حیات سیاسی و اجتماعی زبیده خاتون نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حیات سیاسی و اجتماعی زبیده خاتون - نسخه متنی

زهرا نوروزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حيات سياسى و اجتماعى زبيده خاتون

زهرا نوروزى (1)

صدسال اول حكومت عبّاسيان حوادث سياسى، آشوب‏هاى فرقه‏اى و قيام‏هاى خونينى را به دنبال داشت. در اين ميان بررسى شرح حال اعضاى اين خاندان و آشنايى بيشتر با جزئيات حيات سياسى ايشان محقّق را با روند حوادثِ دوره عباسى آشناتر مى‏كند. با لحاظ اين مسأله كه زنان در طول تاريخ جايگاه و سهم خاصى داشته‏اند اين مقاله بر آن است تا به بررسى نقش و مقام يكى از مشهورترين زنان اين دوره (زبيده خاتون) بپردازد. وى به عنوان عامل پشت پرده در بسيارى از حوادث سياسى نقش ايفاء كرد. همچنين مطالعه حيات اجتماعى، فرهنگى، علمى و ادبى وى ما را در شناخت شخصيت و طرز فكر و جايگاه او در دربار عباسى يارى مى‏كند. اخبار راجع به زبيده در متون متعدد پراكنده است. منابع اعلام و فرهنگنامه‏ها هم كمك زيادى در شناسايى كامل حيات زبيده نمى‏كنند. در اين مقاله بر آنيم تا جوانب مختلف حيات وى را مورد بررسى و تحقيق قرار داده و شرح حال نسبتا كاملى از وى ارائه دهيم.

واژه‏هاى كليدى:

عباسيان، زنان، هارون، مأمون، زبيده، بغداد.

مقدمه

زنان در تاريخ دولت عباسيان جايگاه عظيم و مهم و گاه هم‏رديف خلفا داشته‏اند، اما چون قسمت اعظم كتب تاريخى به ذكر حوادث سياسى پرداخته‏اند بررسى شأن، جايگاه و نقش زنان در ادوار حكومتى اين دولت مجهول مانده است. با وجود اين، اخبار و اطلاعات راجع به آنان كم نيست بلكه دستى قدرتمند بايد، تا آنها را مدوّن و مكتوب كند. در ميان زنان مشهور اين خاندان، نام زبيده، از لحاظ شأن و مقام گاه هم‏رديف هارون عباسى در داستان‏هاى خيال‏انگيز بغداد و افسانه‏هاى هزار و يكشب مى‏درخشد.1 در بسيارى از حوادث تاريخ عباسى، مقارن حكومت هارون و بعد از او ردپايى از اِعمال نظر و دخالت مستقيم و غير مستقيم زبيده، مشاهده مى‏شود. اين نوشتار سعى دارد تا به شناسايى جنبه‏هاى حيات اين زن بزرگ بپردازد و يك زندگينامه‏ى جامع و مجمل از وى ارائه دهد.

زبيده

أمَه العزيز، دختر جعفر بن منصور عباسى ملقّب به زبيده، يكى از زنان معروف و ممتاز عصر عباسى است. علّت شهرت زبيده، به اين لقب به دوران كودكى وى، زمانى كه منصور خليفه‏ى عباسى وى را در آغوش خود مى‏رقصاند و او را زبيده صدا مى‏زد، برمى‏گردد و اين صفت از همان زمان بر نام او غالب شد.2 زبيده، در لغت به معناى هر آنچه كه از شير حاصل شود (سرشير و كف و...) و اسم تصغير از ماده‏ى زَبَدَ است.3 بنابراين علّت آن سفيد پوستى، طراوت و درخشانى صورتش بود.4 در برخى متون از وى با كنيه‏ى ام جعفر و ام واحد نيز ياد شده است.5 درباره‏ى اشتهار زبيده به كنيه‏ى ام واحد مطلب خاصى يافت نشد. اما ظاهرا شهرت وى به كنيه‏ى ام جعفر، به دليل انتساب به نام پدرش (جعفر بن منصور) مى‏باشد، زيرا در ذيل نام فرزندان وى اسم جعفر يافت نشد.6

برخى گمان مى‏كنند زبيده، تنها لقب او است.7 در حالى كه در بسيارى از متون تاريخى از زبيده با عنوان ام جعفر ياد مى‏شود.8 در كنار اين القاب، عناوينى چون الهاشميه، القرشيه زوجه هارون الرشيد، بنت عّمه (هارون)، اّم الامين و... در كنار نامش مشاهده مى‏شود.9

در خصوص پدر و مادر زبيده، اطلاعات كاملى در دسترس نيست، جز اين كه مادرش كنيزى (سلسبيل) متعلّق به جعفر بن منصور بود كه در سال (145ه ) در موصل محل حكومت جعفر در قصر الحرب، زبيده، را به دنيا آورد.10 ظاهرا او تنها همسر جعفر نبوده، زيرا زبيده خواهر و برادر ناتنى فراوان داشته كه درباره آنها نيز اطلاع خاصّى در دست نيست. لُبابه خواهر زبيده، بعد از مرگ پدرش به موسى بن مهدى سپرده شد. ابراهيم برادرش دنباله و عقبى نداشته است؛ عيسى بعدها والى بصره و مناطق اطراف شد و از سرنوشت جعفر، يحيى، عبداللّه‏ و صالح، پسران ديگر جعفر بن منصور اطّلاع دقيقى در دست نيست. زبيده در سال (148ه) در سن سه سالگى پدر خود را از دست داد و بعد از آن تحت حمايت منصور دوانقى (پدر بزرگش) قرار گرفت.11

از زبيده، در منابع تاريخى به عنوان زنى ديندار، اصيل‏زاده، زيباروى، محبوب، نيكوكار، خَيِّر و با نفوذ ياد شده است.12 انتساب وى به خاندان سياسى حكومتى توجّه نويسندگان را برانگيخته است، به طورى كه در اين زمينه وى را در ميان عباسيان يگانه و بى‏همتا مى‏دانند. او فرزند جعفر، نوه‏ى منصور، همسر هارون الرشيد، عروس مهدى عباسى و همسرش خيزران، مادر امين خليفه‏ى مقتول عباسى به سال (198ه) و نيز مادر ناتنى مأمون و معتصم عباسى است. واثق و متوكّل نيز نوادگان پسران ناتنى وى هستند. در تاريخ دوره‏ى اموى و عباسى فقط دو زن در مسئله‏ى انتساب سببى و نسبى خاندان حكومتى مشهور هستند. يكى زبيده، در ميان عباسيان و ديگرى عاتكه، دختر يزيد بن معاوية بن ابى سفيان در بين اموى‏ها.13

از ديگر موارد شهرت زبيده، در خلافت امين است، تنها خليفه‏اى كه بعد از على بن ابى طالب عليه السّلام و به روايتى بعد از حسن بن على عليه السلام دومين يا سومين خليفه‏اى بود كه تبار هاشمى داشت.14 يعنى اين كه پدر و مادرش هر دو نسب به هاشم بن عبد مناف مى‏بردند. در تاريخ عباسيان اين شهرت فقط از آن امين فرزند زبيده، شد.

درباره‏ى مذهب زبيده اطّلاعى در دسترس نيست. امّا اعلمى، وى را شيعه مى‏داند و معتقد است، بزرگان شيعه (كه از نام آنها ذكرى به ميان نياورده) مذهب زبيده را از شخصيتش جدا ندانسته‏اند.15

نويسندگان، زبيده را زنى عاقل، هنرمند، آگاه به فنون ادب و شعر، همنشين با علما و شعرا و شاعره معرفى كرده‏اند. رحم، شفقت، كرامت، بخشندگى و كياست جزو صفات بارز وى بوده است. در باب اين صفات و ويژگى‏ها حكايت‏هاى فراوان وجود دارد. داستان ملاقات وى با مردى عابد و جوانمرد و پيمودن راهى طولانى براى زيارت او و آزمودن ميزان جوانمردى و بخشندگى آن مرد از جمله‏ى اين حكايت‏هاست.16 درباره‏ى بخشندگى و شفقت زبيده هم حكايت دلنشين آزاد كردن مردى كه به زبيده مقروض بود، خواندنى است.17

محفل زبيده، محل اجتماع هنرمندان، علماء، اطبّا، شعرا و ادبا بود، و همگى از عطاياى بانو بهره مى‏بردند. گفتنى است كمك‏هاى زبيده، شامل حال زاهدان، نيكوكاران، فقرا و بيچارگان هم مى‏شد.18

ازدواج

ورود زبيده به بغداد نقطه‏ى عطفى در زندگانى وى محسوب مى‏شود. بغداد، مركز خلافت عباسى، محلّ تحولات سياسى ـ اجتماعى و فرهنگى در تاريخ اسلام بود. ثروت و مكنت دولت عباسى در صد ساله اول حكومتشان، زندگى تجملاتى را به وجود آورد كه در تاريخ، بغداد را محلّ داستان‏ها و افسانه‏ها و اسطوره‏هاى كهن قرار داد.

زبيده، در سن هفده سالگى در عنفوان جوانى در بغداد با پسر عموى خويش، هارون الرشيد عباسى ازدواج كرد.19 تاريخ اين ازدواج به سال (165ه)20 و در محلّ قصر الخلد در بغداد بود. البته در برخى منابع محلّ ازدواج زبيده، در خانه‏ى محمد بن سليمان كه بعدها از آنِ عباسه خواهر هارون شد و نيز ديرسوسى در قادسيه و... بيان شده است.21

ظاهرا بر پايى مراسم ازدواج با شكوه و عظمت در ميان خاندان عباسى مرسوم بوده است. ماجراى ازدواج خيزران و مهدى عباسى، هارون و زبيده، مأمون و پوران خود شاهدى بر اين مدّعاست. مهدى عباسى مراسم با شكوهى براى ازدواج هارون و زبيده برپا كرد و مخارج فراوانى در حدود 000/380/1 درهم خرج كرد. مراسمى كه نظير آن را كسى به ياد نداشت. روايت است خليفه جام‏هايى آكنده از جواهرات و سكه‏هاى زر و سيم به ميهمانان مى‏بخشيد. زبيده، هنگام حركت به سوى خانه‏ى بخت آراسته و مزين به جواهرات فراوان و سنگين بود، به طورى كه توان راه رفتن نداشت. تلاش فراوانى براى روشنايى قصر انجام شد به طورى كه دود حاصله از سوختن شمع‏ها و عطر شمع‏هاى عنبرين عروس را ناراحت كرده بود و زبيده دستور داد، آنها را بيرون بردند براى جلب نظر عروس انواع هدايا، جواهرات، عطرهاى خوشبو، وسائل آرايش و لباس‏هاى فاخر به وى هديه شده بود.22 هنگامى كه زبيده، به خانه‏ى هارون وارد شد اميرزاده‏ى جوان دانه‏هاى مرواريد را كه در آستين داشت بر سر و روى عروس پاشيد و با اجازه زبيده، حُضّار به جمع‏آورى مرواريدها براى خويشتن، پرداختند.23 طبق روايتى مبالغه‏آميز هارون براى مراسم عروسى خويش وليمه‏اى داد كه مصارف آن 55 ميليون درهم خرج برداشت.24 نقل است هارون بعد از مراسم ازدواجش بار عام داد و مردم، به خصوص بنى‏هاشم را مورد محبت خويش قرار داد و به آنان هدايايى گرانبها از جمله، پارچه‏هاى زربفت و... عطا نمود.25 روايات نشان مى‏دهد، هارون سخت به زبيده دلبسته بود و لذّت بودن در كنار زبيده را با هيچ چيز عوض نمى‏كرد. زبيده نيز به هارون علاقه‏ى فراوان داشت و هرگز غم و اندوه وى را تحمّل نمى‏كرد. اين مسائل از داستان تصميم هادى عباسى، برادر هارون براى خلع وى از ولايتعهدى و ابراز نگرانى يحيى برمكى از اين مسئله و بى‏توجهى هارون نسبت به امور حكومت و خوشگذرانى با همسرش كاملاً مشهود و هويدا است.26 با وجود اين، نشان از علاقه و عشق متقابل ميان هارون و زبيده است.27 وجود ارتباط صميمانه و شوخى و مزاح ميان هارون و زبيده را مى‏توان از داستان‏هاى همنشينى آن دو با قاضى ابويوسف در سال (182ه) و شيطنت‏هاى هارون جوان و طنازى‏هاى زبيده و حسن ختام‏هاى قاضى كه به خوبى از پس آن دو برمى‏آمد و رضايت هارون و زبيده را فراهم مى‏كرد، مشاهده نمود.28

زبيده، مانند هر زن ديگرى خواهان شوهرش بود و هرگز تحمّل نمى‏كرد فرد ديگرى، محبّت هارون را به سوى خويش جلب نمايد. داستان اهداى كنيزكى به هارون كه سخت مورد توجّه هارون قرار گرفت و زبيده به دليل نگرانى نسبت به اين موضوع با خواهر هارون (علّيه) مشورت كرده و به اتفاق او تصميم گرفتند كنيزكانى زيباروى و آوازخوان به قصر هارون بياورند تا خليفه را از توجه به آن كنيزك باز دارند و با تحريك كنيزكان آوازه‏خوان كه ترانه‏هايى از بى‏وفايى هارون و عشق و وفادارى زبيده بخوانند و بدين ترتيب احساس و عاطفه‏ى هارون را تحريك نمايند، همه حكايت از توجه زبيده به حفظ همسرش براى خود، دارد. ترفند زبيده و علّيه مؤثر واقع شد و هارون سريع به نزد زبيده آمد و در صدد جلب رضايت وى برآمد.29

زبيده، اگرچه اولين بانوى هارون و سوگلى حرم وى بود، امّا هارون بعدها همسران ديگرى نيز اختيار نمود. برخى از اين همسران كنيزانى بودند كه زبيده خود به محفل هارون فرستاده بود. مراجل، مادر مأمون و مارده، مادر معتصم از اين گونه‏اند. درباره‏ى چگونگى آشنايى مراجل با هارون روايات متعددى بيان شده است. برخى در پى داستان تنهايى و گوشه‏نشينى هارون از جمله كنيزانى كه زبيده به محفل هارون فرستاده مراجل را ذكر كرده‏اند.30 گروهى نيز وى را كنيز قصر هارون دانسته‏اند، در زمانى كه هارون شيفته‏ى كنيزكى زيباروى متعلق به جعفر برمكى شده بود، زبيده، كنيزك (مراجل) را زينت كرده و نزد هارون فرستاده بود تا از اين طريق توجه هارون را به سوى خود جلب كند.31 روايت عجيب ديگر در اين زمينه (آشنايى هارون با مراجل) وجود دارد كه، زبيده در اوايل ازدواج با هارون صاحب فرزند نمى‏شد. هارون به توصيه‏ى طبيبى با مراجل كنيز خود، هم‏بستر شد و از او مأمون متولد شد و اين مسئله طبق پيش‏بينى طبيب سبب تحريك حسادت زنانه‏ى زبيده شد و بعدها از هارون، امين را بار گرفت.32 گرچه اين روايت در برخى منابع تاريخى و ادبى ذكر شده، ولى بايد با ديده‏ى ترديد به آن نگريست. روايت عجيب ديگر در اين زمينه داستان قمار بازى زبيده و هارون است كه در حين بازى شطرنج، هارون شرط گذاشت در صورت باخت زبيده، بانو تن به يك عمل غير اخلاقى دهد، زبيده باخت و با تمام خواهش و اصرار نتوانست نظر هارون را تغيير دهد و ناچار آن را انجام داد. در نوبت بعدى بازى، زبيده شرط گذاشت در صورت باخت هارون، وى با زشت‏ترين و كثيف‏ترين كنيز قصر هم‏بستر شود. هارون با كراهت تمام اين شرط را پذيرفت و مأمون حاصل اين بازى شوم بود!!؟33

گرچه اين داستان‏ها را بايد با تأمّل و دقّت نگريست، لكن روايتى تأييد مى‏كند كه مراجل از سوى خود زبيده، به هارون پيشكش شد و او بعدها از اين كار پشيمان شد و ابراز ندامت مى‏كرد.34

يكى از حوادث مهم زندگى زبيده، بعد از ازدواج با هارون، به خلافت رسيدن هارون در سال (170ه) بود. با آغاز خلافت هارون و مرگ خيزران، مادر قدرتمند او به سال (173ه)، زبيده، زن صاحب قدرت و نفوذ در دربار عباسى شد و سررشته‏ى امور را به طور غيرمستقيم به دست گرفت. علت اين امر شايد نفوذ و قدرت خاندان برمكى در امور كشور بود.

از ديگر حوادث مهم زندگى مشترك هارون و زبيده، مسافرت‏هاى آن دو به سرزمين وحى و انجام مراسم حج بوده است.35 مشخص نيست زبيده، در كدام سفرها همراه وى بوده است. لكن در يكى از سفرهاى زيارتى، زبيده همراه هارون در اطراف سرزمين مكه با پاى پياده حركت مى‏كرد و اقدامات فراوانى در خصوص بناى قنات‏ها، منازل، پُلها و... در فاصله‏ى راه عراق تا حجاز انجام داد ظاهرا زبيده در اين گونه خدمات عمرانى مصارف فراوانى خرج نموده است.36 همراهى زبيده در سفر حجّى كه هارون به سال (186ه) انجام داد و در آن طومار ولايتعهدى پسرانش را در كعبه آويزان نمود حتمى است.37

تولّد امين

زبيده در سال (170ه) در رصافه، محمد الامين را به دنيا آورد. برخى مرگ هادى عباسى (170ه)، آغاز حكومت هارون و تولّد امين را در يك شب دانسته‏اند.38 تولد امين در حالى روى داد كه مراجل، كنيز هارون شش ماه قبل مأمون را به دنيا آورده بود.39 حوادث عجيب فراوانى هم‏زمان با ايجاد نطفه‏ى امين، باردارى زبيده، و تولد امين نقل شده است. به موجب اين روايات زبيده هر سه بار فرشتگانى را در خواب مى‏ديده كه به كودك وى اشاره مى‏كنند و آرزوى بقاء و جاودانگى حكومت وى و يا بشارت تولد پادشاهى كه سرانجام خطاهايش وى را به عاقبتى سوء مى‏كشاند، كرده‏اند. زبيده، گر چه از اين رؤياها سخت اندوهناك مى‏شد و براى تعبير آنها به خوابگزاران مراجعه مى‏كرد لكن آنها از سعادت و طول عمر فرزندش خبر داده‏اند. اين گفته‏ها زن هوشمندى چون زبيده را قانع نمى‏كرد و ليكن او سعى مى‏كرد آن روياها را فراموش كند و جدى نگيرد.40 مسعودى، مورّخ نامدار، اين اخبار را دچار ترديد و شك فراوان مى‏داند و آنها را ساخته و پرداخته‏ى دوستداران خاندان عباسى و راويانى چون عتبى و مدائنى مى‏داند.41

امين تنها فرزند زبيده بود، لذا او پسرش را بى‏نهايت دوست مى‏داشت. تربيت امين در كودكى به كسايى، استاد بزرگ علم نحو در كوفه در سال (189ه) سپرده شد. ظاهرا كسايى در تربيت امين كمى سخت مى‏گرفت و اين مسئله رأفت مادرانه‏ى زبيده را تحريك كرد و به كسايى پيام داد كه در رفتار با نور چشم و ثمره‏ى قلبش امين تجديد نظر نمايد.42 اين رفتار دلسوزانه‏ى زبيده، در مقابل معلم ديگر امين كه احمر نام داشته نيز صورت گرفته و اوج احساسات، عواطف و نازك دلى زبيده را نسبت به امين مى‏رساند.43

امين در آغوش پر مهر مادر و در ميان ثروت دوره‏ى عباسى و رفاه كامل بزرگ شد و اين زمينه بستر مناسبى براى شكل‏گيرى شخصيتى سبك سرانه و بى‏توجّه به مسائل و لاقيد و خودخواه فراهم نمود. اين موضوع سبب شده برخى نويسندگان چنين استنباط كنند كه «امين در آغوش زبيده پرورش يافت و هركس زبيده را بشناسد درمى‏يابد امين تا چه اندازه در ميان خوشگذرانى و تفريح بوده است».44 ناگفته نماند زبيده، به عنوان مادر امين، جايگاه و مقام والايى داشت به طورى كه، شخصيت امين را تحت الشعاع قرار مى‏داد. اين مسئله سبب شد، گاهى امين را ابن زبيده بخوانند.45 اين مورد حتّى در سروده‏اى از شاعرى كه كنيززادگى مأمون را مورد نقد قرار مى‏دهد، قابل مشاهده است.46

دوران تنعّم و رفاه

ورود به قصر هارون در بغداد و ازدواج با وى آغاز دوران رفاه، تجمّل و تنعّم زبيده بود. ثروت حاصله از خراج، جزيه و... در سرزمين‏هاى اسلامى به بغداد فرستاده مى‏شد كه اسباب خوشگذرانى، رفاه و عيش و نوش درباريان را فراهم مى‏كرد. شواهد نشان مى‏دهد زبيده، تحت تأثير همين جريان شروع به جمع‏آورى ثروت و مال‏اندوزى كرد. با توجه به خصوصيت و سليقه‏ى زنانه زبيده، دست به اقداماتى مى‏زد كه به تعبير بعضى، از حوصله‏ى شاهان و امرا بيرون بود. نقل شده زبيده فرشى داشت كه تصاوير حيوانات و پرندگان با طلا بر آن منقوش و ديدگانِ حيوانات با گوهرهايى چون ياقوت، زمرد و... مزيّن شده بود، اثاث و ظروف زبيده به طور عمده از جنس طلاهاى مرصّع و لباس‏هايش از پارچه‏هاى زربفت گرانبها تهيه مى‏شد. سراپرده‏هايى در اتاق‏هاى قصر نصب كرده بود كه آويز آن پرده‏ها از جنس نقره و قلاّب آنها صندل و آبنوس و جنس خود پرده‏ها از حريرهاى سرخ، زرد، سبز و آبى (به صورت مجزا) بود. براى روشنايى قصر دستور داده بود تا شمع‏هاى عنبرين در اتاق‏ها و سالن‏ها بيافروزند. به هنگام راه رفتن از كفش مرصّع جواهرنشان استفاده مى‏كرد. برخى وى را در اين زمينه‏ها نوآور مى‏دانند. لباس‏هاى او شامل عباهايى بلند بود كه روى زمين كشيده مى‏شد و انتهاى آن به جواهرات مزيّن بود. زبيده، انگشترهاى مرصّع و زرين به دست مى‏كرد و معتقد بود بايد در بين زنان آن دوره نمونه باشد. وى از تقليد كردن در پوشش و آرايش بيزار بود، به طورى كه وقتى عباسه خواهر هارون در تاج تزيينى روى سرش مرصّع و جواهر به كار برده بود او از اين عمل خوددارى كرد.47

زبيده، كنيزان زيادى داشت كه آنها در ميان مردم به زيبايى شهره بودند. مشهور است وى دستور داد لباس مردانه برتن كنيزان كنند و مردم آن زمان به خصوص طبقه‏ى اشراف در اين كار از وى تقليد كردند و كنيزان مردنما را غلامان زن، صدا مى‏زدند. علت اين كار زبيده معلوم نيست.

در همين رابطه نقل شده زمانى كه زبيده دانست كنيزان آوازه‏خوان و زيباروى، توجّه امين را به سوى خود جلب كرده‏اند و به معاشرت با آنها مشغول است، كنيزان را مى‏آراست و لباس‏هاى فاخر و ابريشمين بر تن آنها مى‏كرد و به نزد امين مى‏فرستاد. تا آنها توجه امين جوان را به سوى خود جلب نمايند. شايد همين مسئله (هر چيزى كه امين طلب مى‏كرد سريع برايش مهيّا مى‏شد) در شكل‏گيرى خصوصيات اخلاقى وى تأثير گذاشت و او را كه بعدها خليفه‏ى مسلمين شد از امور مهم حكومتى و سياسى به سوى لهو و لعب كشاند و موجبات سقوط دولتش را فراهم كرد. كنيزان زيباروى زبيده، ظاهرا توجه برخى درباريان را به سوى خود جلب كرده بودند. در همين رابطه نقل شده، آوازخوانى از صنف خوانندگان دربار عاشق نَمار، كنيز زيباروى زبيده شده بود و صبح و شام بر كناره‏ى سراى او مى‏ايستاد و اشعارى در شرح عاشقى و حرمان و... مى‏سرود. زبيده دستور به اخراج وى از كاخ داد. مدتى بعد آوازه‏خوان سر راه زبيده مى‏ايستاد و اشعارى در شرح بدبختى و رنج اخراجش از قصر مى‏سرود. اين امر توجه زبيده را به خود جلب نمود و آوازه‏خوان عاشق را با كنيزك خود پيوند زناشويى داد.48

مقدار حقوق و مقررى زبيده از بيت‏المال را پنجاه هزار درهم و در روايتى پنجاه ميليون درهم ذكر كرده‏اند.49 مخارج سفره‏ى غذا و خوراك زبيده و هارون ده هزار درهم ذكر شده است. ظاهرا آن دو غذاهاى متنوع و جديد تناول مى‏كردند.50

با همه‏ى اين تفاصيل بايد در اعداد و ارقام اين آمارها اندكى دقّت كرد. در اين‏باره زيدان معتقد است، روايات پيرامون كفش‏هاى مرصّع و... مربوط به زبيده، نقل قول مسعودى است و وى از نظر زيدان زن پرهيزگارى است. وى با استناد به قول ابن خلدون بيان مى‏كند عباسيان بالطّبع بدوى بوده و هرگز اين اندازه لوازم و اثاث نداشتند؛51 هر چند ممكن است در اخبار، در مورد اموال، ثروت و مستمرى زبيده افراط شده باشد، امّا اصل مطلب كه تنعّم و رفاه مطلق دربارهادى عباسى است، نبايد ناديده گرفته شود. چنان كه از ثروت افسانه‏اى زبيده در اشعار و متون ادبى ياد شده است.52 در كنار همه‏ى اين مسائل، زبيده اموال و ثروت خود را صرف مصارف شخصى و تجمّل نكرد بلكه در كنار زندگى با شكوه خويش به جلب و جذب شاعران، اديبان و عالمان و... و نيز به ايجاد بناهاى عام المنفعه و موقوفه‏ها و... در سرزمين‏هاى اسلامى پرداخت.

دخالت در سياست

زبيده به عنوان ملكه‏ى جهان اسلام در مركز خلافت (بغداد) از حوادث سياسى آن دوره در امان نبود. با وجود اين، گمان مى‏رود تا زمان حيات خيزران، مادر مقتدر هارون، وى نقش اساسى در امور سياسى آن زمان نداشته است. با مرگ خيزران، وى به عنوان دومين شخصيت سياسى بعد از هارون در امور سياسى نظارت و گاهى دخالت مستقيم داشت. نقش زبيده در امور سياسى براى اولين بار در داستان سقوط برمكيان آشكار مى‏گردد؛ گرچه آنها در به قدرت رساندن هارون و طرفدارى از حكومت امين تلاش فراوان كرده بودند، اما گاهى ميان آنها و زبيده اختلاف نظر به وجود مى‏آمد. اختلاف‏هايى كه نمى‏توان نسبت به آن به عنوان يكى از دلايل سقوط برمكيان، بى‏اعتنا بود. اولين مورد اختلاف ميان زبيده و خاندان برمكى به آشنايى هارون با كنيز زيبا و آوازه‏خوان متعلق به جعفر برمكى بر مى‏گردد. دنائير، كنيز مزبور بود كه توجه هارون را به سوى خود جلب نموده بود، هداياى فراوانى از خليفه دريافت مى‏كرد و هارون سعى مى‏كرد هر روز براى ديدار وى در قصر جعفر، بشتابد. با آگاهى زبيده از اين موضوع، وى خشمگينانه كنيزانى زيباروى به نزد هارون فرستاد تا توجه وى را به سوى خود جلب نمايد.53 دومين مورد اختلاف ميان زبيده و برمكيان به داستان ولايتعهدى پسران هارون برمى‏گردد. زمانى كه هارون به همراه زبيده و پسرانش امين و مأمون و وزيرش جعفر برمكى به مكه آمدند تا پيمان ولايتعهدى فرزندانش را در كعبه بياويزند و سوگند ياد كنند كه به آن وفادار باشند. به دنبال اين جريان، امين وارد كعبه شد تا بر طبق رسم سوگند ياد كند كه ناگهان جعفر برمكى در اين مسئله دخالت كرد و بيان نمود كه امين بايد سه بار سوگند ياد كند، زيرا در صورت خيانت به ديگر فرزندان هارون خداوند او را رسوا خواهد نمود. امين با اكراه دستور جعفر را انجام داد و زبيده خشمگينانه، جعفر را مشاهده مى‏كرد و به قولى به دليل اين مسئله از او، رنجيد و كينه‏ى وى را به دل گرفت.54 جرجى زيدان معتقد است به همين دليل، زبيده‏ى عرب‏تبار در نابودى برمكيان ايرانى‏تبار كوشيد.55 در توضيح اين مسئله بايد متذكر شد گرچه امين نزد زبيده محبوب بود و او تحمّل مشاهده‏ى ناراحتى و رنج فرزندش را نداشت، امّا اين رفتار برمكيان نبايد آن قدر مهم بوده باشد كه خشم زبيده را تحريك كند، مگر اين كه زبيده، به خصوصيات اخلاقى فرزندش كاملاً آگاه باشد و بداند كه امين دير زمانى نخواهد گذشت كه خلف وعده نموده و طبق گفتار جعفر رسوا خواهد شد.

از ديگر موارد اختلاف ميان زبيده و برمكيان، دخالت‏هاى آنان در امور خصوصى خليفه بود، به صورتى كه هارون بازيچه‏ى فرمان‏ها و خواسته‏هاى آنها شده بود و اين موضوع زبيده، زن بانفوذ و قدرتمند دربار را مى‏رنجاند، از نمونه‏ى اين دخالت‏ها كار مراقبت از حرمسراى خليفه توسط يحيى بن خالد برمكى بود كه زنان خليفه را در حرمسرا محصور و زندانى و رفت و آمد خدمه‏ى مرد و غلامان را به حرمسرا محدود كرده بود. به علّت اين مسئله زبيده، نزد خليفه شكايت بُرد. هارون، يحيى را توبيخ كرد و يحيى با زيركى تمام اعتماد خليفه را به خود جلب نمود و حتّى مراقبت از حرم را بيشتر كرد، به صورتى كه شب‏ها درهاى حرمسرا را قفل مى‏كرد و كليد را با خود به خانه مى‏برد. اين كار كه آزادى‏هاى فردى زنان حرمسرا را محدود مى‏كرد زبيده را رنجاند و او به انتقام اين عمل راز ارتباط عباسه و جعفر را فاش كرد و محل اختفاى فرزندان آن دو را به هارون نشان داد و هارون را متوجّه اين مطلب كرد كه به عنوان خليفه از امور سياسى اجتماعى دربار آگاه نيست و در حالى كه برمكيان از جزئى‏ترين امور مطلع‏اند. رشيد با شنيدن اين خبر و مشاهده‏ى دخالت‏هاى برمكيان در امور، تصميم به نابودى خاندان ايشان گرفت.56

اين داستان اگر درست باشد به تنهايى عامل اساسى سقوط خاندان برمكى نيست، چنان كه مورّخان دلايل زيادى را براى سقوط آنها برمى‏شمارند.57 با وجود اين، نقش زبيده در تحريك هارون نسبت به برمكيان قابل انكار نيست، وى ظاهرا زمانى كه هارون از مسئله‏ى ارتباط عباسه و جعفر آگاه شد؛ از طريق جاسوسى مطلع شد كه جعفر قصد دارد به خراسان فرار كند هارون را متوجّه اين موضوع كرد كه نمى‏توان از كنار آن بى‏اعتنا گذشت.58

با وجود اين، ارتباط ميان خاندان برمكى، و امين فرزند زبيده بسيار محكم بود. آنها ظاهرا امين را در رسيدن به قدرت يارى كردند. اين مسئله خيلى مهم بود، زيرا سلم شاعر، آن را در قالب شعر آورده است.59 ناگفته نماند، امين برادر شيرى يحيى بن جعفر بود و در ميان خاندان آنها بزرگ شده و با فضل بن يحيى همنشين بوده.60 مأمون نيز با جعفر بن يحيى برمكى مراوده و ارتباط داشت و شايد اين مسئله در كدورت ميان زبيده و جعفر مؤثر بوده. با تمام اين مسائل، زبيده بعد از سقوط خاندان برمكى به درخواست امين نزد هارون وساطت كرد و نامه‏اى در اين باب به خليفه نوشت، اما درخواست زبيده مورد قبول واقع نشد.61

با سقوط خاندان برمكى اعراب گُمان مى‏كردند از زير نفوذ ايرانيان رها شده‏اند و تسلّط مجدد اعراب بر اقوام ديگر حاصل مى‏شود، اما اين موضوع با مرگ هارون و دولت نافرجام امين، رؤيايى بيش نبود.62

از ديگر موارد نفوذ زبيده در امور سياسى، قضيه‏ى وليعهدى امين فرزند اوست. شرط قريشى بودن خليفه در انتخاب امين كه پدر و مادرش هر دو هاشمى نسب بودند بى‏تأثير نيست؛ زيرا فرزند اول هارون، مأمون بود و در سياست، علم و حكمت از امين شايسته‏تر و بهتر بود. هارون گرچه اين مسئله را به خوبى مى‏دانست، اما اصرار زبيده در انتخاب امين به ولايتعهدى بى‏تأثير نبود. رفاعى معتقد است در مسئله‏ى ولايتعهدى امين، برمكيان، قاضى ابويوسف و زبيده، هارون را دوره كرده بودند.63

روايات همه نشان از توجه هارون به مأمون دارند و اين موضوع يكى از موارد اختلاف ميان هارون و زبيده بود. هارون براى اين كه به زبيده بفهماند پسرش امين صلاحيت خلافت ندارد و مأمون از او بهتر است، جاسوسى استخدام كرد و احوال دو وليعهد جوان را زير نظر قرار داد. گزارش‏ها نشان از اتلاف وقت، خوشگذرانى و مجالست با نديمان و كنيزان توسط امين و در عوض مطالعه و بررسى امور سياسى از سوى مأمون بود. هارون بعد از شرح اين ماجرا براى زبيده، تأكيد كرد كه اگر به خاطر مقام و منزلت زبيده نبود، به طور يقين امين را از ولايتعهدى عزل مى‏كرد. اين مسئله تأثير نفوذ زبيده را در امور سياسى نشان مى‏دهد.64

مجادله‏هاى فراوانى ميان هارون و زبيده درباره ولايتعهدى امين صورت گرفته است. خليفه اواخر عمر از اين تصميم پشيمان شد و قصد كرد، مأمون را به جاى امين به خلافت برساند؛ اين كار با مرگ هارون تحقق نيافت. دينورى در اين زمينه داستان جالبى را ارائه مى‏دهد: «هارون قصد عزل امين كرد و اين مسئله زبيده را به شدّت خشمگين نمود. گفت‏وگوى هارون و زبيده، دلالت بر عدم شايستگى امين نسبت به امر سياست و خلافت و شايستگى مأمون بدان مقام بود. هارون حتى براى اثبات اين موضوع از امين و مأمون به صورت جداگانه دعوت كرد تا به محضر خليفه آيند. مأمون و امين هر كدام جداگانه بر هارون وارد شدند. ورود امين همراه با تكبّر و غرور بود و بر پدر و مادر خويش سلام نكرد و خود را به مسئله‏ى جانشينى از همه سزاوارتر دانست و برعكس مأمون با تواضع و احترام به نزد خليفه آمد و هارون را سپاس گفت و در پاسخ به سؤال هارون درباره‏ى ولايتعهدى، امين را به عنوان خليفه پيشنهاد كرد و از پيش هارون با ادب و احترام بيرون رفت. اين جلسه نشان داد كه فرزند زبيده براى امر خلافت صلاحيت و لياقت و تربيت كافى ندارد و زبيده خود نزد هارون به اين مسئله اقرار كرد و رشيد خطبه‏ى خلافت براى مأمون و بعد براى امين خواند!!»65

از ديگر موارد دخالت زبيده در مسائل سياسى، داستان نزاع ميان مأمون و امين بر سر خلافت بود. با مرگ هارون، فصل جديدى در زندگى زبيده آغاز شد، فصلى كه در نهايت به مرگ پسرش امين و انزوا و گوشه‏گيرى زبيده منجر شد. در آغازِ حكومت امين، زبيده در رقه بود و به درخواست امين به بغداد آمد تا در جشن خلافت وى شركت نمايد. در ابهت و شكوه جايگاه زبيده در ميان سياستمداران آن زمان همان بس كه به هنگام حركت به سوى بغداد، امين با همه‏ى امرا، كارگزاران، اعيان و اكابر دولت به استقبال زبيده آمد.66 اين آخرين صحنه‏ى با شكوه زندگى زبيده بود. زبيده در بغداد ثروت و مكنت هارون و امور بيت المال را به دست گرفت و بعد از مدتى آن را به امين داد. اين مسئله (سپردن امور بيت المال به امين) و حمايت مالى زبيده، امين را در برانداختن نام مأمون از خلافت و منازعه با او تحريك و تقويت كرد. طرفدارى دايى‏هاى امين از حكومت وى و شرط قريشى بودن خليفه و پشتوانه‏ى محكم مالى تأثير بسزايى در تحريك امين مبنى بر عزل مأمون از ولايتعهدى و انتصاب فرزندش موسى بن امين داشت. اين مسائل بايد خيلى مهم بوده باشد كه فضل بن سهل، وزير مأمون وى را بدان متذكر ساخته بود.67

بنابر روايات زبيده در نزاع بين دو برادر دخالت مستقيمى نكرد و نيز هيچ واكنشى در قبال عزل مأمون از سوى امين از خود نشان نداد، اما زبيده زن سياستمدارى بود و سرانجام امور را مد نظر داشت. هنگامى كه على بن عيسى بن ماهان از طرف امين، مأمور مبارزه با سپاه مأمون و دستگيرى وى به سوى خراسان حركت مى‏كرد به هنگام ترك بغداد براى خداحافظى نزد زبيده آمد68 و زبيده، درباره‏ى رفتار على بن عيسى با مأمون بسيار سفارش نمود.69 اين سفارش‏ها درباره‏ى مسئله رقابت امين و مأمون بر سر قدرت است. وى از اين كه مأمون مورد آزار قرار بگيرد، بسيار بيمناك بود. علّت اين كه آيا اين سفارش‏ها از روى دلسوزى يا تدبير سياسى صورت گرفته، مشخص و معلوم نيست. متن اين سفارش با اندك اختلاف‏هايى در تاريخ ثبت شده است.70 رفاعى معتقد است، اين داستان احتمالاً كار قُصاص (داستانگويان) است و برخى موارد سفارش زبيده به على بن عيسى، با هم در تضّاد است. اما بعدها كه مأمون به قدرت رسيد به جريان سفارش زبيده به على بن عيسى درباره‏ى مأمون، اشاره داشته است.71 فرجام اين توصيه‏ها را زبيده به هنگام شكست امين از مأمون و فتح بغداد توسط سپاه طاهر بن حسين و غارت بغداد دريافت كرد، چنان كه به روايتى خانه، قصر و حرم زبيده از هجوم سپاه مأمون در امان ماند و نوادگان زبيده تحت نظارت و سرپرستى وى قرار گرفتند.72 با وجود اين در نامه‏هايى كه زبيده بعد از خلافت مأمون به وى نگاشته است مطالبى خلاف موارد مذكور بيان شده است.73

سرانجام، نبرد ميان مأمون و امين به نفع مأمون خاتمه يافت. امين مفتضحانه شكست خورد و به قتل رسيد. مرگ امين تأثير بسيار بدى بر زندگى زبيده گذاشت. فتح بغداد تجديد سلطه‏ى ايرانيان بر اعراب بود و زبيده‏ى عرب‏تبار را محزون و گوشه‏گير كرد. زبيده، بعد از اين ديگر در هيچ مسئله سياسى دخالت نكرد يا حداقل، كسى در اين باره از وى نظرخواهى نكرد. زبيده اگر چه مى‏توانست حمايت اعراب را براى خود فراهم نمايد، اما وى در مخالفت با مأمون هيچ اقدامى انجام نداد. روايت شده شخصى به هنگام قتل امين نزد وى رفت و او را به خونخواهى تحريك كرد. زبيده گفت هرگز مانند عايشه، همسر پيامبر كه به خونخواهى عثمان قيام كرد رفتار نخواهد كرد و با تندى آن شخص را از خود راند و آن گاه در سوگ پسرش امين نشست.74

در دوران حكومت امين، حوادث سياسى سختى بر زبيده گذشته است از نمونه‏ى اين حوادث شورش داخلى سرداران امين، خلع كوتاه مدت او از مقام خلافت، حبس امين و مادرش در زندان به سال (195 يا 196ه) بود، كه به سرعت توسط حاميان و طرفداران حكومت امين، دفع شد.75

زبيده و ادب

زبيده در مركز خلافت عباسى (بغداد) رشد و تربيت يافت و به همين دليل از جريان‏هاى علمى و فرهنگى و ادبى آن روزگار بى‏تأثير نبود. حيات وى همزمان با دوران طلايى حكومت عباسى بود كه شهرت و شكوه، جلال و ثروت، علم و ادب آن نام‏آور بود. آورده‏اند كه جدش، منصور عباسى (148ق) وى را تربيت كرد. زبيده مشغول فراگيرى علم قرائت، كتابت، حفظ شعر و اخبار و سِيَر شد و در شعر و ادبيات چنان غرق شد كه به روايتى ديوارهاى اتاقش را با اشعار مى‏آراست.76 ظاهرا زبيده، خود نيز سروده‏هايى داشته است. توجه و علاقه او به شعر سبب شد كه شعرا در محضر او جايگاه ويژه‏اى براى خود بيابند. در تاريخ نمونه‏هاى فراوان از مجالست زبيده با شاعران و اعطاى جايزه وصله به آنان وجود دارد. از جمله‏ى اين نمونه‏ها، جايزه‏ى زبيده به مروان بن ابى حفصه به دليل تولد امين يا به خاطر تبريك ولايتعهدى او در مكه است. زبيده به سبب اين مدح دستور داد دهان شاعر مذكور را از مرواريد پركنند.77 شاعر ديگر نيز (ابو العتاهيه) به دليل اشعارى كه در رثاى امين سروده بود چنين مورد لطف بانو قرار گرفت78 و بيست هزار درهم جايزه دريافت كرد. به موارد مشابه ديگر با مروان بن ابى حفصه درباره‏ى سَلم خاسر كه به هنگام ولايتعهدى امين وى را مدح كرد بايد اضافه نمود.79

از ديگر شعرا كه مورد توجّه زبيده، قرار گرفت داود بن رزين بود كه با ذكر اشعارى رابطه‏ى تيره‏ى هارون و زبيده را بهبود بخشيد و صد هزار درهم جايزه گرفت.80 ابو السرى شاعر سجستانى نيز جايگاه ويژه‏اى نزد زبيده داشته است.81

مشهورترين شاعر دربار زبيده، ابوالعتاهيه است. وى نديم و همراه محافل و مجالس ادبى زبيده بود كه در كاخ برگزار مى‏شد. مواجب و مقرّرى كه زبيده ساليانه به وى پرداخت مى‏كرد صد هزار درهم بود. وى كه سال‏ها جيره‏خوار زبيده بود زمانى كه مواجبش از دربار زبيده به علت غفلت كاركنان، قطع شد سريع اين مسئله را در قالب شعر به بانو يادآورى كرد و مورد محبّت وى قرار گرفت و صله‏اش را دريافت كرد.82 جايگاه ابوالعتاهيه نزد زبيده بس والا بود به طورى كه زمانى كه از سوى قاسم بن رشيد مورد بى‏اعتنايى قرار گرفت، وى را هجو كرد و به دليل آن هجو، صد ضربه شلاق خورد و در زندان محبوس شد. آن گاه از زندان اشعارى براى زبيده سرود و فرستاد كه رقت بانو را تحريك نمود و زبيده درباره‏ى او با هارون صحبت كرد. سفارش زبيده درباره‏ى ابوالعتاهيه اثر كرد و هارون وى را آزاد كرد و جايزه داد و مقرب درگاه خود ساخت و تا زمانى كه قاسم، فرزندش از ابوالعتاهيه عذرخواهى نكرد از قاسم راضى نشد.83 اين مسئله علاوه بر نفوذ زبيده بر هارون نشانگر جايگاه مهم شاعران در دربار عباسيان است. درباره‏ى محاورات ادبى زبيده و ابوالعتاهيه نقل شده كه زبيده از وى خواست تا او را هم سطح و هم شأن هارون مدح كند. ابوالعتاهيه شعرى سرود و زبيده كه خود، دستى در شعر داشت شاعر را مورد خطاب قرار داد كه اين شعر را قبلاً درباره‏ى مهدى عباسى و هارون سروده‏اى شعرى ديگر بُسراى، ابوالعتاهيه ابياتى چند سرود و صدهزار درهم جايزه دريافت كرد.84

داستان‏هاى ديگرى نيز درباره‏ى مراوده‏ى زبيده با شاعران نقل شده است. در همين زمينه ارتباط زبيده با عباس بن اخنس مورد توجه قرار مى‏گيرد. وى حتّى با كسانى كه در شعرشان به نيكى از زبيده ياد نكرده‏اند، رفتار توأم با تسامح داشت. در اين رابطه نقل شده كه روزى شاعرى ابياتى درباره‏ى شخصيت زبيده سرود و ديگران احساس كردند كه آن شاعر قصد اهانت به زبيده را دارد و تصميم گرفتند او را مجازات كنند، اما بانو با درايت تمام آنها را از كارشان بازداشت و توضيح داد كه آن شاعر منظورى جز خير و نيكى نداشت و اشتباه كرد و او در نزدش محبوبتر از كسى است كه قصد و نيت سوء داشته باشد. آن‏گاه به شاعر جايزه داد، اين رفتار زبيده مورد توجّه حضار مجلس واقع شد و وى را مدح و تعريف كرده و در دورانديشى و دقت، وى را هم‏طراز جدش عباس بن عبدالمطلب، معرفى كردند.85

ظاهرا زبيده، خود نيز استعداد سرودن شعر داشت. مرثيه‏اى كه او در هنگام مرگ امين سرود يكى از بهترين سروده‏هاى وى محسوب مى‏شود. در اين شعر زبيده احوال خود و امين مقارن فتح بغداد و حرمان و غمش به دليل مرگ امين را بيان مى‏كند.86 البته روايتى هم در اين زمينه هست كه زبيده از ابوالعتاهيه خواست تا در رثاى امين شعرى بسرايد.87 ظاهرا اين اشعار در متون ادبى به زبان فارسى هم نقل شده است كه احتمال مى‏رود آن ابيات از عربى به فارسى ترجمه شده باشد، زيرا وزن شعر كمى مخدوش به نظر مى‏رسد.




  • اى جان جهان، جان ناخوش، بى تو
    رفتى تو و من بماندم، فرياد
    تو در خاكى و من در آتش، بى تو



  • بغداد پريشان و مشوّش بى تو
    تو در خاكى و من در آتش، بى تو
    تو در خاكى و من در آتش، بى تو



اين شعر (به زبان فارسى) گر چه به زبيده منسوب است، لكن هيچ يك از منابع قديمى در اين باره مطلبى ارائه نمى‏دهند.

در كنار دنياى شعر و شاعرى از زبيده، گفتارها و وصاياى جالب و خواندنى در تاريخ بر جاى مانده است. گفتار نصيحت‏آميز وى به امين كه هنگام غم و اندوهش به علت مرگ همسرش بيان شده، عقل و درايت زبيده را نشان مى‏دهد.88

از زبيده در كنار شعر و ادب، توقيعات جالبى به يادگار مانده كه اين توقيعات قابل تعريف و تمجيد از سوى بزرگانى چون، عمرو بن مَسعده كاتب مأمون واقع شده و هم طراز و هم‏شأن توقيعات جعفر بن يحيى برمكى معرفى شده است.89 نمونه‏هايى از اين توضيحات كامل و پرمعنى كه سرشار از صنايع ادبى است در لابه‏لاى نامه‏ها و رسائل در متون تاريخى و ادبى قابل مشاهده است.90

علاوه بر اين، منابع از ديدار زبيده با عارف، مستجاب الدعوه آن زمان، دانشمند معروف از موالى على بن موسى الرضا عليه‏السلام و رد و بدل شدن گفتارهاى زيبا و جالب ادبى ميان آن دو حكايت مى‏كنند.91

زبيده و علم

زبيده، علاوه بر توجه به شعر و ادب به علم و دانش هم علاقه داشت. در اين زمينه روايتى البته نه مستند به متون و منابع كهن نقل شده است كه در محضر زبيده، علما و دانشمندان و فقهاء مورد توجه بوده‏اند. از جمله‏ى اين دانشمندان امام شافعى است كه از كمك مالى زبيده، همسر هارون الرشيد برخوردار بوده است.92

از ديگر علما و دانشمندان كه مورد توجه و لطف زبيده بوده‏اند، جبرائيل بن بختيشوع، طبيب دربار عباسيان است كه با نظر زبيده از بيت‏المال، پنجاه هزار درهم حقوق مى‏گرفته است.93

اصمعى، دانشمند علم لغت و ادب نيز در نزد زبيده عزيز و محترم بود و بانو گاهى درباره‏ى معانى لغات و واژگان از وى سؤال مى‏كرد.94 قاضى ابويوسف، فقيه دربار هارون نيز يكى ديگر از دانشمندانى بود كه با زبيده هم‏نشينى داشت و گاهى فتواهايى درباره‏ى مشكلات و سؤالات فقهى زبيده ارائه مى‏كرد كه بانو را راضى مى‏كرد و به وى جوايز گرانبها مى‏داد.95 در كنار تمام اين نشست‏هاى علمى و ادبى، زبيده خود، در قصرش كنيزانى تربيت كرد كه قارى و حافظ قرآن بودند. جلسات حفظ و قرائت قرآن در محضر او برگزار مى‏شد و نويسندگان و مورّخان، زمزمه‏ى كنيزان زبيده كه قرآن را تلاوت مى‏كردند به صداى زنبورها تشبيه كرده‏اند. تعداد اين كنيزان صد نفر ذكر شده كه هر كدام جزئى از قرآن را حفظ بودند، يا به روايتى هر روز يك ساعت همراه با كنيزان قرآن مى‏خواند، يا در قصر وى هر شب يك جزء قرآن ختم مى‏شد.96

اقدامات عمرانى

قسمت اعظم اقدامات عمرانى و اصلاحى زبيده در سفرهاى زيارتى (حج) وى، صورت گرفته است. اخبار و گزارش‏ها در اين باره فراوان و گاه متضاد است. اصل داستان، قضيه‏ى كم آبى و قحطى در مكّه است كه سبب نارضايتى مردمان شده بود. زبيده با آگاهى از اين موضوع دستور داد نهر آبى تعبيه نمايند و آب ديگر مناطق را به منطقه مكه روان كنند. برخى روايات حاكى از اين مطلب است كه زبيده زمانى كه به مكه رسيد، دستور داد مهندسان، معماران و كارگران از اطراف سرزمين‏هاى اسلامى جمع شده و كانال آبى براى مكه بسازند. اگر چه معماران حفر كانال را بسيار پر هزينه تخمين زدند، زبيده از تصميمش منصرف نشد و دستور داد كانال حفر شود اگر چه براى هر ضربه چكش يك دينار صرف شود.97 چشمه‏اى در منطقه‏ى حنين ايجاد شد و آب از طريق يك كانال به حرم رسانده شد. برخى روايات مكان اين چشمه را مشاش (مشلش) مى‏نامند98 و مى‏گويند اين آب از منطقه‏ى كوه‏هاى طائف به كوه‏هاى عرفات جريان داده شده است. برخى روايات اين كار را مربوط به زمانى مى‏دانند كه زبيده براى انجام مراسم حج به مكه آمد و دستور بناى حوضچه‏ها و سقاخانه‏ها و... را داد.99 در همين زمينه گفته شده نهر مذكور از وادى نعمان در شرق مكه به سمت شهر جارى شده و چند قنات ديگر هم بدان پيوسته است.100 برخى هم گسيل آب چشمه مذكور را از رود دجله در عراق ذكر مى‏كنند كه صحيح به نظر نمى‏رسد.101 اين چاه‏ها و آب‏ها در تاريخ به مياه زبيده معروف است.

پيرامون اين چشمه، اخبار و روايات فراوان است ظاهرا مخارج اين چشمه 000/700/1 دينار شده و در تاريخ به چشمه‏ى زبيده، معروف شده است. درآمدهايى كه به تبع آن چشمه، عايد مردم و حكومت مى‏شده بسيار فراوان بوده به طورى كه همگان ابراز شگفتى مى‏كردند و زبيده در پاسخ شگفتى آنان گفته بود كه ثواب خدا قابل شمارش نيست. اين چشمه تا قرن هشتم جارى بوده و حُجاج خانه‏ى خدا از آن استفاده مى‏كرده‏اند.102

از سوى ديگر، برخى حفر مجدد چاه زمزم در مكه را به زبيده منسوب مى‏كنند. وى در سفر حج خود به مكه متوجه نارضايتى مردم به دليل بى‏آبى شد و لذا وى دستور حفر مجدد (ته زنى) زمزم را داد و طول چاه را كه ظاهرا هجده ذراع بود نه ذراع ديگر افزايش داد. يعقوبى (در سال 284 ه) آن را نخستين ته‏زنى چاه زمزم مى‏داند، اما در حفر مجدد زمزم عبدالمطلب نخستين كسى است كه اين كار را انجام داده است.103

اقدامات عمرانى زبيده، در سفر حج از عراق تا حجاز بسيار فراوان بوده و در متون جغرافيايى از آن ياد شده است.104 ابن جبير در سفر خود، بركه‏ها، چاه‏ها و ابنيه‏اى كه به زبيده منسوب است يا وى شخصا دستور ساخت آنان را داده در فاصله راه بغداد تا عرفات در مكه مشاهده كرده و مى‏گويد اين آثار هنوز تا زمان وى مورد استفاده بوده است.105

سفر حج زبيده براى مردم حوزه‏ى عراق تا حجاز بايد خيلى پرمنفعت بوده باشد. وى بسيارى از اموال و ثروتش را در ايجاد بناهاى عام المنفعه صرف كرد. هم‏چنين روايت شده، هنگام مسافرت هارون و زبيده به مكه، ايشان خانه‏ى ارقم، صحابه بزرگ پيامبر و خانه‏اى كه محل تولد پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود، خريدارى و به مسجدالحرام ملحق كردند.106 گرچه منابع تجديد بناى خانه‏ى ارقم و الحاق آن به مسجد الحرام، را به خيزران مادر هارون نيز منسوب مى‏دانند.107

البته برخى روايات وجود ابنيه و آثار منسوب به زبيده در مكه و اطراف مسجدالحرام را تأييد مى‏كنند. از آن جمله، آورده‏اند در دوره‏ى حكومت معتمد (256 ـ 279 ه) قسمتى از ديوارهاى شبستان غربى رواق‏هاى مجاور مسجد الحرام فرو ريخت كه علت آن، ريزش خانه‏ى زبيده دختر جعفر بن منصور عباسى بر روى سقف شبستان مسجد بود.108

در شهر مكه و راه‏هاى مجاور آن بناهاى فراوانى به زبيده منسوب است كه درباره صحت انتساب آنها به وى مدرك و سند خاصى در دست نيست. از آن جمله، بناى قصرى در حدود مكه به نام قصر بلور109 يا بناى دو منزلِ استراحت‏گاه كاروانيان در ميانه‏ى راه‏هاى مكه به نام‏هاى محدث در شش كيلومترى منزل النقره، با يك قصر، مسجد، بركه و عنايه است.110 دو بركه‏ى ثعلبيه و خريميه در مكان منازل كاروان‏هاى زيارتى و تجارى مكه با مساجد و قصور اطرافش نيز به زبيده منسوب است.111

درباره‏ى بناى برخى شهرها نيز رواياتى وجود دارد كه نشان مى‏دهد، زبيده آنها را بنا كرده است.112 برخى روايات بناى شهر تبريز واقع در استان آذربايجان را به تاريخ (175ه) به زبيده منسوب مى‏كنند. تاريخ‏هاى كهن در اين زمينه، اطّلاع خاصى نداده‏اند جز آن كه بعد از سقوط امويان و تقسيم املاك آنان، ايالت آذربايجان جزو تيول و املاك خالصه‏ى زبيده درآمد. با وجود اين، هيچ جا مطلبى در مورد اين كه زبيده خود به آن جا آمده باشد در دست نيست.113 در باب وجه تسميه شهر، نقل است كه زبيده به علّت بيمارى دچار تب بالايى شد كه توسط يك پزشك درمان شد و به درخواست وى، شهرى به نام تبريز (تب = ريز) بنا گرديد. برخى اين داستان را به يكى از سرداران زبيده منسوب مى‏دانند.114

در منطقه‏ى اران بناى ايالت ورثان نيز به زبيده منسوب شده است. در همين زمينه نقل شده ورثان نام پلى در اين سرزمين بوده كه وكيلان امور مالى زبيده، حصار آن منطقه را خراب كرده و به دستور زبيده آن را از نو ساختند.

علاوه بر اين موارد، بناى شهر كاشان نيز به وى منسوب است البته احتمال مى‏رود، بسيارى از اين شهرها توسط زبيده تجديد بنا شده باشند.115 هم‏چنين ايجاد بسيارى از اماكن و بناها به زبيده نسبت داده شده است. حوزه اين اماكن از حدود عراق تا ايران، حجاز و لبنان و... را در برمى‏گيرد. بناها و اماكنى كه به نام زبيده است، روايت صريحى در دست نيست كه بناى آنها به دستور زبيده بوده است.116 اماكنى چون، محله‏اى در جانب غربى بغداد نزديك مشهد موسى بن جعفر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در قطعيه‏ى زبيده ام جعفر يا محله‏اى ديگر در پايين شهر بغداد يا بركه‏ى زبيديه بين مغثيه و عُذيب در منطقه نجد.117

درباره‏ى ديگر اقدامات زبيده، نقل شده پل‏هايى در وادى مكلس به دستور وى ساخته شده كه قناطر زبيده نام گرفت. اما در اين كه اين پل‏ها به دستور او ايجاد شده يا ملكه زنوبيا (ملكه تدمر)، ترديد بسيار وجود دارد.118 حفر نهرى به نام ميمون در موصل119 و نيز حفر چشمه‏اى به نام عرعار از كوه‏هاى لبنان و جريان دادن آب آن به بيروت در سفر حج زبيده، صورت گرفت.120 هم‏چنين پركردن معبر نهر اُبلّه به دجله با سنگ به دليل گرداب‏هاى سهمگين و خطرناك كه اغلب كشتى‏ها به علّت طغيان رود در آن غرق مى‏شدند، به زبيده منسوب است.121 تمامى اين اقدامات چه آنها كه به دستور صريح زبيده، صورت گرفته چه آنها كه به وى منسوب است، حاكى از وجود تدبير و سياست زنى است كه از ثروت و تنعم خود، صرفا براى خوشگذرانى و عياشى استفاده نكرد و مقدار فراوانى از اموالش را در راه رفاه عمومى صرف كرد. شايد همين اقدامات عمرانى بود كه تاريخ از وى شهرتى عظيم به يادگار گذاشت.

ايام انزوا و عزلت

دوران شكوه و جلال زندگى زبيده با مرگ امين خاتمه يافت، اگر چه تلاش‏هايى از سوى مأمون براى بقاء شأن و مقام زبيده صورت گرفت. لكن با پيروزى مأمون بر امين، از نقش زبيده‏ى عرب‏تبار در حكومت نيمه ايرانى مأمون كاسته شد. روايت شده بعد از مرگ امين در سال (198ه)، از سوى حكومت دستور داده شد زبيده و نوادگانش (پسران امين) به منطقه‏اى در جانب غربى دجله دو فرسخى جنوب شرق دير عاقول فرستاده شوند و تحت نظر باشند.122 معلوم نيست اين دستور از سوى مأمون يا طاهر بن حسين فرمانده‏ى سپاه صادر شده است. درباره‏ى حفظ مقام، جايگاه و اموال زبيده، بعد از حكومت امين اخبار متواتر و متضّادى در دست است، اما قدر مسلّم اين كه زبيده هيچ‏گاه شهرت و اعتبار گذشته را به دست نياورد. معلوم نيست رفتارهاى خشن و تندى كه با زبيده صورت مى‏گرفت، معلول سياست‏هاى مأمون بوده يا خودسرى‏هاى طاهر. در كنار همه‏ى اين مسائل برخى روايات از وجود احترام متقابل ميان زبيده و مأمون خبر مى‏دهند. نقل است، عمال طاهر بعد از قتل امين بر زبيده و كارگزارنش بسيار سخت مى‏گرفتند. زبيده طى نامه‏اى به مأمون، از بى‏وفايى روزگار و احوال خود و رفتارهاى خشن طاهر سخن گفت: مأمون بلافاصله دستور داد قصرى در بغداد براى زبيده و اقامت وى فراهم گردد و از انواع نعم و خدم و حشم برخوردار شود123 و نيز پسران امين به نزد عمويشان (مأمون) به هنگامى كه هنوز در مرو بود، رهسپار گردند.124 زبيده طى نامه‏اى ديگر به مأمون، از رفتار طاهر كه اموال و املاكش را ضبط نموده بود شكايت برد و در نامه‏ى خود از خليفه تقاضاى عفو و رحمت بر يك زن بيوه‏ى جوان از دست داده، كرد. مأمون با قرائت آن نامه‏ى رقت‏بار گريست و تأكيد كرد كه وى دستور ضبط اموال و املاك زبيده را نداده است. وى در پاسخ نامه زبيده دستور ارجاع اموال و املاك و نيز توبيخ طاهر را صادر كرد.125

روايات تاريخى نشان مى‏دهد، زبيده بعد از قتل امين، بسيار محزون بود و همواره مى‏گريست. امين تنها فرزند زبيده بود و بعد از مرگ هارون، تنها نقطه‏ى اميد و آرزو و حياتش محسوب مى‏شد. غم و اندوه زبيده به علت مرگ امين، از لابه‏لاى نامه‏هايى كه به مأمون مى‏نوشت يا اشعارى كه خود مى‏سرود، يا از شاعران درخواست سرودن آنها را مى‏كرد، كاملاً مشهود است.

زبيده از طاهر بن حسين، فرمانده سپاهيان مأمون متنفر بود و به روايتى نامه‏اى نوشته و مأمون را به قتل طاهر ترغيب كرد، ليكن مأمون به درخواست وى توجهى نكرد. تدبير سياسى مهم‏تر از آن بود كه وى سردار نظامى‏اش را كه با قتل امين، مقام خلافت را براى وى به ارمغان آورده بود، آن هم صرفا به خاطر درخواست يك بيوه‏زن نابود كند. نامه‏هاى مكرّر زبيده به مأمون كه معمولاً مزيّن به اشعار ابوالعتاهيه و مبتنى بر مسائلى چون بلاياى گيتى، شادمانى از حيات مأمون، تبريك خلافت به وى و مقايسه ميان هارون و مأمون و مشابهت‏هاى او به پدرش و اندوه از بابت مرگ امين و...126 بود، همگى از خشم و اندوه زبيده به قتل امين، حكايت دارد. لكن زبيده با تدبير تمام در مقابل مأمون مقاومت كرد و توانست بايستد و سكوت پيشه كرد، اما هرگز فراموش نكرد كه دست مأمون به طور غير مستقيم به خون امين آلوده است و اين نكته را هر از گاهى در نامه‏ها و اشعارش به مأمون متذكر مى‏شد.127 در اين رابطه نقل است، زبيده كنيزانى به نزد مأمون فرستاد تا اشعارى در رثاى امين بخوانند، اين صحنه مامون را خشمگين كرد و زبيده را بازخواست نمود و وى با زيركى تمام مشخص كرد كه او از اين ماجرا بى‏خبر است.128

گرچه مأمون به هنگام ورود به قصر زبيده به سال (204ه) به ملاقات وى رفت و با مشاهده‏ى حزن و سوگوارى او در غم مرگ برادر گريست و به زبيده تسليت گفت و طاهر را كه بى‏اذن خليفه امين را كشته بود لعن كرد129 و زبيده نيز از وى به خوبى استقبال كرد و او را فرزند خويش خواند كه خدا بجاى امين به وى داده است130 لكن از رفتارها و عكس العمل‏هاى زبيده به دليل فاجعه‏ى قتل امين، بسيار پشيمان و بيمناك بود و يا حداقل تظاهر به پشيمانى مى‏كرد.

در همين زمينه روايت شده كه مأمون از كنار زبيده مى‏گذشت و متوجّه حركت لبهاى زبيده شد، اما حرف‏هاى او را نشنيد و به وى گفت: «منظورت من هستم كه پسرت را كشتم و حكومت را از وى گرفتم»، زبيده منكر شد و مأمون اصرار كرد كه جمله را به وضوح تكرار كند. زبيده پاسخ داد: «خودم را لعنت مى‏كردم كه وسيله‏ى آشنايى با مادرت (مراجل) شدم و تو به دنيا آمدى.»131

تمام گفتارهاى مأمون نسبت به قتل امين، حكايت از ندامت وى از قتل امين و ترس از متهم شدن به اين كه شخصا و مستقيما به قتل امين مبادرت ورزيده است، دارد. وى زيركانه در پاسخ به نامه‏ى زبيده كه به مأمون از سختى‏هاى روزگار و بدعهدى زمانه و غم از دست دادن امين و شكايت از رفتارهاى توهين‏آميز طاهر و تذكر به برادرى امين و مأمون و اين كه اگر تمام مصائب به خاطر فرمان مأمون صورت گرفته او بر همه‏ى بدبختى‏ها صبر خواهد كرد، گفته بود: «من آن گويم كه على بن ابى‏طالب به هنگام قتل عثمان گفته بود: به خدا من نكشتم و دستور ندادم و به اين امر راضى نبودم، خدايا دل طاهر را پر از غم كن.132» اين نامه‏ها بارها مأمون را به نوعى محكوم مى‏كرد و سبب مى‏شد او همواره بر اين مسئله تأكيد كند كه من صاحب امين بودم نه قاتلش.133 با همه‏ى اين مسائل روابط مأمون و زبيده، گاه رو به بهبودى مى‏رفت. منابع از همنشينى مأمون و زبيده و گاه مزاح خليفه با وى سخن گفته‏اند، در اين باره از عباد، كنيز شوخ طبع مأمون كه به قصد تفريح و خندانيدن زبيده نزد وى رفته بود اخبار جالبى در دست است.134

در اين سال‏هاى انزوا و گوشه‏نشينى زبيده، دو مورد مهم در حيات وى هم‏زمان با خلافت مأمون ثبت شده است، يكى ازدواج مأمون و پوران، دختر حسن بن سهل كه زبيده به همراه حمدونه خواهر هارون، به عنوان يكى از زنان سرشناس در آن مراسم شركت داشت و ديگرى اجازه‏ى سفر حج به تاريخ (210ه) از سوى مأمون بود.135 در اين مراسم مخارج هنگفتى صرف تهيه جواهرات و زيورآلاتى كه به عروس هديه شده، گشت. روايت شده مرواريدهاى گرانبها بر سر عروس پاشيده شد و زبيده با برداشتن يكى از آنها به درخواست مأمون، اجازه‏ى استفاده عمومى از آن مرواريدها توسط حضار مجلس را داد.136 حضور زبيده در اين مراسم در محل فم‏الصلح رواياتى را كه محل ازدواج و وليمه‏ى عروسى مذكور را در شهر مرو مى‏دانند مردود مى‏كند، زيرا زبيده تا پايان عمر در بغداد ماند و جز مسافرت به حوزه‏ى حجاز و عراق هرگز به ايالات شرقى ايران و منطقه ماوراءالنهر نيامده است.137 مقام زبيده، در اين مراسم فوق‏العاده و والا بود، زيرا ميزان نفقه‏ى پوران را با نظر وى تعيين كردند و حتى نظر زبيده مورد تأييد حسن بن سهل قرار گرفت.

زبيده به هنگام عقد مأمون و پوران حضور داشت و بعد از آن جواهرات و زر و سيم بر سر عروس افشاند و لباس‏هاى فاخر بر تن او كرد.138 اين آخرين صحنه‏ى با شكوه زندگى زبيده است كه به عنوان يك بانوى سرشناس در آن حضور داشت و اعمال نظر كرد.

درگذشت زبيده

سرانجام زبيده، در جمادى‏الاولى سال (216ه) قمرى در سن 69 سالگى در بغداد درگذشت.139 تاريخ درگذشت وى به اختلاف سال (215ه) و به غلط (210ه) ثبت شده است.140 مسلم (سلم) بن عمرو عمرو الخاسر الخاسر، شاعر بصرى مرثيه‏اى در فقدان او سرود.141 احتمالاً زبيده در بغداد به خاك سپرده شد. كحاله وقتى درباره‏ى مسجد شيخ معروف كرخى در كنار مسجد زبيده، صحبت مى‏كند، آن را بناى محكمى مى‏داند كه در جانب سور غربى بغداد قرار گرفته است و زبيديه نام دارد و بيان مى‏دارد اين بنا در اثر تخريب و... فقط مقبره و گنبدش بر جاى مانده است.142 اين بنا در تاريخ هنر، به مقبره‏ى زبيده معروف و منسوب است، لكن نام كنونى بنا معروف به مقبره‏ى زمرد خاتون، همسر خليفه مستضى عباسى مى‏باشد.143 ظاهرا اين بانو بعدها در محل مدفن زبيده به خاك سپرده شد. طبق اين روايات، اخبارى كه مقبره‏ى زبيده را در شهر موصل مى‏دانند غلط است. اين بنا هم اكنون مزين به گنبد مخروطى زيبايى است.144

ياد زبيده در مجالس علم و ادب همواره زنده بود و حكايات عطاياى بى‏شمار او و گفتارها و اشعار و تعابير وى، فصول جالب توجهى را در منابع تاريخ و ادب به خود اختصاص داده است. اقدامات عمرانى و اصلاحات و بناهاى عام‏المنفعه منسوب به او در تاريخ شهرتى عجيب برايش به يادگار گذاشت.

منابع:

ـ ابن اثير، ابوالحسن على بن واحد شيبانى؛ الكامل فى التاريخ؛ بيروت: انتشارات دارالفكر، 1398ه .

ـ ابن تغزى بردى، جمال‏الدين ابى محاسن يوسف؛ النجوم الزاهره فى ملوك المصر والقاهره؛ المؤسسه المصريه العامه 1363 م.

ـ ابن جبير، ابوالحسين محمد بن احمد؛ رحله؛ دارصادر للطباعه و نشر، 1964 م.

ـ ابن حوقل، محمد؛ صوره الارض؛ ترجمه‏ى جعفر شعار؛ بنياد فرهنگ ايران.

ـ ابن خر داذبه، ابى القاسم عبيداللّه‏ بن عبداللّه‏؛ مسالك و ممالك؛ ترجمه‏ى حسين قره‏چانلو؛ 1370ش.

ـ ابن خلكان، ابى عباس شمس‏الدين احمد بن محمد بن ابى بكر؛ وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان؛ تحقيق احسان عباس.

ـ ابن طقطقى، محمد بن على بن طباطبا؛ الفخرى فى الادب السلطانيه؛ ترجمه وحيد گلپايگانى، تهران: بنگاه نشر كتاب، 1350ش.

ـ ابن عبدالرحمن، محمد بن مراد؛ آثار البلاد و اخبار.

ـ ابن عبدربه، احمد بن محمد؛ العقد الفريد؛ بيروت: دار حاوى، 1951م.

ـ ابن عماد حنبلى، ابن فلاح عبدالحى؛ شذرات الذهب فى اخبار من ذهب؛ بيروت: مكتبه التجارى للطباعه و النشر، 1089ه.

ـ ابن فقيه، ابوبكر، احمد بن ابراهيم؛ مختصر كتاب‏البلدان؛ مكتبه المثنى، 1302ه.ق.

ـ ابن قتيبه دينورى، محمد عبداللّه‏ بن مسلم؛ الامافه و السياسه؛ ترجمه‏ى سيد ناصر طباطبايى؛ ققنوس، 1380ه.ق.

ـ ابن قتيبه دينورى، محمد عبداللّه‏ بن مسلم؛ المعارف؛ منشورات شريف رضى.

ـ ابن كثير، اسماعيل بن عمر؛ البداية و النهاية؛ بيروت: مكتبه‏المعارف.

ـ ابوالفداء، عمادالدين اسماعيل؛ المختصر فى اخبار البشر؛ طبقه الاولى، مطبعه الحسين المصريه.

ـ اعلمى حائرى، محمد حسين؛ تراجم اعلام النساء؛ مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1408ه .

ـ الگود، سيريل؛ تاريخ پزشكى ايران و سرزمين‏هاى خلافت شرقى؛ ترجمه‏ى باهرفرقانى؛ انتشارات اميركبير، چ 1، سپهر 1356 ش.

ـ پيشوايى، مهدى؛ سيره پيشوايان؛ انتشارات عماد، تابستان 1380ش.

ـ تنوخى، ابوعلى محسن بن على؛ نشوارالمحاضره و اخبارالمذاكره؛ 1972م.

ـ جاحظ، ابى عثمان عمر بن بحربن محبوب؛ البيان و التبين؛ مكتبه التجارى الكبرى، 1351ه.ق.

ـ حتى، فليپ خليل خورى؛ تاريخ عرب؛ ترجمه ابوالقاسم پاينده؛ چ 3، 1380 ه.ش.

ـ حسن ابراهيم، حسن؛ تاريخ سياسى اسلام؛ ترجمه‏ى ابوالقاسم پاينده؛ انتشارات اميركبير.

ـ حسين، قدريه؛ شهيرات النساء فى العالم الاسلامى؛ دارالكتاب العربى.

ـ حسينى دشتى، مصطفى؛ معارف و معاريف؛ انتشارات اسماعيليان قم، 1369 ه.ق.

ـ حضرى قيروانى، ابى اسحاق ابراهيم بن على؛ زهرالاداب و ثمره الالباب؛ داراحياء الكب العربيه، 1953 م.

ـ خاقانى، افضل‏الدين، ابراهيم بن على؛ ديوان تصصيح على عبد رسولى؛ شركت چاپخانه سعادت.

ـ خطيب بغدادى، ابوبكر احمد بن على؛ تاريخ بغداد؛ بيروت: دارالكتاب العربى.

ـ دمشقى، شمس‏الدين ابى عبداللّه‏ محمد بن ابى طالب انصارى؛ نخنه الدهر فى عجائب البر و البحر؛ مكتبه المثنى.

ـ دميرى، زكريا بن محمد بن محمود؛ حياه الحيوان؛ انتشارات ناصرخسرو.

ـ دورى، كارل جى؛ هنر اسلامى؛ ترجمه‏ى رضا بصيرى؛ نشر فرهنگ سرا، چ 1، 1363 ش.

ـ دهخدا، على اكبر؛ لغتنامه، دانشگاه تهران، چ 2، 1377 ه.ش.

ـ دياربكرى، حسين بن محمد بن حسن؛ تاريخ الخمس فى احوال النفس النفيس؛ بيروت: دارصادر.

ـ دينورى، ابوحنيفه احمد بن داود؛ اخبارالطوال؛ قاهره: منشورات الشريف رضى، طبقه الاولى، 1960م.

ـ ذهبى، شمس‏الدين محمد بن احمد؛ سير اعلام النبلاء؛ صلاح‏الدين منجد، طه حسين قاهره، معهد مطبوعات العربيه، دارالمعارف.

ـ زركلى، خيرالدين؛ الاعلام قاموس تراجم لاشهر النساء والرجال من العرب المستعربين و المستشرقين؛ طبعه الثانيه.

ـ زرين كوب، عبدالحسين؛ تاريخ ايران بعد از اسلام؛ انتشارات سپهر، 1362 ه ش.

ـ زيدان، جرجى؛ تاريخ ايران بعد از اسلام؛ انتشارات اميركبير.

ـ سيوطى، عبدالرحمن بن ابى بكر، جلال‏الدين؛ تاريخ الخلفاء؛ دارالثقافه.

ـ الشابشتى، ابى حسن على بن محمد المعروف؛ الديارات؛ تحقيق جور جيس عواد، مطبعه الثانيه، منشورات بمكتبه بغداد، 1386 ه.ق.

ـ شاه جهان بيگم، تذكره الخواتين؛ طبع بمبئى، 1360 ه.ق.

ـ الشريشى، احمد؛ شرح المقامات؛ مصر، 1314 ه.ق.

ـ صالح، سيد فواد؛ معجم الالقاب و الاسماء المستعاره فى التاريخ العربى الاسلامى؛ دارصادر الملائين، طبقه الاولى، 1990 م.

ـ طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ الرسل و الملوك؛ ترجمه‏ى ابوالقاسم پاينده؛ بنياد فرهنگ ايران، 1354.

ـ عاملى، زينب بنت فواز؛ دارالمنثور فى طبقات ربات الخدور؛ لبنان: دارالمعرفه، 1312ه ق.

ـ عبدالخالق، هنا؛ حديث عطاء؛ بغداد: القبات لصخر وطيه فى العراق، وزاره الاعلام مديريه الاثار العامه، 1974.

ـ عمرانى، محمد بن على بن محمد؛ الانباء فى تاريخ الخلفاء؛ دفتر نشر كتاب، به اهتمام تقى بينش، 1363 ه ش.

ـ غنيمه، عبدالرحيم؛ تاريخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى؛ ترجمه نوراللّه‏ كسايى، انتشارات دانشگاه تهران، 1377 ه ش.

ـ قالى بغدادى، ابوعلى اسماعيل بن قاسم؛ امالى؛ بيروت: المكتب التجارى.

ـ قره چانلو، حسين؛ جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى؛ انتشارات سمت، 1380ه.ش.

ـ قزوينى، زكريا بن محمد بن محمود؛ آثار البلاد و اخبار العباد؛ بيروت، 1389ه.ش.

ـ قفطى، جمال‏الدين ابى الحسن على بن يوسف؛ تاريخ الحكماء؛ دانشگاه تهران 1347ه.ش.

ـ كحاله، عمر رضا؛ اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام؛ مطبعه الهاشميه بدمشق، 1377هش.

ـ گاى، استرنج؛ جغرافياى تاريخى سرزمين‏هاى خلافت شرقى؛ ترجمه محمود عرفان؛ نشر.

ـ مجهول المؤلف، العيون و الحدائق فى اخبار الحقائق؛ مكتبه المثنى.

ـ مرزبانى، ابى عبيداللّه‏ محمد بن عمران؛ الموشح فى مآخذ العلماء و الشعراء؛ قاهره: مطبعه السلفيه، 1385 ه. ق.

ـ مستوفى، حمداللّه‏؛ نزهه القلوب؛ دنياى كتاب، 1362 ه.ش.

ـ مسعودى، ابوالحسن على بن حسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ ترجمه‏ى ابوالقاسم پاينده؛ انتشارات علمى فرهنگى.

ـ مصاحب، غلامحسين؛ دائره المعارف؛ انتشارات فرانكلين، 1345 ه.ش.

ـ معتمد خراسانى، دانشمند؛ حكومت عباسيان در پيشگاه تاريخ؛ سازمان چاپ و نشر هجرت.

ـ مقدسى، ابوعبداللّه‏ محمد بن احمد؛ احسن التقاسيم فى معرفه الاقاليم؛ بيروت: داراحياء التراث العربى.

ـ مناظر احسن، محمد؛ زندگى اجتماعى در حكومت عباسيان؛ ترجمه‏ى مسعود رجب نيا.

ـ مينورسكى، ولاديمير؛ تاريخ تبريز؛ ترجمه‏ى عبدالعلى كارنگ؛ كتابفروشى تهران.

ـ يافعى، ابومحمد عبداللّه‏ بن سعد بن على؛ مراه الجنان و عبره اليقطان فى معرفه ما يعتبر من حوادث الزمان؛ دارالكتب العلميه.

ـ ياقوت حموى، شهاب‏الدين ابى عبداللّه‏ ياقوب بن عبداللّه‏؛ معجم البلدان؛ دارالكتب العلميه.

ـ يعقوبى، احمد بن يعقوب؛ تاريخ يعقوبى؛ ترجمه محمد ابراهيم آيتى؛ تهران: انتشارات علمى فرهنگى، 1378ه.ش.

ـ يونس، عبدالحميد، افندى، ثابت، شنتاوى، احمد زكى خورشيد، ابراهيم؛ دائرة‏المعارف الاسلاميه.

1 عضو هيت علمى گروه تاريخ و تمدن، دانشكده الهيات، دانشگاه فردوسى مشهد.


1. زرين كوب، كارنامه اسلام، ص 15.

2. خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 14، ص 433، 434.

3. فواد افرام بُستانى، منجدالطلاب، ص 277، 276.

4. فواد صالح السيد، معجم الالقاب و الاسماء، ص 150.

5. ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 5، ص 117.

6. قدريه حسين، شهيرات النساء، ص 204.

7. فواد صالح السيد، همان، ص 150.

8. خطيب بغدادى، همان، ج 14، ص 433؛ ابن تعرى بردى، النجوم الزاهره، ج 2، ص213 و...

9. زركلى، الاعلام، ج 3، ص 73؛ فواد صالح السيد، همان، ص 150.

10. ابن اثير، الكامل، ج 5، ص 20.

11. دينورى، المعارف، ص 379، 383؛ ابن اثير، همان، ج 5، ص 20.

12. زركلى، همان.

13. سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 330 ـ 331.

14. ابن اثير، همان، ج 3، ص 199؛ ديار بكرى، تاريخ الخميس، ج 2، ص 333.

15. كحاله، اعلام النساء، ج 2، ص 17.

16. الشابشتى، الديارات، ص 45.

17. ابن طقطقى، الفخرى، ص 255 ـ 256.

18. كحاله، همان، ج 2، ص 27.

19. قدريه حسين، همان، ص 199.

20. ابن كثير، البداية والنهايه، ج 10، ص 271.

21. طبرى، تاريخ طبرى، ج 12، ص 5196؛ شابشتى، همان، ص 156.

22. حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 351.

23. شابشتى، همان، ص 156.

24. حسن ابراهيم حسن، همان، ج 2، ص 338.

25. محمد مناظر، زندگى اجتماعى در حكومت عباسيان، ص 69.

26. طبرى، همان، ج 12، ص 5196؛ كحاله، همان، ج 2، ص 26.

27. ابن خلكان، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، ج 3، ص 173 ه.

28. همان، ج 2، ص 316، 317.

29. تنوخى، نشوارا للمحاضره، ج 5، ص 72 ـ 151.

30. همان، ج 5، ص 151 ـ 152.

31. زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ج 5، ص 890.

32. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 392.

33. پيشوايى، سيره پيشوايان، ج 2، ص 473 ـ 474.

34. دميرى، حياه الحيوان، ج 1، ص 109 ـ 110.

35. ابن اثير، همان، ج 5.

36. ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 6، ص 228؛ حتى، تاريخ عرب، ص 382.

37. جرجى زيدان، همان، ج 5، ص 790 ـ 79.

38. قدريه حسين، همان، ص 200.

39. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 473.

40. همان، ج 2، ص 390.

41. همان، ص 390.

42. كحاله، همان ج 2، ص 20، دينورى، همان، ص 387.

43. رفاعى، عصرالمامون، ج 1، ص 195.

44. پيشوايى، همان، ج 2، ص 473 ـ 474.

45. عمرانى، الابناءِ فى التاريخ الخلفاء، ص 56.

46. ابن طقطقى، همان، ص 295.

47. زيدان، همان، ج 2، ص 977؛ حسن ابراهيم حسن، همان، ج 2، ص 343.

48. زيدان، همان، ج 2، ص 977.

49. خطيب بغدادى، همان، ج 14، ص 433 ـ 434؛ زيدان، همان، ج 2، ص 73.

50. ابراهيم حسن، همان، ج 2، ص 377.

51. زيدان، همان، ج 5، ص 980.

52. زركلى، همان، ج 3، ص 73.

53. جرجى زيدان، همان، ج 5، ص 890.

54. همان، ج 5، ص 790 ـ 791.

55. همان، ج 4، ص 790 ـ 791.

56. مسعودى، همان، ج 2، ص 379.

57. حسن ابراهيم حسن، همان، ج 2، ص 69 ـ 74.

58. زيدان، همان، ج 4، ص 794.

59. رفاعى، همان، ج 1، ص 191.

60. همان.

61. دينورى، الامامه و السياسه، ص 391.

62. زيدان، همان، ج 2، ص 350.

63. رفاعى، همان، ج 1، ص 134 ـ 120.

64. عمرانى، همان، ص 59 ـ 60.

65. دينورى، همان، ص 397.

66. قدريه، همان، ص 209.

67. ابن اثير، همان، ج 5، ص 127؛ جرجى زيدان، همان، ج 2، ص 242؛ رفاعى، همان، ج 1، ص 191.

68. ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر، ج 2، ص 19؛ ابن كثير، همان، ج 10، ص223.

69. دينورى، اخبار الطوال، ص 396؛ ابن طقطقى، همان، ابن اثير، الكامل، ج 5، ص143.

70. ابن اثير، همان، ج 5، ص 143؛ عمرانى، همان، ص 51.

71. رفاعى، همان، ج 1، ص 247.

72. ابن اثير، همان، ص 171.

73. مسعودى، همان، ج 2، ص 415 ـ 416.

74. همان.

75. بى‏نا، العيون و الحدائق، ج 3، ص 328.

76. قدريه، حسين، همان، ص 198.

77. ابن عبدربه، همان، ج 1، ص 313 ـ 314؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 2، ص314ـ315.

78. ابن خلكان، همان، ج 2، ص 261 ـ 262؛ ابوعلى قالى، امالى، ج 2، ص 191.

79. ابن خلكان، همان، ج 2، ص 351.

80. همان، ج 2، ص 315 ـ 316.

81. همان، ج 5، ص 221.

82. كحاله، همان، ج 2، ص 23 ـ 24.

83. همان.

84. عاملى، درالمنثور، ص 316.

85. مرزبانى، الموشح، ص 316 ـ 336؛ حصرى، همان، ج 1، ص 340.

86. مسعودى، همان، ج 2، ص 415.

87. ابن خلكان، همان، ج 2، ص 314 ـ 315.

88. مسعودى، همان، ج 2، ص 395.

89. جاحظ، البيان و التبين، ج 1، ص 101؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 1، ص 64.

90. همان، ص 64؛ كحاله، همان، ج 2، ص 27.

91. قزوينى، آثار البلاد و اخبار العباد، ص 444.

92. غنيمه، تاريخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى، ص 199.

93. قفطى، تاريخ الحكماء، ص 198.

94. ابن خلكان، همان، ج 2، ص 314 ـ 315.

95. خراسانى، حكومت عباسيان، ص 147؛ قزوينى، همان، ص 317.

96. ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج 10، ص 241؛ ابن كثير، همان، ج 10، ص 271؛ زيدان، همان، ج 3، ص 595.

97. مستوفى، نزهه القلوب، ص 4؛ قره چانلو، جغرافياى تاريخ سرزمين‏هاى اسلامى، ص187؛ اعلمى، تراجم اعلام النساء، ج 2، ص 17.

98. دمشقى، نخبه الدهر فى عجائب البر و البحر، ص 215.

99. يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 447.

100. زركلى، همان، ج 3، ص 73.

101. دهخدا، لغتنامه، ج 8، ص 3، 127 و 12704.

102. حسن ابراهيم حسن، همان، ج 2، ص 342.

103. ابن هشام، السيره النبويه، ج 1، ص 142، 143؛ يعقوبى، همان، ج 2، ص 444.

104. مستوفى، همان، ص 166.

105. ابن جبير، رحله، ص 150 ـ 185.

106. قره چانلو، همان، ص 187.

107. ابن كثير، همان، ج 14، ص 164؛ هروى، الاشارات، ص 87.

108. قره چانلو، همان، ص 190.

109. قدريه، همان، ص 206.

110. كحاله، همان، ج 2، ص 28.

111. همان، ص 28.

112. مستوفى، همان، ص 75.

113. مينورسكى، تاريخ تبريز، ص.

114. الگود، تاريخ پزشكى ايران و سرزمين‏هاى خلافت شرقى، ص 352.

115. بلاذرى، فتوح البدان، ص 16؛ ابن فقيه، مختصر كتاب البلدان، ص 284، مستوفى، همان، ص 67؛ لسترنج، جغرافياى تاريخى، ص 173 ه، 226.

116. ابن خردادبه، مسالك و ممالك، ص 18؛ ابن حوقل، صورة‏الارض، ص 103؛ مقدسى، التقاسيم، ص 37؛ ياقوت، المشترك، ص 247.

117. ياقوت، معجم البلدان، ج 37، ص 149 ـ 150.

118. دهخدا، همان، ج 8، ص 12703.

119. بلاذرى، همان، ص 98؛ لسترنج، همان، ص 85.

120. دهخدا، همان، ج 8، ص 10274.

121. قره چانلو، همان، ص 286.

122. لسترنج، همان، ص 39.

123. زركلى، همان، ج 3، ص 73.

124. بى‏نام، العيون و الحدائق، ج 3، ص 341.

125. قدريه، همان، ص 216.

126. حنبلى ابن عماد، شذرات الذهب، ج 2، ص 460.

127. ابن عبدربه، همان، ج 3، ص 261 ـ 262.

128. عمرانى، همان، ص 62.

129. همان، ص 62.

130. ذهبى، همان، ج 10، ص 241.

131. دميرى، همان، جزءالاول، ص 109 ـ 110.

132. مسعودى، همان، ج 2، ص 416.

133. كحاله، همان، ج 2، ص 23 ـ 24.

134. شابشتى، همان، ص 186.

135. ابن اثير، همان، ج 5، ص 210.

136. زيدان، همان، ج 5، ص 1019.

137. قدريه، همان، ص 218.

138. همان.

139. شابشتى، همان، ص 158 ـ 159؛ دميرى، همان، ج 3، ص 366.

140. قدريه، همان، ص 219 ـ 220.

141. ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج 2، ص 213؛ ابن كثير، همان، ج 10، ص 271؛ يافعى، مراة‏الجنان، ج 2، ص 47.

142. كحاله، همان، ج 2، ص 29.

143. همان، ص 28.

144. الحديثى، القباب المخروطيه، ص 27، 28، 29.

/ 1