تربیت دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تربیت دینی - نسخه متنی

محمد عبدالله دراز

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تربيت دينى (1)

نويسنده: محمد عبدالله دراز

ترجمه و تلخيص: مجيد ستوده‏نيا

مقدّمه

دانشمندان و افراد عادى از لحاظ درك ماهيت دين و شناخت تربيت دينى با هم متفاوتند. ولى با وجود اين تفاوت‏ها، تقريبا همگى بر اهميت دين اتفاق نظر دارند. سير تاريخ بشرى به طور واضح دلالت دارد بر اين‏كه دين وجود داشته و همواره از بزرگ‏ترين و مؤثرترين نيروهاى تأثيرگذار در زندگى بشر بوده است. پژوهشگرى كه حوادث تاريخى را منصفانه بررسى كرده باشد، به اين نتيجه مى‏رسد كه نبود دين عاملى قطعى در فروپاشى دولت‏هاى قدرتمند بوده است. تربيت دينى به عصر جديد، جامعه‏اى معيّن و يا دينى خاص محدود نمى‏شود. در ايالات متحده، آمارها نشان مى‏دهند قريب نود درصد از ساكنان به مدت چهار سال يا بيش‏تر از تربيت دينى بهره‏مند شده‏اند، در حالى كه حكومت تفكر سكولار را به عنوان روش و فلسفه زندگى پذيرفته است. در سال 1969 قريب 171 ميليون نفر در جاى جاى جهان در مدارس تحت نظر كليسا درس مى‏خواندند. از بارزترين ويژگى تحوّل در برنامه‏هاى آموزشى، كه پس از تشكيل دولت اسرائيل در فلسطين اشغالى پديد آمد، تمركز بر تربيت دينى در مدارس مذهبى و غيرمذهبى بود؛ چرا كه پرورش روح يهوديت در روان دانش‏آموز هدف اصلى آن به حساب مى‏آمد.

از آنچه گفته شد، روشن مى‏شود كه برخى جوامع غيردينى بسيارعلاقه‏مند هستند كه در نظام‏هاى تربيتى خود، نقشى به «تربيت دينى» واگذار كنند. با وجود چنين واقعيت‏هاى آشكارى، برخى پژوهشگران و مربيّان در جهان عرب در نوشته‏هاى خود از نظراتى غير از اين سخن به ميان مى‏آورند؛ سخنانى متعارض با آنچه دين را عاملى نيرومند در حيات بشرى مى‏داند. لازم است اين نظرات با اهميت بيش‏ترى از سوى پژوهشگران، مربيّان و سياست‏مداران در جوامع امروزى مورد توجه قرار گيرند. اين گفتار، به دنبال ارائه توضيح بيش‏تر و كامل‏ترى درباره موضوع بحث و جوانب گوناگون آن است. بارزترين موضوعاتى كه در اين فصل مورد بحث و بررسى قرار مى‏گيرند، عبارتند از: ماهيت دين و پيدايش آن، مفهوم «تربيت دينى»، ارتباط حكومت با تربيت، و جايگاه تربيت دينى در مدرسه.

بررسى موضوعات مذكور به روش توصيفى ـ تطبيقى خواهد بود. اين روش به تحليل موضوعى مسائل طرح شده، پيش از اجراى كار مقايسه، اعتقاد دارد.

مفهوم دين و پيدايش آن

هزاران سال پيش از ميلاد مسيح، بشر خدا يا خدايان متعددى را پرستش مى‏كرد. براى مثال، مصريان اعتقادات خود را بر كاغذهاى پاپيروس ثبت مى‏كردند و بعضى از آن‏ها را بر مقابر و معابد نقش مى‏نمودند. آن‏ها اجساد مردگان خود را به دليل اعتقاد به برانگيخته شدن پس از مرگ، موميايى مى‏كردند. نتيجه آن‏كه دين از زمان‏هاى بسيار گذشته همراه بشر بوده است.

پيش از آن‏كه تعريف اديانى را كه بيش‏ترين گسترش در جهان را داشته‏اند، آغاز كنيم، لازم است ماهيت دين را مشخص نماييم. شناخت دين از طريق تعريف و مشخص نمودن اركانى ميسّر است كه در ساختار دين نقشى اصلى برعهده دارند و بدون تعريف، واژه «دين» به صورت اصطلاح گسترده‏اى باقى خواهد ماند كه فاقد معناى مشخصى است.

محققان دين را به اشكال متعددى تعريف كرده‏اند؛ از جمله:

الف. پيوندى كه انسان را به خداى سبحان ارتباط مى‏دهد؛

ب. درك وظايفى كه بر عهده داريم، از اين نظر كه اين وظايف براساس اوامر الهى شكل گرفته‏اند؛

ج. مجموعه وظايف مخلوق در برابر خالق؛

د. ايمان به موجودات غيرمادى؛

ه . اعتقاد به فقر واطاعات مطلق؛ (2)

و. نظامى كه تمامى زندگى را در برمى‏گيرد و يا مجموعه كاملى از ارزش‏ها. (3)

دكتر محمد عبدالله دراز «دين» را اين‏گونه تعريف كرده است: «قانونى الهى كه در اعتقادات، به حق و در مناسبات و رفتارهاى اجتماعى به خير و رفتار مناسب رهنمون مى‏شود.» (4)

علّامه مودودى براى «دين» تعريفى شبيه به اين ارائه كرده؛ او گفته است: «دين نظام كاملى براى زندگى است كه جوانب اعتقادى، اخلاقى و عملى زندگى را در برمى‏گيرد. در دين، شخص به قدرت موجود برتر، كه همان خداست، گردن مى‏نهند، اطاعت او را مى‏پذيرد و به شريعت او ايمان مى‏آورد، به نيكى پاداشش اميدوار و از بدى عقوبتش ترسان است.» (5)

تعاريف گذشته نمونه‏اى از تعاريف بسيار براى «دين» هستند. فرهنگ‏هاى لغت نيز اشاره دارند كه اين لفظ براى دلالت بر معانى متعددى به كارگرفته شده است؛ از جمله:

الف. قهر، سلطه، حكم و امر؛

ب. خضوع و اطاعت؛

ج. كيش، مذهب و آيين؛

د. جزا، به معناى حساب.

از اين معانى به دست مى‏آيد كه واژه «دين» در زبان عربى، به معناى وجود نوعى ارتباط بين دو طرفى است كه يكى طرف ديگر را بزرگ شمرده، در برابرش خضوع و فروتنى مى‏كند. اما از آن‏جا كه بحث كنونى فراتر از بررسى دينى معيّن است، به نظر مى‏رسد براى به دست آوردن معناى اين اصطلاح، نمى‏توان تنها به فرهنگ‏هاى لغت اكتفا كرد، بلكه براى تعريف واضح «دين»، لازم است حوزه‏هاى مشترك اديان گوناگون را مورد مطالعه قرار دهيم.

شيوه رايج جامعه‏شناسان پرهيز از بحث در خصوص دين و تمركز بر مطالعه كاركرد اجتماعى دين است. آن‏ها تنها آن چيزى را كه مشاهده كرده‏اند، بررسى مى‏كنند؛ چرا كه دين را پديده‏اى اجتماعى به حساب مى‏آورند. (6) اين شيوه دچار خطاهاى روش‏شناختى متعددى است. پيروان اين گرايش بين دين به عنوان حقيقتى مستقل، و بين روشى كه به واسطه آن دين در زندگى افراد تأثير مى‏گذارد، تفاوتى قايل نمى‏شوند. از اين‏رو، لازم است براى بررسى عناصر مشترك، به جاى مطالعه آن‏ها در رفتار پيروان اين اديان، به عقايدى باز گرديم كه از سوى اين اديان ارائه شده‏اند.

از جمله عناصر مشترك بين اديان گوناگون، ايمان به وجود خداى بزرگ ـ يا خدايان متعدد ـ است كه هستى را اداره مى‏كند. اين واقعيت بر دين يهود، مسيحيت و اسلام قابل تطبيق است. حتى مذاهب بودا، هندو، و كنفوسيوس، كه ايمان به خدا را در مراحل پايانى، جزئى از اعتقادات خود قرار داده‏اند، نيز جزو اين مجموعه قرار مى‏گيرند. از پيامدهاى پذيرش اين عنصر در تعريف «دين»، خروج فلسفه‏هاى ساختگى همچون اگزيستانسياليسم، سوسياليسم و كمونيسم از دايره بحث است. (7)

ركن دوم از اركان دين، «خضوع در برابر خدا»ست كه موجب پيدايش اميد و از بين رفتن يأس و نااميدى مى‏گردد و انسان را به پرستش خدا وامى‏دارد. «اخلاق» ركن سومى است كه در ساختار دين دخالت دارد.

ركن چهارمى نيز وجود دارد كه در واقع خصوصيات شناختى (8) و منابعى است كه اين شناخت‏ها بر آن‏ها تكيه دارند. دين منابع شناخت را براى فرد آشكار مى‏سازد و او را بر چگونگى دست‏يابى به آن‏ها راه‏نمايى مى‏كند. اگر بخواهيم دين را به صورتى كامل تعريف كنيم، لازم است اين اركان چهارگانه را در تعريفمان لحاظ كنيم؛ آن‏ها عبارتند از: ايمان به خدا يا خدايان متعدد، خضوع در برابر او، ارزش‏هاى اخلاقى و خصوصيات شناختى. بنابراين، مى‏توان «دين» را به نحو ذيل تعريف كرد: «نظامى از اعتقادات، ارزش‏هاى اخلاقى و معارفى كه از اعتقاد به وجود خداى يگانه ـ و يا خدايان متعدد از نظر اديان مشرك ـ كه سزاوار اطاعت و پرستش است، نشأت مى‏گيرد.»

پس از تعريف دين و مشخص كردن اركان اساسى آن، بسيار ساده مى‏توان بحث پيدايش دين را پشت سر گذاشت. براى توضيح درباره پيدايش دين در جوامع بشرى، دو ديدگاه متباين مورد توجه قرار گرفته‏اند:

پيروان رويكرد اول بر اين باورند كه دين از دستاوردهاى انديشه بشرى است. دين با پرستش ارواح و خدايان متعدد آغاز شد. پس از آن رشد كرده و در دوران‏هاى بعدى حيات بشرى، به مرحله توحيد رسيد.

اما رويكرد دوم، دين را نعمتى از جانب خدا مى‏داند و نقش بشر را منحصر در فهم و اجراى آن مى‏داند.

در ضمن رويكرد اول، نحله‏هاى فكرى متعددى يافت مى‏شوند كه تمامى آن‏ها سعى دارند پيدايش پديده دين‏دارى را از نگاه خود تفسير كنند. در صدر اين مكاتب، «طبيعت‏گرايى» (9) قرار مى‏گيرد؛ چرا كه عده‏اى از دانشمندان غرب بر اين باورند كه پديده‏هاى طبيعى باعث برانگيخته شدن روح انسان شده و او را به عبادت آن‏ها تشويق كرده است. دسته‏اى ديگر از آن‏ها اعتقاد دارند «پرستش» تمام مظاهر هستى را شامل نمى‏شود، بلكه منحصر در امورى است كه پيدايش آن‏ها در هر روز اتفاق نمى‏افتد؛ مانند رعد و برق و طوفان.

دكتر رحمات از حاميان اين گرايش فكرى انتقاد مى‏كند؛ زيرا معتقد است پديده‏هاى مورد پرستش، خود هيچ‏گاه به طور حقيقى مورد پرستش نبوده‏اند، بلكه پرستششان به اين دليل است كه آن‏ها در كنار و يا تابع نيروهاى غيبى ديگرى هستند و يا اين‏كه نمادى براى آن‏ها محسوب مى‏شوند. (10)

«حيات‏گرايان» (11) اعتقاد دارند كه اصل در دين «پرستش ارواح» است. انسان پديده مرگ را مشاهده مى‏كند و اين پديده او را به اعتقاد به وجود چيزهايى كه آن‏ها را درك نمى‏كند سوق مى‏دهد؛ چنان‏كه رؤيا كه انسان را قادر مى‏سازد در خواب با مردگان گفت‏وگو كند، اعتقاد به وجود ارواحى را تقويت مى‏كند كه نابود نمى‏شوند.

نگرش سوم در تبيين پديده تديّن، رويكرد روان‏شناسانه است. پيروان اين رويكرد اعتقاد دارند كه پيدايش دين به شكست و ناكامى فرد در تحقق آرمان‏ها و اهدافش بازمى‏گردد. عدم موفقيت در تحقق اهداف منجر به ظهور بحران‏هاى درونى مى‏شود كه گرايش به دين از نتايج آن است.

اما گرايش چهارمى، كه جريان اول را در بردارد، گرايش جامعه‏شناختى است. يكى از جامعه‏شناسان فرانسوى، اميل دوركيم، بيان مى‏دارد كه بررسى پديده تديّن نيازمند بازگشت به جوامع ابتدايى است؛ چرا كه در اين جوامع، مى‏توان دين را به شكل اصيل و بى‏شائبه ملاحظه كرد. از نظر اين جامعه‏شناس، «دين» عبارت است از: اعمالى كه افراد جوامع ابتدايى (بدوى) در حين جشن‏ها و مراسم‏هاى خود انجام مى‏دهند. (12) روشن است كه اين تفسير از «دين» فاقد كم‏ترين استناد علمى است.

اين مكتب از بارزترين گرايش‏هايى است كه پيدايش پديده دين‏دارى را توضيح مى‏دهد و آن را از دستاوردهاى فهم و انديشه بشر به حساب مى‏آورد. اين‏گونه مكاتب فكرى، كه از رويكردهاى قراردادى رايج پى‏روى مى‏كنند، در عاملى كه منجر به ظهور پديده دين‏دارى مى‏شود، از يكديگر متمايز مى‏شوند. با اين حال، در بين خود بر تكامل آن اتفاق‏نظر دارند. انسان اوليه به خدايان متعددى از ارواح يا نيروهاى طبيعت ايمان داشت. پس از آن به خداى واحدى مؤمن گشت. آن‏ها به اين باور گرايش پيدا كردند كه انسان در عصر حاضر، فكرش تكامل يافته و مرحله دين را به اين اعتبار كه تفكر دينى مرحله اول از مراحل تحوّل و تكامل فكرى بشر است، پشت سر گذاشته است. اما مرحله پايانى، مرحله فلسفه واقعى است كه به حفظ پديده‏ها و شناخت روابط موجود بين اجزاى گوناگون آن‏ها اهميت مى‏دهد.

اما جريانى كه در ذات خود از جريان قايل به تكامل پديده تديّن متمايز است، دين را امرى الهى مى‏داند، نه از ساخته‏هاى بشر. خداى سبحان انسان را خلق كرد و به او توانايى درك وجود خويش را بخشيد. انسان از ديدگاه اسلام فطرتا ديندار است؛ يعنى قادر است به واسطه آنچه خدا از نيروها، توان و استعداد در او جمع كرده، خدا را بشناسد. او انسان را به حال خود رها نكرده، بلكه سرپرستى او را با راهنمايى‏اش به راه مستقيم، برعهده گرفته است. هدايت و توحيد در جوامع انسانى، از ابتدا ظهور داشته، اما انحراف از توحيد در مراحل بعدى اتفاق افتاده است. از اين مطلب، روشن مى‏شود كه موضع اسلام در مسأله پيدايش دين، با مكاتب ساختگى اختلافى ريشه‏اى دارد و احتمالاً پيروان مكاتب ساختگى، خود اسير بعضى اديان منحرف در برخى جوامع ابتدايى شده و پنداشته‏اند به حقايق كاملى دست يافته‏اند. آن‏ها سعى نكرده‏اند به پديده تديّن نگاهى جامع داشته باشند.

اديان جهان

شايد بتوان گفت اسلام و مسيحيت در ميان اديان، از بيش‏ترين گسترش در جهان برخوردار بوده‏اند و يهوديت كم‏ترين گسترش را داشته است. آمارى كه از دائرة‏المعارف بريتانيا به دست آمده، گسترده‏ترين اديان در نيمه اول سال 1981 ميلادى را مطابق ترتيب ذيل بيان مى‏دارد: (13)

1. مسيحيت؛

2. اسلام؛

3. مذهب هندو؛

4. آيين بودا؛

5. يهوديت.

براى روشن شدن دليل، ابتدا توضيحى مختصر درباره هريك از اين اديان ارائه مى‏شود:

«هندوئيسم» قديمى‏ترين اين اديان است؛ چرا كه قريب هزار سال پيش از ميلاد به وجود آمد. براى هندوئيسم مؤسس مشخصى شناخته نشده و اين دين مجموعه كتب مقدسى دارد كه كتاب فيدا از مهم‏ترين آن‏هاست. فيدا لفظى است كه بر علم و معرفت دلالت دارد و عبارت است از مجموعه وردهايى كه علماى دين هندو به وجود آورده‏اند. آيين هندو به خدايى به نام «برهما» اعتقاد دارد، ولى بسيارى از هندوها خدايان ديگرى نيز دارند، همانند «فشنو» و «شيفا». مذهب هندو معتقد به تناسخ ارواح است؛ روح فرد پس از مرگ و از طريق تولدى دوباره، به موجودى ديگر منتقل مى‏شود. وضعيت روح در اين مرحله، به كارهاى سابقى بستگى دارد كه صاحب آن انجام داده است. كسى كه گناه كند، در حالتى پست متولد مى‏شود؛ چرا كه روح او در سگ و يا قورباغه حلول خواهد كرد.هندوئيسم براى تمام موجودات زنده احترام قايل است. يك هندو خدا را در تمامى آن‏ها مشاهده مى‏كند. از اين‏رو، از خوردن گوشت حيوانات خوددارى مى‏كند. گاو نزد هندوها جايگاه منحصر به فردى دارد. آن‏ها ذبح را تحريم مى‏كنند و معتقدند چنين عملى موجب ابتلاى به آتش خواهد شد. اين مذهب بر اين باور است كه تقسيم جامعه به طبقات گوناگون امرى فطرى است. «طبقه برهمن» بالاترين رتبه از مراتب طبقاتى را به خود اختصاص مى‏دهد. به همين دليل، افراد اين طبقه از لمس پارياها (طبقه نجس)، كه پايين‏ترى طبقه اجتماع هستند، خوددارى مى‏كنند. طبقه برهمن وظايف علماى دين را در انحصار خود قرار مى‏دهد. هندوئيسم براى ترويج مبانى خود، كاملاً به تربيت وابسته است. منابع تاريخى نشان مى‏دهند هندوها در قرون وسطا، در مركز و جنوب هند، مراكزى براى آموزش‏هاى دينى برقرار ساخته بودند.

در قرن 20 م، مراكز تعليمات عالى با برخى معابد ارتباط يافتند. پيوسته در هند ـ حتى امروزه ـ مدارسى وجود دارد كه به طور تمام وقت، عقايد هندو را آموزش مى‏دهند. (14)

در زمان معاصر، اقداماتى براى اصلاح مذهب هندو آغاز شده است. يكى از مصلحان خواهان عبادت خدايى واحد و دور افكندن نظام طبقاتى شده، ولى او نتوانسته است اصلاحاتى اساسى در اين مذهب به وجود آورد. امروزه مذهب هندو به شكل دينى منطقه‏اى باقى مانده كه مى‏توان گفت: محدود به شبه قاره هند است. معابدشان نيز همچنان انباشته از بت‏ها هستند.

مذهب «بودا» نيز خاستگاهى هندى دارد. مؤسس آن، «بودا»، در شمال هند متولد شد. پس از آن در خارج از موطن اصلى خود، بخصوص در چين، انتشار يافت. اين مذهب نيز تناسخ ارواح را مى‏پذيرد. هدف والا در زندگى از نظر بوداييان تحقق «نرفانا» است كه مى‏توان آن را به «سعادت ابدى» تعريف كرد. يك بودايى تنها زمانى كه شهوت خود را مهار كند، مى‏تواند به اين مرحله دست يابد. او پس از رام نمودن شهوات، توجه خود را بر شرايط و حالات روحى خود متمركز مى‏سازد. او مى‏تواند حركات عضلاتش را از طريق تمركز حواس، خيال و ادراك، متوقف كند و زمانى كه در اين ورزش به كمال رسيد، مى‏تواند نرفانا ـ يعنى توقف احساس ـ را محقق سازد.

آيين بودا نظام طبقاتى مورد پذيرش هندوئيسم را نمى‏پذيرد. بودا بطلان اين نظام را اعلام كرد. بودائيسم به جنبه‏هاى اخلاقى توجه دارد. بوداييان معتقدند: ارزش علم در مقدار مشاركت آن در رشد روحى انسان نهفته است. (15) به همين دليل، اين دين آموزش از طريق الگوسازى را با اهميت بسيار مورد توجه قرار مى‏دهد. توجه اين دين به نرفانا از نگاه بدبينانه آن‏ها به زندگى ناشى مى‏شود؛ زندگى انسان پر از دردها و رنج‏هاست، و سبب اين آلام ازنگاه آن‏ها، به تعلّق انسان به جسد خود باز مى‏گردد و انسان مى‏تواند از طريق مقهور ساختن جسد خود، از اين رنج‏ها رهايى يابد. نفى ويژگى اخلاقى از ارزش‏هاى مرتبط با اين حيات دنيوى از سوى بودائيسم، به ايجاد افراد غيرمسؤول نسبت به آنچه در اطرافشان رخ مى‏دهد، كمك مى‏كند.

در ميان اديان عمده جهان، دين يهوديت از كم‏ترين دامنه گسترش برخوردار است. يك پژوهشگر غربى معتقد است: يهوديت بر دو محور استوار مى‏باشد: ايمان به خدا و اعتقاد به برگزيده بودن ملت يهود از جانب خدا. انسان در دين يهود داراى اراده‏اى آزاد بوده و در برابر اعمال خود مسؤول است. او موجود محترمى است كه خدا او را به صورت خود آفريده است. (16) عهد عتيق كتاب مقدّس آنان است. تورات، مهم‏ترين جزء آن، از پنج سفر تشكيل مى‏شود. اين اسفار عبارتند از: تكوين، خروج، لاويان (تانبان)، عدد و تثنيه. يهود معتقد است: حضرت موسى عليه‏السلام همان كسى است كه اين اسفار پنج‏گانه را نگاشته، اما منتقدان عهد قديم در آن ترديد دارند؛ چرا كه يكى از اين سفرها از وفات حضرت موسى عليه‏السلام سخن مى‏گويد و عقلاً محال است كه كسى پس از مرگ، از خود سخن بگويد. تلمود، كتاب مقدّس برخى يهوديان، شرحى لسانى است كه پس از عهد عتيق جمع‏آورى شده و در برگيرنده شرح علماى يهود بر كتاب مقدّس است و از نوشته‏هاى آنان به حساب مى‏آيد.

از مهم‏ترين انتقاداتى كه متوجه دين يهود است ـ چنان‏كه خود آنان نيز آن را مى‏پذيرند ـ وجود تمايلات سلطه‏جويانه و افكار نژادپرستانه در اين دين است. اين انحراف در فكر و عقيده در كانون توجه تعاليم حضرت مسيح عليه‏السلام قرار داشت. تعاليم او تنها بر محبت به مسيحيان اكتفا نمى‏كند، بلكه محبت دشمنانشان را نيز واجب مى‏كند. كتاب مقدّس مسيحيان از دو قسمت عمده تشكيل مى‏شود: عهد عتيق، كه يهود نيز بدان ايمان دارد؛ و عهد جديد، كه پيروان مسيح بعدها نگاشته‏اند. «اناجيل» مهم‏ترين قسمت عهد جديد است و شامل انجيل متى، انجيل مرقس، انجيل لوقا و انجيل يوحنّا مى‏شود. اين انجيل‏ها لبّ تعاليم مسيح را در بردارند. البته بين طوايف مسيحى در محتواى عهد جديد اختلاف است. (17)

مسيحيت معتقد است: خداى سبحان انسان را به شكل خود خلق نموده است. از اين‏رو، مى‏تواند ـ بنابر گفته كشيش انواتى ـ با حيات درونى خدا سهيم شود. انسان از روحى بلند مرتبه برخوردار است و به همين دليل، در آرزوى اتحاد با خداست. اين اتحاد تنها زمانى صورت مى‏گيرد كه انسان تمامى زندگى خود را وقف خدا كند. او با عقل خود، قادر خواهد بود جهان نامحدود را بشناسد و به گنجينه‏هاى حيات جاودانى دست يابد. (18) مفهوم «گناه» در تربيت مسيحى، از جايگاه مهمى برخوردار است. مربيان تربيتى مسيحى بر اين باورند كه كودك به كارهاى بد علاقه وافرى نشان مى‏دهد و اين در اصل به گناهى باز مى‏گردد كه حضرت آدم بدان مبتلا شد. بر همين مبنا بود كه حرف هجاى اول در زبان انگليسى، يعنى حرف A ، به مدت دو قرن در امريكا، به گونه‏اى آموزش داده مى‏شد كه اين مفهوم را تثبيت كند. (19) عبارتى كه دانش‏آموزان بايد حفظ مى‏كردند اين عبارت بود:

در خطاى آدم بود كه همه ما گناه‏كار شديم A: in Adam¨s fall, we sinned all .

اما امروزه انديشه گناه بدان صورت كه در كتاب مقدّس آمده، رو به نابودى است و گناه بدين معنا تغيير يافته است: سرپيچى از روى عمد از اطاعت پروردگار. (20) مسيحيت با وضع جهان به هر شكل كه باشد، درگير نمى‏شود، بلكه آن را پذيرفته و خود را با آن وفق مى‏دهد.

آخرين دين از اديان آسمانى، دين حنيف اسلام است. اسلام آمد تا حقيقتى اساسى را، كه ساير اديان آسمانى نيز بدان اشاره داشتند، مورد تأكيد قرار دهد، و آن اين است كه «الله» ـ سبحانه و تعالى ـ تنها خدايى است كه شايسته پرستش مى‏باشد و عبوديت براى او همان هدف برتر تمامى رسالت‏هاى آسمانى است. اين عبوديت در شعاير عبادى، همچون: روزه، نماز، زكات و حج منحصر نمى‏شود، بلكه تمامى جوانب زندگى انسان مسلمان را در برمى‏گيرد:

«قُل انّ صلاتى و نسكى و محياى و مماتى للّه رب العالمين»؛ (21) بگو نمازم، عباداتم و زندگى و مرگ من براى خدا، پروردگار جهانيان، است.

ايمان به وجود خدا امرى فطرى است. اين حقيقت داراى ادلّه روشنى از قرآن كريم و احاديث شريف است. منظور از «فطرت» قوا و استعدادهايى است كه خدا در نفس انسان قرار داده و مادامى كه موانع از بين برنده آن‏ها بروز نكرده باشد، مى‏تواند انسان را به سوى ايمان به خدا هدايت كند. بنابراين، «خير» اصالتا در طبيعت انسان وجود دارد. اما «شر» از محيطى كه انسان در آن زندگى مى‏كند دامنگير او مى‏شود. پس مفهوم «فطرت» با مفهوم «گناه» كه در كتاب مقدّس مسيحيان آمده است، اختلافى ريشه‏اى دارد. مفهوم «فطرت» نظر مثبتى در مربيان نسبت به كودكان ايجاد مى‏كند. در نتيجه، هدف آنان متوجه دور ساختن عناصر بيگانه‏اى مى‏شود كه صفا و روشنى فطرت را از بين مى‏برند. (22)

مفهوم «تربيت دينى» و شاخصه‏هاى مؤثر در آن از آن‏جا كه پيرامون دو واژه «دين» و «تربيت» تعاريف گوناگونى ارائه شده، درباره اصطلاح تركيبى «تربيت دينى» هم تعريف واحدى عرضه نگرديده است. با اين حال، دائرة‏المعارف جهانى تربيت «تربيت دينى» را اين‏گونه تعريف مى‏كند: «آموزشى منظّم و برنامه‏ريزى شده كه سعى دارد در مسائلى همچون وجود خدا، حقيقت هستى، حيات، رابطه فرد با خالق و با افراد ديگرى كه در يك جامعه با آن‏ها زندگى مى‏كند، بلكه با تمامى افراد بشر، انسان را از اعتقاداتى بهره‏مند سازد.» ( 23)

مفهوم «تربيت» و وظايفى كه به انجام مى‏رساند از مجموعه عواملى متأثر مى‏شود كه مهم‏ترين آن‏ها جايگاه و نقش خدا در دين است. ايمان به روز جزا و جزاى الهى نيز به اين عوامل اضافه مى‏شود. هريك از اديان يهوديت، مسيحيت و اسلام به خداى بزرگى كه جهان را خلق نموده است، ايمان دارند، ولى لازم است توجه شود كه ماهيت و صفات خدا در اين اديان بر يكديگر منطبق نيستند. يهوديان معتقدند: خدا در روز هفتم، پس از آن‏كه در شش روز گذشته خلقت هستى را به پايان رسانيده، به استراحت پرداخته است. از اين‏رو، روز شنبه را مقدّس مى‏دانند و در آن روز كار نمى‏كنند. اين شباهت بين استراحت خدا و احتياج انسان به استراحت، به خدا صفاتى نظير صفات بشر مى‏بخشد.

در قرآن كريم، خدا فاقد هرگونه شبيه و مانند است و نظيرى ندارد و بشر در هيچ‏يك از صفاتش همانند او نمى‏شود. خدا مى‏بيند و مى‏شنود، ولى شنيدن و ديدن او مطلقا شبيه شنيدن و ديدن ما نيست. اسلام، خواهان پرستش خدايى واحد و فاقد شريك است. اصول اعتقادى اسلام، كه براساس توحيد بنا شده‏اند، انسان را به ايمان به قيامت، تقدير الهى، ملائكه و كتب آسمانى ديگر دعوت مى‏كند، همان‏گونه كه ايمان به انبيا عليهم‏السلام اصلى از اصول اعتقادى اسلام محسوب مى‏شود. هر انسان مسلمانى نبوّت حضرت ابراهيم، موسى، عيسى و ساير انبيا عليهم‏السلام را باور دارد، ولى در همان حال نيز مى‏پذيرد كه كتابى كه نزد پيروان هركدام از آنان مقدّس شمرده مى‏شود، تحريف شده است. تفكر تثليثى، كه مسيحيان بدان ايمان دارند، از نظر مسلمانان قابل قبول نيست؛ چرا كه قرآن كريم آن را محكوم كرده است.

تربيت اسلامى از اين نظر كه به پرورش عقيده در نفس دانش‏آموز توجه مى‏كند، وظيفه دارد در هر مرحله از مراحل آموزش، مقدار متناسبى از حقايق اعتقادى را عرضه كند و لازم است آن‏ها به گونه‏اى تدريس شوند كه تفكر را نيز به مشورت دعوت نمايند. قرآن كريم تقليد در حوزه عقايد را رد مى‏كند و كسانى را كه عقايد باطل پدرانشان را به ارث مى‏برند مورد مذمّت قرارداده است. ده‏ها آيه در قرآن وارد شده است كه تفكر سطحى را مورد سرزنش قرار داده، منزلت صاحبان خرد را بالا مى‏برد.

با وجود آن‏كه تربيت اسلامى به حوزه علم توجه كافى نشان مى‏دهد، ولى آن را كافى نمى‏داند. اين تربيت معتقد است: حقايق علمى آن‏گاه داراى اثر و نتيجه هستند كه با قلب مرتبط شده باشند؛ يعنى زمانى كه در شكل‏گيرى گرايش‏هاى مثبت در فرد سهمى داشته باشند. تربيت اسلامى سعى دارد دانش‏آموزان را در برقرارى پلى بين عقل و قلبشان يارى كند. زمينه دومى كه تربيت اسلامى بدان توجه دارد، زمينه قلبى يا آن چيزى است كه در تربيت امروزى به نام «زمينه عاطفى» ناميده مى‏شود.

عامل دومى كه در تربيت دينى مؤثر است نوع نگاه و تلقّى جامعه نسبت به جايگاه اجتماعى دين است. در اين زمينه، با دو رويكرد مواجه هستيم: ديدگاه اول، دين را نوعى اعتقاد شخصى مى‏داند، در حالى كه ديدگاه دوم دين را هدايتى مى‏داند كه گستره آن تمامى جوانب زندگى را دربرمى‏گيرد. مطابق ديدگاه اول، هنجارها و ارزش‏هاى تربيتى را جامعه تعيين مى‏كند و دين چندان دخالتى در تعيين آن‏ها و جهت‏دهى به سوى آن‏ها ندارد. ولى طبق ديدگاه دوم، در زمينه تربيتى نيز، دين داراى ارزش‏ها و هنجارهايى است و فرد و جامعه را به سوى تحقّق آن‏ها دعوت و تشويق مى‏كند.

اما عامل سومى كه در مفهوم تربيت دينى و وظايف آن مؤثر است، نوع نگاه دين به فرد است. زمانى كه كودك متولد مى‏شود، داراى قابليت‏هاى موروثى است. او با محيطى كه در آن قرار دارد، از ابتداى زندگى تعامل دارد. تربيتى كه كودك را به عنوان موجودى مى‏شناسد كه طبيعتا به شر و بدى گرايش دارد، بين معلم و دانش‏آموز مانعى روانى قرار مى‏دهد و هدف اصلى تربيت به ريشه‏كنى آن «بد» تغيير مى‏كند. اما تربيتى كه طفل را صاحب فطرتى پاك مى‏داند، گرايش‏هاى مثبت را در دانش‏آموز رشد مى‏دهد و فعاليت مربيان متوجه رشد عناصر خير مى‏شود كه پروردگار آن‏ها را در وجود كودك قرار داده است.

انسان از جسم، عقل و روح پديد آمده است. اديان گوناگون از نظر توجهى كه به هر يك از اين اركان داشته و شيوه‏هايى كه با آن‏ها مأنوس مى‏شوند، از يكديگر متمايز مى‏شوند. مذهب بودا و مسيحيت به نيازهاى جسمى توجهى ندارند، بلكه از شأن و مرتبه آن مى‏كاهند و آن را امرى غيرمطلوب به حساب مى‏آورند. مذهب بودا معتقد است رنج‏هايى كه به انسان مى‏رسد از تعلّق انسان به جسد خود سرچشمه مى‏گيرد كه شايسته است از آن‏ها رهايى يابد. مسيحيت به زهد در امورى از دنيا كه به نيازهاى جسمانى مرتبط مى‏شود، دعوت مى‏كند. در عهد جديد مى‏خوانيم: «يك خادم نمى‏تواند به دو آقا خدمت كند؛ چرا كه يا يكى را دشمن و ديگرى را دوست مى‏دارد و يا ملازم يكى است و ديگرى را به چشم حقارت مى‏نگرد. نمى‏توانيد هم به خدا و هم به مال و ثروت خدمت كنيد.» (24)

تربيت اسلامى به نيازهاى جسمى توجه دارد، وجود آن‏ها را مى‏پذيرد و آن‏ها را ناپاك و پليد نمى‏داند. همچنين وجود نيازهاى اعضا را قبول دارد و سعى مى‏كند آن‏ها را مهار و هدايت نمايد. با اين نگاه خاص، تربيت اسلامى در ميان كسانى كه به بريدن از دنيا و زهد دعوت مى‏كنند و انگيزه‏هاى فطرى جسم را از بين مى‏برند و كسانى كه معتقد به ارضاى كامل آن‏ها بدون هرگونه ضوابطى هستند، در موضعى ميانه قرار مى‏گيرد. تربيت اسلامى بر «ميانه‏روى» استوار است و در روان آدمى و در بستر غرايز فطرى، گرايش‏هاى مثبت را رشد مى‏دهد. تربيت اسلامى علاقه فراوانى به رشد عقل نشان مى‏دهد. انسان موظف است حواس خود را به شكلى كامل و صحيح به كار گيرد؛ چرا كه حواس عقل را از ماده اوليه‏اى برخوردار مى‏سازد كه توسط عقل بازسازى شده، به صورتى جديد عرضه مى‏شود. انسانى كه خداوند او را از نعمت عقل بهره‏مند گردانيده، زمانى برازنده صفت عقلانيت است كه آنچه را عقل به كمك آن به شناخت خدا دست مى‏يابد به كار گيرد. عقل از سويى به حواس و از سوى ديگر، به خداى سبحان مرتبط مى‏شود.

عامل چهارمى كه در مفهوم «تربيت دينى» تأثيرگذار است، ماهيت ارزش‏هاى اجتماعى است كه دين بدان‏ها دعوت مى‏كند. مذهب هندو به دليل پذيرش نظام طبيعى، كه افراد يك جامعه براساس آن طبقه‏بندى مى‏شوند، از ديگر مذاهب متمايز مى‏شود، همچنان‏كه مذهب يهود نيز از نظر برترى دادن نژادى معيّن بر ساير نژادهاى بشرى، از سايران جدا مى‏شود. با اين وجود، هر دينى براى افراد جامعه قواعد رفتارى معيّنى تعريف مى‏كند و آن‏ها را به پاى‏بندى به آن‏ها تشويق مى‏كند. مذهب بودا نظام طبقاتى را ملغا ساخت و نداى برابرى سر داد. بودا پيروان خود را به تحمل اذيت و آزارى كه از ديگران به آن‏ها مى‏رسد فرا مى‏خواند، ولى براى دفاع از نقش زنان در جامعه فاقد انگيزه است و از آن دورى مى‏گزيند، او پيروان خود را به دورى از قتل موجودات زنده، نگاه به همسر ديگران، دروغ و شرب مسكرات فراخوانده است. (25)

از جمله آثار پاى‏بندى به ارزش‏هاى اجتماعى، ايجاد انسجام بين افراد يك جامعه است. دينى كه مجموعه‏اى متكامل از ارزش‏ها را به افراد جامعه تقديم مى‏كند، در روان افراد آن جامعه مهار اجتماعى پديد مى‏آورد. نظارت و راهنمايى‏هاى لازم‏الاجراى دين در جوامع امروزى، كه اخلاق عملى برآمده از دين را پذيرفته‏اند بى‏نظير است. دين از به وجود آمدن جرايم اجتماعى جلوگيرى مى‏كند، و هر جامعه‏اى كه به دنبال گسترش امنيت اجتماعى است، موظّف است به ارزش‏هاى والايى كه مورد امر خداى سبحان است، پاى‏بند باشد. از جمله ارزش‏هاى اجتماعى، كه اسلام بدان‏ها دعوت مى‏كند، نيكى به ديگران، بخصوص فقرا، بخشش خطاكاران، نشر علم، عدالت، رحمت و ايثار است.

اسلام به خانواده نيز توجه دارد. از جمله ارزش‏هاى اجتماعى خانوادگى، كه مورد توجه اسلام است، مى‏توان احترام به حيات فرزندان (ممانعت از سقط جنين)، احترام متقابل بين زن و شوهر و تساوى در تربيت پسر و دختر را نام برد. از جمله ارزش‏هاى اجتماعى، كه اسلام در زمينه رابطه فرد با حكومت به ارمغان آورده است، مى‏توان به شورا، حفظ اموال عمومى و عدم حيف و ميل آن، و دعوت به اطاعت حاكمان، مادام كه به تعاليم اسلام پايبند باشند، اشاره كرد. اسلام رابطه حكومت اسلامى با ديگر حكومت‏ها را نيز تنظيم مى‏كند. از ارزش‏هاى اجتماعى بين‏المللى اسلام مى‏توان برادرى انسانى، كه از خلقت تمامى افراد بشر از نفسى واحد سرچشمه گرفته، دوست نداشتن دشمنان، دعوت به اسلام با موعظه حسنه، پاى‏دارى در نبرد با كفّار و كمك به مستضعفان را نام برد. (26)

بنابرآنچه گذشت، مى‏توان گفت: اخلاق اجتماعى اسلام اخلاقى كامل و فراگير است كه رابطه فرد با خانوداه، جامعه و حتى تمامى افراد بشر را تنظيم مى‏كند. علاوه بر اين وظايف اجتماعى، دين كاركردهاى فردى ـ روانى چندى را بر عهده دارد كه مهم‏ترين آن‏ها آرامش و اطمينان است. اطمينان نيازى روانى است كه محروميت از آن منجر به پيدايش اضطراب در زندگى انسان مى‏شود. «ياد خدا» موجب آرامش روان است؛ چنان‏كه در اين آيه شريفه، اشاره شده است: «الا بذكرالله تطمئن القلوب»؛ (27) آگاه باش كه دل‏ها به ياد خدا آرامش مى‏يابند.

ايمان به خدا فرد را قادر مى‏سازد تا با اضطراب و ناكامى مواجه شود و همواره باب اميد به آينده را بر روى انسان باز نگاه مى‏دارد. دين عبادات را عرضه مى‏كند كه به مثابه توشه‏اى روزانه براى انسان هستند. عقيده به «تقدير الهى» نيز نقش مهمى در ايجاد آرامش و اطمينان به عهده دارد. انسان مؤمنى كه اسباب را به خدمت مى‏گيرد، نتايج رابه تقدير الهى نسبت مى‏دهد و اگر در تحقق اهدافش شكست بخورد، دچار يأس و نااميدى نمى‏شود. مجموعه‏اى از ارزش‏هاى فردى وجود دارند كه اسلام انسان مسلمان را به پاى‏بندى و تمسّك به آن‏ها تشويق كرده است؛ از جمله آن‏ها عفّت و پاكى نفس، فرو بردن خشم، صدق، ميانه‏روى، صبر بر امور ناگوار، تأمّل پيش از قضاوت، علاقه به تعليم و تعلّم و مهار اميال شخصى را مى‏توان نام برد. اين ارزش‏ها با ارزش‏هاى اجتماعى كامل مى‏شوند. هدف والاى تربيت اسلامى، تربيت انسان صالحى است كه رسالت خود را در قبال جامعه و مردم جهان به خوبى انجام دهد. تربيت اسلامى زمانى به اين هدف دست مى‏يابد كه معيارهاى اخلاق اسلامى را به دانش‏پژوه عرضه نموده، براى عملى ساختن اين ارزش‏ها، فضاى مناسب آن را به وجود آورد. براى اين كار، لازم است مربيان ارزش‏هاى اخلاقى را به شكل كامل تشريح كنند و لازمه آن تحليل ارزش‏ها، بررسى ادلّه مربوط به آن‏ها، بازگذاردن فضا براى شركت دانش‏پژوه در اين بررسى‏ها و ارائه نظرات و ديدگاه‏هاى آنان است. مربيان در قبال تهذيب فضاهاى آموزشى و آماده‏سازى آن‏ها به گونه‏اى كه دانش‏پژوه بتواند ارزش‏هاى فراگرفته را به كار گيرد، مسؤوليت دارند.

رابطه حكومت با دين

هريك از حكومت‏هاى گذشته و امروزى جهان نسبت به «دين» و «تربيت دينى» موضعى مشخص دارند، به گونه‏اى كه مى‏توان اين نگرش‏ها را در سه بخش دسته‏بندى كرد:

1. حكومت به تربيت دينى معتقد است: اين ديدگاه در برخى دولت‏هاى اسلامى، از اين نظر كه تربيت دينى در برنامه‏هاى درسى دوره آموزش عمومى تدريس مى‏شود، كاملاً نمايان است. برخى از آن‏ها به ارائه اين نوع تربيت در قالب برخى از واحدهاى درسى بسنده كرده‏اند، در حالى كه دولت‏هاى ديگر بر اساس تربيت اسلامى، سياست‏هاى آموزشى كاملى به وجود آورده‏اند. و اين بدان معناست كه علوم دينى در تمامى مراحل آموزش عمومى و فرهنگ اسلامى در تمامى سال‏هاى آموزش دانشگاهى مبنا و اصل محسوب شده، لازم است تمام دانش‏هاى انسانى در پرتو مبانى اسلامى به كار گرفته شوند. (28)

دولت غاصب اسرائيل توجه ويژه‏اى به تربيت يهودى دارد. اين دولت تلاش مى‏كند تاريخ و ادبيات را به رنگى يهودى درآورد. برخى دولت‏ها نيز علاقه‏مند هستند تربيت مسيحى را در برنامه‏هاى آموزشى خود بگنجانند. كشورهاى فنلاند، نروژ، ايتاليا، اسپانيا و بيش‏تر كشورهاى امريكاى لاتين از نمونه‏هاى آن هستند. (29)

2. حكومت مخالف تربيت دينى است: بعضى دولت‏ها مخالف آموزش‏هاى دينى هستند؛ چرا كه اين آموزش‏ها با فلسفه آنان در زندگى همخوانى ندارد. اتحاد فروپاشيده شوروى نمونه‏اى است كه هيچ نوع آموزش حقيقى دينى را مجاز نمى‏دانست. (30) برخى حكومت‏هاى اسلامى، كه اصل شمول دين را به دليل تعارض با فلسفه‏هاى سوسياليستى و سكولارى خود نمى‏پذيرند، مى‏توانند در اين نگرش گنجانده شوند.

3. حكومت نسبت به تربيت دينى موضعى بى‏طرفانه دارد: اين نگرش واجد علل اجتماعى و تاريخى متعددى است. علل اجتماعى ريشه در اعتقادات مردمان يك جامعه دارد كه با وجود دينى واحد، به فرقه‏هاى متعدد انتساب دارند. علل تاريخى نيز به جنگ‏هاى مذهبى بازمى‏گردند كه بين فرق مسيحى و بخصوص بين كاتوليك‏ها و پروتستان‏ها واقع شدند و دولت‏هاى آنان مجبور شدند در مسأله تربيت دينى موضعى بى‏طرفانه اتخاذ كنند. اتخاذ اين موضع از سوى اين‏گونه حكومت‏ها در موضع تربيت دينى بدين معناست كه حكومت هيچ‏كس را از اجراى شعاير دينى‏اش منع نمى‏كند و به دين خاصى نيز گرايش ندارد. اين حكومت‏ها از اعمال هرگونه موضع‏گيرى عليه فرد يا جامعه بر اساس اعتقادات دين او جلوگيرى مى‏كنند، ولى واقعيت اين است كه بى‏طرفى كامل امرى ناممكن است.

برخى حكومت‏ها تربيت اسلامى را براى اغراض سياسى خود به كار مى‏گيرند. براى نمونه، يك جامعه‏شناس تونسى بيان مى‏كند: «يكى از دولت‏هاى شمال افريقا در زمان يكى از فرمانروايان سابق، آن بخشى از اسلام را مى‏پذيرفت كه با اهدافش سازگارى داشت و غير آن را توطئه‏اى بر عليه حكومت و ملت برمى‏شمرد. در نتيجه، خود حكومت بين دو نوع اسلام تفكيك قايل مى‏شد: اسلامى كه مورد پذيرش قرار گرفته و به طرح‏هاى توسعه كشور مشروعيت مى‏بخشيد، و اسلامى كه مورد قبول واقع نمى‏شد. اين فرمانروا مى‏پنداشت در تأويل آيات قرآنى، از حقى ويژه برخوردار است. به همين جهت، اجتهادش او را به اين فتوا سوق داد كه بگويد: روزه منجر به كاهش توليد مى‏شود، در نتيجه، كارگران را به افطار در ماه مبارك رمضان تشويق كرد.» (31)

جامعه‏شناس ديگرى معتقد است: برخى حكومت‏هاى عربى و اسلامى دين را براى توجيه ظلم يا شرعى سازى كارهايى كه قدرت سياسى اقدام به انجام آن مى‏نمايد، به خدمت گرفته‏اند. (32) زمانى كه حكومت تربيت را به شكلى مقتدرانه در اختيار بگيرد، آن را وادار مى‏كند كه نگرش و ديدگاه‏هاى او را منعكس سازد. روشن است كه تربيت دينى مبانى خود را از منابع ثابتى كه همان قرآن كريم و احاديث شريف است، به دست مى‏آورد و آلوده ساختن آن به پيروى از دولت‏هايى كه اين نوع تربيت در آن‏ها آموزش داده مى‏شود، كار صحيحى نيست.

مدارس تربيت دينى

مدارسى كه تربيت دينى در آن‏ها ارائه مى‏شود، دو دسته‏اند: مدارس رسمى كه دولت‏ها بر آن‏ها نظارت دارند، و مدارس خصوصى كه تحت‏نظر مؤسسه‏هاى دينى يا افراد علاقه‏مند به اين نوع تربيت هستند. مدارس نوع اول در مناطق گوناگون جهان رواج بيش‏ترى داشته‏اند. مى‏توان در ضمن اين نوع، سه گروه را مشخص كرد: مدارس دسته اول در دولت‏هايى يافت مى‏شود كه عقيده دينى معيّنى را پذيرفته‏اند و سعى دارند اين عقيده را در جوانان پرورش دهند. تربيت دينى در اين نوع مدارس، همراه با علوم روز ارائه مى‏شود. بيش‏تر مدارس كشورهاى عربى و اسلامى و قريب نيمى از دولت‏هاى اروپاى غربى در اين دسته قرار مى‏گيرند. (33)

دسته دوم در كشورهايى يافت مى‏شوند كه كثرت‏گرايى را پذيرفته‏اند. در اين كشورها دانشجويان عقيده معيّنى را فرا نمى‏گيرند، بلكه به فراگيرى عقايد مختلف مى‏پردازند. هدف اين مدارس از بين بردن تناقض ميان اديانى است كه افراد يك جامعه بدان‏ها ايمان دارند، نه ايجاد عقيده معيّنى در فرد. اين نوع مدارس تنها در جوامعى يافت مى‏شوند كه دين را امرى شخصى و فعاليتى خصوصى مى‏دانند.

اما گروه سوم مدارسى هستند كه تربيت دينى در آن‏ها بر وفق عقيده دولت تدريس مى‏شود و اين چيزى است كه امروزه در مدارس اسرائيل جريان دارد و اسلام در آن به صورتى زشت و تحريف شده عرضه مى‏شود.

اما نوع دوم از مدارسى كه به تربيت دينى اهتمام دارند مدارس خصوصى مى‏باشند. در امريكا و بيش‏تر دولت‏هاى غربى، كه نسبت به دين بى‏طرف بود و مخالف تدريس آن در مدارس هستند، كليساى مسيحى آموزش‏هاى مسيحى را برعهده گرفته است.

مدارس و آموزشگاه‏هاى اسلامى خصوصى كه به دنبال نشر تربيت اسلامى هستند، سه دسته‏اند: دسته اول مدارسى‏اند كه همواره بر تدريس علوم شرعى و عقايد و زبان عربى تأكيد دارند و به علوم جديد توجه كافى نشان نمى‏دهند. استعمار همواره تلاش كرده است آن‏ها را از جامعه كنار بزند و مدارس جديد را براى همين منظور افتتاح كرد. شكى نيست كسانى كه در برابر چنين تلاش‏هايى ايستاده‏اند، نسبت به تربيت دينى بسيار غيرتمند بوده‏اند، ولى اين مدارس به شكلى پيشرفت نكردند تا متناسب با دوره جديد باشند. اين نوع مدارس هميشه در برخى كشورهاى اسلامى وجود داشته‏اند.

دسته دوم برنامه‏هاى آموزشى مصوّب مدارس رسمى را مى‏پذيرند، ولى قدرى نيز به علوم شرعى و عقايد توجه مى‏كنند. از نمونه‏هاى آن مدارس، مدرسه «المنار» است كه در شهرهاى اصلى عربستان داراى شعباتى است. در اين مدارس، علاوه بر اين‏كه دانش‏پژوه اجازه دارد همراه با مراحل آموزش عمومى نيمى از قرآن را حفظ كند، از مهارت‏هايى همچون ريخته‏گرى الكترونيك و كامپيوتر نيز بهره‏مند مى‏شود. (34)

دسته سوم از مدارس اسلامى مخصوص مدارسى است كه بر اساس سطح‏بندى آموزشى و سياست‏هاى آموزشى خاص حركت مى‏كنند. مدرسه اسلامى «دبى» نمونه‏اى از آن‏هاست. اين مدرسه مدارج مرسوم آموزشى را نمى‏پذيرد و از مراتب آموزشى ذيل پى‏روى مى‏كند:

الف. مرحله علوم پايه به مدت چهار سال: در اين مرحله، دانش‏آموزان علوم پايه، علوم اسلامى، زبان و رياضى را فرا مى‏گيرند.

ب. مرحله پيش‏دانشگاهى: مدت آن يك سال است و هدف آن آماده سازى دانش‏آموز براى ورود به مرحله تخصصى است.

ج. مرحله تخصصى: مدت آن چهار سال است و دانش‏پژوهان يكى از تخصص‏هاى ذيل را فرا مى‏گيرند: مهندسى عمران، معمارى، مهندسى برق و امور الكترونيك، مهندسى مكانيك، مهندسى شيمى، مديريت توليد و تجارت.

اين مدرسه به تربيتى توجه دارد كه آثار نيكى بر رفتار باقى گذارد. همچنين به علوم، اخلاق اسلامى و دانش‏هاى جديد نيز اهميت مى‏دهد. (35) ولى به دليل خروج از سياست‏هاى آموزشى متداول، دانش‏آموختگان آن با مشكل عدم پذيرش مدارك تحصيلى خود مواجه هستند.

خاتمه

گفته شد كه تربيت در اديان گوناگون، متفاوت تعريف مى‏شود؛ چرا كه اديان در اعتقاد به خدا، روز جزا، ماهيت انسان و ماهيت ارزش‏هاى اجتماعى با يكديگر اختلاف دارند. از اين‏رو، مى‏توان گفت: هر دينى سعى دارد انسان را به شيوه‏اى معيّن تربيت كند؛ يعنى هدف كلى تربيت دينى با تفاوت اديان، تغيير مى‏كند. مذهب بودا سعى دارد انسان را به مرحله نرفانا، يعنى انقطاع از جهان مادى، برساند. مسيحيت به جنبه روحى انسان توجه دارد و هدف تربيت مسيحى كمك به فرد براى دستيابى به كمال فردى‏اش مى‏باشد با اين عنوان كه او كودك خداست. به دليل آن‏كه جنبه روحى جنبه‏اى مهم در وجود انسان است، تربيت مسيحى به رشد جسمى يا عقلى به اندازه‏اى توجه دارد كه در رشد جنبه روحى سهيم باشد. (36) تربيت در اسلام، متوجه رساندن انسان به كمال انسانى‏اش مى‏باشد. از اين‏رو، اين تربيت به فعاليتى هدفدار تعريف شده كه متوجه تربيت انسان كامل است. به هر مقدار كه اطاعت انسان از خداى سبحان افزايش يابد، كمال انسانى او نيز رو به فزونى خواهد گذاشت. پس مى‏توان گفت: هدف كلى تربيت اسلامى اقرار به عبوديت خداى سبحان است. و اين با توجه يكسان به عقل، جسم و روح امكان‏پذير است.

در اين‏جا، لازم است بين دو مفهوم از تربيت اسلامى تمايز قايل شويم: يكى مفهومى محدود از تربيت اسلامى كه به عقايد و قوانين شرعى محدود مى‏شود كه دانش‏آموزان در مدارس فرا مى‏گيرند، و ديگرى تربيت به معناى گسترده آن است كه هر عمل هدفمندى كه دانش‏آموز را نسبت به حقايق دين آگاه كند و تمامى جوانب شخصيت آدمى را تهذيب نمايد، در برمى‏گيرد. بر اساس همين نگاه است كه خارج ساختن هر نوع فعاليت، كار يا آموزش از حوزه تربيت اسلامى امرى نادرست است. از آن‏جا كه اهداف تربيتى اساس برنامه‏ها و در حكم ستون فقرات آن‏ها هستند، لازم است اين اهداف تعريف شده و به مطالبات رفتارى مشخصى ترجمه شوند. از جمله اشتباهاتى كه مربيان گرفتار آن مى‏شوند، خلط بين «هدف» و «وسيله» است. هدف قرار گرفتن وسيله كارى اشتباه است. از نمونه‏هاى آن، ضرورت حفظ دروس به مقدارى است كه كار فهم را آسان كند. اين ضرورت در دوره ضعف و افول تربيت دچار تورّم و بزرگى مى‏شود و خودِ حفظ به هدفى اساسى از اهداف مدرسه تبديل مى‏شود. برنامه‏هاى آموزشى نيز بايد به گونه‏اى تنظيم شوند كه با خصوصيات عقلانى دانش‏آموزان تناسب داشته باشند. مفاهيم انتزاعى هنگامى كه به صورتى محسوس عرضه شوند، بهتر درك مى‏شوند.

در پايان، لازم است شيوه‏هاى ارزش‏گذارى به گونه‏اى تكامل يابند كه اهداف تربيتى را نيز شامل شوند؛ جنبه ايمانى نسبت به جنبه علمى از اهميت بيش‏ترى برخوردار است. با اين وجود، شيوه‏هاى ارزش‏دهى پيوسته بر اهداف علمى متمركز بوده‏اند و بدون تلاش براى تكامل معيارهاى ارزش‏گذارى، قضاوت درباره حدود فعاليت تربيت اسلامى براى گروه سنّى خاص يا مقطعى معيّن، به دور از دقت و شمول خواهد بود.

*. محمد عبدالله دراز، المرجع فى مبادى‏ء التربية، كويت، دارالقلم، 1390 ق / 1970 م.

1ـ محمد عبدالله دراز، دين، كويت، دارالقلم، 1390 ه./ 1970م، ص 29.

2. Thomas, "Religious Education", Published in the international Encyclopedia of Education, edited by: I. Husen and T. Postle Waite (Pergamon press, 1990 ), vol.7, pp. 42-75 .

3ـ محمد عبدالله دراز، پيشين، ص 29.

4ـ ابوالاعلى مودودى، اصطلاحات چهارگانه در قرآن كريم، ص 130.

5ـ دين در جوامع عربى، محمد شقرون، «پديده تديّن موضوعى براى پژوهش»، ص 134.

6. Ibid, p. 42-45 .

7ـ منظور از نوع نگرشى است كه دين به جهان، انسان و نظام‏هاى شكل‏دهنده حيات اجتماعى آدمى دارد.

8. Naturalism .

9ـ دين در جوامع عربى، پيشين، ص 130.

10. Vitalis.m

11ـ محمد عبدالله دراز، پيشين، ص 158ـ161.

12. Encyclopddia Britannica: Book of the year (chicago Encyclopedia Britamnica. INC.1991), p.316 .

13. Nanavaty "Hindu Education" Published in the international Encyclopedia of Education, vol, 4,p.22-67 .

14. Gurgve, Buddhist Education Published in the international Encyclopedia of Education, vol, 1, p. 578 .

15. Loewe, Judaism Published in the Encyclopedia of Religion and Ethics , edited by: J. Mastings (New York: Charles seribners sons, 1962), Vol, 7, p . 58

16. Thomas, Christian theory of Human Derelopment, bublished in the international Encyclopedia of Education, vol, 2,p.715 .

17. Anawati, Christian Eduction bublished in Education and value system , edited by: H. Dobers and others (Germany: Y. Hase and koehler, 1987), p.29 .

18. Thomas "Christian theory of Human Deyelopment", bublished in the international Encyclopedia of Education, vol, 2,p.717 .

19. Cross, The oxford dictionary of the Christion church (London: Oxford university press), p. 1279 .

20ـ انعام: 162.

21ـ عبدالرحمن صالح عبدالله، برنامه‏هاى آموزشى؛ مبانى و ارتباط آن با نظريات تربيتى اسلام، رياض، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى ملك فيصل، 1406 ه. / 1986 م، ص 128.

22. Thomas, Religious edvcation Published in the international Encyclopedia of Education, vol, 7,p.42-75 .

23ـ عهد جديد، انجيل لوقا، اصحاح شانزدهم.

24ـ سيد محمد بدوى، اخلاق در ميان فلسفه و جامعه‏شناسى، قاهره، دارالمعارف، 1387 ه. / 1967 م، ص 29ـ30.

25ـ محمد عبدالله دراز، دستورات اخلاقى‏درقرآن،ص711ـ760.

26ـ رعد: 28.

27ـ ر.ك: سياست‏هاى آموزشى در كشور عربستان، رياض، 1394 ه. / 1974 م، ص 7ـ9.

28. Thomas Religious education, Puplished in the international Encyclopedia of education, vol. 7, p. 42-84 .

29. Brichman, Church - state Issves in education, Publiched in the international encyclopedia of education, vol. 2, p. 723 .

30ـ دين در جوامع عربى، منصف و ناس، دين و حكومت در تونس، ص 479ـ 489.

31ـ همان، عاطف عضيبات، «دين و تحولات اجتماعى در جوامع عربى مسلمان»، ص 144.

32. Ham, "Religious education in the church", Published in the international encyclopedia of education, vol.7, p. 476 .

33ـ عبدالرحمن نقيب، تربيت اسلامى، قاهره، دارالفكر العربى، 1410 ه. / 1990 م، ص 41و42.

34ـ ر.ك: راهنماى مدارس اسلامى تعليم و تربيت، دبى، 1406 ه. / 1986 م، ص 10، 11، 39، 58، 80، 81.

35. Thomas, christian theory of human derelopment", published in the international encyclopedia of education, vol. 2, p. 715 .


/ 1