دین و تربیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و تربیت - نسخه متنی

محمود نوذری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دين و تربيت

محمود نوزرى

عضو دفتر همكارى حوزه و دانشگاه

رابطه دين و حوزه‏هاى مختلف معرفت‏بشرى نظيراقتصاد، حقوق، روانشناسى، جامعه‏شناسى، اخلاق وبويژه سياست از مباحث مهم و مطرح در مجامع علمى ومطبوعات كشور در دو دهه اخير بوده است و براى‏خوانندگان تا حدودى شناخته شده است اگر چه به حدلازم نرسيده است.

آنچه تاكنون بطور جدى مورد توجه پژوهشگران‏واقع شده است رابطه دين و تربيت (1) است. در مورد علت‏اين امر به نكات زير مى‏توان اشاره كرد:

نكته اول به چگونگى بيان قرآن و روايات در موردتربيت مربوط مى‏شود. قرآن با صراحت تمام رسالت‏خود را ارائه برنامه براى هدايت انسانها (2) و رسالت‏پيامبر(ص) را تلاوت قرآن و تعليم كتاب و تزكيه انسانهااعلام مى‏كند (3) و لذا در نگاه اول جايى براى طرح اين‏پرسش كه آيا دين براى تربيت انسانها برنامه ارائه كرده‏است و اين برنامه‏ها چه نيازهايى را در قلمرو تربيت‏برآورده مى‏سازد؟ باقى نمى‏گذارد.

نكته دوم. عدم انگيزه براى بحث از رابطه دين وتربيت در مقايسه با مباحثى از قبيل دين و سياست و دين‏و اقتصاد است. مباحث‏سياسى و اقتصادى بخاطر ويژگى‏خاص آنها و نيز ويژگى خاص جامعه كنونى ما مخاطبان‏زيادى را بخود جذب مى‏كند، و بنابراين طبيعى است‏صاحبان انديشه كه خود نيز حساسيتهايى در باب حاكميت‏دارند بيشتر به اين دست مسائل بپردازند.

نكته سوم به ماهيت دانش تربيت‏برمى‏گردد.پژوهشگران عمدة تجربى بودن دانشهايى مثل‏روانشناسى، اقتصاد و جامعه‏شناسى را مسلم مى‏انگارند وآنگاه رابطه دين با آنها را بررسى مى‏كنند، در حالى كه‏چنين فرض مسلمى در مورد تجربى بودن دانش تربيت‏وجود ندارد و هنوز در مورد تجربى بودن ترديد جدى‏وجود دارد.

به هرحال براى دست‏اندركاران امر تربيت در كشوردر مقام تصميم‏گيرى درباره مسائل تربيتى و اجراى‏برنامه‏هاى تربيتى همان پرسشهايى مطرح است كه براى‏سياستمداران و اقتصاددانان در مورد رابطه دين و سياست‏و دين و اقتصاد. وقتى از اسلامى كردن دانشگاهها ياآموزش و پرورش و يا فرهنگ عمومى جامعه سخن به‏ميان مى‏آيد بايد نظام تربيت اسلامى و چگونگى‏تاثيرگذارى آن بر برنامه‏ريزى تربيتى در سطح خرد وكلان، نظام مديريتى و ساختار اجرايى مشخص شود تا درنتيجه سياستگذاران و برنامه‏ريزان و مجريان بتوانندسياستها و برنامه‏هاى مناسب با آن را طراحى و اجراء كنند.

البته در اينجا متذكر مى‏شويم كه نگارنده ادعاى پاسخ‏نهايى و حتى قانع كننده بويژه با بضاعت كم علمى نداردآنچه‏در اينجامطرح خواهدشد در حدطرح مساله و فراهم‏كردن زمينه براى تامل و پژوهش بيشتر براى كسانى است‏كه در پى‏اسلامى كردن‏دانشگاههاو آموزش و پرورش‏اند.

در بررسى رابطه «دين و تربيت‏» يك مطلب مسلم‏است و آن اين است كه چگونه تربيت‏شدن و تربيت‏كردن بخشى از دين را تشكيل مى‏دهد. مدلول صريح‏بسيارى از آيات و روايات، چگونگى عمل پيامبر(ص)در برخورد با مردم و حتى كيفيت نزول قرآن كه همراه باملاحظات تربيتى بوده است مطلب فوق را اثبات مى‏كند.آنچه مورد سؤال است و مى‏تواند موضوع پژوهش قرارگيرد اين است كه مقدار بيان شده در دين چه نسبتى بامجموعه نيازهاى موجود در قلمرو تربيت دارد، آيا دين‏همه نيازهاى موجود در قلمرو تربيت را بر آورده مى‏سازديا بخشى را خود به عهده گرفته و بخشى را به عقل وتجربه بشرى واگذار كرده است؟ اگر چنين است كه دين‏برآورده كردن بخشى از نيازها را به عهده گرفته است، اين‏بخش چه ماهيتى دارد، چه سنخ نيازهاى تربيتى را برآورده مى‏سازد. قبل از ورود در اصل بحث و پاسخ به‏پرسشهاى مطرح شده توضيحى درباره مفهوم دين،تربيت و نيازهايى كه در قلمرو تربيت وجود دارد راهگشاخواهد بود.

دين

منظور از دين در اينجا دين اسلام است نه مطلق دين و هرگونه معرفتى كه منشا الهى و شهودى دارد. دين اسلام‏عبارت است از آنچه از جانب خداوند بوسيله حضرت‏محمد(ص) براى هدايت‏بشر فرستاده شده است ومجموعه قول، فعل و تقرير پيامبر(ص) و ائمه عليهم‏السلام‏كه به حكم حديث ثقلين بخشى از دين بشمار مى‏آيد.

تربيت

صاحب نظران در تعريف تربيت‏بسيار كوشيده‏اند وتاكنون صدها تعريف ارائه كرده‏اند، اين تعاريف را ازيك ديدگاه مى‏توان به دو دسته تقسيم كرد. دسته‏اى كه‏صاحبنظران ابتدا به بررسى ريشه لغوى تربيت و تطورمفهومى آن پرداخته و آنگاه با توجه به بينش خاص خوددوباره ماهيت انسان و جهان و جامعه و معرفت مفهوم‏مورد نظر خويش را از تربيت نتيجه گرفته است. فلاسفه،روانشناسان و جامعه‏شناسانى كه در صدد تعريف تربيت‏برآمده‏اند و نيز عمده عالمان و فيلسوفان تربيتى درتعريف تربيت همين طريق را پيموده‏اند.

دسته دوم تعاريفى است كه صاحبنظران با نظر به‏واقعيت‏هاى متناظر با اين مفهوم، به تجزيه و تحليل عناصردخيل در عمل تربيتى و انواع ارتباطى كه عناصر با هم‏دارند پرداخته و آنگاه تعريف مورد نظر خويش را بدون‏اينكه قالب بينش خاصى را گرفته باشد و در عين حال، باهر بينشى مى‏توان به آن محتوى داد ارائه كرده است. شايدبهترين تعريف از اين دست را گاستون ميالاره بدست داده‏است. «امر تربيتى، عملى است كه روى يك فرد ياگروهى از افراد اعمال مى‏شود يا عملى است كه فرد ياگروهى از افراد آن را مى‏پذيرند و حتى در جست و جوى‏آن هستند تا به تغييرى آنچنان عميق منتهى شود كه‏نيروهاى زنده جديدى در افراد پديد آيد و اين افراد خودبه صورت عناصر فعال اين عملى كه روى آنان اعمال‏مى‏شود در آيند.» (4)

رابطه دين و تربيت

اكنون بايد مشخص كنيم كه در اينجا دين را با كدام‏تعريف از تربيت مقايسه كنيم. از آنجا كه غرض ما دراينجا بررسى رابطه دين با هر يك از اجزا و عناصر وروابط موجود در عمل تربيت‏به صورت مجزا و يا درقالب يك برنامه و يك نظام است. بنابراين به مقايسه دين‏با دسته اول از تعاريف كه عموما تعريف به هدف تربيت‏است، نخواهيم پرداخت. در مورد دسته دوم كه در اينجابه مقايسه رابطه دين به آن خواهم پرداخت، همانطور كه‏اشاره شد بهترين تعريف را گاستون ميالاره بدست داده‏است. با توجه به اين تعريف، عناصر، اجزا و روابط زيردر تربيت قابل شمارش است.

1 - روش تربيتى و آن‏عملى است كه مربى براى رسيدن به هدف تربيت انجام‏مى‏دهد.

2 - هدف تربيتى و آن تغييرى است كه قرار است‏در متربى ايجاد شود.

3 - مربى: مربى كسى است كه تلاش‏مى‏كند تغيير را در متربى ايجاد كند.

4 - متربى: متربى كسى‏است كه عمل تربيت‏بر روى او اعمال مى‏شود.

علاوه بر چهار امر فوق كه به طور صريح از تعريف‏بدست مى‏آيد نيازمنديهاى ديگرى نظير تعيين محتوى وبرنامه درسى و مراحل تربيت در ضمن عمل تربيتى پيش‏مى‏آيد كه در تعريف به آن اشاره نشده است.

قبل از ورود در اصل بحث و بررسى رابطه دين با هريك از اجزاء و عناصر ذخيل در عمل تربيتى به تفكيك ويا در قالب يك برنامه و نظام تربيتى اشاره‏اى به روشهاى‏تعيين عناصر فوق و ارائه آنها در قالب يك برنامه و نظام‏تربيتى و انواع برنامه و نظام تربيتى و نيز مفهوم برنامه‏نظامند تربيتى ضرورى بنظر مى‏رسد.

تعيين عناصر فوق و ارائه آن در قالب يك برنامه ونظام‏تربيتى‏در معارف‏تربيتى به دو روش انجام گرفته است.

1 - روش تحليلى: منظور از روش تحليلى اين است كه‏عالم و فيلسوف تربيتى با نظر به ديدگاههايش درباره‏ماهيت هستى، انسان، جامعه، معرفت و ارزشها (تحليل‏محتواى مكتب) نيازهاى تربيتى را معين مى‏سازد. ازويژگيهاى برنامه تربيتى كه به اين صورت تدوين مى‏گردداين است كه ناظر به زمان، مكان و جامعه خاصى نيست ولذا از نوعى كليت هم برخوردار است. به عنوان نمونه‏مى‏توان از برنامه‏ها و نظريه‏هاى تربيتى كه با استفاده ازتحليل محتواى مكتب رئاليسم يا ايده‏اليسم يا پراگماتيسم‏بدست مى‏آيد و همچنين از مكاتب تربيتى كه نلر (5) درفصل سوم و چهارم و پنجم از كتاب آشنايى با فلسفه‏آموزش و پرورش بيان مى‏كند نام برد.

لازم به ذكر است كه مجموعه انديشه منتظم درباره‏تربيت كه ثمره روش تجربى باشد هنوز تدوين نگرديده‏است (6) و آنچه به عنوان نظريه‏هاى منتظم درباره تربيت‏مطرح است محصول روش تحليلى است.

2 - روش دوم اين است كه عالم تربيتى علاوه بر توجه‏به ديدگاههاى هستى شناسانه خود، به امكانات مادى ونيازها و شرايط عينى جامعه خود توجه مى‏كند و به طوردقيق و جزيى برنامه تربيتى را جهت رسيدن به اهداف‏ارائه مى‏كند.

عالم تربيتى در تدوين اينگونه برنامه‏ها، برنامه‏هاى‏آموزشى، نظام مديريت و سلسله مراتب مشاغل ومسؤوليتها، ساختمان و تاسيسات فيزيكى، بودجه وروشهاى ارزشيابى را بر اساس سياستها و اولويتهاى تعيين‏شده، معين مى‏سازد. برنامه‏ريزى و تعيين موارد ياد شده‏گاهى براى يك كشور يا چند كشور و گاهى براى سطح‏محدودتر مثل يك استان و شهرستان و حتى يك دبستان‏انجام مى‏گيرد. امروزه، همه كشورها داراى برنامه و نظام‏تربيتى به اين معنا هستند و اصولا وقتى از چگونگى‏طراحى نظام‏هاى تربيتى بحث مى‏شود طراحى نظام به‏همين معنا مراد است.

برنامه‏ها و نظريه‏هاى تربيتى را علاوه بر تقسيم‏بندى‏فوق (يعنى تقسيم به برنامه‏هاى مختص به جامعه خاص وغيرمختص به جامعه خاص) مى‏توان به برنامه‏ها ونظريه‏هاى نظامند يا غيرنظامند تقسيم كرد. مقصود ازبرنامه‏هاى نظامند، برنامه‏هايى هستند كه با توجه به هدف‏در نظر گرفته شده، شروط (7) زير را دارا هستند:

1 - همه اجزا و عناصر و انواع روابط بين اجزاء وعناصر مورد توجه قرار گرفته است.

2 - اجزا و عناصر از نوعى انسجام و هماهنگى‏برخوردارند. منظور از انسجام عدم تناقض و تعارض اجزابا هم است.

3 - مجموعه عناصر و مجموعه روابط عناصر با هم‏بوسيله نظريه‏اى توصيف و تبيين مى‏شود.

نظامهاى هنجارى كه از آن جمله نظام تربيتى است‏علاوه بر شرايط فوق كه شرايط عام نظامند و هر نظامى‏بايد آن را دارا باشد، چهار شرط ديگر كه دو شرط اول ازشروط مقوم نظام و دو شرط بعدى از شروط يك نظام‏هنجارى مطلوب است‏بايد دارا باشد: شرط اول اين است‏كه در مقام عمل، وقتى مكلف بين انجام دو يا چند امرمتحير مى‏ماند به او كمك مى‏كند تا وظيفه خود راتشخيص دهد. مثلا در يك نظام اخلاقى بيان مى‏شود كه‏راستگويى خوب است و دروغگويى بد اما مكلف درمقام عمل در راستگويى بخاطر ويژگى خاصى مثل اينكه‏راستگويى منجر به قتل شود ترديد مى‏كند. در اينجاوظيفه نظام اخلاقى است كه معيارى را براى رفع ترديدبيان مى‏كند.

شرط دوم توان مقابله با مسائل مستحدثه است، يك‏نظام هنجارى علاوه بر بيان مسائلى كه تاكنون پيش آمده‏بايد راهكارهايى براى برخورد با وضعيتهاى جديد دردرون آن تعبيه شده باشد.

شرط سوم اين است كه اهداف و مطلوبهاى آن براى‏مخاطب محسوس و ملموس باشد.

شرط چهارم اين است كه نظام بتواند به وجهى ازوجوه رجحان خود را بر نظامهاى ديگر اثبات كند.

با نظر به مطالبى كه در مورد برنامه‏ها و نظامهاى تربيتى‏گذشت، پرسشهاى تحقيق را به صورت واضحترى به‏شرح زير مى‏توان مطرح كرد:

1 - آيا در دين مجموعه‏اى از اصول و روشهاى‏نظام‏مند كه به روش تحليلى بدست مى‏آيد و در عين‏حال، اختصاص به جامعه خاصى ندارد ارائه كرده است؟به تعبير ديگر، آيا دين مشتمل بر برنامه نظام‏مند جاودانه‏براى خودسازى و ديگرسازى در سطح جامعه و خانواده‏و آموزشگاه مى‏باشد؟

2 - آيا دين در باب تربيت‏برنامه نظام‏مند ناظر برمسائل و نيازهاى تربيتى جامعه خاصى ارائه كرده است؟اگر دين به علت جاودانگى، چنين برنامه‏اى را ارائه‏نمى‏دهد آيا مفهوم آن اين است كه چنين برنامه‏اى به‏صفت دينى متصف نمى‏شود؟ اساسا چه رابطه و نسبتى‏بين نظام تربيتى جاودانه دينى و برنامه نظام‏مند تربيتى‏مختص به جامعه خاص است؟ چگونه مى‏توان نظام‏تربيتى دينى را به پيكره يك برنامه تربيتى خاص تزريق‏كرد تا واجد صفت دينى شود.

3 - آيا دين تشكيلات ادارى و اجرائى نظام‏مندخاصى را براى اجراى برنامه‏هاى خود طراحى كرده‏است؟ اگر چنين نيست آيا دين براى اجراى برنامه‏هاى‏خود هر نوع تشكيلات اجرائى و ادارى را مى‏پذيرد ياتعديلاتى را در آن بعمل مى‏آورد و ساختار اجرائى‏خاصى ايجاد مى‏كند.

دين و نظام تربيتى

همانطور كه اشاره شد اثبات يا نفى ارائه نظام تربيتى‏بوسيله دين و پاسخ به پرسشهاى فوق بطور مستقل وتفصيلى مدنظر صاحبنظران نبوده و لذا استدلالى در تاييديا رد آن نيز به طور مستقل ارائه نشده است.

آنچه بعنوان مقدمه و زمينه ورود در اين مبحث‏مى‏توان از آن كمك گرفت مباحث و استدلالهايى است‏كه در مورد حدود قلمرو دين و اثبات يا نفى نظام‏دهى‏بوسيله دين بطور عام يا در حوزه‏هاى خاص ديگرصورت گرفته است.

متفكران عموما بحث را با تعيين قلمرو دين به يكى ازدو روش درون‏دينى يا برون‏دينى يا هر دو شروع مى‏كنندو آنگاه با توجه به ديدگاه مورد تاييد مشخص مى‏كنند كه‏چه نيازهايى بوسيله دين برآورده مى‏شود و با چه مدلى‏مى‏توان آن را از دين استكشاف كرد.

ما نيز در اينجا با تعيين حدود قلمرو دين و تعيين نوع‏انتظار خويش از دين از دو منظر درون‏دينى و برون‏دينى‏به سؤالهاى مطرح شده در مورد رابطه دين و تربيت ونظام تربيتى پاسخ مى‏گوييم.

1- تعيين قلمرو دين به روش درون دينى: منظور ازروش درون دينى اين است كه وظايف دين را در ارتباطبا برآوردن نيازهاى تربيتى يا غيرتربيتى، با رجوع به آيات‏و رواياتى كه در مقام بيان وظايف دينى هستند معلوم‏سازيم.

در اين رابطه آيات و روايات فراوانى هست كه‏مى‏توان آنها را به دو دسته تقسيم كرد، دسته اول آيات ورواياتى است كه قلمرو وسيعى را براى دين اثبات مى‏كنندو بر اين مطلب كه در قرآن چيزى فروگذار نشده و بيان هرچيزى در قرآن و سنت آمده دلالت دارند. مانند دو آيه‏«تبينا لكل شى‏ء (8) » و تفصيل كل شى‏ء (9) كه دلالت دارد براين كه قرآن نسبت‏به هر چيزى حالت روشنگرى دارد وچيزى از مسائل فردى و اجتماعى و دانشهاى مختلف‏نيست مگر اينكه قرآن آنرا معلوم ساخته است.

البته روشنگرى قرآن نسبت‏به همه چيز به اين‏صورت تبيين مى‏شود كه بخشى در خود قرآن آمده وبخشى بوسيله پيامبر(ص) و ائمه عليهم‏السلام بيان شده‏است. اين مطلب را مى‏توان از آيه «لتبين للناس ما نزل‏عليهم‏» (10) كه وظيفه پيامبر(ص) را بيان و روشن كردن قران‏مى‏داند و دو روايت زير استفاده كرد «آيا هر چيزى دركتاب و سنت پيامبر(ص) وجود دارد يا چنين مى‏پندارند؟گفت پندار نيست هر چيزى در كتاب سنت پيامبر- صلى‏الله عليه و آله - وجود دارد (11) » «من خبر از آسمان وزمين و گذشته و آينده دارم. آنچه را مى‏دانم از قرآن‏گرفته‏ام، زيرا قرآن است كه مى‏گويد: تبينا لكل شى (12) »

دسته دوم آيات و رواياتى است كه قران را كتاب‏هدايت معرفى مى‏كنند و هدف از نزول قران را معلوم‏مى‏سازند مانند آيات بقره / 2 و مائده 15 و 16.

علامه طباطبايى(ره) بعد از بيان اختلاف لغويين ومفسرين در مورد معناى هدايت مى‏گويد «هدايت‏به‏معناى نشان دادن غايت و راه رسيدن به غايت است نه‏ايصال الى المطلوب (13) » بنابراين، وقتى گفته مى‏شود كه قران‏مايه هدايت تقواپيشگان است‏يا قران انسان را به سوى نورو صراط مستقيم هدايت مى‏كند، مراد اين است كه قران‏هم غايات و هم روشهاى رسيدن به غايات را نشان‏مى‏دهد.

بين دسته اول كه قرآن را بيانگر همه چيز و دسته دوم‏كه قرآن را كتاب هدايت معرفى مى‏كند مى‏توان گفت درجمع دسته اول ناظر به كميت مسائل بيان شده در قرآن ودسته دوم ناظر به محتواى كتاب است. مثل اينكه گفته شوداين كتاب درباره علم فيزيك است و بعد گفته شود كه اين‏كتاب، همه چيز را بيان كرده است، مفهوم اين دو جمله‏اين است كه اين كتاب درباره علم فيزيك جامع و كامل‏است. به تعبير اصوليون دسته اول عام و دسته دوم خاص‏است و عموميت كل در «تبينا لكل شى‏» محدود به مسائل‏مربوط به هدايت انسانها مى‏شود. بنابراين جمع بين دودسته آيات و روايات اين است كه بگوييم قرآن در قلمروهدايت انسانها همه چيز را بيان كرده است.

آياتى كه وظايف پيامبر(ص) را در مقابل مردم بيان‏مى‏كند نيز چيزى بيش از تلاوت كتاب و تزكيه و تعليم‏كتاب و حكمت‏به غرض خارج كردن آنها از ضلالت‏اثبات نمى‏كند (14) . اما پرسشى مهمى كه در اينجا مطرح‏مى‏شود اين است كه آيا قرآن همه چيز را در قلمرومسائل مربوط به هدايت انسانها بيان كرده است‏يا نه؟

عمده صاحبنظرانى كه به اين مبحث پرداخته‏اند بخاطرآگاهى از پيامدهاى قول به جامعيت دين در همه علوم‏و در همه مسائل فردى و اجتماعى و نيز آياتى كه قرآن‏را كتاب هدايت معرفى مى‏كند جامعيت قرآن را به مسائل‏مربوط به هدايت انسانها محدود كرده‏اند ولى بعد متوجه‏شدند كه حتى قرآن در همين محدوده نيز بسيارى‏از مسائل مورد نياز را بيان نكرده است. مثلا فخر رازى‏در ذيل آيه «تبينا لكل شى‏ء» و در توجيه اينكه چرا درقرآن بسيارى از فروع احكام ذكر نشده است در حالى كه‏قرآن ادعاى جامعيت دارد به برائت ذمه تمسك مى‏جويدومى‏گويد هر چيزى كه در قرآن بيان نشده است اصل‏اوليه در مورد آن برائت ذمه است. برخى ديگر ازمفسرين به عدم بيان برخى مسائل مهم كلامى يا بيان غيرواضح در مورد مسائلى مثل جبر و اختيار و قضا و قدراشاره كرده‏اند.

صاحب الميزان در ذيل آيه 89 نحل در توضيح تبيان‏بودن قرآن براى هر چيزى معتقد است‏بيان قرآن در موردمسائل مربوط به هدايت انسانها در جايى ضرورى است‏كه مردم به آن نياز داشته باشند و اگر مساله مربوط به‏هدايت است و مردم با عقل خود مى‏توانند آن را درك‏مى‏كنند ضرورى نيست كه قرآن آن را بيان كند.

مطلبى كه فهم آن تا اندازه‏اى مشكل است اين است‏كه قرآن گاهى از مسائلى مثل طلاق يا اختلاف زوجين‏و امور عقلانى ديگرى بحث كرده است ولى مسائل‏بسيارى در قلمرو هدايت مطرح است كه يا به ذكر كليات‏يا به بيان ايهام گونه‏اى اكتفاء كرده و يا اصلا بيان‏نكرده است.

بنابراين، آنچه به طور قطع مى‏توان ادعا كرد اين است‏كه قرآن هر چيزى را كه در قلمرو هدايت انسانها بيان آن‏لازم است و از غيرطريق وحى ممكن نيست معلوم كرده‏است ولى موارد ديگر را بعضى معلوم كرده و بعضى را به‏انسانها واگذار كرده تا با تلاش و كوشش عقلانى خود آن‏را دريابند.

البته برخى نه با تمسك به آيات و روايات بلكه باتمسك به سيره پيامبر(ص) در تشكيل حكومت و اداره‏امور اقتصادى، تربيتى و سياسى معتقد مى‏شوند كه دين‏بايد در عرصه‏هاى مختلف حيات اجتماعى نظام خاصى‏را ارائه كند، همانطور كه پيامبر(ص) با توجه به شرايطمكانى و زمانى آن روز و نيز اصول و مبانى دينى، نظامى‏را براى اداره امور اجتماعى جامعه اسلامى آن زمان‏سامان داد. در مورد اين دليل و مراد كسانى كه از اين دليل‏براى اثبات نظام‏دهى بوسيله دين استفاده كرده‏اند، توضيح‏خواهم داد.

بعد از معلوم كردن ديدگاه خود درباره قلمرو دين‏نوبت‏به بررسى رابطه دين با هريك از اجزا و عناصرموجود در عمل تربيتى برنامه‏ها و نظامهاى تربيتى‏مى‏رسد ولى از آنجا كه همين بررسى و سنجش را پس‏از تعيين قلمرو دين از نگاه برون‏دينى نيز خواهيم داشت‏و احتمالا بعضى مباحث تكرار خواهد شد بحث را به بعداز تعيين قلمرو دين از نگاه برون‏دينى موكول مى‏كنم.

2 - تعيين قلمرو دين به روش برون‏دينى:

منظور از روش برون‏دينى اين است كه قلمرو دين باسنجش عقلانى و داورى عقل نه با رجوع به متون دينى‏معين سازيم. سنجش و داورى عقل با درنظر گرفتن‏نيازهاى متنوع و متكثر انسان و تجزيه و تحليل آنهاصورت مى‏گيرد. عقل با مشخص كردن انواع نيازها ونيازهايى كه عقل و حس از فهم آن ناتوانند قلمرو دين رامعين مى‏سازد. در اين زمينه نظريه‏هاى مختلفى ارائه شده‏است.و به طور مى‏توان آنها را به دو دسته اقلى و اكثرى‏تقسيم كرد. با توضيح اجمالى و نقد و بررسى چند نظريه‏كه بعضى اكثرى و بعضى اقلى‏اند، ديدگاه خود را در اين‏باره معلوم خواهم كرد.

نظريه شهيد صدر و شهيد مطهرى: شهيد صدرضمن تقسيم‏بندى‏نيازهاى‏انسان به‏نيازهايى كه عقل ازسامان‏دهى به آن عاجزان و نيازهايى كه عقل انسان درسامان‏دهى به آن توانمند است نيازها و مسائل زير را به‏عنوان مسائلى كه عقل از سامان‏دهى به آن عاجز است نام‏برد.

«1. انسان بر حل تعارض منافع شخصى خويش بامنافع جامعه توانا نيست.

2. انسان به تمامى استعدادهاى‏خود از مهالك خويش آگاهى ندارد و اگر به حال خويش‏رها شود در چاه شهوات حيوانى خويش غرق مى‏شود.

3. انسان در تشخيص نظام اصلح اجتماعى عاجز است واگر هم آنرا درك كند از تطبيق آن عاجز است.

شهيد صدر با لحاظ اين امور كاركردهاى زير را براى‏دين بر شمرده است.

1 - دين نظام به عنوان راهنماى‏مطمئن و آگاه انسان را به سوى كمال مطلق و عالم معناهدايت مى‏كند

2 - دين نظام اصلح اجتماعى را به مامى‏شناساند و در تطبيق آن به ما يارى مى‏رساند.

3 - دين‏بايد حاكم و شيوه حكومت را بر اساس مبناى دينى معلوم‏كند». (15)

با نظر به اين باورها شهيد صدر مى‏كوشد نظام‏اقتصادى دينى را توضيح دهد. به نظر وى نظام اقتصادى‏از دو ركن اساسى تشكيل شده است:

1 - اصول ثابت نظام‏كه از طريق نصوص يا مراجعه به احكام فقهى و كشف‏زيربناى آنها بدست مى‏آيد.

2 - منطقة الفراغ: يعنى جايى‏كه شارع در آنجا حكمى ندارد و حاكم اسلامى با نظر به‏اصول ثابت و شرايط زمانى و مكانى حكم آنها را معل وم‏مى‏دارد. ثمره اين ديدگاه بيان روشهاى كلى حل مسائل‏اقتصادى‏است. روشهايى كه در ارتباط با عدالت اجتماعى‏ديده مى‏شوند و عدالت اجتماعى را تامين مى‏كند. (16)

نتيجه‏اينكه شهيد صدر در مقام استدلال حضور جدى‏و همه‏جانبه دين را در عرصه‏هاى مختلف حيات اجتماعى‏اثبات مى‏كند ولى در مقام بيان آنچه دين در حوزه اقتصادمشتمل بر آن است‏به بيان جهتگيريهاى كلى كه بخشى ازآن از نصوص دينى و بخشى ديگر با توجه به اصول ثابت‏دينى و زمان و مكان بدست مى‏آيد اكتفا كرده است.

شهيد مطهرى با تجزيه و تحليل نيازهاى انسان معتقدمى‏شود «يك سلسله حقايق و يك راههايى هست كه‏انسان به آنها احتياج دارد، نه غريزه به آن حقايق‏راهنمايى مى‏كرد نه حس و عقل مى‏تواند راهنمايى بكند،اينجاست كه وحى به كمك انسان مى‏آيد و او راراهنمايى مى‏كند» (17) به نظر ايشان دين، متمم و مكمل عقل،حس و غريزه است; يعنى مرز دين از جايى شروع‏مى‏شود كه عقل، حس و غريزه از رهنمودن به آنجا عاجزو ناتوانند. ايشان دو مساله مشخص را به عنوان مسائل‏متعلق به قلمرو دين ذكر مى‏كند: مساله اول شناساندن‏مصالح اجتماعى است و مساله دوم شناساندن امورى‏است كه انسان را در رسيدن به سعادت معنوى و كمالات‏انسانى يارى مى‏رساند «انبياء براى [دو] كار آمده‏اند هم اورا به مصالح اجتماعى راهنمايى كنند و هم يك قدرتى بروجودش سلطه مى‏كند به نام «ايمان‏» كه به حكم اين‏قدرت آن مصالح اجتماعى را اجرا مى‏كند» (18) . شهيدمطهرى در تلاش براى تفكيك قلمرو دين از قلمرو حس‏و عقل نيازهاى انسان را به دو دسته نيازهاى ثابت ونيازهاى متغير و تابع شرايط زمان و مكان تقسيم مى‏كند وآنگاه بيان مى‏كند كه وظيفه دين معلوم كردن نيازهاى‏ثابت و لايتغير است «از خصوصيات دين اسلام اين است‏كه هميشه روى حاجات ثابت انسانى مهر زده است، اماحاجتهاى متغير را تابع حاجتهاى ثابت قرار داده است‏» (19) شهيد مطهرى اين مطلب را كه دين اسلام چون امع‏است‏بايد در جزئيات هم تكليف معينى معلوم كرده باشدرد مى‏كند و مى‏گويد «اتفاقا جامعيت دين ايجاب مى‏كندكه اساسا در بسيارى امور دستور نداشته باشد نه اينكه هيچ‏دستورى نداشته باشد بلكه دستورش اين است كه مردم‏آزاد باشند». (20)

بنابراين شهيد مطهرى وظيفه دين را بيان مسائل فردى‏و اجتماعى در محدوده احتياجات ثابت‏بشرى در بخشى‏كه عقل و حس و غريزه نمى‏توانند انسان را راهنمايى كندمى‏داند.

آنچه ديدگاه شهيد مطهرى را بيشتر روشن مى‏كندتلاش وى براى كشف نظام اقتصادى اسلام است. وى دركتاب نظرى به نظام اقتصادى اسلام تلاش مى‏كند كه‏روشهاى اقتصادى اسلام را در يك نگاه تطبيقى باسرمايه‏دارى و ماركسيسم نشان دهد. روشهايى كه وى درفصل آخر كتاب تحت عنوان روشهاى اقتصادى اسلام‏ذكر مى‏كند چيزى بيش از روشهاى كلى حل مسائل‏اقتصادى اسلام كه شهيد صدر بيان مى‏كند نيست كه البته بامبناى وى هماهنگ است.

از بين نظريه‏هاى مطرح شده در سالهاى اخير، دونظريه كه يكى جانب افراط را پيموده و ديگرى جانب‏تفريط، بيان خواهم كرد. تفاوت اين دو نظريه با نظريه‏شهيد مطهرى و شهيد صدر در اين است كه ابعاد وجوانب مختلف مساله بيشتر براى اينها روشن شده و دقيقاناظر به سؤالهايى است كه ما در آغاز بحث مطرح كرديم.

نظريه آقاى سروش: سروش همانند شهيد مطهرى‏معتقد است كه خداوند دين را براى تعطيل كردن عقول‏بشر نفرستاده است‏بلكه دين براى تكميل و جبران نقصان‏عقل و حس آمده است. وى دو مساله را به عنوان مسائل‏متعلق به قلمرو دين ذكر مى‏كند، اول مسائلى است كه فهم‏آنها از تجربه بشرى بيرون است نظير مساله معاد و جهان‏پس از مرگ كه اگر انبياء از آن خبر نمى‏دادند به هيچ وجه‏تجربه بشرى نمى‏توانست آن را درك كند.

دوم مسائلى است كه تجربه كردن و فهم آن به نابودى‏تجربه كننده منتهى مى‏شود. در غير اين دو مساله كه درواقع مسائل مربوط به سعادت اخروى است، تدبير حيات‏بشرى به عهده عقل انسانها واگذار شده است. مراد از عقل‏انسانها تجربه تاريخى و فعلى بشر است. (21) بر اساس اين مبناوى معتقد مى‏شود كه چگونه بايد حكومت تشكيل داد،اداره كومت‏بايد به چه روشى انجام گيرد، با مشكلات‏و مفاسد اجتماعى چگونه دست و پنجه نرم كرد، قدرت‏سياسى را در جامعه دينى چگونه مهار كرد، عدالت‏اجتماعى را چگونه بوجود آورد پرسشهايى است كه به‏شرع و دين مربوط نيست. بايد روش و نظام آنها را ازانديشه و تجربه بشرى و به كارگيرى خرد سود بجوئيم ونظام عقلانى متكى بر استعدادها و حضور بى‏وقفه مردمى‏فراهم ساخت. (22)

نظريه آية‏الله جوادى آملى: اين نظريه كه نظريه‏حداكثرى در باب قلمرو دين است. قلمرو بسيارگسترده‏اى را براى دين اثبات مى‏كند. دين از سويى همه‏نيازهاى ثابت و متغير فردى و اجتماعى را برآورده‏مى‏سازد و از سوى ديگر تفسير و تبيين همه علوم اعم ازعلوم فلسفى و علوم تجربى طبيعى و تجربى انسانى را به‏عهده گرفته است.

وى براى اثبات نظريه خود به برهان ابن‏سينا در شفا وتوضيح تكميلى محقق طوسى در اين باره استناد مى‏كند.خلاصه برهان با بيان و تقرير خود صاحب نظريه چنين‏است «انسان نمى‏تواند همانند ديگر حيوانات به صورت‏مستقيم از طبيعت‏بهره‏بردارى كند. او براى حداقل زندگى‏نيازمند خوراك، پوشاك و مسكنى است كه از طريق‏تصرف و دخالت در طبيعت تهيه مى‏شود و اين همه،بدون همكارى و هميارى و هماهنگى با ديگران آماده‏نمى‏شود، هميارى و هماهنگى افراد نيازمند به اجراى‏قوانين معين و مشخص است و اين قوانين براى اينكه‏زندگى اجتماعى را تامين كند بايد بر اساس آگاهى نسبت‏به مصالح همگانى بوده و همچنين به دور از هوى وهوسهايى باشد كه به دنبال كسب منافع شخصى و گروهى‏باشد و... و قانون معصوم از خطا، مصون از هوس تنهاتوسط انسان معصومى كه متكى به وحى الهى است ازذات اقدس پروردگار دريافت مى‏شود». (23)

محقق طوسى مى‏گويد اگر ما آخرت را بر سر دنياكنيم و زندگى دنيوى و اخروى را با هم لحاظ كنيم برهان‏ابن‏سينا تمام است و الا براى نظم دادن به زندگى دنيوى‏نيازى به‏قانون معصوم‏از خطاو مصون از هوس كه از طريق‏وحى دريافت‏شود نداريم. دليل آن توانمنديهاى ملتهاى‏غيرمسلمان در نظم دادن به زندگى دنيوى خويش است.

صاحب نظريه درباره شيوه برآوردن نيازهاى مختلف‏بوسيله دين در حالى كه بسيارى از آنها در دين بيان نشده‏است دو راه پيشنهاد مى‏كند. يك راه بكارگيرى روش‏اجتهادى و قول به اجراى حديث «علينا القاء الاصول وعليكم بالتفريع‏» در همه علوم است. (24) راه دوم اثبات‏حجيت‏شرعى براى احكام عقلى است.

نتبجه: به اعتقاد ما در بررسى مساله از منظر برون‏دينى به همان نتيجه‏اى مى‏رسيم كه در بررسى مساله ازمنظر درون دينى رسيديم و آن اين است كه بيان همه‏نيازها در دين نيامده و با رجوع به متون دينى نمى‏توان‏همه نيازها را برآورده كرد. براى اثبات مدعاى فوق تقريردقيق محل نزاع بين نظريه‏هاى مختلف در ابتدا ضرورى‏بنظر مى‏رسيد. نظريه‏هايى كه تاكنون بيان شد بر اين مطلب‏كه دين متمم و مكمل عقل است و وظيفه دين بيان مسائلى‏است كه انسان بوسيله عقل و حس نمى‏تواند آن را درك‏كند يا اگر درك كند راههاى رسيدن به آن را نمى‏تواندنشان دهد اتفاق نظر دارند، به تعبير ديگر بين نظريه‏هاى‏مختلف نزاع كبروى وجود ندارد و اين قضيه كلى (هرنيازى كه برآوردن آن از عهده عقل برنمى‏آيد بعهده دين‏است) مورد قبول آنهاست.

همچنين نزاعى در صغراى استدلال در بعضى مواردوجود ندارد. همه نظريه‏ها بر اين باورند كه مسائلى نظيرمساله معاد و راههاى رسيدن به سعادت اخروى و برخى‏مصالح اجتماعى بوسيله حس و عقل درك نمى‏شود وبنابراين معلوم نمودن آنها وظيفه دين است.

اختلاف نظريه‏ها در مورد اثبات قلمرو وسيعترى بيش‏از مقدار فوق براى دين است مثلا شهيد صدر ارائه نظام‏اصلح اجتماعى و آية‏الله جوادى آملى علاوه بر آن، بيان‏همه علوم تجربى انسانى و طبيعى را وظيفه دين مى‏داند.

براى داورى درباره ادعاهاى فوق بايد بين مقام‏استدلال و استكشاف تفكيك كرد.

در مقام استكشاف بين نظريه‏هاى اقلى و اكثرى‏تفاوت چندان محسوسى مشاهده نمى‏شود، زيرا كه‏نظريه‏هاى اكثرى در مقام استكشاف نظام دينى يا ادعاهاى‏ديگر با اين مشكل مواجه مى‏شوند كه بسيارى از مدعاهابطور صريح يا ضمنى در متون دينى يافت نمى‏شود و به‏اين خاطر بعضى قائل به منطقة الفراغ و بعضى معتقد به‏اجراى حديث «علينا القاء الاصول و عليكم بالتفريع‏» وبرخى قائل به حجيت‏شرعى احكام عقلى و دينى بودن‏آنها مى‏شوند كه مفهوم دقيق آن واگذارى حل برخى ازمسائل اجتماعى و دنيوى به عقل بشرى است.

در مقام استدلال نه برهان ابن‏سينا و نه بيان شهيد صدردلالت‏بر مدعا ندارد اينكه دنيا مزرعه آخرت است (الدنيامزرعة الاخره) و سعادت اخروى از خلال زندگى دنيوى‏بدست مى‏آيد و اينكه انسان از همه مهالك خويش آگاه‏نيست و يا ناتوان بر جمع بين منافع شخصى و اجتماعى‏است تنها مطلبى كه اثبات مى‏كند اين است كه دين بايدبرخى مصالح فردى و اجتماعى كه در زندگى اخروى‏تاثير دارد توضيح دهد.

اگر ادعا شود چنانكه ادعا كرده‏اند كه هيچ عملى‏خالى از يكى از احكام شرعى (وجوب، حرمت، مكروه،مستحب، مباح) نيست و بنابراين وظيفه دين است كه آن‏را مشخص كند، تفكيك بين مفهوم برنامه‏ريزى جهت‏بهبود وضعيت فردى و اجتماعى و مفهوم خالى نبودن‏افعال انسان از يكى از احكام شرعى، مساله را روشن‏مى‏كند. مفهوم خالى نبودن افعال انسان از يكى از احكام‏شرعى اين نيست كه دين به ما برنامه مى‏دهد و راه حل‏برآوردن همه نيازها و مسائل و مشكلاتى كه جامعه امروزه‏ما با آن درگير است نشان مى‏دهد، مفهوم آن اين است كه‏بعد از ارائه راه حل و برنامه، از آنجا كه برنامه بوسيله انسان‏به مرحله اجرا در مى‏آيد و در واقع فعلى از افعال انسان‏است، دين مى‏تواند حكم به جواز يا عدم جواز آن راصادر كند. بعلاوه ادعاهاى فوق همانگونه كه برخى ازمتفكران متذكر شده‏اند با جاودانگى دين و اينكه خداونددين را براى شكوفايى عقل بشر فرستاده نه تعطيلى آن‏مناقات دارد.

تا اينجا انتظار برآورده شدن همه نيازها بوسيله دين‏نفى گرديد ولى نيازهايى كه بوسيله دين برآورده مى‏شودبه طور دقيق مشخص نشد. بيان شهيد مطهرى در اينكه‏دين نيازهاى ثابت انسانى را برآورده مى‏سازد يا بيان‏آقاى سروش در اينكه دين به دنيا در جايى كه دنيا ممد يامزاحم سعادت اخروى است توجه دارد با نوعى ابهام‏همراه است و وظيفه انسان را در مقام عمل معلوم‏نمى‏سازد. مشكل از آنجا ناشى مى‏شود كه وجوه دنيوى واخروى با هم آميخته است و هر وجهى كه به عنوان وجه‏فقط دنيوى يا وجه فقط اخروى نام ببريم اثبات آن دشواراست و جاى چون و چرا دارد و همچنين است تفكيك‏نياز ثابت از متغير. به نظر ما لازم است ابتدا نيازهاى انسان‏در ابعاد مختلف سياسى، اقتصادى، تربيتى به طور دقيق‏تعريف، شود (چنانچه ما در آغاز بحث نيازهاى تربيتى رابرشمرديم) و آنگاه رابطه دين با آنها سنجيده شود. بيان‏ملاكهاى كلى مثل اينكه دين حاجات ثابت انسانى رابرآورده مى‏سازد گرچه تا حدودى در تعيين مرز بين‏وظيفه دين و عقل مفيد است ولى كافى نيست.

بررسى رابطه دين با نظام تربيتى و با هريك از اجزا و عناصر موجود در عمل تربيتى:

در اين قسمت تلاش خواهم كرد پرسشهاى مطرح‏شده درباره نسبت دين با نظام تربيتى (به سه مفهومى كه‏قبلا توضيح داده شد) و نيز نسبت دين با هر يك از اجزا وعناصر موجود در عمل تربيتى را (مربى، متربى، اصول وروشهاى تربيتى و...) توضيح دهم.

از مباحث گذشته درباره قلمرو دين روشن شد كه‏دين بيان و توضيح همه نيازهاى انسان را بعهده نگرفته‏است، دين تنها توضيح مسائلى را بعهده گرفته است‏كه اولا مربوط به هدايت انسان باشد و ثانيا بيان آن‏بوسيله عقل و حس ممكن نباشد. بنابراين، نبايد از دين‏ارائه نظام تربيتى به معناى بيان همه عناصر و بيان انواع‏روابط بين عناصر و توجيه آنها و يا توضيح كامل و جامع‏هر يك از اجزا و عناصر دخيل در عمل تربيتى را انتظارداشت. اگر يك نظام تربيتى يا توصيف هر يك از عناصرنظام به جدولى كه از مربعهاى خالى متعددى تشكيل شده‏است تشبيه كنيم دين تنها بعضى از مربعهاى خالى را پرمى‏كند و پر كردن بقيه بوسيله دين ضرورتى ندارد.«ضرورت ندارد» به اين معنا است كه ممكن است‏مربعهاى خالى به وسيله دين پر شود و ممكن است‏پر نشود و در اين صورت نياز به كمك گرفتن از عقل‏و تجربه بشرى باشد.

با توجه به مطلب فوق دو سؤال مطرح مى‏شود. سؤال‏اول درباره چگونگى دخالت دين در تدوين نظام وتوضيح هر يك از اجزا و عناصر است. آيا دين در تدوين‏نظام و توضيح عناصر هميشه به يك صورت دخالت‏مى‏كند و مربعهاى خالى مشخصى را پر مى‏كند يا صورمختلفى براى آن امكان دارد، اگر صور مختلفى امكان‏دارد، در هر صورت كدام بخش از يك نظام و چه نوع‏توضيحى درباره هر يك از اجزا و عناصر به عهده‏مى‏گيرد؟ سؤال دوم اين است كه آيا نظامى كه بخشى ازآن با كمك گزاره‏هاى دينى و بخشى ديگر با كمك‏معرفت‏بشرى تدوين مى‏گردد به صفت دينى متصف‏مى‏شود و آيا مى‏توان آن را نظام دينى ناميد؟

در مورد سؤال اول صاحبنظران صور مختلفى رادرباره چگونگى دين در تدوين نظام مطرح كرده‏اند:

صورت اول اين است كه بگوييم در دين يك نظام‏تربيتى نهان است و وظيفه ما كشف آن است. گاهى اين‏فرض به اين صورت بيان مى‏شود كه وراى گزاره‏هاى‏تربيتى به ظاهر پراكنده‏اى كه در متن كتاب و سنت وجوددارد، اصول كلى نظام‏مندى وجود دارد كه بر اساس آنها،اين گزاره‏ها بيان شده است. ظاهرا مقصود شهيد صدر ازنظام دينى چنين معنا و مفهومى است. تلاش وى دراقتصادنا اين است كه با استفاده از نصوص دينى و احكام‏فقهى كه در باب تجارات و معاملات بيان شده به‏زيربناهاى آنها كه به نظر ايشان نظامند است و نظام‏اقتصادى اسلام را تشكيل مى‏دهد برسد.

صورت دوم اين است كه دين مواد خام نظام‏سازى رافراهم كرده و ما با گردآورى و صورت‏بندى آنهامى‏توانيم نظام تربيتى بدست دهيم. تفاوت اين فرض بافرض قبلى در اين است كه در فرض قبلى در جستجوى‏نظامى باشيم كه خداوند در وراى گزاره‏هاى تربيتى لحاظكرده است و در اين فرض اجزا و عناصر از دين گرفته‏شده است و صورت‏بندى و نظام‏دهى كار ذهن و عقل‏ماست و لذا نظامهاى متفاوت بر حسب اهداف مورد نظرمى‏توانيم داشته باشيم.

صورت سوم اين است كه نظام‏سازى كار عقل وتجربه بشرى است ولى بى‏رابطه با دين هم نيست دين ياپيش از نظام‏سازى پيشفرضهاى تدوين نظام را تامين‏مى‏كند يا پس از نظام‏سازى سازگارى يا ناسازگارى آن رابا اصول پذيرفته شده دينى معلوم مى‏سازد. جدول زيرفروض مختلف مساله را با توجه به صور مختلف دخالت‏دين از يك سو و معانى مختلف نظام و انواع عناصر واجزا موجود در عمل تربيتى كه در آغاز بحث‏به آنهااشاره شد نشان مى‏دهد.

در مورد سؤال دوم پاسخ مثبت است و ظاهرا مقصودبسيارى از متفكران كه مدعى نظام دينى هستند اين‏معناست كه ما به اندازه‏اى كه از دين انتظار كمك مى‏رودكمك بگيريم نه اينكه دين همه اجزا، عناصر و روابط‏عناصر را با هم توصيف و با كمك نظريه‏اى تبيين كند.بنابراين همه صور مطرح شده به دينى بودن متصف‏مى‏شوند ولى مقدار و چگونگى دخالت دين در تدوين‏آنها متفاوت است، نكته‏اى كه از مطالب فوق استفاده‏مى‏شود اين است كه نزاع در اثبات يا نفى نظام دينى تاقبل از تعيين انتظار از نظام دينى و مقدار دخالت دين درنظام‏سازى نزاع لفظى است و متاسفانه چنين نزاعى فراوان‏پيش آمده است.

در بررسى چگونگى دخالت دين در تدوين نظام وتوضيح اجزا و عناصر همانطور كه از جدول معلوم‏مى‏شود 35 صورت قابل بحث و بررسى است. اما بخاطراينكه نوشتار حاضر قرار است در حد يك مقاله در مجله‏آماده شود و چنين زمينه‏اى اجازه بحث و بررسى همه‏صور را نمى‏دهد، از بين صور مختلف دينى كردن نظام ويا اجزا آن، صورت دوم (دين مواد خام نظام‏سازى رافراهم كرده است و...) و از بين نيازهاى موجود در قلمروتربيت، نظام تربيتى به سه مفهومى كه گذشت در نظرمى‏گيريم و به مقايسه و بررسى آنها مى‏پردازيم. منظور ازبررسى و مقايسه، معلوم ساختن اين مطلب است كه دين‏در تدوين كدام‏يك از سه صورت تدوين نظام تربيتى‏بيشتر دخالت مى‏كند و بخش بيشترى از آن را توضيح‏مى‏دهد و چگونه اين دخالت (توضيح و تبيين اجزا وعناصر) صورت مى‏گيرد.

به طور قطع دين بيشترين نقش را در تدوين نظام‏تربيتى جاودانه و غيرناظر به مسائل و نيازهاى زمان يامكان خاص بازى خواهد كرد. اين مطلب از لوازم قول به‏جهانى بودن و جاودانگى دين اسلام است. زيراجاودانگى اسلام قرآن (و ما هو الا ذكر للعالمين. 52 قلم)و پيامبرى(ص) كه مايه رحمت‏براى جهانيان است (ماارسلناك الا رحمة للعالمين. 107 انبياء) مقتضى است كه‏دستورات هدايتى قران چه در ارائه غايات و چه در ارائه‏طريق براى رسيدن به غايات، دستوراتى باشد كه با قطع‏نظر از ويژگيهاى زمانى و مكانى، نيازهاى انسانها رابرآورده و مشكلات او را برطرف كنند.

مطلب فوق به اين معنا نيست كه دين در تدوين نظام‏به معناى دوم (نظام تربيتى تدوين شده براى جامعه خاص)و سوم (نظام تشكيلاتى و ادارى تربيتى) دخالت نمى‏كند.دين بخشهايى از نظام به معناى دوم و سوم را تامين‏مى‏كند ولى در مقايسه با نظام به معناى اول دخالت دين‏كمتر و دخالت عقل بيشتر مى‏شود. براى روشن شدن‏مطلب لازم است رابطه نظام به سه مفهومى كه براى آن‏ذكر شد توضيح داده شود: نظام به سه مفهومى كه براى آن‏ذكر شد، در واقع، سه مرحله تكوين و توليد انديشه‏تربيتى، تبديل شدن انديشه به برنامه و ظهور برنامه دريك قالب اجرايى را نشان مى‏دهد. نظام تربيتى به معناى‏اول مرحله تكوين و توليد انديشه تربيتى (مكتب تربيتى)است‏به اين معنا كه فيلسوف و مربى تعليم و تربيت‏با توجه‏به بينشهاى كلى خويش درباره هستى، انسان و جامعه،اهداف، اصول و روشهاى تربيتى را به روش تحليل محتوادر حالى كه ناظر به زمان، مكان و جامعه خاصى نيست‏معلوم مى‏كند. نظام تربيتى به معناى دوم مرحله‏اى است كه‏با توجه به امكانات مادى و نيازها و شرايط عينى جامعه وبا توجه به مكتب تربيتى مورد قبول دين، روشهاى دقيق وجزئى رسيدن به اهداف مشخص مى‏شود. نظام تربيتى به‏معناى سوم تجلى عينى و خارجى نظام به معناى اول ودوم است. حال اگر در تدوين نظام به معناى دوم وطراحى نظام به معناى سوم، به مكتب تربيتى موردنظر دين‏توجه شود، آنها به دينى بودن متصف مى‏شوند. منظور ازتوجه به مكتب تربيتى موردنظر دين اين است كه‏برنامه‏ريز در مرحله تعيين اهداف و اولويتهاى تربيتى واقدامات بعدى يعنى تعيين برنامه‏هاى آموزشى، نظام‏مديريت و سلسله مراتب مشاغل و مسؤوليتها، ساختمان وتاسيسات فيزيكى، بودجه و روشهاى ارزشيابى، ازمقدارى كه دين به طور صريح يا غيرصريح به آنها اشاره‏كرده كمك بگيرد. در واقع عالم دينى و فرد متدين دريك مرحله مكتب تربيتى دينى را معين مى‏سازد و درمرحله بعدى آن را با وضعيت عينى جامعه خويش تطبيق‏مى‏دهد و مكتب تربيتى دينى را به پيكره برنامه تربيتى‏تزريق مى‏كند. درباره اينكه دين در تدوين كدام مرحله ازمراحل فوق بيشتر نقش دارد نياز به پژوهش است ولى‏آنچه با نظر ابتدايى به محتواى دين مى‏توان گفت اين‏است كه حضور دين در تعيين اهداف و اولويتهاى تربيتى‏و نيز در ارائه روشها براى تنظيم رابطه مربى و متربى و بيان‏ويژگيهاى مربى و متربى گسترده‏تر است.


1) منظور از تربيت در اينجا امرى غير از اخلاق است. اخلاق به بيان مطلوبهاو خوبيها و بديها مى‏پردازد و تربيت راههاى رسيدن به مطلوبها را نشان‏مى‏دهد.

2) انزل فيه القرآن هدى للناس ...، بقره/185.

3) لقد من الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم ءاتيه‏ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة وان كانوا من قبل لفى ضلل مبين. (ال‏عمران / 164)

4) ميلاره، گاستون; معنى و حدود علوم تربيتى، ترجمه عليمحمد كاردان،ص 29.

5. George F . Kneller

6) ر. ك. نلر، جرج ف، آشنايى با فلسفه آموزش و پرورش ترجمه فريدون‏بازرگان، ص‏46.

7) شروط اول و دوم و سوم از تعريفى كه در دائرة‏المعارف بين‏المللى علوم‏اجتماعى براى نظام ( system ) ذكر شده استفاده مى‏شود، و بقيه‏شروط را از سخنرانيهاى استاد ملكيان در تاريخ 26/11/76 و 23/9/76 كه‏در دفتر همكارى انجام شده استفاده كرده‏ام.

8) يوسف / 111

9) نحل / 89

10) نحل/44

11) تفسير نور الثقلين / جلد 3 حديث 184

12) همان/ حديث 174

13) تفسير الميزان ج‏1عربى ص‏32

14) آل عمران / 164

15) ر. ك، احمدى، محمد امين، انتظار از دين از ديدگاه متفكران مسلمان دردو قرن اخير، قم، مؤسسه تحقيقات استراتژيك، فصل انتظار از دين ازديدگاه شهيد صدر.

16) ر.ك. صدر، محمدباقر، اقتصادنا، جلد دوم، مكتب اقتصادى و اسلام.

17) مطهرى، مرتضى، اسلام و مقتضيات زمان، قم، انتشارات صدرا، 1362.ص‏208

18) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، جلد 4، چاپ دوم، قم، انتشارات صدرا،1374، ص‏351.

19) مطهرى، مرتضى، اسلام و مقتضيات زمان، جلد اول، قم، انتشارات صدرا،1368، ص‏281

20) مطهرى، مرتضى، اسلام و مقتضيات زمان، جلد اول، قم، انتشارات صدرا،1362، ص‏165

21) ر.ك. سروش، عبدالكريم، ايدئولوژى و دين دنيوى، كيان، ش‏31.

22) ر.ك. سروش، عبدالكريم، فربه‏تر از ايدئولوژى

23) جوادى، عبدالله، شريعت در آئينه معرفت، چاپ اول، قم، نشر فرهنگى‏رجاء، 1372، ص‏115 و 116.

24) همان، ص‏162

/ 1