ثقة الاسلام شهید و مشروطیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ثقة الاسلام شهید و مشروطیت - نسخه متنی

رحیم نیکبخت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ثقة الاسلام شهيد و مشروطيت

رحيم نيكبخت

درآمد

انقلاب مشروطيت از حوادث سرنوشت ساز تاريخ معاصر ايران است كه على رغم گذشت چيزى نزديك به يك قرن از وقوع آن، بسيارى از ابعادش ناگفته و بدون پژوهش باقى مانده; از آن جمله نقش شخصيت ها و گروه هاى دخيل در اين حادثه مهم است. از جمله موضوع بررسى نشده انقلاب مشروطيت آذربايجان، نقش علما و بررسى عملكرد ايشان در مقابل مشروطه خواهى است; چه بررسى مواضع تك تك علماى صاحب نام و چه نقش نهاد مرجعيت دينى و روحانى. طى پژوهش هايى كه صورت گرفته، مباحث اوليه اى هستند كه بيش تر به طرح مسأله موضوع مورد بحث مربوط مى شود. از موضوعات جالب توجه كه متأسفانه مورد غفلت قرار گرفته، نقش آيت الله ميرزا على آقا ثقة الاسلام (ولادت 1277ق. تبريز ـ شهادت روز عاشورا 1330ق تبريز) در مشروطيت آذربايجان است; گرچه مرحوم نصرت الله فتحى آتشباك، با تدوين دو اثر، اطلاعات ذى قيمتى ارائه داده است. 1

با توجه به نقش و موقعيت ثقة الاسلام، ضرورت انجام پژوهش هاى بيش ترى احساس مى شود. آن چه در اين سطور ارائه مى گردد، فقط به منظور طرح موضوع نگاشته شده تا پژوهش گران تاريخ معاصر ايران به بررسى بيش تر از منظرى جديد بپردازند. اميد است مراكز دانشگاهى و حوزوى با امعان نظر به اين موضوعات، امكان تبيين مسائل تاريخى را با شيوه علمى فراهم كند.

عُلما كه يكى از اقشار مُهم جامعه ايرانى عصر قاجار بودند در تحولات سياسى و اجتماعى نقش مهمى داشتند كه در هر مقطع از تاريخ مشروطه قابل بحث و بررسى است. پر واضح است كه بررسى نقش آنان در عصر مشروطه، مستلزم آن است كه به پيشينه روابط ميان نهاد مرجعيت و روحانيان شيعه و سلطنت نظر شود كه در اين مجال امكان پرداختن به آن نيست. 2

ثقة الاسلام و مشروطيت

در مقطع اوليه جنبش كه خواست عمومى جامعه صرفاً جنبه عدالت خواهى و عدالت جويى داشت، ثقة الاسلام تبريزى در كنار بزرگانى چون سيد ابوالحسن انگجى، ميرزا حسن آقا مجتهد تبريزى، ميرزا صادق آقا مجتهد تبريزى حضور هماهنگ و مؤثرى داشت. على رغم اين كه وى از طريق نياكان خود شيخى مسلك بود و با علماى ديگر آذربايجان به اين لحاظ اختلاف مسلك داشت، هيچ گونه در اين موضع متعصب نبود و مصالح و منافع امت اسلامى را در نظر مى گرفت. 3 موقعى هم كه مظفرالدين شاه در تبريز وليعهد بود از نزديك با علماى شهر تبريز، از جمله وى آشنا بود. در جريان عدالت خواهى وقتى علماى تهران به قم مهاجرت كردند، نامه اى از سوى علماى آذربايجان به مظفرالدين شاه ارسال شد كه وى در جواب ايشان به محمدعلى ميرزا نوشت:

وليعهد به جنابان مستطابان حاجى ميرزا آقا مجتهد، آقاى امام جمعه، آقاى حاج ميرزا محسن آقا، آقا ميرزا صادق آقا مجتهد و آقاى ثقة الاسلام، الطاف ما را برسانيد... به همه التفات داريم و همى است كه به شفاعت و توسط شما استدعاى علماى آذربايجان را در معاودت دادن علماى تهران قبول فرموده، مشيرالدوله، وزير امور خارجه را براى معاودت دادن آن ها روانه كرديم... 4

اين جواب و قبول شفاعت مظفرالدين شاه در بازگرداندن علماى مهاجرت كبرا، از آشنايى اشاره شده و اهميت و موقعيت علماى آذربايجان حكايت مى كند.

هر چه حركت عدالت خواهى علما و مردم به پيش مى رفت، صف بندى ها و اختلاف نظرهاى اساسى بين نيروهاى حاضر در صحنه بيش تر مى شد و اين تفكيك نيروها پيش از آن كه در تهران بروز كند، در تبريز و آذربايجان به منصه ظهور رسيد. البته قرائن و شواهدى هم ديده مى شود كه اختلافات بعدى بدون زمينه نبود; چنان كه در تاريخ گشايش مجلس اول ديده مى شود. پس از صدور فرمان مشروطيت (14 جمادى الثانى 1324ق) برخى خواهان گشايش مجلس در غير از روز نيمه شعبان بودند كه اين روز تحت الشعاع مراسم جشن ولادت امام زمان(عليه السلام) قرار نگيرد. 5

اختلافات مشروطه خواهان و علماى مشروطه خواه آذربايجان هم چون ثقة الاسلام، ريشه اى اساسى داشت; زيرا اين حركت در نظر علما و مردم، اسلامى و مذهبى بود و بر اساس انديشه عدالت خواهى دينى شكل گرفته بود; در حالى كه از نظر مشروطه خواهان كه تحت تأثير انديشه هاى سوسيال دمكراسى قفقازيه و روسيه بودند، مشروطيت با مذهب و به تبع آن متوليان مذهب تباين ذاتى داشت. از خلال نامه هاى برجاى مانده از ثقة الاسلام به نمونه هاى متعددى از اين اختلاف اصولى مى توان اشاره كرد; از آن جمله در نامه اى كه به تاريخ 13 رمضان 1324 به برادرش نوشته، عنوان مى كند:

روز 12 رمضان اعلان منحوسى از انجمن 6 به ديوار چسبانده اند. حاصل اين كه تا كى در مذاهب قديمه خواهيد بود و حرف هاى كهنه خواهيد شنيد و تا كى به مجلس و مسجد علما خواهيد رفت... 7

سنت ستيزى مشروطه خواهان به اين مورد ختم نمى شد. وى در جاى ديگر مى نويسيد:

آقايان [ مشروطه خواه ] اختراعى كرده گفتند روز قربان مردم قربانى نكنند، پول آن را به فقرا بدهند و در اولش مدايح نخوانند و در وصف انجمن بخوانند، اسباب هاى و هوى شد.

وى با تيزبينى و هشيارى نتيجه عملكرد آنان را چنين پيش بينى مى كند:

... كه هر دو در حقيقت اقدام و مقدمه بر ترك شريعت است. 8

با توجه به اين مسأله كه آذربايجان و بويژه تبريز دروازه ورود انديشه سوسيال دمكراسى به ايران بود، به اصطلاح روشن فكرانى كه داعيه مشروطه خواهى داشتند، با شدت هر چه تمام در زير پاگذاشتن موازين شرعى و عرفى از همديگر سبقت مى جستند. اين تندروى ها قسمتى به ناپختگى اين مدعيان مربوط مى باشد و قسمتى به اساس اين تفكر باز مى گشت. اين اظهار نظر ثقة الاسلام، از اين مسائل نشأت گرفته است كه:

حقيقتاً كارى كه آقايان پيش گرفته اند، بسيار بد است و كارهاى خلاف شرع خيلى اتفاق مى افتد، اگر چه راجع به مشروطيت نيست; ولى مردم منزجر هستند و جاى ايراد و نكته گيرى است. 9

ثقة الاسلام تبريزى ضمن آن كه از قضايا تصور روشن داشت، تمام حركات مشروطه خواهان را مد نظر قرار داده و به دقت نظاره گر قضايا بود. آن گونه كه از آثار وى بر مى آيد، از حركات و اقدامات مشروطه خواهان كتابى هم تدوين كرده. شاهد مدعا، اين عبارت است كه مى گويد:

... خدا نيامرزد قاتلين مشروطه را كه از روز اول تيغ كين كشيدند و اين بيچاره را كشتند، بنده خيانت هاى مشروطه طلبان را كتابچه كرده و نوشته ام. اگر وقتى حوصله بشود كه چاپ شود، خالى از فايده نيست; اما فايده اش چيست؟! 10

يكى از مصاديق اختلاف اساسى علماى مشروعه خواه و روشن فكران مشروطه خواه كه ثقة الاسلام تصريح روشنى به آن دارد، تدوين قانون اساسى است. مشروطه خواهان به محوريت سيد حسن تقى زاده و صحنه گردانى انجمن ايالتى آذربايجان وقتى موفق شدند حاج ميرزا حسن آقا مجتهد تبريزى را از شهر با تحريك عوام الناس تبعيد كنند، در جواب تلگراف نمايندگان مجلس شوراى ملى كه خواهان بازگرداندن مجتهد به تبريز شدند، بر تهيه و تدوين قانون اساسى پافشارى كردند; بدون آن كه به درخواست نمايندگان مجلس جهت بازگرداندن مجتهد اقدام كنند. 11 علماى آذربايجان در اين مقطع نه تنها تدوين قانون اساسى را ضرورى نمى دانستند، بلكه خواهان اجراى قانون الهى بودند كه متروك مانده بود.

ميان آن چه علماى ايران و در رأس آنان آيت الله نائينى (تولد 1267ق ـ وفات 1355ق) از كاركرد قانون اساسى قصد مى كردند با آن چه در يك نظام مشروطه غربى محقق است، تفاوت بنيادين وجود داشت. در نظر وى قانون اساسى به رساله اى مى ماند كه در چار چوب احكام شريعت، قانون مربوط به اداره دين مدارانه جامعه را در بر مى گيرد. چنين چيزى ـ همان طور كه خود او اشاره مى كند ـ به يك رساله عمليه بيش تر شبيه است تا قانون اساسى نظام مشروطه به سبك غربى. 12

استدلال علماى آذربايجان در مقابل اين اقدام، در آثار ثقة الاسلام چنين انعكاس يافته است:

... اين است حال شريعت اسلاميه كه ما مسلمانان آن را قانون الهى مى دانيم و كتابش را كتاب آسمانى مى دانيم و غالب احكام سياسيه و معاملات آن با قوانين خارجه مطابق و عقل نيز، صحت آن را درك مى كند. پس چگونه خواهد بود حال قانونى كه به اتفاق جمعى آن را جمع كرده اند و بالبداهه آن چه موافق صرفه است مقبول بود. مابقى مبتذل خواهند ماند و شايد روزى برسد كه فقط اسمى از آن بماند و همان استبداد هزار ساله در شكل اوليه خود ادامه يابد. 13

ثقة الاسلام تبريزى فرجام مشروطه خواهى را تداوم استبداد هزار ساله پيش بينى مى كند كه رضاخان ميرپنج آن را به عينيت رسانيد.

از فرازهاى ديگر زندگى ثقة الاسلام در مشروطيت آذربايجان، ارتباط با عالم متشرع، حاج ميرزا حسن مُجتهد است. حاج ميراز حسن و خاندان او در تاريخ آذربايجان، جايگاه مهمى داشته اند. اخراج او از تبريز كه به دست مشروطه خواهان انجام پذيرفت، علما را به رويگردانى كامل از جريان مشروطه وا داشت، بويژه آن كه براى بيرون راندن مجتهد از صحنه مسائل تبريز نقشه و دسيسه اى هم طرح كرده بودند، و اين دسيسه از ديد ثقة الاسلام مخفى نمانده است.

بر همين اساس ثقة الاسلام هم بعد از حاج ميرزا حسن مجتهد، از تبريز بيرون رفت و پس از مدتى با اصرار ديگران به تبريز بازگشت. 14

آغاز جنبش، جريانى عدالت خواهى بود; اما رفته رفته جريان مشروطه خواه كه از سوسيال دمكراسى متأثر بود، صحنه را از علما گرفت. آنان در مقابل اين پديده سه خط مشى اتخاذ كردند: گروهى چون آيت الله انگجى، آيت الله ميرزا صادق آقا و برخى ديگر، از دخالت در قضايا بى طرفى اختيار كرده از مداخله در امور اجتناب كردند. گروهى ديگر چون ميرزا حسن مجتهد و ميرهاشم دوه چى، انجمن اسلاميه را تشكيل دادند و به مقابله مسلحانه پرداختند. انجمن اسلاميه به لحاظ انديشه تشكيل دهندگان آن، جمعى يك دست نبود; با اين حال اقدامات تندروانه اعضاى انجمن ايالتى، در تشكيل اين انجمن ضد مشروطه موثر بود. ميرهاشم دوه چى كه خود در آغاز از پيش گامان آزادى خواهى بود، قبل از تأسيس انجمن اسلاميه مورد سؤ قصد مشروطه خواهان دو آتشه قرار گرفت و مجروح شد. پس از اين سوء قصد بود كه وى در دشمنى با مشروطه و مشروطه خواهان مُصمم تر شد. 15

ترور مخالفان يكى از راه هاى مبارزه اى بود كه دمكرات ها در تبريز باب كردند و بعداً در تهران هم شايع شد. شيوه حذف فيزيكى مخالفان، از جريان سوسيال دمكراسى روسى الگو مى گرفت. انتشار شب نامه ها، روزنامه ها و توهين نامه عليه عُلما، يكى ديگر از اقدامات آن ها بود، كه نمونه هاى زيادى دارد و موجود است.

در بين اين دو گروه (عُلماى بى طرف و اعضاى انجمن اسلاميه) ثقة الاسلام تبريزى شخصيت منحصر به فردى بود كه مى كوشيد مواضع تند و افراطى موافقان و مخالفان مشروطه را تعديل كند. وى مصالح و منافع ايران و آذربايجان را مد نظر داشت. مشروطه خواهان تحمل چنين شخصيتى را هم نداشتند و على رغم اين كه او هم از مداخله در امور جارى اجتناب مى كرد، بر آن شدند وى را به قتل برسانند. مأمور ترور، يكى از فدائيان مشروطه خواه به نام رجب خان سرابى 16 بود كه جريان را قبل از انجام به ثقة الاسلام باز گفت و توطئه خنثا شد.

على رغم تمام اقداماتى كه از جانب تندروهاى مشروطه خواه صورت مى گرفت، وقتى دخالت قواى اشغال گر روسيه در ايران مطرح شد، وى و جمعى از رجال شهر براى جلوگيرى از ورود نيروهاى روسى اقدامات متعددى انجام دادند كه متأسفانه به نتيجه نرسيد و در تاريخ 3 ربيع الثانى 1327 نيروهاى روس از سرحدات وارد ايران شدند. 17 اين ورود، سرآغاز روزهاى تيره و تار براى مردم آذربايجان بود.

تندروى هاى جاهلانه در تاريخ مشروطيت ايران، همان كاركردى را داشت كه عوامل استبداد داخلى و استعمار خارجى در آذربايجان داشتند. مشروطه خواهان دو آتشه از مهلكه گريختند و در پناه سفارت خانه هاى خارجى جان به سلامت بردند و نصيب آزادى خواهان مسلمان، چون ثقة الاسلام، چوبه دار بود و سربدارى محرم سال 1330.

در سوگ ثقة الاسلام

مرحوم نصرت الله فتحى در كتاب «زندگى نامه شهيد نيكنام» مطلبى را نقل مى كند كه مرور آن خالى از لطف نيست. موضوع از اين قرار است كه پس از شهادت ثقة الاسلام تبريزى در روز عاشورا، مردم تبريز به طرق مختلف از روس ها تقاضاى برگزارى مراسم سوگوارى كردند. روس ها براى ارزيابى ميزان نفوذ معنوى ثقة الاسلام اجازه برگزارى مراسم را دادند و به اطلاع مردم رسيد. دسته هاى سينه زنى وزنجيرزنى به راه افتاد و قضيه جنبه تظاهرات مذهبى به خود گرفت. احساسات مردم به شدت تحريك شد و لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده مى شد. ناله ها و ضجه ها به فرياد تبديل شد. روس ها بلافاصله پس از احساس خطر، دسته هاى مُسلح سالدات را براى كنترل دستجات عزادار اعزام كردند.

در اين تعزيه دارى، شركت مرحوم صافى، 18 شاعر معروف و نوحه سراى مشهور تبريز، قابل توجه بود كه شخصاً به راه افتاده و نوحه اى را كه ساخته بود، مى خواند. اين نوحه كه گوياى خدمات و فداكارى هاى شهيد در جريان شهادت او بود و ترجيع بند مخصوص داشت، چنان شورى به پاى ساخته بود كه گويا روز عاشوراست. مرحوم صافى دسته را اداره مى كرد و خود جلو افتاده و سينه مى زد و نوحه اى را كه ساخته بود، چنين مى خواند.




  • اى وطن بذل اليين نقد جان
    ياده سالاندا وطن آغلار سنه
    چكديلر داره سنى منصور وار
    ياده سالاندا وطن آغلار سنه
    خدمت ائديبسن وطنه دينه سن
    بيزدن الله سارى دينه سن 22



  • مِلته دار اوسته وئرن امتحان 19
    صافى شيرين سخن آغلار سنه 20
    تاپدى شرافت سنيله چوب دار 21
    صافى شيرين سخن آغلار سنه
    بيزدن الله سارى دينه سن 22
    بيزدن الله سارى دينه سن 22



اولدى وطن كفرين الينده اسير *** سن بيلرسن ملتميز نه چكير 23 بر اثر اين نوايى از دل و جان برخاسته بود، مردم به قدرى مى گريستند و بر سر و سينه خود مى كوفتند و ناله هاى جگر خراش سر مى دادند كه محيط يك پارچه غم و اندوه شده بود و عده اى از مردم; ـ از جمله كسى كه اين حكايت را براى مرحوم فتحى بازگو كرده بيهوش شدند. 24

كتاب نامه

1. افشار، ايرج، نامه هاى تبريز از ثقة الاسلام به مستشارالدوله، تهران، فرزان، 1378ش.

2. توكليان، جلال، «انديشه سياسى شيخ فضل الله نورى»، مجله كيان، ش 27.

3. رضوانى، اسماعيل، انقلاب مشروطيت ايران، چ 3، تهران، كتابهاى جيبى، 1356ش.

4. رفيعى، منصوره، انجمن (ارگان انجمن ايالتى آذربايجان) تهران، تاريخ ايران، 1362ش.

5. ضميرى، ميرزا اسدالله، يادداشت هاى ميرزا اسدالله، به كوشش دكتر سيروس برادران شكوهى، تبريز، ابن سينا، 1356ش.

6. فتحى، نصرت الله، زندگينامه شهيد نيكنام ثقة الاسلام تبريزى، تهران، بنياد نيكوكارى نوريانى، 1353ش.

7. ــــــ ، مجموعه آثار قلمى ثقة الاسلام تبريزى، انتشارات انجمن آثار ملى، 2535 شاهنشاهى.

8. كسروى، احمد، تاريخ هيجده ساله آذربايجان، چ 9، تهران، اميركبير، 1357ش.

9. مركز اسناد انقلاب اسلامى، زندگى و مبارزات شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1380ش.

10. ناظم الاسلام كرمانى، محمد، تاريخ بيدارى ايرانيان، بخش اول، به كوشش سعيدى سيرجانى، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1346ش.

11. نيكبخت، رحيم، «نويافته هايى از صافى تبريزى مرثيه سراى نامى آذربايجان»، روزنامه مهد آزادى، 24/9/82 و 25/9/82.

12. يعقوبى، عبدالرسول، «مبانى انديشه سياسى ـ اجتماعى ثقة الاسلام تبريزى در مكتوبات سياسى با تأكيد بر رساله لا لان»، آموزه (كتاب سوم)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382ش.

1 . نصرت الله فتحى، زندگينامه شهيد نيكنام ثقة الاسلام تبريزى، و نصرت الله فتحى، مجموعه آثار قلمى ثقه الاسلام تبريزى.

2 . ر.ك: مركز اسناد انقلاب اسلامى، زندگى و مبارزات شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، ص 40ـ28.

3 . خوشبختانه در مورد مبانى انديشه سياسى اجتماعى ثقة الاسلام تبريزى، تحقيقات ارزشمندى صورت گرفته است. (ر.ك: عبدالرسول يعقوبى، «مبانى و انديشه سياسى ـ اجتماعى ثقة الاسلام تبريزى در مكتوبات سياسى با تأكيد بر رساله لا لان، آموزه، كتاب سوم، ص355ـ385).

4 . محمد ناظم الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، ص 297.

5 . اسماعيل رضوانى، انقلاب مشروطيت ايران، ص 127.

6 . انجمن ايالتى آذربايجان، كانون تجمع مشروطه خواهان تبريز.

7 . نصرت الله فتحى، زندگينامه شهيد نيكنام ثقة الاسلام تبريزى، ص 115ـ116 .

8 . نصرت الله فتحى، مجموعه آثار قلمى شادروان ثقة الاسلام تبريزى، ص 187.

9 . همان، ص 206ـ207.

10 . ايرج افشار، نامه هاى تبريز از ثقة الاسلام به مستشارالدوله، ص 343.

11 . منصوره رفيعى، انجمن (ارگان انجمن ايالتى آذربايجان)، ص 49.

12 . جلال توكليان، انديشه سياسى شيخ فضل الله نورى، مجله كيان، ش 27، ص 26.

13 . نصرت الله فتحى، مجموعه آثار قلمى شادروان نقد الاسلام تبريزى، ص 405.

14 . نصرت الله فتحى، زندگينامه شهيد نيكنام، ص 210ـ216; مقايسه كنيد با منصوره رفيعى، انجمن (ارگان انجمن ايالتى آذربايجان)، ص 46ـ51.

15 . ميرزا اسدالله ضميرى (ملازم ثقة الاسلام تبريزى)، يادداشت هاى ميرزا اسدالله، ص 35.

16 . يكى از كسانى كه در ترور آيت الله بهبهانى دست داشت كه در حوادث تبريز، به همان طريق كه گلوله بر دهان بهبهانى زده بود، تيرروس ها به دهانش خورده و كشته شد (احمد كسروى، تاريخ هيجده ساله آذربايجان، ص 264).

17 . منصوره رفيعى، انجمن (ارگان انجمن ايالتى آذربايجان)، ص 78.

18 . از مفاخر ادبيات مرثيه آذربايجان، متوفى به سال 1308 شمسى، (ر.ك: رحيم نيكبخت، «نويافته هايى از صافى تبريزى مرثيه سراى نامى آذربايجان»، روزنامه مهد آزادى، 24/9/82 و 25/9/82، ص 5.

19 . اى كسى كه نقد جانت را بذل وطن كردى و بر روى دار امتحان دادى.

20 . وقتى وطن به ياد تو افتد خواهد گريست، صافى شيرين سخن هم بر تو گريان است.

21 . تو را چو منصور بر دار كردند و با تو چوب دار شرافت يافت.

22 . خدمات بسيارى به دين و وطن كرده اى، از جانب ما به محضر خداوند بگو.

23 . وطن در دست كفر و كفار (روس ها) اسير شد تو مى دانى ملتمان چه مى كشد.

24 . نصرت الله فتحى، زندگينامه شهيد نيكنام ثقة الاسلام تبريزى، ص 749.


/ 1