انقلاب اسلامی و مفهوم توسعه ی فرهنگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انقلاب اسلامی و مفهوم توسعه ی فرهنگی - نسخه متنی

محمدرحیم عیوضی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انقلاب اسلامى و مفهوم توسعه‏ى فرهنگى

دكتر محمدرحيم عيوضى (1)

چكيده

در اين نوشتار مفهوم فرهنگ به طور عام، و بررسى معناى آن در جوامع مختلف اعم از سرمايه‏دارى و ماركسيست و... تبيين شده است. نويسنده بر آن است تا با ارزيابى توسعه‏ى فرهنگى در نظام جمهورى اسلامى ايران، تأثير انقلاب را بر مفاهيم عمده‏ى فرهنگ‏ساز مورد بررسى قرار دهد. وى در اين تحليل فرهنگ را مهم‏ترين ويژگى تمايز حيات انسانى از غيرانسانى معرفى مى‏نمايد كه داراى عناصرى چون؛ هنجارها، باورها و ارزشها مى‏باشد.

نويسنده در بخشى از مقاله ابعاد توسعه‏ى فرهنگى را باورهاى مذهبى ـ دينى، آموزشى و برنامه‏ريزى، فناورى صنعتى و وسايل ارتباط جمعى، معرفى نموده و به‏طور ويژه به نقش دين به عنوان اهرمى قدرتمند اشاره داشته و آن را مانعى بر سر راه خودكامگى و تضييع حقوق محرومان قلمداد كرده است و بدين ترتيب؛ جامعه‏ى دينى پس از پيروزى انقلاب اسلامى را جامعه‏اى موفق در اين نوع از فرهنگ سازى برشمرده است.

نگارنده؛ فرهنگ جامعه‏ى اسلامى را فرهنگ برابرى و برادرى در دنيا معرفى نموده و انقلاب اسلامى ايران را انقلابى فرهنگى در حيطه‏ى جغرافياى جهان اسلام مى‏داند كه سنگ بناى تحولات فرهنگى گسترده‏اى را در جامعه‏ى ايران بنا نهاده است. در پايان، نويسنده از جهان‏بينى، اصول و ويژگى‏هاى فرهنگ اسلامى سخن به ميان آورده و شاخص‏هاى مهم در اين نوع فرهنگ را برشمرده و با تأكيد بر نظريه‏هاى صاحب‏نظران در سراسر دنيا مسايلى را در اين مقوله بيان داشته، كه حايز توجه و اهتمام است.

توسعه‏ى فرهنگى از دو مفهوم «توسعه» و «فرهنگ» تركيب يافته است. در توضيح اين مفهوم، تعاريف متعددى در حوزه‏هاى جامعه‏شناسى، اقتصاد و روانشناسى از سوى محققان ارائه گرديده، كه به منظور تعريف عملياتى هر يك، برداشت نگارنده به اختصار بيان خواهد شد.

مهمترين ويژگى تمايزبخش حيات انسانى از حيات غيرانسانى فرهنگ است، كه داراى عناصرى همچون: هنجارها، باورها و ارزشها مى‏باشد. واژه‏ى فرهنگ در زبان فارسى از واژه‏هاى بسيار كهن است كه نه تنها در نخستين متن‏هاى نثر فارسى درى ؛ بلكه در نوشته‏هاى بازمانده از زمان پهلوى نيز به چشم مى‏خورد. از نظر لغوى، اغلب فرهنگ را به معنى عقل و دانش به كار برده‏اند؛ اما به معانى مختلف ديگرى نيز آمده است. كه از آن جمله مى‏توان به نيكويى تربيت و پرورش، بزرگى و عظمت، فضيلت و كار، شكوهمندى، حكمت، هنر، معرفت و علم فقه اشاره كرد. اين معنا كه شايد در تعريف تايلرى براى نخستين بار مطرح شده است؛ فرهنگ را اين‏گونه تعريف كرد؛ «فرهنگ كليت درهم تافته‏اى است شامل؛ دانش، دين، هنر، قانون اخلاقيات و هرگونه توانايى و عادتى كه آدمى همچون عضوى از جامعه به دست مى‏آورد» (2) .

همان‏گونه كه ذكر شد در مورد تعريف فرهنگ نظرات مختلفى اظهار گرديده و بنا به هدفهاى مورد نظر، تعاريف گوناگونى ارائه شده است. در اين تعاريف، فرهنگ از دوبعد متمايز مورد توجه قرار گرفته است:

الف : به عنوان واقعيتى عينى نظير؛ آثارى كه تحقق پذيرفته است و يا هر آنچه به عنوان حاصل يا نتيجه‏اى كسب مى‏گردد. يعنى؛ فرهنگ مجموعه‏ى رفتارهاى اكتسابى است.

ب : به عنوان واقعيتى كه انسانها با آن زندگى مى‏كنند، مشاركت در سلسله امورى مستمر و با تحرك، هيأتى پرتحرك و متشكل از ارزشها. (3)

اركان اين تعاريف مشخص مى‏سازد كه در تغييرات اجتماعى، فرهنگ به عنوان كليدى‏ترين عنصر، قابل توجه و حايز اهميت است. در اين خصوص توسعه‏ى فرهنگى يكى از مباحث بحث‏برانگيز است، كه بسيارى از نظريه‏هاى تغييرات اجتماعى از آن به عنوان نقطه‏ى شروع توسعه و دگرگونى اجتماعى ياد مى‏كنند. با توجه به مفهوم توسعه در نظريه‏هاى تغييرات اجتماعى، اهميت طرح بحث توسعه‏ى فرهنگى بيشتر نمايان مى‏گردد؛ چرا كه توسعه به معنى رشد و ترقى و تكامل انسانها در همه‏ى ابعاد وجودى بشر است و تنها شاخصه‏اى مادى در آن ملاك و معيار نمى‏باشد؛ بلكه شاخصهاى غيرمادى حيات انسانى نيز در اين موضوع، از اولويت بالايى برخوردار است. به عنوان مثال؛ كاربرد ايدئولوژيك اين مفهوم كه در فرهنگ اسلامى، مى‏تواند عناصر متعددى را در بر داشته باشد، از شواهد اين مدّعاست.

بنابراين مفهوم شاخص‏هاى توسعه‏ى فرهنگى بر پايه‏ى مشاركت اجتماعى افراد به دو صورت تجلى مى‏يابد:

الف : افزايش شاخص‏هاى فرهنگى جامعه مانند؛ كتابخانه، مطبوعات، سينما، هنر و ورزش.

ب : مفهوم روش توسعه كه مى‏تواند به سازندگى مدل ايده‏آلى منجر شود تا انبساط فكرى و توانايى يك جامعه و ارزش‏هاى خاص و مطلوب را به عنوان كليدهاى تحولات اجتماعى تعيين نمايد ـ كه البته ارزش‏هاى به دست آمده از اين وضعيت ريشه در جهان بينى‏الهى دارد، همان‏گونه كه «ماكس وبر» در كتاب «اخلاق پروتستان و روح سرمايه‏دارى» ضمن اشاره به اين امر، ريشه‏ى مفاهيم بنيادى توسعه‏ى فرهنگى غرب را، در اسلام و مسيحيت مى‏داند. (4)

بنابراين، اگر بپذيريم فرهنگ عبارت است از مجموعه ارزش‏ها و عواملى مشترك كه به عنوان ميراثى، از يك نسل به نسل ديگر مى‏رسد و كليت پيچيده‏اى كه اجزاى آن علم، ايمان، اعتقادات، باورها و آداب و رسوم مى‏باشد و نيز توسعه را تغيير جامعه در راستاى يك تصوير آرمانى با تأكيد بر مسايل انسانى و اقتصادى بدانيم، ابعاد توسعه‏ى فرهنگى عبارت خواهد بود از:

الف ـ باورهاى مذهبى ـ دينى.

ب ـ آموزش و برنامه‏ريزى.

ج ـ تكنولوژى و فناورى صنعتى.

د ـ وسايل ارتباط جمعى.

دين اهرم قدرتمندى است كه مى‏تواند مانع از خودكامگى‏ها و تضييع حقوق محرومان گردد. در دين حقوق انسانى و بايد و نبايدهاى اخلاقى و ارزشى تعريف شده است، حدود را معين نموده و دقيقا شبيه يك برنامه‏ى نظام‏مند، رفتارها، كنش‏ها و واكنش‏هاى جامعه را تنظيم مى‏كند. از سويى ارزش‏ها و هنجارهاى جامعه زاييده و مولود باورهاى مذهبى است؛ چرا كه يكى از عناصر مهم و اساسى فرهنگ، عنصر معنويت است كه به باورها و اعتقادات دينى مردم مربوط مى‏باشد و به مثابه‏ى كاراترين و مؤثرترين بعد تعريف توسعه‏ى فرهنگى است. در دوران رشد اسلام و توسعه‏ى ابعاد معنوى آن جهان اسلام شاهد شكوفايى و توسعه در همه‏ى ابعاد جامعه بود، منظومه‏ى فرهنگى جهان اسلام در دوران شكوفايى در كامل‏ترين شكل تاريخ خود توسعه يافت.

علم اندوزى، حمايت از محرومان، شهرسازى، عدالت خواهى، قانون‏مدارى و... ملهم از ارزش‏ها و باورهاى دينى اسلام است. اغلب متفكران غربى نيز بر اثرات معنوى دين بر توسعه‏ى فرهنگى، تأكيد داشته‏اند. ماكس وبر معتقد بود كه پتانسيل‏هاى دينى براى ارائه‏ى يك منظومه فرهنگى براى بشريت در دين اسلام وجود دارد، اما قبل از اينكه به تحليل جامعى برسد، از دنيا رفت. اميل دوركهايم و ديگران نيز در تأثير باورها و ارزش‏هاى دينى در شكل‏گيرى انسجام اجتماعى و توسعه‏ى فرهنگى جوامع اشارات مهمى ابراز داشتند كه محتواى همه‏ى اين نگرش‏ها بر اين مقاله تأكيد دارد كه تحولات فرهنگى از ارزش‏هاى دين ناشى گرديده است و همان باورهاى مذهبى است كه در نقش كاتاليزور عمل مى‏كند.

اهداف توسعه‏ى فرهنگى كه اركان اصلى آن عبارت است از:

ـ توجه به ابعاد نيازهاى فرهنگى توسعه؛

ـ همگانى كردن فرهنگ ؛

ـ ضرورت سياستگذارى فرهنگى؛

در چارچوب آموزه‏هاى دينى، در جهت كسب كمالات انسانى، به نوع بشر يارى مى‏رساند و جوامع را در مسير رشد اصالت‏ها، خلاقيت‏ها و فضيلت‏هاى اجتماعى و بازآفرينى فرهنگ مستعد و سودمند يارى مى‏نمايد.

انقلاب اسلامى ايران، به مثابه‏ى يك انقلاب فرهنگى در حطيه‏ى جغرافيايى جهان اسلام سنگ بناى تحولات فرهنگى گسترده‏اى را در جامعه‏ى ايران بنا نهاده و در راستاى مهمترين هدف توسعه‏ى فرهنگى كه رسيدن به جامعه‏ى سالم و بسترسازى براى پويايى و نوزايى عناصر انسان‏ساز مى‏باشد، اقدام نمود و بسيارى از مؤلفه‏هاى بازدارنده‏ى فرهنگى مانند؛ تقديرگرايى، آنى ديدن منافع خود و مقاومت‏هاى منفى فرهنگى ـ كه عوامل توسعه نيافتگى فرهنگى محسوب مى‏شوند ـ را، اصلاح نمود. در اصل شعارهاى فرهنگى انقلاب اسلامى بر پايه‏ى آن دسته از ارزش‏هاى فرهنگى بنا گرديد كه خواهان توسعه‏ى فرهنگى، معنويت‏گرايى و... مى‏باشد.

تحليل فرايند توسعه‏ى فرهنگى در انقلاب اسلامى و ماهيت اصلى آن آشنايى با جهان‏بينى، اصول و ويژگى‏هاى فرهنگ اسلامى به عنوان فرهنگ تأثيرگذار بر روند مبارزه، پيروزى و تثبيت انقلاب اسلامى را مى‏طلبد كه به اختصار مورد اشاره قرار خواهد گرفت.

جهان‏بينى، اصول و ويژگى‏هاى فرهنگ اسلامى

اسلام طرز تفكر مخصوص به خود را دارد و به مسلمانان، جهان‏بينى خاص خود را مى‏آموزد. تفاسير فرهنگ اسلامى در چارچوب اصول ذيل مى‏گنجد:

1. آفريدگار جهان: دين اسلام پيروان خود را در مقابل خداوند تسليم مى‏داند. زيرا خداوند مبدأ، خالق، حاكم، حافظ و غايت هستى است. اسلام به فضل همين تسليم، به صلح و سلام نيز دست مى‏يابد. فرهنگ اسلامى از اسلام نشأت پذيرفته است و اسلام چيزى نيست جز زندگى كردن مطابق با خواست و مشيت الله، براى دست يافتن به صلح و سلام در دنيا و سعادت آخرت. اين تصوير موحدانه و توحيدگرايانه، شامل كل تاريخ بشريت نيز مى‏شود.

2. جهان: براساس خداشناسى اسلامى، جهان مخلوق واحد و متصلى است كه سرشار از زيبايى است و با توجه به كمالات خداوند، نظم و هماهنگى در هر جاى آن حكومت مى‏كند و بدين سان نيز به سوى تكامل پيش مى‏رود و براساس حق و عدالت استوار شده است. (5) فرهنگ اسلامى قوانين طبيعت را قوانين مستقلى نمى‏داند كه هر يك به راه خود مى‏رود، آن چنان كه گويى جهان استقلال وجودى خاص خودش را دارد. اين قوانين بازتاب‏هاى حكمت الهى و نيز نتيجه‏ى مشيت او است.

3. جامعه: در اسلام جامعه از وجود انسان سرچشمه گرفته و براى رفاه و سعادت انسانها به وجود آمده است و به همين دليل، جامعه نه رنگ فردى دارد (اصالت فرد) و نه رنگ اجتماعى (اصالت جامعه). اسلام به تشكيل جامعه‏اى نظر دارد كه در آن روابط نزديك و صميمانه‏اى ميان اعضاى آن برقرار است. اين جامعه از يك سو، برپايه‏ى بندگى خداوند مبتنى است و از سويى بر پيوندهاى صميمانه و اخوت ميان همه‏ى اعضا.

4. انسان: انسان خليفه و كارگزار خداوند بر روى زمين، و عبد اوست. اين دو وجه با هم، فطرت يا طبيعت انسان را مى‏سازد. انسان در مقام «عبد» خداوند بايد مطيع خواست و مشيت او باشد و براى زندگى خويش و نحوه‏ى تحقق بخشيدن به خواست خداوند از جانب او هدايت شده و دستور بگيرد. انسان در كسب كمال، آزاد و مختار آفريده شده است و چنين نيست كه مانند فرشتگان در كمال خود مجبور باشد بلكه، انسان، تنها موجودى است كه هم مختار است كه راه راست را انتخاب نمايد و هم مى‏تواند از آن منحرف شود، اسلام انسان را مجموعه‏اى از تمايلات «جسمى و روحى» مى‏داند و اجازه نمى‏دهد به هيچ يك از آنها لطمه وارد شود.

5 . خانواده: اسلام بيش از هرچيز بر حفظ بنيان خانواده تأكيد دارد. منظور از خانواده، تلقى غربى آن نيست كه صرفا خانواده كوچك و هسته‏اى را در برداشته باشد،بلكه دودمان وسيع‏ترى را دربر مى‏گيرد كه شامل پدربزرگ‏ها، مادربزرگ‏ها، عمه، خاله، عمو و دايى و اولاد آنان نيز مى‏شود. حفظ روابط در درون چنين خانواده‏اى كه اصطلاحا «صله‏ى ارحام» ناميده شده است، حفظ روابط ميان همه‏ى كسانى است كه داراى پيوندهاى خونى و نسبى هستند. تأكيد بر اين امر به اندازه‏اى است كه ديدار با خويشاوندان و نزديك بودن به ايشان و حفظ روابط و پيوندهاى خانوادگى، يكى از تكاليف دينى هر زن و مرد مسلمان است.

تفاسير اسلام نسبت به مفاهيم مهم ديگر نيز بر تبيين هرچه بيشتر توجه فرهنگ اسلامى به يك جامعه‏ى سالم و پويا دلالت دارد. به عنوان مثال؛ «كار» در اسلام به اندازه‏اى مقدس است كه پيامبر دست كارگر را بلند مى‏كند و مى‏گويد: «اين دستى است كه آتش جهنم هيچ‏گاه آن را نمى‏سوزاند؛ اين دستى است كه خداوند و رسولش آن را دوست مى‏دارند.» اسلام «دنيا و آخرت» را در مقابل يكديگر قرار نمى‏دهد؛ دنيا و آخرت تناقضى با يكديگر ندارند بلكه؛ مكمل همديگر هستند. «لا تنس نصيبك من الدنيا» (6)

در حوزه‏هاى ديگرى همچون تعاليم اقتصادى و سياسى اسلام نيز چارچوب‏هايى ترسيم شده است كه منطبق با همين جهان‏بينى اسلامى است. تعاليم اقتصادى اسلام، با اخلاق پيوند دارد و بيش از هرچيزى بر «عدالت» تأكيد دارد؛ عدالت در ممانعت از انباشت بيش از حد ثروت به زيان طبقه يا گروه خاصى؛ عدالت در ايجاد رابطه ميان ثروت و كار و همچنين عدالت در استفاده از سرمايه و درآمد و عدم سوءاستفاده از آن.

فلسفه‏ى اقتصادى اسلام بر اهميت سعى، رد تن‏آسايى و تكليف دانستن تلاش در راه تأمين معاش خود و خانواده تأكيد دارد. از منابع حديثى و تفاسير قرآن استفاده مى‏شود كه تكليف تلاش معاش، همچون تكليف به اداى نمازهاى يوميه بر دوش فرد است. (7)

در حوزه سياست نيز برخى اصول سياسى را مى‏توان برشمرد كه بر تأكيد اسلام به اين حيطه، دلالت دارد. از جمله اينكه اولاً؛ حاكم واقعى جهان خداوند است و همه‏ى قدرت‏ها متعلق به اوست. ثانياً؛ پيامبر(ص) به عنوان نخستين بنيانگذار جامعه‏ى اسلامى و نخستين حاكم، سرمشق و الگويى براى نسل‏هاى بعدى در مسايل و موضوعات سياسى است. او نه تنها پيامبر و رهبر دينى جامعه‏ى بشرى است؛ بلكه از سلطه‏ى سياسى نيز برخوردار بوده است. در همين الگوى پيامبر و با توجه به ويژگى فرهنگ اسلام، قدرت سياسى و دين در اسلام، هرگز از يكديگر جدا نيست. سلطه‏ى سياسى در جامعه‏ى اسلامى هر شكلى به خود بگيرد، يك بعد مهم دينى نيز دارد. اصولى چون اصل شورا، اصل نفى استبداد، اصل فراموش نكردن تعاليم خداوند در باب عدل و قسط و... از جمله اصول سياسى فرهنگ اسلامى است.

برپايه‏ى فوق آن دسته اصول موفق فرهنگ اسلامى كه روند توسعه‏ى فرهنگى در جامعه‏ى اسلامى را رقم خواهد زد، به شرح ذيل است:

1ـ وحدت و يكپارچگى فرهنگ اسلامى؛

2ـ ابديت فرهنگ اسلامى؛

3ـ جامع الاطراف بودن؛

4ـ تحرك و سازندگى فرهنگ اسلامى.

اصول كلى حاكم بر فرهنگ اسلامى نشان مى‏دهد كه بين فرهنگ اسلامى با ساير فرهنگ‏هاى دينى تمايزهايى وجود دارد. نخستين تفاوت اين است كه اسلام دين توحيد است و فرهنگ آن نمودار تجلى اصل وحدت مى‏باشد. «فأينما تولوا فثم وجه الله.» (8) مميزه‏ى ديگر اين است كه اسلام وجود عنصر «معرفت» را اصل خدشه‏ناپذير مى‏داند. تكيه و تأكيد اسلام بر معرفت، تفكر و شناخت بيشتر از ساير اديان الهى مى‏باشد، مورد توجه بوده است. توصيه و تأكيدى كه در اسلام و قرآن به تفكر و تدبر و علم و استدلال و برهان شده است يكى از امتيازات مهم اسلام محسوب مى‏گردد. به نحوى كه اين عنصر تأثير عميق خود را بر فرهنگ و تمدن اسلامى گزارده است.

مميزه‏ى ديگر فرهنگ اسلامى اين است كه اسلام دين اعتدال است. يعنى؛ دينى است دور از هرگونه افراط و تفريط كه هر چيزى جاى شايسته و مناسب خود را دارد؛ به نحوى كه فرهنگ اسلامى نشان دهنده‏ى نظم و اعتدال نظام خلقت مى‏باشد.

مميزه‏ى ديگر فرهنگ اسلامى، عنصر «اجتماعى و سياسى بودن» آن مى‏باشد. يكى از اسرار گسترش اسلام در سراسر جهان وجود چنين خصيصه‏ى پويايى بوده است. اعتقاد يك مسلمان بر اين است كه بدون تأسيس حكومتى كه بتواند اسلام را از نظر اجتماعى مستقر و محقق كند، نمى‏تواند به آرمان عالى توحيدى نزديك شود.

مميزه‏ى ديگر فرهنگ اسلامى همان جهان برادرى تكامل اخلاق است. كه اين برادرى جهانى خود را براساس قانون اخلاقى فراگير و واحدى استوار ساخته است. (9)

گوستاولوبون در كتاب تمدن اسلام و غرب مى‏نويسد:

«اخلاق مسلمين صدر اسلام از اخلاق امتهاى روى زمين، خاصه ملتهاى نصرانى، به‏طور نمايانى بهتر و برتر بوده است. آنان در عدالت، ميانه روى مهربانى، گذشت و سهل‏انگارى نسبت به اقوام مغلوب و نيز در وفاى به عهد و بلندى همت، معروف و مشهور بودند و رفتارشان با ديگر ملت‏هاى اروپايى به ويژه آنهايى كه در زمان جنگ‏هاى صليبى بوده‏اند، متفاوت است.» (10)

مميزه‏ى ديگر اسلام و فرهنگ آن تاريخى بودن آن است. اسلام در شرايط شفاف و روشن تاريخى ظهور كرد. تاريخ نزول تمامى آيات و سوره‏هاى قرآن و حتى شرايط خاص نزول آيات دقيقاً آشكار است. زندگى و كارهاى روزانه‏ى پيامبر(ص) لااقل بعد از بعثت كاملاً روشن است. سيره و سنت پيامبر كه دومين منبع فرهنگ اسلامى است از لحاظ تاريخى واضح و بدون ابهام است.

نتيجه‏ى اين مباحث بدين قرار است كه؛ اولاً؛ آشنايى با فرهنگ اسلامى، اصول و ويژگى‏هاى آن نشانگر اين موضوع است كه اين انقلاب ـ به منزله‏ى انقلابى فرهنگى ـ در چارچوب اصول و ويژگى‏هاى موجود در فرهنگ اسلامى، روند توسعه‏ى فرهنگى را پيمود و شكل‏گيرى انقلاب اسلامى و دستاوردهاى معنوى آن تجلى فرهنگ اسلامى بوده است.

ثانياً؛ با تأكيد بر مطالب فوق، فرهنگ اسلامى عبارت است از: مجموع اعتقادات، انديشه‏ها، اخلاقيات، ارزش‏ها، الگوهاى رفتارى، سنن، آداب و رسوم و عادت‏هايى كه ريشه در قرآن و سنت پيامبر و پيروان راستين آنها دارد.

بنابراين، ضرورى است تا در چارچوب مدل فرهنگى بيان شده، روند توسعه‏ى فرهنگى در انقلاب اسلامى را تجزيه و تحليل نموده و به كسب موفقيت‏هاى انقلاب ـ در حوزه‏هاى فرهنگى ـ اشاره داشت.

انقلاب اسلامى و توسعه‏ى فرهنگى

بنا به اعتراف اكثر نويسندگان بيگانه، ايدئولوژى اسلامى و يا به طور جامع‏تر فرهنگ سياسى كه در بطن فرهنگ گسترده‏تر اسلامى مى‏باشد، عامل اصلى پيروزى نهضت اسلامى، نه تنها عليه شاه، بلكه عليه متحدان ائتلافى عليه انقلاب اسلامى بود. بنابراين طبيعى است كه فرهنگ اسلامى به عنوان يك مسأله‏ى محورى در انقلاب اسلامى مطرح باشد. از طرف ديگر انقلاب اسلامى با توجه به تأثير زيربنايى اصول فكرى در موفقيت هر اقدامى، علاوه بر بذل توجه به احياى ارزش‏هاى اسلامى در ابعاد سياسى، اقتصادى و اجتماعى، بر فرهنگ جامعه و اصلاح آن و توسعه‏ى فرهنگى به مثابه‏ى يك اصل ضرورى احياى جوامع ايستا تكيه داشته است. لذا اولين طليعه‏ى توسعه‏ى فرهنگى، در انقلاب اسلامى و نيز در روند پيروزى و تكامل اين انقلاب به چشم مى‏خورد. انقلاب ايران تنها انقلابى بود كه اصولاً با برخوردهاى فرهنگى و سياسى ـ و نه از راه درگيرى مسلحانه ـ عليه رژيمى صورت گرفت، كه از يك هژمونى فرهنگى و ايدئولوژيكى بهره نداشت. لذا روند توسعه‏ى فرهنگى از طريق زمينه‏سازى فرهنگى براى پيروزى انقلاب اسلامى از همان اوايل دوران مبارزه آغاز شد. اين امر مستلزم اين بود كه برداشت‏هاى جديد اجتماعى و سياسى، از فرهنگ اسلامى صورت بگيرد؛ واقعه‏اى كه اوايل دهه‏ى 1330 هجرى شمسى تحقق يافت. در اوايل اين دهه كوششهاى پراكنده‏اى براى گنجاندن برداشت‏هاى اجتماعى و سياسى جديد در شرع اسلام صورت گرفت. تحول فرهنگى در ايران نتيجه‏ى ظهور مكاتب سياسى سكولار (ماركسيسم يا ليبراليسم، ناسيوناليسم) و نيز نفوذ فزاينده‏ى غرب در ايران، پس از كودتاى 28 مرداد 1332 بود. پس از مرگ آيت‏الله بروجردى شرايط براى اين مقصود مهياتر گرديد. گروهى از دانشمندان و علماى اصلاح‏طلب و سياستمدار شيعه فرصت را مغتنم شمرده و استدلالات اصلاح‏گرايانه‏ى خود را با شرايط دگرگون شونده‏ى ايران تطبيق دادند؛ تلاش اين گروه توسعه‏ى و اعتلاى فرهنگ اسلامى و توانمندى آن در انجام اصلاحات سياسى ـ اجتماعى معطوف بود. بسيارى از بحثهايى كه در اين دوران توسط آنان و از جمله توسط شهيد مطهرى در سلسله جلسات سخنرانى مطرح مى‏شد، بر موضوع حكومت در اسلام، توجه به اسلام به عنوان مدلى جامع از شكل زندگى، ضرورت تحولات اساسى در سطوح مختلف اجتماعى، هدايت جوانان و تأكيد بر عمل جمعى و تلاش براى تدوين تعبير سياسى ـ ايدئولوژيكى اسلام. و ضرورت احياى تفكر دينى تأكيد داشت.

پس از انقلاب اسلامى، نظام تازه شكل گرفته از مكتب اسلام، فرهنگ شيعى را ـ در راستاى تكامل خويش با فرهنگ سياسى منسجم و نهادينه شده‏اى ايجاد نمود. انقلاب اسلامى به سوى تجديد سازمان اساسى جامعه‏ى ايران پيش رفت و بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت سياسى توسط روحانيت تفسيرهاى جديدى از سيستم سياسى، زندگى اجتماعى، ايدئولوژى و فرهنگ ارائه نمود. جمهورى اسلامى با به دست گرفتن موقعيت مسلط در كنترل دولت، تحول فرهنگى را به صورت خيلى جدى پى‏گيرى كرده و كوشيد تا فرهنگى سياسى ـ اسلامى را نهادينه سازد. بنابراين، اين انقلاب مفاهيم جديدى مانند؛ طاغوت، مستضعفين، شهادت، رفتارهاى سياسى جديد (تظاهرات، سوزاندن پرچم آمريكا، نماز جمعه) و سازمان‏هاى سياسى جديد (كميته، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى،...) قوانين جديد اخلاقى، سياسى، تفريحات، شعارها و زبان جديد سياسى، مرگ بر آمريكا، جنگ جنگ تا پيروزى، دموكراتيك و ملى هر دو فريب توده‏ها، دشمنان جديد ملى مخصوصا آمريكا و اسراييل و بالاخره ارزش‏هاى جديد سياسى مخصوصا استقلال، مردم‏سالارى، اعتراض عليه غرب‏گرايى و ايده‏ى دولت اسلامى را مطرح كرد.

ابزارهاى جمهورى اسلامى براى جايگزين كردن فرهنگ سياسى اسلامى عبارت است از: رسانه‏هاى جمعى، تعليم و تربيت، مساجد، خانواده، نهادهاى اسلامى و انقلابى مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، بسيج، مؤسسات خيريه مانند بنياد شهيد، بنياد مستضعفان، نماز جمعه، انجمن‏هاى اسلامى در مكان‏هاى كارگرى و غيره.

از طرف ديگر، در نوشته‏ها نيز سعى شد كه رابطه‏ى دين و دولت مدنظر قرار گرفته شود. از آن جمله است، نوشته‏هاى تاريخى. از برجسته‏ترين ويژگى‏هاى تحليل تاريخى در ايران پس از انقلاب، ارائه‏ى ديدگاه رابطه‏ى دين و دولت در هر مقطع تاريخى است. هدف اصلى در اين نوع نوشته‏ها تئوريزه كردن تاريخ برمبناى نحوه‏ى تفكر دينى هر دوره و ارتباط آن تفكر با مسأله‏ى دولت و حكومت بوده است. توجه به عامل دين و تفكر دينى در تاريخ نويسى ايران پس از انقلاب، شاخص‏ترين ويژگى به شمار مى‏آيد. از جمله آثار تاريخى ـ ايدئولوژيك پس از انقلاب اسلامى، آثارى است كه توسط متفكران مسلمان منتشر شده است. در اين آثار تلاش بر اين است كه نشان داده شود، اسلام مكتبى است همه جانبه كه كليه‏ى عرصه‏هاى حيات اجتماعى اعم از سياسى، اقتصادى و فرهنگى را دربر مى‏گيردو براى شكل حكومت و روابط با انسان‏ها، الگوها و نمونه‏هايى دارد. بنابراين، بررسى سير تكوينى پيروزى انقلاب اسلامى نشان مى‏دهد كه يكى از ويژگى‏هاى اساسى آن، جنبه‏ى فرهنگى و دينى آن بوده است. اگرچه تمامى انقلابها اهداف فرهنگى خاصى را تعقيب مى‏كنند، اما در انقلاب اسلامى، بيشترين شعارها و اهداف متوجه‏ى ابعاد فرهنگى بوده است. مقايسه‏ى نيروهاى انقلاب، رهبرى آن، شعارها و انگيزه‏هاى مردم با ديگر انقلاب‏ها، به وضوح اين تفاوت را نشان مى‏دهد. مطالعه و تحقيق در بيانات، اعلاميه‏ها و كتب حضرت امام خمينى(ره) در طول چهل سال قبل از پيروزى انقلاب، اهميت، حساسيت و ضرورت توجه بسيار به اين موضوع را به خوبى بيان مى‏دارد. به عنوان مثال؛ امام در تاريخ ششم ارديبهشت سال 1350، در پاسخ به نامه‏ى دانشجويان مسلمان مقيم اروپا مرقوم فرموده‏اند: «راه اصلاح يك مملكتى، فرهنگ آن مملكت است، اصلاح بايد از فرهنگ شروع شود، دست استعمار توى فرهنگ ما كارهاى بزرگ مى‏كند، نمى‏گذارد جوان‏هاى ما مستقل بار بيايند... نمى‏گذارند در دانشگاهها جوان‏هاى ما درست رشد بكنند، اينها را از بچگى يك طورى مى‏كنند كه وقتى بزرگ شدند، اسلام هيچ و آنها همه چيز، اگر فرهنگ درست بشود يك مملكت اصلاح مى‏شود. شما يك فرهنگ مستقل درست كنيد يا بدهيد ما درست كنيم...» (11)

جمهورى اسلامى نيز كه مولود انقلاب اسلامى است، چه به لحاظ مسئوليت اعتقادى و شرعى و چه از نظر وظيفه‏ى انقلابى و سياسى خود، مى‏بايست در جهت مبارزه‏اى بى‏امان و همه جانبه با تمامى زمينه‏ها و مظاهر سلطه‏ى فرهنگى و فرهنگ سلطه در داخل و خارج از كشور، تلاشى بى‏وقفه داشته باشد.

لذا براى اولين بار در جمهورى اسلامى ايران بود كه مسأله‏ى استقلال فرهنگى به شكلى جدى و اساسى مطرح شد. هدف اين است كه ساير فرهنگ‏ها كنار گذاشته شده و فرهنگ اسلامى بر تمام شؤون مملكت حاكم گردد. در اين زمينه امام خمينى مى‏فرمايند: «... در هر صورت آن چيزى كه وظيفه‏ى ما مسلمين هست، وظيفه‏ى علماى اسلام است، وظيفه‏ى دانشمندان مسلمين است، وظيفه‏ى نويسندگان و گويندگان در اين طبقات مسلمين است. اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامى كه ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غنى داريم، فرهنگ ما طورى بوده است كه فرهنگ صادر شده است به خارج كه آنها گرفتند از ما، كتبى كه در ايران يا در ممالك اسلامى نوشته شده است، كتبى بوده است كه آنها را گرفتند و از آن استفاده كردند....» (12)

«.... انقلاب ما معجزه بود. از اين بچه‏هاى اين‏قدر كوچك تا پيرمردهايى كه در بيمارستانها خوابيده بودند، يك صدا براى اسلام فرياد زدند. اين يك اعجازى بود كه در ايران واقع شد و همين بود كه پيروز كرد اينها را بر يك همچون قدرت‏هايى كه تخيّل اين در ذهن كسى در عالم پيدا نمى‏شد...» (13)

توجه به فرهنگ اسلامى از ابتداى شكل‏گيرى نهضت اسلامى در بين رهبران آن وجود داشته و توسل به همين فرهنگ اسلامى، باعث شكل‏گيرى نهضت اسلامى، پيروزى انقلاب اسلامى و تداوم نظام جمهورى اسلامى گرديده است.

آنچه كه بيش از همه نياز به بررسى دارد، اهميت فرهنگ اسلامى پس از انقلاب اسلامى است. در اين زمينه امام خمينى ـ بنيانگذار جمهورى اسلامى، همواره بر گسترش فرهنگ اسلامى مخصوصا در عرصه‏ى آموزش و پرورش تأكيد كرده‏اند. در اين بخش به پاره‏اى از بيانات رهبر فقيد جمهورى اسلامى راجع به اين موضوع اشاره مى‏گردد: (14)

«آن چيزى كه ملت‏ها را مى‏سازد، فرهنگ صحيح است. آن چيزى كه دانشگاه را بارور مى‏كند و براى ملت و كشور مفيد است، آنچيز محتواى دانشگاه است، نه درس. آموزش وقتى مفيد خواهد بود كه تزكيه باشد، كه تربيت روحى و اخلاقى در آن باشد. تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است. علماى اخلاق، بايد براى تربيت اخلاقى هم در دانشگاه و هم در مدارس و هم در همه جا حضور داشته باشند. توجه دانشجويان به مسايل اسلامى دانشگاه، از امور بسيار با اهميت و ارزشمند و در عين حال بسيار با مسئوليت است. آزادى تنها سعادت نيست. استقلال تنها سعادت ملت نيست، ماديت تنها سعادت ملت نيست، اينها در پناه معنويات سعادتمندند. علم تنها فايده ندارد، علم با معنويات علم است. ادب تنها فايده ندارد، ادب با معنويات است كه تمام سعادت بشر را بيمه مى‏كند. درس بخوانيد به اسم ربّ، تبليغ كنيم به اسم ربّ، گوش كنيد به اسم ربّ، صحبت كنيد به اسم ربّ، دانشگاه كه مغز متفكر يك ملت است، وقتى مى‏تواند از وابستگى‏ها به شرق و غرب رهايى پيدا كند كه فرم اسلامى پيدا كند. ما مى‏خواهيم دانشگاهى داشته باشيم و يك كشورى داشته باشيم كه اين وابستگى مغزى ما را كه مقدم بر همه‏ى وابستگى‏ها و خطرناك‏تر از همه‏ى وابستگى‏هاست، نجات دهد.

تخصصى كه ما را به دامن آمريكا بكشد يا انگلستان يا به دامن شوروى بكشد يا چنين، اين تخصص، تخصص مملكت است نه سازنده.

دانشگاه پيوند خودش را با فيضيه محكم كند و فيضيه محكم كند پيوستگى خودش را با دانشگاه لزوم ورود افراد اسلامى در دانشگاه از مسايل اساسى است.»

فرهنگ اسلامى و آموزش و پرورش در نظام جمهورى اسلامى

نقطه‏ى تمركز نظريه‏ى نوسازى

تحولات اجتماعى، از سازمان‏هاى ساده به سازمان‏هاى پيچيده‏تر سرايت مى‏كند. نظريه‏هاى نوسازى، آموزش را نهادى كليدى در نظام اجتماعى مى‏دانند كه روند اجتماعى شدن ـ كه شامل رشد مهارت‏هاى شغلى، هنجارها ناسيوناليسم، همگرايى و فراگيرى زبان و فرهنگ مسلّط است ـ را تسريع مى‏كند. «والترز و هوگولت» بر اهميت سيستم نظام غيردينى آموزش عمومى در رشد، نوسازى، نوآورى و انتشار ارزش‏هاى مدرن در جوامع سنتى تأكيد مى‏ورزند. به نظر «والرشتاين» آموزش نهادى بنيادى است كه مى‏تواند اتفاق نظر درخصوص توسعه‏ى سرمايه‏دارى را در كشورهاى جهان سوم، به ويژه در حيطه‏هاى فرهنگى و فنى افزايش دهد. «كوئينس» استدلال مى‏كند كه كشورهاى جهان سوم بايد نظام آموزشى خود را مطابق الگوى غرب تنظيم كنند تا نوسازى تحصيل گردد.

به رغم اظهارات والرشتاين در خصوص ملت‏هاى درحال توسعه، ايران حركت به سمت الگوهاى نظام سرمايه‏دارى را تعقيب نكرده و نظام آموزشى خود را مطابق ارزش‏هاى اسلامى اصلاح نموده است. دولت ايران بر بازگشت به ارزش‏هاى مذهبى سنتى تأكيد كرده و ارزش‏هاى غرب سرمايه‏دارى يا آنچه را عام‏گرايى مى‏خواند، نفى مى‏كند.

پس از انقلاب، ايران راه خود را از جوامع غربى جدا كرده است. (15)

تحليل و بررسى تغييرات آموزشى در ايران بعد از انقلاب نشانگر وجود ضعفهايى در نظريه‏هاى مربوط به نوسازى و توسعه است. سيطره‏ى اسلام شيعى نشان دهنده‏ى آن است؛ كه حركت جوامع به سوى نوع خاصى از توسعه يافتگى، امرى اجتناب‏ناپذير و جبرى نيست.

نظام آموزشى ايران در دوره‏ى پس از انقلاب، بازتابى از جمهورى اسلامى است. دوره‏هاى آموزشى در تمام سطوح چنان برنامه‏ريزى شده است كه با ارزش‏هاى اسلامى هماهنگى داشته باشد. دانشكده‏ها از بسيارى ارزش‏هاى غربى پاكسازى مى‏شوند و مسئولان آموزش اسلامى، نفوذ غرب و دخالت پيشين آمريكا را نفى مى‏كنند. رهبران دولت اسلامى، آموزش به سبك غرب را نه تنها يك راه حل نمى‏دانند بلكه آن را يكى از مشكلات آموزش كشور تلقى مى‏كنند. ايران تلاش دارد تا مشكلات ايدئولوژيك را، بارهانيدن نظام آموزشى از غرب‏زدگى‏هاى گذشته حل كند. جمهورى اسلامى از همان شروع انقلاب با پشتوانه رهبرى امام خمينى(ره) انقلاب فرهنگى را به وجود آورد و راه توسعه‏ى فرهنگى را در محيط‏هاى دانشگاهى كشور. انقلاب فرهنگى بر اين پيش فرض استوار بود كه نظام آموزشى ايران، غرب زده است. روحانيون استدلال مى‏كردند كه موضوعات مورد تدريس، فاقد مبانى اسلامى بوده و يا حتى در اصول، روش و روند ضد اسلامى است. بلافاصله پس از انقلاب، تلاش‏هاى بنيادين در مقابله با غرب‏زدگى از طريق ضد سكولار كردن مدارس آغاز شد. چنانچه به سرعت در اواخر سال 1358 براى مدارس ابتدايى و دوره‏هاى راهنمايى، متون درسى تازه‏اى كه جهت‏گيرى اسلامى داشت، نگاشته شد. امام خمينى قصد داشتند كه تمام نفوذ فرهنگى غرب را از نهادهاى آموزشى ايران بزدايد.

در مجموع انقلاب اسلامى به لحاظ ماهيت فرهنگى در جهت توسعه‏ى فرهنگى مبتنى بر ارزش‏هاى اسلامى، گام‏هاى اوليه را پس از پيروزى انقلاب برداشت. طرح استراتژى فرهنگى انقلاب و تقويت روند فرهنگ‏پذيرى از همان ابتدا موجب اقبال عمومى گرديد و تحولات اساسى را نويد داد. گرايش عمومى مردم به خاستگاه فرهنگى انقلاب، ضرورت هرچه بيشتر تدوين يك استراتژى كلان فرهنگى را روشن ساخت. كه اميد است اين مهم با تلاشى جدى و فراگير بارور شود. از سويى مؤلفه‏هاى عمده‏ى توسعه‏ى فرهنگى در روند انقلاب اسلامى پرورش يافته است، پس استراتژى مورد نظر مى‏تواند، اين حركت را تداوم بخشد.



1. عضو هيئت علمى دانشگاه بين‏المللى امام خمينى(ره)

2. آشورى، داريوش، تعريفها و مفهوم فرهنگ، (تهران: مركز اسناد فرهنگى آيت، 1357)،ص 71 ـ 32 .

3. بيرو، آلن. فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، (تهران: نشر كيهان، چاپ دوم، 1370)، ص 79.

4. وبر، ماكس. اخلاق پروتستان و روح سرمايه‏دارى، ترجمه عبدالمعبود انصارى، (تهران: انتشارات سمت، 1376)، ص 30.

5. صدر، موسى. اسلام و فرهنگ قرن بيستم، ترجمه على حجتى كرمانى، (تهران: مشعل آزادى، چاپ سوم، 1354)، ص 49 ـ 48.

6. سوره‏ى قصص، آيه‏ى 77.

7. نصر، سيدحسين. جوان مسلمان و دنياى متجدد، ترجمه مرتضى اسعدى، (تهران: طرح نو، 1373)، ص 89 ـ 84 .

8. سوره‏ى بقره، آيه‏ى 115.

9. جندى، انور. اسلام و جهان معاصر، ترجمه حميد رضا آژير، (مشهد: آستان قدس رضوى، 1371)، ص 12.

10. «ميزگرد فرهنگ و تمدن اسلامى»، نامه فرهنگ، شماره 12، زمستان 1372، ص 24.

11. پژوهنده، محمدحسين. تقابل فرهنگ‏ها و تهاجم فرهنگى، انديشه حوزه، (تهران، 1375، شماره 4)، ص 91.

12. قسمتى از بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان شيعيان جنوب لبنان در تاريخ 31/2/1358. صحيفه نور، جلد ششم، ص 208.

13. همان.

14. مقبل، عباس. «نگرش امام خمينى در مورد نظام آموزش و پرورش»، دانش مديريت، شماره 32 و 31، (زمستان 1374 و بهار 1375)، ص 8 ـ 7.

15. روبرت، نى، راكر. «جهت‏گيرى نظام آموزش در ايران پس از انقلاب»، ترجمه طاهر طباطبايى، ايران فردا، شماره 14 ـ 13، (شهريور 1372)، ص 62.

/ 1