منبر؛ نقش ارتباطات و عوامل اجتماعى مؤثر بر تبليغ چهره به چهره
احمد حسينزاده
مقدّمه
اسلام با ويژگى جاودانگى رسالتش، همگانى بودن دعوت و تبليغ را طلب مىكند؛ زيرا معارف و تعاليم زنده و والاى اين آيين جاودان اگر نشر و ابلاغ نگردند و درست تفسير و تبيين نشوند، مكتب اسلام مهجور مىماند و انسان مسلمان به عنوان يك مكلّف بايد پاسخگوى آن در پيشگاه خداوند باشد.
از اينرو، دعوت و تبليغ گذشته از آنكه جوهره تمامى اديان و مسؤوليت همه پيامبران خدا بوده است، در اسلام جايگاه ويژهاى دارد و آيه «كُنتم خيرَ امّة اُخرجت لِلناسِ تَأمرونَ بالمعروف و تَنهونَ عنِ المُنكر» (آل عمران: 110)؛ برترى امّت اسلام بر ساير امم را در منعكسكردن و امر و نهى پيام الهى دانسته، و با ذكر واژه للناس رسالت داعيان الىاللّه را براى هدايت عموم انسانها حتمى شمرده است.
«انعطافپذيرى» انسان در برابر عوامل تحريككننده يا بازدارنده، زمينه دگرگونى گرايشهاى فكرى، اعتقادى و عمل اوست و همواره با شيوههاى گوناگون تبليغاتى مورد استفادههاى مثبت و منفى بوده است. بر همين اساس، امروزه سازمانها و دستگاههاى عظيم تبليغاتى بينالمللى با استفاده از اين فرصت و با زمينهسازىهاى روانى و اجتماعى، برآنند تا تمايل و گرايش انسانها را در جهت اهداف موردنظر خويش برانگيزند و آنها را تحت تأثير قرار دهند. در چنين شرايطى، ضرورت بهرهگيرى صحيح از فنون پيشرفته تبليغ و ساير امكانات در جهت اهداف الهى و انسانى بيش از پيش احساس مىگردد و ضرورت دگرگونى و بازنگرى نوى در شيوهها، روشها و ابزارها چيزى است كه در تبليغ دين نمىتوان از آن چشم پوشيد، بخصوص در دنياى امروز كه به بركت انقلاب اسلامى، اسلام جان دوباره گرفته و مشتاقان زيادى در اقصى نقاط عالم پيدا كرده است.
بنابراين، مسؤوليت تبليغى ما حسّاس و سنگين است. از آنرو كه روشها و شيوههاى سنّتى با توجه به فناورىهاى جديد تبليغاتى، از جاذبه و تأثير كمترى برخوردارند و به طور قطع، براى نسل جديد كافى و قانعكننده نخواهند بود، پس احتياج مبرم به بازنگرى دارند. از اينرو، براى تحقق هدف مذكور، به نظر مىرسد همانگونه كه كيفيت تبليغ بر اصول تخصصى و برنامهريزى و شناخت نيازها استوار نبوده و امروزه مسؤولان امر تبليغ به بركت نظام مقدّس جمهورى اسلامى، با ايجاد رشتههاى تخصصى تبليغ و آموزش مبلّغان در دورههاى نسبتا طولانى در پى اصلاح و بهينهسازى آن هستند، شيوههاى معمول تبليغ كه تنها براى برههاى از زمان كافى مىباشند، امروز با توجه به دگرگونى و تحولاتى كه جهان را فرا گرفته و نيازهاى جديدى براى مخاطبان ايجاد شده، بايد به لحاظ اجتماعى و جامعهشناختى مورد بررسى قرار گيرند و چنين نيست كه اين شيوهها براى تمامى زمانها و مكانها مورد استفاده يكسان باشند.
1. منبر و پيشينه آن
الف. تعريف و جايگاه
«منبر» واژه عربى و «به معناى محل بلند و مرتفعى است، كه خطيب يا واعظ بر بالاى آن رفته و با مردم صحبت مىنمايد.» (1) و «منبر را منبر گفتهاند؛ به خاطر ارتفاع و بلند بودن صدا بر آن، و ميم آن كسره داده شده به جهت تشبيه به اسم آلت.» (2)
تأسيس و شكلگيرى منبر به صدر اسلامبرمىگردد؛مكانى كه پيامبر بر فراز آن مىنشستند و وحىالهىرابهمردم ابلاغ مىنمودند.
در خصوص اين واژه، مؤلّف كتاب كبريت الاحمر چنين مىنويسد: «مِنبر به كسر ميم از ادوات ارتقا و بلندى است؛ محلى است به غايت محترم؛ چه شرافت مكان و زمان تابع شرافت آن عملى است كه در آن و بر آن واقع مىشود و آن حالى كه در آن حلول مىكند، و معلوم است كه خداوند خلق نفرموده افضل از آنچه در منابر بايد به خلق برسد، و نيز در اسلام از براى افضل و اكمل مخلوقات گذارده شد.» (3)
در روايت آمده است: چون حضرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله مسجد را بنا كردند، «در حالت ايستاده ايراد خطبه مىنمودند. خطبههاى پيامبر گاهى طولانى مىشد و اين امر براى پيامبر مشقّت داشت، تا اينكه تنه درخت خرماى خشكى را آوردند كه بر آن تكيه مىنمودند. روزى شخصى از مدينه به مجلس وارد شد و به اطرافيان پيامبر پيشنهاد داد: اگر پيامبر بپذيرند، من چيزى خواهم ساخت كه در هنگام خواندن خطبه، هم بشود ايستاد و هم بشود نشست. اين مطلب به پيامبر منتقل شد. پيامبر قبول كردند. او منبرى ساخت. وقتى پيامبر بر فراز آن در آمدند، نالهاى از درخت خرما بر آمد كه پيامبر دست بر آن كشيد و ساكت شد.» (4)
در روايت ديگرى وارد شده است «پهلوى محراب درخت خرماى خشكى بود،[پيامبر صلىاللهعليهوآله ] به آن تكيه مىكردند و روى به سوى اصحاب موعظه مىنمودند و پيام خدا را به گوش حاضرين در مجلس مىرساندند. برخى اصحاب به آن حضرت عرض كردند: مرخص فرماييد كه براى شما منبرى بسازيم تا بر آن آمده موعظه فرماييد. آن حضرت اذن دادند. پس منبرى ساختند. وقتى كه حضرت بر فراز آن رفته و ايراد خطبه نمودند، ناگهان صداى نالهاى از تنه درخت خرما برخاست و حضرت برگشت، دست روى آن گذاشت و ساكت شد.» (5)
در همين مورد، مؤلّف مقاله ارتباطات سنتّى در ايران مىنويسد: «اين عمل پيامبر بارها تكرار شد و هر بار جهت ابلاغ وحى الهى به مسجد مدينه مىرفتند و به تنه درخت خرما تكيه مىزدند و ابلاغ پيام مىنمودند. بعدا مسلمانان يك منبر سه پلهاى از چوب سدر ساختند كه بلال حبشى بالاى آن مىرفت و با صداى رسا و گرم خود اذان مىگفت و مردم را به اداى فريضه نماز فرا مىخواند.» (6)
ب. سازنده منبر
در اينكه چه كسى منبر را ساخت، اختلاف وجود دارد. «بعضى گفتهاند: او تميمدارى بود، و بعضى گفتهاند: او غلام نصيبه مخزمى، يكى از زنان انصار بود. پيامبر زنى را به سوى او فرستاد، مبنى بر اينكه غلام شما نجّار است؛ چيزى از چوب برايم بسازد كه بر روى آن بنشينم. و بعضى سازنده آن را شخصى رومى مىدانند.» (7)
بنابراين، همانگونه كه نويسندگان اشاره كردهاند، نحوه شكلگيرى منبر به عنوان يك وسيله اعلان، به زمان رسول الله صلىاللهعليهوآله باز مىگردد و هدف از ابداع آن صرفا تكيه زدن بر آن و ابلاغ پيام دين و اعلانهاى مرسوم بوده است. از اينرو، منبر از همان بدو تأسيس، وسيلهاى براى برقرارى ارتباط بين مردم در مكانى به نام «مسجد» بوده است.
به تدريج اين وسيله ابداعى در نقاط ديگر جهان اسلام مورد استفاده قرار گرفت و مسجد را، كه محل عبادت و پرستش خداوند است، به كانون ارتباط تبديل نمود.
ج. نقش مسجد در ترويج منبر
«مسجد» كه در لغت به معناى سجدهگاه است، در طول تاريخ حيات خود، تنها يك مركز عبادت و پرستش خداوند نبوده و همواره استفادههاى چندگانه از آن مىشده است؛ نشر معارف و احكام اسلامى، تعليمات دينى و علمى، سواد آموزى، حل و فصل اختلافات عمومى، اجراى حدود بر بزهكاران و مهمتر از همه، ايراد خطبههاى آتشين، به ويژه هنگام بحران و جنگ براى جمعآورى مسلمانان و اعزام آنها به جهاد با دشمنان از اين جملهاند.
اما در كنار اين، مهمترين نقش مسجد نشر معارف الهى بوده كه از طريق منبر انجام مىگرفته است. اين مسأله به مرور زمان، رشد و توسعه يافت و ساير موارد به مكانهاى ديگرى انتقال داده شدند.
مؤلّف كتاب منبر؛ رسانه عمومى در اسلام مىنويسد: «مسجد به طور عام و منبر بخصوص از صدر اسلام، محلى بود كه اعلانهاى رسمى داده مىشد. حتى در عصر پيامبر صلىاللهعليهوآله نتايج جنگها در خطبهها به آگاهى مىرسيد و نيز اعلانها، فرامين، احكام مالياتى و جز اينها به وسيله فرمانروا در مسجد اصلى اعلان مىشد. احكام عزل و نصب صاحبمنصبان عالىرتبه نيز از بالاى منبر خوانده مىشد. مردم بسيار براى شنيدن اعلان رسمى گرد مىآمدند.» (8)
بر همين اساس، هرگاه از مسجد ياد مىشود، نقش منبر به عنوان يك رسانه عمومى به موضوعى مهم براى بررسى و مطالعه تبديل مىگردد. بنابراين، منبر به عنوان جزئى جدانشدنى از مسجد و در واقع، به صورت جايگاه سخنرانان و وعاظ شناخته مىشود، و به دليل تقويت نقش منبر در مسجد، ديگر نقشهاى مسجد به مرور زمان كمرنگ شدند و ساير فعاليتها به مكانهاى ديگرى انتقال يافتند و منبر به جايگاه مهم و مطمئنى تبديل شد و نظم خاصى بر آن حاكم گرديد. اين نقش به مرور زمان براى آن تثبيت شد.
د. آسيبشناسى منبر
اين ابزار و شيوه ابلاغ كه تاكنون در ميان مبلّغان دين معمول بوده و به عنوان شيوه ابلاغ پيام دين از اعتبار بالايى نيز برخوردار است، با وجود تغيير شرايط و نگرشها و سطح دانش افراد و همچنين به وجود آمدن شيوههاى جديد و بر اساس تجربيات شخصى و شواهد موجود، به نظر مىرسد امروزه كارايى مورد انتظار را ندارد. اين عدم كارايى ممكن است به سبب عوامل مخلى باشد كه در آن راه يافته و يا ناشى از تغيير شرايط اجتماعى باشد.
با توجه به اين واقعيت كه اين وسيله تبليغ نقش زيربنايى در تربيت دينى دارد، لازم است اين مطلب مورد مطالعه و تحقيق قرار گيرد. بنابراين، آنچه دغدغه اصلى است و اين مقاله در پى پاسخگويى به آن مىباشد اينكه منبر به عنوان يك شيوه ابلاغ پيام دين، كه از گذشته معمول بوده، در كدام شرايط اجتماعى، كارايى مناسب و لازم براى ابلاغ پيام دين دارد.
2. ارتباطات و منبر
به دليل مرتبط بودن اين بحث با مباحث ارتباطات، و اينكه منبر از مقوله ارتباط است، در اين قسمت مباحث مربوط به ارتباطات در حدى كه لازم و ضرورى است، مطرح مىشوند و عوامل مهم تأثيرگذار بر ارتباط و بالتبع منبر تبيين مىگردند:
الف. تعريف «ارتباط»
«ارتباط» به كلىترين شكل خود اشاره دارد به «فرايندى كه پيامدهنده پيامى را از طريق وسيلهاى به دريافت كنندهاى ارسال مىدارد و اثر يا نتيجهاى را موجب مىشود.» (9)
ب. نظام ارتباطى و اجزاى آن
بسيارى از صاحبنظران بر اين باورند كه فرايند ارتباط پديدهاى است كاملاً نظامگرا و تابع نظام. مفهوم «نظامگرايانه بودن ارتباطات» در برگيرنده پيوستگى و تعامل ميان اجزا و عناصر با يكديگر است. از اينرو، اين مفهوم بيانگر آن است كه چگونه اعضا با يكديگر عمل مىكنند و بر يكديگر اثر مىگذارند.
با نگاهى گذرا، مىتوان گفت: ارتباط شامل اجزا و عناصر ذيل است: (10)
1. منبع (11) پيام را مىفرستد و در حقيقت، همان فرستنده پيام است.
2. پيام (12) چيزى است كه بايد به ديگرى منتقل شود، خواه براى دادن اطلاعات (13) به او و خواه براى اثرگذارى و يا اقناع (14) او.
3. گيرنده پيام (15) عموما كسى است كه پيام را دريافت مىكند.
4. محيط (16) جايى است كه ارتباط برقرار، و پيام ارسال مىشود.
5. كانال ارتباطى (17) مجرايى است كه پيام از طريق آن ارسال يا دريافت مىشود.
6. گيرنده معمولاً دريافت و درك پيام را به شكلى كه براى فرستنده آشكار شود به وى اطلاع مىدهد، كه ممكن است گفتارى يا غيرگفتارى باشد، اين عمل «بازخورد» (18) ناميده مىشود. (19)
همانگونه كه ملاحظه مىشود، فرايند ارتباطات شامل شش عنصر فرستنده، پيام، كانال ارتباطى، گيرنده، بازخورد و محيط يا زمينه است. هريك از اين عناصر نقشى اساسى و مشخص در موفقيت يا عدم موفقيت ارتباط بر عهده دارند.
شروع ارتباط هنگامى است كه فردى (فرستنده) احساسى را بيان مىدارد، نظرى را مطرح مىنمايد يا نياز به ارتباط با ديگرى را احساس مىكند. به عبارت ديگر، فرايند ارتباط هنگامى شروع مىشود كه فرستنده مىخواهد متن پيام خود را با ديگرى (گيرنده) در ميان بگذارد.
فرستنده پيام بر اساس محيط فراگير خود، كه حوزه تجربى او را مىسازد، محتواى مقصود را در ذهن خود شكل مىدهد و پيشاپيش تأثير آن را در ذهن خود بر روى دريافت كننده پيام مىسنجد و سپس آن را در چارچوب رمزگذارى خود قرار مىدهد و به شكل پيام، كه مىتواند گفتارى، نوشتارى، حركتى و يا غيركلامى و در بيشتر موارد، تركيبى از كلامى و غيركلامى باشد، ارسال دارد. پيام فرست هرگز پيام را در خلأ ارسال نمىدارد؛ او بر اساس قصد و نيتى پيام خود را شكل مىدهد و آن را در قالب پيام به مقصد و گيرنده پيام ارسال مىدارد.
هر پيامى بايد از طريق يكى از حواس پنجگانه ارسال يا دريافت شود. از اينرو، پيامها ديده، شنيده، لمس شده، چشيده و يا استشمام مىشوند. رسانههاى حسى كه پيامها از طريق آنها ردّ و بدل مىشوند، نقش مجارى ارتباطى را بر عهده دارند.
هر پيامى داراى يك مقصد مشخص يا نامشخص است. به شخص يا گروه يا چيزى كه پيام به آن منتقل مىشود «گيرنده» مىگويند. براى اين كه پيامى از طرف گيرنده دريافت شود، گيرنده بايد پيام را ببيند، بشنود يا انتقال آن را از طرف فرستنده احساس كند. گيرنده پيام با دريافت پيام اثرى مىپذيرد كه ممكن است با آنچه فرستنده در نظر داشت، يكى باشد، كه در اين صورت، از نظر فرستنده ارتباط به درستى كار خود را انجام داده و يا ممكن است متفاوت از آنچه مورد نظر فرستنده پيام باشد، متجلّى گردد در آن صورت، عمل ارتباط به درستى شكل نگرفته است. در اين مورد، قاعده ذيل مىتواند راهگشا باشد:
1 MSMR
Mr = معناى دريافت شده توسط مقصد يا گيرنده پيام؛ (20)
Ms = معناى فرستاده شده توسط پيام فرست. (21)
بهترين شكل ارتباط در اين قاعده، كه ارتباط كامل مىباشد، آن است كه معناى دريافت شده توسط مقصد با معناى فرستاده شده توسط پيام فرست برابر 1 باشد. 1= MSMR
يعنى كل آنچه را پيام فرست ارسال داشته است، به هر طريقى ـ كلامى يا غيركلامى ـ مقصد يا گيرنده پيام دريافت كند. در بيشتر وضعيتهاى ارتباطى، اين عدد كوچكتر از 1 است؛ بدين معنا كه بخشى از معنا و مفهومى كه مورد نظر فرستنده پيام است، به هر صورت، به گيرنده پيام نمىرسد.
گيرنده معمولاً دريافت و درك پيام را به شكلى كه براى فرستنده آشكار شود، به وى اطلاع مىدهد. پاسخِ گيرنده كه ممكن است گفتارى يا غيرگفتارى باشد، «بازخورد» ناميده مىشود. ويژگى بازخورد به فرستنده امكان مىدهد تا فهميده شدن پيام را دريابد. بازخورد اغلب به شكل پرسشهايى است كه به فرستنده كمك مىكند تا پيام خود را واضحتر نمايد.
سرانجام، هر ارتباطى در محيط و زمينهاى اتفاق مىافتد. اين زمينه تركيبى از ابعاد زمانى و مكانى است كه منحصر به رخداد خاص ارتباطى است. وقتى فردى با فرد يا افراد ديگر ارتباط برقرار مىكند، فرايند آن به شكل زير است: (22)
الگوى حاضر سادهترين شكل ارتباط است و هرقدر بر اجزاى آن افزوده گردد، ارتباط پيچيدهتر خواهد شد و معناى دريافتى از جانب گيرنده پيام با دشوارى و صعوبت بيشترى انجام خواهد گرفت.
منبر يك شيوه ارتباط است كه از اين ويژگى برخوردار است و اجزاى اصلى ارتباط در آن در شكل غالب و معمول، همان اجزاى مذكور در الگو هستند؛ چون هيچ واسطهاى بين مخاطب و مبلّغ (پيامدهنده) وجود ندارد و ارتباط رو در روست و تأثير مستقيم بر مخاطب دارد.
ج. انواع ارتباط (23)
ارتباط را به چهار دسته اساسى مىتوان تقسيم كرد كه در ذيل، به بررسى هريك از آنها خواهيم پرداخت:
1. ارتباط با خود: (24) اين نوع ارتباط ـ همانگونه كه از نامش پيداست ـ خود را مورد توجه و محور اصلى بحث قرار مىدهد و نوعى ارتباط درونى است. هر يك از ما به عنوان انسانى كه در جامعه زندگى مىكند و با انسانهاى ديگر سر و كار دارد و در شرايط متفاوت با آنها ارتباط برقرار مىنمايد، به طور مداوم با خود در ارتباط است. اغلب هنگامى كه ما در تنهايى خود هستيم، چنان غرق در ارتباط با خود مىشويم كه گاه اگر توسط ناظر بيگانهاى مشاهده شويم، باعث تعجب او مىشويم و ممكن است تصور كند ما ديوانه شدهايم. ممكن است ساعتها مجذوبانه با خود حرف بزنيم و درون خود را تجزيه و تحليل كنيم و اساسا توجهى به محيط اطراف خود نداشته باشيم. انسانها هر روز مدتها به اين ارتباط مىپردازند. (25)
2. ارتباط ميان فردى: (26) در اين نوع ارتباط، فرايند انتقال معنا بين شخص با شخص ديگر است. اين ارتباط نيز مانند ارتباط با خود، به دلايل گوناگون به وقوع مىپيوندد: براى حل مشكلات و مسائل خود با ديگران، رفع تعارضات و تضادها، ردّ و بدل كردن اطلاعات، درك بهترخود، رفع نيازهاى فردى و اجتماعى. علاوه بر موارد مزبور، موارد بسيار زياد ديگرى وجود دارند كه لزوم ارتباط بدينگونه را براى هر انسانى محقق مىسازند.
3. ارتباط با ديگران (گروهى): (27) اين ارتباط ويژگىهاى خود را دارد و بيشتر از طريق رسمى و با ساختار و برنامهريزى انجام مىشود؛ فردى سخن مىگويد، ديگران گوش مىدهند. هر انسانى به اقتضاى شرايط و تجارب و وضعيت خود، در سخنرانىهاى زيادى به عنوان مستمع شركت مىكند؛ به عنوان دانشجو و دانشآموز در كلاس درس، به عنوان شركتكننده در يك كنگره علمى يا هنرى و به عنوان مستمع در يك سخنرانى مذهبى. گاه ممكن است به عنوان سخنور يا سخنران در فراگرد ارتباطى شركت داشته باشد. اين نقش به طرق گوناگونى شكل مىگيرد؛ گاهى به عنوان استاد يا معلم و گاه به عنوان سخنران مذهبى. در بيشتر موارد، اين نوع ارتباط بر اساس هدف اطلاعاتى و يا اقناعى و يا متقاعدسازى طرحريزى مىشود و شكل مىگيرد.
4. ارتباط جمعى: (28) نوعى از ارتباط كه بر اساس آن با تعداد بسيارى از انسانهاى ديگر ارتباط برقرار مىشود اين نوع ارتباط غيرمستقيم است كه ارتباط جمعى خوانده مىشود و عمدتا از طريق مطبوعات پر شماره و بخصوص وسايل ارتباطى نوين همانند راديو و تلويزيون بين گروههاى وسيع انسانى انجام مىگيرد. اين نوع ارتباط بين ميليونها نفر افراد ناآشنايى كه در شهرها و كشورهاى گوناگون به صورت گروههاى انبوه زندگى مىكنند پديد مىآيد.
در اين نوع ارتباط، كه غيرمستقيم و غيرشخصى است، برخلاف انواع ديگر ارتباط، ويژگى «ارتباط مستقيم»، كه رو در رو بودن و صميميانه بودن آن است، وجود ندارد. در مقابل در اين نوع ارتباط، نقايص مربوط به محدوديتهاى مكانى و زمانى به كلى مرتفع مىشوند.
اين نوع ارتباط داراى ويژگىهايى است كه در انواع ديگر ارتباط وجود ندارند:
الف. سرعت انتشار، سريع و آنى بودن ارتباط؛
ب. مداومت انتشار؛ يعنى فعاليت بدون انقطاع در تمام شبانه روز؛
ج. وسعت جهانى و حوزه انتشار (گستردگى)؛
د. فراوانى و گوناگونى محتوا.
د. ارتباط مؤثر (29)
«ارتباط مؤثر»، ارتباطى است كه محرّكى به عنوان آغازگر و موردنظر فرستنده با محرّك مشهود گيرنده، برقرار مىكند و آن دو را در يك جهت قرار دهد و آنها را به گونهاى به هم نزديك مىكند؛(30) و در تعريف ديگر، مىگويند: ارتباط مؤثر هنگامى تحقق مىيايد كه گيرنده، نيت و محتواى پيام ارسال شده از سوى فرستنده را بفهمد.(31) گيرنده معمولاً دريافت و درك پيام را به شكلى كه براى فرستنده آشكار شود، به وى اطلاع مىدهد.
بنابراين، ارتباط مؤثر زمانى رخ مىدهد كه نوعى تغييرات قابل مشاهده در مخاطب داشته باشد، و زمانى كامل است كه معنا و مفهومى كه در ذهن فرستنده است و قصد ارسال آن را دارد، با آنچه گيرنده از آن دريافت مىكند و از خود نشان مىدهد، يكى باشد. بر اساس تعريف مزبور، ارتباط يك «كلى مشكّك» (32) است، كه متصف به قوّت و ضعف مىشود و داراى درجات متفاوتى است. تفاوت اين درجات در درجه تجلى معناست كه در ميدان بين صفر (0) و يك (1) در نوسان مىباشند.
روشن است در هر فرايند ارتباطى، همه آنچه در ذهن فرستنده است به گيرنده منتقل نمىشود. بنابراين، هميشه بخشى از معناى موردنظر فرستنده توسط گيرنده درك نمىشود و اين عدم درك به سبب اختلالاتى است كه در فرايند ارتباط بين فرستنده پيام و گيرنده آن رخ مىدهند. اين بحث ما را به مفهوم عوامل مخل (پارازيت) و تقويتكننده رهنمون مىشود.
ه. عوامل مخل و عوامل تقويتكننده
1. اختلالات (پارازيت): (33) «اختلالات» به كليه عوامل و پديدههايى اطلاق مىگردد كه موجب تضعيف اثربخشى فراگرد ارتباطى مىشود. اين اختلالات بر روى كليه اجزاى ارتباطى اثر مىگذارند. «پارازيت به مانند ميكروبى است كه مىتواند چنان بيماريزا باشد كه آثارى چون كمتوانى و ناتوانى داشته باشد و حتى به مرگ ارتباط در يك مقطع زمانى منتهى شود. برخى از اين ميكروبها مستقيما روى يكى از اندامها يا به عبارتى صحيحتر، روى يكى از عناصر فراگرد ارتباط اثر دارند، و برخى از آنها روى چند عنصر. شواهدى وجود دارد كه پارازيت بر تمامى عناصر ارتباط مىتواند تأثير گذارد.» (34)
مواردى از قبيل حواسپرتى، دچار فراموشى شدن گوينده در انتخاب واژه مناسب، دچار لكنت زبان شدن وى، سر و صدا و همهمه فضاى گفتوگو، انتخاب واژه نامناسب يا حركت نابجا، كمبودن قدرت شنوايى، عدم تسلّط به زبان، و حواسپرتى گيرنده به ترتيب، مثالهايى براى پارازيت در منبع، معناى فرستنده، دستگاه رمزگذارى، وسيله ارسال رمز، مجرا، پيام، دستگاه گيرنده رمز، دستگاه رمزخوانى، منبع معناى گيرنده و بازخورد مىباشند.
با توجه به نوع اختلال، مىتوان آن را به «اختلال درونى و بيرونى» (35) تقسيم كرد.
1. اختلالات درونى بيشتر به خود اجزاى ارتباطى بر مىگردند و در مورد فرستنده پيام و گيرنده آن بيشتر مشاهده مىشوند؛ مانند: خستگى، بىتوجهى، سازمان نيافتگى، هيجان، ترس و اضطراب.
2. اختلالات بيرونى بيشتر به محيط اجتماعى (36) توجه دارند و از آن نشأت مىگيرند؛ مانند: سر و صدا، گرما و سرماى زياد، تاريكى و روشنايى زياد و ازدحام.
2. تقويتكنندهها: در مقابل اختلالات، مىتوان از «تقويتكنندهها» ياد كرد كه به مؤثر بودن فرايند ارتباط كمك مىكنند. «تقويتكنندهها» به كليه عوامل و پديدههايى اطلاق مىشوند كه موجب اثربخشى فراگرد ارتباط در مورد عناصر چهارگانه مىگردند. اين تقويتكنندهها بر روى كليه اجزاى ارتباطى مؤثر مىباشند. عناصر تقويتكننده (37) به اشكال گوناگون مطرح مىشوند؛ مانند لبخند، تمجيد و ستايش، روى موافق نشان دادن، دادن امتياز، پذيرش اجتماعى، صداى ملايم، شنيده شدن توسط فرد يا افرادى كه براى ما داراى اهميت هستند، آرامى كلام، زيبايى صدا و قدرت صدا، انتخاب وقت مناسب.
پس از ذكر عوامل تقويتكننده و مخل در ارتباط، مىتوان بر اساس عناصر چهارگانه ارتباط، عناصر چهارگانه در منبر را بر اساس آن طبقهبندى و بررسى نمود، اما به دليل اهميت پيامدهنده (مبلّغ) در منبر و جلوگيرى از اطاله مقال، در اينجا صرفا عوامل تقويتكننده اجتماعى در پيامدهنده (مبلّغ) بررسى مىگردند:
و. عوامل مخل و عوامل تقويتكننده اجتماعى در پيامدهنده (مبلّغ)
پيامدهنده اگر بخواهد ارتباطش مؤثر و داراى تأثير مطلوب باشد، در صورت امكان، بايد داراى ويژگىهاى اجتماعى باشد كه در ذيل، به آنها اشاره مىشود:
1. قدرت: شواهد نشان مىدهند، كه «قدرت» يكى از منابع نفوذ و ترغيب در ديگران است و در عامترين مفهوم خود، دلالت دارد بر «تأثير يا نفوذى كه توسط يك انسان يا گروه با هر وسيله و به شيوههاى موردنظر بر رفتار ديگران اعمال گردد.» (38) در تعريفى ديگر، «عبارت است از اينكه يك فرد قدرت آن دارد كه ارادهاش را بر شخص يا اشخاص ديگر تحميل كند.» (39) قدرت داراى اقسامى است كه در ذيل، به آنها اشاره مىگردد:
«الف. قدرت مشروع: اين نوع قدرت ريشه در مقام افراد دارد. به طوركلى، در جوامع، مردم طورى جامعهپذير مىشوند كه براى اقتدار و در نتيجه، مقتدران احترام زيادى قايل شوند.
ب. قدرت تبحّر (تخصصى): چنين قدرتى در كلمات و اعمال افراد نهفته است، و ما چون معتقديم آنها صلاح ما را بهتر مىدانند. تحت تأثير آنها قرار مىگيريم.
ج. قدرت پاداشدهى: توانايى فرد بر ارائه پاداشهايى است كه افراد مايل به دريافت آنند.
د. قدرت قهريه: يعنى توانايى بر اعمال تنبيه در مقابل تخلّف، كه مىتواند به صورت تنبيهات جسمانى يا تهديد باشد.
ه. قدرت ارجاعى: مردم معمولاً با اشخاصى تعامل مىكنند كه از نظر آنها جذّاب و قابل تحسيناند. اين قابليت قدرتى را براى افرادفراهممىآوردكهبهآنقدرتارجاعى(اعتباراجتماعى)گفتهمىشود.
و. قدرت اطلاعاتى: يكى ديگر از منابع قدرت، دسترسى به اطلاعات، بخصوص اطلاعاتى است كه ديگران از آن بىخبرند يا از آن محروم شدهاند.» (40)
2. اعتبار: متّغير ديگرى كه در اثربخشى پيام مؤثر است، مقوله اعتبار است. ارسطو، نخستين روانشناس اجتماعى جهان، مىگويد: «ما گفتار نيك مردان را كاملتر و آسانتر از ديگران باور مىكنيم.» (41) اين امر عموما صحّت دارد، صرفنظر از اينكه مطلب چه باشد. اعتبار «پيامدهنده» يعنى «درجه مورد قبول بودن او»، (42) كه در نگاه محققان متفاوت است. برخى معتقدند كه ميزان آن بستگى دارد به «مقدار تخصص فرد در موضوع مورد بحث، و نيز به اينكه آيا وى قابل اعتماد و بىغرض به نظر مىآيد يا نه.» (43) برخى ديگر معتقدند «به كفايت و قابل اعتماد بودن پيامدهنده از نگاه گيرنده پيام بستگى دارد. كفايت از تخصص، قابليت و قابل اعتماد بودن، به اينكه او چه قدر رو راست، صادق و راستگو است، نشأت مىگيرد.» (44) در همين مورد، ويژگىهايى (45) وجود دارند كه بر ميزان اعتبار و ترغيب افراد مىافزايند.
الف. شغل: شواهد نشان مىدهند كه اعتبار سخنگو بستگى به نظر شنونده درباره شغل و آموزشهاى قبلى سخنگو دارد. شنوندگان اشخاصى را كه متخصص يا صاحبنظر معرفى مىشوند، قابل اعتمادتر و با كفايتتر تصور مىكنند.
ب. شواهد: اشاره است به منابعى كه مىتوانند كفايت و قابل اعتماد بودن پيامدهنده را افزايش دهند. ظاهرا وقتى سخنگو به منابعى بسيار قابل اعتماد اشاره مىكند، مخاطبان اعتبار آن منابع را به او نسبت مىدهند. بنابراين، افراد بايد به اطلاعات روز مجهّز باشند و چنانچه مىخواهند اعتبار خود را به ديگران نشان دهند، صرفا بر اطلاعات و تجارب شخصى خويش تكيه نكنند.
ج. سرعت گفتار سخنگو: افزايش سرعت تكلّم باعث مىشود تا ديگران سخنگو را فردى مطلّع، باهوش و دقيق بدانند. «اگرچه متوسط سرعت تكلّم ما بين 125 تا 175 كلمه در هر دقيقه است. اما سرعت متوسط تفكر يعنى سرعت متوسط پردازش اطلاعات حدود 400 تا800 كلمه در هر دقيقه است. اين تفاوت بين سرعت تكلّم و سرعت پردازش به شنوندگان فرصت مىدهد تا اطلاعات را جذب، سازماندهى و حفظ كنند و با درك درست به سخنگو پاسخ دهند. هرگاه سرعت تكلّم سخنگو به كمتر از 125 كلمه يا خيلى بيش از 300 كلمه در هر دقيقه برسد، گوشدادن مشكل خواهد شد. گوشدادن به سخنگويى كند، كارى دشوار است. از سوى ديگر، گوشدادن به كسانىكه خيلى سريع صحبت مىكنند هم دشوار است؛ چون پيام مخابره شده را نمىتوانيم دريافت كنيم.» (46)
د. سليس نبودن گفتار: اين ويژگى شامل مكثهاى صوتى، تكرار نابجاى كلمات يا اصوات، استفاده از كلمات نادرست، و اشكال در تلفظ است. موارد مذكور تأثير چشمگيرى بر باور كردن سخنان توسط شنوندگان دارند. ما كسانى را كه اشكالات گفتارى دارند، كم كفايتتر مىدانيم. بنابراين، يكى از عوامل تأثيرگذارى مبلّغ در ارتباط با مخاطبان، سليس بودن در گفتار مىباشد؛ زيرا اين عوامل باعث گسيختگى پيامهاى مبلّغ مىگردند و باعث مىشوند كه نوعى اشتغال ذهنى براى شنونده به وجود آيد.
3. جذّابيت: عامل ديگرى كه موجب ايجاد علاقه بين افراد مىشود عامل «جذّابيت» است. «در مردم اين احساس هست طورى عمل كنند كه رضايت كسى كه برايشان جذابيت دارد جذب شود، حتى اگر آن شخص هيچگاه از اين امر مطلّع نشود.» (47) همچنين «اينكه نويسندگان در رسالههاى خود در علم معانى و بيان، فرض كردهاند كه نيكويى شخصى تجلّى يافته در گويندگان كمكى به قدرت متقاعدسازى آنها نمىكند حقيقت ندارد، بلكه بر عكس، منش گوينده را ممكن است مؤثرترين وسيله در تملّك او ناميد.» (48) برخى از خصوصيات ظاهرى مبلّغ ممكن است براى عدهاى از شنوندگان برجستهتر جلوه كند. اين خصوصيات مىتوانند مبلّغ را مؤثرتر بسازند يا بىتأثير. بنابراين، اگر متخصصان بتوانند جذّابيت كلى خود را افزايش دهند، شنوندگان را علاقهمندتر خواهند كرد. و در جلب موافقت آنها موفقتر خواهند بود. در اين بين، چند عامل وجود دارند كه به جذّابيت شخص كمك مىكنند.
الف. جذّابيت جسمانى: جذّابيت جسمانى در ارتباط نقش بسزايى دارد. خصوصيات مشهود و مشخص و برجستهترين آنها ـ يعنى قيافه ـ مبناى تصميمگيرى ديگران براى پذيرش و تعامل با اوست. البته هيچ معيار علمى ثابتى براى تعريف جذّابيت وجود ندارد و آنچه امروز جذّاب به نظر مىرسد، شايد فردا جذّاب نباشد. هر عصر عقايد خاص خود را درباره جذّابيت دارد و معيارهاى انسان درباره جذّابيت جسمانى تغيير مىكند. ويژگىهايى از قبيل سن، قوميت، رنگ، قد و تناسب اندام در جذّابيت افراد مؤثرند. در اين زمينه، پژوهشهايى انجام پذيرفته كه حاكى از نفوذ اجتماعى افرادى است كه از نظر ديگران جذّاب محسوب مىشوند. «كلاً جذّابيت جسمانى باعث مىشود تا ما در نفوذ اجتماعى موفقتر باشيم.» (49) شواهد روشنى وجود دارند كه اشخاص خوشقيافه در جامعه نفوذ زيادى دارند. مردم از گويندگان و فروشندگان انتظار دارند خوش لباس باشند. وقتى ما كسى را جذّاب مىدانيم، خصايص مثبت ديگرى را هم به او نسبت مىدهيم؛ خصايصى مانند: مهربانى، كفايت، قابل اعتماد بودن، مردم آميزى، نوع دوستى و نظاير آن. «پژوهشها نشان مىدهند كه مردم در مواقع لزوم، به افراد جذّاب بيشتر كمك مىكنند.» (50)
ب. شباهت: در صورتى به سوى ديگران جذب مىشويم و يا آنان را به سوى خود جذب مىكنيم كه در بين ما شباهتهايى وجود داشته باشد، و در نقطه مقابل، در صورتى ديگران را دوست نخواهيم داشت و از آنان گريزان خواهيم بود كه بين ما تفاوتهايى وجود داشته باشد. «در محدوده مشخص، هر انداره تشابه ميان اشخاص درگير در فرايند ارتباطى وجود داشته باشد، به همان ميزان، اثربخشى ارتباطى مشاهده خواهد شد.» (51) بنابراين، تشابه افراد در محدوده مكانى و نگرشها و شخصيت موجب مىشود كه افراد جذب يكديگر شوند. «تحقيقات نشان مىدهد كه بيشتر مردم تحت تأثير كسانى قرار مىگيرند كه لباسها، نگرشها، علايق و اعتقادات مشابه آنان دارند.» (52) از اينرو، هر اندازه افراد شبيهتر باشند و يا ويژگىهاى مشابه بيشترى با يكديگر داشته باشند، يكديگر را بهتر درك مىكنند.
ج. علاقه: «ما توسط كسانى كه به آنها علاقهمنديم تحت تأثير قرار مىگيريم و اگر كسى را دوست بداريم هنگامى بيشتر تحت تأثير قرار مىگيريم كه از ما بخواهد عقايدمان را تغيير دهيم (حداقل در مورد عقايد و رفتار و مسائل جزئى) و همچنين به نظر مىرسد در مقابل متقاعد شدن توسط كسى كه او را دوست نداريم، مقاومت مىكنيم، حتى اگر آن شخص متشخص باشد.» (53) همين موضوع مىتواند نفوذ آنها را بر ما بيفزايد؛ مثلاً وقتى، دانشآموزان يكى از معلمان خود را معلمى مهربان، خونگرم و كارامد مىدانند، تا حدى ضعف ظاهرى او جبران خواهد شد.
د. تحسين: «اگر از تقويتكنندههايى مثل تحسين، تشويق و حمايت به طور صحيحى استفاده شوند، در ترغيب ديگران موفق خواهند بود. تحسين و تشويق آنقدر مؤثرند كه به عنوان يك قاعده، تحسين ديگران را مىپذيريم، حتى زمانى كه تحسين آنها دروغين باشد.
ه. كميابى: هر چيزى كه كمتر در دسترس افراد باشد، قدر آن را بيشتر مىدانند.» (54)
عواملىكه ذكر شدند، مربوط به جذّابيت پيامدهنده و اصلى بودند، اگرچه عواملى كه در جذب مدخليت دارند و چندان مهم به نظر نمىرسند، بيش از اينها هستند.(55)
4. پايگاه اجتماعى: وقتى طرف مقابل فرد مهمى است، سخنان او را بهتر درك مىكنيم. به عبارت ديگر، وقتى سخنگو شخص سرشناسى باشد، ارزش بيشترى براى گفتههاى او قايليم. به همين صورت، وقتى مقام سخنگو از شنونده بالاتر باشد، توجه بيشترى به صحبتهاى او خواهد كرد. بنابراين، اگر شنونده احترام و ارزش زيادى براى سخنگو قايل باشد، صحبتهاى او را بهتر و دقيقتر گوش خواهد داد. (56)
5. چهرههاى سرشناس: شخصيتهاى محبوب، رهبران فكرى، افراد متخصص و قابل اعتماد و اشخاص معروف و مورد احترام در اثرپذيرى مخاطبان در پيام تبليغى حايز اهميت هستند. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله ، كه خود از چهرههاى معروف و سرشناس و محترم قريش بودند و كافران و مشركان مكّه ايشان را پيش از بعثت هم «امين» مىناميدند، در سياستهاى تبليغى خود، اين نكته را رعايت مىكردند؛ مثلاً، براى دعوت و ارشاد بسيارى از اقوام و قبايل تلاش نمودند ابتدا رهبران و رؤساى آنها را مسلمان كنند. طبعا افراد قبيله به سرعت و با پىروى از رئيس خود، مسلمان مىشدند. تأثيرپذيرى و حرفشنوى از الگوها و راهنمايان فكرى ريشه در يكى از غرايز آدمى ـ يعنى غريزه تقليد ـ دارد. (57)
1ـ ابراهيم مصطفى و ديگران، المعجم الوسيط، ج 2، ص 904.
2ـ لويس معلوف، المنجد فى اللغه، تهران، 1362، ص 785.
3ـ محمدباقر بيرجندى، كبريت الاحمر فى شرائط المنبر، تهران، 1377 ق، ص2.
4ـ نورالدين السمهودى، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفى، ج2، بيروت، دارالكتب العلميه، ص 389.
5ـ نورالدين سمهودى، پيشين، ص 388 ـ 389.
6ـ محمدمهدى فرقانى، پژوهشى پيرامون ارتباطات سنتّى در ايران، تهران، 1375، ص 23.
7ـ نورالدين سمهودى، پيشين، ص 390ـ 392.
8ـ اصغرفتحى،منبر؛يكرسانهعمومىدراسلام،تهران،1358،ص 12.
9ـ ابراهيم رشيدپور، وسايل ارتباط جمعى و رشد ملّى، ص 3.
10ـ علىاكبر فرهنگى، ارتباطاتانسانى،چدوم،تهران،1374،ص20.
11. Source .
12. Message .
13. Information .
14. Persuasion .
15. Receiver .
16. Environment .
17. Canal .
18. Feedback .
19. لايل سوسمان و سام ديپ، تجربه ارتباطات در روابط انسانى، ترجمه حبيبالله دعائى، مشهد، 1376 ص 10.
20. Effectivnes of communication .
21. Meaning of sender .
22ـ لايل سوسمان و سام ديپ، پيشين، ص 8.
23ـ علىاكبر فرهنگى، پيشين، ص12ـ16.
24. Inter personal communication .
25ـ در اين زمينه، آيات و روايات زيادى وجود دارند كه به انسان دستور برقرارى ارتباط با خود (نفس) را مىدهند، و اينكه خود را مورد حساب و محاسبه قرار دهيد و يا اينكه «حديث نفس» نماييد؛ از قبيل: «حاسبوا انفسكم قبل ان تُحاسبوا و وازنواها قبل ان توازنوا»؛ از نفوستان حساب بكشيد پيش از آنكه از شما حساب بكشند و آنها را بسنجيد پيش از آن كه شما را بسنجند. (ناصحالدين، آمدى، غررالحكم و دررالحكم، ج 1، قم، ص 385.)
26. Inter personal communication .
27. Group communication .
28ـ كاظم معتمدنژاد، وسايل ارتباط جمعى، تهران، 2535، ص 63.
29. Effective communication .
30ـ على اكبر فرهنگى، پيشين، ص37.
31ـ لايل سوسمان و سام ديپ، پيشين، ص 10.
32ـ محسن خندان، تبليغ اسلامى و دانش ارتباطات اجتماعى، تهران، 1374، ص 155.
33. Noises .
34ـ مهدى محسنيان راد، ارتباط شناسى، تهران، 1368، ص 354.
35ـ علىاكبر فرهنگى، پيشين، ص 46.
36. Social environment .
37. Reinforcement .
38ـ جوليوس گولد و ويليام ل. كولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه گروهى، تهران، 1376، ص 657.
39ـ بروس كوئن، درآمدى بر جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، 1370، ص 299.
40ـ اون هارجى، كريستين ساندرز و ديويد ديكسون، مهارتهاى اجتماعى در ارتباطات ميان فردى، ترجمه خشايار بيگى و مهرداد فيروز بخت، تهران، 1377، ص 275ـ 279.
41ـ اليوت آرونسون، روانشناسى اجتماعى، ترجمه حسين شكركن، چ سوم، تهران، 1366، ص 67.
42و43ـ ريتال اتكينسون، ارنست ر. هيلگارد و ريچارد د.س. اتكينسون، زمينه روانشناسى، ج 2، ترجمه گروهى، چ چهارم، تهران، 1371، ص 407.
44ـ اون هارجى و ديگران، پيشين، ص 280.
45و46ـ اون هارجى و ديگران، پيشين ، ص 279ـ 283 / ص 226.
47و48ـ اليوت آرونسون و آنتونى پراتكانيس، عصر تبليغات، ترجمه كاووس سيد امامى و محمد صادق عباسى، تهران، 1379، ص 109 / ص 66.
49و50ـ اون هارجى و ديگران، پيشين، ص 283 / ص 284.
51ـ علىاكبر فرهنگى، پيشين، ص 243.
52ـ اون هارجى و ديگران، پيشين، ص 284.
53ـ اليوت آرونسون، پيشين، ص 73.
54ـ اون هارجى و ديگران، پيشين، ص 284.
55ـ منابع گوناگون، عوامل مربوط به پيامدهنده را به صورت ديگرى نيز بيان كردهاند كه نمونههايى از آن ذكر مىشوند:
الف. مؤلف كتاب «تبليغ اسلامى و دانش ارتباطات» در ص 24 اين چنين بيان كرده است:
1. عوامل مؤثر موروثى: الف. چهره جذّاب؛ ب. صداى خوش؛ ج. اخلاق خطيب. «ارسطو نظريه كسانى را كه اخلاق خطيب را در اقناع و جذب بىتأثير مىدانستند، رد كرده و مىگويد: صفات و ويژگىهاى خطيب بيشترين تأثير را در اقناع دارد. (محسن خندان، پيشين، ص 197).
2. عوامل اكتسابى: الف. تربيت درست خانوادگى؛ ب. اندوختههاى تجربى هر فرد.
ب. مؤلف كتاب مبانىتبليغ به نكاتى توجه نموده و آنان را ياداورى كرده است كه ذيلاً به برخى از آنان اشاره مىگردد.
1.
صبر و پشتكار؛
2. پرهيز از اجتهاد به رأى؛
3. تطابق گفتار و كردار؛
4. خدا نگرى؛
5. بىطرفى و پرهيز از گروهگرايى؛
6. پرهيز از سودطلبى؛
7. ضرورت قول ليّن و ... (محمدحسن زروق، مبانى تبليغ، تهران، 1371، ص 190.)
همانگونه كه ملاحظه شد، نويسنده كتاب مذكور به برخى اوصاف و ويژگىهاى مبلّغ، كه مبتنى بر دستورات اسلامى هستند، اشاره نموده است كه به برخى از آنها اشاره گرديد. البته همانگونه كه از عنوان مقاله پيداست، اين پژوهش صرفا عوامل و پديدههاى اجتماعى تأثيرگذار را، كه عمدتا جنبه عمومى و كلىترى دارند، مورد بررسى قرار مىدهد و فرامين و دستورات اسلامى و برخى عوامل مؤثر اجتماعى، كه بيشتر جنبه فردى و خصوصى دارند، از حيطه اين تحقيق خارج هستند.
56ـ همان، ص 227.
57ـ محسن خندان، پيشين، ص 223