بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
توجه داشته است و در چند اثر خود، اين توهم را دفع ميكند. در كتاب «الحروف» ميگويد: «والملّة اذا جعلت انسانية فهى متأخرة بالزمان عن الفلسفة»؛1 يعنى هر گاه آيين و دين از منظر انسانى و معرفت دينى لحاظ شوند، از نظر زمانى متأخر از فلسفه هستند. بنابراين، اصل دين اراده نشده و تأخر را هم صرفاً از جهت زمان دانسته است نه اين كه دين، ذاتاً متأخر از فلسفه باشد.سپس او بحث را بر عرصه علم كلام و علم فقه گسترش ميدهد و ميگويد: «صناعة الكلام و الفقه متأخرتان بالزمان عنها و تابعتان لها»؛2 يعنى علم كلام و علم فقه از نظر زمانى متأخر از ملّة و دين هستند و تابع آن ميباشند و بنابراين، علم كلام و علم فقه با يك واسطه، متأخر از فلسفه هستند. دليل سومى كه فارابى براى تقدم فلسفه آورده است، تفاوت متدولوژيك آن با دين است. او بر اين باور است كه فلسفه، چون بر برهان و عمليات عقلانى متكى است و مخاطبان آن، خواص اهل برهان هستند، مقدم بر دين است كه بر شيوه اقناعى و تخييلى متكى است و از راه تصرف در قوه متخيله مخاطبان القا ميشود. بنابراين، تقدم فلسفه بر دين به دلايل ذيل قابل توجيه است:الف) دين از منظر انسانى لحاظ شود نه از مصدر الهى.ب) تقديم و تأخير فلسفه و دين صرفاً از حيث زمان است نه از جهت ذات آن دو.ج) فلسفه بر برهان متكى است و دين بر شيوه اقناعى و برهان، مقدم بر اقناع است.د) مخاطبان فلسفه، اهل استدلال و مخاطبان دين، اهل اقناع هستند.ه··)مبادى و مقدمات فلسفه، «مشهورات» و «اوليات» است؛ ولى منابع دين، بيشتر بر نقليات از ناحيه شرع متكى است.31. الحروف، پيشين، ص 131.2. همان، ص 131 ـ 133.3. تفصيل اين بحث در مقاله «فقه و رهبرى در انديشه سياسى فارابي» توسط نگارنده، در مجله علوم سياسى، سال اول، شماره اول، سال 1377 آمده است.