بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
است كه نميتوانند معانى مجرد را ادراك كنند، بلكه از طريق مقارنت آنها با مواد و احوال كمّى و كيفى و زمانى و مكانى، قابل درك ميباشند.هم چنين مفاهيم و معانى محسوسات را بعد از زوال اشيا از منظر ابزار حسى نميتوانند در خود حفظ كنند؛ چون معانى، مقترن با مواد خود هستند و در صورت نبودن مواد، معانى نيز براى حواس مفهوم نخواهند بود و بر اين اساس است كه حس نميتواند شخص زيد را از آن جهت كه صرفاً انسان است، درك كند، بلكه انسانى را درك ميكند كه داراى حالات كمّى و كيفى و ويژگيهاى خاصى است.1با اين ديد، فارابى علوم را به دو قسم «سهل الموضوع» و «صعب الموضوع» تقسيم ميكند و معتقد است: علومى كه موضوعات آنها مجرد از موادشان به سهولت به ذهن خطور ميكند، مانند علم هندسه و عدد، سهل الموضوع هستند و علومى كه موضوعات آنها مجرد از موادشان نيستند، بلكه همواره در مواد و مقارن با مواد هستند و معرفت به آنها با مواد و اغراض آنها ميسر است و مفاهيم آنها به صورت كلى در ذهن تصور نميشود، نظير علم طبيعى و علم مدنى، كه مفاهيم آنها در موادشان است كه با زوال مواد، معرفت كلى بدانها دشوار است.2 فارابى بحثهاى گستردهاى در آثار متعدد، درباره حواس ظاهرى دارد كه ما به همين مقدار بسنده ميكنيم. برخى از محققان كه به نظر ميرسد تتبع كافى در اين باره، در آثار فارابى ندارند، او را متهم كردهاند كه تسلط كافى بر مباحث مربوط به حواس نداشته است و به اين دليل، به صورت تفصيلى بحث نكرده است.3ب) حواس باطنى: در مقابل حواس ظاهرى، كه صور محسوسات و معانى جزئى را از خارج ادراك ميكند، حواس باطنى قرار دارد كه كار آن، حفظ و1. همان، ص 153.2. جدل، پيشين، ص 29 ـ 34.3. الانسان فى فلسفة الفارابى، پيشين، ص 122.