بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تقدير شيء ممالم يصرح واضع الشريعه بتحديده على الاشياء التى صرح فيها بالتحديد و التقدير»؛1 يعنى صناعت فقه، عبارت است از صناعتى كه انسان به وسيله آن ميتواند حكم مواردى را كه شارع بدان تصريح نكرده، از طريق ديگر منصوصات، استنباط و استخراج كند.در ادامه، تصريح شده است كه چون دين دو بخش «آرا» و «افعال» دارد، به تبع آن، فقه نيز دو بخش نظرى و عملى دارد. بنابراين، «صناعة الفقه متأخرة عن الملّه»،2 فقه همواره يك مرتبه، متأخر از دين است و در رديف «كلام» قرار ميگيرد. فارابى در كتاب «الحروف»، بعد از آن كه ميگويد: فقيه مبادى و مقدمات استنباطى خود را در احكام فرعى و جزئى از شارع اخذ ميكند، تصريح ميكند كه فقها جزء نخبگان فكرى و خواص جامعه دينى هستند: «فلذلك صار الفقيه من الخواص بالاضافة الى ملّة ما»؛3 چون كار فقيهان، همانند فيلسوفان است، آنان هم جزء خواص و نخبگان فكرى جامعه دينى هستند.فارابى خواص جامعه را به شش گروه فيلسوفان، جدليان، واضعان نواميس، سوفسطاييان، متكلمان و فقيهان4 تقسيم ميكند و براى فيلسوفان و فقيهان، علاوه بر منزلت علمى و نظرى، نقش رهبرى در نظام سياسى خود قائل است. فيلسوفان در مقام «رئيس اول» و فقيهان در مرتبه «رؤساى تابعه» (رئيس سنت، رؤساى سنت و رؤساى افاضل) قرار ميگيرند و همانطور كه گذشت، او در ذيل شرايط فقيهان، فقاهت را از محدوده فقه مصطلح و رايج در عصر خويش خارج ميكند و جامعيت آن را مشروط به هشت شرط اساسى ميداند:1. شناخت جامعيت شريعت.2. شناخت مقتضيات زمان وضع شريعت.1. احصاء العلوم، پيشين، ص 69 ـ 70.2. الحروف، پيشين، ص 132.3. همان، ص 134.4. همان، ص 132 ـ 134.