2. مصالحه بين فلسفه و دين
در نگاه فارابى، حقيقت فلسفه همان معرفت به خداوند يكتا است و از اين لحاظ، با دين كه بر بنياد توحيد و ايمان به خداوند است، تفاوتى ندارد. تنها فرق آن دو، نه در غايت و ماهيت، بلكه به صورت متدولوژيك است. يكى با قوه نظرى است و ديگرى با قوه متخيله است و انسان كاملِ فارابى، كه همانا «رئيس اول» و «نبي» و «امام» است، در هر دو قوّت، مورد عنايت عقل فعال است؛3 اما ديگران متفاوتند. در نظر فارابى از لحاظ روشى، زبان فلسفه كه برهان است مقدم بر زبان اقناعى دين است4 سانكارى ميگويد: «فلسفه از نظر فارابى، راهى بود براى فهميدن اين كه چرا شريعت، ضامن كمال و سعادت است. عقلانى كردن اين راه، هدف غايى نظام فلسفه او بود».53. جمع بين فلسفه افلاطون و ارسطو
فارابى بر خلاف حكماى مسيحى و آشنايان با فلسفه ارسطو و افلاطون در1. داورى، رضا، فارابى مؤسس فلسفه اسلامى، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1362.2.همان، ص 28.3. السياسة المدنيه، پيشين، ص 125.4. الحروف، تحقيق دكتر محسن مهدى، بيروت: دارالمشرق، 1990م، ص 131 ـ 132.5. ناظر زاده كرمانى، فرناز، فلسفه سياسى فارابى، پيشين، ص 7.