مباني و مستندات قانون اساسي به روايت قانونگذار
سيدجواد ورعي «مباني و مستندات قانون اساسي به روايت قانونگذار» يكي از طرحهاي پژوهشي مركز تحقيقات حكومت اسلامي است كه به پايان رسيده و در مراحل انتشار قرار دارد. هدف از اين طرح، كه به همت آقاي سيدجواد ورعي به سامان رسيده، دسترسي آسان اساتيد، محققان و پژوهشگران رشته حقوق اساسي به نظرات قانونگذار و مباني و مستندات هر يك از اصول قانون اساسي است. چون تنها منابع موجود در اين زمينه «مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي» و «مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي» است كه به ترتيب برگزاري جلسات علني از نوار پياده و به همان صورت منتشر شده و دسترسي به نظرات قانونگذار را دشوار نموده است؛ در اين پژوهش مباحث پراكنده سخنرانهاي پيش از دستور و جلسات علني جمعآوري شده و پس از تنظيم و تنقيح به صورتي انسجام يافته همراه با دلايل توجيهي موافقان و مخالفانِ اصل، همراه با مباني و مستندات آن ارائه گرديده؛ همچنين سابقه هر اصلي در نخستين پيشنويس رسمي قانون اساسي و پيشنويسي كه مبناي كار مجلس خبرگان قانون اساسي قرار گرفت، پيگيري شده است. افزون بر آن به منظور مقايسه بين نظر قانونگذار و ديدگاه مفسّر قانون اساسي، نظريّات تفسيري و مشورتي شوراي نگهبان در ذيل هر اصلي نقل شده است. گفتني است اين طرح پژوهشي داراي مقدمهاي مبسوط از روند تهيه پيشنويس و نقد و بررسي آن توسط صاحبنظران، عالمان، انديشمندان و حقوقدانان در سالهاي 57 و 58 با تكيه بر اسناد، مدارك، جزوات، نامهها و بيانيههاست. به منظور معرفي اجمالي اين پژوهش، بخشي از آن را كه به عنوان مدخل فصل نهم قانون اساسي تحت عنوان «تمركز در مديريت قوه مجريه» از مشروح مذاكرات شوراي بازنگري برگرفته و نگاشته شده، براي خوانندگان محترم مجله برگزيدهايم كه از نظر شما ميگذرد. «حكومت اسلامي»
تمركز در مديريت قوه مجريه
يكي از مهمترين مباحث شوراي بازنگري، بر اساس حكم حضرت امام خميني قدسسره به رييسجمهور، كه محدوده وظايف و اختيارات اين شورا را تعيين ميكرد، «تمركز در مديريت قوه مجريه» بود. بر اين اساس، يكي از كميسيونهاي اين شورا عهده دار يافتن راه كارهايي در اين زمينه شد. روش كار شورا چنين بود كه در طي چند جلسه، اعضاي شورا با ايراد سخنراني، كلياتي را مطرح ميكردند. در مرحله بعد، كميسيون گزارشي ارائه كرده، شور اول مذاكرات انجام ميگرفت. آن گاه در شور دوم، هر يك از اصولي كه دچار تغيير و تحول شده بود، توسط كميسيون، جداگانه تنظيم و در جلسه علني به بحث گذاشته ميشد. شورا بر اين باور بود كه نه صرفا بر اساس تعبد به حكم حضرت امام، بلكه بر اساس تجربه ده ساله، «ايجاد تمركز در مديريت قوه مجريه»، يك ضرورت است و شورا تنها در كيفيت تحقق آن، بحث و تبادل نظر خواهد كرد. رييسجمهور و نخستوزير وقت، كه درگير مسائل، ابهامات و دشواريهاي قوه مجريه بودند، در اين شورا حضور داشتند و در كميسيون و شورا، فعالانه به تبيين اين دشواريها و لزوم مرتفع ساختن آنها از نظر قانوني پرداخته، بر ضرورت تمركز تأكيد كردند. رييسجمهور از سه جهت، ابهاماتي را در قانون اساسي مشاهده ميكرد، كه به اختصار عبارتند از: 1. روحيه حاكم بر مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي، به سوي شورايي شدن امور، گرايش داشت. حتي يكي از اعضاي آن مجلس، شوراي رياست جمهوري را بر اساس آيه شريفه «و امرهم شوري بينهم» پيشنهاد كرده بود. البته با اين روحيه، اقتداري كه رياست قوه مجريه (يعني رييسجمهور و نخستوزير با هم) در اداره جامعه بدان نياز دارد، تأمين نشد. اقتدار قوه مجريه در قانون اساسي، بسيار محدود و كم است و قابل مقايسه با نظامهاي سياسي ديگر دنيا نيست. 2. همين مقدار اقتدار محدود هم بين رييسجمهور و نخستوزير تجزيه شده است، با اينكه در عمل، قابل تقسيم هم نيست. 3. مرز ميان اختيارات رييسجمهور و نخستوزير هم مشخص نشده و ابهام دارد. اين سه امر، موجب لوث مسؤوليتها شده است، به گونهاي كه درباره مشكلات كشور نميتوان فرد مشخصي را مسؤول دانست و از او سؤال و بازخواست كرد. (1) نخستوزير وقت نيز با بيان اينكه پارهاي از مشكلات قوه مجريه، به ابهامهايي كه در قانون اساسي وجود داشت، مربوط ميشد، آن ابهامها را درموارد زير ميدانست: 1. شيوه انتخاب وزرا و معرفي آنان به مجلس، كه موجب بروز اختلاف نظر بين رييسجمهور و نخستوزير ميشد. 2. تجزيه كار اجرايي و تصميمگيري در اين عرصه، در حالي كه كار اجرايي تجزيه بردار نيست و موجب شد كه اقتدار قوه مجريه، كم جلوه كند. 3. بروز مشكلات در قوه مجريه، موجب تشكيل شوراهايي در عرصههاي مختلف شد كه عملاً مسؤوليت اين قوه را بر عهده گرفتهاند. 4. اشكالهاي دروني قوه مجريه: الف) سازمان برنامه و بودجه، نهادي است كه حتما بايد در اختيار رييس دولت باشد؛ ولي به علت جدايي آن، ضربههاي بسياري ديدهايم. ب) تفسير شوراي نگهبان از اصل صد و سي و چهارم، كه نخستوزير را در برابر مجلس مسؤول نميداند، موجب شده كه مثلاً شوراي امنيت، به داخل وزارت كشور منتقل شود، وزير مشاور حذف گردد و نخستوزير در شوراهاي ياد شده، هيچ نقشي نداشته باشد. (2) كميسيون با بررسي وضعيت مديريت قوه مجريه، در قانون اساسي چند كشور، استماع نظريات صاحبنظران، تحليل فرضهاي گوناگون و نقد طرحهاي پيشنهاد شده در طي شش جلسه، اصل زير را با رأي اكثريت اعضاي كميسيون، به تصويب رساند: «مديريت قوه مجريه و مسؤوليتهاي ناشي از آن، در يك شخص متمركز ميشود». البته اقليتي هم در كميسيون بودند كه «تمركز مديريت» را با تقسيم وظايف و اختيارات رييسجمهور و نخستوزير و تعيين دقيق حدود آن نيز ممكن ميدانستند و با تمركز در يك شخص مخالف بودند. (3) * معنا و مفهوم تمركز
نخستين مطلبي كه از سوي اعضاي شورا مطرح شد، معنا و مفهوم «تمركز در مديريت قوه مجريه» بود. همان گونه كه در گزارش كميسيون، بيان شد، در اين باره، دو ديدگاه مطرح بود: ديدگاه نخست:
تمركز يعني مديريت فردي
تمركز در مديريت قوهمجريه، به معناي تمركز مديريت در يك شخص است. اگر تاكنون مديريت قوه مجريه، بين رييسجمهور و نخستوزير تقسيم شده بود و كسي پاسخگو ي مشكلات و نارساييها نبود، اينك بايد مديريت اين قوه، به يك نفر سپرده شود تا در برابر رهبري، مجلس و مردم، پاسخ گو باشد. هم داراي اختيار و قدرت باشد و هم داراي مسؤوليت. دلايل ديدگاه نخست
مخبر كميسيون، در توجيه اين ديدگاه، دو دليل ارائه كرد:
1. قوه مجريه يك مجموعه به هم پيوسته است. تعدد مراكز تصميمگيري و تقسيم اختيارات، موجب تعارض و اصطكاك نيروها خواهد بود. (4) يكي از اعضاي شورا افزود كه با تعدد مراكز تصميمگيري، مشكلات مردم حل نشده باقي ميماند. اگر هدف ما حل مشكلات مردم است، بايد در اين قوه، تمركز ايجاد شود و يك نفر پاسخگو باشد. (5) نقد و ايراد
يكي از اعضاي شورا بر اين دليل، در دو بخش، نقد و ايراد وارد كرد: بخش اول: قوه مجريه يك مجموعه به هم پيوسته نيست. در اين قوه، صنايع سنگين، كارخانه ذوب آهن، بهداشت، نظافت شهر و وزارت كشور، در يك جا جمع شده است، در حالي كه هيچ ارتباطي بين آنها وجود ندارد. اگر هم يك مجموعه به هم پيوسته باشد، باز هم نتيجهاش سپردن مديريت آن به يك شخص نيست. (6) پاسخ
اولاً، مقصود از اينكه قوه مجريه، مجموعهاي به هم پيوسته است. اين نيست كه ماهيت كارهاي اين قوه، يكسان است، بلكه مقصود اين است كه امور قوه مجريه، مديريت واحدي ميطلبد؛ همان طور كه در قوه قضاييه پذيرفتيد كه بايد شورا بر چيده شود و مديريت واحد اعمال گردد. (7) ثانيا، بنابراين تفسير، نبايد هيچ كار پيوستهاي در كشور باشد؛ چون در يك وزارتخانه همكارهاي متنوعي يك جا جمع شده است. يك واحد اداري كوچك نيز كارهاي متعدد و متنوعي دارد. (8) ثالثا، به هم پيوسته بودن مجموعه قوه مجريه، به اين معنا است كه يك بخش از امور كشور، امور اجرايي است، در كنار امور قضايي و تقنيني، كه قواي ديگري عهده دار آنند. تشكيلات اجرايي، تشكيلاتي جداي از قضا و تقنين بوده و تشكيلاتي به هم پيوسته است و در اين قوه، فردي به عنوان مدير، برنامه ريزي كرده، اجزاي آن را هماهنگ با يكديگر هدايت ميكند. (9) بخش دوم: كليت اين اصل، نه قابل اثبات است و نه دليلي بر آن اقامه شده است. اصطكاك قواي سه گانه كشور با استقلال و تفكيك قوا حل شده است. در قوه مجريه هم ميتوان با تفكيك وظايف و مسؤوليتها اين اصطكاك رااز بين برد. تقسيم مسؤوليت، يك ارزش است و نبايد فداي تمركز شود. (10) پاسخ
مديريت در امور اجرايي ،تقسيم بردار نيست. نتيجه ده ساله تجربه كار اجرايي و با مشكلات دست و پا زدن و به جايي نرسيدن، اين است كه مديريت در كار اجرايي و تصميمگيري در اين امور، تقسيم بردار نيست. نتيجه تقسيم، جز ناهماهنگي، لوث شدن مسؤوليتها، معطل ماندن امور، اختلاف و كشمكش، چيز ديگري نيست. (11) 2. مستفاد از كلام حضرت امام رحمهالله درباره تمركز در مديريت قوه مجريه، همين است كه مديريت اين قوه، در اختيار يك شخص قرار گيرد. بعضي از اعضاي شورا معتقد بودند كه حضرت امام تمركز در مديريت قوه مجريه را خواستار شدند، نه تمركز در يك شخص را، كه عملاً همه امكانات، وظايف، مسؤوليتها و پول در اختيار يك نفر باشد و هر كس مخالفت كرد، بگويد: مسؤوليت با من است. (12) از اين ديدگاه، پاسخ داده شد: پيش از اين، حضرت امام درباره قوه قضاييه فرمودند: «تقسيم كار كنيد» و اخيرا در حكم خود، تمركز در قوه قضاييه را به اين شورا محول كردند. معلوم ميشود كه تقسيم كار، تمركز نيست. (13) ديدگاه دوم:سازگار بودن تمركز، باتقسيم مسؤوليت
تمركز در مديريت قوه مجريه، لزوما به معناي تمركز در يك شخص نيست. اين مهم ميتواند با تقسيم مسؤوليتها و تبيين دقيق مرزها تأمين شود. مشكلات اين قوه، ناشي از نامشخص بودن مرز اختيارات و مسؤوليتها بوده است. دلايل ديدگاه دوم
1. مشكل اصلي قوه مجريه، تداخل مسؤوليتها است و اين مشكل، با تقسيم دقيق مسؤوليتها برطرف ميشود. مفهوم تمركز نيز همين است. آيا اينكه امام در سپاه و جهاد، نمايندگاني نصب كردهاند، باتمركز مسؤوليتها منافات دارد؟ چنين نيست، بلكه بدين معنا است كه در نظام جمهوري اسلامي، از تك قطبي شدن قدرت در يك شخص جلوگيري شود. (14) برخي مشكلات، به اختلاف بين رييسجمهور و نخستوزير مربوط نيست. بلكه مثلاً در دوران اولين رييسجمهور، نزاع بين او و مجلس بود؛ يعني اگر در قوه مجريه هم تمركز ايجاد شود، مشكلات احتمالي اختلاف نظر بين رييسجمهور با مجلس، همچنان به قوت خود باقي است. (15) پاسخ
اولاً، اين شورا موظف به ايجاد تمركز در مديريت قوه مجريه است، نه حل مشكلات آن از طرق ديگري، مثل تقسيم مسؤوليتها. ثانيا، تمركز هرگز به معناي تقسيم مسؤوليتها و اختيارات نيست. شاهد بر اين مطلب، آن است كه حضرت امام، ابتدا در شوراي عالي قضايي، تقسيم مسؤوليتها را مقرر كردند؛ سپس به اين شورا دستور دادند در امور قضايي تمركز ايجاد كنيد. (16) ثالثا، از آنجا كه هر يك از رييسجمهور و نخستوزير، براي خود، استقلال و شخصيتي قائل هستند و احساس وظيفه ميكنند، باتقسيم مسؤوليت هم مشكلات برطرف نخواهد شد. صرفا با معرفي نخستوزير به مجلس و واگذاري امور وزرا به او، اختلافات به پايان نميرسد؛ چون رييسجمهور، رييس قوه مجريه است و حق دخالت را براي خود محفوظ ميداند. (17) 2. در واگذاري اختيارات و امكانات قوه مجريه به يك شخص ـ چه رييسجمهور و چه نخستوزير ـ خطر بروز ديكتاتوري و استبداد وجود دارد، در حالي كه در تقسيم اختيارات و مسؤوليتها چنين محظوري وجود ندارد. متراكم شدن قدرت در يك فرد، با فلسفه تدوين قانون اساسي، كه بر اساس عدم تمركز در قدرت استوار است، منافات دارد و آرمانهاي انقلاب را به خطر مياندازد و با رهبري نظام، تعارض پيدا ميكند. (18) پاسخ
اولاً، مقصود از تمركز اختيارات و مسؤوليتها در يك شخص، تمركز بيضابطه و قانون نيست. اين واگذاري ميتواند بر اساس قانون و كاملاً منضبط باشد. (19) ثانيا، معمولاً ديكتاتوري و استبداد در نظامهايي رخ ميدهد كه قواي مسلح نيز در اختيار رييس قوه مجريه باشد، در حالي كه در نظام ما قواي مسلح در اختيار رهبري است. افزون بر آن، اصلاً رهبري در عرض رييسجمهور يا نخستوزير نيست. رهبر ميتواند در صورت لزوم، او را عزل كند. بنابراين، اشكال تعارض مدير قوه مجريه با رهبري نادرست است. ثالثا، آنچه در واقع ،مانع ديكتاتوري است، عدالت و تقوا است. قدري هم بايد اين عوامل را تقويت كرد. اگر اين شرايط را قائل شويم و با قانون هم آن را منضبط كنيم، زمينه ديكتاتوري از بين ميرود. (20) رابعا، با وجود روحانيت آگاه، مردم انقلابي و رهبري مقتدر در رأس نظام، خطر ديكتاتوري در قوه مجريه منتفي است. (21) 3. سپردن همهمسؤوليتها به يك فرد، موجب بي اختيار شدن مديران خواهد شد؛ چون عملاً مسؤوليت به يك شخص واگذار شده است و ديگران خود را مسؤول نخواهند دانست؛ چه اينكه با مسؤول بودن يك فرد، شوراهايي مثل شوراي امنيت و شوراي اقتصاد لوث خواهد شد؛ چون عملاً يك نفر مسؤول است و ميتواند نظرات اعضاي شورا را وتو نمايد. (22) به بيان ديگر، تمركز اختيارات و قدرت در يك شخص، بدين معنا است كه شخص واحد، در همه تصميمگيريهايي كه در طول سلسله مراتب قوه مجريه هست، حق وتو دارد. (23) پاسخ
سپردن اختيارات و مسؤوليتها به يك شخص، به معناي مسؤول بودن او در اموري است كه در اين قوه انجام ميگيرد، نه اينكه در برابر تصميمات همه مديران و كارمندان ردههاي پايينتر، حق وتو داشته باشد. با وجود قانون و مقررات، حق وتو معنا ندارد. همه ردهها وظيفه دارند طبق قانون عمل كنند و رييس قوه مجريه موظف است افراد و مديران صالح ولايقي را معين كند و براعمال آنان نظارت داشته باشد. (24) به بيان ديگر، مسؤوليتهاي ناشي از مديريت قوه مجريه، بر عهده رييس اين قوه است، نه همه مسؤوليتهاي ناشي از قوه مجريه. همه جزئيات مسؤوليتهاي اين قوه، بر عهده مدير نيست، بلكه تنها مسؤوليتهاي خاص مديريت بر عهده او است. (25) 4. باتمركز قدرت در يك فرد، فرصت طلبان و توطئهگران، به دنبال ايجاد تضاد در درون نظام بر آمده، مانند گذشتهاي كه تجربه كردهايم، فرد داراي قدرت و امكانات در قوه مجريه را در برابر نظام و رهبري قرار ميدهند و اين خطر، كمتر از خطر استبداد و طغيان تمركز قدرت نيست. (26) پاسخ
با وجود قانون اساسي، موازين شرعي و ابزارهايي كه در اختيار رهبري و قواي ديگر وجود دارد و با توجه به اينكه وظايف و اختيارات رييس قوه مجريه نيز از نظر قانوني، معين و محدود است، نبايد از تمركز در اين قوه، ترديدي به دل راه داد. مسؤوليت او در برابر رهبري، مجلس و ديوان عالي كشور، دقيقا روشن و مشخص ميشود تا خطري پيش نيايد. (27) پس از اين مباحثات، پيشنهاد كميسيون مبني بر اينكه «مديريت قوه مجريه و مسؤوليتهاي ناشي از آن، در يك شخص متمركز ميشود»، به تصويب اكثر اعضاي شورا رسيد. * رييس قوه مجريه، رييسجمهوري يا نخستوزير؟
در مرحله دوم، بحث در اين بود كه اين شخص، بايد رييسجمهور باشد، كه مستقيما از سوي مردم انتخاب ميشود يا نخستوزير باشد، كه از مجلس رأي اعتماد ميگيرد. (28) طرفداران ديدگاه دوم، كه مخالف واگذاري همه اختيارات و مسؤوليتها به يك نفر بودند، اعتقاد داشتند كه ميتوان با حفظ رييسجمهور و نخستوزير، به گونهاي مسؤوليتها راتقسيم كرد كه مشكلات اين قوه مرتفع شود. از اين رو، در كميسيون نيز دو طرح ارائه شد: طرح نظام رياستي و طرح نظام تلفيقي. دو طرح براي ساختار قوه مجريه
كميسيون مربوط، به علت اختلاف نظر اعضا نتوانست در اين باره، تصميم نهايي را بگيرد و هر دو طرح را كه طرفداراني در كميسيون داشت، به جلسه علني ارائه كرد تا تجزيه و تحليل شود. گفتني است كه هر دو طرح، با موارد مشابه آنها در نظامهاي سياسي ديگر تفاوتهايي دارند. جزئيات هر يك از دو طرح، عبارتند از: طرح اول: نظام رياستي
اصول كلي و حاكم در اين طرح، عبارتند از:
1. رييسجمهور، رييس قوه مجريه است. 2. رييسجمهور، همه اختيارات قوه مجريه را دارد. 3. رييسجمهور، با رأي مستقيم مردم انتخاب ميشود. 4. رييسجمهور، وزرا را براي گرفتن رأي اعتماد به مجلس معرفي ميكند. 5. وزرا در برابر رييسجمهور و مجلس مسؤوليت دارند. 6. رييس جمهور حق عزل هر يك از وزيران را دارد و در صورت تغيير نيمي از وزرا، بايد براي هيأت وزيران، دو باره رأي اعتماد بگيرد. طرح دوم: تلفيقي از نظام رياستي و نظام پارلماني
اصول كلي و حاكم در اين طرح، عبارتند از:
1. رييسجمهور با آراي مردم انتخاب ميشود. 2. رييسجمهور پس از انتخاب، فردي را به عنوان نخستوزير، براي گرفتن رأي اعتماد، به مجلس شوراي اسلامي معرفي ميكند. 3. رييسجمهور ميتواند پيشنهاد عزل نخستوزير را به مجلس بدهد. 4. نخستوزير بايد پس از گرفتن رأي اعتماد، وزرا را براي گرفتن رأي اعتماد، به مجلس معرفي كند. 5. نخستوزير، رييس قوه مجريه و در برابر مجلس، مسؤول است. 6. نخستوزير حق عزل وزيران را دارد و در صورت تغيير نيمي از وزرا، نخستوزير بايد دوباره براي هيأت وزيران رأي اعتماد بگيرد. 7. ديگر اختيارات و وظايف رييسجمهور، كه در قانون اساسي فعلي بيان شده است، از قبيل مسؤوليت اجراي قانون اساسي، تنظيم روابط قواي سه گانه، اعطاي نشانهاي دولتي و نظارت بر آيين نامهها و مصوبات دولت از لحاظ انطباق با قوانين مجلس، به قوت خود باقي است. (29) مخبر كميسيون، پس از ارائه طرحهاي ياد شده، ضمن بيان اينكه از نظر كميسيون، وضعيت قوه مجريه نامطلوب است و از اين رو، بر اصل تمركز مديريت در يك فرد، توافق وجود دارد، ولي در اينكه در اختيار رييسجمهور باشد يا نخستوزير، اختلاف نظر هست، دلايل طرفين را به اختصار بر شمرد. (30) البته در كميسيون، غير از دو طرح ياد شده، طرح سومي هم مطرح بود كه بر اساس آن، رييسجمهور يك مقام تشريفاتي باشد، كه رأي نياورد. (31) اشكال آيين نامهاي
پيش از بيان دلايل مدافعان طرحهاي ياد شده، يكي از اعضاي شورا، درباره مصوبه كميسيون، ايراد آيين نامهاي مطرح كرد، كه خلاصه آن چنين است: چون كميسيون تصويب كرد كه «مديريت قوه مجريه و مسؤوليتهاي ناشي از آن، در يك شخص متمركز ميشود»، اين دو طرح، هر دو، نقض آن مصوبه است؛ چرا كه در طرح اول، مجلس بايد به وزرا رأي اعتماد دهد. بدين وسيله يكي از مسؤوليتهاي ناشي از قوه مجريه، كه انتخاب وزراست، در يك شخص متمركز نشده است. طرح دوم نيز اساسا تقسيم مسؤوليت بين رييسجمهور و نخستوزير است، نه تمركز. بنابراين، در طرح دوم نيز مسؤوليتهاي ناشي از قوه مجريه در يك شخص متمركز نيست. (32) پاسخ
اولاً، وقتي كميسيون، پس از آن جمله، در طرح اول، پيش بيني ميكندكه رييسجمهور وزرا را براي رأي اعتماد به مجلس معرفي ميكند، معلوم ميشود كه منظور اعضاي كميسيون از تمركز در يك شخص، اين نيست كه حتي در تأييد وزرا هم كسي دخالت نكند. ثانيا، لازمه برداشت شما از اين جمله، آن است كه آن دسته از امور اجرايي هم كه مستقيما در اختيار رهبري قرار دارد، در اختيار رييس قوه مجريه قرار گيرد، در حالي كه قطعا چنين چيزي منظور كميسيون نبوده است. (33) ثالثا، مصوبه كميسيون اين است: «مديريت قوه مجريه و مسؤوليتهاي ناشي از آن...»؛ يعني مسؤوليتهايي كه از مديريت قوه مجريه ناشي ميشود،در يك شخص متمركز است، نه مسؤوليتهاي ناشي از قوه مجريه، و الاّ لازمه تلقي شما آن است كه رأي مردم به رييسجمهور هم با اين جمله منافات داشته باشد. (34) رابعا، در طرح دوم نيز همه اموري كه در طرح اول به رييسجمهور داده شده، در اختيار نخستوزير نهاده شده است. واقعا مسؤوليتهاي ناشي از مديريت قوه مجريه، در نخستوزير متمركز است. اختياراتي كه براي رييسجمهور پيش بيني شده، يا تشريفاتي است يا غير اجرايي. (35) دلايل مدافعان طرح نخست
1. چون رييسجمهور مستقيما از سوي مردم انتخاب ميشود، ميتواند در فراز و نشيبهايي كه در كشور پيش ميآيد و احيانا مجلس و دولت دچار تحول ميشوند، با ثباتي كه دارد، وضعيتي با ثبات در مملكت ايجاد كند. مجلس نميتواند مانند نخستوزير با او برخورد كند، رأي اعتماد ندهد يا استيضاح كند. (36) 2. رييسجمهور مردميتر از نخستوزير است؛ چون منتخب مستقيم مردم است. جمهوري بودن حكومت نيز اقتضا دارد كه امور به مقامي سپرده شود كه منتخب مستقيم است و به بيان ديگر، قوه مجريهاي كه متكي به آراي مستقيم مردم باشد، از دولتي كه متكي به مجلس باشد، قويتر است. (37) نقد و ايراد
1. تراكم قدرت و واگذاري امكانات فراوان قوه مجريه، به شخصي كه با آراي مردم انتخاب شده و مجلس نميتواند او را استيضاح كند، خطر ديكتاتوري و استبداد را به همراه دارد. (38) پاسخ
اولاً، خطر استبداد و ديكتاتوري، در مورد هر فردي كه از قدرت و امكانات برخوردار باشد، وجود دارد، چه رييسجمهور باشد و چه نخستوزير. (39) از اين رو، بايد با شرط عدالت و تقوا، از درون آنان را كنترل كرد. (40) ثانيا، خطر استبداد در نخستوزيري، كه متكي به آراي اكثريت مجلس است، بيشتر است؛ چون او ميتواند با اكثريت مجلس تباني كند و از قدرت خود سوء استفاده نمايد، در حالي كه تباني رييسجمهور با اكثريت مردم معنا ندارد. (41) ثالثا، قدرت با مسؤوليت همراه است، كسي نميخواهد قدرت بي مهار در اختيار رييسجمهوربگذارد. او از راههاي مختلف، تحت كنترل است؛ از آن جمله: ـ براي چهار سال و نهايتا هشت سال ميتواند رييسجمهور باشد و احتمال ديكتاتوري در اين مدت كوتاه دشوار، بلكه غير ممكن است. ـ در نظامي كه قانون اساسي طراحي كرده است، رييسجمهور نميتواند براي مدت طولاني، قدرت را در اختيار داشته باشد. ـ مجلس ميتواند با رأي به عدم كفايت سياسي او، زمينه عزل وي را فراهم كند؛ چنان كه پيش از اين نيز درباره اولين رييسجمهور عمل شد. ـ ديوان عالي كشور ميتواند با رأي به عدم كفايت سياسي او، زمينه عزل وي را فراهم سازد. (42) ـ قواي مسلح، در اختيار رهبري نظام است و رييسجمهور، قدرت نظامي در اختيار ندارد، نميتواند ديكتاتور شود. (43) علاوه بر آن ميتوان راه كارهاي ديگري نيز به منظور كنترل هر چه بيشتر او پيش بيني كرد تا احتمال هرگونه خطري به حداقل برسد؛ مثلاً مجلس بتواند از او سؤال كند، او را استيضاح نمايد و زمينه بركنارياش را فراهم كند. (44) رابعا، احتمال ديكتاتوري در نظام جمهوري اسلامي، از سوي رييسجمهور، بسيار ضعيف است؛ چون: الف) رهبري با اقتدار و اختيارات خود، بر امور كشور اشراف كامل دارد و در صورت لزوم ميتواند او را عزل كند. ب) كانديداهاي رياست جمهوري، توسط شوراي نگهبان تأييد ميشوند و هر كسي نميتواند در اين مسند قرار گيرد. ج) مردم داراي بينش مذهبي و سياسي هستند و فرد صالح را براي اين مسؤوليت انتخاب ميكنند و البته با ايجاد تمركز در صدا و سيما و هدايت افكار عمومي، ميتوان مردم را از گرايش به افراد ناصالح و انتخاب آنان بر حذر داشت. (45) 2. ورود رييسجمهور به امور اجرايي، كه طبعا مسؤول خرابيها و مشكلات مملكت خواهد بود، با حرمت و قداست او منافات دارد. (46) پاسخ
قداست و حرمت انسان، با ورود به كارهاي اجرايي از بين نميرود و گرنه بايد حرمت و قداست پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و اميرمؤمنان، علي عليهالسلام نيز صدمه خورده باشد، در حالي كه چنين نيست. حضرت امير بسياري از كارها را با مردم انجام ميداد، خودش شلاق به دست ميگرفت و در بازار راه ميرفت و متخلفان را مجازات ميكرد. (47) 3. نبايد به صرف جمهوري بودن حكومت، همه اختيارات به رييسجمهور سپرده شود. ميتوان رياست جمهوري را حفظ كرد؛ ولي معرفي وزرا را به نخستوزير سپرد. (48) پاسخ
ما موظف به ايجاد تمركز در مديريت قوه مجريه هستيم و تمركز غير از تقسيم مسؤوليتها بين رييسجمهور و نخستوزير است. 4. در اين طرح، رييسجمهور كه منتخب مستقيم مردم است، در برابر نمايندگان مجلس، كه رأيشان غير مستقيم، رأي مردم است، نهاده شده كه از نظر موازين حقوقي صحيح نيست. (49) دلايل مدافعان طرح دوم
1. گستردگي و مسؤوليتهاي متنوعي كه در قانون اساسي پيش بيني شده است، ايجاب ميكند كه رييسجمهور و نخستوزير، هر دو ابقا شوند. آنچه مربوط به اداره مملكت بوده و جنبه اجرايي دارد، در نخستوزير متمركز شود و وظايف كنوني رييسجمهور، مانند اعطاي نشانها، پذيرفتن سفيران خارجي، اجراي قانون اساسي، تنظيم روابط قواي سهگانه و امثال آن، همچنان بر عهده رييسجمهور باشد. 2. برخي از وظايف رييسجمهور، مثل اجراي قانون اساسي و تنظيم روابط قواي سه گانه، كه مسؤوليتي فراتر از قواي سه گانه است، ايجاب ميكند كه رييسجمهور، رييس دولت نباشد. (50) 3. تغيير دولتها لطمهاي به ثبات كشور نميزند. علاوه بر آن ميتوان استيضاح نخستوزير و عزل او را در مجلس، قدري دشوارتر كرد كه به سهولت نشود دولت را ساقط نمود و از اين جهت، موجب نگراني باشد ؛ مثلاً 60% نمايندگان بتوانند نخستوزير را عزل كنند يا عزل نخستوزير در اختيار مجلس و مجمع تشخيص مصلحت باشد كه در آينده، با تركيب خاصي تشكيل خواهد شد. (51) نقد و ايراد
1. در اين طرح، مسؤوليتهاي قوه مجريه، عملاً بين رييسجمهور و نخستوزير تقسيم شده است و با تمركز مديريت در يك شخص، كه به تصويب رسيده است، منافات دارد. (52) 2. وجود دو مقام رياست جمهوري و نخستوزير، موجب تصادم و اختلاف ميشود، هر چند مسؤوليتها تفكيك شود. (53) 3. براي جلوگيري از تمركز همه اختيارات در رييسجمهور، به طرح تلفيقي رو آورده شده است؛ ولي اين طرح، علي رغم آنكه ظاهرش تقسيم مسؤوليتها است، همه اختيارات رييسجمهور در طرح نخست را در اختيار نخستوزير گذاشته است. (54) 4. رأي نمايندگان مجلس، هميشه رأي مردم نيست گاهي نمايندگان مجلس، بنابر ملاحظات حزبي و سياسي به كسي رأي ميدهند كه چه بسا اگر به انتخاب مستقيم مردم گذاشته شود، مردم به او رأي نميدهند. (55) 5. در اين طرح، «مردمي بودن» و «مشروع بودن» قوه مجريه مخدوش شده است؛ چون اداره كشور، حق مردم است و اگر مردم بتوانند فردي را به عنوان وكيل خود انتخاب كنند، دليلي ندارد كه انتخاب اين فرد را به نمايندگان خود در مجلس واگذار نمايند. انتخاب با واسطه مدير جامعه، احتياج به دليل دارد. در خصوص مشروعيت نيز مشروعيت رييسجمهور با تنفيذ رهبري تأمين ميشود و عزل وي هم پس از رأي به عدم كفايت سياسي، با رهبري است؛ ولي مشروعيت نخستوزير چگونه تأمين ميشود؟ (56) پاسخ
اولاً، بين تمركز در مديريت قوه مجريه و تقسيم مسؤوليت، منافاتي وجود ندارد. ثانيا، اگر وظايف و اختيارات رييسجمهور و نخستوزير، به صورت دقيق تفكيك شود، تصادم و برخوردي رخ نخواهد داد. ثالثا، اگر قدرت در نخستوزير متمركز شود، چون او از يك سو، مستظهر به آراي ميليوني مردم نيست و از سوي ديگر، در برابر مجلس، مسؤول است و مجلس ميتواند او را استيضاح و از كار بركنار كند، خطري براي نظام پيش نميآيد. (57) رابعا، طرح دوم با مشكل مشروعيت رو به رو نيست؛ زيرا وقتي در قانون اساسي گنجانده شد و به تأييد رهبري رسيد و از سوي ايشان تنفيذ شد، مشروع خواهد بود. (58) پس از بحث و تبادل نظر در اين باره، سرانجام، كليات طرح نخست، در شور اول با آراي اكثر اعضاي شورا به تصويب رسيد تا در شور دوم، درباره جزئيات آن و از جمله، راههاي كنترل رييسجمهور، بحث و تبادل نظر شود. 1. [رهبر معظم انقلاب، آيت الله] سيد علي خامنهاي (مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي، ج1، ص217 ـ 218). 2. مير حسين موسوي(همان، ص260 ـ 264) و اكبر هاشمي رفسنجاني (همان، ص247 ـ 248). 3. همان، ص435 4. مير حسين موسوي (همان، ص445). 5. هاشمي (همان، ص469). 6. عباسعلي عميد زنجاني (همان، ص445) و اسدالله بيات (همان، ص465). 7. سيدمحمد موسوي خوئينيها (همان، ص449). 8. مهدي كروبي (همان، ص453). 9. عبدالله نوري (همان، 457 ـ 458). 10. عميد زنجاني (همان، ص446) و نجفقلي حبيبي (همان، ص450). 11. سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي (همان، ص454). 12. مير حسين موسوي (همان، ص454). 13. محمد امامي كاشاني (همان، ص484). 14. سيدهادي خامنهاي (همان، ص461). 15. نجفقلي حبيبي(همان، ص451). 16. نوري (همان، ص458)، مؤمن (همان، ص477)، احمد آذري قمي (همان، ص480)، ابوالقاسم خزعلي (همان، ص482) و امامي كاشاني (همان، ص484). 17. هاشمي (همان، ص469). 18. محمد هاشميان (همان، ص473)، مير حسين موسوي (همان، ص454) و نجفقلي حبيبي (همان، ص451 ـ 452). 19. كروبي (همان، ص452). 20. آذري (همان، ص482). 21. علي مشكيني (همان، ص474). 22. مير حسين موسوي(همان، ص455 ـ 456). 23. عميد زنجاني(همان، ص479). 24. خزعلي (همان، ص483). 25. سيد علي خامنهاي (همان، ص498). 26. عميد زنجاني (همان، ص479). 27. خزعلي(همان، ص483). 28. نظامهاي پارلماني به احزاب متكي هستند و حزبي كه در مجلس، اكثريت دارد، به نخستوزيري از حزب خود رأي اعتماد ميدهد و چون در جامعه ما احزاب كارنامه موفقي نداشتهاند و احزاب قوي فعاليت ندارند، عاقبت نظام پارلماني روشن نيست. نخستوزيري كه متكي به آراي اكثريت مجلس باشد، ممكن است اين اكثريت ضعيف باشد و چنين مسؤولي شكننده است. و نظامي شبيه نظام رياستي، كه رييسجمهور از سوي مردم انتخاب ميشود، مناسبتر است.(هاشمي، همان، ص249). در نظام پارلماني، كه رييسجمهور حذف ميشود، خلأيي به وجود ميآيد. در كشور ما اگر رييسجمهور حذف شود، رهبري تا حد رياست جمهوري تنزل ميكند، رؤساي كشورها كه به ايران ميآيند، انتظار خواهند داشت كه رهبري نظام به استقبال آنان برود يا دست كم چنين شبههاي در ذهنها پيش ميآيد. چرا كاري كنيم كه با چنين مشكلاتي روبه رو شويم؟ از سوي ديگر، براي حفظ اقتدار دولت، كه مجلس نتواند هر لحظه كه اراده كرد، آن را متزلزل كند، حق انحلال مجلس را به نخستوزير ميدهند. همين طور است در بعضي از نظامها براي حفظ توازن، چنين كارهايي ميكنند. علتش هم همين است. دولتي كه متكي به مجلس است، گاهي مجلس به خاطر مسائل حزبي و گرايشهاي سياسي، دولت را متزلزل ميكند. براي حفظ توازن، چنين اختياري هم به نخستوزير داده ميشود. چرا نظامي را انتخاب كنيم كه با چنين مسائلي روبهرو شويم كه مجلس و دولت بتوانند يكديگر را متزلزل كنند؟ اين كار كه تشنج آفرين و مشكل آفرين است، به مصلحت جامعه ما نيست(سيد علي خامنهاي، همان، ص223 ـ 223، همراه با تلخيص.) 29. همان، ص435 ـ 436 30. مير حسين موسوي(همان، ص436). 31. همان، ص500 32. عميد زنجاني(همان، ص514). 33. هاشمي(همان، ص515). 34. سيد علي خامنهاي (همان، ص515). 35. هاشمي(همان، ص515 ـ 516). 36. سيد علي خامنهاي (همان، ص221) و مير حسين موسوي (همان، ص500). 37. هاشمي (همان، ص249)، محمد يزدي (همان، ص502) و كروبي (همان، ص511). 38. موسوي (همان، ص454)، نجفقلي حبيبي (همان، ص533)، سيد علي خامنهاي (همان، ص280) و عميد زنجاني (همان، ص505). نخستوزير وقت، در تشريح اين دليل گفت: «چرا برادران از طرح احتمال ديكتاتوري تعجب ميكنند؟ مگر تاريخ جهان سوم را مطالعه نكردهاند؟ چه بسيار رييسجمهورهايي كه وقتي قدرت در دستشان متمركز شده، تبديل به ديكتاتور و رييسجمهور مادام العمر شدند. توجه كردن به اين نمونهها ما را در تصميمگيري ياري ميكند، هر چند نظام ما با نظامهاي ديگر تفاوتهايي دارد. در دنيا، هم نظامهاي رياستي داريم و هم نظامهاي پارلماني و كابينهاي، كه بعضي از آنها كمتر خطرزا هستند. مثبتترين نظام رياستي در آمريكا است. در كدام كشور ديگر سراغ داريد كه اين نظام موفق شده باشد؟ در آمريكاي لاتين، آسيا، آفريقا؟ جز اينكه منجر به ايجاد بدترين نظامهاي ديكتاتوري شده است. نظامهاي پيشرفته، كه سابقه ديكتاتوري از نوع شرقي را هم ندارند، مرتب در حال اصلاح نظام خود هستند تا از بروز خطر جلوگيري كنند آيا محتاطانه عمل كردن، باعث عدم رشد و پيشرفت آنها شده است؟ نبايد بين تمركز قدرت و پيشرفت كشور، ارتباط كاذب ايجاد كرد. اقتدار زياد باعث عقب افتادگي كشور ميشود، نه پيشرفت. اگر چنين بود، بايد كشور ما در زمان پهلوي، پيشرفتهترين كشور جهان ميشد. درست است كه مردم ما در پرتو انقلاب، بيدار شدهاند و مراقبند، اما به خاطر همين احتمال خطر، در مجلس خبرگان قانون اساسي، با بد بيني نسبت به تمركز قدرت نگاه ميكردند. چه اتفاقي افتاده كه در طي ده سال ما بدبيني خود را به تمركز قدرت از كف دادهايم؟ تمركز بايد به مقدار كافي باشد؛ ولي بايد تمركز در جايي باشد كه بتوان سؤال كرد. قدرت و اقتدار بايد توأم با مسؤوليت باشد. نبايد از تجربه بني صدر به سادگي بگذريم. او در همان چند ماه اول حكومتش به دنبال رفراندم بود. رفراندم براي چه؟ براي از بين بردن پايههاي حكومت اسلامي. البته او موفق نشد؛ ولي ما نبايد احتمال خطر را ناديده بگيريم. كنار گذاشتن رييسجمهور در كشور، آسان نيست؛ چون رأي مردم را به همراه دارد؛ مردم به صحنه ميآيند. به گمان من اگر دو مسأله حل شود، مفهوم تمركز تحقق مييابد: اول آنكه سياست گذاري در درون دولت انجام شود، نه در شوراهاي خارج از دولت، و دوم اينكه وزرا در برابر دو كانون مجلس و نخستوزير، مسؤول باشند. بيش از اين مقدار، اگر قدرت متمركز شود، معلوم نيست در آينده چه خواهد شد(همان، ص519 ـ 521، همراه باتلخيص). 39. كروبي (همان، ص512 ـ 513). 40. آذري(همان، ص480). 41. سيد علي خامنهاي (همان، ص542). 42. كروبي (همان، ص512). 43. يزدي (همان، ص504). 44. كروبي (همان، ص512). رييسجمهور وقت در دفاع از اين طرح گفت: «تفاوتي كه بين اين دو طرح هست، در اهميت دادن و ندادن به انتخاب مردم است؛ چون در هر دو، رييسجمهور با رأي مردم انتخاب ميشود. در طرح اول، به رأي و انتخاب مردم اعتنا شده است و در دومي نشده است و همه آنچه را ممكن بود با انتخاب مردم براي او پيش بيايد، از او گرفته، به فردي ديگري ميدهند و به او ميگويند: «تو بنشين و تماشا كن!» براي مديريت يك نظام، دو عامل اصلي وجود دارد: يكي مدير مقتدر و داراي اختيار و ديگري تضمينهاي لازم براي جلوگيري از تضييع حقوق مردم از سوي او و اين امر فقط در طرح اول امكانپذير است. در طرح دوم، رأي نمايندگان مجلس در همه مسائل، رأي مردم نيست. رأي مستقيم مردم يك امتياز بزرگ است و آن، اينكه مردم احساس ميكنند فردي كه براي اداره امور انتخاب كردهاند، خود آنان به او مسؤوليت ميدهند، محبت او را در دل ميگيرند و احساس مسؤوليت بيشتري در حمايت از او ميكنند. رييسجمهور منتخب مردم، باپشتوانه مردمي انجام وظيفه ميكند. نبايد مردمي بودن نظام را، كه يكي از مهمترين مظاهرش همين است، از نظام سلب كرد. بي اختيار كردن مردم در يك نظام، از همين نقاط شروع ميشود. اما درباره احتمال ديكتاتوري، به نظر من خطر ديكتاتوري نخستوزيري كه متكي به اكثريت مجلس است و اهرمهاي جلب قلوب اكثريت مجلس را، مثل پول و امكانات در دست دارد، كمتر از خطر ديكتاتوري رييسجمهور نيست. با نخستوزيري كه بتواند اكثريت مجلس را با خود داشته باشد، هيچ كاري نميشود كرد و هيچ اهرمي عليه او وجود ندارد. درباره رييسجمهوري كه با آراي مردم انتخاب ميشود، چهار عامل كنترل وجود دارد: محدود بودن زمان رياست جمهوري تا چهار سال و اگر خوب عمل كند، هشت سال؛ رهبري ميتواند او را عزل كند؛ قوه قضاييه و مجلس بتوانند در شرايطي او را استيضاح كنند. امّا اينكه گفته ميشود: با استيضاح، رييسجمهور سبك ميشود، ميتوان به نوعي طرحريزي كرد كه احترام و موقعيت او حفظ شود مثلاً با اكثريت مطلق يا دو سوم يا سه چهارم نمايندگان بتوان او را استيضاح كرد. اين طرح، با طرح رياستي متداول در دنيا تفاوت دارد. در آنجا نيروهاي مسلح در اختيار رييسجمهور است و تعيين رييس قوه قضاييه هم با او است؛ ولي در اين طرح، چنين ادعايي نيست. اما اينكه در جهان سوم، رييسجمهورها ديكتاتور ميشوند، شما كدام كشور جهان سوم را سراغ داريد كه رييسجمهور با انتخابات آزاد و آراي مردم، رييسجمهور شده باشد؟ معمولاً با كودتا به قدرت رسيدهاند و سپس رييسجمهور دائم العمر شدهاند. علاوه بر آن، چرا فاشيستترين كشورهاي دنيا، مثل اسرائيل و آفريقاي جنوبي را، كه به دست نخستوزير اداره ميشوند، ملاحظه نميكنيد؟ اما قصه بني صدر هم كه پيش آمد، به خاطر خصلتهاي خود او بود كه به دنبال ديكتاتوري بود و الا قدرت كه در او متمركز نشده بود. بعداز انقلاب، نخستوزير هم داشتيم كه به دنبال ديكتاتوري بود. از اول شروع كرد درباره رهبري حرف زدن و تنه به او زدن؛ ولي در جامعه ما نه آن نخستوزير توانست بماند و نه آن رييسجمهور. علاوه بر همه اينها، اگر به قول برادران، سي سال قانون اساسي عمر كرد، در تجربه ديديم كه اين طرح كارايي ندارد؛ كساني ميآيند و عوض ميكنند. كدام قانون اساسي سي سال بدون كمترين تغييري عمر كرده است؟ مملكت ما امروز به يك مدير مقتدر نياز دارد و با آنچه در مثل طرح دوم آمده، مشكل كشور رفع نخواهد شد.(سيد علي خامنهاي، همان، ص541 ـ 544، همراه باتلخيص) 45. جنتي(همان، ص526 ـ 527). 46. سيد هادي خامنهاي (همان، ص287). 47. مشكيني(همان، ص296). 48. مير حسين موسوي(همان، ص270). «يك تعصب را در ذهن خودمان بشكنيم و هر چه مصلحت اسلام و ملتمان است، عمل كنيم، ما كه نميتوانيم به لغات و واژهها و اين پستها اصالت بدهيم و بگوييم: به طور ذاتي اصالت دارند، نه؛ هر چه صلاح هست، بايد همان را عمل كنيم. اگر يك موقعي ما به اين نتيجه برسيم كه اسم جمهوري نباشد. اسم حكومت اسلامي باشد، اصل، پياده شدن اسلام است؛ يعني مثلاً به آن برسيم، من فكر ميكنم هيچ گونه ابايي نبايد باشد. اصل صلاح مملكت است، صلاح كشور است، صلاح اسلام است كه بايد در نظر گرفته شود؛ ولي ما ميگوييم: اصلاً به اين مسأله نميرسيم. عملاً ميشود راه حلي پيدا كرد كه رييسجمهور باشد، نخستوزير باشد، منتهي تمركز امور هم باشد». 49. عميد زنجاني(همان، ص506). در مشروح مذاكرات پاسخي از اين اشكال داده نشده، ولي ميتوان اين پرسش را مطرح كرد كه آيا مردم نميتوانند امور اجرايي را به كسي بسپارند و نمايندگاني را هم به عنوان ناظر بر عملكرد او انتخاب كنند؟ 50. نجفقلي حبيبي (همان، ص533). 51. مير حسين موسوي(همان، ص271 ـ 272). 52. جنتي (همان، ص530). 53. كروبي (همان، ص504). 54. سيدحسن طاهري خرم آبادي (همان، ص542). 55. سيدعلي خامنهاي (همان، ص542). 56. نوري (همان، ص536). 57. پاسخهاي سه گانه، از لابلاي سخنان مدافعان طرح دوم، گرفته شده است. 58. مؤمن (همان، ص538)