ملكى در ملكوت آن روز خورشيد با نگاهى ديگر بر پهنه آفرينش نگاه مىكرد. گلخندههاى آرامشبخش بر وجود انسانها مىروييد. روز شادى بود و نسيم محبت مىوزيد. صبح باطراوتى ديگر آغاز شده بود و خود را براى جشن آماده مىكرد.بعضى از مردم به دنبال بركات اين روز، غبار راه از خود شسته، آماده بودند تا آن را «عيد قربان» واقعى سازند و از «ديدار» حقيقى بهره جويند. گويا اينان سرزمين پاك وجود خود را بسان «منى» دانستهاند، جايى كه بايد «حيوان هوسها» را در آن ذبح كرده، به توفيق «لقاء الله» نايل آيند و از عيد واقعى بهرهمند شوند.... عالم فرزانه مرحوم حاج آقا حسين فاطمى درباره «عيد واقعى» و «لقاى حقيقى» در آن روز چنين مىگويد: روز پنجشنبه، عيد قربان (1) بود. صبح به مسجد جمكران رفته، قبل از ظهر برگشتم. تا وارد شدم، خبر دادند كه حاج ميرزا جواد آقا جوياى احوال شما شدهاند. چون از كسالت وى اطلاع داشتم بدون هيچ معطلى و با عجله به خدمتشان رفتم. چون وارد اتاق او شدم، صحنهاى ديدم كه حيرتم را بسيار كرد. حاج ميرزا جواد آقا به حمام رفته، خضاب بسته و پاك و مطهر در بستر نشسته بود. بهطور ظاهر منتظر بود تا اذان ظهر بگويند و نماز بخوانند اما انتظار ايشان بيش از اين مقدار بود; چرا كه در چهره وى لحظهشمارى براى «ديدار» و انتظار «لقا» به چشممىخورد.لحظات اوليه ديدار فرا رسيد، در بستر شروع به اذان و اقامه كرد. با گفتن هر جملهاى، بهجتبيشتر و آرامش افزونترى به سراغش مىآمد. به دنبال آن، دعاى تكبيرات افتتاحيه را ترنم كرده، دو دست را براى گفتن تكبيرةالاحرام بالا مىبرد كه گويى درهاى آسمان براى ورود او گشوده شد. لبهايش حركت كرد و دستها به لرزش افتاد و با آخرين كلام اولين ديدار حاصل شد; «الله اكبر».مرغ روحش از بدن پاكش به سوى عالم قدس پرواز كرد و همچون گذشته با نماز به معراج رفت. عارف بزرگ روزگار با معراجى فجر آفرين و شادىبخش پلكان ملكوت را طى كرد و به بلنداى جاودانگى رسيد; چرا كه آن روز براى او «عيد قربان» بود و هنگام «ديدار»; ديدارى كه در پى آن هر روز «نوروز» است و هر زمان وقتشادى و سرور. (2)