الف) منشأ حيات اجتماعييكى از مباحث قديمى و ريشه دار در حوزه تفكر سياسى، تبيين اين اصل است كه آيا انسان مدنى بالطبع است و در وضعيت طبيعى، گرايش به اجتماع دارد يا آن كه فطرتش فرد گرا است، ولى ضرورتهاى زندگى او را به اجتماع سوق داده است و بر اساس همين ضرورت، بعد از اجتماع، با نوعى قرارداد اجتماعى، به حكومت تن داده است. در مجموع آرا و نظريات مختلف، چهار ديدگاه ارائه شده است:
1. ديدگاه ضرورت و اضطرار
براساس اين ديدگاه، حيات اجتماعى، طبعى و ناشى از طبيعت انسانى نيست، بلكه عوامل خارجى موجب شده تا انسانها براى ادامه بقاى خويش، به زندگى اجتماعى تن بدهند بنابراين، حيات اجتماعى، غايتى اصيل و اوّلى نيست، بلكه هدفى ثانوى براى رفع اضطرار است.لازمه اين ديدگاه، اين است كه انسانها هيچگاه از روى ميل و كشش عاطفه و عشق به يكديگر و يا از روى قصد و اراده و درك و تجربه و عقل، به دورهم