راهكارهاى ايجاد آرامش روان در زندگى فردى از منظر روايات
علىاحمد پناهى اشاره
در اين مقال، به راهكارهاى ايجاد آرامش روانى از ديدگاه معارف اسلامى پرداخته شده و عوامل ايجادكننده سكون و آرامش قلبى و روحى بيان گرديدهاند. در ايجاد آرامش و سكون و طمأنينه، عوامل بسيارى دخالت دارند كه به موارد عمده آن اشاره مىشود. 1. صبر
«صبر» در لغت، بازداشتن نفس ـ به سبب رسيدن مكروهى به آن ـ از جزع و فزع است. صبر موجب غمزدايى و آرامش روان است؛ چنانكه اميرمؤمنان على عليهالسلام مىفرمايد: «با ارادههاى صبورانه و حسن يقين، غمهاى وارد بر خود را دور ساز.» (1) مؤمن با اعتقاد به ثواب و پاداش الهى براى صبر كردن، با صبورى غم و اندوه را از خود مىزدايد و آرام مىگيرد؛ چرا كه اعتقاد دارد «اِنَّما يُوفَّى الصّابرونَ اَجرَهُم بغيرِ حِسابٍ» (زمر: 10)؛ همانا صابران اجر و پاداش خود را بىحساب دريافت مىكنند. در مرتبه بالاتر، مؤمن بر اين باور است كه رحمت الهى شامل او شده. از اينرو، دليلى بر غمگين بودن نمىبيند؛ چه اينكه خداوند متعال مىفرمايد: «و بَشِّر الصابرينَ الّذين اِذَا اَصابتهم مصيبةٌ قالوا اِنّا لِلّه و اِنّا اِليه راجِعون اوُلئكَ عَليهم صلواتٌ مِن ربِّهم و رحمةٌ و اولئكَ هم المهتدونَ» (بقره: 155ـ 156)؛ و بشارت بده به استقامتكنندگان كه هرگاه مصيبتى به آنها رسد، مىگويند: ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او بازمىگرديم. اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدايت يافتگان. بنا به گفته شهيد ثانى، اين مرتبه از صبر، مرتبه «رضا» است (2) و روشن است كه مرتبه رضا با غم تناسبى ندارد؛ چون كسى كه راضى و خشنود است، غمناك نيست، آرام است. 2. توبه
اهميت توبه: احساس گناه مايه خستگى روح است. اين احساس باعث سرخوردگى در زندگى مىشود. گناهكار احساس پوچى و از دست دادن انگيزه ادامه حيات مىكند، مضطرب و نگران است. حضرت على عليهالسلام مىفرمايد: «چه بد قلادهاى است قلاده گناهان.» (3) احساس گناه، فكر را دايم به خود مشغول مىدارد. گناهكار هميشه به اين فكر است كه چگونه خود را از اين قلاده رهايى بخشد. اين فكر مانند كابوسى وحشتناك، بر روح او سايه افكنده، او را مضطرب مىسازد و آرامش را از او سلب مىنمايد. «توبه» يكى از بهترين راههاى رهايى از كابوس درون و آزادى از چنگال احساس گناه است؛ چرا كه سبب آمرزش گناه و تقويت اميد انسان به رضايت الهى و بازگشت به سوى خداوند متعال است و به همين سبب، موجب كاهش شدت اضطراب مىگردد. (4) 3. دعا
دعا همچون باران بهارى است كه سرزمين دلها را سيراب مىكند و آرامش را بر شاخسار روح و جان آدمى ظاهر مىسازد. انسان در دعا، با خداى خود مناجات مىكند و از مشكلاتى كه زندگانى او را نگران كرده، به او پناه مىبرد. بى ترديد، با بازگوكردن مشكلات، حالت آرامش روانى به انسان دست مىدهد و از تشويش خاطر رهايى مىيابد. يكى از روانشناسان مىگويد: «امروزه يكى از علوم، يعنى روانپزشكى، همان چيزهايى را تعليم مىدهد كه پيامبران تعليم مىدادند، چرا؟ به علت اينكه پزشكان روانى دريافتهاند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم به دين، نگرانى و تشويش و هيجان و ترس را، كه موجب نيمِ بيشترى از ناراحتىهاى ماست، برطرف مىسازد.» (5) دعا به درگاه الهى منشأ آرامش روح و روان مىشود و درد و غم را از انسان زايل مىسازد و انسان احساس مىكند يك پناهگاه قوى و محكم دارد كه حامى و پشتيبان اوست. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «پدرم، امام باقر عليهالسلام هر وقت امرى او را محزون مىكرد، زنان و كودكان را جمع مىنمودند، پس دعا مىكردند.» (6) هيچ انسانى نيست كه گرفتارى و مشكلات در زندگى نداشته باشد. بلاهاى روحى همه انسانها را تهديد مىكنند. ارتباط با خدا و دعا به درگاه الهى دردها را زايل مىكند و باعث آرامش زندگى مىشود. امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «دعا كن كه شفاى همه دردها در دعاست.» (7) يكى از فيلسوفان روانشناسى، دعا را براى معالجه بيماران، راهى مفيد دانسته، مىگويد: «دعا براى معالجات امراض روحى بسيار مؤثر بوده و در نتيجه، صحّت بدنى و جسمى را در پى خواهد داشت.» (8) دعا و نيايش ابعادى عاشقانه دارد. دعا مىتواند بيانگر عشق حقشناسى و لذت روحى سيراب شده باشد. از ديدگاه روانشناسى، هرگونه دعا و نيايش همچون آيينى سحرآميز، تسكين دهنده است. (9) الكسيس كارل مىگويد: «دعا، محكمترين و بالاترين حلّال مشكلات است. تأثير دعا واقعا شگفتانگيز است. قدرت دعا، نشانه آزاد شدن انرژى است؛ همانطور كه به كمك تكنيكهاى عملى، انرژى اتمى را آزاد مىكنند، با استفاده از قدرت دعا و از طريق شگردهاى عملى، مىتوان انرژى معنوى را آزاد ساخت. آثار اين قدرت انرژىزا بر بسيارى از مردم آشكار است.» (10) آقاى ديل كارنگى، روانشناس معروف امريكايى مىنويسد: «هنگامى كه كارهاى سنگين قواى ما را از بين مىبرد و اندوهها هر نوع ارادهاى را از ما سلب مىكند و بيشتر اوقات، كه درهاى اميد به روى ما بسته مىشود، به سوى خدا روى مىآوريم، ولى اصلاً چرا بگذاريم روح يأس و نااميدى بر ما چيره شود؟ چرا همه روزه به وسيله خواندن نماز و دعا و بجا آوردن حمد الهى، قواى خود را تجديد نكنيم؟» (11) ما براى ايجاد آرامش در زندگى بايد دعا كنيم و به خداوند متعال پناه ببريم؛ چه اينكه دعا اگر مستجاب شود يا مستجاب نشود، در روح انسان ايجاد آرامش مىكند؛ زيرا دعا و خواندن خدا دو اثر در آرامش روح و روان انسان دارد: يكى اينكه خود دعا ذاتا موجب آرامش است و كوههاى غم و نگرانى را ذوب مىكند؛ چرا كه دعا يكى از مصاديق ياد خداست و ياد خدا قطعا موجب آرامش است. ديگر اينكه انسان اگر با تمام شرايط دعا كند و در نهايت، خداوند كريم هم مصلحت بداند، دعاى او در رفع غم و اندوه مستجاب خواهد شد؛ چنانكه خداوند متعال درباره داستان حضرت ايّوب عليهالسلام مىفرمايد: «و اَيّوبَ اِذ نادى ربَّهُ اَنّى مَسّنَى الضُرُّ و اَنتَ ارحَمُ الراحمينَ فَاستجبنا لَهُ فكَشفنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ و آتيناه اَهلَهُ و مِثلَهم معهم» (انبياء: 82)؛ و ايّوب وقتى كه پروردگار خود را خواند كه مرا رنجى سخت رسيده است و تو بخشندهترين بخشندگانى، او را اجابت كرديم و آنچه را به او رسيده بود از رنج واندوه زايل ساختيم... دعا و نيايش علاوه بر اينكه غم و اندوه را زايل مىكند، باعث اطمينان قلب و قدرت روحى مىشود؛ زيرا انسان در نهايت، بهويژه در وقت اضطراب، غالبا با حضور قلب و خلوص نيت رو به سوى خداى مىآورد و با او درد دل مىكند، عقدههاى خويش را بيرون مىريزد و اسرار خود را، كه در نهانگاهش محافظت مىشد، به زبان مىآورد و تنها از او راه چاره و گريزگاه طلب مىنمايد و با آه و ناله تقاضاى كمك مىكند و اين خود طمأنينه و آرامش كاملى در پى خواهد داشت. به ديگر سخن، وقتى نيايشگر از بن جان و ژرفاى دل، دست به دعا برمىدارد نوعى شادابى و بهجت و انبساط در درون خود احساس مىكند كه حاضر نيست به هيچ بهايى آن را از دست بدهد. دعا در انسان حالت روشندلى و روشنبينى و آرامش ايجاد مىكند و در حكم چراغى مىگردد كه در درونش روشن شده باشد، بر خلاف افرادى كه با دعا و ياد خدا رابطه ندارند و هميشه خانه دلشان تاريك و ظلمانى است و از درك و بينش و روشنايى بىنصيبند و از دعا به عنوان نيروى بهجتزا و انبساط آفرين محرومند. دكتر آلكسيس كارل درباره اثر تسكينى دعا مىگويد: «نيايش را نبايد با مُرفين همرديف دانست؛ زيرا نيايش در همين حال كه آرامش را پديد آورده است، بهطور كامل و صحيح، در فعاليتهاى مغزى انسان يك نوع شكفتگى و انبساط باطنى و گاه قهرمانى و دلاورى را تحريك مىكند. دعا در انسان نيروى مقاومت مىآفريند، تلخىها را شيرين مىگرداند و از اضطراب و ترديد رهايى يافته و با آن خود را به پايگاه عظيم قدرت روحى و معنوى متصل مىكند و هيچ حادثه و رويدادى آرامش و اطمينان او را برهم نمىزند. آدمى به واسطه دعا و نيايش به قدرت لايتناهى تكيه مىكند و در تمام امور از او مدد مىگيرد و مآلاً صدق و خلوص، آرامش و صفا تمام هستى او را احاطه مىكند. اصولاً نيايش و دعا انسانها را آنچنان رشد مىدهد كه جامهاى كه وراثت و محيط به قامتشان دوخته است، برايشان كوتاه مىگردد، ملاقات پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبريز مىسازد، بهطورى كه شعشعه پرتو اين صلح از چهره آنها نمودار است و آن را هرجا كه روند، با خود مىبرند.» (12) نيايشگر، كه با تضرّع و ناله مضطربانه و از روى عشق و محبت، معبود خويش را صدا مىزند و پيوسته عظمت و جلال او را در ذهن خود مجسّم مىسازد، هر نوع بلا و گرفتارى را از خود دفع مىكند. حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمايند: «گرفتارىهاى پىدرپى را با دعا دور نماييد.» و همچنين امام رضا عليهالسلام مىفرمايد: «بر شما باد دعا كردن؛ زيرا دعا و درخواست از خداى عزّوجل بلا و غم را برطرف مىسازد.» (13) آثار و بركات دعا
دعا به درگاه ايزد متعال آثار و بركات ويژهاى دارد كه به چند نمونه از آنها اشاره مىشود: 1. رهايى از غربت و بيگانگى: دعا انسان را از انزواى درون بيرون آورده، به جمع پيوند مىزند و آن در حقيقت، همدم شايستهاى است كه تنهايى و غربت وحشتناك را به انس و الفت مبدّل مىسازد؛ زيرا شخصى كه در حال نيايش است، نه تنها خود را تنها نمىبيند، بلكه با چشم دل مىيابد كه در آن حالات عرفانى، مجموعه كائنات با او همنوا هستند؛ چه آنكه به فرمايش قرآن كريم، هرموجودى تسبيح و حمد او مىگويد، ولى شما تسبيح آنها را نمىفهميد. (14) عالم هستى يكپارچه در حال تسبيح و تحميد خداست. هر موجودى به نوعى، به حمد و ثناى حق مشغول است. منتها افراد غافل و لااُبالى نمىتوانند آن را درك كنند. فقط اهل پرستش و دعا هستند كه از روى عشق و محبت و با سوز و گداز، او را مىخوانند و اين صدا را به گوش و جان مىشنوند. به قول مولوى:
گر تو را از غيب چشمى باز شد
نطق آب و نطق خاك و نطق گِل
جمله ذرات عالم در نهانبا
گر سميعيم و بصير و با هُشيمبا
شما نامحرمان ما خامُشيم.
با تو ذرّات جهان همراز شد
هست محسوس حواس اهل دِل
تو گريانند روزان و شبان
شما نامحرمان ما خامُشيم.
شما نامحرمان ما خامُشيم.
ويليام جيمز درباره دعا و نيايش
مىگويد: «انگيزه نيايش و دعا نتيجه ضرورى اين امر است كه در عين اينكه درونىترين قسمت از خودهاى اختيارى و عملى هر كس خودى از نوع اجتماعى است، با وجود اين، مصاحب كامل خويش را تنها در جهان انديشه مىتواند پيدا كند. اغلب مردم، خواه به صورت پيوسته، خواه تصادفى، در دل خود به آن رجوع مىكنند. حقيرترين فرد در روى زمين با اين توجه عالى، خود را واقعى و با ارزش مىكند.» (17) 4. صله رَحِم
يكى از دستورهاى دين اسلام، كه به فعاليتهاى عينى و خارجى انسان اختصاص دارد، ارتباط با خويشاوندان و اقوام است كه از آن تحت عنوان «صِله رَحِم» ياد مىشود. در انديشه دينى ما، حفظ، توسعه و تعميق روابط فاميلى و ارتباط صميمانه و حمايتى خويشاوندان از چنان اهميتى برخوردار است كه پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله آن را جزو دين دانسته (18) و در جاى ديگر، هدف از رسالت خويش را پس از بندگى خداوند و شكستن بتها و طواغيت، صلهرحم معرفى مىكنند. (19) از منظر تفكّر دينى، نقش صله رحم به گونهاى است كه انجام آن سبب ساماندهى و ايجاد سلامت و عافيت و در طريق صحيح قرارگرفتن تمام امور است؛ آنجا كه امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «نيكى كنيد و صله رحم نماييد... كه باعث عافيت در تمام امور مىشود.» (20) همچنين در روايتى ديگر، ارتباط خويشاوندى را سبب آرامش و تسكين خاطر افراد معرفى كرده مىفرمايد: «هرگاه كسى از رَحِم خود عصبانى شد و بر او غضب كرد، پس بايد به سوى او روانه شود و با او تماس برقرار كند. به درستى كه دو رحم در تماس با يكديگر به آرامش و سكون مىرسند.» (21) بنابراين، درباره اهميت صله رحم و نقش و پيامدهاى آن در سلامت و آرامش روحى و بهداشت روانى انسان از منظر آموزههاى دينى، همين بس كه امام صادق عليهالسلام ايجاد ارتباط فاميلى را تأمينكننده سلامت و عافيت تمام امور انسانى معرفى كردهاند. از اينرو، در اينجا مناسب است به مباحثى پرداخته شود كه در رابطه با تبيين موضوع مزبور مفيدند. الف. معناى «رحم» و «صله رحم»
راغب اصفهانى درباره واژه «رحم» چنين مىگويد: «"رَحِم" در اصل، همان "رَحِم" زن است و استعاره براى خويشان و نزديكان به كار مىرود؛ به اين جهت كه آنها از يك رحم شكل گرفتهاند.» (22) مرحوم علّامه طباطبائى مىفرمايد: «رَحِم عبارت از آن جهت وحدتى است كه به خاطر تولّد از يك پدر و مادر و يا يكى از آن دو در بين اشخاص برقرار مىشود و در حقيقت، باعث اتصال و وحدتى است كه در ماده و وجودشان نهفته است.» (23) در حديثى از امام صادق عليهالسلام نيز وقتى از حضرتشان درباره تفسير آيه شريفه «الّذينَ يَصِلونَ ما اَمراللّهُ بِه» سؤال شد، فرمودند: «منظور خويشاوندان توست.» (24) از مجموع آنچه ذكر شد، معلوم مىشود كه مراد از «رحم»، كه صله آن مورد تأكيد و توصيه دين است، اقوام و خويشاوندان مىباشند كه در عرف مردم، به عنوان نزديكان و خويشاوندان تلقّى مىشوند. اما درباره «صله رحم» و معنا و مفهوم آن، ابن اثير چنين مىگويد: «مراد از "صله رحم" احسان نمودن به نزديكان از خويشان نسبى و سببى و مهربانى و عطوفت نشان دادن به آنها و رعايت كردن احوال آنان است.» (25) مرحوم نراقى مىفرمايد: «صله رحم عبارت است از: شريك ساختن رحم و خويشاوندان در مال و مقام و ديگر خيرات دنيا كه آدمى به آنها دست مىيابد.» (26 ) با اين بيانها، روشن مىشود كه «صله رحم» يعنى ارتباط و پيوند با اقوام و خويشان كه مىتواند در قالبها و شكلهاى گوناگون نمود خارجى پيدا كند. گاهى اوقات در حدّ يك سلام كردن و احوالپرسى است، چنانكه امام سجاد عليهالسلام مىفرمايد: «صلوا ارحامَكم و لو بِالتسليم.» (27) و گاهى به صورت ملاقاتهاى حضورى، كمكهاى مادى و معنوى در موقعيتهاى مقتضى و بالاخره، تماسهاى مستقيم و غيرمستقيم با اقوام به گونهاى كه احساس شود پيوند خويشاوندى همواره بين آنها برقرار مىباشد. ب. صله رحم؛ تأمينكننده نياز روانى
هر موجود زندهاى، از جمله انسان براى رسيدن به حالت تعادل تلاش مىكند تا نيازهاى اساسى خود را در ابعاد گوناگون شناختى، عاطفى و جسمانى تأمين نمايد؛ چرا كه عدم تأمين اين احتياجات، چه در زمينه بدنى و جسمانى و چه در زمينه روحى و روانى، سبب ايجاد اختلال در ارگانيسم خواهد شد. تمام افراد در همه دورههاى زندگى، براى تأمين نيازهاى روحى و روانى حداكثر كوشش و تلاش را مصروف مىدارند. به نظر روانشناسان، نيازهاى روانى به اندازه نيازهاى بدنى براى انسان حياتىاند و بر اين اساس، نيازهاى روانى را جزو نيازهاى اساسى قلمداد مىكنند و همانگونه كه در الگوى سلسله نيازهاى آبراهام مازلو، روانشناس انسانگرا، آمده است، اينگونه نيازها در رديف نيازهاى عالى مىباشند. بعضى از نيازهاى روانى، كه صله رحم
خداوند متعال در قرآن كريم، درمان تمام نگرانىها و اضطرابها را ياد و ذكر خدا معرفى مىكند و آرامشدهنده قلبها را «توجه به خدا» و ياد او معرفى مىنمايد. مىتواند نقش تعيينكنندهاى در تأمين و ارضاى آنها ايفا كند، عبارتند از: 1. نياز به محبت؛ 2. نياز به وابستگى و تعلّق به گروه؛ 3. نياز به بيان و ابراز خود. (28) پژوهشگران علوم تجربى با تحقيقات ميدانى نيز دريافتهاند بيمارانى كه مورد حمايت ملموس و عاطفى دوستان و خانواده گسترده خود قرار مىگيرند، بهتر سازگارى حاصل مىكنند و آرامش بيشترى دارند. (29) اين جهت اجتماعى از طرف دوستان، فاميل، همسايگان، همكاران و آشنايان و به صورتهاى ملموس، حمايت اطلاعاتى و حمايت عاطفى اعمال مىگردد. حمايت اجتماعى فرد را از نگرش مثبتترى بر زندگى و نيز احساس عزّت نفس بالاترى برخوردار مىكند و با توزيع يا به حداقل رساندن آسيبهاى ابتدايى، رويدادهاى بالقوّه فشارزا را بىخطر مىكند. (30) ج. صله رحم و كاهش تنيدگى
«تنيدگى» يا «استرس» ( Stress ) مفهومى است كه از علم فيزيك به حوزههاى زيستشناسى، روانپزشكى و روانشناسى وارد شده است و در مورد اعضاى انسان به كار مىرود. عوامل تنيدگى زا در زندگى فردى و اجتماعى انسان فراوان هستند و روانشناسان براى كاهش و به حداقل رساندن اين عوامل، راهكارهاى گوناگونى ارائه كنند كه از جمله آنها، ارتباط با خانواده و فاميل و خويشاوندان است كه در كاهش استرس و تنيدگى بسيار مفيد است؛ زيرا كسى كه از حمايت خانوادگى و اجتماعى برخوردار نباشد، خود را از نظر روانى بدون پشتوانه مىبيند، ولى اگر در مواجهه با حوادث و مشكلات، از تكيه گاه محكم خانوادگى برخوردار باشد، خود را قدرتمند مىبيند و دچار تنيدگى و اضطراب نمىشود و احساس تنهايى نمىكند و كمتر دچار آسيبهاى مختلف ناشى از تنيدگى مىگردد. كسى كه صله رحم مىكند و ارتباط عاطفى خاصى با نزديكان دارد، احساس قدرت مىكند و فشارهاى اجتماعى زندگى نمىتوانند به او آسيب بزنند. بنابراين، پيوندهاى خانوادگى و ارتباط با خويشان مىتواند با احساس تنهايى، كه يكى از نشانههاى افراد ناايمن است، به مقابله برخيزد و به افراد خانواده گسترده خويش احساس ايمنى لازم را عطا نمايد تا در موقع بروز مشكلات و ايجاد تنيدگى، بتوانند با آن به خوبى كنار آمده، به آرامش روحى و سلامت روانى دست يابند. (31) 5. نماز
خداوند متعال در قرآن كريم، درمان تمام نگرانىها و اضطرابها را ياد و ذكر خدا معرفى مىكند و آرامشدهنده قلبها را «توجه به خدا» و ياد او معرفى مىنمايد، آنجا كه مىفرمايد: «اَلاَ بِذكرِ اللّهِ تَطمئِنُّ القُلوبِ» (رعد: 28)؛ بدانيد و آگاه باشيد كه ياد خدا و ذكر او باعث آرامش دلهاست. يكى از مصاديق كامل ذكر خدا «نماز» است و خداوند متعال فلسفه نماز را ظهور ياد خدا در دلها بيان كرده است: «اَقمِ الصَلوةَ لِذكرى» (طه: 114)؛ نماز را به خاطر ذكر من و ياد من بپا دار. خداوند متعال، حكيم است و حكيم كارهاى خود را از روى حكمت و تدبير انجام مىدهد و در تشريع نماز هم رازهايى است كه به تمام آنها نمىتوان پى برد، ولى با توجه به روايات و قرآن كريم، مىتوان به بعضى از آنها رسيد. مهمترين رازهاى عبادى همان طهارت ضمير است كه انسان جانش را از هر چه غير خداست، پاك مىكند. (32) انسان هر لحظه به خداى متعال و عنايت او احتياج دارد و اگر عنايت الهى لحظهاى از انسان قطع شود، نابود و هلاك مىگردد. دل انسان تنها با ياد و ذكر خدا مأنوس و آرام است و قلب انسانى با ذكر و نام او نورانى و باصفا مىشود. وقتى قرآن كريم سخن از نماز به ميان مىآورد، مىفرمايد: «نماز بخوانيد تا ياد مرا زنده كنيد» (طه: 114) و من در ياد شما، به وسيله نماز ظهور كنم و اگر ياد خدا به وسيله نماز ظهور كرد، قلب مطمئن و آرام مىشود. كسى كه دلش با ياد خدا مطمئن و محكم است، آرامش روحى و روانى دارد و هيچ هراسى از غير خدا ندارد و اميدوار و آرام است؛ چون متّكى به قدرت و عظمت الهى است و انوار الهى در درونش رسوخ كرده و ياد خدا عامل طمأنينه او شده است. در سوره «معارج» آيه 20 درباره اسرار نماز مىفرمايد: «طبع انسان در برابر شدايد جزع مىكند و اگر خيرى به او رسيد، سعى مىكند انحصارطلب باشد و به ديگران ندهد و اگر رنج و شرّى به او برسد، جزع و بىتابى مىكند، صبر را از دست مىدهد؛ و اگر خيرى به او برسد، از ديگران منع مىكند، مگر نمازگزاران؛ اينها طبيعت را كوبيدهاند و فطرت را احيا كردهاند و خاصيت نماز احياى فطرت است.» (33) از اينرو، نماز و ياد خداست كه احياگر دل و درون است و باعث رفع نگرانىها و اضطرابها مىشود و باعث آرامش انسان مىگردد. يكى از دانشمندان اسلامى مىگويد: از طريق ذكر خدا، همه مخاوف و ترسها و بيمها از ميان برمىخيزند و همه ناراحتىها از آدمى سترده مىشوند. آنگاه كه فرد به ياد خدا مىافتد، قلبش با طمأنينه، معمور و آباد گشته، مالامالِ از رضا مىشود؛ قلبى كه قبلاً آكنده از ترس و يأس بوده است. لطف و توجه پروردگار، قلب ذاكر را زير سايه خود قرار مىدهد و انسان به اين يقين و قاطعيت مىرسد كه رهيدن از ناراحتىهاى درونى، سهل و هموار است و مىتوان وسوسهها را درهم كوبيد و تخيّلات باطل را از خود دور ساخت. چنين فردِ ذاكرى با خداست و از هيچ امرى بيمناك نبوده، از هيچ چيزى نمىترسد و به هيچ عارضه روانى دچار نمىگردد. اين حالت به خاطر ثباتى كه خداوند متعال در دل او ايجاد مىكند، به هم مىرسد. (34) پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله فرمودند: «مَثَل خانهاى كه در آن از خدا ياد مىشود و خانهاى كه در آن ذكرى از خدا به ميان نمىآيد، مانند مثل موجود زنده و مرده است.» (35) يعنى دلى كه مركز ياد خداست، آباد و آرام است و دلى كه از ياد خدا تهى است، ويران و تاريك است و اندوه و اضطراب آن را فرا گرفته. تنها ياد خدا و ذكر او دلهاى پريشان را دوا مىكند. گاندى مىگويد: «دعا و نماز، زندگىام را نجات داده است. بدون آن بايد از مدتها پيش ديوانه مىشدم. من در تجارب زندگى عمومى و خصوصى خود، تلخ كامىهاى بسيار سخت داشتهام كه مرا دستخوش نااميدى مىساخت. اگر توانستهام بر اين نااميدىها چيره شوم، به خاطر نمازها و نيايشهايم بوده است. دعا و نماز را مانند حقيقت بخشى از زندگى خود نمىشمارم، فقط به خاطر نياز و احتياج شديد روحى آنها را به كار مىبستهام؛ زيرا اغلب خود را در وضع و حالى مىيافتم كه احتمالاً بدون دعا و نماز نمىتوانستم شادمان باشم. هر چه زمان گذشت، اعتقاد من به خداوند افزايش يافت و نياز من به دعا و نماز بيشتر مىشد و بدون آن زندگى برايم سرد و تهى بود.» (36) آقاى الكسيس كارل مىگويد: «نيايش در روح و جسم تأثير مىگذارد و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را توأما تقويت مىكند. در چهره كسانى كه به نيايش مىپردازند، حسّ وظيفهشناسى، قلّت حسد و شرارت و حُسن نيكى و خيرخواهى نسبت به ديگران خوانده مىشود. نيايش، خصايل خود را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردى نشان مىدهد: صفاى دل، متانت رفتار، انبساط خاطر، شادى بىدغدغه، چهره پر از يقين، استعداد هدايت، آمادگى براى پذيرش حق و راضى بودن به رضاى پروردگار.» (37) ايمان به خدا و راز و نياز با او به انسان اميد و توان مىدهد و انسان احساس مىكند به پناهگاه مطمئن و با قدرتى متّكى است و از اينرو، احساس نشاط و توانمندى مىكند و اگر اين ارتباط با آن منبع عظمت و رحمت قطع باشد، احساس دلتنگى و نگرانى در او ايجاد مىشود و به بيمارىهاى روانى گرفتار مىآيد. به اين حقيقت روانشناسان و روان كاوان بزرگى همچون يونگ، اريك فروم، ويليام جيمز و ديگران اشاره كردهاند و ايمان به خدا را اساس آرامش و سلامت روان مىدانند. (38) حضرت على عليهالسلام در نهجالبلاغه خطبه 225 مىفرمايد: «پروردگارا! تو از هر مونسى براى دوستانت مونسترى و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند، براى كارگزارى، آمادهترى. پروردگارا! آنان را در باطن دلشان مشاهده مىكنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى و ميزان معرفت و بصيرتشان را مىدانى، رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دلهاى آنان در فراق تو بىتاب. اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد، ياد تو مونس آنهاست، و اگر سختىها بر آنان فرو ريزد، به تو پناه مىبرند.» خلاصه آنكه يكى از عوامل آرامش روان و سلامتى روح نماز و ياد خداست و اگر نماز با توجه و معنويت ويژه انجام شود، آثار و بركات ويژهاى در آرامش روح و روان و در نتيجه، در زندگى فردى خواهد داشت. امام صادق عليهالسلام فرمودند: «چه مانعى دارد كه چون يكى از شما غم و اندوهى از غمهاى دنيا بر او در آيد، وضو بگيرد و به مسجد رود و دو ركعت نماز بخواند و براى رفع اندوه خود، خدا را بخواند؟ مگر نشنيدهايد كه خداوند مىفرمايد: از صبر و نماز يارى بجوييد.» (39) 6. اعتقاد به قضا و قدر
منظور از اين مسئله، ترك اعتراض بر مقدّرات الهيه در باطن و ظاهر و در گفتار و عمل است. صاحب مرتبه رضا، پيوسته در لذت، بهجت و سرور و راحتى است؛ زيرا نزد او تفاوتى نيست ميان فقر و غنا، بقا و فنا، عزت و ذلت، مرض و صحّت، و موت و حيات. هيچ كدام بر دل او گران نيست؛ زيرا همه را صادر از خداى متعال مىداند. به واسطه محبت حق ـ كه بر دل او رسوخ نموده ـ بر همه افعال خدا عاشق است و آنچه از او مىرسد، بر طبعش موافق است. بنابراين، معتقد به قضا و قدر الهى هرچه را كه خدا بر او تقدير كند، خير مىداند و از اينرو، محزون و اندوهگين نمىشود؛ چنانكه امام جعفر صادق عليهالسلام مىفرمايد: «در شگفتم از كار مرد مسلمان كه خدا هيچ امرى از براى او مقدّر نمىكند، مگر اينكه خير اوست، و اگر بدن او را با قيچى پاره پاره كنند خير اوست، و اگر ملك مشرق و مغرب به او عطا كنند، باز خير او است.» (40) در اهميت تسليم بر قضا و قدر الهى همين بس كه حضرت صادق عليهالسلام در جواب ميزانشناسى مؤمن فرمودند: «به تسليم و رضا در آنچه بر او وارد مىشود از شادى و اندوه.» (41) شخص راضى بر قدر الهى آنچنان مشغول محبت حضرت دوست است كه از آنچه بر او وارد مىشود، المى احساس نمىكند و مىگويد: در بلا هم مىچشم لذات اوماتِ اويم ماتِ اويم ماتِ او (42) اعتماد بر قضا و قدر الهى برطرف كننده غمهاست؛ چنانكه اميرمؤمنان على عليهالسلام مىفرمايد: «اعتماد كردن بر قَدَرِ الهى چه طردكننده خوبى براى غمهاست.» (43) و از امام صادق عليهالسلام روايت است كه «اگر هر چيز بر طبق قضا و قدر است، پس حزن و اندوه چرا؟» (44) 7. گفتن ذكرهاى مخصوص
هر ذكرى از آن نظر كه ياد خداست، باعث آرامش است، اما ذكرهاى مخصوصى در روايات آمدهاند كه داراى خواص ويژه براى از بين بردن حزن و غم هستند كه بيان اين ذكرها و شرايط آنها و محدوده آنها خود بحث مستقل و مفصّلى مىطلبد. در اينجا، فقط به عنوان نمونه روايتى از حضرت باقر عليهالسلام ذكر مىشود: حضرت باقر عليهالسلام مىفرمايد: «در ذكر "لا حولَ ولا قوَّةَ الاّ باللّه" شفاى نود و نه درد است كه كمترين آن دردها غم و غصّه است.» (45) 8. استغفار زياد
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «هركس زياد استغفار كند خداوند او را از هر غمى رها و از هر تنگى خارج مىسازد و او را روزى دهد از جايى كه گمان نمىبرد.» (46) روشن است كه استغفار تنها ذكر زبانى نيست، بلكه نوعى توجه به خدا و ياد اوست كه با اين توجه و ياد، دل آرام مىگيرد. 9. ترك حسادت
مرحوم ملّا احمد نراقى مىگويد: «مخفى نماند كه حسد، اشدّ امراض نفسانيه و دشوارترين همه و بدترين رذايل و خبيثترين آنهاست. عقبه زين صعبتر در راه نيستاى خُنك آن كس حسد همراه نيست صاحب حسد خود را به عذاب دنيا گرفتار و به عقاب عقبا مبتلا مىسازد؛ زيرا كه حسود در دنيا لحظهاى از حزن و الم و غصّه و غم خالى نيست؛ چون كه او هر نعمتى كه از كسى ديد متألّم مىشود و چون نعمت خدا نسبت به بندگان بىنهايت است و هرگز منقطع نمىشود، پس حسود بىچاره پيوسته محزون و غمناك است. (47) خداوند متعال در وصف يهود مىفرمايد: «اَم يَحسدونَ النّاسَ على ما آتيهم اللّه مِن فضلهِ» (نساء: 54)؛ يا اينكه به مردم در برابر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشيده حسد مىورزند. و در وصف منافقان مىفرمايد: «اِن تَمسسكُم حسنةٌ تَسؤُهم.» (آلعمران: 120)؛ اگر فتح و پيروزى و يا پيشامد خوبى براى شما رخ دهد، آنها ناراحت مىشوند. ـ «اِن تُصبكَ حسنةٌ تُسُؤْهم» (توبه: 50)؛ اگر به تو نيكى رسد، آنها را ناراحت مىكند. از دو آيه اخير، مىتوان فهميد كه حسادت منافقان نسبت به مؤمنان موجب ناراحتى و سختى براى آنها بود كه هر نعمت و خوبى كه به مؤمنان مىرسيد، باعث ناراحتىشان مىشد. حسد آثار نامطلوبى بر جسم و روان انسان دارد. اميرالمؤمنين على عليهالسلام مىفرمايد: «حسد رنجور مىسازد.» (48) اين رنجش مىتواند هم رنجش جسمى و هم رنجش روانى باشد. اما رنجش روانى او به سبب ناراحت بودن از رسيدن نعمت به ديگران است و هميشه شخص از اين نظر خود را رنج مىدهد و راحتى خود را سلب مىكند. اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمايد: «آسايشى براى حسود نيست.» (49) در روايت ديگر، حضرت على عليهالسلام مىفرمايد: «حسود غمگين است.» (50) رنجش جسمانى حسود به سبب ارتباط روان با جسم است. امروزه اين حقيقت مسلّم شده كه بيمارىهاى جسمانى در بسيارى از موارد، عامل روانى دارند و در طب امروز، بحثهاى مشروحى تحت عنوان «بيمارىهاى روان تنى» ديده مىشود كه به اين قسم بيمارىها اختصاص دارد. (51) از اميرالمؤمنين على عليهالسلام روايت است كه «عجيب است كه حسودها از سلامت بدنهاى خود غافلند.» (52) در روايت ديگرى، حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام فرمودند: «تندرستى از كمى حسد است.» (53) حسد از دو نظر مىتواند موجب اضطراب و تشويش روان شود: يكى آنكه نفس حسد موجب رنجش است ـ كه بيان شد؛ ديگر آنكه حسد مىتواند موجب گناهان و رفتارهايى شود كه خود سبب تشويش و اضطراب مىگردند. بسيارى از گناهان از قبيل قتلها و جنايات، علتشان حسادت است. 10. زندگى پاكيزه ناشى از عمل صالح
خداوند متعال مىفرمايد: «مَن عَملَ صالِحا مِن ذَكرٍ اَو اُنثى و هُوَ مؤمنٌ فَلنحيينَّه حيوةً طيِّبةً» (نحل: 97)؛ هر كس عمل شايستهاى انجام دهد، در حالىكه مؤمن است، خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه مىبخشيم. روشن است كه زندگى پاكيزه، كه ثمره عمل شايسته مؤمن است، آن زندگى است كه از آلودگى و بدى دور است و قطعا يكى از ويژگىهاى زندگى پاكيزه، آرامش است. حال اگر فرد، زندگى پاكيزه دارد، آرامش فردى حاصل است و اگر افراد جامعه زندگى پاك دارند، جامعه يك جامعهاى آرامى است. 11. همنشينى با مؤمن
همنشينى با مؤمنان و انسانهاى صالح موجب آرامش انسان مىشود؛ چرا كه انسان در همنشينى با آنها به ياد خدا مىافتد و ياد خدا موجب آرامش دل است. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «مؤمن به وسيله مؤمن آرامش مىيابد؛ همانگونه كه تشنه با آب خنك و گوارا آرامش مىيابد.» (54) از رسول خدا صلىاللهعليهوآله سؤال شد كه با چه كسانى مجالست و مصاحبت كنيم؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا اندازد و سخنانش بر علم و دانش شما بيفزايد و رفتارش آخرت را به ياد شما آورد.» كسى كه انسان را به ياد خدا اندازد، علاوه بر اينكه خود موجب تسكين نفس انسان است، با تذكر ياد الهى نيز موجب آرامش دل مىگردد. عوامل بسيارى در روايات معصومان عليهمالسلام براى ايجاد آرامش و رفع اضطراب بيان شدهاند كه بيان همه آنها در وسع اين نوشتار نيست. از اينرو، به موارد عمده آنها اكتفا شد. ··· منابع
ـ مصطفى حسينى دشتى، معارف و معاريف، قم، بىتا، 1376؛ ـ پريرخ دادستان، روانشناسى مرضى تحوّلى از كودكى تا بزرگسالى، تهران، سمت، 1376، ج 1؛ ـ بهروز ميلانىفر، بهداشت روانى، تهران، نشر قومس، 1374. 1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1983 م، ج 74، ص 211. 2ـ شهيد ثانى، مسكّن الفؤاد، قم، آلالبيت، 1407 ق، ص 42. 3ـ تميمى آمدى، غررالحكم، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ص 185. 4ـ محمد عثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1373، ص 376. 5ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، تهران، اسلاميه، 1363، ج 1، ص 642 به نقل از: آيين زندگى، ص 152. 6ـ شيخ عباس قمى، سفينةالبحار، ج 1، ص 447. 7ـ محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمة، قم، دارالحديث، ج 3، ص 284. 8ـ ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى، چ دوم، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1367، ص 154. 9ـ هنرى لو پيرلو، استرس دائمى، ترجمه عباس قريب، مشهد، درخشش، ص 223. 10و11ـ حسن راشدى، نمازشناسى، تهران، ستاد اقامه نماز، 1377، ج 2، ص 67 / ص 43. 12ـ آلكسيس كارل، نيايش، ترجمه على شريعتى، تهران، الهام، 1377، ص 63. 13ـ محمدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، قم، انتشارات اسلامى، ج 2، ص 40. 14ـ اسراء: 44. 15ـ سيد رضى، نهجالبلاغه، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372، خ 213. 16ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران، اسوه، ج 2، ص 212. 17ـ مرتضى مطهرى، سيرى در نهجالبلاغه، قم، دارالتبليغ اسلامى، 1354، ص 33. 18ـ رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «به حاضر و غايب امّتم و آنانى كه از اصلاب مردان و ارحام زنان تا قيامت به دنيا مىآيند، سفارش مىكنم كه صله رحم كنند، اگرچه به فاصله يك سال راه باشد؛ زيرا صله رحم جزو دين است.» (محمد باقر مجلسى، پيشين، ج 72، باب 3، روايت 73.) 19ـ كسى از پيامبر پرسيد: هدف از رسالت تو چيست؟ فرمود: «هدف از رسالت من بندگى خدا، شكستن بتها و پيوند ميان ارحام است.» (همان، ج 38، باب 65، روايت 49.) 20ـ همان، ج 74، باب 17، حديث 10. 21ـ همان، ج 73، باب 13، حديث 9. 22ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 91. 23ـ سيد محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 2، ذيل آيه 1 سوره نساء. 24ـ عبدعلى جمعه حويزى، تفسير نورالثقلين، قم، مجاهدى، 1358 ق، ج 2، ص 394. 25ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 71، ص 109 به نقل از: نهايه ابن اثير. 26ـ محمدمهدى نراقى، جامع السعادت، قم، اسماعيليان، 1383 ق، ج 2، ص 256. 27ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 256. 28ـ مجله معرفت، ش 46، ص 32. 29ـ سعيد شاملو، بهداشت روانى، ص 590. 30ـ ديماتئو ام. رابين، روانشناسى سلامت، ترجمه سيد مهدى موسوى اصل و همكاران، تهران، سمت، 1378، ص 590. 31ـ مجله معرفت، ش 46، ص 37. 32و33ـ عبدالله جوادى آملى، اسرار عبادات، ص 31 / ص 41. 34ـ محمد غزالى، مكاشفة القلوب، ص 145-147. 35ـ بحارالانوار، ج 75، ص 207. 36ـ مهاتما گاندى، همه مردم برادرند، ترجمه محمود تفضّلى، تهران، اميركبير، 136، ص 106. 37ـ آلكسيس كارل، پيشين، ج 8، ص 31. 38ـ مهدى پروا، روانشناسى يكتاپرستى، تهران، نشر انتشار، 1380، ص 78. 39ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 1، ص 100. 40و41ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 62 / ج 2، ص 63. 42ـ محمدمهدى نراقى، پيشين، ص 771. 43ـ محمد محمدى رىشهرى، پيشين، ص 394، ماده «حزن». 44و45ـ بحارالانوار، ج 75، ص 190 / ج 71، ص 88. 46ـ محمد محمدى رىشهرى، پيشين، ج 7، ص 252. 47ـ محمدمهدى نراقى، پيشين، ص 456. 48ـ مستدرك الوسائل، ج 12، باب 55، روايت 13401، ص 20. 49و50ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 70، ص 256 و ج 75، ص 10 / تميمى آمدى، پيشين، ص 300 / ص 299. 51ـ ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 3، ص 424. 52و53ـ نهجالبلاغه، حكمت 215، ص 446 / ص 452. 54ـ بحارالانوار، ج 67، باب 8، روايت 10، ص 165.