حكومت بايد در جهات مذكور، از همه مردم لايقتر باشد.1
فارابى در «السياسة المدنيه» بهطور كافى و وافى، وضعيت رهبرى در حكومت كراميه را بحث كرده است كه گزيدهاى از آن را ميآوريم: اگر معيار رياست، متكى به دودمان باشد، لازم است دودمان رئيس مدينه، بيش از ديگران باشد و اگر كرامت، نزد آنان به رفاه و توانگرى مالى است، رياست مدينه بايد از اين نظر، در سطح بالايى از توانگرى باشد. پس از اين مقام، مردمِ ديگر، در اين دو، يعنى دودمان و ثروت، گوناگون و مختلفند و به اين جهت، رياست آنان به ترتيبِ توانگرى و دودمان آنان است و كسى كه داراى دودمان و توانگرى نباشد، وارد در مناصب رياست و كرامت نخواهد شد.همينطور است در صورتى كه لياقتها بر اساس امورى محدود شده باشد كه ديگران را بدان دسترسى نباشد و از خانوادههاى معيّنى تجاوز نكند. اينگونه رياستها پستترين رؤساى مدينه كرامتند: «هؤلاء هم اخس رؤساء الكرامة»2 اگر چه از جهت سودى كه در تحقق يافتن همت و هدفهاى مردم اينگونه مدينهها دارند، احترام و اكرام ميشوند؛ يعنى به سبب توانگرى و سودرسانى به آنان و يا در جهت نيل به لذات و خوشيها و يا در جهت جلب احترام و اكرام ملتهاى ديگر به آنان يا چيزهاى ديگر در مورد آنان يا چيزهاى ديگر كه خواست مردم مدينه است و از آرزوهاى آنان است و سرانجام، كسى كه از طرف خود، اينگونه امور و وسايل را براى آنان فراهم كند و يابه واسطه حسن تدبيرش مردم را به اينگونه امور مطلوب برساند و بر آن حفاظت كند، رئيس خواهد بود و برترين رؤسا نزد آنان كسى است كه همه اين چيزها را براى مردم مدينه فراهم كند؛ اما خود جز كرامت، بهرهاى نگيرد، بدانها توانگرى مالى برساند و خود نخواهد و به بزرگداشت قولى و فعلى بسنده كند و همواره نامش به اين1. السياسة المدنيه، پيشين، ص 91.2. همان، ص 92.