بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
فيلسوفان و پيامبران را در خود جمع كرده است، هم از راه قوه ناطقه و هم از راه قوه متخيله با مجارى فيض الهى در ارتباط است. بنابراين، هم «واضع ناموس» و شريعت است و هم «فيلسوف» كامل و هم «ملك» است. در مورد رئيس مماثل هم گذشت كه بر اساس تفكر شيعى، او هر دو بعد حكمت را دارا است با اين تفاوت كه ارتباط او با عقل فعال و فرشته وحى، براى بيان تشريع و دين نيست، بلكه براى تبيان و تشريح است؛ زيرا بعد از نبى مكرم و خاتم الانبياء صلّى الله عليه وآله پرونده تشريع بسته شد و مأموريت تشريعى روح القدس به پايان رسيد.و اما رئيس سنت، از مجراى قوه متخيله، با عقل فعال و فيض وحيانى ارتباطى ندارد. پس قطعاً حكمت در اين بخش را در وجود خويش ندارد؛ ولى حكمت به معناى فلسفه، يعنى كمال قوه ناطقه، رئيس سنت و فقيه جامع الشرائط ميتواند از آن بهرهمند باشد. اما اين كه آيا شرط اساسى براى ثبوت رياست او است يا خير، نياز به بيان بيشترى دارد.در «آراء اهل المدينة الفاضله» ميگويد: يكى از شرايط رئيس سنت، آن است كه بايد حكيم باشد.1 اطلاق در بيان فارابى موجب ابهام در مفهوم رئيس سنت شده است و همين ابهام سبب شده است كه بسيارى انديشه فارابى و «مدينه فاضله» او را اتوپيايى و غير قابل دسترس بدانند؛ زيرا در همه شرايط و جوامع، رهبر حكيم متصل به روح القدس و عقل فعال يافت نميشود. بنابراين، به نظر ميرسد نه تنها بعد وحيانى حكمت، براى رئيس سنت لازم نيست، بلكه بعد دوم آن، يعنى فلسفه نيز وصف ترجيحى است نه شرط اساسى. در كتاب «الملّه» تصريح شده است كه «و اما التابعة لها التى رئاستها سنيّة فليس تحتاج الى الفلسفة بالطبع»؛2 يعنى رياست تابعه رئيس اول، كه رياستش بر اساس سنت است، بالطبع نيازى به فلسفه ندارد.1. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 129.2. الملّه، پيشين، ص 60.