تربيت دينى (1)
نويسنده: محمد عبدالله درازترجمه و تلخيص: مجيد ستودهنيا مقدّمه
دانشمندان و افراد عادى از لحاظ درك ماهيت دين و شناخت تربيت دينى با هم متفاوتند. ولى با وجود اين تفاوتها، تقريبا همگى بر اهميت دين اتفاق نظر دارند. سير تاريخ بشرى به طور واضح دلالت دارد بر اينكه دين وجود داشته و همواره از بزرگترين و مؤثرترين نيروهاى تأثيرگذار در زندگى بشر بوده است. پژوهشگرى كه حوادث تاريخى را منصفانه بررسى كرده باشد، به اين نتيجه مىرسد كه نبود دين عاملى قطعى در فروپاشى دولتهاى قدرتمند بوده است. تربيت دينى به عصر جديد، جامعهاى معيّن و يا دينى خاص محدود نمىشود. در ايالات متحده، آمارها نشان مىدهند قريب نود درصد از ساكنان به مدت چهار سال يا بيشتر از تربيت دينى بهرهمند شدهاند، در حالى كه حكومت تفكر سكولار را به عنوان روش و فلسفه زندگى پذيرفته است. در سال 1969 قريب 171 ميليون نفر در جاى جاى جهان در مدارس تحت نظر كليسا درس مىخواندند. از بارزترين ويژگى تحوّل در برنامههاى آموزشى، كه پس از تشكيل دولت اسرائيل در فلسطين اشغالى پديد آمد، تمركز بر تربيت دينى در مدارس مذهبى و غيرمذهبى بود؛ چرا كه پرورش روح يهوديت در روان دانشآموز هدف اصلى آن به حساب مىآمد. از آنچه گفته شد، روشن مىشود كه برخى جوامع غيردينى بسيارعلاقهمند هستند كه در نظامهاى تربيتى خود، نقشى به «تربيت دينى» واگذار كنند. با وجود چنين واقعيتهاى آشكارى، برخى پژوهشگران و مربيّان در جهان عرب در نوشتههاى خود از نظراتى غير از اين سخن به ميان مىآورند؛ سخنانى متعارض با آنچه دين را عاملى نيرومند در حيات بشرى مىداند. لازم است اين نظرات با اهميت بيشترى از سوى پژوهشگران، مربيّان و سياستمداران در جوامع امروزى مورد توجه قرار گيرند. اين گفتار، به دنبال ارائه توضيح بيشتر و كاملترى درباره موضوع بحث و جوانب گوناگون آن است. بارزترين موضوعاتى كه در اين فصل مورد بحث و بررسى قرار مىگيرند، عبارتند از: ماهيت دين و پيدايش آن، مفهوم «تربيت دينى»، ارتباط حكومت با تربيت، و جايگاه تربيت دينى در مدرسه. بررسى موضوعات مذكور به روش توصيفى ـ تطبيقى خواهد بود. اين روش به تحليل موضوعى مسائل طرح شده، پيش از اجراى كار مقايسه، اعتقاد دارد. مفهوم دين و پيدايش آن
هزاران سال پيش از ميلاد مسيح، بشر خدا يا خدايان متعددى را پرستش مىكرد. براى مثال، مصريان اعتقادات خود را بر كاغذهاى پاپيروس ثبت مىكردند و بعضى از آنها را بر مقابر و معابد نقش مىنمودند. آنها اجساد مردگان خود را به دليل اعتقاد به برانگيخته شدن پس از مرگ، موميايى مىكردند. نتيجه آنكه دين از زمانهاى بسيار گذشته همراه بشر بوده است. پيش از آنكه تعريف اديانى را كه بيشترين گسترش در جهان را داشتهاند، آغاز كنيم، لازم است ماهيت دين را مشخص نماييم. شناخت دين از طريق تعريف و مشخص نمودن اركانى ميسّر است كه در ساختار دين نقشى اصلى برعهده دارند و بدون تعريف، واژه «دين» به صورت اصطلاح گستردهاى باقى خواهد ماند كه فاقد معناى مشخصى است. محققان دين را به اشكال متعددى تعريف كردهاند؛ از جمله:
الف. پيوندى كه انسان را به خداى سبحان ارتباط مىدهد؛ ب. درك وظايفى كه بر عهده داريم، از اين نظر كه اين وظايف براساس اوامر الهى شكل گرفتهاند؛ ج. مجموعه وظايف مخلوق در برابر خالق؛ د. ايمان به موجودات غيرمادى؛ ه . اعتقاد به فقر واطاعات مطلق؛ (2) و. نظامى كه تمامى زندگى را در برمىگيرد و يا مجموعه كاملى از ارزشها. (3) دكتر محمد عبدالله دراز «دين» را اينگونه تعريف كرده است: «قانونى الهى كه در اعتقادات، به حق و در مناسبات و رفتارهاى اجتماعى به خير و رفتار مناسب رهنمون مىشود.» (4) علّامه مودودى براى «دين» تعريفى شبيه به اين ارائه كرده؛ او گفته است: «دين نظام كاملى براى زندگى است كه جوانب اعتقادى، اخلاقى و عملى زندگى را در برمىگيرد. در دين، شخص به قدرت موجود برتر، كه همان خداست، گردن مىنهند، اطاعت او را مىپذيرد و به شريعت او ايمان مىآورد، به نيكى پاداشش اميدوار و از بدى عقوبتش ترسان است.» (5) تعاريف گذشته نمونهاى از تعاريف بسيار براى «دين» هستند. فرهنگهاى لغت نيز اشاره دارند كه اين لفظ براى دلالت بر معانى متعددى به كارگرفته شده است؛ از جمله: الف. قهر، سلطه، حكم و امر؛ ب. خضوع و اطاعت؛ ج. كيش، مذهب و آيين؛ د. جزا، به معناى حساب. از اين معانى به دست مىآيد كه واژه «دين» در زبان عربى، به معناى وجود نوعى ارتباط بين دو طرفى است كه يكى طرف ديگر را بزرگ شمرده، در برابرش خضوع و فروتنى مىكند. اما از آنجا كه بحث كنونى فراتر از بررسى دينى معيّن است، به نظر مىرسد براى به دست آوردن معناى اين اصطلاح، نمىتوان تنها به فرهنگهاى لغت اكتفا كرد، بلكه براى تعريف واضح «دين»، لازم است حوزههاى مشترك اديان گوناگون را مورد مطالعه قرار دهيم. شيوه رايج جامعهشناسان پرهيز از بحث در خصوص دين و تمركز بر مطالعه كاركرد اجتماعى دين است. آنها تنها آن چيزى را كه مشاهده كردهاند، بررسى مىكنند؛ چرا كه دين را پديدهاى اجتماعى به حساب مىآورند. (6) اين شيوه دچار خطاهاى روششناختى متعددى است. پيروان اين گرايش بين دين به عنوان حقيقتى مستقل، و بين روشى كه به واسطه آن دين در زندگى افراد تأثير مىگذارد، تفاوتى قايل نمىشوند. از اينرو، لازم است براى بررسى عناصر مشترك، به جاى مطالعه آنها در رفتار پيروان اين اديان، به عقايدى باز گرديم كه از سوى اين اديان ارائه شدهاند. از جمله عناصر مشترك بين اديان گوناگون، ايمان به وجود خداى بزرگ ـ يا خدايان متعدد ـ است كه هستى را اداره مىكند. اين واقعيت بر دين يهود، مسيحيت و اسلام قابل تطبيق است. حتى مذاهب بودا، هندو، و كنفوسيوس، كه ايمان به خدا را در مراحل پايانى، جزئى از اعتقادات خود قرار دادهاند، نيز جزو اين مجموعه قرار مىگيرند. از پيامدهاى پذيرش اين عنصر در تعريف «دين»، خروج فلسفههاى ساختگى همچون اگزيستانسياليسم، سوسياليسم و كمونيسم از دايره بحث است. (7) ركن دوم از اركان دين، «خضوع در برابر خدا»ست كه موجب پيدايش اميد و از بين رفتن يأس و نااميدى مىگردد و انسان را به پرستش خدا وامىدارد. «اخلاق» ركن سومى است كه در ساختار دين دخالت دارد. ركن چهارمى نيز وجود دارد كه در واقع خصوصيات شناختى (8) و منابعى است كه اين شناختها بر آنها تكيه دارند. دين منابع شناخت را براى فرد آشكار مىسازد و او را بر چگونگى دستيابى به آنها راهنمايى مىكند. اگر بخواهيم دين را به صورتى كامل تعريف كنيم، لازم است اين اركان چهارگانه را در تعريفمان لحاظ كنيم؛ آنها عبارتند از: ايمان به خدا يا خدايان متعدد، خضوع در برابر او، ارزشهاى اخلاقى و خصوصيات شناختى. بنابراين، مىتوان «دين» را به نحو ذيل تعريف كرد: «نظامى از اعتقادات، ارزشهاى اخلاقى و معارفى كه از اعتقاد به وجود خداى يگانه ـ و يا خدايان متعدد از نظر اديان مشرك ـ كه سزاوار اطاعت و پرستش است، نشأت مىگيرد.» پس از تعريف دين و مشخص كردن اركان اساسى آن، بسيار ساده مىتوان بحث پيدايش دين را پشت سر گذاشت. براى توضيح درباره پيدايش دين در جوامع بشرى، دو ديدگاه متباين مورد توجه قرار گرفتهاند: پيروان رويكرد اول بر اين باورند كه دين از دستاوردهاى انديشه بشرى است. دين با پرستش ارواح و خدايان متعدد آغاز شد. پس از آن رشد كرده و در دورانهاى بعدى حيات بشرى، به مرحله توحيد رسيد. اما رويكرد دوم، دين را نعمتى از جانب خدا مىداند و نقش بشر را منحصر در فهم و اجراى آن مىداند. در ضمن رويكرد اول، نحلههاى فكرى متعددى يافت مىشوند كه تمامى آنها سعى دارند پيدايش پديده ديندارى را از نگاه خود تفسير كنند. در صدر اين مكاتب، «طبيعتگرايى» (9) قرار مىگيرد؛ چرا كه عدهاى از دانشمندان غرب بر اين باورند كه پديدههاى طبيعى باعث برانگيخته شدن روح انسان شده و او را به عبادت آنها تشويق كرده است. دستهاى ديگر از آنها اعتقاد دارند «پرستش» تمام مظاهر هستى را شامل نمىشود، بلكه منحصر در امورى است كه پيدايش آنها در هر روز اتفاق نمىافتد؛ مانند رعد و برق و طوفان. دكتر رحمات از حاميان اين گرايش فكرى انتقاد مىكند؛ زيرا معتقد است پديدههاى مورد پرستش، خود هيچگاه به طور حقيقى مورد پرستش نبودهاند، بلكه پرستششان به اين دليل است كه آنها در كنار و يا تابع نيروهاى غيبى ديگرى هستند و يا اينكه نمادى براى آنها محسوب مىشوند. (10) «حياتگرايان» (11) اعتقاد دارند كه اصل در دين «پرستش ارواح» است. انسان پديده مرگ را مشاهده مىكند و اين پديده او را به اعتقاد به وجود چيزهايى كه آنها را درك نمىكند سوق مىدهد؛ چنانكه رؤيا كه انسان را قادر مىسازد در خواب با مردگان گفتوگو كند، اعتقاد به وجود ارواحى را تقويت مىكند كه نابود نمىشوند. نگرش سوم در تبيين پديده تديّن، رويكرد روانشناسانه است. پيروان اين رويكرد اعتقاد دارند كه پيدايش دين به شكست و ناكامى فرد در تحقق آرمانها و اهدافش بازمىگردد. عدم موفقيت در تحقق اهداف منجر به ظهور بحرانهاى درونى مىشود كه گرايش به دين از نتايج آن است. اما گرايش چهارمى، كه جريان اول را در بردارد، گرايش جامعهشناختى است. يكى از جامعهشناسان فرانسوى، اميل دوركيم، بيان مىدارد كه بررسى پديده تديّن نيازمند بازگشت به جوامع ابتدايى است؛ چرا كه در اين جوامع، مىتوان دين را به شكل اصيل و بىشائبه ملاحظه كرد. از نظر اين جامعهشناس، «دين» عبارت است از: اعمالى كه افراد جوامع ابتدايى (بدوى) در حين جشنها و مراسمهاى خود انجام مىدهند. (12) روشن است كه اين تفسير از «دين» فاقد كمترين استناد علمى است. اين مكتب از بارزترين گرايشهايى است كه پيدايش پديده ديندارى را توضيح مىدهد و آن را از دستاوردهاى فهم و انديشه بشر به حساب مىآورد. اينگونه مكاتب فكرى، كه از رويكردهاى قراردادى رايج پىروى مىكنند، در عاملى كه منجر به ظهور پديده ديندارى مىشود، از يكديگر متمايز مىشوند. با اين حال، در بين خود بر تكامل آن اتفاقنظر دارند. انسان اوليه به خدايان متعددى از ارواح يا نيروهاى طبيعت ايمان داشت. پس از آن به خداى واحدى مؤمن گشت. آنها به اين باور گرايش پيدا كردند كه انسان در عصر حاضر، فكرش تكامل يافته و مرحله دين را به اين اعتبار كه تفكر دينى مرحله اول از مراحل تحوّل و تكامل فكرى بشر است، پشت سر گذاشته است. اما مرحله پايانى، مرحله فلسفه واقعى است كه به حفظ پديدهها و شناخت روابط موجود بين اجزاى گوناگون آنها اهميت مىدهد. اما جريانى كه در ذات خود از جريان قايل به تكامل پديده تديّن متمايز است، دين را امرى الهى مىداند، نه از ساختههاى بشر. خداى سبحان انسان را خلق كرد و به او توانايى درك وجود خويش را بخشيد. انسان از ديدگاه اسلام فطرتا ديندار است؛ يعنى قادر است به واسطه آنچه خدا از نيروها، توان و استعداد در او جمع كرده، خدا را بشناسد. او انسان را به حال خود رها نكرده، بلكه سرپرستى او را با راهنمايىاش به راه مستقيم، برعهده گرفته است. هدايت و توحيد در جوامع انسانى، از ابتدا ظهور داشته، اما انحراف از توحيد در مراحل بعدى اتفاق افتاده است. از اين مطلب، روشن مىشود كه موضع اسلام در مسأله پيدايش دين، با مكاتب ساختگى اختلافى ريشهاى دارد و احتمالاً پيروان مكاتب ساختگى، خود اسير بعضى اديان منحرف در برخى جوامع ابتدايى شده و پنداشتهاند به حقايق كاملى دست يافتهاند. آنها سعى نكردهاند به پديده تديّن نگاهى جامع داشته باشند. اديان جهان
شايد بتوان گفت اسلام و مسيحيت در ميان اديان، از بيشترين گسترش در جهان برخوردار بودهاند و يهوديت كمترين گسترش را داشته است. آمارى كه از دائرةالمعارف بريتانيا به دست آمده، گستردهترين اديان در نيمه اول سال 1981 ميلادى را مطابق ترتيب ذيل بيان مىدارد: (13) 1. مسيحيت؛
2. اسلام؛
3. مذهب هندو؛
4. آيين بودا؛
5. يهوديت. براى روشن شدن دليل، ابتدا توضيحى مختصر درباره هريك از اين اديان ارائه مىشود: «هندوئيسم» قديمىترين اين اديان است؛ چرا كه قريب هزار سال پيش از ميلاد به وجود آمد. براى هندوئيسم مؤسس مشخصى شناخته نشده و اين دين مجموعه كتب مقدسى دارد كه كتاب فيدا از مهمترين آنهاست. فيدا لفظى است كه بر علم و معرفت دلالت دارد و عبارت است از مجموعه وردهايى كه علماى دين هندو به وجود آوردهاند. آيين هندو به خدايى به نام «برهما» اعتقاد دارد، ولى بسيارى از هندوها خدايان ديگرى نيز دارند، همانند «فشنو» و «شيفا». مذهب هندو معتقد به تناسخ ارواح است؛ روح فرد پس از مرگ و از طريق تولدى دوباره، به موجودى ديگر منتقل مىشود. وضعيت روح در اين مرحله، به كارهاى سابقى بستگى دارد كه صاحب آن انجام داده است. كسى كه گناه كند، در حالتى پست متولد مىشود؛ چرا كه روح او در سگ و يا قورباغه حلول خواهد كرد.هندوئيسم براى تمام موجودات زنده احترام قايل است. يك هندو خدا را در تمامى آنها مشاهده مىكند. از اينرو، از خوردن گوشت حيوانات خوددارى مىكند. گاو نزد هندوها جايگاه منحصر به فردى دارد. آنها ذبح را تحريم مىكنند و معتقدند چنين عملى موجب ابتلاى به آتش خواهد شد. اين مذهب بر اين باور است كه تقسيم جامعه به طبقات گوناگون امرى فطرى است. «طبقه برهمن» بالاترين رتبه از مراتب طبقاتى را به خود اختصاص مىدهد. به همين دليل، افراد اين طبقه از لمس پارياها (طبقه نجس)، كه پايينترى طبقه اجتماع هستند، خوددارى مىكنند. طبقه برهمن وظايف علماى دين را در انحصار خود قرار مىدهد. هندوئيسم براى ترويج مبانى خود، كاملاً به تربيت وابسته است. منابع تاريخى نشان مىدهند هندوها در قرون وسطا، در مركز و جنوب هند، مراكزى براى آموزشهاى دينى برقرار ساخته بودند. در قرن 20 م، مراكز تعليمات عالى با برخى معابد ارتباط يافتند. پيوسته در هند ـ حتى امروزه ـ مدارسى وجود دارد كه به طور تمام وقت، عقايد هندو را آموزش مىدهند. (14) در زمان معاصر، اقداماتى براى اصلاح مذهب هندو آغاز شده است. يكى از مصلحان خواهان عبادت خدايى واحد و دور افكندن نظام طبقاتى شده، ولى او نتوانسته است اصلاحاتى اساسى در اين مذهب به وجود آورد. امروزه مذهب هندو به شكل دينى منطقهاى باقى مانده كه مىتوان گفت: محدود به شبه قاره هند است. معابدشان نيز همچنان انباشته از بتها هستند. مذهب «بودا» نيز خاستگاهى هندى دارد. مؤسس آن، «بودا»، در شمال هند متولد شد. پس از آن در خارج از موطن اصلى خود، بخصوص در چين، انتشار يافت. اين مذهب نيز تناسخ ارواح را مىپذيرد. هدف والا در زندگى از نظر بوداييان تحقق «نرفانا» است كه مىتوان آن را به «سعادت ابدى» تعريف كرد. يك بودايى تنها زمانى كه شهوت خود را مهار كند، مىتواند به اين مرحله دست يابد. او پس از رام نمودن شهوات، توجه خود را بر شرايط و حالات روحى خود متمركز مىسازد. او مىتواند حركات عضلاتش را از طريق تمركز حواس، خيال و ادراك، متوقف كند و زمانى كه در اين ورزش به كمال رسيد، مىتواند نرفانا ـ يعنى توقف احساس ـ را محقق سازد. آيين بودا نظام طبقاتى مورد پذيرش هندوئيسم را نمىپذيرد. بودا بطلان اين نظام را اعلام كرد. بودائيسم به جنبههاى اخلاقى توجه دارد. بوداييان معتقدند: ارزش علم در مقدار مشاركت آن در رشد روحى انسان نهفته است. (15) به همين دليل، اين دين آموزش از طريق الگوسازى را با اهميت بسيار مورد توجه قرار مىدهد. توجه اين دين به نرفانا از نگاه بدبينانه آنها به زندگى ناشى مىشود؛ زندگى انسان پر از دردها و رنجهاست، و سبب اين آلام ازنگاه آنها، به تعلّق انسان به جسد خود باز مىگردد و انسان مىتواند از طريق مقهور ساختن جسد خود، از اين رنجها رهايى يابد. نفى ويژگى اخلاقى از ارزشهاى مرتبط با اين حيات دنيوى از سوى بودائيسم، به ايجاد افراد غيرمسؤول نسبت به آنچه در اطرافشان رخ مىدهد، كمك مىكند. در ميان اديان عمده جهان، دين يهوديت از كمترين دامنه گسترش برخوردار است. يك پژوهشگر غربى معتقد است: يهوديت بر دو محور استوار مىباشد: ايمان به خدا و اعتقاد به برگزيده بودن ملت يهود از جانب خدا. انسان در دين يهود داراى ارادهاى آزاد بوده و در برابر اعمال خود مسؤول است. او موجود محترمى است كه خدا او را به صورت خود آفريده است. (16) عهد عتيق كتاب مقدّس آنان است. تورات، مهمترين جزء آن، از پنج سفر تشكيل مىشود. اين اسفار عبارتند از: تكوين، خروج، لاويان (تانبان)، عدد و تثنيه. يهود معتقد است: حضرت موسى عليهالسلام همان كسى است كه اين اسفار پنجگانه را نگاشته، اما منتقدان عهد قديم در آن ترديد دارند؛ چرا كه يكى از اين سفرها از وفات حضرت موسى عليهالسلام سخن مىگويد و عقلاً محال است كه كسى پس از مرگ، از خود سخن بگويد. تلمود، كتاب مقدّس برخى يهوديان، شرحى لسانى است كه پس از عهد عتيق جمعآورى شده و در برگيرنده شرح علماى يهود بر كتاب مقدّس است و از نوشتههاى آنان به حساب مىآيد. از مهمترين انتقاداتى كه متوجه دين يهود است ـ چنانكه خود آنان نيز آن را مىپذيرند ـ وجود تمايلات سلطهجويانه و افكار نژادپرستانه در اين دين است. اين انحراف در فكر و عقيده در كانون توجه تعاليم حضرت مسيح عليهالسلام قرار داشت. تعاليم او تنها بر محبت به مسيحيان اكتفا نمىكند، بلكه محبت دشمنانشان را نيز واجب مىكند. كتاب مقدّس مسيحيان از دو قسمت عمده تشكيل مىشود: عهد عتيق، كه يهود نيز بدان ايمان دارد؛ و عهد جديد، كه پيروان مسيح بعدها نگاشتهاند. «اناجيل» مهمترين قسمت عهد جديد است و شامل انجيل متى، انجيل مرقس، انجيل لوقا و انجيل يوحنّا مىشود. اين انجيلها لبّ تعاليم مسيح را در بردارند. البته بين طوايف مسيحى در محتواى عهد جديد اختلاف است. (17) مسيحيت معتقد است: خداى سبحان انسان را به شكل خود خلق نموده است. از اينرو، مىتواند ـ بنابر گفته كشيش انواتى ـ با حيات درونى خدا سهيم شود. انسان از روحى بلند مرتبه برخوردار است و به همين دليل، در آرزوى اتحاد با خداست. اين اتحاد تنها زمانى صورت مىگيرد كه انسان تمامى زندگى خود را وقف خدا كند. او با عقل خود، قادر خواهد بود جهان نامحدود را بشناسد و به گنجينههاى حيات جاودانى دست يابد. (18) مفهوم «گناه» در تربيت مسيحى، از جايگاه مهمى برخوردار است. مربيان تربيتى مسيحى بر اين باورند كه كودك به كارهاى بد علاقه وافرى نشان مىدهد و اين در اصل به گناهى باز مىگردد كه حضرت آدم بدان مبتلا شد. بر همين مبنا بود كه حرف هجاى اول در زبان انگليسى، يعنى حرف A ، به مدت دو قرن در امريكا، به گونهاى آموزش داده مىشد كه اين مفهوم را تثبيت كند. (19) عبارتى كه دانشآموزان بايد حفظ مىكردند اين عبارت بود: در خطاى آدم بود كه همه ما گناهكار شديم A: in Adam¨s fall, we sinned all . اما امروزه انديشه گناه بدان صورت كه در كتاب مقدّس آمده، رو به نابودى است و گناه بدين معنا تغيير يافته است: سرپيچى از روى عمد از اطاعت پروردگار. (20) مسيحيت با وضع جهان به هر شكل كه باشد، درگير نمىشود، بلكه آن را پذيرفته و خود را با آن وفق مىدهد. آخرين دين از اديان آسمانى، دين حنيف اسلام است. اسلام آمد تا حقيقتى اساسى را، كه ساير اديان آسمانى نيز بدان اشاره داشتند، مورد تأكيد قرار دهد، و آن اين است كه «الله» ـ سبحانه و تعالى ـ تنها خدايى است كه شايسته پرستش مىباشد و عبوديت براى او همان هدف برتر تمامى رسالتهاى آسمانى است. اين عبوديت در شعاير عبادى، همچون: روزه، نماز، زكات و حج منحصر نمىشود، بلكه تمامى جوانب زندگى انسان مسلمان را در برمىگيرد: «قُل انّ صلاتى و نسكى و محياى و مماتى للّه رب العالمين»؛ (21) بگو نمازم، عباداتم و زندگى و مرگ من براى خدا، پروردگار جهانيان، است. ايمان به وجود خدا امرى فطرى است. اين حقيقت داراى ادلّه روشنى از قرآن كريم و احاديث شريف است. منظور از «فطرت» قوا و استعدادهايى است كه خدا در نفس انسان قرار داده و مادامى كه موانع از بين برنده آنها بروز نكرده باشد، مىتواند انسان را به سوى ايمان به خدا هدايت كند. بنابراين، «خير» اصالتا در طبيعت انسان وجود دارد. اما «شر» از محيطى كه انسان در آن زندگى مىكند دامنگير او مىشود. پس مفهوم «فطرت» با مفهوم «گناه» كه در كتاب مقدّس مسيحيان آمده است، اختلافى ريشهاى دارد. مفهوم «فطرت» نظر مثبتى در مربيان نسبت به كودكان ايجاد مىكند. در نتيجه، هدف آنان متوجه دور ساختن عناصر بيگانهاى مىشود كه صفا و روشنى فطرت را از بين مىبرند. (22) مفهوم «تربيت دينى» و شاخصههاى مؤثر در آن از آنجا كه پيرامون دو واژه «دين» و «تربيت» تعاريف گوناگونى ارائه شده، درباره اصطلاح تركيبى «تربيت دينى» هم تعريف واحدى عرضه نگرديده است. با اين حال، دائرةالمعارف جهانى تربيت «تربيت دينى» را اينگونه تعريف مىكند: «آموزشى منظّم و برنامهريزى شده كه سعى دارد در مسائلى همچون وجود خدا، حقيقت هستى، حيات، رابطه فرد با خالق و با افراد ديگرى كه در يك جامعه با آنها زندگى مىكند، بلكه با تمامى افراد بشر، انسان را از اعتقاداتى بهرهمند سازد.» ( 23) مفهوم «تربيت» و وظايفى كه به انجام مىرساند از مجموعه عواملى متأثر مىشود كه مهمترين آنها جايگاه و نقش خدا در دين است. ايمان به روز جزا و جزاى الهى نيز به اين عوامل اضافه مىشود. هريك از اديان يهوديت، مسيحيت و اسلام به خداى بزرگى كه جهان را خلق نموده است، ايمان دارند، ولى لازم است توجه شود كه ماهيت و صفات خدا در اين اديان بر يكديگر منطبق نيستند. يهوديان معتقدند: خدا در روز هفتم، پس از آنكه در شش روز گذشته خلقت هستى را به پايان رسانيده، به استراحت پرداخته است. از اينرو، روز شنبه را مقدّس مىدانند و در آن روز كار نمىكنند. اين شباهت بين استراحت خدا و احتياج انسان به استراحت، به خدا صفاتى نظير صفات بشر مىبخشد. در قرآن كريم، خدا فاقد هرگونه شبيه و مانند است و نظيرى ندارد و بشر در هيچيك از صفاتش همانند او نمىشود. خدا مىبيند و مىشنود، ولى شنيدن و ديدن او مطلقا شبيه شنيدن و ديدن ما نيست. اسلام، خواهان پرستش خدايى واحد و فاقد شريك است. اصول اعتقادى اسلام، كه براساس توحيد بنا شدهاند، انسان را به ايمان به قيامت، تقدير الهى، ملائكه و كتب آسمانى ديگر دعوت مىكند، همانگونه كه ايمان به انبيا عليهمالسلام اصلى از اصول اعتقادى اسلام محسوب مىشود. هر انسان مسلمانى نبوّت حضرت ابراهيم، موسى، عيسى و ساير انبيا عليهمالسلام را باور دارد، ولى در همان حال نيز مىپذيرد كه كتابى كه نزد پيروان هركدام از آنان مقدّس شمرده مىشود، تحريف شده است. تفكر تثليثى، كه مسيحيان بدان ايمان دارند، از نظر مسلمانان قابل قبول نيست؛ چرا كه قرآن كريم آن را محكوم كرده است. تربيت اسلامى از اين نظر كه به پرورش عقيده در نفس دانشآموز توجه مىكند، وظيفه دارد در هر مرحله از مراحل آموزش، مقدار متناسبى از حقايق اعتقادى را عرضه كند و لازم است آنها به گونهاى تدريس شوند كه تفكر را نيز به مشورت دعوت نمايند. قرآن كريم تقليد در حوزه عقايد را رد مىكند و كسانى را كه عقايد باطل پدرانشان را به ارث مىبرند مورد مذمّت قرارداده است. دهها آيه در قرآن وارد شده است كه تفكر سطحى را مورد سرزنش قرار داده، منزلت صاحبان خرد را بالا مىبرد. با وجود آنكه تربيت اسلامى به حوزه علم توجه كافى نشان مىدهد، ولى آن را كافى نمىداند. اين تربيت معتقد است: حقايق علمى آنگاه داراى اثر و نتيجه هستند كه با قلب مرتبط شده باشند؛ يعنى زمانى كه در شكلگيرى گرايشهاى مثبت در فرد سهمى داشته باشند. تربيت اسلامى سعى دارد دانشآموزان را در برقرارى پلى بين عقل و قلبشان يارى كند. زمينه دومى كه تربيت اسلامى بدان توجه دارد، زمينه قلبى يا آن چيزى است كه در تربيت امروزى به نام «زمينه عاطفى» ناميده مىشود. عامل دومى كه در تربيت دينى مؤثر است نوع نگاه و تلقّى جامعه نسبت به جايگاه اجتماعى دين است. در اين زمينه، با دو رويكرد مواجه هستيم: ديدگاه اول، دين را نوعى اعتقاد شخصى مىداند، در حالى كه ديدگاه دوم دين را هدايتى مىداند كه گستره آن تمامى جوانب زندگى را دربرمىگيرد. مطابق ديدگاه اول، هنجارها و ارزشهاى تربيتى را جامعه تعيين مىكند و دين چندان دخالتى در تعيين آنها و جهتدهى به سوى آنها ندارد. ولى طبق ديدگاه دوم، در زمينه تربيتى نيز، دين داراى ارزشها و هنجارهايى است و فرد و جامعه را به سوى تحقّق آنها دعوت و تشويق مىكند. اما عامل سومى كه در مفهوم تربيت دينى و وظايف آن مؤثر است، نوع نگاه دين به فرد است. زمانى كه كودك متولد مىشود، داراى قابليتهاى موروثى است. او با محيطى كه در آن قرار دارد، از ابتداى زندگى تعامل دارد. تربيتى كه كودك را به عنوان موجودى مىشناسد كه طبيعتا به شر و بدى گرايش دارد، بين معلم و دانشآموز مانعى روانى قرار مىدهد و هدف اصلى تربيت به ريشهكنى آن «بد» تغيير مىكند. اما تربيتى كه طفل را صاحب فطرتى پاك مىداند، گرايشهاى مثبت را در دانشآموز رشد مىدهد و فعاليت مربيان متوجه رشد عناصر خير مىشود كه پروردگار آنها را در وجود كودك قرار داده است. انسان از جسم، عقل و روح پديد آمده است. اديان گوناگون از نظر توجهى كه به هر يك از اين اركان داشته و شيوههايى كه با آنها مأنوس مىشوند، از يكديگر متمايز مىشوند. مذهب بودا و مسيحيت به نيازهاى جسمى توجهى ندارند، بلكه از شأن و مرتبه آن مىكاهند و آن را امرى غيرمطلوب به حساب مىآورند. مذهب بودا معتقد است رنجهايى كه به انسان مىرسد از تعلّق انسان به جسد خود سرچشمه مىگيرد كه شايسته است از آنها رهايى يابد. مسيحيت به زهد در امورى از دنيا كه به نيازهاى جسمانى مرتبط مىشود، دعوت مىكند. در عهد جديد مىخوانيم: «يك خادم نمىتواند به دو آقا خدمت كند؛ چرا كه يا يكى را دشمن و ديگرى را دوست مىدارد و يا ملازم يكى است و ديگرى را به چشم حقارت مىنگرد. نمىتوانيد هم به خدا و هم به مال و ثروت خدمت كنيد.» (24) تربيت اسلامى به نيازهاى جسمى توجه دارد، وجود آنها را مىپذيرد و آنها را ناپاك و پليد نمىداند. همچنين وجود نيازهاى اعضا را قبول دارد و سعى مىكند آنها را مهار و هدايت نمايد. با اين نگاه خاص، تربيت اسلامى در ميان كسانى كه به بريدن از دنيا و زهد دعوت مىكنند و انگيزههاى فطرى جسم را از بين مىبرند و كسانى كه معتقد به ارضاى كامل آنها بدون هرگونه ضوابطى هستند، در موضعى ميانه قرار مىگيرد. تربيت اسلامى بر «ميانهروى» استوار است و در روان آدمى و در بستر غرايز فطرى، گرايشهاى مثبت را رشد مىدهد. تربيت اسلامى علاقه فراوانى به رشد عقل نشان مىدهد. انسان موظف است حواس خود را به شكلى كامل و صحيح به كار گيرد؛ چرا كه حواس عقل را از ماده اوليهاى برخوردار مىسازد كه توسط عقل بازسازى شده، به صورتى جديد عرضه مىشود. انسانى كه خداوند او را از نعمت عقل بهرهمند گردانيده، زمانى برازنده صفت عقلانيت است كه آنچه را عقل به كمك آن به شناخت خدا دست مىيابد به كار گيرد. عقل از سويى به حواس و از سوى ديگر، به خداى سبحان مرتبط مىشود. عامل چهارمى كه در مفهوم «تربيت دينى» تأثيرگذار است، ماهيت ارزشهاى اجتماعى است كه دين بدانها دعوت مىكند. مذهب هندو به دليل پذيرش نظام طبيعى، كه افراد يك جامعه براساس آن طبقهبندى مىشوند، از ديگر مذاهب متمايز مىشود، همچنانكه مذهب يهود نيز از نظر برترى دادن نژادى معيّن بر ساير نژادهاى بشرى، از سايران جدا مىشود. با اين وجود، هر دينى براى افراد جامعه قواعد رفتارى معيّنى تعريف مىكند و آنها را به پاىبندى به آنها تشويق مىكند. مذهب بودا نظام طبقاتى را ملغا ساخت و نداى برابرى سر داد. بودا پيروان خود را به تحمل اذيت و آزارى كه از ديگران به آنها مىرسد فرا مىخواند، ولى براى دفاع از نقش زنان در جامعه فاقد انگيزه است و از آن دورى مىگزيند، او پيروان خود را به دورى از قتل موجودات زنده، نگاه به همسر ديگران، دروغ و شرب مسكرات فراخوانده است. (25) از جمله آثار پاىبندى به ارزشهاى اجتماعى، ايجاد انسجام بين افراد يك جامعه است. دينى كه مجموعهاى متكامل از ارزشها را به افراد جامعه تقديم مىكند، در روان افراد آن جامعه مهار اجتماعى پديد مىآورد. نظارت و راهنمايىهاى لازمالاجراى دين در جوامع امروزى، كه اخلاق عملى برآمده از دين را پذيرفتهاند بىنظير است. دين از به وجود آمدن جرايم اجتماعى جلوگيرى مىكند، و هر جامعهاى كه به دنبال گسترش امنيت اجتماعى است، موظّف است به ارزشهاى والايى كه مورد امر خداى سبحان است، پاىبند باشد. از جمله ارزشهاى اجتماعى، كه اسلام بدانها دعوت مىكند، نيكى به ديگران، بخصوص فقرا، بخشش خطاكاران، نشر علم، عدالت، رحمت و ايثار است. اسلام به خانواده نيز توجه دارد. از جمله ارزشهاى اجتماعى خانوادگى، كه مورد توجه اسلام است، مىتوان احترام به حيات فرزندان (ممانعت از سقط جنين)، احترام متقابل بين زن و شوهر و تساوى در تربيت پسر و دختر را نام برد. از جمله ارزشهاى اجتماعى، كه اسلام در زمينه رابطه فرد با حكومت به ارمغان آورده است، مىتوان به شورا، حفظ اموال عمومى و عدم حيف و ميل آن، و دعوت به اطاعت حاكمان، مادام كه به تعاليم اسلام پايبند باشند، اشاره كرد. اسلام رابطه حكومت اسلامى با ديگر حكومتها را نيز تنظيم مىكند. از ارزشهاى اجتماعى بينالمللى اسلام مىتوان برادرى انسانى، كه از خلقت تمامى افراد بشر از نفسى واحد سرچشمه گرفته، دوست نداشتن دشمنان، دعوت به اسلام با موعظه حسنه، پاىدارى در نبرد با كفّار و كمك به مستضعفان را نام برد. (26) بنابرآنچه گذشت، مىتوان گفت: اخلاق اجتماعى اسلام اخلاقى كامل و فراگير است كه رابطه فرد با خانوداه، جامعه و حتى تمامى افراد بشر را تنظيم مىكند. علاوه بر اين وظايف اجتماعى، دين كاركردهاى فردى ـ روانى چندى را بر عهده دارد كه مهمترين آنها آرامش و اطمينان است. اطمينان نيازى روانى است كه محروميت از آن منجر به پيدايش اضطراب در زندگى انسان مىشود. «ياد خدا» موجب آرامش روان است؛ چنانكه در اين آيه شريفه، اشاره شده است: «الا بذكرالله تطمئن القلوب»؛ (27) آگاه باش كه دلها به ياد خدا آرامش مىيابند. ايمان به خدا فرد را قادر مىسازد تا با اضطراب و ناكامى مواجه شود و همواره باب اميد به آينده را بر روى انسان باز نگاه مىدارد. دين عبادات را عرضه مىكند كه به مثابه توشهاى روزانه براى انسان هستند. عقيده به «تقدير الهى» نيز نقش مهمى در ايجاد آرامش و اطمينان به عهده دارد. انسان مؤمنى كه اسباب را به خدمت مىگيرد، نتايج رابه تقدير الهى نسبت مىدهد و اگر در تحقق اهدافش شكست بخورد، دچار يأس و نااميدى نمىشود. مجموعهاى از ارزشهاى فردى وجود دارند كه اسلام انسان مسلمان را به پاىبندى و تمسّك به آنها تشويق كرده است؛ از جمله آنها عفّت و پاكى نفس، فرو بردن خشم، صدق، ميانهروى، صبر بر امور ناگوار، تأمّل پيش از قضاوت، علاقه به تعليم و تعلّم و مهار اميال شخصى را مىتوان نام برد. اين ارزشها با ارزشهاى اجتماعى كامل مىشوند. هدف والاى تربيت اسلامى، تربيت انسان صالحى است كه رسالت خود را در قبال جامعه و مردم جهان به خوبى انجام دهد. تربيت اسلامى زمانى به اين هدف دست مىيابد كه معيارهاى اخلاق اسلامى را به دانشپژوه عرضه نموده، براى عملى ساختن اين ارزشها، فضاى مناسب آن را به وجود آورد. براى اين كار، لازم است مربيان ارزشهاى اخلاقى را به شكل كامل تشريح كنند و لازمه آن تحليل ارزشها، بررسى ادلّه مربوط به آنها، بازگذاردن فضا براى شركت دانشپژوه در اين بررسىها و ارائه نظرات و ديدگاههاى آنان است. مربيان در قبال تهذيب فضاهاى آموزشى و آمادهسازى آنها به گونهاى كه دانشپژوه بتواند ارزشهاى فراگرفته را به كار گيرد، مسؤوليت دارند.
رابطه حكومت با دين
هريك از حكومتهاى گذشته و امروزى جهان نسبت به «دين» و «تربيت دينى» موضعى مشخص دارند، به گونهاى كه مىتوان اين نگرشها را در سه بخش دستهبندى كرد: 1. حكومت به تربيت دينى معتقد است: اين ديدگاه در برخى دولتهاى اسلامى، از اين نظر كه تربيت دينى در برنامههاى درسى دوره آموزش عمومى تدريس مىشود، كاملاً نمايان است. برخى از آنها به ارائه اين نوع تربيت در قالب برخى از واحدهاى درسى بسنده كردهاند، در حالى كه دولتهاى ديگر بر اساس تربيت اسلامى، سياستهاى آموزشى كاملى به وجود آوردهاند. و اين بدان معناست كه علوم دينى در تمامى مراحل آموزش عمومى و فرهنگ اسلامى در تمامى سالهاى آموزش دانشگاهى مبنا و اصل محسوب شده، لازم است تمام دانشهاى انسانى در پرتو مبانى اسلامى به كار گرفته شوند. (28) دولت غاصب اسرائيل توجه ويژهاى به تربيت يهودى دارد. اين دولت تلاش مىكند تاريخ و ادبيات را به رنگى يهودى درآورد. برخى دولتها نيز علاقهمند هستند تربيت مسيحى را در برنامههاى آموزشى خود بگنجانند. كشورهاى فنلاند، نروژ، ايتاليا، اسپانيا و بيشتر كشورهاى امريكاى لاتين از نمونههاى آن هستند. (29) 2. حكومت مخالف تربيت دينى است: بعضى دولتها مخالف آموزشهاى دينى هستند؛ چرا كه اين آموزشها با فلسفه آنان در زندگى همخوانى ندارد. اتحاد فروپاشيده شوروى نمونهاى است كه هيچ نوع آموزش حقيقى دينى را مجاز نمىدانست. (30) برخى حكومتهاى اسلامى، كه اصل شمول دين را به دليل تعارض با فلسفههاى سوسياليستى و سكولارى خود نمىپذيرند، مىتوانند در اين نگرش گنجانده شوند. 3. حكومت نسبت به تربيت دينى موضعى بىطرفانه دارد: اين نگرش واجد علل اجتماعى و تاريخى متعددى است. علل اجتماعى ريشه در اعتقادات مردمان يك جامعه دارد كه با وجود دينى واحد، به فرقههاى متعدد انتساب دارند. علل تاريخى نيز به جنگهاى مذهبى بازمىگردند كه بين فرق مسيحى و بخصوص بين كاتوليكها و پروتستانها واقع شدند و دولتهاى آنان مجبور شدند در مسأله تربيت دينى موضعى بىطرفانه اتخاذ كنند. اتخاذ اين موضع از سوى اينگونه حكومتها در موضع تربيت دينى بدين معناست كه حكومت هيچكس را از اجراى شعاير دينىاش منع نمىكند و به دين خاصى نيز گرايش ندارد. اين حكومتها از اعمال هرگونه موضعگيرى عليه فرد يا جامعه بر اساس اعتقادات دين او جلوگيرى مىكنند، ولى واقعيت اين است كه بىطرفى كامل امرى ناممكن است. برخى حكومتها تربيت اسلامى را براى اغراض سياسى خود به كار مىگيرند. براى نمونه، يك جامعهشناس تونسى بيان مىكند: «يكى از دولتهاى شمال افريقا در زمان يكى از فرمانروايان سابق، آن بخشى از اسلام را مىپذيرفت كه با اهدافش سازگارى داشت و غير آن را توطئهاى بر عليه حكومت و ملت برمىشمرد. در نتيجه، خود حكومت بين دو نوع اسلام تفكيك قايل مىشد: اسلامى كه مورد پذيرش قرار گرفته و به طرحهاى توسعه كشور مشروعيت مىبخشيد، و اسلامى كه مورد قبول واقع نمىشد. اين فرمانروا مىپنداشت در تأويل آيات قرآنى، از حقى ويژه برخوردار است. به همين جهت، اجتهادش او را به اين فتوا سوق داد كه بگويد: روزه منجر به كاهش توليد مىشود، در نتيجه، كارگران را به افطار در ماه مبارك رمضان تشويق كرد.» (31) جامعهشناس ديگرى معتقد است: برخى حكومتهاى عربى و اسلامى دين را براى توجيه ظلم يا شرعى سازى كارهايى كه قدرت سياسى اقدام به انجام آن مىنمايد، به خدمت گرفتهاند. (32) زمانى كه حكومت تربيت را به شكلى مقتدرانه در اختيار بگيرد، آن را وادار مىكند كه نگرش و ديدگاههاى او را منعكس سازد. روشن است كه تربيت دينى مبانى خود را از منابع ثابتى كه همان قرآن كريم و احاديث شريف است، به دست مىآورد و آلوده ساختن آن به پيروى از دولتهايى كه اين نوع تربيت در آنها آموزش داده مىشود، كار صحيحى نيست. مدارس تربيت دينى
مدارسى كه تربيت دينى در آنها ارائه مىشود، دو دستهاند: مدارس رسمى كه دولتها بر آنها نظارت دارند، و مدارس خصوصى كه تحتنظر مؤسسههاى دينى يا افراد علاقهمند به اين نوع تربيت هستند. مدارس نوع اول در مناطق گوناگون جهان رواج بيشترى داشتهاند. مىتوان در ضمن اين نوع، سه گروه را مشخص كرد: مدارس دسته اول در دولتهايى يافت مىشود كه عقيده دينى معيّنى را پذيرفتهاند و سعى دارند اين عقيده را در جوانان پرورش دهند. تربيت دينى در اين نوع مدارس، همراه با علوم روز ارائه مىشود. بيشتر مدارس كشورهاى عربى و اسلامى و قريب نيمى از دولتهاى اروپاى غربى در اين دسته قرار مىگيرند. (33) دسته دوم در كشورهايى يافت مىشوند كه كثرتگرايى را پذيرفتهاند. در اين كشورها دانشجويان عقيده معيّنى را فرا نمىگيرند، بلكه به فراگيرى عقايد مختلف مىپردازند. هدف اين مدارس از بين بردن تناقض ميان اديانى است كه افراد يك جامعه بدانها ايمان دارند، نه ايجاد عقيده معيّنى در فرد. اين نوع مدارس تنها در جوامعى يافت مىشوند كه دين را امرى شخصى و فعاليتى خصوصى مىدانند. اما گروه سوم مدارسى هستند كه تربيت دينى در آنها بر وفق عقيده دولت تدريس مىشود و اين چيزى است كه امروزه در مدارس اسرائيل جريان دارد و اسلام در آن به صورتى زشت و تحريف شده عرضه مىشود. اما نوع دوم از مدارسى كه به تربيت دينى اهتمام دارند مدارس خصوصى مىباشند. در امريكا و بيشتر دولتهاى غربى، كه نسبت به دين بىطرف بود و مخالف تدريس آن در مدارس هستند، كليساى مسيحى آموزشهاى مسيحى را برعهده گرفته است. مدارس و آموزشگاههاى اسلامى خصوصى كه به دنبال نشر تربيت اسلامى هستند، سه دستهاند: دسته اول مدارسىاند كه همواره بر تدريس علوم شرعى و عقايد و زبان عربى تأكيد دارند و به علوم جديد توجه كافى نشان نمىدهند. استعمار همواره تلاش كرده است آنها را از جامعه كنار بزند و مدارس جديد را براى همين منظور افتتاح كرد. شكى نيست كسانى كه در برابر چنين تلاشهايى ايستادهاند، نسبت به تربيت دينى بسيار غيرتمند بودهاند، ولى اين مدارس به شكلى پيشرفت نكردند تا متناسب با دوره جديد باشند. اين نوع مدارس هميشه در برخى كشورهاى اسلامى وجود داشتهاند. دسته دوم برنامههاى آموزشى مصوّب مدارس رسمى را مىپذيرند، ولى قدرى نيز به علوم شرعى و عقايد توجه مىكنند. از نمونههاى آن مدارس، مدرسه «المنار» است كه در شهرهاى اصلى عربستان داراى شعباتى است. در اين مدارس، علاوه بر اينكه دانشپژوه اجازه دارد همراه با مراحل آموزش عمومى نيمى از قرآن را حفظ كند، از مهارتهايى همچون ريختهگرى الكترونيك و كامپيوتر نيز بهرهمند مىشود. (34) دسته سوم از مدارس اسلامى مخصوص مدارسى است كه بر اساس سطحبندى آموزشى و سياستهاى آموزشى خاص حركت مىكنند. مدرسه اسلامى «دبى» نمونهاى از آنهاست. اين مدرسه مدارج مرسوم آموزشى را نمىپذيرد و از مراتب آموزشى ذيل پىروى مىكند: الف. مرحله علوم پايه به مدت چهار سال: در اين مرحله، دانشآموزان علوم پايه، علوم اسلامى، زبان و رياضى را فرا مىگيرند. ب. مرحله پيشدانشگاهى: مدت آن يك سال است و هدف آن آماده سازى دانشآموز براى ورود به مرحله تخصصى است. ج. مرحله تخصصى: مدت آن چهار سال است و دانشپژوهان يكى از تخصصهاى ذيل را فرا مىگيرند: مهندسى عمران، معمارى، مهندسى برق و امور الكترونيك، مهندسى مكانيك، مهندسى شيمى، مديريت توليد و تجارت. اين مدرسه به تربيتى توجه دارد كه آثار نيكى بر رفتار باقى گذارد. همچنين به علوم، اخلاق اسلامى و دانشهاى جديد نيز اهميت مىدهد. (35) ولى به دليل خروج از سياستهاى آموزشى متداول، دانشآموختگان آن با مشكل عدم پذيرش مدارك تحصيلى خود مواجه هستند. خاتمه
گفته شد كه تربيت در اديان گوناگون، متفاوت تعريف مىشود؛ چرا كه اديان در اعتقاد به خدا، روز جزا، ماهيت انسان و ماهيت ارزشهاى اجتماعى با يكديگر اختلاف دارند. از اينرو، مىتوان گفت: هر دينى سعى دارد انسان را به شيوهاى معيّن تربيت كند؛ يعنى هدف كلى تربيت دينى با تفاوت اديان، تغيير مىكند. مذهب بودا سعى دارد انسان را به مرحله نرفانا، يعنى انقطاع از جهان مادى، برساند. مسيحيت به جنبه روحى انسان توجه دارد و هدف تربيت مسيحى كمك به فرد براى دستيابى به كمال فردىاش مىباشد با اين عنوان كه او كودك خداست. به دليل آنكه جنبه روحى جنبهاى مهم در وجود انسان است، تربيت مسيحى به رشد جسمى يا عقلى به اندازهاى توجه دارد كه در رشد جنبه روحى سهيم باشد. (36) تربيت در اسلام، متوجه رساندن انسان به كمال انسانىاش مىباشد. از اينرو، اين تربيت به فعاليتى هدفدار تعريف شده كه متوجه تربيت انسان كامل است. به هر مقدار كه اطاعت انسان از خداى سبحان افزايش يابد، كمال انسانى او نيز رو به فزونى خواهد گذاشت. پس مىتوان گفت: هدف كلى تربيت اسلامى اقرار به عبوديت خداى سبحان است. و اين با توجه يكسان به عقل، جسم و روح امكانپذير است. در اينجا، لازم است بين دو مفهوم از تربيت اسلامى تمايز قايل شويم: يكى مفهومى محدود از تربيت اسلامى كه به عقايد و قوانين شرعى محدود مىشود كه دانشآموزان در مدارس فرا مىگيرند، و ديگرى تربيت به معناى گسترده آن است كه هر عمل هدفمندى كه دانشآموز را نسبت به حقايق دين آگاه كند و تمامى جوانب شخصيت آدمى را تهذيب نمايد، در برمىگيرد. بر اساس همين نگاه است كه خارج ساختن هر نوع فعاليت، كار يا آموزش از حوزه تربيت اسلامى امرى نادرست است. از آنجا كه اهداف تربيتى اساس برنامهها و در حكم ستون فقرات آنها هستند، لازم است اين اهداف تعريف شده و به مطالبات رفتارى مشخصى ترجمه شوند. از جمله اشتباهاتى كه مربيان گرفتار آن مىشوند، خلط بين «هدف» و «وسيله» است. هدف قرار گرفتن وسيله كارى اشتباه است. از نمونههاى آن، ضرورت حفظ دروس به مقدارى است كه كار فهم را آسان كند. اين ضرورت در دوره ضعف و افول تربيت دچار تورّم و بزرگى مىشود و خودِ حفظ به هدفى اساسى از اهداف مدرسه تبديل مىشود. برنامههاى آموزشى نيز بايد به گونهاى تنظيم شوند كه با خصوصيات عقلانى دانشآموزان تناسب داشته باشند. مفاهيم انتزاعى هنگامى كه به صورتى محسوس عرضه شوند، بهتر درك مىشوند. در پايان، لازم است شيوههاى ارزشگذارى به گونهاى تكامل يابند كه اهداف تربيتى را نيز شامل شوند؛ جنبه ايمانى نسبت به جنبه علمى از اهميت بيشترى برخوردار است. با اين وجود، شيوههاى ارزشدهى پيوسته بر اهداف علمى متمركز بودهاند و بدون تلاش براى تكامل معيارهاى ارزشگذارى، قضاوت درباره حدود فعاليت تربيت اسلامى براى گروه سنّى خاص يا مقطعى معيّن، به دور از دقت و شمول خواهد بود. *. محمد عبدالله دراز، المرجع فى مبادىء التربية، كويت، دارالقلم، 1390 ق / 1970 م. 1ـ محمد عبدالله دراز، دين، كويت، دارالقلم، 1390 ه./ 1970م، ص 29. 2. Thomas, "Religious Education", Published in the international Encyclopedia of Education, edited by: I. Husen and T. Postle Waite (Pergamon press, 1990 ), vol.7, pp. 42-75 . 3ـ محمد عبدالله دراز، پيشين، ص 29. 4ـ ابوالاعلى مودودى، اصطلاحات چهارگانه در قرآن كريم، ص 130. 5ـ دين در جوامع عربى، محمد شقرون، «پديده تديّن موضوعى براى پژوهش»، ص 134. 6. Ibid, p. 42-45 . 7ـ منظور از نوع نگرشى است كه دين به جهان، انسان و نظامهاى شكلدهنده حيات اجتماعى آدمى دارد. 8. Naturalism . 9ـ دين در جوامع عربى، پيشين، ص 130. 10. Vitalis.m 11ـ محمد عبدالله دراز، پيشين، ص 158ـ161. 12. Encyclopddia Britannica: Book of the year (chicago Encyclopedia Britamnica. INC.1991), p.316 . 13. Nanavaty "Hindu Education" Published in the international Encyclopedia of Education, vol, 4,p.22-67 . 14. Gurgve, Buddhist Education Published in the international Encyclopedia of Education, vol, 1, p. 578 . 15. Loewe, Judaism Published in the Encyclopedia of Religion and Ethics , edited by: J. Mastings (New York: Charles seribners sons, 1962), Vol, 7, p . 58 16. Thomas, Christian theory of Human Derelopment, bublished in the international Encyclopedia of Education, vol, 2,p.715 . 17. Anawati, Christian Eduction bublished in Education and value system , edited by: H. Dobers and others (Germany: Y. Hase and koehler, 1987), p.29 . 18. Thomas "Christian theory of Human Deyelopment", bublished in the international Encyclopedia of Education, vol, 2,p.717 . 19. Cross, The oxford dictionary of the Christion church (London: Oxford university press), p. 1279 . 20ـ انعام: 162. 21ـ عبدالرحمن صالح عبدالله، برنامههاى آموزشى؛ مبانى و ارتباط آن با نظريات تربيتى اسلام، رياض، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى ملك فيصل، 1406 ه. / 1986 م، ص 128. 22. Thomas, Religious edvcation Published in the international Encyclopedia of Education, vol, 7,p.42-75 . 23ـ عهد جديد، انجيل لوقا، اصحاح شانزدهم. 24ـ سيد محمد بدوى، اخلاق در ميان فلسفه و جامعهشناسى، قاهره، دارالمعارف، 1387 ه. / 1967 م، ص 29ـ30. 25ـ محمد عبدالله دراز، دستورات اخلاقىدرقرآن،ص711ـ760. 26ـ رعد: 28. 27ـ ر.ك: سياستهاى آموزشى در كشور عربستان، رياض، 1394 ه. / 1974 م، ص 7ـ9. 28. Thomas Religious education, Puplished in the international Encyclopedia of education, vol. 7, p. 42-84 . 29. Brichman, Church - state Issves in education, Publiched in the international encyclopedia of education, vol. 2, p. 723 . 30ـ دين در جوامع عربى، منصف و ناس، دين و حكومت در تونس، ص 479ـ 489. 31ـ همان، عاطف عضيبات، «دين و تحولات اجتماعى در جوامع عربى مسلمان»، ص 144. 32. Ham, "Religious education in the church", Published in the international encyclopedia of education, vol.7, p. 476 . 33ـ عبدالرحمن نقيب، تربيت اسلامى، قاهره، دارالفكر العربى، 1410 ه. / 1990 م، ص 41و42. 34ـ ر.ك: راهنماى مدارس اسلامى تعليم و تربيت، دبى، 1406 ه. / 1986 م، ص 10، 11، 39، 58، 80، 81. 35. Thomas, christian theory of human derelopment", published in the international encyclopedia of education, vol. 2, p. 715 .