درآمدی بر شناخت شکل گیری و تطور صحابه نگاری (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر شناخت شکل گیری و تطور صحابه نگاری (2) - نسخه متنی

محمدرضا هدایت پناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درآمدى بر شناخت شكل گيرى و تطور صحابه نگارى (2)

محمدرضاهدايت پناه 1

اشاره

در بخش نخست، نگاهى گذرا به سير تدوين صحابه نگارى از قرن نخست تا قرن هفتم، يعنى تا عصر ابن اثير و كتاب اسدالغابه فى معرفة الصحابه داشتيم. مباحثى هر چند خلاصه درباره جايگاه صحابه نزد مسلمانان به عنوان واسطه ميان عصر رسالت و نسل هاى بعدى و نيز شروع صحابه نگارى و فهرست صحابه نگاران پيشگام، بيان شد. هم چنين به فضايل نگارى صحابه و صحابه نگارى محلى و نيز دو مكتب صحابه نگارى حديثى و توصيفى - انتقادى پرداختيم و اشاره شد كه مكتب حديث نگارى با كدام چالش ها روبه رو شد كه صحابه نگاران بعدى از اين رويه تبعيت نكرده، به صحابه نگارى توصيفى - انتقادى رو آوردند و در اين ميان به توضيح و تبيين شيوه و روش تدوين سه كتاب مهم معرفة الصحابه ابونعيم، معرفة الصحابه ابن مَنْده و الاستيعاب فى معرفة الاصحاب ابن عبدالبر پرداختيم. اينك ادامه بحث.

درآمدى بر شناخت شكل گيرى و تطور صحابه نگارى

از ابن اثير تا ابن حجر

نزديك به دو قرن پس از ابن عبدالبر، ابن اثير جزرى على بن محمد (متوفاى 630ق) با كتاب اسدالغابة فى معرفة الصحابه گام بلندى در صحابه نگارى برداشت. وى همان طور كه در مقدمه بيان داشته، چهار كتاب را پايه و اساس كار خود در اسدالغابه قرار داده است كه عبارت اند از: معرفة الصحابه ابن منده با علامت (د) و معرفة الصحابه ابونعيم با علامت (ع) و الاستيعاب ابن عبدالبر با علامت (ب) و تتمة معرفة الصحابه ابوموسى مدينى با علامت(س). به جز اين ها ابن اثير از ده ها كتاب ديگر نيز بهره جسته و مهم ترين آن ها را بايد ذيل هايى دانست كه بر الاستيعاب نوشته شده و اسدالغابه واسطه ما و اين كتاب ها است. مجموع اصحاب نام برده شده در اسدالغابه 7711 هزار نفر، اعم از زن و مرد است. اين رقم با مقايسه با 4235 و نيز 3659 نفر در كتاب هاى ابونعيم و ابن عبدالبر به خوبى نشان مى دهد كه اولا: ذيل هاى نوشته شده بر اين دو كتاب تا چه اندازه كاستى هاى آن دو را جبران كرده، ثانياً: كتاب ابن اثير را بايد فصل الخطاب تمام كتاب هايى دانست كه تا پيش از او در حوزه صحابه نگارى نوشته شده است. نكته مهمى كه ابن اثير خواسته تا بدان توجه لازم را مبذول دارد تشخيص اصحاب از ديگران و تمييز ميان افراد مشابه بوده است. وى در مقدمه كتاب خود بيان مى دارد كه وقتى وارد بيت المقدس شدم علما و محدثان آن جا نزد من آمدند و از اين كه صحابه نگاران پيشين در باره صحابى بودن افراد و نسب و موارد ديگر با هم اختلاف زياد دارند و آنان نمى توانند حقيقت مطلب را دريابند، شكوه كردند. از من خواستند تا كتابى در اين موضوع تأليف كنم و تمام نام ها و ديدگاه هاى مختلف را بيان و حقيقت امر را روشن نمايم.2 از همين رو غالباً ابن اثير ذيل هر يك از اصحاب پس از نقل مستندات و ديدگاه هاى ديگران به جرح و تعديل اين ديدگاه ها پرداخته و سعى در ابهام زدايى و نشان دادن خطاهاى پيشينان كرده است. با اين حال، ابن اثير خود نيز اشتباهات زيادى در اين ميان مرتكب شده و مى توان گفت كه يكى از علت هاى ازدياد اصحاب همين بوده است. به طور مثال گاه يك نفر به دليل تعابير مختلفى كه از او در روايات شده است به چند نفر تبديل شده كه گاهى ابن اثير متوجه اين موضوع شده و در مواردى نيز بدون توجه، به گفته هاى صحابه نگاران چهارگانه اعتماد كرده است، چنان كه ابوسبره و ابن سبره دو نفر تلقى شده، در حالى كه هر دو از يك روايت و با يك سند و از يك منبع اخذ شده اند.3 از همين رو يكى از ايرادهاى مهم ابن حجر بر اسدالغابه همين نكته است كه ابن اثير نتوانسته اصحاب را از كسانى كه صحابى نيستند تمييز دهد.4 به همين منظور مغلطاى بن قليچ (متوفاى 762ق) حاشيه اى بر اسدالغابه با عنوان حاشية اسد الغابه نوشته و اشتباهات ابن اثير را بيان كرده است. با اين حال كتاب ابن اثير نقد نشده و تنها نووى5، كاشغرى6 و ذهبى7 اين كتاب را تلخيص كرده اند.

اين موضوع نشان مى دهد كه ابن اثير در هدف خود موفق بوده و اسدالغابه توانسته است جامع كتاب هاى پيش از خود باشد.

اسد الغابة فى معرفة الصحابه

ابن اثير، على بن محمد جزرى (متوفاى 630ق)

مختصراسدالغابه مختصراسدالغابه تجريداسماءالصحابه حاشية اسدالغابه

نَوَوى(متوفاى 676ق) كاشْغَرى(متوفاى 705ق) ذهبى (متوفاى 748ق) مُغْلَطاى (متوفاى 762ق)

صرف نظر از كسانى كه كتاب اسدالغابه را تلخيص يا حاشيه بر آن نوشته اند صحابه نگاران ديگرى نيز بوده اند كه تا پيش از ابن حجر در اين زمينه آثارى داشته اند. براى آشنايى با اين نويسندگان و كتاب هاى آنان به فهرست اسامى برخى از آنان بسنده مى شود

1. معرفة الصحابه، رُعَيْنى8، عيسى بن سليمان بن عبدالله (581 - 631ق).

2. معرفة الصحابة و التابعين، كلاعى، ابو ربيع سليمان بن موسى بن سالم بن حسان حميرى كلاعى بلنسى (565 - 634).9

3. نهج الاصابة فى معرفة الصحابه، ابن نجار، ابوعبدالله بغدادى، محمد بن محمود بن حسن بن هبة الله بن محاسن بن نجار (573 - 643قق).

4. القمر المنير فى المسند الكبير، ابن نجار، ابوعبدالله بغدادى، محمد بن محمود بن حسن بن هبة الله بن محاسن بن نجار. وى اسامى صحابه را نام برده و ذيل هر يك، احاديث آنان را آورده است.

5. درّ السحابة فى (بيان مواضيع) وفيات الصحابه، صاغانى، ابوالفضل رضى الدين حسن بن محمد بن حسن حيدر بن على بن اسماعيل قرشى عدوى عمرى صاغانى (صغانى) لاهورى بغدادى (555 يا 577 - 650ق).

6. معرفة الصحابه، قيسرانى، ابو محمد فتح الدين عبدالله محمد مخزومى حلبى (متوفاى 703ق).

7. اسماء الصحابة الشعراء ، ابن سيد الناس، محمد بن محمد بن محمد يعمرى (متوفاى 734ق).

8. تحفة المشتاقين الى مناقب الصحابة و التابعين، محمد بن حسن بن عبدالله بن محمد حسينى شافعى (متوفاى 776ق).

نقش ابن حجر عسقلانى در صحابه نگارى انتقادى

سهم ابن حجر عسقلانى را در حوزه صحابه نگارى بايد از چند جهت فراتر از ديگر صحابه نگاران دانست. اولا: به لحاظ گستردگى و حجم كار; تعداد افرادى كه در الاصابه نام برده نزديك به 12304 است كه به هيچ وجه قابل قياس با صحابه نويسان پيشين نيست. وى در مقدمه به اين نكته اشاره كرده و ضمن تمجيد از سعى و كوشش ابن عبدالبر و ابن اثير مى گويد: كتاب الاستيعاب بسيارى از صحابه را از قلم انداخته و به همين دليل ذيل آن تكمله هايى نوشته شده است و كتاب اسدالغابه نيز نتوانسته اصحاب را از غير آنان تمييز دهد و افرادى را صحابى معرفى كرده كه از اصحاب نيستند،10 ثانياً: تقسيم بندى بديع او در معرفى صحابه، كار او را از ديگران بسيار متمايز ساخته و در شناخت دقيق تر اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) كمك شايانى كرده است.

نكته اى كه در ابتدا توجه به آن در شناخت كار ابن حجر قابل توجه است اين كه وى بر خلاف ابن اثير، خود را مقيد به نقل مطالب ابن منده يا ابونعيم به عنوان صحابه شناسانى كه پيش از او تأليف داشته اند نكرده و در موارد متعدد اصلا توجهى بدان ها نكرده است. اين نكته را مى توان از اصحابى به دست آورد كه ابن اثير تصريح كرده كه مثلا ابن منده و يا ابونعيم چنين شخصى را در شمار صحابه نام برده اند، اما ابن حجر كوچك ترين اشاره اى به اين مطالب نكرده و منبع خود را ذيل آن افراد، صحابه شناسانى ديگر معرفى كرده است. به طور مثال ابن اثير ذيل ابوسائب حنفى، منبع خود را ابن منده و ابونعيم قرارداده11، ولى ابن حجر تنها ابن سكن را نام برده است.12 ابن حجر به منظور شناخت و تمييز دادن صحابه از ديگران كتاب خود را به چهار بخش تقسيم كرده است كه عبارت اند از: صحابه، اطفال، مخضرمين و توهمات. بخش دوم و چهارم را بايد امرى مهم و ابتكارى شمرد كه ديگر معجم نويسان پيشين چنين تقسيم بندى را در جهت شناخت دقيق و بهتر صحابه نداشته اند، لذا اقدام ابن حجر از اين نظر حائز اهميت است.13 موضوع بخش دوم عبارت است از اطفال و كسانى كه تا وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سن تمييز نرسيده اند. اين بخش از آن جهت مهم است كه ميان بسيارى از معجم نويسان درباره صحابى بودن اين افراد اختلاف نظر ديده مى شود، زيرا قيد تمييز در تعريف صحابى اختلافى است. واقدى اين قيد را لحاظ كرده است، اما مشهور محدثان و صحابه نگاران اين قيد را نپذيرفته اند، چرا كه لازمه آن نفى صحابى بودن افرادى است كه نزد مشهور صحابه نگاران، از اصحاب شمرده شده اند مانند ابن عباس، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و ابن زبير14. ابن حجر در اين باره، تفكيك دقيقى بيان داشته كه جمع بين اين دو نظريه است. وى مى گويد: قيد تمييز از آن جهت لحاظ شده است كه صدق رؤيت براى افراد زير سن تمييز، صحيح نيست، بلكه رؤيت از سوى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) صدق مى كند و از همين حيث افراد غير مميز با تسامح، صحابى شده اند; يعنى به اعتبار رؤيت، صحابى است ولى به اعتبار روايت تابعى است.15 با توجه به اين نكته است كه ابن حبان چنين افرادى را طبق دو اعتبار مذكور، هم در فهرست صحابه و هم در فهرست كبار تابعان مى آورد.16 البته مشكلى كه براى غالب اين افراد وجود دارد، نبود روايت و ادله اى كافى حتى در حد ديدار با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است. اين مطلبى است كه ابن اثير بدان توجه داشته و از اين كه برخى صحابه نگاران افرادى را تنها به صرف اخبارى كه بر تولد آنان در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دلالت داشته، صحابى شمرده اند ايراد گرفته است.17 ابن حجر نيز گرچه بر نظر ابن اثير صحه گذاشته، اما با توجه به سيره و اصرار صحابه مبنى بر بردن اطفال خود نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى تبرك بدان حضرت و نام گذارى آنان، اين احتمال را زياد و قوى دانسته كه به ديدار پيامبر(صلى الله عليه وآله) شرفياب مى شده اند.18از اين رو به طور مثال ابن حجر ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف را صحابى مى داند،19 اما عجلى، يعقوب بن شيبه، ابن حبان، مسلم و بخارى و ابن اثير او را از طبقه نخست تابعان بر شمرده اند.20.

بخش چهارم نيز يكى ديگر از بخش هاى مهم الاصابه است. ابن حجر اين بخش را به «توهمات» اختصاص داده است; يعنى به افرادى كه پيشينيان به غلط آنان را صحابى دانسته اند. وى اين بخش را بسيار مهم و ابتكارى دانسته و مى گويد: اين بخش همان گمشده اى است كه بسيارى در پى آن هستتند و گمان نمى كنم در اين زمينه كسى بر من پيشى گرفته و يا به فكرش خطور كرده باشد.21 در اين بخش بسيارى از اشكالات و توهمات در باره صحابه از جهت نام، شباهت ها و اختلافات اسمى كه سبب شده تا توهم دو شخص يا يك شخص شود بيان شده است.22 نيز نقد و بررسى روايات و اخبارى كه پيشينيان بدون توجه به ضعف اسناد آن ها يا اشكالات ديگر، افرادى را صحابى پنداشته اند. ابن حجر در اين بخش به اين توهمات پاسخ داده است و نشان داده كه چگونه كسانى، به توهم صحابى قلمداد شده اند.

بخش ديگرى كه ابن حجر در صدد تدوين آن بوده، ولى ظاهراً ننوشته يا اين كه به دست ما نرسيده بخش: «مبهمات» است كه بارها در الاصابه افرادى را به اين بخش ارجاع داده، ولى هيچ گونه اثرى از اين بخش در الاصابه نيست. سؤال مهم اين است كه چرا وى در مقدمه كتاب به چهار بخش كتاب خود تصريح كرده و آن ها را توضيح داده، ولى هيچ اشاره اى به بخش مبهمات نكرده است؟ اين فرضيه كه بگوييم مقدمه كتاب پيش از تدوين كتاب نوشته شده و آن موقع در صدد اختصاص بخشى به مبهمات نبوده صحيح نيست، زيرا، هم رويه مؤلفان بر اين است كه مقدمه را پس از اتمام كتاب مى نويسند، و هم از مطالب مندرج در مقدمه آشكار است كه مطالب پس از اتمام كتاب نوشته شده است. افزون بر اين، چنين احتمالى متناسب با مواردى است كه مثلا پس از تدوين يك جلد يا نزديك به آن نوشته شده باشد و به مواردى برسد و آن وقت به فكر اختصاص دادن به چنين بخشى بيفتد، در حالى كه در همان ابتدا ذيل مدخل آدم بن ربيعه مى گويد: «ياتى فى المبهمات» 23. بنابراين، ابن حجر مبهمات را يا ننوشته يا به دست ما نرسيده و يا - هر چند بر خلاف ظاهر - «ياتى فى المبهمات» را بايد بر تدوين كتابى جدا از الاصابه حمل كرد كه ابن حجر خواسته آن را بنويسد، ولى ننوشته يا به دست ما نرسيده است.

در هر حال، اين كار بسيار حجيم در صحابه نويسى از سوى يك نفر24 حقيقتاً قابل تقدير و ستايش است، اما با تتبع در الاصابه، هم اينك آشكار شده كه همان نقطه قوت، سبب نقطه ضعف و اشتباهات قابل توجهى در الاصابه شده است كه نياز به بازسازى جدّى دارد. سؤال اصلى اين است كه آيا ممكن است ابونعيم، ابن عبدالبر و حتى كسانى كه بر كتاب هاى آنان ذيل ها و حاشيه هايى نوشته اند اين مقدار غافل بوده باشند كه ابن حجر بتواند اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را از دو هزار يا چهار هزار و اندى و حداكثر نزديك به هفت هزار به بيش از دوازده هزار نفر برساند؟! نكته اين ازدياد در الاصابه چه بوده است؟ پاسخ اين سؤال تا اندازه اى از مباحث مذكور بيان شد، ولى علل و دلايل اين ازدياد اصحاب را در الاصابه مى توان به طور اختصار در اين چند مورد بيان كرد:

1- ابن حجر به منابع متعددى دست رسى داشته كه در اختيار ديگران نبوده است. اين امر طبيعى است، چنان كه به طور مثال ممكن است تأليفات پس از ابونعيم و ابن عبدالبر كه به عنوان حاشيه و ذيل بر كتاب هاى آن دو و مانند آن ها بوده است، براى علماى بعدى منابع تازه اى باشد و در تأليفات بعدى از آن ها استفاده شود. ممكن است عدم استفاده بعضى صحانه نگاران از اين منابع به اين دليل بوده كه به عنوان منابع صحابه نگارى نبوده اند يا به دلايلى ديگرى به آن ها توجه نشده است;

2- مدخل قرار دادن افراد بى شمارى كه نامشان يا كنيه يا القاب و يا نسبشان به گونه هاى مختلف در روايات از سوى راويان بيان شده است، در حالى كه يك نفر بوده اند. اين مورد يكى از عوامل مهم ازدياد صحابه بوده است;

3- معرفى مخضرمين;

4- مقيد نكردن تعريف صحابه به روايت از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) يا مصاحبت طولانى با پيامبر(صلى الله عليه وآله);

5- تأسيس قواعد. ابن حجر در مقدمه جلد اول كتاب خود زير عنوان تعريف الصحابى و الطريق الى معرفة كون الشخص صحابياً با تأسيس چند قاعده، راه را براى شناسايى بيشتر اصحاب هموار كرده و خود را از قيد نقل حديث به عنوان تنها دليل بر اثبات صحابى بودن افراد يا قضاوت ها و گفته هاى ديگران بر صحابى بودن افراد خارج كرده است. اين قواعد و ضوابط عبارت اند از:

الف - تمام مردم مدينه كه تا لحظه آخر حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در قيد حيات بوده اند.25 وى بيان مى دارد كه چون براى ما مسلم و ثابت است كه در مدينه كسى باقى نمانده كه مسلمان نشده باشد و از طرفى حصول ديدار افراد مدنى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز در يك شهر كوچكى مانند مدينه تقريباً مسلم است، بنابراين هر چند خبر و روايتى كه بر ملاقات فلان شخص با پيامبر(صلى الله عليه وآله) نداشته باشيم، اما با اين مقدمات، صحابى بودن چنين شخصى ثابت خواهد بود;

ب - تبرك جستن به پيامبر (صلى الله عليه وآله) و نام گذارى نوزادان توسط آن حضرت. ابن حجر فصل دوم الاصابه را به صغار صحابه اختصاص داده است. در اين بخش افراد زيادى را نام برده كه گزارش هاى مربوط به آنان حداكثر تولد اين افراد را در اواخر عمر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ثابت مى كند، ولى ديدار با پيامبر(صلى الله عليه وآله) را كه يكى از شروط اساسى صحابى بودن است بيان نمى كند. ابن حجر با اين بيان كه صحابه مقيد بودند و رسمشان چنين بود كه براى تبرك و نام گذارى فرزندانشان آنان را به محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى آوردند، صحابى بودن اين افراد را مسلم فرض كرده است;

ج - فرماندهى در فتوحات; بدين معنا كه در فتوحات رسم بر اين بوده كه اصحاب پيامبر (صلى الله عليه وآله) به فرماندهى سپاه انتخاب مى شدند.26 بر اساس اين قانون، هر كس در فتوحات دوران خلفاى ثلاثه فرماندهى كل يا گروهى از سپاه مسلمانان را بر عهده داشته، صحابى است هر چند از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايتى نداشته يا ديدار وى با آن حضرت گزارش نشده باشد. حتى ابن حجر اين افراد را از گروه و بخش نخست صحابه دانسته است;

د - حضور در حجة الوداع; بدين معنا كه تمام قرشى هاى مكه و ثقفى هاى طائف تا پيش از حجة الوداع مسلمان شده و همه آنان در حجة الوداع حضور داشته اند. او در الاصابه با استناد به اين قانون، افرادى را كه روايت صريحى بر ديدار آنان با پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد نشده و صحابه نگاران پيشين يا نامشان را نگفته و يا در صحابى بودنشان اختلاف جدى داشته، اما در حجة الوداع شركت داشته اند، صحابى دانسته است.27 البته وى اين قانون را از ابن عبدالبر اخذ كرده است.28

اين قواعد هر چند جاى تأمل دارند و ما اينك در صدد نقد و بررسى اين قواعد نيستيم،29اما هر يك از اين دلايل و قواعد به خصوص مورد 2 و 3 در ازدياد آمار در الاصابه سهيم بوده است. اين نه بدان معنا است كه صحابه نگاران پيشين تا بدين اندازه غفلت داشته اند، چرا كه عدم ذكر افراد ديگر مى تواند يا به دليل خروج آنان از موضوع بوده باشد، مانند مخضرمين و يا به دليل دقت نظر آنان در روايات مربوط به صحابه. به طور مثال چند روايتى كه يك نفر را به نام ها، انتساب ها، القاب و كنيه هاى مختلف و مطلق و مقيد نام برده اند سبب نشده كه اين افراد در شناخت واحد بودن اين نام ها گرفتار لغزش شوند و به فربه كردن فهرست اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست زنند; امرى كه مورد انتقاد ابونعيم بوده است. اما شيوه ابن حجر بر اين بوده تا براى هر نامى هر چند به اَشكال گوناگون در روايات بوده، مدخلى جداگانه قرار دهد و اين سبب ازدياد افراد شده و در موارد قابل توجهى نيز عاملى براى به اشتباه افتادن ابن حجر و توهم تفاوت اين اسامى شده است.30

در هر حال، به دليل اهميت الإسابه سيوطى، ابى بكر (809 - 911ق) آن را با نام عين الاصابة فى معرفة الصحابه تلخيص كرده است. استاد شاكر محمود عبدالمنعم نيز در دو جلد به شرح اين كتاب و منابع آن پرداخته است.

(5 )

الإصابة فى تمييز الصحابه

ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (متوفاى 852ق)

عين الإصابة فى معرفة الصحابه

سيوطى، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر

(809 - 911ق)

اصحاب اختلافى

منظور از اين اصحاب، افرادى است كه علماى اين فن در مورد صحابى بودنشان اختلاف نظر دارند. با نگاهى به تعليقه ها و ذيل هاى برخى كتاب هاى صحابه نگارى و بيان پاره اى از اشتباهات مؤلفانِ صحابه نگار مبنى بر رد صحابى بودن مثلا فلان شخص به دلايل مختلف و بيان غلط بودن مستندات كسانى كه آنان را صحابى پنداشته اند جاداشت كه همه اين موارد يك جا جمع آورى شده و موضوع صحابى بودن آنان تنقيح شود، زيرا تعداد اين افراد نه تنها كم نيست، بلكه زياد است. از همين رو خود اين موضوع، باب گسترده اى را در حوزه صحابه نگارى براى خود باز كرده و در اين زمينه سه كتاب نوشته شده است. براى آشنايى هر چند مختصر با اين سه كتاب، در ذيل: به ساختار آن ها اشاره اى مى شود:

الف نقعة 31 (بُِغْية 32 ) الصَدْيان 33 فيمن فى صحبتهم نظر من الصحابه ، تاليف صاغانى (صغانى)، ابوالفضل رضى الدين حسن بن محمد بن حسن حيدر بن على بن اسماعيل قرشى عدوى عمرى صاغانى (صغانى) لاهورى بغدادى (555 يا 577 - 650ق). صاغانى پيش تر در زمينه افرادى كه صحابى بودن آن ها اختلافى است كتاب عقلة العجلان را كه كتاب مفصلى بوده نوشته است، اما گويا اين كتاب موجود نباشد.34 كتاب نقعة الصديان در حقيقت تلخيص عقلة العجلان است كه خود صاغانى آن را انجام داده است. از اين كتاب، مغلطاى استفاده كرده است.

ب الضعفاء فيمن اختلف فى صحبته ، ابن جوزى ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى (متوفاى 597ق).

ج الانابة فيمن اختلف فيهم من الصحابه ، مغلطاى بن قليح تركى (متوفاى 762ق). روش مغلطاى در اين كتاب جمع آورى ديدگاه هاى مختلف درباره هر يك از افراد مذكور در الانابه است. به همين دليل از منابع مختلفى استفاده كرده كه برخى از آن ها موجود نيست. تعداد اين منابع به بيش از 150 كتاب مى رسد، اما بيش ترين تكيه او بر اين چند كتاب است:

الطبقات الكبرى، ابن سعد (متوفاى 230ق).

التاريخ الكبير، بخارى (متوفاى 256ق).

الآحاد و المثانى، ابن ابى عاصم (متوفاى 287ق).

معجم الصحابه، بغوى (متوفاى 317ق).

المراسيل، ابن ابى حاتم (متوفاى 327ق).

معجم الصحابه، ابن قانع (متوفاى 351ق).

الثقات، ابن حبان (متوفاى 354ق).

المجروحين، ابن حبان (متوفاى 354ق).

المعجم الكبير و الاوسط و الصغير، طبرانى (متوفاى 360ق).

المختلف و المؤتلف، دارَ قُطنى (متوفاى 385ق).

معرفة الصحابه، ابونعيم(متوفاى 430ق).

الاستيعاب، ابن عبدالبر (متوفاى 436ق).

معرفة الصحابه، ابن منده اصفهانى (310 - 395ق).

الاكمال، ابن ماكولا (متوفاى 479ق).

كتاب الصحابه، ابوموسى مدينى (متوفاى 581ق).

الموضوعات، ابن جوزى (متوفاى 597ق).

تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر (متوفاى 620ق).

اسدالغابه، ابن اثير (متوفاى 630ق).

نقعة الصديان، صاغانى (متوفاى 650ق).

ريشه يابى توهمات و تدوين اصول توهم زدايى

پيچيدگى و گستردگى كار، و اشتباهات مكرر افرادى كه حتى براى توهم زدايى تلاش كرده و كتاب هاى ديگران را نقد كرده بودند نشان داد كه بايستى راه ها و گام هاى ديگرى براى توهم زدايى از سوى علما برداشته شود. آنان با توجه به اهميت صحابه نويسى و تأثير آن در فقه و حديث و تاريخ، تلاش گسترده اى را آغاز كردند كه نتايج آن ديگر به حوزه صحابه نويسى منحصر نمى شد، بلكه بيش از صحابه نگارى تأثير عميقى در علوم حديث بر جاى گذاشت و ابواب مختلفى را به وجود آورد. اين راه ها يكسان نبود و از جهات مختلف سعى شد تا جايى كه ممكن است توهم زدايى شود كه در ذيل به برخى از مشكلات و راه حل ها در اين زمينه اشاره مى شود:

نسب شناسى

به يقين همان طور كه ملاحظه خواهد شد بحث و تتبع در زمينه تبارشناسى مربوط به قرن پنجم به بعد نيست، بلكه از همان قرن نخست، به خصوص در بخش صحابه شناسى مورد توجه جدى بوده و كتاب هايى نيز در اين زمينه نوشته شده است. اين موضوع حتى تا بدان حد مورد توجه صحابه نگاران پيشين بوده كه اعتراض ابن عبدالبر را به دنبال داشته است،35 اما به شاخه هايى ديگر مرتبط با شناخت اسامى افراد به مرور و به علت بروز اشكال ها و ابهام ها از قرن هاى چهارم به بعد توجه شد و دامنه هاى آن گسترده تر از پيش شد.

اين عناوين و نيز عناوين مرتبط با اسامى افراد عبارت اند از: الأسماء و الكنى; الألقاب; قبايل; الأسماء المفرده; المنسوبين إلى غير آبائهم و غيره. بخشى از اين كتاب ها به قرار ذيل است:

نسب الأنصار ، عبدالله بن محمد بن عمارة بن قداح انصارى (متوفاى پيش از 230ف). ابن سعد بارها از اين كتاب در الطبقات الكبرى نام برده و براى شناخت دقيق و صحيح افراد، بدان احتجاج كرده است.36 غالباً ابن سعد از اين شخص به ابن العماره ياد مى كند، ولى به ابن قداح مشهور است.

كتاب الأسامى و الكنى، احمد بن حنبل (متوفاى 241ق).

مختلف القبائل و مؤتلفها، محمد بن حبيب بغدادى (متوفاى 245ق)

معرفة الصحابة و انسابهم، ابن البرقى، ابوبكر احمد بن عبدالله بن عبدالرحيم بن سعيد(متوفاى 270ق).

طبقات الاسماء المفردة من الصحابة و التابعين و اصحاب الحديث، برديجى، احمد بن هارون (متوفاى 301ق).

الكنى و الأسماء ، ابوبشر دولابى، محمد بن احمد (متوفاى 310ق).

اسماء من يعرف بكنيته من اصحاب رسول الله (صلى الله عليه وآله) ، ابوالفتح ازدى موصلى محمد بن حسين (متوفاى 367 يا 374ق)

من وافق اسمه اسم ابيه من الصحابه، ابوالفتح ازدى موصلى، محمد بن حسين بن احمد (متوفاى 367 يا 374ق).

الأسماء المفردة فى الصحابه، ابوالفتح ازدى موصلى، محمد بن حسين (متوفاى 367 يا 374ق).

كتاب الألقاب، ابوالفرضى الاندلسى، عبدالله بن محمد ازدى (متوفاى 403ق).

كتاب الإنباه على القبائل الرواة، ابن عبدالبر اندلسى (متوفاى 463ق). ابن عبدالبر همان طور كه خود گفته اين كتاب را مدخل و مقدمه كتاب الاستيعاب فى معرفة الأصحاب قرار داده است.37

القاب الصحابة و التابعين فى المسندين الصحيحين، غسانى، ابوعلى حسين بن محمد جَيَّانى اندلسى (متوفاى 498ق).

اقتباس الانوار و التماس الأزهار فى أنساب الصحابة و رواة الآثار، رُشاطى، ابومحمد عبدالله بن على بن عبدالله بن خلف بن احمد بن عمر لخمى اندلسى (466 - 542).

الاستبصار فى نسب الصحابة من الانصار، ابن قدامه مقدسى، عبدالله بن احمد بن محمد (متوفاى 620ق).

من وافقت كنيته كنية زوجته من الصحابه، ابن عساكر دمشقى (متوفاى 571ق).

من وافقت كنيته كنية زوجته من الصحابه، جلال الدين سيوطى، عبدالرحمن بن ابى بكر (809 - 911).

من وافقت كنيته كنية زوجته من الصحابه ، ابوالحسن محمد بن حيوية (متوفاى ق).

مراسيل

يكى از رايج ترين اسباب توهم صحابه بودن افراد، رواياتى است كه برخى از تابعان به صورت مرسل از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند. اين شبهه درباره مخضرمين، يعنى كسانى كه دوره جاهليت و اسلام را درك كرده ولى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نديده اند بيشتر بوده است. نگاهى به بخش چهارم الاصابه و افراد قابل توجهى كه صحابى بودن آنان اختلافى است ريشه در مراسيل آنان دارد. حتى خود ابن حجر با اين كه به اين موضوع كاملا عنايت داشته، اما گاه افرادى را به صرف روايت آنان از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در بخش اول نام برده، در حالى كه راه هاى ديگر آن روايت در مجاميع حديثى اهل سنت كاملا نشان داده كه فرد مورد بحث روايت مورد نظر از كدام صحابى نقل كرده است. شمردن افرادى كه توهم صحابى بودن آنان ريشه در روايات مرسل دارد از حوصله اين نوشتار خارج است. محدثان و علماى اهل سنت بنا به اهميتى كه اين موضوع داشته است كتاب هاى زيادى نوشته اند كه يكى از مهم ترين اين كتاب ها كه به اصحاب پيامبر بيشتر پرداخته است و بارها صحابه نگاران براى توهم زدايى و تبيين مرسل بودن روايات مورد نظر بدان استناد كرده اند كتاب المراسيل ابن ابى حاتم رازى38 و ابوداود39 است. البته ممكن است در اصل بحث ارسال روايات، افرادى كه بر اساس آن ها صحابى شمرده شده اند ميان علما اختلاف باشد.40

تصحيف نگارىو گونه هاى آن

تصحيف و شناخت آن، با اين كه يكى از نيازهاى جدى و مهم و بسيار كاربردى در صحابه شناسى و غيره است، اما به دليل پيچيدگى خاص خود به نظر مى رسد فنى است كه افراد كمترى توان بازگشايى گره هاى اين فن را داشته باشند.41 گفته اند كه بيشترين تصحيف و خطا، در اسامى واقع شده است.42 در زمينه تصحيف، كتاب هاى مختلفى نوشته شده كه مهم ترين آن ها عبارت اند از:

التنبيه على حدوث التصحيف، حمزه اصفهانى (متوفاى 360ق)

شرح ما يقع فيه التصحيف و التحريف، عسكرى، حسن بن عبدالله (متوفاى 382ق)

تصحيفات المحدثين، عسكرى، حسن بن عبدالله (متوفاى 382ق)

تصحيح التصحيف و تحرير التحريف، صفدى، صلاح الدين خليل بن ايبك (متوفاى 764ق)

ريشه هاى تصحيف مى توانسته در شكل، اعراب، حروف و نقطه و موارد ديگرى باشد. به تناسبِ هر يك از اين مشكلات و راه حل ها، ابواب مختلفى بهوجود آمده است، مانند: المتفق و المفترق; المؤتلف و المختلف; المقلوبات; المبهمات; المتشابهات. 43

اين موارد براى شناخت و تمييز دادن ميان افراد، كاربرد دارند. درباره هر يك از اين عناوين، كتاب هاى مختلفى نوشته شده كه ذكر نام تمامى آن ها و توضيح و شرح هر يك از اين موارد از حوصله اين نوشتار خارج است و ما تنها اشاره اى به طرح مسئله و بيان راه حل آن داريم.

المؤتلف و المختلف

عراقى درباره اهميت اين فن گويد: محدثانى كه در اين علم مهارت ندارند بسيار در معرض لغزش و اشتباه قرار گرفته اند.44 مؤتلف، هم صورت بودن نوشتارى دو اسم است، اما تفاوت در تلفظ آن دو است. اين خود دو بخش است:

بخش نخست، كه از آن به «عموم» نام برده اند اين است كه شناخت تلفظ هر يك در بيشتر موارد، ضابطه و قاعده معين و مشخصى ندارد، بلكه در موارد زياد بيشتر بر شهرت اعتماد مى شود و به اصطلاح سماعى است نه قياسى. مثال هاى زيادى براى اين نوع است، مانند سلاّم و سَلام كه در بسيارى از موارد به تشديد لام است مگر در پنج مورد يا مانند كُرَيز و كَرِيز;45 مِسْوَر، مُسَوَّر; حزام و حرام. در مورد اخير گفته اند كه حزام در ميان قريش به كسر حرف ح است، ولى در ميان انصار و مدنى ها به فتح حرف ح و راء است46 و يا مانند ابوعبيده كه دارقطنى گفته است تنها با ضمه حرف عين تلفظ دارد.47 گاه راويانى به مناسبت شغلشان معروف شده اند، ولى نام آن شغل ها در لفظ، شبيه هم است و از اين رو به صورت هاى مختلف تلفظ شده است، مانند، حناط، خياط و خباط.48

بخش دوم، كه از آن به «خصوص» نام برده اند چنين است كه ضبط صحيح آن بر اساس صورتى است كه مثلا در صحيح بخارى يا مسلم و يا موطأ مالك نقل شده است.49 به طور مثال گويند كه در صحيحين و موطأمالك ، جاريه نيست مگر جارية بن قدامه و يزيد بن جاريه; به جز اين ها هر چه هست حارثه است.50 به طور كلى در اين بخش تبيين كرده اند كه فلان اسم با فلان صورت نام چه كسانى است و با فلان صورت نام چه افراد ديگرى است، مثل حَراش و خِراش; حازم و خازم; حَبّان و حِبان; سُلَيم و سَلِيم و... .

براى اين نوع، كتاب هاى مختلفى نوشته شده است. محقق كتاب الإكمال ، عبدالرحمن يحيى معلمى، 26 كتاب را در اين زمينه نام برده است همان طوركه بيان شد برخى از اين عناوين، ديگر از حوزه صحابه شناسى فراتر رفته، تمام افرادى را كه روايتى دارند، اعم از صحابه و ديگران را در بر مى گيرد. برخى از اين كتاب ها عبارت اند از:

المختلف و المؤتلف فى اسماء القبائل، محمد بن حبيب بغدادى (متوفاى 245ق).

المؤتلف و المختلف فى الأسماء و الكنى و أسماء الشعراء و كناهم و ألقابهم و أنسابهم، آمدى، حسن بن بشر بن يحيى (متوفاى 370ق).

المؤتلف و المختلف، دارقطنى (متوفاى 385ق).

المؤتلف و المختلف، ابن فرضى، عبدالله بن محمد بن يوسف بن نصر ازدى (351 - 403ق).

المؤتلف و المختلف، عبدالغنى بن سعيد ابو محمد ازدى (332 - 409ق).

الإكمال فى رفع الإرتياب عن المؤتلف و المختلف فى الأسماء و الكنى و الأنساب، ابن ماكولا، على بن هبة الله (متوفاى 479ق).

كتاب ما يأتلف خطه و يختلف لفظه من أسماء الرواة و كناهم و أنسابهم من الصحابة و التابعين و من بعدهم ممن ذكر فى الصحيحين، غسانى، ابوعلى حسين بن محمد بن احمد جَيَّانى اندلسى (427 - 498).

التمييز و الفصل بين المتفق فى الخط و النقط و الشكل، ابن باطيش، اسماعيل بن ابى البركات هبة الله بن محمد موصلى (متوفاى 655ق).51

تهذيب مستمر الوهام على ذوى المعرفة و أولى الأفهام، ابن ماكولا، ابونصر على بن هبة الله بن جعفر بن على (متوفاى 479ق).

متشابهات

متشابهات نيز در حقيقت نوعى از المؤتلف و المختلف است. تشابه اسم دو نفر در نام، كنيه، نسب، نسبت و اختلاف آن ها در تلفظ مانند موسى بن عُلى و موسى بن عَلى; محمد بن عبدالله مُخَرِّمى و محمد بن عبدالله مَخْرَّمى; حَيّان اسدى و حَنَان اسدى و... .

از جمله كتاب هاى با ارزش در اين باره عبارت اند از:

المعجم فى مشتبه اسامى المحدثين، ابوالفضل عبيدالله بن عبدالله بن احمد هروى (متوفاى حدود 405ق).

تلخيص المتشابه فى الرسم و حماية ما اشكل منه بوادر التصحيف و الوهم، خطيب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق).

غنية الملتمس و ايضاح الملتبس، خطيب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق).

ايضاح الاشكال، مقدسى، ابوالفضل محمد بن طاهر (متوفاى 507ق).

المشتبه، ذهبى، محمد بن احمد (متوفاى 748ق).

تبصرة المتنبه بتحرير المشتبه، ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (متوفاى 852ق).

المتفق و المفترق

اين نوع بر خلاف صورت پيشين است. در اين جا چند نفر صحابى و يا راوى ممكن است در نام با هم مشترك باشند ولى بايد متوجه شد كه منظور و مراد از آن، چه شخصى است و اين ممكن نيست مگر با شناخت دقيق تمام افرادى كه در اين نوع با هم شباهت دارند و نيز اين كه هر كدام از چه كسى روايت مى كنند يا چه كسانى تنها از او روايت دارند. اهميت شناخت اين نوع، از آن روست كه گاه ممكن است يكى صحابى و ديگرى تابعى و يا يكى ثقه و ديگرى ضعيف و... باشد. اشتباه در اين بخش، مخصوص افراد كم تجربه نيست، بلكه بسيارى از بزرگان نيز در اين باره اشتباه كرده اند.52 اين بخش به چند دسته تقسيم مى شود:

1- اشتراك در نام و نام پدر مثل مالك بن انس كه بين ده نفر مشترك است يا مانند خليل بن احمد كه بين شش نفر و سليمان بن داود كه بين دوازده نفر مشترك است.

2- اشتراك در نام و نام پدر و جد، مثل احمد بن جعفر بن حمدان كه بين چهار نفر يا محمد بن جرير بن رستم كه بين دو نفر مشترك است.

3- اشتراك در كنيه و نسبت، مثل ابوعمران جَونى.

4- اشتراك در نسبت، مثل آملى و آملى. كه انتساب به اول به اعتبار طبرستان است و انتساب به دوم به اعتبار آمل جيحون است. دو كتاب مهم در اين زمينه عبارت اند از:

المتفق و المفترق، خطيب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق).

كتاب الأنساب المتفقة فى الخط المتماثلة فى النقط، مقدسى، ابوالفضل محمد بن طاهر (متوفاى 507ق).

مبهمات

گاه در روايت به نام كسى تصريح نشده، بلكه با تعابير مبهم نام برده شده است، مثل رجل، امرأة، ابن فلان، عم فلان، زوج فلان، زوجة فلان و مانند آن. ابهام مى تواند در سند يا در متن باشد، اما ابهام سندى مهم تر است، هر چند كه در ابهام متنى موارد قابل توجهى در ارتباط با اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) وجود دارد، مانند اين كه جاء رجل الى النبى.

ابهام زدايى از اين گونه موارد بستگى به تسلط و اشراف كافى به جميع روايات دارد، چرا كه ممكن است اين نام مبهم در نقل هاى ديگر تصريح شده باشد و با كمك آن آشكار شود كه منظور از فلان رجل و يا امرأة چه كسى است. گاه به دليل اشتباه در مصداقِ اين نام مبهم، كسى را صحابى معرفى كنند كه صحابى نيست. به طور مثال روايتى از كسى با عنوان مبهم جد عكرمة بن خالد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در باره طاعون نقل شده است.53 طبرانى ذيل نام عاص بن هشام بن مغيرة بن عبدالله بن مخزوم اين روايت را نقل كرده و به تبع او بغوى،54ابونعيم،55 ابوموسى مدينى،56 مغلطاى،57 ابن اثير58 و ذهبى59 ذيل نام عاص بن هشام همين روايت را آورده و او را جد عكرمة بن خالد دانسته و بر اين اساس، او را صحابى معرفى كرده اند، در حالى كه اين موضوع به يقين صحيح نيست، زيرا به اجماع سيره نويسان عاص به نيابت از ابولهب در بدر شركت كرد60 و به دست عمر كشته شد.61 از همين رو ابن حجر عقيده كسانى را كه به استناد اين روايت، عاص بن هشام را در شمار صحابه دانسته اند توهم و اشتباهى محض دانسته و بر اين اساس، نام او را در بخش چهارم الاصابه (توهمات) قرار داده است.62

ابن عبدالبر در الاستيعاب بخش مبهمات ندارد، ولى ابن اثير اين بخش را اضافه نموده و ابن حجر همان طورَ كه گذشت ـ وعده تدوين اين بخش را داده، ولى گويا ننوشته يا به دست نيامده است.

مهم ترين و بهترين كتاب ها در اين زمينه به قرار ذيل است:

الأسماء المبهمة فى الأنباء المحكمة، خطيب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق).

كتاب غوامص الأسماء المبهمة الواقعة فى متون الأحاديث المسنده، ابن بشكوال، ابوالقاسم خلف بن عبدالملك (متوفاى 578ق).

ترتيب المبهمات على الأبواب، مغلطاى بن قليج (متوفاى 689ق)

المستفاد من مبهمات المتن و الاسناد، ولى الدين عراقى (متوفاى 826ق)

مقلوبات

مقلوبات نوعى از متشابهات است. مقلوب به معناى جابه جايى است; بدين گونه كه نام پدر و پسر جابه جا شده و ممكن است صورت جابه جايى با شخص ديگرى هم باشد، مثلا يزيد بن اسود و اسود بن يزيد; وليد بن مسلم و مسلم بن وليد. در ميان صحابه ابوواقد ليثى، حارث بن عوف را عوف بن حارث نيز گفته اند.63 اشتباه و توهم از اين نوع، شايع است و گاه شخصى چون بخارى مرتكب چنين اشتباهات و لغزش هايى شده است.64 بهترين كتاب را در اين زمينه خطيب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق) با نام رافع الارتياب فى المقلوبات من الاسماء و الانساب نوشته است.

در پايان گفتنى است كه صحابه نگارى به گونه هاى مختلف ديگرى نيز نوشته شده كه توضيح در باره اين گونه كتاب ها مجال ديگرى مى طلبد. هم چنين به دليل اين كه بحث در باره صحابه و صحابه شناسى يكى از مباحث زنده معاصر است تحقيقات جديد در اين حوزه بسيار زياد و گسترده انجام شده كه اين موضوع نيز فرصت ديگرى مى طلبد.

كتاب نامه

1. ابن ابى حاتم، عبدالرحمن (متوفاى 327ق)، الجرح و التعديل ، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1371ق.

2. ابن ابى عاصم، أحمد بن عمرو (متوفاى 287ق)، الآحاد و المثانى ، تحقيق باسم فيصل احمد الجوابره، رياض، دار الدراية، 1411ق.

3. ابن اثير جزرى، ابوالحسن على بن محمد (متوفاى 630ق)، اسدالغابة فى معرفة الصحابه ، تحقيق على محمد معوض و عادل

4. احمد عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلمية، [بى تا].

5. ابن بشكوال، ابوالقاسم خلف بن عبدالملك (متوفاى 578ق)، كتاب غوامص الاسماء المبهمة الواقعة فى متون الاحاديث المسنده ، تحقيق عزالدين على سيد و محمد كمال الدين عزالدين، بيروت، عالم الكتب، 1407ق.

6. ابن حبان، محمد بن حبان تميمى(متوفاى 354ق)، كتاب الثقات ، حيدر آباد هند، مؤسسة الكتب الثقافه، 1393ق.

7. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (متوفاى 852ق)، الإصابة فى تمييز الصحابه ، تحقيق على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415ق.

8. ، تهذيب التهذيب ، بيروت، دار الفكر، 1404ق.

9- ابن سعد، محمد (متوفاى 230 ق)، الطبقات الكبرى ، تصحيح عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410ق.

10- ابن سيدالناس، محمد بن محمد (متوفاى 734 ق)، عيون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السير ، تحقيق محمد عيدخطراوى و محيى الدين متو، المدينة المنوره، مكتبة دارالتراث - دمشق، دار ابن كثير، 1413ق.

11. ابن عبدالبر اندلسى، يوسف بن عبدالله (متوفاى 463ق)، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب ، تحقيق على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415ق.

12. ابونعيم اصفهانى، احمد بن عبدالله (متوفاى 430ق)، معرفة الصحابه ، تحقيق عادل يوسف عزارى، رياض، دار الوطن للنشر، 1419ق.

13- احمد بن حنبل (متوفاى 241ق)، مسند احمد بن حنبل ، تحقيق احمد محمد شاكر، قاهره، دار الحديث، 1416ق.

14. خليفة بن خياط، ابوعمرو (متوفاى 240ق)، كتاب الطبقات ، تحقيق سهيل زكّار، بيروت، دارالفكر، 1414ق.

15. ذهبى، ابو عبدالله محمد بن احمد (متوفاى 748ق)، الكاشف فى معرفة من له رواية فى الكتب السته ، تحقيق صدقى جميل العطار، بيروت، دار الفكر، 1418ق.

16. ، تجريد اسماء الصحابه ، بيروت، دار المعرفة، [بى تا].

17. ، سير أعلام النبلاء ، تحقيق شعيب انؤوط، بيروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.

18. سمعانى، ابو سعد عبد الكريم بن محمد (متوفاى 562ق)، الأنساب ، با حواشى محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.

19. صالحى شامى، محمد بن يوسف (متوفاى 942ق)، سبل الهدى والرشاد فى سيرة خير العباد ، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و على محمدمعوض، بيروت، دارالكتب العلميه، 1414ق.

20. طبرانى، سليمان بن احمد (متوفاى 360ق)، المعجم الكبير ، تحقيق حمدى عبد الحميد سلفى، چاپ دوم: بيروت، دار احياء التراث العربى، [بى تا].

21. عتر، نورالدين، منهج النقد فى علوم الحديث ، دمشق، دار الفكر، 1406ق.

22. عراقى، عبدالرحيم بن حسين (متوفاى 806ق)، التقييد و الايضاع لمااطلق و اغلق من مقدمة ابن الصلاح ، تحقيق محمد عبدالله شاهين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق.

23. عسكرى، حسن بن عبدالله بن سعيد (متوفاى 382ق)، تصحيفات المحدثين ، تحقيق احمد عبدالشافى، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق.

24. عسكرى، مرتضى، يكصد و پنجاه صحابى ساختگى ، ترجمه سردارنيا، تهران، دفتر نشر كوكب، 1362.

25. مزّى، ابوالحجاج يوسف (متوفاى 742ق)، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال ، تحقيق سهيل زكّار، بيروت، دارالفكر، 1414ق.

26. مغلطاى، علاءالدين بن قليط (متوفاى 762ق)، الإنابة الى معرفة المختلف فيهم من الصحابه ، تحقيق سيد عزت مرسى و ديگران،رياض، مكتبة الرشد، 1420ق.

27. مير سليم، مصطفى، دانشنامه جهان اسلام ، تهران، بنايد دائرة المعارف اسلامى، 1375.

28. واقدى، محمد بن عمر (متوفاى 207 ق)، المغازى ، تحقيق مارسدن جونس، قم، نشر دانش اسلامى، 1405ق.

29. هيثمى، على بن ابى بكر (متوفاى 807ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق.

1 عضو گروه تاريخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

2 . اسدالغابه ، ج 1، ص 111.

3 . همان، مدخل ابوسبره و ابن سبره . البته از اين نمونه ها زياد است.

4 . ابن حجر، الاصابه ، ج1، ص 154.

5 .نووى يحيى بن شريف، مختصر اسد الغابة فى معرفة الصحابة .

6 . محمد بن محمد بن على كاشغرى، مختصر اسد الغابة فى معرفة الصحابه .

7 . محمد بن احمد ذهبى، تجريد اسماء الصحابه .

8 . منسوب به قبيله ذى رُعَيْن از قبايل يمنى كه بخشى از آنان در مصر ساكن شدند. ر.ك: سمعانى، الانساب ، ج 3، ص76.

9 . ذهبى مى گويد: اگر اين كتاب به اتمام مى رسيد دو برابر الاستيعاب ابن عبدالبر مى شد. سير اعلام النبلاء شرح حال كلاعى .

10 . ابن حجر، الاصابه ، ج 1، ص 154.

11 . ابن اثير، اسدالغابه ، ج 6، ص 128.

12 . الاصابه ، ج 7، ص 140.

13 . البته عسكرى (ابوالحسن على بن سعيد، (متوفاى 300 يا 305ق) بخشى با عنوان باب «من ولد فى ايامه(صلى الله عليه وآله) و لم يرو عنه شيئاً» در كتاب الصحابه خود داشته است. ر.ك: ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ج6، ص 147.

14 . اسدالغابه ، ج 1، ص 10، مقدمه.

15 . الاصابه ، ج1، ص 159. ذهبى پس از رد صحابى بودن چنين افرادى از آنان به صحابى مقيد (به خردسال بودن) تعبير كرده است. سير اعلام النبلاء ، ج3، ص484 و ج4، ص419.

16 . به طور مثال ابو رداد (و يا رداد) ليثى را هم در صحابه آورده و هم در شمار تابعان. ابن حبان، كتاب الثقات ، ج3، ص 454 و ج4، ص 241.

17 . اسدالغابه ، ج 1، ص114.

18 . الاصابة ، ج 1، ص 155. آشكار است كه اين توجيه در جايى صدق مى كند كه امكان ديدار با پيامبر(ص) بوده باشد، مثل مدينه يا اطراف آن و احياناً مكه و طائف، اما در مورد كسانى كه در يمن و بحرين و جاهاى دور بوده اند از اين قانون تنها يك حدث و گمانى بيش توليد نمى شود.

19 . الاصابه ، ج 1، ص 323.

20 . تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 121 و اسدالغابه ، ج1، ص 158.

21 . همان، ج 1، ص 156 - 157.

22 . البته در اين زمينه، بر خلاف گفته ابن حجر كه مسلم خود بر آن آگاه بوده است، برخى علما كتاب هاى مستقلى نوشته اند، از جمله خطيب بغدادى در خصوص اين موضوع كتابى به نام المتفق و المفترق نوشته است.

23 . الاصابه ، ج1، ص 318.

24 . اگر چه احتمال بدهيم كه با كمك و هميارى شاگردان ابن حجر بوده است.

25 . الاصابه ، ج 1، ص160.

26 . همان، ج1، ص159 و 161.

27 . همان، ص16، 130، 161، 219، 570 و...; ج2، ص 38، 85، 87، 384 و...; ج 4، ص 150، 221، 360، 534 و...; ج 5، ص308، 317، 455 و...; ج 6، ص37، 276، 224 و...; ج 7، ص 6، 44، 155 و... .

28 . همان، ج 1، ص 161.

29 . به طور مثال، قانون بند «ج» را از كجا به دست آورده است؟ علامه عسكرى، مؤسس اين قانون را سيف بن عمر كذاب دانسته است و بيان مى دارد كه سيف براى اثبات صحابى بودن افرادِ ساخته و پرداخته خود اين قانون را نيز ساخته تا هر گونه شبهه و اشكالى را از حيث صحابى بودن آن افراد زدوده باشد، در حالى كه افرادى را مى توان نام برد كه در فتوحات فرمانده بوده، ولى صحابى نبوده اند. ر.ك: يكصد و پنجاه صحابى ساختگى ، ج 4، ص 21-29.

30 . اشتباهات ابن حجر از اين حيث آن قدر زياد است كه جمع آورى آن ها و بيان اشتباه ابن حجر، خود مقاله مفصلى را مى طلبد.

31 . به معناى تسكين يافتن.

32 . به معناى مطلوب و حاجت.

33 . به معناى تشنگان.

34 . مغلطاى، الانابه ، ج 1، ص 7.

35 . الاستيعاب ، ج 1، ص 129. از همين رو ابن عبدالبر كتابى جداگانه در انساب و قبايل صحابه و راويان نوشت كه در ادامه بحث بدان اشاره خواهد شد.

36 . ر.ك: الطبقات الكبرى ، ج 1، ص 9; ج 3، ص 479، 513، 522، 548، 552، 582، 625 و 626; ج 5، ص 74; ج 8 ، ص 317، 320 و 336.

37 . الاستيعاب ، ج 1، ص 132.

38 . براى نمونه ر.ك: الاصابه ، ج 1، ص485; ج 2، ص536; ج 3، ص99، 201، 230 و 242; ج 4، ص255، 334، 342 و 405.

39 . براى نمونه ر.ك: همان، ج 1، ص627; ج 2، ص381 و 539; ج 3، ص450 و ج 5، ص163 و 176.

40 . براى نمونه ر.ك: مدخل ابوسلام هاشمى كه خليفه ( الطبقات ، 33)، ابو احمد حاكم (ابن حجر، ج7، ص157)، ابن ابى عاصم (ج1، ص348 و ج 5، ص 286)، ابن عبدالبر (ج 4، ص243) و برخى ديگر وى را صحابى و خادم پيامبر(صلى الله عليه وآله) نام برده اند. تنها مستند اين وصف، روايت ابوسلام از پيامبر (صلى الله عليه وآله)است كه فرمودند: هيچ غلام و انسان و مسلمانى نيست كه شامگاهان و صبحگاهان گويد: رضيت بالله ربا و بالاسلام دينا و بمحمد نبيا، مگر اين كه بر خدا حق و واجب مى شود كه در قيامت او را راضى كند. بر خلاف ابن عبدالبر (ج 4، ص243) كه سند اين روايت را به همين گونه صحيح دانسته است، مزى ( تهذيب الكمال ، ج 10، ص125)، ذهبى ( الكاشف ، ج2، ص433) و ابن حجر ( الاصابه ، ج7، ص157-158) سند اين روايت را مرسل دانسته و صحيح آن را چنين گفته اند كه ابوسلام از خادم رسول الله (صلى الله عليه وآله) روايت كرده است... . از اين موارد در سه كتاب الاستيعاب و اسدالغابه و الاصابه زياد است و باز براى نمونه ر.ك: الاصابه ، ج 1، ص381 و ج 2، ص399.

41 . براى اطلاع در اين زمينه ر.ك: دانشنامه جهان اسلام، مدخل تصحيف و تحريف ، سيد جواد شبيرى زنجانى.

42 . عسكرى، تصحيفات المحدثين ، ص 5.

43 . براى شناخت هر يك از اين ابواب و عناوين و اهميت آن ها ر.ك: نورالدين عتر، منهج النقد فى علوم الحديث .

44 . عبدالرحيم بن حسين عراقى، التقييد و الايضاح ، ص 299.

45 . همان، ص 300.

46 . نورالدين عتر، منهج النقد فى علوم الحديث ، ص 182.

47 . عسكرى، التقييد والايضاح ، ص 301.

48 . همان ، ص 306.

49 . همان، ص 306.

50 . همان، ص 308.

51 . زركلى، الاعلام ، ج 1، ص 328.

52 . منهج النقد ، ص 181.

53 . احمد بن حنبل، المسند ، ج 3، ص 416; طبرانى، المعجم الكبير ، ج 4، ص 195; ابونعيم، معرفة الصحابه ، ج 4، ص 2261; ابن عبدالبر، الاستيعاب ، ج 4، ص 200; ابن اثير، اسدالغابة ، ج 3، ص107; هيثمى، مجمع الزوائد ، ج 2، ص 315; الاصابة ، ج 5، ص 130.

54 . الاصابه ، ج 5، ص 130.

55 . معرفة الصحابه ، ج 4، ص 2261.

56 . الاصابه ، ج 5، ص 130.

57 . الانابه ، ج 1، ص 198.

58 . اسدالغابه ، ج 3، ص 107.

59 . تجريد اسماء الصحابه ، ج 1، ص 281.

60 . ابن سعد، الطبقات الكبرى ، ج4، ص 54.

61 . واقدى، المغازى ، ج 1، ص92 و 150; ابن سعد، همان، ج2، ص13 و ج5، ص 23; ابن عبدالبر، همان، ج 2، ص 15; ابن سبد الناس، عيون الأثر ، ج1، ص372; صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد ، ج 4، ص 88.

62 . الاصابه ، ج 5، ص131.

63 . همان، ج 7، ص 37.

64 . نور الدين عتر، منهج النقد ، ص 186.

/ 1