رسانههاى جمعى و نقش آنها در تحكيم و يا تضعيف ارزشها
شمساللّه مريجى مقدّمه
شكى نيست كه جامعه عرصه بروز و ظهور توانمندىهاى خدادادى انسان است. البته از اين واقعيت هم نبايد گذشت كه هر جامعهاى و تحت هر شرايطى توان شكوفاسازى استعدادهاى انسانىِ بشر را ندارد؛ زيرا جامعهاى مىتواند زمينه پيدايش رفتارهاى انسانى را فراهم سازد كه خود از امنيت و آرامش لازم برخوردار باشد و اين امر نيز در گرو حفظ و پاسداشت ارزشهاى حاكم در آن است. از اينرو، انديشمندان و دانشوران فراوانى سعى بسيار نمودهاند تا عوامل مؤثر بر ناديده گرفتن ارزشها و بروز انحرافات در جامعه را شناسايى كنند، و علىرغم ديدگاههاى متعدد، همگان بر عامل عدم آگاهى و شناخت اتفاقنظر دارند و اين امر در متون دينى نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. بهترين و كارآمدترين شيوه پيشگيرى و يا حل آن را نيز آگاهى بخشى و شناساندن ارزشها و هنجارهاى حاكم بر جامعه دانستهاند. به اعتقاد دانشمندان علوم اجتماعى، يكى ازابزارهاى مؤثر و مفيد در اين زمينه، «رسانههاى جمعى» هستند، به گونهاى كه آنها را در رديف عوامل شخصيتساز قرار دادهاند و بر اين باورند كه رسانههاى جمعى مىتوانند هنجارهاى اجتماعى را تقويت يا تضعيف سازند. (1) و به تعبير ژان كازينو، وسايل ارتباط جمعى مىتوانند به تسطيح فرهنگى و يكسان شدن الگوها و انديشهها كمك شايانى بكنند. (2) روشن است كه درجه تأثير رسانهها و نيز استقبال همگانى از آنها شدت و ضعف داشته، تابع متغيّر رشد فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى جامعه مىباشد؛ چون پيشرفت دانش و فنّاورى سهم اصلى را در نحوه استفاده افراد يك جامعه از رسانههاى همگانى دارد. (3) به هر روى، اصل تأثير عميق رسانههاى جمعى قابل انكار نيست و اين به خاطر وقت زيادى است كه افراد صرف خواندن كتاب، مجلّه، روزنامه، تماشاى برنامههاى تلويزيون، گوش دادن به راديو و رفتن به سينما مىكنند، به گونهاى كه جامعهشناسان هنگام بررسى آثار و پيامد تماشاى تلويزيون در كشورهاى صنعتى، متوجه شدند كه اين رسانه جمعى براى كودكان و نوجوانان 3 تا 16 سال چنان جاذبهاى دارد كه ميانگين وقتى را كه آنها صرف تماشاى تلويزيون مىكنند، بيش از وقتى است كه در كلاس درس مىگذرانند. (4) در ميان اقشار جامعه، قشر كودك و نوجوان تحت تأثير شديد رسانهها، به ويژه تلويزيون، هستند و اين امر از دو جهت قابل توجه است: نخست اينكه در زمانى وسايل ارتباط جمعى با انسانهاى بزرگ و بالغ برخورد مىكنند كه آنان داراى ذهنى پرداخته و ساخته شده هستند. از اينرو، پيامها كمتر مىتوانند در آنها رسوخ كنند؛ زيرا شخص از سازوكارهاى دفاعى خاص خود برخوردار است. اما اين امر در مورد كودكان مصداق ندارد؛ ذهن كودك، ساده و فاقد شبكه به هم پيوسته متشكل از انديشهها و باورهاست. هنوز ذهن كودك رموز تحليل عقايد، سنجش و سپس پذيرش يا طرد منطقى آنان را بازنيافته است. بدين روى، كودكان بدون هيچ پناه يا حفاظى در برابر وسايل ارتباط جمعى قرار مىگيرند و سخت تأثير مىپذيرند. (5) دوم اينكه بنابر تأكيد انسانشناسان و دانشمندان علوم اجتماعى، شخصيت افراد غالبا در سنين 3 تا 12 سالگى شكل گرفته، سپس در محيط اجتماعى بروز و ظهور مىكند. (6) با توجه به نكات ياد شده و اين واقعيت كه رسانههاى جمعى در جهت تغيير و تضعيف ارزشها و شكلگيرى باورهاى منفى نيز كارايى مؤثرى دارد، در اين نوشتار ابتدا توانمندى اين رسانهها و سپس عملكرد آنها را در جهت ناديده گرفتن ارزشها مورد بررسى قرار مىدهيم. رسانه چيست؟
پيش از تعريف «رسانه» و بيان ويژگىهاى آن، بايد توجه داشت كه ارتباط نه تنها يكى از عناصر مهم و اساسى زندگى گروهى انسان است، بلكه سنگبناى جامعه و هسته اصلى تشكيل ساختمان اجتماعى است؛ چه اينكه بدون ارتباط، هرگز فرهنگ پديدار نمىگشت و بدون فرهنگ، جامعه لباس وجود بر تن نمىكرد. از اينرو، در نظامهاى اجتماعى كوچك و بزرگ همانند خانواده، اجتماعات روستايى، شهرى، كشورى و بينالمللى، ارتباط در انتقال دانشها و مهارتها و نگرش و باورها و ارزشها، نقش برجسته داشته است و مىتواند به شكلگيرى و تغيير شناختها، عقايد، ارزشها و رفتار انسان منجر گردد. به همين دليل، ارتباط به عنوان يكى از ابزارهاى اصلى تغييرات اجتماعى و سياسى مطرح است. (7) روشن است كه ارتباط خود به خود صورت نمىگيرد، بلكه نياز به ابزار است. رسانه را ابزار ارتباط دانستهاند و در تعريف آن چنين گفتهاند: «رسانه وسيلهاى است كه فرستنده به كمك آن معنا و مفهوم موردنظر خود (پيام) را به گيرنده منتقل مىكند. به عبارت ديگر، رسانه، وسيله حامل پيام از فرستنده به گيرنده است. كتاب، روزنامه، مجلّه، عكس، فيلم، نوار صوتى و تصويرى، راديو، تلويزيون، ماهواره و... نمونههايى از رسانه هستند.» (8) البته ارتباط گاهى كلامى است كه در آن پيامها در قالب رمزهاى كلامى به صورت شفاهى و يا به شكل نوشتارى منتقل مىگردد و گاه ارتباط غيركلامى است كه در قالب رمزهاى غيركلامى مثل طرّاحى، نقاشى و موسيقى منتقل مىگردد. ارتباط به لحاظ تعداد افراد درگير نيز انواعى دارد كه در اين نوشتار، نوع ارتباط جمعى آن مورد نظر است. «ارتباط جمعى» نوعى ارتباط است كه در آن افراد زيادى ناآشنا، غيرمشخص و نامتجانس، كه به آسانى قابل شمارش نيستند، مشاركت دارند. سخنرانى در مجامع عمومى و يا ارسال پيام از طريق برنامههاى راديويى، تلويزيونى و نشريات از اين جمله است. (9) رسانههاى جمعى علاوه بر ويژگىهاى مشترك، هر يك داراى مزيّتها و محدوديتهاى خاص خود هستند. اما درباره ويژگىهاى مشترك وسايل ارتباط جمعى، سادنى ميد مىگويد: ويژگىهاى ذيل وسايل ارتباط جمعى را به ابزارى منحصر به فرد تبديل كردهاند: 1. تعداد گيرندگان وسايل ارتباط جمعى نسبتا زياد است. 2. تركيب گيرندگان بسيار متنوّع است. 3. با ارسال پيام از طريق وسايل ارتباط جمعى، نوعى تكثّر پيام به وجود مىآيد. 4. توزيع پيام سريع است. 5. هزينه براى مصرفكننده كم است. (10) در ميان وسايل ارتباط جمعى، روزنامه، راديو و تلويزيون بيش از هر رسانه ديگرى وقت افراد جامعه را به خود اختصاص مىدهند و اين به خاطر ويژگىهايى است كه آنها دارا هستند. در اينجا، به برخى از ويژگىهاى آنها اشاره مىكنيم: الف. روزنامه:
رسانهاى است كه هر روز چاپ شده، در اختيار مخاطبان قرار مىگيرد و داراى ويژگىهاى ذيل است: 1. به خاطر چاپ روزانه، تازگى خود را هميشه حفظ مىكند. 2. از لحاظ شمارگان، در تعداد زيادى منتشر مىشود، بر خلاف كتاب و مجلّه كه تعدادشان محدود است. 3. مخاطبان خود را روزانه از اخبار و وقايع داخلى و خارجى باخبر مىكند. 4. علاوه بر مطالب علمى و فكرى، به داستان و سرگرمى هم مىپردازد. 5. ارزانتر از ساير مطبوعات است. از اين نظر، تعداد بيشترى قدرت خريد آن را دارند. (11)ب. راديو:
به عنوان رسانهاى صوتى، كه پيام را به صورت امواج به مخاطبان مىرساند، داراى ويژگىهاى ذيل است: 1. ارزانى و در دسترس بودن همگان؛ 2. حجم كم، سبكى، قابليت حمل و نقل، نداشتن محدوديت مكانى؛ 3. طرز كار ساده و كاربرد آسان؛ 4. امكان استفاده انفرادى؛ 5. امكان كار كردن با برق و باترى؛ 6. قابل استفاده در موقعيتهاى گوناگون، در حال كار، رانندگى، آشپزى و مانند آن. (12)ج. تلويزيون:
اگرچه تلويزيون بسيارى از ويژگىهاى يادشده روزنامه و راديو را ندارد، اما از جهات ديگر، داراى خصوصياتى منحصر به فرد است كه آن را از ساير رسانههاى جمعى، حتى روزنامه و راديو، متمايز مىسازد. اول، بيشترين مخاطب اين رسانه، قشر كودك و نوجوان هستند و با توجه به وقت زيادى كه كودكان و نوجوانان 3ـ16 سال صرف ديدن برنامههاى تلويزيونى مىكنند، برنامهسازان آن را قادر مىسازد با بهرهگيرى از برنامههاى ارزشى و يا هر باور و ايدهاى كه خود تشخيص مىدهند، رفتار فردى و اجتماعى آينده اين مخاطبان را سمت و سو دهند؛ چه اينكه قشر مذكور در آيندهاى نه چندان دور، در نقشهاى گوناگون اجتماعى ظهور كرده، همچون سرباز جبهه فرهنگى، هر چه را آموختند به منصه ظهور مىرسانند. دوم، رسانه مزبور توان بالايى در جهت پر كردن اوقات فراغت جوانان و حتى غيرجوانان دارد؛ چه اينكه مىتواند با نشان دادن صحنههاى تفريحى، ساعتها افراد را به خود مشغول كند. سوم، تلويزيون در كشور ايران بيش از راديو و روزنامه مخاطب دارد؛ چون با پيروزى انقلاب اسلامى و برقرسانى به نقاط دورافتاده و شبانهروزى كردن برنامههاى تلويزيونى و با توجه به ويژگىهايى كه تصوير دارد، غالب افراد جامعه، حتى روستاييان رغبتشان براى تماشاى تلويزيون بيش از راديوست و اين امر قابل مشاهده و ملموس مىباشد. علاوه بر اين، به خاطر رايگان بودن تماشاى برنامههاى تلويزيون (بر خلاف جوامع صنعتى كه براى تماشاى تلويزيون، بايد حق اشتراك پرداخت كنند) و تنوّع شبكهها (كه فرد به دلخواه اجازه استفاده از هر كدام را دارد) اين رسانه از روزنامه و خواندن آن ارزانتر است و با وجود سيستم «تله تكس»، حتى خبرهاى نوشتارى را هم از طريق تلويزيون مىخوانند. چهارم، قدرت فوقالعاده تصوير ـ به گونهاى كه هر تصويرى را برابر با هزار واژه دانستهاند ـ از ديگر ويژگىهايى است كه رسانههايى همچون روزنامه و راديو ندارند. تلويزيون مىتواند با بهرهگيرى از تصوير، بسيارى از ناگفتنىها را به تصوير بكشد؛ بسيارى از ارزشهايى كه به قلم و بيان نمىآيند، در تصوير متجلّى مىگردند. اين ويژگىها تلويزيون را رسانهاى پرقدرت ساخته است. امام خمينى قدسسره در اينباره مىفرمايد: «دستگاه تلويزيون اگر آموزنده باشد، براى همه ملت آموزندگى دارد و اگر ـ خداى ناخواسته ـ انحراف داشته باشد، همه ملت را به انحراف مىكشد.» (13)د. سينما:
سينما رسانهاى تصويرى است كه پيام خود را در قالب تصوير به همراه صدا در اختيار مخاطبان خود قرار مىدهد، هرچند از لحاظ قدرت تأثير شباهت زيادى با تلويزيون دارد، اما به سبب محدوديتهايى همچون مكان و نيز گرانى آن براى مخاطب، بسيار محدودتر از روزنامه، راديو و تلويزيون است. اما به لحاظ تأثير، بسيار اثرگذار است. كاركردهاى رسانههاى جمعى
رسانههاى گروهى داراى كاركردهاى گوناگونى مىباشند كه از جمله مهمترين آن عبارتند از: 1. كاركرد فرهنگى
اگر فرهنگ را مجموعهاى منسجم از آراء، عقايد، ارزشها، هنر، آداب و رسوم كه توسط غالب افراد جامعه پذيرفته شده است و از نسلى به نسل ديگر منتقل مىشود بدانيم كه ارائه مباحث نظرى درباره هريك از موارد يادشده را مىتوان كاركرد فرهنگى رسانهها به حساب آورد؛ امروزه بسيارى از افراد بخش عمده معلومات خود را مرهون برنامههاى راديويى و تلويزيونى و يا بهرهگيرى از رسانههاى نوشتارى هستند و اين امر در مورد قشر كودك و نوجوان به آسانى قابل مشاهده است؛ زيرا آنان بيش از ديگر اقشار وقت صرف ديدن تلويزيون مىكنند. 2. كاركرد سياسى
در عصر حاضر، رسانهها با بهرهگيرى از قدرت تأثير فوقالعاده خود، به راحتى مىتوانند جريانات و گرايشهاى سياسى را براى مخاطبان خود راهبرى يا تبيين كنند. (14) عينىترين كاركرد رسانهها در دنياى امروز در همين بخش ظاهر شده و به تعبير تافلر بشر امروز كاملاً از رسانهها منفعل است، بخصوص در بعد دموكراسى و امور سياسى آينه تمامنماى رسانههاست. (15) چه كسى است كه نداند ابر رسانهها كاملاً در اختيار گرايشهاى سياسى صهيونيسم بينالمللى بوده و اجراكننده برنامههاى سياسى مورد علاقه آنها هستند؟ با يك نگاه گذرا به تاريخ سياسى معاصر، به خوبى مىتوان ديد كه بسيارى از منازعات و كشمكشهاى سياسى با يارى و يا هدايت و پرچمدارى رسانهها تبديل به جريانات قومى ـ سياسى شده و يا تعديل و حتى خاموش گرديدهاند. (16) 3. كاركرد اطلاعاتى
امروزه قسمت عمدهاى از انتظارات مخاطبان رسانهها، دريافت اخبار و اطلاعات روزمرّه است. از اين نظر، رسانههاى جمعى را داراى حضور بسيار جدّى و مؤكّد در متن زندگى خود مىدانند. افراد جامعه غالبا اطلاعات لازم را از طريق رسانههاى نوشتارى و تصويرى و يا صوتى به دست مىآورند. براى مثال، اگر هرد فرد بنا به گرايشهايى كه آنها دارند هرچند نخواهد از برنامههاى تلويزيونى بهره بگيرد، دستكم اخبار آن را مورد توجه قرار مىدهد. 4. كاركرد تفريحى
شنيدن و ديدن فيلمها، نمايشنامهها، مسابقات و سرگرمىها، سرودها و اشعار مفرّح كه از طريق رسانههاى صوتى و تصويرى پخش مىشوند، در كنار مطالعه و ملاحظه قصهها، كه در مطبوعات چاپ و منتشر مىگردند، قسمت زيادى از اوقات فراغت افراد را به خود اختصاص دادهاند، به گونهاى كه امروزه بسيارى از افراد براى پر كردن اوقات فراغت خود به رسانه پناه مىبرند و از طريق مشاهده برنامههاى تفريحى، خود را سرگرم مىكنند. براى مثال، در كشور خود ما ايران، بسيارى از افراد به جاى مبتلا شدن به برخى راههاى انحرافى و سركردن با گروههاى كجرو، ترجيح مىدهند در منزل و با بهرهگيرى از برنامههاى ورزشى و تفريحى، اوقات فراغت خود را پر كنند. استقبال از شبكههاى «تهران» و «سوم» خود گواهىدهنده اين واقعيت است؛ زيرا شبكههاى مذكور عمدتا برنامههاى تفريحى و سرگرمى ارائه مىدهند. رسالت رسانههاى جمعى
رسانهها با توجه به توانمندىهايى كه دارند، يكى از عوامل بسيار مهم دگرگونى ارزشها، باورها و معيارهاى ملّى مىباشند، چه اينكه قادرند با برنامهريزىهاى دقيق و كنترل شده، انديشههاى مردم يك جامعه را شكل دهند و رفتار آنان را به صورت دلخواه سمت وسو دهند. و اين امر در دنياى امروز، كه گروههاى اوليه جاى خود را به گروههاى ثانويه دادهاند و روابط عاطفى و چهره به چهره رنگ باختهاند، بسيار ملموس بوده و مردم بيش از پيش تحت تأثير رسانههاى جمعى قرار دارند و اين موجب سنگين شدن مسئوليت رسانهها و صاحبان و گردانندگان آن مىشود. ويلبور شرام، آنان را به مثابه «دروازهبانان جامعه» دانسته است و در اينباره مىگويد: دروازهبانان، كه در سراسر شبكههاى خبرى جاى مىگيرند، شامل خبرنگارانند كه بايد تصميم بگيرند در جريان يك دادگاه يا يك حادثه خاص يا تظاهرات سياسى، كدام قسمت را متبلور سازند. كدام خبر را رها ساخته، كدامين خبر را در مجراى وسيله ارتباطى جاى دهند. همچنين دروازهبانان مؤلّفان را نيز شامل مىشوند؛ زيرا آنان بايد تصميم گيرند از كدام موضوع يا فرد سخن بگويند يا كدامين ديدگاه از زندگى را مطرح نسازند. توليدكنندگان فيلم نيز بايد تصميم بگيرند از كدام صحنه، فيلم بگيرند. كتابفروشان نيز بايد تصميم بگيرند كدام كتاب را براى فروش عرضه كنند، معلّمان بايد تصميم بگيرند كدام كتاب و يا مرجع را درسى تلقّى نمايند. تلخيصكنندگان وقايع نيز بايد تصميم بگيرند كدامين حادثه يا خبر را در خلاصه خود جاى دهند. (17) سخن مزبور بدين معناست كه صاحبان رسانه هر چه را خود خواستند نمىتوانند عمل كنند، بلكه بايد مسيرى را پيش گيرند كه به سلامت و صلاح جامعه و افراد آن منتهى مىگردد. از اينرو، لسول، يكى از صاحبنظران وسايل ارتباط جمعى، معتقد است كه اين وسايل بايد به حراست از محيط و همبستگى بين اجزاى جامعه و انتقال ميراث اجتماعى از نسلى به نسل ديگر كمك كنند. (18) امام خمينى قدسسره درباره رسالت رسانهها مىفرمايد: «اين دستگاهها [رسانهها [دستگاههاى تربيتى است. بايد تمام اقشار ملت با اين دستگاهها تربيت بشوند، يك دانشگاه عمومى است، دانشگاهها، دانشگاههاى موضعى است؛ اين دانشگاه عمومى است؛ يعنى دانشگاهى است كه در تمام سطح كشور گسترده است و وظيفه دارد كه با مردم حكم معلم و شاگرد داشته باشد.» (19) در ماده 2 «قانون مطبوعات» مصوّب 1364 آمده است: «روشن ساختن افكار عمومى و بالا بردن سطح معلومات و دانش مردم در يك يا چند زمينه، در موارد خبرى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، دينى، هنرى و امثال آن از رسالت مطبوعات است.» مطبوعات و ارزشها
روشن است كه مطبوعات به خاطر ويژگىهاى يادشدهشان، توان فوقالعادهاى در حفظ و ثبات و يا تضعيف و تغيير ارزشهاى حاكم بر جامعه دارند و به همين دليل، افراد و گروههاى فكرى و سياسى براى ترويج و تثبيت افكار، ايدهها و ارزشهاى شخصى و گروهى خود، به سراغ يكى از رسانههاى نوشتارى مىروند تا بتوانند از طريق اين ابزار بىبديل به مقصود خود نايل آيند؛ چه اينكه به خوبى مىدانند كه هر چه به كتابت درآيد و با شمارگان بالا در اختيار مخاطبان قرار گيرد تا حد زيادى مسير ماندگارى خود را هموار كرده است. مناسب است گذرى كوتاه به برخى از اين مطبوعات داشته باشيم، تا ببينيم اين رسانه كه طبق قانون، بايد مروّج ارزشهاى دينى و اسلامى باشد و در جهت تقويت و تحكيم ارزشهاى الهى گام بردارد چنين بوده است، و يا واقعيت عينى، امر تلخ ديگرى را نشان مىدهد. البته ناگفته نماند كه هستند مطبوعاتى كه كم وبيش در جهت رسالت خود گام برداشته و دستكم عامل تضعيف ارزشها نيستند، ولى در اينجا تنها آن دسته از مطبوعات ذكر مىشوند كه عامل انحراف از ارزشها هستند. مطبوعات وابسته و انحرافات ارزشى
دانشمندان علوم اجتماعى، انحرافات را به چند دسته تقسيم نمودهاند كه يكى از آنها «انحراف ارزشى» است. منظور از اين انحراف، آن دسته از انحرافاتى است كه در محدوده ارزشها صورت مىگيرند و نوك پيكان حملهشان به باورها، آراء اعتقادى و فكرى معطوف مىگردد. پس از انقلاب شكوهمند اسلامى، جامعه ايران شاهد احياى ارزشهاى دينى و الهى بوده و رفتارهاى انسانى جامعه نوبنياد ايران را معطّر كرده و اين خوشايند زيادهخواهان و منحرفان نبوده، و پس از خاموش شدن شعله جنگ، با قلمهاى زهرآلود، كه با خامه غرب و غربزدگى سيراب گرديده، به جنگ ارزشهاى الهى رفته و به تحقير و تضعيف آنها پرداخته و درصددند جامعه رابه پيدايش رفتارهاى تبهكارانه آلوده نمايند. به يقين اين مطبوعات وابسته در به وجود آوردن وضعيت يادشده (ناديده گرفتن ارزشها) مؤثر بودهاند. در اينجا به مواردى به عنوان نمونه اشاره مىشود: ماهنامه كيان، بهمن 1377: «بىاعتنايى نسبت به همه ارزشها چاره رفع تعارضات يك جامعه تكثّرگرايى فرهنگى است؛ همچنان كه امروزه در خارج از كشور روابط بيرون از محدوده زناشويى و همجنسبازى امرى روا شمرده مىشود و كسى متعرّض آن نمىگردد.» ماهنامه زنان، شماره 59 (دىماه 1378)، ص 33 به بعد: «ارزشهاى دينى دائما در تغييرند. اگر روزى فاطمه عليهاالسلام مىگفت: بهترين زنان كسى است كه نامحرم او را نبيند، امروز كسى نمىتواند اين را بپذيرد. اگر روزى سعادت دختر اين بود كه در خانه پدر عادت ماهانه نبيند، ولى امروز اين امر خلاف سعادت است. اينها همه داد مىزند كه اين كلمات مقطعى و مخصوص جامعهاى خاص بوده است.» اين در حالى است كه به اعتقاد حقّه ما، ارزشهاى دينى با توجه به منشأ آنها، كه همانا وحى الهى و برخاسته از مصالح و مفاسد واقعى است، نه تنها مقطعى نيستند، بلكه متضمّن سعادت بشر در هر زمان و مكانى هستند و بدان دليل كه از اراده لايزال الهى نشأت گرفتهاند و او نيز عالم و قادر و حكيم است، اين ارزشها ثابت و مطلق هستند و منحصر به زمان و مكان خاصى نيستند. اما رسانهاى كه طبق وظايف قانونىاش بايد مروّج ارزشهاى دينى باشد، مىنويسد: «ارزش مطلق نداريم، زيرا ارزشها زاييده پويايى جوامع بشرى بودهاند و آنچه زاييده ايدئولوژىهاى ناكجا آبادى باشد، دروغين و حاصل آرمانهاى بيمار است.» (20) و در جاى ديگر مىنويسد: «حقيقت ثابت نداريم، حتى در دست انبياء و معصومين هم حقيقت ثابتى نبوده كه بتوانند آن را براى همه ازمنه و امكنه ديكته كنند.» (21) ديگرى نيز مىنويسد: «ارزشها ملاك و سخنگوى مشخصى ندارند و آنچه به عنوان ارزش عام به جامعه قالب شده است، همانا تصوير ذهنى و ناكجاآبادى گروه يا فردى خاص است. هركس خودش بايد ارزشهايش را درك كرده و زندگى را بر اساس آن پايهريزى كند.» (22) بر خى از اين قلمبه دستان، كه به گمان خود، كارشناس مباحث دينى و ارزشها (!) هستند، در بيان مقصود، دست به تحريف زده و با استفاده از ادبيّات دينى، به مقابله با ارزشهاى الهى برخاسته، آنها را امرى حياتى و اوّلى براى زندگى انسانى به شمار نمىآورند و اينگونه مىنويسند: «امام صادق عليهالسلام امنيت و رفاه و عدالت را نيازهاى اوليه انسان و از مقوّمات يك جامعه موفق دانسته و ديندارى و پاىبندى به ارزشها را نياز ثانويه او مىداند و آن را نياز عامّه مردم برنمىشمارد.» (23) جالب است بدانيم كه نويسندگان غربى خود اعتراف دارند كه با كمرنگ شدن دين و تربيت دينى، كه بر پايه ارزشهاى دينى استوارند، چگونه امنيت آنان به خطر افتاده و آمار جرم و جنايت و تجاوز رو به افزايشاند. (24) يكى از اين رسانهها نيز پا را فراتر گذاشته و با چاپ نوشتهاى، پرورش تجربه معنوى را مبتنى بر اعتقاد به خداى ماورايى ندانسته، بلكه موسيقى و ورزش و مانند آن را در اين راه كارگشا دانسته، مىنويسد: «براى پرورش يك تجربه معنوى، نياز به اعتقاد به يك خداى ماوراى طبيعى نداريم، خلقت ما چنان است كه با فقدان يك تجربه معنوى، منبع ديگرى را جايگزين مىكند. موسيقى، ورزش و حتى بازىهاى كامپيوترى مىتوانند تبديل به مذهب ملّى همه گروهها شوند.» (25) كار به اينجا ختم نمىگردد، برخى هم كه متأسفانه بر كرسى وعظ مىنشينند، كتاب و سنّت را مربوط به گذشته دانسته و تاريخ مصرفشان را به دوران نبى مكرّم صلىاللهعليهوآله منحصر دانسته و از اين طريق، راه ارزشهاى الهى را مسدود كرده، درصدد جايگزين كردن ارزشهاى بشرى هستند و مىگويند: «آنچه پيامبر از طريق كتاب و سنّت پياده نموده و احكامى كه بيان كرد، اقدامات ممكنه و مقرّر آن زمان بود، ما هم مطابق زمان خود، بايد اقدام كنيم.» (26) بر پايه چنين سخنانى نويسنده ديگرى مىنويسد: «احكام اسلام آميخته به اسطورهاند و اگر از آنها اسطورهزدايى شود، به راحتى و به مروز زمان، قابل تغييرند.» (27) وى از اين فراتر رفته، مىنويسد: «مفاهيم دينى مانند ذمّ دنيا، رضا به قضاى الهى و توكّل و زهد و... مناسب دوران تأسيس يك نهضت و انقلاب مىباشد؛ چون لازمه انقلاب بريدن از دنيا و از خودگذشتگى است، اما براى دوران ثبات كارايى ندارد.» (28) معناى سخن مزبور در حقيقت اين است كه ارزشهاى الهى واقعيتى نفسالامرى ندارند، بلكه ابزارىاند كه گروهى براى پيشبرد اهداف خود از آن استفاده مىكنند. يكى از نويسندگان نيز شبيه سخن مزبور، ادعا مىكند: «يكى از معضلات ما شيعيان نداشتن منابع موثّق روايى است. لذا، هر كسى در هر موقعيتى، با ذكر روايات و احاديثى كه به معصومين نسبت داده مىشود، جوانان پاكدل و شيفته مذهب را فريب داده و مركز اقتدار مافيايى خود را حفظ مىكند.» (29) چنانكه ملاحظه مىشود، مطبوعات با چاپ و انتشار صدها مقاله و مصاحبه، ابتدا اصل دين و ارزشها را مورد هجمه خود قرار دادهاند و پس از خدشهدار كردن آنها، به برخى از نمادها و مصاديق ارزشها حمله كرده، نسبت به آنها شبههافكنى و يا آنها را تخطئه مىكنند تا مرحله اقدام عملى ـ يعنى رفتار غيرارزشى ـ را هموار سازند. به برخى از اين نمونهها توجه كنيد: امر به معروف و نهى از منكر به عنوان يكى از مصاديق ارزشهاى الهى، كه فرزند زهرا عليهاالسلام خود و ياران خود را براى احياى آن، كه در حقيقت احياى دين جدّش بود، فدا كرد، اينگونه مورد هجمه قرار مىگيرد: «امر به معروف، دستور دادن نيست، داورى است؛ داورىِ بيان معروف و منكر و دعوت به داورى و پاسخ به پرسش اساسى "چه بايد بكنيم" است. بنابراين، جريان اطلاعات و بيان بايد كاملاً آزاد باشد. مردم با داورى خود، امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.» (30) توجه داريم كه امر به معروف و نهى از منكر خود ضابطهاى دارد كه معارف و احكام آن را، دين و مفسّران آن يعنى ائمّه معصوم عليهمالسلام با روايات فراوان بيان نموده و مراجع در رسالههاى عملى خود، آنها را متعرّض شدهاند. اما گوينده سخن مزبور آن را از ارزش دينى به ارزش خود ساخته بشرى تنزّل داده است. در نوشتهاى ديگر، اين فريضه را به معناى ديگر تحريف كرده، مىگويد: «از ديدگاه بنده، امر به معروف، كه در اسلام واجب است، به معناى پاييدن قدرت است، نظارت بر قدرت حاكمه است، نه نظارت مردم بر مردم و بر اين خانم يا آن آقا كه ـ مثلاً ـ حجابت را درست كن.» (31) در نوشتههاى ديگر، «حجاب» را، كه يك ارزش دينى است و صيانت زن و جامعه را به همراه دارد، مورد حمله قرار داده، مىنويسند: «احكام اسلام آميخته به اسطورهاند و اگر از آنها اسطورهزدايى شود، به راحتى به مرور زمان، قابل تغييرند؛ مثلاً، حجاب جنبه اسطورهاى دارد، نه اينكه براى حفظ عفّت باشد. بله، عفّت را بايد حفظ كرد، ولى حفظ آن در هر زمانى به يك روش است و آن روشى است كه عرف زمان آن را بپسندد.» (32) برخى نيز پارا فراتر گذاشته و «حياى زن» را نشانه عقبماندگى دانسته، مىنويسند: «مظاهر دينى، چون حجاب و حياى زنان، نماد عقبافتادگى است.» (33) و به تدريج، پا را فراتر گذاشته، ارزشهاى ناب شيعى ـ يعنى شهادت و كشته شدن در راه حفظ ارزشهاى الهى و دين ـ را تخطئه كرده، مىنويسند: «فرهنگ شهادت، خشونتآفرين است. اگر كشته شدن آسان شد، كشتن هم آسان مىشود.» (34) آنها به اين حد هم اكتفا نكرده و «عاشورا» نيز از اين جملات بىبهره نمانده است، به گونهاى كه آن را با در آتش افتادن سياوش و تراژدىهاى آنتيگونه همسنگ دانستهاند؛ مىنويسند: «عاشورا نماد زنده در آتش افتادن سياوش است. داستان عاشورا در ايران، داستان دميدن روح اسطوره سنّت شده سياوش در تن اسطوره زنده و پوياى حسين عليهالسلام است.» (35) در نوشتهاى ديگر آمده است: «تراژدى حسينبن على مشابه تراژدىهاى آنتيگونه، تامسمور و جانپروكتوراست.» (36) هيأتهاى مذهبى را، كه با بهرهگيرى از ارزشهاى دينى، تشكيل شده و به ترويج و تحكيم آنها مىپردازند، مورد هجوم قرار داده و آنها را منشأ خشونت دانسته، بانيان آنها را بسيجىها مىدانند تا با يك تير دو هدف را نشانه بگيرند. در روزنامه عصر آزادگان آمده است: «هيأتهاى مذهبى منشأ خشونتاند. بسيجىها اعضاى تشكيلدهنده اين هستهها مىباشند.» (37) در ادامه اين فرايند، جوانان را از شركت در مساجد متزلزل كرده و با بيان اينكه مسجد رفتن و كتب مذهبى خواندن عقبماندگى به همراه دارد، سعى دارند جوان را از حضور در ميعادگاه عبادت و سجدهگاه عبوديت محروم سازند. از اينرو، اينگونه مىنويسند: «آن دسته از جوانانى كه به مساجد روى مىآورند يا كتب دينى را مطالعه مىكنند، از نظر ساختار فكرى و روانى، ضعيف هستند؛ يعنى ضعفاى نسل جوان از نظر فكرى و روانى و كم اطلاعترين آنها هستند.» (38) در ادامه اين روند، مسئله را شفّافتر كرده و آنچه را در پشت پرده شبهات دينشناختى و ارزشهاى دينى پنهان كرده بودند، آشكار كردهاند: «رواج فساد و فحشا تأثيرى در قدرت دفاع و جنگاورى ندارد. مگر عراقىها هشت سال با ما و ده سال با آمريكا نجنگيدند؟ مگر پسر جرج بوش در جنگ كشته نشد، با اينكه كابارهها و شرابفروشىها براى همه آنان آماده بود.» (39) در نوشتهاى ديگر آمده است: «گناه تا به مرحله جرم نرسد آزاد است، گرچه قابل تقبيح اخلاقى است.» (40) از اين بالاتر مىگويند: «به خدا! عاشق شدن گناهى ندارد. اگر عشق نباشد هيچ چيز زيبا نيست. بگذاريد دختران در مدارس، آماده زندگى، عشق و ازدواج شوند. از تحميلها دست برداريد. يك مشت دختر افسرده و پسر عقدهاى تحويل ندهيد اين نسل را خراب نكنيد. رابطه دختر و پسر را نابود نكنيد.» (41) جالب اينكه عدم وجود ارتباط دختر و پسر به صورت غيرشرعى را باعث به وجود آمدن اثرات نامطلوب در جامعه قلمداد كرده، نوشتهاند: «دختر و پسر به دوستانى از جنس مخالف احتياج دارند و جدا كردن آنان از يكديگر اثرات نامطلوبى بر فرد و جامعه دارد و امكان پيشرفت را كم مىكند.» (42) اساسا هر پديده اجتماعى، خواه مثبت و مفيد و يا منفى و مضر، براى بروز و ظهور خود در جامعه، نياز به بسترى مناسب و كافى دارد. شكى نيست كه رسانهها، به ويژه رسانههاى نوشتارى، در اين زمينه نقش منحصر به فردى دارند؛ زيرا اين رسانهها مىتوانند با قدرت قلم و تصوير خود، زمينه پيدايش آن پديده را فراهم كنند و به روشهاى گوناگون و در قالبهاى ادبى و هنرى درباره آن پديدهها سخن بگويند. با نگاهى اجمالى به نوشتههاى اخير، به خوبى مىتوان مشاهده كرد كه چگونه پديدهاى به نام «دوستى دختر و پسر نامحرم» و ارتباط غيرشرعى دو جنس مخالف را مهيّا كرده و در پيدايش آن در جامعه اسلامى نقش داشتهاند. در نظام ارزشى اسلام، دوستى دختر و پسر نامحرم صورت شرعى ندارد و در افكار عمومى جامعه اسلامى نيز اين ارتباط، كه به معناى ناديده گرفتن ارزشهاى دينى است، قباحت دارد و افرادى كه به اين عمل غيرارزشى مبادرت مىورزند، مورد مذمّت توده ديندار هستند. اما واقعيت تلخى كه نمىتوان آن را انكار كرد، اين است كه اين رابطه نامشروع دستكم در برخى از شهرهاى بزرگ، به تدريج قباحت خود را از دست داده و به نوعى، به صورت هنجار درآمده و مقابله با آن ناديده گرفتن حق شهروندى به حساب مىآيد. چه زيبا فرمود رسول گرامى صلىاللهعليهوآله : «كيف بكم اذا رأيتم المنكرَ معروفا؟»؛ (43) چه مىشود شما را آنگاه كه ناپسند را پسنديده مىشماريد و بد را خوب مىبينيد؟ كار به اينجا ختم نمىشود، بلكه زمينه به گونهاى مىشود كه اگر دختر دبيرستانى دوست پسر نداشته باشد مورد تمسخر قرار مىگيرد! پدرى كه خود معلم بود، مىگفت: با دخترم كه سال آخر دبيرستان را مىگذراند، رابطه دوستانهاى دارم. روزى به صورت اتفاقى، در ميان كتابش نامهاى عاشقانه ديدم كه پسرى خطاب به دخترم نوشته بود. وقتى موضوع را با او در ميان گذاشتم، گفت: پدر خدا مىداند كه اين نامه را خودم به خودم نوشتهام تا از سرزنش همكلاسىها آسوده باشم! بس كه گفتند: عُرضه ندارى! سينما و ارزشها
سينما از جمله رسانههايى است كه مىتواند در جهت تثبيت و تحكيم ارزشهاى حاكم بر جامعه و يا تغيير و كمرنگ كردن آنها، نقش ويژهاى ايفا كند. اين رسانه علاوه بر توانمندىهاى عام رسانهها، داراى ويژگىهاى خاصى است كه توان ويژهاى به آن داده است. برخوردارى از تصاوير متحرّك و گويا و بهرهمندى از فضاى خاص نمايشى، كه در يك زمان مىتواند افراد گوناگون را در كنار هم قرار دهد، سينما را قادر ساخته است تا با ارائه برنامههاى هدفمند، باور تماشاگران خود را، كه اغلب جوان و الگوپذيرند، هدف قرار داده، به سمت و سوى دلخواه هدايت كند. از اينرو، قدرتمداران و حاكمان زر اندوز و زيادهخواه با در اختيار گرفتن اين رسانه، سعى دارند با ارائه فيلمهاى غالبا مبتذل، افكار و باورهاى والاى انسانى را تخدير كرده و با خيالى آسوده به اهداف و اغراض سياسى و مادى خود نايل آيند. بنيان شركتهاى سينمايى همچون هاليوود به اين واقعيت گواهى مىدهد. سينما در ايران نيز بر اساس هدف يادشده شكل گرفت، اما پس از پيروزى انقلاب اسلامى، اين رسانه نيز همچون ساير بخشها و نهادهاى فرهنگى، راه خود را از زيادهخواهان و سياستمداران جدا كرد و در اختيار توده مردم قرار گرفت و فيلمهايى بر پرده به نمايش درآمدند كه غالبا در جهت تثبيت و تحكيم ارزشهاى دينى و انسانى بوده و اين امر موجب آشتى قشر متديّن و مذهبى و خانوادههاى عفيف با تالارهاى نمايش گرديد؛ زيرا در اين هنگام، نه تنها فيلمهاى غيرارزشى و مبتذل بر پردهها نمايان نمىگشتند، بلكه نمايش فيلمهايى همچون «توبه نصوح» يادآور ماهيت انسانى افراد بودند؛ يا فيلمهايى به نمايش درآمدند كه گوشههايى از رزم ايثارگران جبهه توحيد را، كه در راه حفظ ارزشهاى الهى و انسانى تلاش مىكردند، به تماشا مىگذاشتند، و اين باعث مزيّن گشتن تالارهاى نمايش به حضور خانوادهها مىگرديد. اما اين وضعيت پس از يك دهه، آنگاه كه فضاى جامعه از عطر دفاع مقدّس خالى شد، دگرگون گرديد، به گونهاى كه تصاوير پردههاى سينما رنگ و بوى ديگر گرفت و فيلمها به تدريج، سمت و سوى گيشهاى شدن گرفتند و كمكم دغدغه تثبيت و تحكيم ارزشها نه تنها به سوى تعميق آنها پيش نرفت، بلكه جاى خود را به سود و منفعت مادى بيشتر داد و به جاى توجه به ارزشهاى الهى و انسانى جامعه و توده مردم، نگاهها به دايره داورى جشنوارههايى همچون «كَن» فرانسه و امثال آن دوخته شد تا شايد با دريافت تنديسى، نام جهانى به خود بگيرند، غافل از آنكه در اين وضعيت، تلاش تهيهكننده و كارگردان و به تبع آنها، هنرپيشگان و بازيگران، بايد در جهت تبليغ ارزشهايى باشد كه آن سوى مرزها مىپسندند و اين يعنى: ناديده گرفتن ارزشهاى الهى و انسانى جامعه خودى. «كَن» فرانسه به فيلمى جايزه مىدهد كه هنرپيشه نقش اول سوار بر اتومبيل «رنو» باشد، تا به وسيله آن، ارزش كمپانى «رنو» را برآورده كند، نه ارزش الهى جامعه ايرانى را، و نه زبردستى كارگردان و هنرپيشه را. روشن است كه اگر دغدغه سينما ارزشها و اهداف گروه خاصى باشد، توده از آن رو برگردانده، تالارهاى نمايش را ترك مىكنند و اين تعطيلى برخى از تالارها را به همراه خواهد داشت. كمتر شدن تماشاگران ايرانى سينماها در چند سال اخير، شاهد گويايى است بر واقعيت تلخى كه گريبان سينماى ايران را گرفته است، تا جايى كه بسيارى از بازيگران سرشناس و متعهد به فرهنگ خودى براى فرار از اين وضعيت، رو به جعبه جادويى تلويزيون و مجموعههاى تلويزيونى آوردهاند كه پيشتر از آنها كراهت داشتند. بدين سان، تالارهاى پرجمعيت كم شده و بخشهاى خانوادگى تالارها نيز جاى خود را به برخى از جوانان كم سن و سال ماجراجو داده و آنان نيز با تماشاى فيلمهاى گيشهاى و هنرپيشههاى كليشهاى، كه يك شبه و به بركت چهره مقبول هنرمند شدهاند، هر روز با حال و وضع جديد به ميدان آمده، به ارزشهاى والاى انسانى دهنكجى مىكنند. سير تنزّل ارزشى سينما
به دليل آنكه دين و ارزشهاى دينى به خاطر ويژگىهاى يادشده، قوىترين پيوندهاى اجتماعى را در جامعه پديد آوردهاند و ركن اصلى در تنظيم روابط افراد در نظام اجتماعىاند، طبعا تضعيف ارزشها در جامعه نيز به معناى تضعيف پيوندهاى اجتماعى همچون رعايت حقوق همنوعان، ايثار، انسجام، اخلاق، صداقت، انفاق و هميارى ديگران خواهند بود. و اين واقعيت را نبايد ناديده گرفت كه ارزشهاى دينى و الهى نيز در قالب قواعد و هنجارها و نمادها قابل پياده شدن در جامعه هستند. از اينرو، هنجارها و نمادهاى مذهبى هستند كه در روابط و پيوندهاى اجتماعى تأثير مىگذارند. يكى از مهمترين نمادهاى مذهبى، كه در شرايط پس از انقلاب اسلامى بر رفتار مردم تأثير داشته، «حجاب» و پوشش اسلامى زنان بوده است. اين نماد يك معرّف مهم براى ميزان اعتقاد هنجارى و ميزان نفوذ مذهب در جامعه است. عملكرد سينماى پس از جنگ يا دهه دوم انقلاب در ارتباط با اين نماد ارزشى مردم چندان مثبت نبوده، بلكه با ارائه برخى از فيلمها ـ كه كم هم نبودهاند ـ حركتى تنزّلى داشته است. براى نمونه، سنجشى را كه يكى از محققان برجسته و جامعهشناس درباره چند فيلم انجام داده است، در اينجا مرور مىكنيم. (44) در جدول ذيل، نشان داده مىشوند كه هنرپيشهها تا چه حد با پوشش خود، حجاب را گسترش يا كاهش مىدهند. دو فيلم «برزخىها» و «بايكوت»، كه در سال 1360 بر پرده سينماها به نمايش درآمدند، در مقايسه با دو فيلم «عروس» و «هنرپيشه» كه پس از اتمام جنگ و خالى شدن فضاى جامعه از عطر ايثار و شهادت، به روى پردهها رفتند، تفاوت معنادارى نشان مىدهند: جدول 1: ميزان نمادهاى مذهبى (حجاب) نمايش داده شده در فيلم «برزخىها» (سال 1360) جداول به خوبى نشان مىدهند كه دو فيلم «برزخىها» و «بايكوت» كه به دوران دفاع مقدّس برمىگردند، تصاوير زنان با پوشش متوسط و بيشتر ارائه شدهاند، اما در فيلم «عروس»، كه در دهه دوم انقلاب و پس از پايان جنگ به روى پردههاى سينما رفته، از جمع 47 تصوير هنرپيشه زن 34 مورد كه برابر با 72 درصد است و از مجموع زنان در حدود 35 دقيقه براى تصويرها، به مدت 30 دقيقه (= 83%) با پوشش و حجاب نسبتا كمتر از متوسط و كمتر از فيلمهاى سال قبل است. بدينسان، فيلم «عروس» و نيز «هنرپيشه» گام بلندى در تغيير ارزشها و ناديده گرفتن ارزشهاى دينى برداشتهاند. در پر فروشترين فيلم سال 1370، ارزشهاى مادى، ثروت، نابرابرى و سودجويى به عنوان ارزش مثبت و روحيه مصرفگرايى اشاعه داده مىشوند و در مقابل، ارزشهاى مذهبى و انقلابى كاملاً تحتالشعاع ارزشهاى مادى و سودجويى قرار مىگيرند. به بخش كوتاهى از گفتوگوى فيلم «عروس» توجه كنيد: پدر عروس به داماد: «بايد يك خونه بزرگ و مجهّز در تهران داشته باشى و يك ويلا در شمال، كه صبحها با صداى امواج دريا از خواب بيدار بشين، با يك اتومبيل آمريكايى... نمىدونم مىتونى عاقل باشى؟ براى اينكه چهار سال عمرتو تلف كردى و يك ليسانس هنرى گرفتى و دلت به اون خوشه...» جالب اينكه اين فيلم در تاريخ 12/1/75 در ساعت 55:16 از تلويزيون نيز پخش شد و گفتوگوى بالا نيز در آن ذكر شد. (45) روند يادشده در سالهاى اخير، سرعت بيشترى گرفته و كار به جايى رسيده است كه برخى از تهيهكنندگان و كارگردانان به خود زحمت نداده و دست به كپى آثار غربى زده و به نام فيلم و سينماى ايرانى در اختيار تماشاگران اندك سينما قرار مىدهند. نمونه بارز اين آثار، فيلم «عروس خوشقدم» است كه چندى بر پرده سينماها به نمايش گذاشته شد؛ فيلمى كه آشكارا از يك اثر معروف قديمى سينماى آمريكا اقتباس و به تعبير درستتر، كپى شده است و حتى به لحاظ پرداخت آدمهاى قصه، فيلمساز كمترين زحمت اينجايى كردن آنها را به خود نداده و هر نما و فصل فيلم از نظر ساختارى و مضمونى، از كليشههاى رايج دمدستى و بارها كار شده فيلمهاى قديم ايران و خارج استفاده شده است. (46) يكى از نويسندگان و منتقدان فيلم درباره وضعيت كنونى سينما مىگويد: «اين آفت، زمانى شروع شد كه به بهانه آزادى عقيده و بيان، كه در طى سالهاى گذشته توسط برخى مسئولان بيان شد، سينما را رها كردند تا ـ به اصطلاح ـ هنرمندان و سينماگران به طور مستقل و آزاد فيلم بسازند و فعاليت كنند، اما دريغ كه در اين ميان، عوامل سوء استفادهگر، كه در هر جريان فرهنگى به وفور ديده مىشود، با ساخت فيلمهاى سطحى و سخيف و ـ به اصطلاح ـ ارزان و مخاطبپسند، حتى باعث كاهش سطح سليقه تماشاگر سينما شدند! سينماى ايران پس از انقلاب، در حالى كه مىرفت با مديريتى مشخص مسير مشخصى را طى كند و در اين راه باعث رشد و آگاهى مخاطب شده بود، ناگهان با استدلالهاى پوچ و بىاساس، اما به ظاهر متمدن و پيشرفته، سينماى ايران را به سقوط كشاند.» (47) اين حقيقت از ديد برخى از بازيگران متعهد و دلسوز، كه به فرهنگ خود علاقهمند هستند، نيز مخفى نمانده و اظهار مىدارند كه متأسفانه بار ديگر عامىگرايى در سينما و تلويزيون رواج پيدا كرده است. اكنون شاهديم كه هر چه طنزها سطحشان پايينتر باشد، ميزان جلب بينندهشان بيشتر است. (48) بارى رسانهاى كه مىرفت پس از انقلاب، عاملى قوى در جهت تحكيم ارزشها باشد، بار ديگر عقبگرد كرده و دستكم، در جا زده است. تلويزيون و ارزشها
شكى نيست كه تلويزيون تأثيرگذارترين رسانهاى است كه در عرصه اجتماعى و فرهنگى فعاليت مىكند. اين رسانه به خاطر برخوردارى از ويژگىهاى خاص و با توجه به وسعتى كه در ميدان عمل خود دارد، مىتواند جنبههاى متعددى از زندگى فردى و اجتماعى افراد در جامعه را تحت تأثير خود قرار دهد كه ارزشها از جمله آن هستند. ژان كازينو، دانشمند برجسته علوم ارتباطات، درباره تأثير اين رسانه مىنويسد: «تأثير تلويزيون مىتواند دو جنبه از جريانهاى فكرى را در برگيرد: از يك سو، موضعگيرىهاى صرفا سياسى؛ يعنى مثلاً، امتيازهايى را كه احزاب و گروهها، چه احزاب حاكم و چه احزاب و گروههاى مخالف، طالب آن هستند؛ و از سوى ديگر، آنچه تمامى نظام اجتماعى، حتى تمدن و تمامى ارزشهاى آن را در برگيرد، و بدون شك، ميان اين دو وجه از تحوّل اجتماعى، كه تحت تأثير جريانهاى فكرىاى قرار مىگيرد كه تلويزيون آن را تقويب يا تضعيف مىكند، رابطه وجود دارد.» (49) اين جعبه جادويى با بهرهگيرى از دو شاخص و ويژگى «صدا» و «تصوير»، خود را از ساير رسانههاى جمعى متمايز ساخته و با دارا بودن ميدان عمل وسيع و مخاطبان فراوان، سينما را نيز پشت سر گذاشته و به صورت رسانهاى تكتاز در عرصه اجتماعى و فرهنگى درآمده و از قدرت تأثيرگذارى منحصر به فردى برخوردار گرديده است. تأثير اين رسانه آنگاه بيشتر خواهد شد كه استفاده از آن هزينهاى در برنداشته و به صورت رايگان براى مخاطبان خود برنامهسازى كرده و همگان را به تماشاى رايگان فرا خواند؛ چه آنكه در اين صورت، تعداد بيشترى از مخاطبان را به خود و برنامههاى خود جلب مىكند، تا آنجا كه در هر خانهاى دستگاهى از اين جعبه جادويى وجود دارد. علاوه بر اين، رايگان بودن اين رسانه موجب گستردگى ميدان عمل آن مىگردد؛ چون عدم پرداخت هزينه در قبال استفاده از آن، دست سياستگذاران و برنامهسازان اين رسانه را باز گذارده، آنان را در چارچوب خاصى قرار نمىدهد، بلكه هرچه را سياست آنان اقتضا مىنمايد و اهدافشان را در بردارد، در معرض ديد مخاطبان و تماشاگران خود قرار مىدهند. آنان اگرچه نيمنگاهى به علاقه مخاطبان در برخى از سرگرمىها دارند، اما در سياستهاى كلان و اهداف، خود را ملتزم به خواست مخاطبان ندانسته و تابع آن نيستند، به خلاف رسانههايى كه در قبال خدمات خود هزينه دريافت مىكنند؛ چون آنان با هزينههايى كه مصرفكنندگانشان پرداخت مىكنند اداره مىگردند و در صورت عدم اقبال و استفاده مخاطبان، حيات خود را از دست مىدهند. اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه تلويزيون در صورتى مىتواند در جهت انسجام اجتماعى و حفظ ارزشهاى حاكم بر جامعه تأثيرگذار باشد كه در انحصار دولت باشد، وگرنه چنانچه در اختيار گروهها و احزاب قرار گيرد، كار آن بسيار مشكل خواهد شد. كازينو در اينباره مىنويسد: «در نظامى كه تلويزيون در انحصار دولت است و قدرت سياسى هم انحصارى است و ايدئولوژى نظام حاكم هم مردمىاند، تلويزيون به راحتى مىتواند وحدت جامعه را حفظ كند، اما اگر دولت بخواهد هم به عقايد مختلف احترام بگذارد و هم ارزشهاى مورد علاقه خود را حفظ كند و در اين راه تلويزيون را در انحصار خود نگيرد كار مشكل خواهد بود.» (50) بدينروى، نمىتوانيم به اين بهانه كه تلويزيون رسانهاى همگانى و با هزينه دولتى و مربوط به همه آحاد ملت است، همه ارزشهاى موجود را فراموش كرد و به دفاع و گسترش ارزشهاى حاكم و غالب جامعه نپرداخت. نمايشهاى تلويزيونى و ارزشها
هرچند تلويزيون رسانهاى است كه در بدو اختراع، بيشتر جنبه سرگرمى و تفريح داشته و براى سرگرم كردن خانوادهها و بينندگان در نظر گرفته شده و ساير جنبهها همچون آموزش و خبررسانى در رتبه بعدى قرار دارند، اما اين بدان معنا نبوده است كه در بخش سرگرمى هم نمىتوانيم نمايشها و فيلمهايى را در اختيار بيننده قرار دهيم كه جنبه معرفتى و آموزشى داشته باشند. مجموعههاى نمايشى با رويكرد تاريخى، علمى و فرهنگى گوياى اين حقيقت هستند كه اين رسانه مىتواند در عين سرگرمى و تفريحى بودن، جنبه آموزندگى نيز داشته باشند. تلويزيون پيش از انقلاب، به عنوان ابزار ابتذال و انحراف مطرح بود و متديّنان و نيروهاى ارزشى از آن دورى جسته بودند. اما پس از پيروى انقلاب اسلامى، اين رسانه با ارائه برنامه و نمايشهاى سالم و ارزشى مورد استقبال همگان قرار گرفت و به عنوان مهمترين ابزار سرگرمى و آموزشى، جايگاه خاصى در ميان خانوادههاى مذهبى باز كرد. اما اين رسانه نيز همانند سينما، البته نه به اندازه آن، پس از اتمام جنگ و دفاع مقدّس روند ديگرى در پيش گرفت، حتى به نوعى مسير انحراف از ارزشها را به بهانه جذب مخاطب و جلوگيرى از روى آوردن آنان به ابزارهايى همچون ويدئو و ماهواره و امثال آن، و با ساخت برخى نمايشها و فيلمها خواست ـ به تعبير رئيس اسبق اين رسانه ـ دفع افسد به فاسد كند! (51) اين در حالى است كه آن دسته از افرادى كه به ماهواره و امثال آن روى آوردهاند غالبا مخاطب و بيننده برنامههاى تلويزيونى نبودهاند. با اين سياست، متديّنان و دينباوران به سوى انحراف از ارزشها سوق داده مىشوند. با توجه به اينكه زبان تصوير قدرت فوقالعادهاى در جهت تحكيم يا تضعيف ارزشها دارد، در اينجا نمونهاى از اين نمايشهاى تلويزيونى را كه پس از جنگ ساخته شده بود، مورد توجه قرار مىدهيم: الف. مجموعه تلويزيونى «سايه همسايهها» (52)
در اين مجموعه تلويزيونى، روابط اجتماعى در بين اعضاى يك محلّه قديمى تهران نشان داده مىشود. هنرپيشهها از لباسهاى عادى و ساده استفاده مىكنند. و همچنين وسايل منزل كه به نمايش درآمدهاند بسيار محدود و بيشتر مناسب قشر پايين جامعهاند. نمادهاى مذهبى نيز در اين فيلم نه به صورت افراطى و زننده و دافعه برانگيز، بلكه به صورت متعادل و طبيعى كاملاً رعايت شدهاند. در مجموع اين قسمت، كه قريب 8 دقيقه زنان هنرپيشه ظاهر مىشوند، همگى داراى پوشش كاملاً اسلامى و بدون آرايش هستند. در 68 دقيقه ظهور مردان، در 60 درصد از زمان، مردها با محاسن و ريش بودهاند و به مدت 11 دقيقه نمادهايى همچون انگشتر عقيق، تسبيح، جانماز و عبا نشان داده شدهاند. (53) ب. سريال «مهمان» (54)
موضوع اين مجموعه درباره بازگشتن موقّت پسر بزرگ خانواده از فرانسه است و در ايران نيز فكر و خيالش بيشتر در فرانسه و در پى همسر فرانسوىاش است. اما اين مسئله را از اقوامش پنهان نگاه مىدارد. از سوى ديگر، اطرافيانش عموما درباره مسائل پيش پا افتاده، همچون سوغاتى فكر مىكنند و در نظر دارند براى او يك همسر ايرانى بيابند. اين مسئله در يك ويلاى بزرگ دو طبقه و در باغى بسيار وسيع، قريب دو هزار مترى روى مىدهد. در درون ساختمان ويلا، ديوارها با رنگهاى طلايى، گچبرى و با تابلوهاى گرانقيمت تزيين شدهاند و وسايل منزل همگى حاكى از ثروت كلان هستند. در اين قسمت از مجموعه كه به صورت نمونهگيرى انتخاب شده است، ارزشهاى مادى عبارتند از: ويلاى مجلّل كه توصيف آن گذشت؛ وسايل قيمتى كه قريب يك ميليون و پانصد هزار تومان در سال 1370 محاسبه شدند؛ زيور آلات زنان با ارزشى بالا و دو زن اول هنرپيشه در بيشتر لحظات مجموعه حضور داشته و نقشهاى اول را به عهده دارند و هر دو بينىشان را عمل جرّاحى كرده و خود را در حدّ بالايى به زيورآلات آراستهاند. در يك صحنه، دختر آقاى ستوده، در سه انگشت دست چپ 5 انگشتر طلا دارد. ج. سريال «باغ گيلاس» (55)
اين مجموعه، كه قسمت هشتم آن به صورت نمونه انتخاب شده است، يك موضوع كم و بيش ماجراجويانه (قاچاق، قتل و تعقيب) را دنبال مىكند. طى آن برخى افراد در فكر كسب پول و دستيابى به ارزشهاى مادى و سودجويى از طرق كم و بيش نامشروع (برجسازى در باغات، قاچاق و مانند آن) هستند. نكته ضدارزشى اين قسمت از مجموعه آن است كه ماجراهاى كم و بيش هيجان برانگيز مثل قتل، قاچاق، تعقيب و فرار با بازى دو زن نسبتا زيبا و بسيار آرايش كرده و با پوشش عموما غيرمعمولى، ـ مثلاً، پيراهن مردانه شيك بر روى دامن ـ در حد بالايى تحريككنندهاند و اين صحنهها با موسيقى عموما خارجى و جديد براى جوانان از جذّابيتى برخوردارند كه مىتوان با آنها ارزشهاى مستتر را منتقل نمود و با زاويهاى بسيار نامحسوس، مسير رفتارى آنها را تغيير داد. (56) اين سه نمونه به خوبى روند حركتى نمايشهاى تلويزيونى را نشان مىدهند و اين واقعيت تاكنون با سرعت بالايى رو به افزايش بوده است. مجموعههايى در تلويزيون، به نمايش درمىآيند كه در آنها دوستى دختر و پسر رفتارى بهنجار نشان داده مىشود و آن را رفاقت سالم مىنامند! حتى در برخى از برنامهها، گفتوگوها و ميزگردهايى با چند دختر و پسر با پوششى نه چندان مناسب ترتيب داده مىشوند كه اين خود تأييدى ضمنى بر نشستهاى دو جنس مخالف است؛ آنچنان كه شاهد پارتىهاى مبتذل در سطح جامعه هستيم؛ و اين همه، خود گامى است در جهت انحراف از ارزشها. در اينجا، به يك نمونه از اين حركات ضدارزشى اشاره مىشود كه در نيمه اول سال 1382 از آنتن شبكه پنج سيما به نمايش درآمد، در مجموعهاى به نام «مهر خاموش» كه به ظاهر سعى داشت موضوع دفاع مقدّس را با نگاهى ديگر مورد بررسى قرار دهد، ولى در پايان، نه تنها در نمايش واقعيات دوره زيباى بروز ارزشها توفيقى نداشت، بلكه با ظرافت خاصى كه از نگاه تيزبينان مخفىنبود، اصلانقلاب و دفاع مقدّس را زير سؤال برد. در اين مجموعه با موضوعى خانوادگى، پدر فردى انقلابى و رزمنده بود كه دايم در جبهه حضور داشت و از خانوادهاى مذهبى و كم درآمد بود، ولى مادر هرچند در دوران دانشجويى فردى انقلابى بود و همين موضوع نكته توافق اين دو بود، اما از خانوادهاى سلطنتطلب و ثروتمند به شمار مىآمد كه پس از ازدواج و تولّد دومين فرزند، با تحريك پدر، از موضع اوّلى خود عدول نموده و سوداى سفر به فرنگ كرده و ابتدا سعى كرد شوهر را نيز با خود همراه كند تا در آن ديار، به كمال و پيشرفت خود و فرزندان نايل آيند، ولى وقتى شوهر مخالفت كرده بود از او جدا شده و با فرزندش به فرانسه سفر نمود، و پس از بيست سال، به ايران بازگشته بود تا در زمينه تخصص فرزندش سرمايهگذارى كند. ولى فرزند به جستوجو براى پيدا كردن پدر مىپردازد و در اين ميان، ماجراهايى پيش مىآيند. در اين مجموعه، كه انتظار مىرفت به ارزشهاى دينى و انقلابى و دوران دفاع مقدّس بپردازد، شاهد موارد بسيارى از انحراف از ارزشها بوديم. در اينجا، به يكى از نقدهايى كه درباره اين سريال انجام شده است اشاره مىشود: بازى و تكيه كلامهاى هنرپيشه زن، كه به عنوان كلفت خانه پدر همسر است، خود جاى سخن فراوان دارد. اين خدمتكار زن، فردى ساده و با چادر و مذهبى است، ولى علىرغم مذهبى بودن، به دخترش سفارش و حتى دعوا مىكند كه با مهران گرم بگيرد و رابطه داشته باشد و او را تشويق به رابطه با مهران، پسر از فرانسه برگشته، مىكند، در حالى كه اين دختر عقد شده پسر عمّه خود است! علاوه بر اين، معلوم نيست كه چه اصرارى است كه در اغلب مجموعههاى تلويزيونى بايد كلفتها و افراد فرودست چادرى باشند و خانمهاى تحصيلكرده و نقش مثبت، خانمهاى بدحجاب باشند! نكته ديگر آنكه در اين مجموعه، رابطه نامشروع دختر و پسر در اين سريال حل شده است؛ در اوايل مجموعه، در مراسم جشنى كه در خانه دوستِ خانم برقرار است، چند دختر و پسر، كه باهم دوست هستند، شركت دارند و در اين جشن هم دختر صاحبِ خانه دوست سرسخت مهران (پسر از فرنگ برگشته) مىگردد و اين دوستى ادامه دارد تا اينكه سر و كله دخترخوانده آقاى دكتر (پدر مهران) با حجاب كامل پيدا مىشود و ايشان با آنكه داراى حجاب كامل است كه معرّف ارزشهاى اسلامى مىباشد، كمى از دختر ايرج (فردى سرمايهدار كه در خانه او جشن برقرار بود) ندارد و آنچنان عاشقپيشه و زرنگ است كه دختر آقاى ايرج را كنار مىزند. مورد ديگر رابطه آقاى كلانى، وكيل خانواده پريسا (زن) با خانم پريسا مىباشد كه در خارج و بعد در ايران در كنار هم زندگى مىكنند و ظاهر امر (گفتوگوى ميان پريسا و كلانى در سراسر مجموعه) برمىآيد كه اين دو وقتى به فرانسه رفتند ازدواج كردهاند و انتظار مىرفت در آخر مجموعه، مسئله روشن شود كه اين رابطه بر چه اساسى است، ولى در نهايت، اين رابطه روشن نگرديد. هرچند كلانى به دور از چشم پريسا همسرى برگزيده كه البته به عنوان منشى دفتر وكالتش است. نكته ديگرى كه بسيار مهم است، در آخر داستان، پس از رفتن پريسا (همسر دكتر نوريانى) به خارج، چنان آقاى دكتر (همان فرد رزمنده و انقلابى) متوجه اعمال و رفتار گذشته خود مىگردد و چنان خود را مىبازد كه سرش را در ميان دو دست مىگيرد كه با رفتن به خارج از كشور و به دنبال پريسا، طورى مىخواهد گذشته خود را جبران نمايد و با رفتار خود، ثابت مىكند كه در گذشته اشتباه مىكرده است. (57) تأسفبار اين است كه از بيتالمال مسلمانان استفاده مىشود و عليه ارزشهاى اسلامى كار مىكنند و از رسانهاى بهره مىگيرند كه به فرموده امام راحل، «دانشگاه عمومى» است و به نام «حفظ و احياى ارزشها»، ريشه ارزشها را مىزنند و از آنها منحرف مىشوند. رابطه نامشروع، به سخريه گرفتن چادر و حجاب، پشيمانى از رفتار ارزشى و مانند آنها هديه مجموعههاى تلويزيونى اينچنينى هستند كه در مرئى و منظر نسل سوم گذاشته مىشوند. كلام آخر
در پايان، تذكار دو نكته بايسته است: نخست آنكه تحقيق حاضر درصدد تخطئه همه رسانههاى موجود در جامعه نيست، چه اينكه هيچ منصفى نمىتواند عملكرد ارزشى و مثبت برخى از رسانهها، به ويژه رسانه صدا و سيما را ناديده بگيرد؛ زيرا همگان شاهد هستيم كه تلويزيون جمهورى اسلامى در برخى از حوزهها، عملكردى مثبت داشته و در جهت روشنگرى سياسى و امنيتى جامعه سعى وافر نموده است، حتى در برخى موارد، كارهاى فرهنگى مناسبى همچون مجموعههاى تاريخى ـ مذهبىِ برگرفته از فرهنگ قرآن و جامعه نيز موفق عمل كرده است. اما جامعه متديّن و اسلامى ما از اين رسانه، كه امامش آن را «دانشگاه عمومى» دانسته و دانشمندان علوم اجتماعى آن را در شمار عوامل اجتماعى شخصيتساز قرار دادهاند، انتظار مىرود كه در جهت تقويت و تحكيم ارزشهاى اسلامى، كه به بركت خون شهيدان و همّت نامآورانى همچون امام راحل قدسسره بر جامعه حاكم گرديدهاند، تلاش بيشترى نمايند. دوم آنكه، در سطور پيش ملاحظه گرديد كه رسانه تا چه حد در ناديده گرفتن ارزشهاى حاكم بر جامعه تأثيرگذار بوده و پيامدهاى ناگوار آن در جامعه مشهودند. اگر امروز محققان اجتماعى بنابر آمار رسمى، از افزايش درصد طلاق خبر مىدهند و توجه داريم كه اين امر در جامعهاى صورت مىگيرد كه اعتقاد ديرينهاش آن است كه «زن با چادر سفيد وارد منزل شوهر مىشود تا با كفن سفيد از آن خارج گردد»، آيا مىتوان تأثير مجموعههاى تلويزيونى را، كه در آنها پس از اجراى صيغه طلاق، دو طرف شادى مىكنند و به هم تبريك مىگويند و با شيرينى، شيرينكام مىشوند (!)، ناديده گرفت؟ آيا اگر از رسانه عمومى مىشنويم كه درصد ازدواج كاهش يافته است، ناخودآگاه متوجه فيلمها و مجموعههاى تلويزيونى كه تجرّد را آسايش و زندگى مشترك را درگيرى با انواع دردسرها و مشكلات معرفى مىكنند، نخواهيم شد؟ اگر در كوچهها و خيابانهاى محلّه و شهرمان شاهد روپوشهاى كوتاه و گاه مردانه هستيم و نسل سومىها بىچادر و يا چادرهاى باز در برابر ما عبورمى كنند، آيا به ياد ظاهر برخى (= غالب) بازيگران سينما و تلويزيون نمىافتيم؟! چگونه مىتوانيم كمرنگ شدن فريضه امر به معروف و نهى از منكر و به تعبير شهيد مطهّرى، اصل اصيل و ركن ركين اسلام را متأثر از فيلم و مجموعههاى تلويزيونى ندانيم كه در آنها بازيگر نقش اول در برابر نصيحت و خيرخواهى طرف مقابل مىگويد: «درس اخلاق نده»، «وقت اين حرفها گذشته»، «اين حرفها قديمى شده»، «بگذاريد جوانها جوانى كنند»! (58) با اين همه، اگر برخى از رسانهها را در رديف عوامل مؤثر در انحراف از ارزشها قرار دهيم، كار گزافى كردهايم؟ باور بر اين است كه رسانههاى جمعى، به ويژه رسانههاى تصويرى ارزان قيمت مثل تلويزيون، مىتوانند از مهمترين، قوىترين و كارسازترين عوامل در جهت تقويت و تحكيم ارزشهاى الهى در جامعه ما باشند، به اين شرط كه در جهت اهداف و رسالت تعيين شدهشان عمل كنند. به اميد روزى كه گردانندگان رسانهها، به ويژه رسانههاى صوتى و تصويرى، يك بار ديگر به شرح وظايف قانونى و شرعى خود مراجعه نموده، عملكرد خود را در پرتو آن به نظاره بنشينند. در آن صورت است كه نوشتههايى از نوع نوشته حاضر را يارىدهنده خود تلقّى خواهند نمود. 1ـ بروس كوئن، مبانى جامعهشناسى، ترجمه و اقتباس فاضل توسّلى، تهران، سمت، 1372، ص 112. 2ـ ژان كازينو، جامعهشناسى وسايل ارتباط جمعى، ترجمه باقر ساروخانى و منوچهر محسنى، تهران، اطلاعات، ص 155. 3ـ جواد فخّار طوسى، امام خمينى و رسانههاى گروهى، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، 1381، ص 3. 4ـ بروس كوئن، پيشين، ص 112. 5ـ باقر ساروخانى، جامعهشناسى ارتباطات، تهران، اطلاعات، 1372، ص 177. 6ـ جمعى از نويسندگان، زمينه روانشناسى، ترجمه سعيد شاملو و ديگران، تهران، رشد، ج 2، ص 73. 7ـ محمدحسن اميرتيمورى، رسانههاى آموزشى، شيراز، ساسان، 1377، ص 10. 8ـ همان، ص 16. 9ـ همان، ص 14. 10ـ مهدى محسنيان راد، ارتباطشناسى، تهران، سروش، 1380، ص 62. 11ـ علىمحمد نقوى، جامعهشناسى غربگرايى، تهران، اميركبير، 1363، ج 1، ص 171. 12ـ محمدحسن امير تيمورى، پيشين، ص 192. 13ـ امام خمينى، صحيفه نور، مؤسسه تنظيم نشر و آثار امام خمينى (ره)، ج 9، ص 456. 14ـ ر.ك: ژان كازينو، قدرت تلويزيون، ترجمه على اسدى، تهران، اميركبير. 15ـ آلوين تافلر، موج سوم، ترجمه شهيندخت خوارزمى، تهران، فاخته، 1375، ص 314 به بعد. 16ـ جواد فخّار طوسى، پيشين، ص 5. 17ـ باقر ساروخانى، پيشين، ص 65. 18ـ همان، ص 83. 19ـ امام خمينى، پيشين، ج 6، ص 399. 20ـ جمعى از طلاب و روحانيان، آزادى يا توطئه، قم، فيضيه، 1379، ص 100. 21ـ همان. 22ـ مجيد محمّدى، هفتهنامه آبان، ش 100، ص 3. 23ـ محسن كديور، روزنامه صبح امروز، 11/11/78، ص 6. 24ـ ر.ك: نگارنده، «علل ناديده گرفتن ارزشها»، مجله معرفت، ش 72، ص 9. 25ـ ر.ك: روزنامه عصر آزادگان، 16/1/79، ص 7. 26ـ محمّد مجتهد شبسترى، ماهنامه زنان، ش 57 (آبان 1378)، ص 21ـ22. 27ـ عبدالكريم سروش، ماهنامه زنان، ش 59 (دى ماه 1378)، ص 33 به بعد. 28ـ عبدالكريم سروش، روزنامه ايران، دىماه 1377. 29ـ ر.ك: هفتهنامه پيام هاجر، ش 310، 16/1/79، ص 6. 30ـ محمّد مجتهد شبسترى، روزنامه پيام آزادى، 28/1/79، ص 3. 31ـ عزتاللّه سحابى، روزنامه فتح، 20/11/78، ص 7. 32ـ عبدالكريم سروش، ماهنامه زنان، ش 59 (دى ماه 1378)، ص 33 به بعد. 33ـ نوشين احمدى خراسانى، ماهنامه جامعه سالم، تيرماه 1377. 34ـ عبدالكريم سروش، روزنامه نشاط، خردادماه 1378 به نقل از كتاب آزادى يا توطئه، ص 124. 35ـ ر.ك: هفتهنامه پيام هاجر، ش 11، 23/1/79، ص 2. 36ـ محمّدسعيد حنايى كاشانى، ماهنامه كيان، فروردين 1378. 37ـ محمّد قوچانى، روزنامه عصر آزادگان، 20/1/79، ص 3. 38ـ محمّد مجتهد شبسترى، روزنامه فتح، 15/10/78، ص 8. 39ـ جمعى از طلاب و روحانيان، پيشين، ص 120. 40ـ همان، ص 130. 41ـ ر.ك: هفتهنامه ايران جوان، ش 156 (5/10/78)، ص 2. 42ـ جمعى از طلاب و روحانيان، پيشين، ص 119. 43ـ شيخ حرّ عاملى، وسائلالشيعه، تهران، مكتبة الاسلاميه، ج 11، ص 396، ح 12. 44ـ فرامرز رفيعپور، وسايل ارتباط جمعى و تغيير ارزشها، تهران، نشر كتاب فردا، 1378، ص 19 به بعد. 45ـ همان، ص 33و34. 46ـ محمّدتقى فهيم، روزنامه كيهان، پنجشنبه 23 مرداد 1382. 47ـ محمود گبرلو، همان. 48ـ ولىاللّه مؤمنى، همان. 49ـ ژان كازينو، قدرت تلويزيون، ص 180. 50ـ همان، ص 184. 51ـ محمد هاشمى، «سخنرانى در جمع طلّاب در مسجد اعظم قم»، سال 1369. 52ـ قسمت نهم، سال 1365. 53ـ ر.ك: فرامرز رفيعپور، پيشين، ص 50ـ52. 54ـ قسمت دوم، سال 1370. 55ـ قسمت هشتم، سال 1372. 56ـ همان، ص 49ـ72. 57ـ محمّد ميرانى، روزنامه كيهان، پنجشنبه 20/6/82، ص 10. 58ـ ر.ك: به مجموعههاى تلويزيونى، مثل «پاورچين»، «نقطه چين»، «كمربندها را ببنديد» و دهها مورد ديگر