بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
محسوس جدا شده باشد.1فارابى در جاى ديگر، بر خلاف مطلب فوق ميگويد: تصور عقلى آن است كه انسان چيزى از امور خارج نفس را حس كند و عقل در صورت آن چيز تصرف نمايد و سپس در نفس خويش آن را تصور كند. اين تصور عقلى انسان، غير از آن امر خارجى است و مطابق آن نيست؛ زيرا «العقل الطف الاشياء فما يتصوره فيه هو اذاً الطف الصور»؛2 يعنى عقل لطيفترين چيزها است و تصوراتش نيز لطيفترين صور هستند.فارابى با تأكيد بر تمايز بين حقايق عقلى با موضوعات خارجى، در رساله «المسائل الفلسفيه» ميگويد: «اشياى محسوس، غير معلوم هستند و محسوسات مثال و نمودار معلوماتند و واضح است كه مثال غير ممثل است. خط بسيط معقول، كه توهم ميشود در كنار يك جسم است، در خارج وجود ندارد؛ اما عقل آن را تعقل ميكند.»3 بنابراين، در آراى فارابى در خصوص رابطه بين ذات شناسنده و موضوع شناسايى و به عبارت ديگر، رابطه عاقل و معقول، دو ديدگاه ديده ميشود. در ديدگاه نخست، رابطه تطابقى و مماثلت كامل بين آن دو را ميپذيرد و آنها را به رابطه شمع و خاتم تشبيه ميكند و در رساله «معانى العقل» قائل به وحدت عقل و عاقل و معقول شده است.4 و درديدگاه دوم بر اين باور است كه بين عقل و اشياى متعقل خارجى، هيچگونه تطابق و مماثلتى نيست.در اين كه كدام نظر، صائب است و كدام يك نظر نهايى فارابى است، دكتر جميل صليبا در توجيه نظر اول مينويسد: «عقل فعال در ذات خويش همه صور را جمع كرده است و صورى را به عالم محسوسات ميفرستد تا در لباس ماده در آيد و همان صور را در عقل آدمى ايجاد ميكند تا در آن، معرفت را به وجود1. فصوص الحكم، پيشين، ص 149.2. المسائل الفلسفيه، پيشين، ص 105.3. معانى العقل، پيشين، ص 50.4. همان، ص 50-51.