مردمسالارى دينى از ديدگاه شهيد مطهرى   
احمد حيدرى   (1)    مقدمه   
بازخوانى انديشه رهبران انقلاب، از اهميت ويژهاى برخوردار است; زيرا هر انقلابى داراى مراحلى است و نخستين و مهمترين مرحله، قيام فكرى و فرهنگى عليه نظام حاكم است .   رهبران انقلاب و داعيهداران قيام و اصلاح، ابتدا بايد بطلان، بىپايگى و انحطاط فرهنگ حاكم و بىصلاحيتى، پوچى، پستى و رذالتحاكمان جامعه را تبيين كرده و به مردم بباورانند و در قبال آن، فرهنگى متعالى، عقلانى، فطرى، حياتبخش، حرمتآور و كرامتزا و مجريانى صادق، عالم، خالص، توانا و بىچشمداشتبه مردم عرضه كنند . در اين صورت، فطرت توده مردم به آنان متمايل مىشود و غالب انسانها كه به طور طبيعى و فطرى عدالتخواه و كرامتطلبند، به يارى آنان براى قيام اعلام آمادگى خواهند كرد و زمينههاى انقلاب و قيام پيدا خواهد شد . رهبر انقلاب اسلامى حضرت امام خمينىقدس سره و ياران ايشان، به خصوص شهيد مطهرى رحمه الله در سخنرانىها و نوشتههاى خود به اين مهم همت گماشتند و در زمينههاى مختلف و از جمله در مبحثحكومت و سياست، فرهنگ ناب اسلام را به عنوان فرهنگ جايگزين به جامعه ارائه دادند . مردم با توجه به اين تبيين از اسلام و نظام اسلامى، به انقلاب پيوستند و براى تحقق نظام پيشنهادى، از بذل جان و مال دريغ نورزيدند و امروز بعد از گذشت ربع قرن از پيروزى انقلاب، بازخوانى دوباره آن انديشهها لازم است تا تذكارى براى مردم و مسئولان باشد كه چه اندازه به وعده و پيمان داده شده وفا كردهاند و چه اندازه وعدهها محقق شد و چه حد بر آن مسير استوار ماندهايم .   شهيد مطهرى، افزون بر اينكه اسلامشناسى مبرز بود، از شاگردان و نزديكان امام و اولين رييس شوراى انقلاب بود و با توجه به اين جايگاه و تاييدى كه امام از افكار و آثار ايشان داشتند، بايد تبيين ايشان از مردمسالارى دينى و جمهورى اسلامى را نزديكترين تبيين به ايده بنيانگذار جمهورى اسلامى دانست و اين خود اهميت مرور دوباره فكر و انديشههاى آن متفكر شهيد را چند برابر مىكند .   گرم شدن دوباره بحث «مردمسالارى دينى» و تعهد جمهورى اسلامى بر ارائه اين عقيده و آرمان به عنوان الگوى جايگزين «مردمسالارى ليبرال» يا «ليبرال دموكراسى» حاكم در غرب كه از سوى جهان غرب به عنوان بهترين الگوى حكومتبه جهان ارائه مىشود، بر ضرورت اين بازخوانى مىافزايد .    تبيين مردمسالارى   (2)   
«مردمسالارى» يعنى «پايهريزى حكومت و قانون بر طبق خواست و اراده اكثريت مردم» . مردمسالارى يعنى همه چيز بايد ناشى از خواست و اراده مردم باشد . براى اداره جامعه دو چيز لازم است: قانون و مجرى . قانون تعيينكننده حقوق و وظايف حاكمان و مردم و بيانكننده شرايط حاكمان و راىدهندگان است و در نظام مردمسالار، اين قانون بايد مقبول اكثريتباشد . تعيين مجريان اين قانون كه مطابق شرايط مندرج در آن صورت مىگيرد نيز توسط مردم است . اگر افرادى بدون خواست و اقبال عمومى بر مردم حاكم شوند و يا قانونى وضع كنند كه مورد خواست و تاييد مردم نباشد، آن نظام نمىتواند خود را «مردمسالار» بداند .    مردم صاحب راى كيانند؟   
منظور از «مردم» صاحب راى چيست؟ در حكومتهاى اشرافى منظور از مردم فقط اعيان و اشراف بودند و ديگران جزو مردم و صاحب راى شمرده نمىشدند و محكوم به خدمتگزارى به اشراف و اعيان بودند . در حكومتهاى دينى كليسايى فقط روحانيون و ارباب كليسا حق راى داشتند . در دموكراسىهاى سوسياليستى فقط اعضاى حزب كمونيستحاكم، صاحب راى بودند و تا چند دهه پيش در همه كشورهاى غربى پرچمدار دموكراسى، زنان صاحب راى نبودند و متفكران غربى و مناديان دموكراسى و مردمسالارى، تلاش فراوان كردند تا «همه انسانهاى بالغ و عاقل» صاحب حق راى مساوى شمرده شوند   (3)   و امروز اين مطلب جا افتاده و منظور از مردم «افراد بالغ و عاقل» مىباشد .    «مردمسالارى ليبرال» و «مردمسالارى دينى»   
در مردمسالارى و حكومت مردم، قانون و مجرى ناشى از اراده، خواست و انتخاب اكثريت است; خواه اكثريت مردم خواستههاى نفسانى بىقيد و رهاى خود را در قالب قانون بريزند و تصويب كنند يا مكتب يا دينى را پذيرفته و احكام و شرايع آن مكتب يا دين را به عنوان قانون بپذيرند .   اولى را «مردمسالارى ليبرال» و دومى را «مردمسالارى مكتبى يا دينى» مىناميم .   البته خوانندگان محترم بايد توجه داشته باشند كه اين يك فرق اصولى و مهم و به اندازه فرق توحيد و شرك است . در توحيد انسان عبد خداست و مطيع فرمان خدا است اما در شرك، انسان از بندگى خدا آزاد و تابع هوا و هوس خويش است . مردمسالارى دينى; يعنى توحيد اجتماعى و قانون خدا را، قانون اداره اجتماع قرار دادن و مردمسالارى ليبرال; يعنى نفى توحيد اجتماعى و قانون برخاسته از هوا و هوس خود را قانون اداره اجتماع قرار دادن . البته مبانى مردمسالارى دينى با مبانى مردمسالارى ليبرال نيز تفاوتهاى اصولى دارد كه بايد در جاى خود بدان پرداخت . انسانشناسى توحيدى، مبناى مردمسالارى دينى است و اومانيسم و اصالت انسان و بىنيازى انسان از هدايت وحيانى، مبناى مردمسالارى ليبرال مىباشد .    «آزادى» و «انتخاب» دو شاخصه مهم مردمسالارى   
در دموكراسى يا مردمسالارى و حكومت مردم، بايد آرا و انديشههاى مختلف آزادانه عرضه گردند و نمونهها و الگوهاى گوناگون از طرف صاحبان فكر و انديشه تبيين شود و امكان انتخاب از ميان گزينههاى متفاوت حاصل گردد و آن گاه مردم از ميان گزينههاى ارائه شده، يكى را انتخاب كنند . در جامعهاى كه فقط صاحبان يك نظر حق ارائه الگوى مورد نظر خود را دارند و مخالفان و صاحبان نظريههاى بديل امكان ارائه الگوى مورد نظر خود را ندارند و مردم در عمل امكان انتخاب پيدا نمىكنند، مردمسالارى وجود ندارد .   نويسنده كتاب «در باره دموكراسى» مىگويد:   «دموكراسى فرصتهايى را فراهم مىكند براى: 1 . مشاركت واقعى 2 . راى برابر (همه افراد از فرصتى مساوى و كارآمد در راى دادن برخوردار مىشوند) 3 . به دست آوردن درك روشن و آشنا شدن با ساير سياستهاى جايگزين و عملى و پيامدهاى اجتماعى آنها و ...»   (4)   كارل پوپر از نظريهپردازان دموكراسى مىگويد:   «دموكراسى; يعنى ايجاد زمينه ارائه برنامههاى مختلف و فراوان و بالا بردن امكان انتخاب خوب جامعه و آموزش دادن افراد و بالا آوردن سطح فهم و شعور آنها و متعالى ساختن خواستهاى آنان . دموكراسى اين نيست كه [از باب مثال] فقط برنامههاى سطحى و مبتذل و مطابق با خواستههاى حيوانى عامه ارائه شود، با اين توجيه كه اينها خواست مردم است; و بدون ايجاد امكان انتخابهاى ديگر به ارائه همان برنامهها با همان كيفيتيا مبتذلتر ادامه دادن و بعد بگوييم: ما به مردم آن چيزى را كه انتظار دارند، ارائه مىكنيم» و مردم را هم در چند آمار ملاحظه كردن بدون اينكه لحاظ شود اين آمارها فقط در چارچوب دادههاست; يعنى آمار از ميان آنچه ارائه شده اينها را انتخاب كرده و پسنديدهاند ولى چه بسا و قطعا اگر برنامههاى بهترى ارائه شود، انتخاب، چيز ديگرى خواهد بود، دموكراسى به هيچ وجه مانع از هدايتگرى نيست [بلكه مانع از قيمومت است] . دموكراسى به هيچ وجه مانع از آن نمىشود كسانى كه چيزى را مىدانند آن را به كسانى كه نمىدانند منتقل كنند . به عكس، دموكراسى همواره تلاش كرده است كه سطح آموزش را بالا ببرد و اين آرزوى مهم دموكراسى است . روح دموكراسى همواره ارائه بهترين امكانات و بهترين شانس را به همه توصيه مىكند .»   (5)   البته پوپر و مانند ايشان در مقام نظريهپردازى بودهاند و مردمسالارى به عنوان يك نظريه با مردمسالارى به عنوان يك اقعيتخارجى با هم تفاوت فراوان دارد همچنان كه اسلام به عنوان يك دين و مكتب با آنچه در جهان خارج به عنوان اسلام واقع شده، تفاوت دارد . اسلام آن چيزى است كه در قرآن و سخن و عمل معصومان منعكس شده، ولى حكومتخلفاء بنىعباس و بنىاميه و ... با اينكه عنوان حكومت اسلامى دارند، تفاوتشان با اسلام از زمين تا آسمان است . ما همچنان كه براى شناخت اسلام نبايد به تاريخ بنىاميه و بنىعباس و ... رجوع كنيم، براى شناخت دموكراسى نيز، كه غربيان منادى آن بودهاند، نبايد به آنچه در حكومتهاى غربى واقع شده و مىشود مراجعه كنيم . حكومتهاى غربى هم دموكراسى را پيراهن عثمان كردهاند و با استناد به شعار دموكراسى به استعمار و استثمار و تحميل پرداختهاند . براى شناخت دموكراسى به عنوان يك نظريه، بايد به سخنان متفكران و نظريهپردازان غربى مراجعه كنيم و به خود غربيان هم بگوييم كه آنچه شما انجام مىدهيد با نظريه دموكراسى و مردمسالارى همخوانى ندارد .    مقبوليت جهانى دموكراسى و مردمسالارى   
حكومتهايى كه در نقاط مختلف جهان تشكيل شدهاند، بيشتر استبدادى و ديكتاتورى مطلقه بودهاند . متاسفانه حكومتهايى هم كه به عنوان دين تشكيل يافتهاند، از اين قاعده مستثنى نبودهاند . جز حكومت پيامبران بنىاسرائيل; يعنى حكومتحضرت موسى عليه السلام و وصى او يوشع بننون و بعد از آن حكومتهاى حضرت طالوت، داود و سليمان و حكومت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم و على بنابىطالب عليه السلام، حكومتهاى ديگر، نه به حكم دين و خواست مردم شكل گرفته و نه در خدمت مردم بودهاند . البته گاهى در تاريخ پادشاهانى نيكوسيرت يافت مىشدهاند كه در صدد خدمتبه مردم برآمدهاند ولى شمار اينان در برابر حاكمان مستبد، آن قدر كم بوده كه به مصداق «النادر كالمعدوم» اصلا به شمار نمىآيند .   در حكومتهاى استبدادى، شاه حاكم مادامالعمر بوده و اهواء و خواستههاى او حكم قانون يافته و با توسل به زور اجرا شدهاند . متاسفانه در غرب بعد از دموكراسىهاى آتن و روم قديم، استبداد حاكم شد و اين استبداد شديدتر بود و قرنها اين استبداد زير لواى حاكميت كليسا ادامه حيات مىداد .   بعد از نوزايى و رنسانس علمى - صنعتى غرب، قيامهايى عليه استبداد صورت گرفت و با پيروزى انقلاب كبير فرانسه، دوباره حكومتهاى دموكراسى شكل گرفتند و با توجه به مزيتهاى فراوان اين حكومت، در قياس با حكومت استبداد، در مدت كمى دموكراسى مقبوليت جهانى يافت . ديويد هلد از متفكران غربى مىنويسد:   «اخيرا به نظر مىرسد دموكراسى، پيروزى تاريخسازى بر شقوق ديگر حكومت، كسب كرده است . تقريبا همه كس از چپ و راست و ميانه، مدعى پيروى از اصول دموكراسىاند . همه اقسام رژيمهاى سياسى در سراسر جهان، نام خود را دموكراسى مىگذارند، هر چند ميان كردار و گفتار ممكن است تفاوتهاى عظيم باشد . چنين به نظر مىرسد كه دموكراسى هالهاى از مشروعيتبه حيات سياسى كنونى مىدهد .»   (6)    يكهتازى ليبرال دموكراسى   
در مقابل ليبرال دموكراسى حاكم در غرب، كه بر پايه چند حزبى بود، سوسيال دموكراسى تك حزبى خودنمايى مىكرد . در ليبرال دموكراسى همه افراد بالغ عاقل حق راى دارند و احزاب و تشكلهاى مختلف كانديداها و برنامههاى خود را ارائه مىدهند و مردم از ميان كانديداها و برنامههاى معرفى شده، يكى را برمىگزينند و افراد گزينش شده، مطابق برنامه ارائه شده، قانون وضع مىكنند يا قانون وضع شده را اجرا مىكنند . [البته انتخابات و مجالس شكلهاى مختلفى دارد] اما در سوسيال دموكراسى بلوك شرق سابق، فقط يك حزب كمونيستحق فعاليت داشت و كانديدا و برنامه ارائه مىداد و انتخابكنندگان، كه فقط اعضاى حزب بودند - البته عضويت در حزب كمونيست غالبا اجبارى بود - انتخاب مىكردند . اين نوع دموكراسى را گرچه بسيارى دموكراسى و مردمسالارى نمىدانستند   (7)   ولى در هر حال به عنوان بديل و رقيب مردمسالارى ليبرال خود را مطرح مىكرد .   با شكست و نابودى كمونيسم و فروپاشى بلوك شرق و كشورهاى سوسياليستى، مردمسالارى ليبرال به عنوان نظريه بىبديل، خودنمايى كرد و اكنون هم براى خود رقيبى نمىبيند و در صدد استسيطره خود را بر سراسر گيتى بگستراند .    مردمسالارى دينى، بديل مردمسالارى ليبرال   
طرفداران دموكراسى غربى به خصوص حاكمان و قدرتمندان ميان «مردمسالارى» و «مردمسالارى ليبرال» هيچ تفاوتى قائل نشده و تنها شكل دموكراسى و مردمسالارى را همان مردمسالارى ليبرال معرفى مىكنند و حاكميتيافتن احكام و قوانين يك دين حتى اگر مستند به خواست و اراده مردم باشد را مخالف دموكراسى مىدانند و هر جا مردم كشورى مثل مردم ايران، الجزاير و ... به حكومت دينى راى دادهاند، آن را مخالف مردمسالارى تفسير كردهاند و به انكار آن همت گماشتهاند . حال آنكه اين غلط است و بايد بر اثبات غلط بودن آن پافشارى كرد . همان طور كه گذشت، مردمسالارى; يعنى قانون مستند به خواست و اراده و راى مردم باشد و مجريان نيز توسط مردم انتخاب گردند . حالا ممكن است مردم به اراده و انتخاب خود، حاكميت قوانين يك دين را بپذيرند . اگر ما اين صورت را دموكراسى و مردمسالارى ندانيم، در حقيقت مردمسالارى را مردمسالارى ندانستهايم .   از ميان متدينان هم بعضى علاوه بر پذيرش تفسير غلط فوق، گمان كردهاند كه پذيرش حق حاكميت ملى يعنى شريك قرار دادن مردم با خداوند در ولايت تشريعى و قانونگذارى; و چون ولايت تشريعى فقط از آن خداوند است، پس حق حاكميت ملى و صاحب اختيار بودن مردم را انكار كردهاند . به عبارت زير توجه كنيد:   «در رژيمهاى سلطنت مطلقه، «حق حاكميت» و «حق قانونگذارى» را غالبا از آن شاه مطلقه مىدانستند و در دموكراسىهاى مدرن هر دو را از آن مردم دانستند .»   (8)   مطابق اظهار نظر فوق، در دموكراسى مدرن، مردم قانونگذارند و چون از نظر اسلام قانونگذارى فقط مختص خداست، پس، از نظر اسلام دموكراسى و مردمسالارى مردود است، در حالى كه در «ليبرال دموكراسى» مردم قانونگذارند ولى در دموكراسى دينى مردم قانونگذارى خداوند را پذيرفتهاند و هر دو هم عنوان «مردمسالارى» دارند . همين نويسنده مىنويسد:    «دموكراسى [مردمسالارى] جوهرى سكولاريستى دارد .»   (9)   
با پذيرش اين ديدگاه هم ديگر نمىتوان از مردمسالارى دينى دم زد; زيرا جوهره سكولاريستى مردمسالارى; يعنى نفى دين از صحنه حكومت و سياست و مردمسالارى دينى يعنى «حكومت مردمى سكولاريستى مبتنى بر دين» و اين يعنى همان «كوسه ريش پهن!»   بنيانگذار جمهورى اسلامى و ديگر متفكران همراه ايشان; از جمله استاد شهيد، در صدد ارائه الگويى از حكومتبه جهان بودند كه علاوه بر داشتن مزاياى مردمسالارى، از نقايص مردمسالارى ليبرال هم برىء بوده و مزاياى فراوان ديگر هم داشته باشد و لذا فكر و انديشه «مردمسالارى دينى» و «جمهورى اسلامى» شكل گرفت كه در آن   قانونگذارى، به اعتقاد اسلامى مردم، فقط مختص خداست و مردم مسلمان با پذيرش قانون خداوند، به تعيين مجريان مىپردازند و به يارى و رهبرى آنان قانون خدا را در كشور اجرا مىكنند و به گستردن عدل و داد و رفاه عمومى همت مىورزند .    شهيد مطهرى و پذيرش مردمسالارى با شاخصههاى آن   
استاد، به متابعت از امامقدس سره مردمسالارى را نمونه و الگوى مطلوبى يافت و شاخصههاى آن را پذيرفت . البته ايشان با توجه به اعتقاد مذهبى خود و ملت مسلمان ايران، مدافع مردمسالارى دينى بود و مردمسالارى ليبرال را نفى مىكرد . ايشان در تفسير جمهورى [يكى از مؤلفههاى جمهورى اسلامى] گفتند:   «جمهورى شكل حكومتىاى است كه حكومت عامه مردم است; يعنى حكومتى كه در آن حق انتخاب با همه مردم است . قطع نظر از اينكه مرد يا زن، سفيد يا سياه و داراى اين عقيده يا آن عقيده باشند . در اينجا فقط بلوغ سنى و رشد عقلى معتبر است .   (10)   [در دموكراسى و مردمسالارى] آنچه مهم است اين است كه خود مردم مجرى قانون باشند، حالا يا مجرى قانونى كه خودشان وضع كردهاند [مردمسالارى ليبرال] يا مجرى قانونى كه فرضا به وسيله يك فيلسوف وضع شده و مردم آن فيلسوف و مكتب او را پذيرفتهاند [مثل سوسيال دموكراسى] و يا مجرى قانونى كه به وسيله وحى الهى عرضه گرديده است [مردمسالارى دينى] .»   (11)   ايشان در مقايسه مردمسالارى ليبرال و مردمسالارى دينى مىفرمايد:   «آزادى غربى; يعنى انسان هر كارى دلش مىخواهد بكند اما از ديد اسلام آزادى و دموكراسى بر اساس آن چيزى است كه تكامل انسانى انسان ايجاب مىكند . دموكراسى در اسلام; يعنى انسانيت رها شده، حال آنكه اين واژه در قاموس غرب معناى حيوانيت رها شده را متضمن است .»   (12)   «اگر تمايلات انسان را ريشه آزادى و دموكراسى بدانيم - كه مبناى دموكراسى غربى همين است; يعنى نوعى حيوانيت رها شده - همان چيزى به وجود خواهد آمد كه امروز در مهد دموكراسى غربى شاهد آن هستيم . در اين كشورها مبناى وضع قوانين خواست اكثريت است و بر همين مبناست كه مىبينيم همجنسبازى به حكم احترام به دموكراسى و نظر اكثريت قانونى مىشود; اما دموكراسى اسلامى بر اساس آزادى انسان است، آزادى واقعى كه همان در بند كردن حيوانيت و رها ساختن انسانيت است .»   (13)   ايشان حكومت و حاكم و ولى فقيه را منتخب مردم مىداند و آن را مطابق قواعد دموكراسى معرفى مىكند:   «اساسا [ولى] فقيه را خود مردم انتخاب مىكنند و اين امر عين دموكراسى است . اگر انتخاب فقيه انتصابى بود و هر فقيهى فقيه بعد از خود را تعيين مىكرد، جا داشت كه بگوييم اين امر خلاف دموكراسى است، اما مرجع [و رهبر] را به عنوان كسى كه در اين مكتب صاحب نظر است، خود مردم انتخاب مىكنند .»   (14)   شهيد مطهرى تبيين صحيح دموكراسى را براى جوابگويى به اشكالها كافى مىداند و به كسانى كه جمهورى اسلامى را به دليل حاكم بودن دين خدا در آن، مصداق مردمسالارى نمىدانند، مىگويد:   «اگر خواسته مردم [يعنى اسلاميت جمهورى و حاكم بودن قانون اسلام] حاكميت مردم را نقض كند، بايد بگوييم كه دموكراسى امرى محال است; زيرا هميشه وجودش مستلزم عدمش است . هيچ كس نمىخواهد اسلامىبودن را بر مردم تحميل كند [تا مخالف مردمسالارى باشد] . اين تقاضاى خود مردم است .»   (15)   امام خمينىقدس سره نيز همين استدلال را خطاب به كسانى كه اسلامىبودن را مخالف موازين دموكراسى مىدانستند، ارائه مىكند و مىفرمايد:   «دموكراسى اين است كه آراى اكثريت معتبر است . اكثريت هر چه گفتند، آرايشان معتبر است و لو به ضرر خودشان باشد . شما (وكلاى مجلس خبرگان) آن مسيرى كه ملت ما دارد به روى آن مسير راه برويد و لو عقيدهتان اين است كه اين مسيرى كه ملت رفت، خلاف صلاحش است . خوب باشد، ملت مىخواهد اين طور بكند . به من و شما چه كار دارد؟ خلاف صلاحش را مىخواهد انجام بدهد . ملت راى داده و رايى كه داده متبع است .   (16)    توجه به مقبوليت انديشه مردمسالارى   
شهيد مطهرى، پيش از پيروزى انقلاب اسلامى، مقبوليت عمومى و فطرى بودن فكر و انديشه مردمسالارى را تصديق كرده و متناقض خواندن آن با عقيده دينى را اقدامى به ضرر دين قلمداد مىكرد . ايشان حق حاكميت ملى و دخالت در سرنوشت را از حقوق طبيعى و   فطرى مىدانست و اعلام كرد اگر اولياى دين اين حق طبيعى و فطرى را مخالف دين قلمداد كرده و به انكار آن بپردازند، نه تنها به دين خدمت نكرده، بلكه باعث روگردانى از دين شدهاند و اقدام كليسا در اين مورد را به عنوان اقدامى عبرتانگيز مطرح مىكرد:   «ارباب كليسا و همچنين برخى فيلسوفان اروپايى، نوعى پيوند ميان اعتقاد به خدا از يك طرف و سلب حقوق سياسى و ثبيتحكومتهاى استبدادى از طرف ديگر، برقرار كردند . طبعا نوعى ارتباط مثبت ميان دموكراسى و حكومت مردم بر مردم و بىخدايى فرض شد . چنين فرض شد كه يا بايد خدا را بپذيريم و حق حكومت را از طرف او تفويض شده به افراد معينى كه هيچ نوع امتياز روشنى ندارند، تلقى كنيم يا خدا را نفى كنيم تا بتوانيم خود را ذىحق بدانيم . يكى از موجبات عقبگرد مذهبى اين است كه اولياى مذهب، ميان مذهب و يك نياز طبيعى تضاد برقرار كنند; مخصوصا هنگامى كه آن نياز در سطح افكار عمومى ظاهر شود . در مرحلهاى كه استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم تشنه اين انديشه بودند كه حق حاكميت از آن مردم است، كليسا يا طرفداران كليسا يا با اتكا به افكار كليسا اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه حكومت، فقط تكليف و وظيفه دارند نه حق; همين كافى بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضد كليسا، بلكه بر ضد دين و خدا به طور كلى برانگيزد .»   (17)   استاد شهيد همين مطلب را در يادداشتهاى خود اين گونه طرح كرده است:   گاهى يك نياز به خصوص در جامعه پيدا مىشود و احساس مىشود دين يا مسلك چيزى را عرضه مىدارد كه مطابق با آن نياز است، لهذا به سرعت آن دين پيش مىرود و گاهى به عكس، نوعى نياز شديد و منطقى و معقول در جامعه پيدا مىشود و دين يا اولياى دين به ضديتبا آن نياز بر مىخيزند و نوعى جنگ ميان نياز دينى و آن نيازى كه جامعه به خوبى آن را احساس مىكند، بر پا مىكنند . بديهى است در چنين صورتى، حداقل گروهى از مردم جانب آن نياز را مىگيرند و اساسا يك دين صحيح نمىتواند چنين باشد و نبايد چنين عرضه شود . [بعد استاد جريان ايستادگى كليسا در مقابل اعتقاد به حق حاكميت ملى را مطرح مىكند .   (18)   ]   استاد در اظهارنظر با لا، تصريح مىكند كه يك دين صحيح در مقابل «نياز شديد، منطقى و معقول» نمىايستد و اولياى دين نيز نبايد دينى را مخالف چنين نيازى معرفى كنند; زيرا اين گونه معرفى كردن جز به ضرر دين نيست و خودش نيز هيچ گاه اسلام را مخالف نيازهاى معقول و منطقى معرفى نكرد . قبل از برگزارى همهپرسى براى تعيين شكل نظام، مخالفان اسلاميت نظام تبليغ مىكردند كه مردمسالارى و جمهورى با اسلامى بودن سازگارى ندارد و استاد اين مطلب را رد كرد و جمع جمهوريت و اسلاميت را امرى ممكن معرفى نمود و اسلام را به عنوان بهترين منادى مردمسالارى شناساند .   ايشان اسلاميت نظام و ولايتشرعى ولى امر را ناشى از انتخاب و راى مردم معرفى كرد و گفت:   «مهر اسلاميت را اكثريت قاطع ملت ايران بر نوع نظام آينده اين مملكت زده است .   (19)   حق شرعى امام از وابستگى قاطع مردم به اسلام، به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژى ناشى مىشود و مردم تاييد مىكنند كه او مقام صلاحيتدارى است كه مىتواند قابليت اشخاص را جهت انجام وظايف اسلامى تشخيص دهد . در حقيقتحق شرعى و ولايتشرعى; يعنى مهر ايدئولوژى مردم و حق عرفى [قانونى] همان حق حاكميت ملى است .»   (20)   علاوه بر آن، ايشان حكمران اسلامى را امين و حافظ حقوق مردم مىداند كه بايد براى مردم باشد و در خدمت آنان:   «در منطق نهجالبلاغه، امام و حكمران، امين و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آنهاست و از اين دو، اگر بناستيكى براى ديگرى باشد، اين حكمران است كه براى توده محكوم است، نه توده محكوم براى حكمران . به توده مردم از آن جهت «رعيت» گفته مىشود كه حكمران عهدهدار حفظ و نگهبانى جان و مال و حقوق و آزادىهاى آنهاست .»   (21)    مردمدارى تيمارى ممنوع!   
مردمدارى واقعى از خصوصيات حكومتهاى مردمسالار است . در حكومتهاى مردمسالار، ولىنعمت، آقا، صاحب قدرت و موكل، مردم هستند و حاكمان وكيل، امين و منصوب مردم مىباشند و خود را خدمتگزار مىدانند و از باب خدمتگزارى كمر همتبه خدمت مىبندند و مردمدارى وظيفه و صفتبارز اين حكومتهاست; اما حكومت هايى كه خود را امين و وكيل و مردم را ولىنعمت و آقا ندانند، به طور طبيعى براى خود وظيفه خدمتگزارى و براى مردم حق مخدوم بودن قائل نيستند اما ممكن ستبراى تداوم حكومتخود و ادامه تسلطشان بر مردم، در صدد جذب و جلب آنان بر آيند و به تامين رفاه و آسايش مردم همت گمارند . اين گونه خدمت كردن حكومتبه مردم به سان خدمتى است كه صاحب يك حيوان بارى به آن مىكند تا بتواند بيشتر و طولانىتر از آن بار بكشد . شهيد مطهرى مردمدارى واقعى را سبب جلب و جذب رعيت مىداند، نه مردمدارى تيمارى را و مىگويد:   «حكومتها ممكن است از نظر تامين حوائج مادى مردم، يكسان عمل كنند، در عين حال از نظر تحصيل و جلب رضايت عمومى يكسان نتيجه نگيرند، بدان جهت كه يكى حوائج روانى اجتماع را بر مىآورد و ديگرى بر نمىآورد . يكى از چيزهايى كه رضايت عموم بدان بستگى دارد، اين است كه حكومتبا چه ديدى به توده مردم و خودش نگاه مىكند؟ با اين چشم كه آنها برده و مملوك و خود مالك و صاحباختيار است، يا با اين چشم كه آنها صاحب حقاند و او خود تنها وكيل و امين و نماينده؟ در صورت اول، هر خدمتى كه انجام دهد از نوع تيمارى است كه مالك يك حيوان براى حيوان خويش انجام مىدهد و در صورت دوم از نوع خدمتى استيك امين صالح انجام مىدهد . اعتراف حكومتبه حقوق واقعى مردم و احتراز از هر نوع عملى كه مشعر بر نفى حاكميت آنها باشد، از شرايط اوليه جلب رضا و اطمينان آنان است .»   (22)    تاكيد بر شاخصه آزادى مخالف   
در مردمسالارى، آزادى مخالف در ابراز مخالفت و ارائه فكر و انديشه جايگزين، به عنوان شاخصه اصلى مطرح شده و مردم آزاد و مختارند از ميان انديشهها و فكرهاى ارائه شده، عقيده و فكر ديگرى را به عنوان جايگزين انديشه حاكم انتخاب كنند . بسيارى از مخالفان مردمسالارى مخالفتشان ريشه در نپذيرفتن اين شاخصه دارد . از نظر آنها اگر مخالفان آزاد باشند ممكن استبا مغالطه و تبليغات و شبه استدلال و عوامفريبى انديشههاى ديگرى را به عنوان جايگزين مطلوب جلوه دهند و اگر مردم هم در انتخاب ميان فكر حاكم و اين فكرها آزاد باشند ممكن است فريب بخورند و فكر و انديشه حاكم را رها كرده و يكى از اين فكرها را بپذيرند .   شهيد مطهرى، اسلام را طرفدار مردمسالارى و داراى شاخصه آزادى مخالف و حق انتخاب مردم آن هم به نحو بىنظير، معرفى مىكند و تبيين مىكند كه از نظر اسلام مردم بر فطرت حقطلبى، حقجويى و حقشناسى خلق شدهاند و اسلام نيز متينترين، معقولترين و فطرىترين انديشهها را ارائه مىكند; از اينرو اگر مردم در انتخاب آزاد باشند و انديشههاى مختلف به درستى ارائه و تبيين شود، هيچ فكر و انديشهاى به اندازه انديشههاى اسلامى جذابيت ندارد و ايدههاى ديگر همگى مغلوب خواهند شد و آزادى بىنظير مخالفان در صدر اسلام، به خصوص در دوران حكومت پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام را مثال مىزند و به دنيا اعلام مىكند كه چنين آزادىاى در هيچ حكومت مردمسالارى به مخالفان داده نشده و نمىشود .    البته استاد تاكيد مىكند كه آزادى بيان عقيده و تبليغ به دو شرط است:   
1 . واقعا عقيده باشد و مبتنى بر استدلال و منطق نه انجماد روح و تقليد كوركورانه .   2 . با استدلال و منطق آن را ابراز كند نه با دروغ و جعل و تحريف .   «آزادى ابراز عقيده; يعنى اينكه فكر خودتان را; يعنى آنچه را واقعا به آن معتقد هستيد، بگوييد و من به همه دوستان غير مسلمان اعلام مىكنم از نظر اسلام تفكر آزاد است . شما هر جور كه مىخواهيد بينديشيد، بينديشيد . هر جور كه مىخواهيد عقيده خودتان را ابراز كنيد، به شرطى كه فكر واقعى خودتان باشد، ابراز كنيد هر طور كه مىخواهيد بنويسيد، بنويسيد . هيچ كس ممانعتى نخواهد كرد .»   (23)   همان طور كه رهبر و امام ما مكرر گفتهاند، در حكومت اسلامى، احزاب آزادند، هر حزبى اگر عقيده غير اسلامى هم داشته باشد، آزاد است اما ما اجازه توطئهگرى و فريبكارى نمىدهيم . احزاب و افراد در حدى كه عقيده خودشان را صريحا بگويند و با منطق خود به جنگ ما مىآيند، آنها را مىپذيريم اما اگر بخواهند در زير لواى اسلام، افكار و عقايد خودشان را بگويند، ما حق داريم كه از اسلام خودمان دفاع كنيم و بگوييم اسلام چنين چيزى نمىگويد . حق داريم بگوييم به نام اسلام اين كار را نكنيد .   (24)   البته وقتى حكومت اسلامى به افكار و احزاب مخالف اجازه بيان و نشر صحيح و مستدل ايدههاى خود را مىدهد، بايد خودش هم به تبيين اسلام و ارائه ايدههاى صحيح پرداخته و وجوه بطلان انديشههاى مخالف را روشن گرداند و خلاصه هدايتگرى را انجام دهد تا زمينه هدايت و مصونيت از انحراف ايجاد شود . در اين حالت است كه ابراز عقايد مخالف، نه تنها به ضرر اسلام نبوده بلكه به نفع آن است . در اينجا اگر حاكمان از ترس اينكه مبادا مردم خطا كنند و فكر مخالف را انتخاب نمايند، از طرح انديشه مخالف يا از انتخاب مردم جلوگيرى كنند، امكان رشد و هدايت را گرفتهاند .   حتى در مسائل اجتماعى - مثل انتخاباتها - ايشان معتقد به انتخاب آزادانه مردم بود و حاكمان را از دخالت قيممآبانه نهى مىكرد:   «بسيارى از مسائل اجتماعى است كه اگر سرپرستهاى اجتماع، افراد بشر را هدايت و سرپرستى نكنند، گمراه مىشوند . اگر هم بخواهند ولو با حسن نيت (تا چه رسد به اينكه سوء نيت داشته باشند) به بهانه اينكه: «مردم قابل و لايق نيستند و خودشان نمىفهمند» ; آزادى را از آنها بگيرند، اين مردم تا ابد بىلياقتباقى مىمانند; مثلا انتخابى مىخواهد صورت بگيرد، حالا يا انتخاب وكيل مجلس يا انتخاب ديگرى . ممكن استشما كه در فوق اين جمعيت هستيد واقعا حسن نيت هم داشته باشيد و واقعا تشخيص شما اين باشد كه خوب است اين ملت فلان فرد را انتخاب كند و فرض مىكنيم واقعا هم آن فرد شايستهتر است اما اگر شما بخواهيد اين را به مردم تحميل بكنيد و بگوييد شما نمىفهميد و بايد حتما فلان شخص را انتخاب بكنيد، اينها تا دامنه قيامت مردمى نخواهند شد كه اين رشد اجتماعى را پيدا كنند . اصلا بايد آزادشان گذاشت تا فكر كنند، تلاش كنند، آنكه مىخواهد وكيل بشود تبليغات كند، آن كسى هم كه مىخواهد انتخاب بكند مدتى مردد باشد كه او را انتخاب بكنيم يا ديگرى را . او فلان خوبى را دارد، ديگرى فلان بدى را دارد . يك دفعه انتخاب كند و بعد به اشتباه خودش پى ببرد، باز دفعه دوم و سوم تا تجربياتش كامل بشود و بعد به صورت ملتى در بيايد كه رشد اجتماعى دارد و الا اگر به بهانه اينكه اين ملت رشد ندارد و بايد او آنان از او بگيرند، اين ملت تا ابد غير رشيد باقى مىماند . رشدش به اين است كه آزادش بگذاريم و او در آن آزادى ابتدا اشتباه هم بكند . صد بار هم اگر اشتباه بكند باز بايد آزاد باشد .»   (25)   آزادى نشر عقايد مخالفان از نظر استاد هميشه به سود اسلام بوده و سبب شده كه تفوق استدلالى و استحكام منطقى عقايد اسلام بيشتر روشن شود . ايشان مىگويد:   «تجربههاى گذشته نشان داده است كه هر وقت جامعه از يك نوع آزادى فكرى - ولو از روى سوء نيت - برخوردار بوده است، اين امر به ضرر اسلام تمام نشده بلكه در نهايتبه سود اسلام بوده است . اگر در جامعه ما، محيط آزاد برخورد آرا و عقايد به وجود بيايد; به طورى كه صاحبان افكار مختلف بتوانند حرفهايشان را مطرح كنند و ما هم در مقابل، آرا و نظريات خودمان را مطرح كنيم، تنها در چنين زمينه سالمى خواهد بود كه اسلام هر چه بيشتر رشد مىكند . من هرگز از پيدايش افراد شكاك در اجتماع كه عليه اسلام سخنرانى كنند و مقاله بنويسند، متاثر كه نمىشوم هيچ، از يك نظر خوشحال هم مىشوم چون مىدانم پيدايش اينها سبب مىشود كه چهره اسلام بيشتر نمايان شود .»   (26)   در باره منع نشر كتب ضلال نيز چنين توضيح مىدهد:   «كتابها اصولا دو دستهاند: كتابهايى كه بر يك منطق و يك طرز تفكر خاص استوارند; يعنى واقعا كسى به يك طرح و به يك فكر خاص رسيده و با نوشتن كتاب، آن طرز فكر را عرضه مىدارد، گرچه ممكن است آن طرز فكر ضد دين، اسلام و خدا باشد، راه مبارزه با اين گروه ارشاد است و هدايت و عرضه كردن منطق . نوع دوم كتابهايى است كه مشحون از دروغ و اغفال است; مثلا كسى كتابى در باره رئيس حكومتبنويسد و هزارها دروغ به او نسبت دهد . طبيعى است كه اجازه پخش چنين كتابى خيانتبه مردم است .»   (27)   و اما در باره آزادى مخالفان، به عمل امام على عليه السلام استناد مىكند و آزادى مخالفان در آن برهه را بىنظير معرفى مىكند . امام على عليه السلام در باره خوارج كه آشكارا امام را تكفير مىكردند و عليه آن حضرت سخن مىگفتند و در مجامع مسلمانان عقايد خود را آشكار مىكردند، فرمود:   «مادامى كه به خونريزى و قتال نپرداختهايد [و دستبه براندازى مسلحانه نزدهايد] شما را از سه حقى كه داريد منع نمىكنم: حقوق شما از بيتالمال، رفت و آمدتان به مساجد و صلح و امنيتشما در جامعه»   (28)   استاد به رفتار امام با خوارج استناد مىكند و مىفرمايد:   «اميرالمؤمنين با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموكراسى رفتار كرد . او خليفه است و آنها رعيتش . هر گونه اعمال سياستى برايش مقدور بود اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد و حتى سهميه آنان را از بيتالمال قطع نكرد . به آنها نيز همچون ساير افراد مىنگريست . اين مطلب در تاريخ زندگى على عليه السلام عجيب نيست . اما چيزى است كه در دنيا كمتر نمونه دارد . آنها در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبرو مىشدند و صحبت مىكردند . طرفين استدلال مىكردند، استدلال يكديگر را جواب مىدادند . شايد اين مقدار آزادى در دنيا بىسابقه باشد كه حكومتى با مخالفين خود تا اين درجه با دموكراسى رفتار كرده باشد ...» خارجىها (خوارج) در ابتدا آرام بودند و فقط به انتقاد و بحثهاى آزاد اكتفا مىكردند . رفتار على نيز در باره آنها همان طور بود كه گفتم; يعنى به هيچ وجه مزاحم آنها نشد و حتى حقوق آنها را از بيتالمال قطع نكرد، اما كم كم كه از توبه على! مايوس گشتند، روششان را عوض كردند و تصميم گرفتند دستبه انقلاب! بزنند ... و حركت كردند و دستبه طغيان و انقلاب زدند . امنيت راهها را سلب كردند، غارتگرى و آشوب را پيشه كردند . مىخواستند وضع دولت را تضعيف كنند و حكومت وقت را از پاى در آورند . اينجا ديگر جاى گذشت و آزاد گذاشتن نبود; زيرا مساله اظهار عقيده نيست، بلكه اخلال به امنيت اجتماعى و قيام مسلحانه عليه حكومتشرعى است; لذا على عليه السلام آنان را تعقيب كرد و در كنار نهروان با آنان رودررو قرار گرفت و ...»   (29)   شهيد مطهرى بر آزادى مخالف در حكومت اسلامى اصرار فراوان دارد و مكرر آزادىهاى فوقالعاده در حكومت علوى را ذكر مىكند ولى بايد توجه داشت كه شهيد مطهرى با تكيه بر مبانى خاصى، اين آزادىها را مطرح مىكند كه عبارتند از:   1 . فطرت حقشناس، حقجو و حقطلب انسانها .   2 . مستدل، منطقى، و عقلانى بودن حق و بىپايه و بىمنطق بودن باطل .   3 . مكلف بودن انسان به شناخت و پذيرش حق، كه لازمه اين تكليف وجود راههاى مختلف، افكار گوناگون حق و باطل و آزادى انسانها در پذيرش اين افكار است . از نظر استاد شهيد وجود اختلاف در عقيده و ايده و روش بالعرض - نه بالذات - مطلوب است; زيرا تا جنگ عقايد در كار نباشد و ايدهها و روشهاى مخالف، افراد را به سوى خود نخواند، نه حقيقت ايمان و مسائلى كه بايد به آنها ايمان آورد، روشن مىگردد و نه سير روحى بشر به سوى حقايق ايمانى صورت مىپذيرد .   (30)   4 . دولت اسلامى در عين اينكه بايد آزادى مخالف و عرضه انديشههاى ديگر را تضمين كند، موظف به تبيين حق و دفاع عقلانى و منطقى از حق است .   5 . آزادى مخالف در چارچوب قانون مقبول جامعه است و هيچ مخالفى حق ندارد خارج از چارچوب قانون و با توسل به دروغ، جعل، تحريف و ... به مخالفت و تبليغ ايده مخالف بپردازد و اگر در چارچوب موازين قانونى خارج شوند و به دروغ و جعل و تحريف و ... متوسل گردند، دولت موظف به جلوگيرى و تنبيه آنان است .   لائيكها براى آزادى مخالف حد و حصرى نمىپذيرند و دولت را مجاز به دفاع از عقيدهاى - حتى اگر مقبول اكثريتباشد - نمىدانند و بىطرفى دولت را مىخواهند .   در فضاى امروز جامعه اسلامى نيز آزادى مخالف از طرف افراد و گروههايى تبليغ مىشود كه بعضى مانند شهيد مطهرى با تكيه بر مبانى مذكور به آزادى مخالف قائلند و اين آزادى را در چارچوب قوانين اسلام و قانونهاى مصوب جامعه و در چارچوب ارزشهاى اخلاقى - اسلامى - انسانى مىپذيرند ولى گروههايى نيز متاسفانه اين آزادى را بدون قيد و شرط مىخواهند .   1) محقق حوزه . 2) «مردمسالارى» اصطلاحى است كه بعد از انقلاب اسلامى و به خصوص در سالهاى اخير، وارد ادبيات فارسى شده و در كتب فرهنگ لغت اين واژه ثبت نشده است . تعريف ارائه شده در اين مقاله توسط نويسنده با توجه به نوشتههاى محققين در اين زمينه ارائه شده است . 3) در باره دموكراسى، رابرت دال، ترجمه حسن فشاركى، ص4، شيرازه تهران، 1378 4) همان، صص49 - 48 5) تلويزيون خطرى براى دموكراسى، كارل پوپر - جان كندرى، ترجمه دكتر شهيدى مؤدب، ص27، انتشارات اطلاعات . 6) خرد در سياست، مجموعه مقالات، جمعآورى و ترجمه از عزتالله فولادوند، ص362، طرح نو، تهران، . 7) همان، ص369 8) مبانى نظرى غرب مدرن، شهريار زرشناس، ص121، كتاب صبح، تهران، 1381 9) همان، ص127 10) پيرامون انقلاب اسلامى، ص80، انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1370 11) همان، ص83 12) همان، ص104 13) همان، صص103 - 100 14) همان، ص86 15) همان، ص85 16) صحيفه نور، ج8، ص247 17) سيرى در نهجالبلاغه، ص85، صدرا، تهران، 1361 18) يادداشتها، ج3، صص 288 - 287، تهران، صدرا، 1379 19) پيرامون انقلاب اسلامى، ص85 . تهران، صدرا . 20) همان، ص86 21) سيرى در نهجالبلاغه، ص89، تهران، صدرا، 1361 22) همان، ص84 23) پيرامون انقلاب اسلامى، صص11 و 12 24) آزادى از نگاه استاد مطهرى، گردآورى حسين يزدىص260، تهران، صدرا، 1379 25) پيرامون جمهورى اسلامى، صص121 و 122، صدرا، تهران، 1364 26) آزادى از نگاه استاد، ص261 27) پيرامون انقلاب اسلامى، ص77 28) ر . ك، تاريخ طبرى، ج5، ص73، اعلمى، بيروت . 29) جاذبه و دافعه امام على7، صص144 - 131، تهران، صدرا . 30) يادداشتهاى استاد مطهرى، ج1، صص82 و 83
 لطفا منتظر باشید ...
        لطفا منتظر باشید ...
     
                     
                
                