب شود و حاكمان دينى در تعاملات خود با شخصيت‏هاى خارجى غيرمسلمان مى‏توانند از آن پيروى نمايند. يكى از مسائلى كه در سيره رسول گرامى و اهل‏بيت عليهم‏السلام مى‏تواند مورد دقت قرار گيرد اين واقعيت است كه در نظام اسلامى، حاكمانْ خادمان مردمند و بايد هدف از پذيرش مسئوليت را خدمت به خلق خدا بدانند و در صورت تعارض منافع شخصى و اجتماعى، مسئول در نظام دينى، وقف مردم است.

بنابراين، درباره نبى گرامى نقل شده است: حتى در حين اقامه نماز، اگر كسى براى حاجتى در كنارش مى‏نشست، حضرت نمازش را سريع‏تر تمام مى‏كرد و مشكل و حاجتش را مى‏پرسيد. وقتى مشكل او حل مى‏شد، دوباره به نماز مى‏ايستاد. (32)

ى. تكريم اطفال

تكريم اطفال و نونهالان علاوه بر ارزش اخلاقى، از تأثير فوق‏العاده تربيتى نيز برخوردار است كه نبايد از آن غفلت كرد. در روايات بسيارى آمده است كه حضرت به آن‏ها سلام مى‏كرد و در روايتى حضرت سلام كردن به بچه‏ها را از كارهايى ذكر نموده است كه تا وقت مرگ ترك نخواهد كرد و فرمود: بايد پس از من اين امر به سنّتى در جامعه تبديل شود. (33) اطفال را نزد ايشان مى‏آوردند تا براى آن‏ها اسم انتخاب كند يا براى آن‏ها دعا نمايد و حتى گاهى براى حضرت ايجاد زحمت مى‏كردند، ولى حضرت از ادامه محبت و تكريم نسبت به آن‏ها و همراهانشان دريغ نمى‏ورزيدند.

روزى طفلى را به منظور متبرك شدن، به دست حضرت دادند تا برايش دعا نمايد يا اسمى براى او انتخاب كند. حضرت طفل را از دست همراهانش گرفت و در دامن خود قرار داد تا تكريمى براى آن‏ها باشد. ناگهان طفل در بغل رسول خدا بول كرد. يكى از همراهان طفل صدا زد كه طفل را برداريد! حضرت فرمود: كارى به او نداشته باشيد، تا بول كردن بچه به پايان رسيد. سپس براى طفل دعا كرد ـ يا براى او اسم انتخاب نمود ـ و اطرافيان بسيار خرسند شدند و از اين ماجرا هيچ‏گونه آثار رنجشى در صورت حضرت نديدند. سپس حضرت لباسشان را تطهير نمودند. (34)

حُسن ختام اين نوشتار ذكر روايتى است درباره تكريم حضرت نسبت به فرزند خردسالش امام حسن مجتبى عليه‏السلام : عبدالله‏بن شبيه از پدرش نقل مى‏كند: رسول گرامى امام حسن عليه‏السلام را در كنار خود قرار داد و به نماز ايستاد، اما سجده نماز را طولانى به جاى آورد. من در ميان نمازگزاران، سر از سجده برداشتم، ديدم امام حسن عليه‏السلام بر شانه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سوار شده است. وقتى نماز به پايان رسيد، مردم به حضرت عرض كردند: تاكنون اين چنين سجده را طول نمى‏داديد! گويا وحى نازل شده است. حضرت فرمود: وحى نازل نشده، بلكه فرزندم حسن بر شانه‏ام سوار شده بود و دوست نداشتم در پايين آوردنش عجله كنم تا اينكه خود پايين آيد. (35)


1ـ فرهنگنامه قرآنى، با نظارت محمّد ياحقى، مشهد، بنياد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1372، ج 2، ص 1212ـ 1213.

2ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داودى، بيروت، دارالقلم / دمشق، دارالشاميه، 1406 ق، ص 707.

3ـ سيد محمدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، ج 13، ص 214.

4ـ همان، ج 13، ص 215.

5ـ همان، ج 3، ص 215.

6ـ همان، ج 18، ص 489.

7ـ دانشنامه امام على عليه‏السلام ، زيرنظر على‏اكبر صادقى رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1380، ج 4، ص 250.

8ـ «وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (شعراء: 215)

9ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتاب الاسلاميه، 1362، ج 15، ص 367.

10ـ «بُعثتُ لاُتمِّمَ مكارمَ‏الاخلاقِ» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، چ سوم، بيروت، دارالوفاء، 1403، ج 71، ص 373.)

11ـ «اِنَّكَ لَعلى خُلقٍ عَظيمِ.» (قلم: 4).

12ـ ابن هشام، سيرة‏النبويّه، مصر، 1355 ق، ج 1، ص 615.

13ـ صالحى شامى، سبل‏الهدى و الرشاد، بيروت، دارالكتاب العلميه، 1414 ق، ص 30. اگرچه اين روايت در سيره ابن هشام، ج 2، ص 272 نيز آمده است، اما به دلايلى، اصل قضيه صحّت ندارد؛ زيرا اولاً، با توجه به عصمت پيامبر از خطا و نسيان، چنين اشتباه استراتژيكى از ساحت حضرت دور است. ثانيا، با توجه به اينكه مشركان زودتر آمده بودند، معقول نيست كه چاهاى آب را اشغال نكرده و براى طرف مقابل باقى گذاشته باشند. ثالثا، صحيح اين است كه مسلمانان دسترسى به آب نداشتند و خداوند شبانه باران عظيمى فرستاد كه همه آن‏ها سيراب شدند و با آن غسل كردند و خداوند در سوره انفال، آيه 11 به اين مسئله اشاره مى‏كند: «و يُنَزِّلُ عليكم من السماءِ ماءً لِيُطهِركم بِه.» (ر.ك: سيد جعفر مرتضى عاملى، الصحيح من سيرة‏النبى الاعظم، چ چهارم، بيروت، 1415 ق، ج 5، ص 29.)

14ـ ابن هشام، پيشين، ج 1، ص 644.

15ـ همان، ج 3، ص 67 و 68.

16ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 3، ص 142.

17ـ جلال‏الدين سيوطى، الدرّ المنثور، 1377 ق، ج 2، ص 80.

18ـ سيدجعفر مرتضى عاملى، پيشين، ج 6، ص 89 ـ 95.

19ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 16، ص 232.

20ـ مولى محسن فيض كاشانى، محجة البيضاء فى تهذيب‏الاحياء، تصحيح على‏اكبر غفارى، چ سوم، قم، انتشارات اسلامى، ج 4، ص 131.

21ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 16، ص 229.

22ـ رضى‏الدين طبرسى، مكارم‏الاخلاق، قم، شريف رضى، 1412، ص 25.

23ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 26، ص 235.

24ـ رضى‏الدين طبرسى، پيشين، ص 26.

25و26ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 16، ص 236 / ص 230.

27ـ مولى محسن فيض كاشانى، پيشين، ج 4، ص 132.

28ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 16، ص 227 ـ228.

29ـ سيد محمدحسين طباطبائى، سنن‏النبى، ترجمه و تحقيق محمدهادى فقيهى، چ دوم، اسلاميه، 1362، ص 67.

30ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 16، ص 215.

31ـ همان، ج 16، ص 227 ـ228.

32ـ مولى محسن فيض كاشانى، پيشين، ج 4، ص 130.

33ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 16، ص 215.

34ـ رضى‏الدين طبرسى، پيشين، ص 25.

35ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 43، ص 294.

/ 1