بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مسلمان، قضيه عقل فعال است كه اولين بار، توسط ارسطو به عقل مفارقى كه هيچ گاه منفعل و ممزوج به ماده نميشود و يكون خالداً ازلياً. اين عبارت ارسطو بعد از ايشان معركة الآراء شد و در قرون وسطى فيلسوفان مسيحى درباره آن، تفسير و تأويلاتى داشتند. «اسكندر افروديسي» عقل فعال را خداوند و علت اول ميدانست.1 ثامسطيوس(317 ـ 388م) آن را قوهاى از قواى نفس ميدانست.»2 از فيلسوفان مسلمان، «كندي» پيش از فارابى، آن را «علت الاول» براى جميع عقول ثوانى ميدانست.3فارابى با رد قول اسكندر افروديسى و ثامسطيوس، معتقد است عقل فعال، جوهر مفارقى است كه در سلسله عقول عشره، آخرين عقل است و از مبدأ اول، فيض را دريافت ميكند و به جهان مادون قمر افاضه ميكند و صور عقلانى را بر نفس عطا ميكند؛ همانطور كه صور جوهرى را به موجودات افاضه ميكند. به همين دليل، فارابى عقل فعال را «واهب الصور» ناميده است.4 فارابى در خصوص عقل فعال بر اين باور است كه صورت مفارقى كه در ماده نيست و به نوعى، عقل بالفعل شبيه عقل مستفاد است و وظيفه عقل فعال، منحصراً به عالم تحت قمر، يعنى عالم كون و فساد مربوط است. اين عقل از جهتى سبب وجود نفس ارضى و از جهت ديگر، به وساطت افلاك، سبب وجود عناصر چهارگانه آب، هوا، آتش و خاك است.5او در «السياسة المدنيه» عقل فعال را در مرتبه سوم سلسله مراتب وجود ميداند و آن را به روحالامين و روح القدس تعبير ميكند: «العقل الفعال هو الذى ينبغى ان يقال انه الروح الامين و روحالقدس و يسمى باشباه هذين من الاسماء و1. يوسف كرم، تاريخ الفلسفة اليونانيه، مصر: مطبعة لجنة التأليف و الترجمة و النشر، 1936م، ص 302.2. العاتى، ابراهيم، همان، ص 59.3. كندى، رسالة فى العقل، ص 3 ـ 4.4. عيون المسائل، پيشين، ص 75.5. همان، ص 69؛ آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 77 ـ 79.