فصل دوم: چلچراغ بيدارى
بازگشت از نجف سالهاى هجرت و روزهاى تشرف به نجف با انبوه بركات روشنى آفرين همراه بود. تلاش در راه تحصيل و تهذيب رهآوردى مبارك در پى داشت. در اين ايام روان حاج ميرزا جواد آقا به زيور سنت نبوى و ولايت علوى آراسته شد و شخصيت وى با فراگيرى علوم مختلف، ابعادى تازه يافت.آن بزرگوار در سال1321قمرى (1270ش.) آهنگ رجعتبه ايران كرد و به زادگاهش تبريز وارد شد. (1) جاذبه معنوى او، روشن ضميران پاك را بسان پروانهاى عاشق گرداگردش به پرواز در آورد. آنها كه به دنبال استادى وارسته و عالمى عامل بودند، تا با سرانگشت اشاره او جامه جان را از پليدىها و زشتىها شستشو دهند، در محضرش زانوى تعلم بر زمين زدند و از بركت آنها تبريز، از شور معنويت و صفاى ملكوتى لبريز شد. وجود استاد كامل و شاگردان مستعد دانش و تهذيب را رونقى خاص بخشيد. به گونهاى كه 400 تن از محضر آن خدامرد بهره مىبردند و توشه كمال مىاندوختند.سكونتحاجى در تبريز بركات فراوان داشت. دانش پژوهان به سهم خود از بارش دانش وى بهره مىجستند و مردم نيز با قلبى مطمئن و روحى پرشور اطراف او حلقه مىزدند. در اين سالها نمونههاى زهد و تقوا و اسطورههاى پاكى و اخلاص يكى پس از ديگرى رشد يافتند; تا اين كه واقعه مشروطه پيش آمد. ارتش روسيه بخشى از آذربايجان را اشغال كرد و مردم بىپناه آن خطه را به خاك و خون كشيد; گروهى كشته و دستهاى آواره شدند. شهر تبريز محاصره شد و فشار و خشونتشدت يافت. راهى غير از ترك ديار باقى نماند حاج ميرزا جواد آقا دور از چشم متجاوزين روبه سوى تهران نهاد. از آنجا به زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلام شتافت; سپس به قم مهاجرت كرد و اين شهر را وطن دوم خويش قرار داد. (2) سيرت سياسى سالهاى تحصيل و تدريس در نجف اشرف و تبريز و پرورش شاگردان مهذب و وارسته، ارمغانى ارزشمند براى حاج ميرزا جواد آقا فراهم كرد; ژرفنگرى نسبتبه حوادث و انديشمندى درباره اوضاع جهان، سيرتى سياسى به وى بخشيده بود. او حكومت زمان خود را مردود مىدانست و تسلطى غصبى مىشمرد. صاحب منصبان را افرادى ناپاك و غاصب دانسته، نسبتبه آنان هرگز نرمش نشان نمىداد.آن عارف بزرگ با زبان دعا نارضايتى خويش را از وضع نابسامان شيعيان ابراز مىكرد. آنگاه كه سخن از استخدام در دولت پيش مىآمد، با نهى افراد از قبول كارهاى حكومتى باورهاى قلبى خود را اظهار داشته، سردمداران دستگاه را چون ستمگران بنىاميه وبنىعباس قلمداد مىكرد. هوشمندى و فرزانگى اين عارف خوش سليقه موجب شده بود كه فرصتبرخورد را از دشمنان گرفته; ضمن كارهاى علمى به فعاليتهاى سياسى بپردازد.براى مثال در كتاب اسرارالصلاة از اميرمؤمنان على عليه السلام چنين نقل مىكند:«بر حذر باش از اين كه ده يك بگيرى (3) و يا جاسوس، شرطه (پليس) [براى حكومت ظالم] و يا صاحب طنبور و طبل باشى (4).» (5)تدريس و تهذيب در قم در سال 1329قمرى قم پذيراى وجود حاج ميرزا جواد آقا شد. در آن ايام اين شهر از حداقل امكانات ضرورى محروم بود; جمعيتى اندك داشت و هنوز حوزه علميه مقدس و پربركت آن تاسيس نشده بود.اينعارف فرزانه اندكى پس از ورود، به خواستبرخى از افراد پارسا، جلسات درس و محافل اخلاق برپاكرد. درسهاى وى بدين قرار بود:1 - درس«فقه» كهمتن آن «مفاتيح» فقيه بزرگ فيض كاشانى بود.2 - درس «اخلاق و عرفان»، براى عموم مردم كه در مدرسه فيضيه برقرار مىشد.3 - درس «اخلاق و عرفان»، براى خواص كه در منزل معظمله تشكيل مىشد.علاوه بر اين، آن عارف بزرگ هر روز در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومهعليها السلام اقامه جماعت مىكرد.حضرت امام خمينى قدس سره وآية الله العظمى بهاءالدينى از جمله افرادى بودند كه در نماز جماعتحاج ميرزا جواد آقا شركت مىجستند. ما را ز جام باده گلگون خراب كن سالهاى تابناكى كه اين شخصيت علمى - اخلاقى در قم حضور داشت، زمينهساز هجرت بسيارى از علما و بزرگان شد. عوام و خواص از وجودش بهرههاى وافر مىبردند; منزل او دارالشفاى روان مردم زجرديده و مصيبت زده بود. در مناسبتهاى مختلف مذهبى، شيفتگان به محضرش مىشتافتند و از لطافتسخنانش ره توشه مىگرفتند.گويا تقدير الهى چنين بود كه پاكى و قداست در حوزه علميه قم به مدت يازده سال به دست چنين مرد وارستهاى پىريزى شود، تا آنگاه «حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى» پاى همت در اين راه بگذارد و حوزه علميه قم را تاسيس كند.آنان كه با حالات اين فرزانه عارف آگاه بودند، وى را اهل عبادت و تهجد دانسته و از بكاؤون (6) زمان خويش محسوب مىكردند. كسى كه سه ماه رجب، شعبان و رمضان را پىدرپى روزه مىگرفت و در قنوت نمازهاى نافله اين بيتحافظ را مكرر مىخواند:
ما را ز جام باده گلگون خراب كن
زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب (7)
زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب (7)
زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب (7)
روى بنما و وجود خودم از ياد ببر
ما كه داديم دل و ديده به طوفان بلا
ببر روز مرگم نفسى وعده ديدار بده
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر (9)
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر (9)
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر (9)