الگوی پژوهش در موضوع اسلام و دنیای متجدد با الهام از اندیشه های استاد مطهری (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوی پژوهش در موضوع اسلام و دنیای متجدد با الهام از اندیشه های استاد مطهری (ره) - نسخه متنی

علی اصغر خندان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

الگوي پژوهش در موضوع اسلام و دنياي متجدّد با الهام از انديشه هاي استاد مطهري

هدف پژوهش

هدف نهايي از اين طرح، زمينه سازي براي پاسخگويي به اين پرسش است كه «چگونه مي توان در دنياي جديد ديندار بود؟»، به عبارت دقيق تر و كامل تر «چگونه مي توان ميان ارزش ها و تعاليم اسلامي و ميان دستاوردها و مقتضيات دنياي جديد توازن برقرار ساخت؟».

بر اين باوريم كه اين پرسش اصلي ترين، زيربنايي ترين و سرنوشت سازترين موضوع شايستة پژوهش است و از اين رو قبل از بيان گام ها و مراحل پژوهشي، لازم است قدري دربارة پرسش فوق و اهميّت آن توضيح دهيم.

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «يأتي علي الناس زمان الصابر منهم علي دينه كالقابض علي الجمره»[1]، زماني مي رسد كه هر كس بر دين خود صبر كند و بتواند دينش را حفظ نمايد، مانند كسي است كه آتش برافروخته را در دست نگاه دارد. اين تمثيل حضرت ختمي مرتبت، دشواري و اهميت دينداري در دورة آخرالزمان را بيان مي كند كه تحقق آن را در دوران كنوني بخوبي مي يابيم.

ممكن است با منحصر دانستن دين در حيطة مسايل و عبادات فردي، مسألة دينداري در دنياي جديد امر سهلي بنمايد و پاسخ هاي ساده انگارانه اي را برانگيزد كه مثلاً: شخص ديندار مي تواند خداپرست باشد و به عبادات خود عمل نمايد و در عين حال از محصولات صنعت و تكنولوژي دنياي جديد استفاده كند كه به ارزش هاي ديني و اخلاقي لطمه وارد نشود، و اين، امري كاملاً دست يافتني است.

براي نشان دادن ساده انگارانه بودن پاسخ فوق و بيان اهميت پرسش از چگونگي دينداري در دنياي جديد تذكر چند نكته ضروري است. نكتة اوّل آنكه بايد ميان دينداري مقلّدانه و محقّقانه تفكيك نمود. شايد ديندار مقلّد با بستن همة درها بر خود و نشنيدن يا نشنيده گرفتن هر سخن مخالف و با كنار گذاشتن دغدغة حقانيت بتواند دينداري ضعيف و ناتوان خود را در دنياي جديد حفظ كند، امّا اگر اصل را بر تحقيق در دينداري دانستيم ـ كه حقّ نيز چنين است ـ و در اين راه به توصية خود دين، عقل را همسنگ با دين محترم شمرديم[2]، و راه را بر عقايد مخالف نبستيم، پرسش از چگونگي امكان دينداري در دنياي جديد اهميت مي يابد. به ويژه اگر فراموش نكرده باشيم كه انسان محوري دنياي جديد و عقل مداري انسان جديد موجب شده همه چيز و از جمله دين و دينداري با پيمانة عقل سنجيده شود و انبوهي عظيم از عقايد مخالف در مقابل دين و دينداران عرضه شود. در اين راه بسيار معدودند كساني همچون استاد مطهري كه از اين معركة آراء و از عرضة عقايد مخالف استقبال كنند و بگويند: «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار مي دهم كه خيال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامي جلوگيري از ابراز عقيدة ديگران است. از اسلام فقط با يك نيرو مي شود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالف و مواجهة صريح و روشن با آنها[3]. من بر خلاف بسياري از افراد از تشكيكات و ايجاد شبهه هايي كه در مسائل اسلامي مي شود، با همة علاقه و اعتقادي كه به اين دين دارم، به هيچ وجه ناراحت نمي شوم، بلكه در ته دلم خوشحال مي شوم. زيرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده كرده ام كه اين آيين مقدس آسماني در هر جبهه از جبهه ها كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نيرومندي و سرافرازي و جلوه و رونق بيشتري آشكار شده است.»[4]

نكتة ديگر براي درك اهميت پرسش از چگونگي دينداري در دنياي جديد، تفكيك ميان دينداري فردي و اجتماعي است. در اين جا مي توان تصوّر نمود كه چه بسا انسان ديندار با منحصر دانستن تعاليم ديني در برخي آداب و عبادات فردي، در ظاهر تعارضي با ابعاد گوناگون زندگاني در دنياي جديد احساس نكند، امّا اگر به تعاليم اجتماعي دين اسلام و به نمونة بارز و اعلاي آن يعني حكومت اسلامي كه به فرمودة حضرت امام خميني «حكومت [اسلامي] فلسفة علمي تمام ابواب فقه است»[5] توجّه كنيم و از سوي ديگر نفوذ و سلطه و سيطرة افكار و دستاوردهاي جهان جديد بر همة شؤون فردي و اجتماعي بشر عصر جديد را پيش چشم قرار دهيم و كوهي از موانع، تعارض ها و ناسازگاري ها را كه فراروي انسان مسلماني است كه در جهت عمل به تعاليم اجتماعي اسلام گام برمي دارد، در نظر داشته باشيم، آنگاه اهميت اين پرسش را باز خواهيم يافت كه «چگونه مي توان در دنياي جديد، ديندار بود؟»، آري با اصالت دادن به دينداري محققانه و عقلاني ـ كه درك آن را در دوران كنوني وامدار استاد مطهري هستيم ـ و با برتر شمردن دينداري اجتماعي و توجّه به حكومت اسلامي ـ كه فهم آن در اين عصر مديون حضرت امام خميني است ـ و با آشنايي اجمالي از دستاوردها و متقضيات دنياي جديد، اهميت پرسش فوق و ضرورت سرمايه گذاري علمي و پژوهشي در راستاي پاسخگويي به آن روشن خواهد شد.

به اين نكته توجّه داريم كه استاد مطهري تمايز علوم ديني و غيرديني را مردود مي شمارد و معتقد است كه اوّلاً وجوب علم تهيّوئي يعني جهت آمادگي براي رسيدن به اهداف خاص است و ثانياً اسلام در همة شؤون اجتماعي، اقتصادي و سياسي بشر داراي اهداف خاصي است و ثالثاً امروز دنيا بر پاشنة علم مي چرخد و بدون علم نمي توان جامعه اي مستقل، آزاد و قويّ داشت و لذا «نتيجه مي گيريم كه در هر زماني ـ خصوصاً در اين زمان ـ فرض و واجب است بر مسلمين كه همة علومي را كه مقدمة رسيدن به هدفهاي اسلامي است، فرا گيرند و كوتاهي نكنند. با اين مقياس مي توانيم همة علوم مفيد را علوم ديني بدانيم»[6].

امّا نكتة مذكور تعارضي با مدّعاي ما ندارد كه گفتيم مهمترين موضوع علمي شايستة پژوهش، پاسخ به پرسش از چگونگي امكان دينداري در دنياي جديد است. زيرا بايد اسلام و مسلماناني باشند تا از طريق علوم مختلف به اهداف موردنظر خود برسند و لذا وقتي اصل اسلام و اساس دينداري در خطر است و نياز به دفاع دارد، ترديدي نيست كه اوجب واجبات براي يك فرد مسلمان و علي الخصوص عالم مسلمان، حفظ سنگر اسلام و دفاع از حقانيت آن و تلاش براي حفظ و اجراي كامل تعاليم آن خواهد بود.

در ضمن اگر گفتار استاد مطهري را در تفكيك ناپذيري علوم ديني و غيرديني مورد نظر قرار مي دهيم، بايد متوجه اين نكته نيز باشيم كه خود ايشان علي رغم امكان و علاقة ورود به عرصة علوم مختلف[7]، عمر شريف خود را صرف تحصيل و تبليغ علوم ديني (به معناي مصطلح كرد و در اين راه، هدف اصلي ايشان دفاع از دين و تلاش براي عرضه تعاليم ديني همراه با خلوص و توانايي بود.

سخن خود را درباره هدف پژوهش و اهميت آن با گفته هايي از استاد مطهري به پايان مي بريم: «اين بنده از حدود بيست سال پيش كه قلم به دست گرفته، مقاله يا كتاب نوشته ام، تنها چيزي كه در همه نوشته هايم آن را هدف قرار داده ام، حل مشكلات و پاسخگويي به سؤالاتي است كه در زمينه مسايل اسلامي در عصر ما مطرح است. نوشته هاي اين بنده برخي فلسفي، برخي اجتماعي، برخي اخلاقي، برخي فقهي و برخي تاريخي است. با اينكه موضوعات اين نوشته ها كاملاً با يكديگر مغاير است، هدف كلي از همه اينها يك چيز است و بس. دين مقدس اسلام يك

دين ناشناخته است. حقايق اين دين به تدريج در نظر مردم واژگونه شده است و علّت اساسي گريز گروهي از مردم، تعليمات غلطي است كه به اين نام داده مي شود... هجوم استعمار غربي با عوامل مرئي و نامرئي اش از يك طرف و قصور يا تقصير بسياري از مدعيان حمايت از اسلام در اين عصر از طرف ديگر سبب شده كه انديشه هاي اسلامي در زمينه هاي مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار بگيرد. بدين سبب اين بنده وظيفه خود ديده است كه در حد توانايي در اين ميدان انجام وظيفه نمايد.»[8]

رويكرد پژوهش

پس از تعيين هدف پژوهش و درك اهميت آن، اين پرسش خودنمايي مي كند كه اكنون براي رسيدن به هدف موردنظر از چه مسيري بايد حركت كرد. كساني كه مدعي اند براي پاسخ به دينداري در عصر جديد تلاش مي كنند، بسيارند، امّا در عين حال با فرض قبول صدق و صحّت ادعاي ايشان، شاهديم كه در نيمه راه مانده و توفيق رفيقشان نبوده است. مطالعه احوال و سرنوشت اين افراد و گروهها بايد درس آموز و مايه عبرتي باشد تا ما در انتخاب مسير و شيوه حركت بسيار دقّت به خرج دهيم تا مبادا به سرنوشت ايشان مبتلا شويم. در اينجا نيز با الهام از انديشه هاي استاد مطهري نكاتي را درباره مسير و بستر پژوهش عرضه مي داريم.

پرسش از چگونگي دينداري در دنياي جديد، پرسش واحد و ساده يي نيست و لذا پاسخ واحد و ساده اي ندارد. مشكلات و موانع موجود بر سر راه دينداري در دنياي جديد به قدري زياد و متنوع است كه مثلاً در قلمرو انديشه ها و نهادهاي سياسي يا در قلمرو فرهنگ يا اخلاق و... بايد به طور مستقل به طرح پرسش و انجام پژوهش پرداخت. از اين رو مشكل دينداري در اين عصر بايد از ابعاد و زواياي گوناگون مورد بررسي قرار گيرد و به شيوه دكارتي پرسش فوق بايد تا حد ممكن به پرسشهاي كوچك و كوچكتري تقسيم شود تا شايد پس از پاسخگويي به هر يك از پرسشهاي جزئي و فرعي بتوان به جمع بندي و ارايه پاسخ كلي پرداخت.

علاوه بر ضرورت تقسيم پرسش اصلي به پرسشهاي هر چه جزئي تر، بايد متوجه اين نكته نيز بود كه پاسخگويي به همه پرسشها از عهده يك نفر يا يك گروه خارج است و طبيعتاً به خاطر گستردگي و تنوع بسيار زياد موضوعات، گروههاي مختلف با تخصصها و روشهاي مناسب و مرتبط بايد به بررسي و پژوهش در حوزه ها و شاخه هاي فرعي طراحي شده بپردازند. موضوعات فرعي، برخي فلسفي، برخي كلامي، انسان شناسي، جامعه شناسي، تاريخي، تجربي و... است. پژوهش در اين زمينه ها، تخصص و روش خاص خود را مي طلبد و پرسشهاي مربوط به هر قلمرو نيز بايد در همان فضا و با روشهاي متناسب با آن مطرح و پاسخ داده شود.

بستر پژوهشي پيشنهادي ما در رابطه با پرسش اصلي و هدف پژوهش مورد نظر، مسأله رابطه سنّت و تجدّد است. اين موضوع و اولويت پژوهشي آن نيز مانند اصل هدف پژوهش ملهم و برگرفته از افكار و آثار استاد مطهري است. ايشان درباره اهميت و ضرورت پژوهش در موضوع سنّت و تجدّد كه با تعبير «اسلام و مقتضيات زمان» از آن ياد مي كند، چنين مي گويد:

«براي روشنفكران مسلمان در عصر ما كه از نظر كيفيت زبده ترين طبقات اجتماعي هستند و از نظر كميت خوشبختانه قشر قابل توجهي به شمار مي روند، مهمترين مسأله اجتماعي «اسلام و مقتضيات زمان» است. دو ضرورت فوري، مسؤوليتي سنگين و رسالتي دشوار بر دوش اين طبقه مي گذارد: يكي ضرورت شناخت صحيح اسلام واقعي به عنوان يك فلسفه اجتماعي و يك ايدئولوژي الهي و يك دستگاه سازنده فكري و اعتقادي همه جانبه و سعادت بخش، و ديگر ضرورت شناخت شرايط و مقتضيات زمان و تفكيك واقعيات ناشي از تكامل علم و صنعت از پديده هاي انحرافي و عوامل فساد و سقوط»[9].

موضوع سنّت و تجدّد، پس از اينكه دستاوردهاي جهان غرب عالمگير شد و نفوذ و سيطره كشورهاي توسعه يافته بر كشورهاي جهان سوّم و به ويژه كشورهاي شرقي تحميل شد، موضوع مهم و دغدغه اصلي متفكران و روشنفكران اين كشورها از جمله كشورهاي اسلامي و كشور ما بوده است.

تعداد كتابها و مقالاتي كه در سالهاي اخير درباره موضوع سنّت و تجدّد در كشور ما نوشته شده به صدها عنوان مي رسد، امّا با اين وصف آنچه شاهد بوديم، نوعي سردرگمي و يا نوعي سرگرمي پژوهشي در ميان اهل قلم بود كه با چشمان بسته و بدون هدف مشخص و به دور از تحليلهاي عميق، تقابل سنّت و تجدّد را موضوع تحقيقات خود قرار دادند و به صورت پراكنده درباره يكي از ابعاد آن قلمفرسايي كردند.

البتّه رابطه و تقابل سنّت و تجدّد مهم است و اين امر حتّي براي يك فرد عادي و عامي نيز قابل درك است. امّا اينكه اصل و اساس سنّت را چه بدانيم و نيز تجدّد را چگونه تعريف كنيم و روابط اين دو و به ويژه تعارضهاي آنها را در كجا دنبال كنيم و مهمتر اينكه در برابر مشكلات جديد پيش آمده، چه پاسخ و راه حلي ارايه دهيم، از عهده افراد عادي و حتّي از عهده و توان مدعيان روشنفكري جامعه ما و ديگر جوامع سنّتي و ديني خارج است.

استاد مطهري مسايل علمي را از يك نظر بر دو قسم مي داند: يك قسم مسايلي است كه طرح بحث و طرح مسأله آنها ساده و مشترك ميان همه افراد است و اشكال اصلي در پيدا كردن راه حل است. امّا برخي از مسايل چنان است كه خود طرح مسأله به صورت صحيح، مشكل است و همين دشوار بودن كيفيت طرح مسأله موجب بروز اشكالات بعدي در ارايه راه حل مي شود؛ «يعني يك آدم متفكر، از اوّل مسأله را به يك شكل ناصحيحي طرح مي كند، بعد هم بيست سال رويش كار مي كند، به نتيجه نمي رسد، چون از اوّل صحيح طرح نكرده... اگر بتواند مسأله را خوب طرح كند، بعد پيدا كردن راه حلش برايش آسان است، لغزشگاهش همين است كه آن را صحيح طرح نكند، بعد هم يك عمر معطل مي شود، آخرش هم به جايي نمي رسد»[10].

به اعتقاد ما و به شهادت تجربه تاريخي، مسأله سنّت و تجدّد از موضوعات علمي و پژوهشي قسم دوّم است كه استاد برمي شمرد، يعني مشكل اساسي، در طرح بحث درست و منطقي آن است و از اين رو طرح بحث هاي نادرست، موجب سردرگمي متفكر شده و سرانجام نيز او را از رسيدن به پاسخ و راه حل مناسب باز خواهد داشت.

استاد مطهري متفكر بزرگي است كه علاوه بر توجه دادن به پرسش اساسي و مهم دينداري در دنياي جديد، با سرمايه و ميراث عظيم علمي كه از خود بر جاي گذاشته، ما را در طرح بحث درست و منطقي در رابطه با موضوع سنّت و تجدّد و در طراحي دقيق گامهاي پژوهشي مناسب براي پاسخگويي به پرسش موردنظر ياري مي رساند.

مراحل و محورهاي پيشنهادي ما براي پژوهش در ذيل موضوع سنّت و تجدّد با هدف پاسخگويي به پرسش مورد نظرمان عبارتند از: 1ـ شناخت سنّت 2ـ شناخت تجدّد 3ـ تعارض سنّت و تجدّد 4ـ نقد سنّت 5ـ نقد تجدّد 6ـ جمع سنّت و تجدّد 7ـ پژوهش پيرامون يكي از مصاديق تعارض سنّت و تجدّد 8ـ بررسي ديدگاه انديشمندان مختلف درباره سنّت و تجدّد. اكنون به توضيح درباره هر يك از محورهاي مذكور مي پردازيم.

محور اوّل پژوهشي: شناخت سنّت

از جمله اشكالات وارد بر پژوهشهايي كه تا كنون در باب سنّت و تجدّد انجام شده، اين است كه متفكران و پژوهشگران تعريف روشني از سنّت ارايه نمي كنند. ابهام و نارسايي تعريف يا عدم تعيين مراد به صورت دقيق، موجب عقيم ماندن تحقيق و عدم توفيق در به دست آوردن ديدگاهي صائب و در نهايت ناتواني در ارايه راه حل در باب تعارضهاي سنّت و تجدّد خواهد شد. تعريف «سنّت» به شرق و شرقي، تمدن و فرهنگهاي داراي پيشينه طولاني، جهان سوّم و يا كشورهاي عقب مانده در برابر كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته، يا جنوب در برابر شمال، فرهنگهاي پيراموني، تفكّر گذشته گرا و... از جمله اين ديدگاههاست[11].

دليل چنين ابهامهايي اين بوده كه برخي سنّت را مورد تقدس و تصديق مطلق قرار مي داده اند و در مقابل سنّت نيز از سوي عده اي ديگر مورد شماتت و انزجار واقع مي شده است. عده اي از سنّت به عنوان جرياني اصيل، ملي، خودي، بومي، ريشه دار و... دفاع كرده و مي كنند و گروهي ديگر سنّت را به منزله پديده اي متحجر، واپسگرا، قشري، مرتجع و... مورد نكوهش قرار داده و مي دهند[12].

در اينجا در مقام تعريف سنّت نيستيم و معتقديم ارايه تعريف جامعي كه در بر گيرنده همه ابعاد و زواياي سنّت و متناسب با كليه ديدگاههاي ناظر به آن باشد، امري نشدني است، امّا در عين حال مي توان به جاي تعريف، به تعيين مراد پرداخت تا از ابهام و لغزشهاي ناشي از آن جلوگيري شود. براي اين امر توجّه به چند نكته ضروري است:

الف ـ فهم سنّت در برابر تجدّد: سنّت و تجدّد دو مفهوم متضاد هستند كه در تقابل با هم فهميده و تفسير مي‌شوند. عده اي معتقدند كه حتّي در كشورهاي غربي و هويت واحد حاكم بر مغرب زمين به عنوان مهد تجدّد نيز، مفهوم «خود» (Self) را از راه برابر نهادن در برابر «ديگري» (Other) حاصل نمود و به عبارت ديگر خودشناسي غرب از طريق ديگرشناسي محقّق شد[13]. از سوي ديگر اين مطلب نيز قابل قبول است كه بحث از سنّت به معناي متداول در تمام كشورهاي غيرغربي پس از رويارويي با دنياي جديد و دستاوردهاي آن مطرح شد. يعني در اينجا نيز ـ علي رغم همه ابهامها و اختلاف ديدگاههاي موجود در باب تجدّد و ماهيت آن ـ انسان غيرغربي و به ويژه متفكران اين سرزمينها پس از توجّه به پديده اي به نام «تجدّد» خود را «سنّتي» ناميدند. ايراني و عرب و ترك تا قبل از اين رويارويي، ايراني و عرب و ترك بودند، امّا پس از آن و در مقايسه با كشورهاي غربي، اينها شرقي شدند و با لحاظ آنها به منزله كشورهاي توسعه يافته يا پيشرفته، اينها كشورهاي جهان سومي يا عقب مانده شدند.[14]

ب ـ دين، مهمترين مؤلفه سنّت: ترديدي نيست كه مسأله رابطه يا نزاع تجدّد با سنّت به معناي عام آن، موضوع پژوهشي بسيار مهمي است. يعني مطالعه و بررسي همه ابعاد، عقايد و پديده هاي سنّتي، از انواع اديان، مذاهب و فرقه هاي شرقي و آسيايي گرفته تا آيينها و زبانها و آداب و رسوم آفريقايي و سرخپوستي و... و بررسي كيفيت رويارويي آنها با دنياي متجدد، نه تنها براي قائلان و طرفداران سنّت به معناي مذكور داراي اهميت است، براي ما نيز آموزنده خواهد بود و درسها و عبرتهاي فراواني را به همراه خواهد داشت. امّا در عين حال براي اينكه در ميان انبوه موضوعات پژوهشي قابل طرح در اين چارچوب بتوان راه روشني برگزيد و به ويژه براي اينكه فعاليت پژوهشي مفيدي در راستاي پرسش و دغدغه اصلي خود (چگونه مي توان در دنياي جديد، ديندار بود؟) انجام داده باشيم، در شناخت سنّت، به مهمترين مؤلفه آن، يعني دين مي پردازيم و سمت و سوي پژوهش خود را بر روي اين مؤلفه متمركز مي كنيم.

ج ـ تفكيك ميان دين و تمدن ديني: مي توان دين را به دو بخش دين بالقوه و بالفعل يا اصل دين و تمدن ديني تقسيم كرد. به عبارت ديگر دين از مجموع تعاليم ديني و فهم و عمل دينداران تشكيل شده است. مراد از اصل دين، همان تعاليم ديني است كه جنبه آسماني دارد و بي ترديد به صورت كامل جامه تحقق به خود نپوشيده و لذا مي توان آن را جنبه بالقوه دين دانست، امّا وقتي مي گوييم تمدن ديني، منظور كارنامه عملكرد دينداران در طول تاريخ است و در واقع در اينجا با جنبه هايي از دين كه به صورت بالفعل در متن جوامع انساني محقق شده سروكار داريم.

استاد مطهري به تفكيك و تمايز فوق توجّه داشته و از آن با عنوان «دين و فكر ديني» ياد مي كند و مي گويد دين يعني حقايق و اصول كلي كه دين ذكر كرده و اين با فكر دينداران و طرز تلقّي آنها از دين و شيوه عمل آنها با تعاليم دين متفاوت است و تصريح مي كند كه «اسلام يك حساب دارد و مسلمين حساب ديگري دارند»[15].

د ـ اهميت اسلام و تشيع در ميان اديان: در تعريف سنّت، مراد از دين، تعاليم اديان آسماني و به ويژه اديان ابراهيمي يهود، مسيحيّت و اسلام است و در آن ميان تكيه و تأكيد اصلي بر تعاليم اسلام و در بين فرق مختلف اسلامي، به خصوص تعاليم تشيع و مكتب اهل بيت عصمت و طهارت مراد است. دغدغه هاي حفظ دينداري در قالب تعاليم متعالي اسلام سبب شده كه توجّه اصلي ما در بحث سنّت و تجدّد، به اسلام و مسلمين و به ويژه تشيع و شيعيان، به خصوص در ايران باشد. اين پيشفرض و اين اتخاذ موضع در گامهاي بعدي پژوهشي از جمله در

كشف و ارايه راه حلها جهت پاسخگويي به مشكلات جهان جديد تأثير سرنوشت ساز دارد. استاد مطهري در مقايسه تعاليم شيعه با تعاليم جهان تسنن از حيث رابطه آنها با جهان جديد مي گويد: «هر چند جهان تسنن به علل جغرافيايي و غيرجغرافيايي پيش از جهان تشيع با تمدن جديد و مشكلات و مسائلي كه اين تمدن به وجود آورد، آشنا شده و در جستجوي كشف راه حل آن برآمده است و شيعه ديرتر نظريات خود را عرضه داشته، ولي مقايسه ميان آنچه در سنوات اخير از جهان شيعه عرضه شده و آنچه از جهان تسنن عرضه شده است مي رساند كه نظريات شيعي از بركات پيروي مكتب اهل بيت عليهم السلام بسي عميقتر است. ما نيازي نداريم كه امثال عبده و اقبال و فريد وجدي و سيد قطب و محمد قطب و محمد غزالي و امثال اينها را الگو قرار دهيم»[16].

ه‍ـ‌رويكرد انتقادي به تمدن ديني: تفكيك ميان جنبه بالقوه از بالفعل يا تمايز دين و تمدن ديني و يا تفكيك اسلام از مسلمين از حيث ديگري نيز مهم و قابل توجّه است و آن اينكه گر چه حقانيت اسلام و تعاليم آن را مفروض گرفته ايم، امّا به حكم «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه»[17] و با نگاه جامع به تعاليم اسلام و پرهيز از يكسونگري و «نؤمن ببعض و نكفر ببعض»[18] و با معيار قرار دادن منطق و استدلال عقلي راه را براي تصحيح عقايد و عملكرد خود و دريافت تعاليم عميقتر و كاملتر باز مي دانيم. اين نكته را در محور پژوهشي چهارم (نقد سنّت) بيشتر توضيح خواهيم داد.و ـ ضرورت دين شناسي: تحقيق عميق در ابعاد و زواياي دين و دينداري لازمه اجتناب ناپذيري براي پاسخگويي به شبهات و فائق آمدن بر مشكلات جهان جديد است. شناخت دين بالفعل يعني عملكرد مسلمانان، بيشتر براي شناختن خطاها و عدم اصرار بر آنها، بلكه تلاش براي اصلاح آنها است و شناخت دين بالقوه يعني خود تعاليم اسلام براي شناخت سرمايه اي كه از آن بهره نمي بريم. استاد مطهري تصريح مي كند كه فهم ما و جامعه ما از تعاليم اسلام نادرست است. ايشان شناخت اسلام را شرط اوّل رشد و عدم شناخت اسلام را عامل نفوذ و سيطره دستاوردهاي دنياي جديد بر زندگي ما مي داند: «بايد اعتراف كنيم كه حقيقت اسلام به صورت اصلي در مغز و روح ما موجود نيست، بلكه اين فكر اغلب در مغزهاي ما به صورت مسخ شده موجود است... فكر ديني ما بايد اصلاح بشود. تفكّر ما درباره دين غلط است، غلط. به جرأت مي گويم از چهار تا مسأله فروع، آن هم در عبادات، چند تايي هم از معاملات، از اينها كه بگذريم ديگر فكر درستي درباره دين نداريم[19]، اسلام به عنوان يك سرمايه معنوي و يك ثروت معنوي و يك امكان فوق العاده در اختيار ماست و ما در مقابل اين سرمايه معنوي مسؤوليت داريم، چه مسؤوليتي؟ مسؤوليت شناخت، مسؤوليت حفظ، مسؤوليت بهره برداري. ما بايد حساب خودمان را برسيم. آيا ما مردم مسلمان چنين رشدي داشته ايم؟ آيا شناخت ما درباره اسلام، شناخت صحيحي است؟ آيا ما اسلام را مي شناسيم؟ تا سرمايه خودمان را نشناسيم و از وجود آن آگاه نباشيم و ارزش سرمايه خود را ندانيم كه چيست، شرط اوّل رشد را واجد نيستيم و از همان قدم اوّل لنگ هستيم... [20] سالهاست كه در اثر بي رشدي ما، در اثر بي لياقتي ما، در اثر عدم شناخت ما از اسلام و فلسفه اجتماعي و انساني اسلام، مقررات اسلام به عنوان چيزهايي دور ريختني به تدريج از مدار زندگي اجتماعي ما خارج مي شود و بجاي آن مقررات موضوعه و مجعوله ديگران جانشين مي شود. آيا در اين كار مطالعه يي به عمل مي آيد؟ يعني ما واقعاً نشستيم و مطالعه كرديم و ديديم كه مثلاً مقررات جزايي اسلام، مقررات قضايي اسلام، مقررات خانوادگي اسلام قادر به تنظيم صحيح اجتماع و خانواده نيست؟ اگر از روي مطالعه كار صورت بگيرد، جاي گله نيست، متأسفانه توجّه و مطالعه نداريم…[21] مسأله عدم توجّه ما به مسؤوليت حفظ و نگهداري مقررات اسلامي از راه عدم شناخت ما به فلسفه نظامات اجتماعي، سياسي، حقوقي، جزايي، خانوادگي اسلام و عدم قدرت و توانايي ما بر دفاع از آنها يكي از مسايل بسيار حساس است…[22] در هر حال نبايد مأيوس باشيم. بايد بيشتر به مسؤوليتهاي خود توجّه داشته باشيم. بايد بدانيم كه رشد، به هر حال، اكتسابي است. بايد آن را تحصيل كنيم و رشد جامعه خود را بالا ببريم. وظيفه اصلي رهبران ديني جز اين نيست»[23].محور دوّم پژوهشي: شناخت تجدد در بحث سنّت و تجدّد در ميان متفكران و محققان، آنچه در باب ابهام و نارسايي در تعريف سنّت ذكر شد، عيناً درباره تجدّد نيز صادق و جاري است. در اينجا نيز با تعاريف مبهم و نارسايي روبرو هستيم، همچون: غرب و غربي، تمدن و فرهنگ جديد و نوگرا، تمدن و فرهنگ عقلگرا، تمدن و فرهنگ مبتني بر آزادي، تمدن و فرهنگ فردگرا، تمدن و فرهنگ انسان محور، كشورهاي صنعتي و پيشرفته و ... طبعاً اين ابهام و نارسايي در تعريف، موجب مي شود كه از سويي با تجدد به عنوان جريان وابسته، مشكوك، التقاطي، بي هويت، بي ريشه، بيگانه و... برخورد شود و از سوي ديگر تجدّد به منزله جريان پيشرو، مترقي، كارآمد، پيشرفته و... شمرده شود[24].

در اينجا نيز بار ارزشي اين كلمات كه شالوده بسياري از آثار پژوهشي ما را تشكيل مي دهد، مانعي بزرگ و جدي در ترسيم و فهم درست ربط و نسبت سنّت و تجدد است.آنچه در شناخت تجدّد اهميت دارد، به گمان ما و با الهام از استاد مطهري، اموري است كه غفلت و بي توجهي به آنها در دين و دينداري تأثير سوء بر جاي مي گذارد. اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: «من عرف الأيام لم يغفل عن الإستعداد»[25] شناخت زمانه موجب مي شود از آمادگي غفلت نكنيم و البتّه عدم چنين شناختي موجب غفلت از آمادگي خواهد شد.

با توجّه به نكته فوق، در شناخت تجدّد دو شاخه اساسي مطرح خواهد شد. شاخه اوّل «دشمن شناسي» به معناي عام آن است؛ زيرا نبايد از اين نكته بسيار مهم غفلت نماييم كه اسلام و دين حقّ همواره دشمن داشته و دارد[26]. به فرموده قرآن كريم بسياري از اهل كتاب دوست دارند كه ما را پس از ايمانمان كافر گردانند[27] و يهوديان و مسيحيان از ما راضي نخواهند شد مگر از آيين آنها پيروي نماييم[28] و همچنان با ما مبارزه خواهند كرد تا اگر بتوانند ما را از دينمان برگردانند[29] و به فرموده اميرالمؤمنين حضرت علي عليه السلام اگر ما غفلت نموديم، دشمن ما بيدار و در كار است[30] و به فرموده امام راحل قدس سره جنگ حقّ و باطل تمام شدني نيست و از آدم تا ختم زندگي وجود دارد[31] و امروزه نيز كينه و دشمني با اسلام ناب محمدي در نهاد دشمنان اسلام موج مي زند[32] و لذا بايد اصل را بر دشمني آنها گذاشت مگر اينكه خلاف آن ثابت شود. [33]

به ياد داشته باشيم كه امروزه دشمنان با استفاده از ابزارهاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي، اغراض سوء خود را دنبال مي كنند و يقيناً عدم شناخت اين ابزارها موجب شكست و ناكامي در برابر تهاجمات دشمن خواهد بود. از اين رو دشمن شناسي وقتي به كمال و تماميت خود مي رسد كه علاوه بر شناخت افراد، نهادها و يا حكومتهايي كه با اسلام سر ستيز دارند ـ كه معمولاً به سادگي حاصل مي شود ـ بايد به شناخت اين ابزارهاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي نيز پرداخت ـ كه غالباً شناخت آنها دشوار است.

امّا شاخه ديگر در شناخت جهان جديد، شناخت مقتضيات زمان است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «العالِم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس»[34] براي مصون ماندن از لوابس و مشكلات روزگار، نيازمند شناخت زمانه هستيم و به خاطر تحولات بسيار عميق و گسترده اي كه در دنياي جديد شاهد آنيم، و بسياري از اين تحولات و دستاوردهاي آن در ظاهر با تعاليم اسلام ناسازگار است، بايد شناخت جامعي از اين تحولات، دستاوردها و مقتضيات زمان داشته باشيم.

خلاصه نظر استاد مطهري در شناخت تجدّد و دنياي جديد نيز بر دو شاخه پژوهشي پيشنهادي فوق منطبق است، زيرا ايشان تغييرات زمانه را بر دو قسم مي داند: انحرافات زمانه كه بايد با آنها مبارزه كرد و مقتضيات زمانه كه بايد از آنها پيروي نمود.[35]

اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايد: «و اعلموا أنكم لن تعرفوا الحق حتّي تعرفوا الذي تركه»[36] طبق اين فرمايش، شناخت سنّت يعني شناخت خود تعاليم اسلامي نيز بدون شناخت تاركان و غيرعاملان به آن و منحرفان از آن تعاليم ميسر نيست. به عبارت ديگر شناخت انحرافات و لغرشگاه ها، ما را در شناخت دقيق تر راه راست و مسير حقّ ياري خواهد كرد. قرآن كريم در سوره حمد كه سبع مثاني و برابر كل قرآن دانسته شده، پس از اشاره به صراط مستقيم، به يك گروه «الذين انعمت عليهم»[37] و سپس به «المغضوب عليهم»[38] و سپس به «الضالين»[39] اشاره مي كند كه مي توان از آن اشاره چنين استفاده كرد كه شناخت راه مستقيم در گرو شناخت رهروان اين راه و نيز ملازم با شناخت منحرفان از آن است. از اين رو تجدّدي را كه در تقابل با سنّت اسلامي در پي شناخت آن هستيم، با الهام از استاد مطهري چنين تعريف مي كنيم: «آنچه در دنياي متجدّد با دين و تمدن ديني ناسازگار است.» توجّه شود كه گفتيم تجدّدي را كه در تقابل با سنّت اسلامي در پي شناخت آن هستيم، چنين تعريف مي كنيم. همانطور كه سنّت داراي ابعاد و مؤلفه هاي متعددي است كه به گمان ما مهمترين آنها، دين و دينداري است، تجدّد يا جهان متجدّد نيز داراي اركان و اوصاف بي شماري است كه در ميان آنها وصف ناسازگاري با دين و تمدّن ديني براي ما حايز اهميت است و از اين رو شايسته مي دانيم كه پژوهش هاي خود را متوجه شناخت دقيق اين وصف و اين جنبه از دنياي متجدد نماييم. از اين رو مي توان گفت ما تجدّد را تعريف نكرده ايم و فقط مراد خود از آن را بيان نموده ايم، يعني در اين مكتوب ما تجدّد را به اين معنا به كار مي بريم.

در تعريف يا تعيين موارد فوق بايد توجّه داشت كه اوّلاً اين امور ناسازگار كه با تعبير كلي «آنچه» از آنها ياد كرديم، ممكن است جنبه نظري و اعتقادي داشته باشند و يا جنبه عملي، ثانياً اين امور ممكن است با دين، يا فقط تمدن ديني ناسازگار باشند. اگر امري با دين ناسازگار بود، به تعبير استاد مطهري همان انحرافات زمانه است كه بايد با آن مبارزه كرد و اگر با دين ناسازگار نبود، حتّي در صورت ناسازگاري و تعارض با تمدن ديني، بايد آن را جزء مقتضيات زمانه به حساب آورد كه لازم است از آن پيروي نمود. ثالثاً طبق تعريف فوق، تجدّد پديده واحد و ثابتي نيست، زيرا در دوره هاي مختلف، امور گوناگوني با دين و تمدن ديني ناسازگاري دارد؛ مثلاً در دهه هاي 30 تا 50 هجري شمسي مهم ترين يا يكي از مهم ترين انديشه ها و پديده هاي ناسازگار و بلكه تهديدكننده اسلام در ايران، ماركسيسم بود كه استاد مطهري نيز تلاش بسيار زيادي جهت مبارزه با آن نمود، امّا امروزه ناسازگاري و تقابل را بايد در جلوه هاي ديگري از تجدّد جستجو كرد.

تعريف فوق و چنين رويكردي در شناخت تجدّد، از آن جهت داراي اهميت است كه بدون توجّه به آن در چرخه عظيم

و بي پاياني از موضوعات مرتبط با شناخت تجدّد يا مدرنيسم قرار مي گيريم كه در اين صورت اين سلسله موضوعات تبديل به دستمايه هاي پژوهشي پراكنده اي مي شود كه پرداختن به آنها به تعبير مولوي «عقده سخت است بر كيسه تهي»؛ يعني غالباً فعاليت پژوهشي و گره گشايي از آن موضوعات، فايده و سودي به همراه نخواهد داشت، زيرا اساساً انتخاب موضوع نادرست و كيسه و انبان موردنظر تهي بوده است.[40]

البتّه بيان فوق منافاتي با شناخت عميق از تجدّد ندارد، يعني اگر ما به دنبال شناخت عقيده ها و پديده هاي ناسازگار با تعاليم اسلام يا جامعه اسلامي باشيم، اين هدف ما را در مراحل پژوهش، از حيث انتخاب موضوعات و نظام دادن به فعاليت تحقيقاتي ياري خواهد كرد. در عين حال مانعي براي عميق و علمي نمودن اين فعاليت پژوهشي وجود ندارد و مي توان و بايد اين پژوهش هدفمند خود را به صورت هر چه دقيق تر انجام داد كه براي تحقق اين هدف، مهم ترين نكته، داشتن ديدگاه تاريخي در شناخت تجدّد است. يعني عقايد و دستاوردهاي دنياي جديد را قارچهاي بي ريشه اي كه در مغرب زمين سر برآورده اند ندانيم و به دنبال ريشه هاي آن در گذشته باشيم.

نكته مهمي كه در ديدگاه تاريخي و پيگيري ريشه هاي تجدّد حايز اهميت است، تفكيك دلايل معرفتي از عوامل وضعيّتي است، به اين معني كه بايد توجّه كنيم سلسله اي از آرا و عقايد از يك سو و زنجيره اي از وقايع و حوادث از سوي ديگر، با نشيب و فراز و سير تحولات خاص، زمينه ساز تولّد عقيده ها و پديده هاي خاصي در دنياي جديد بوده اند. عدم تفكيك ميان دلايل معرفتي و عوامل وضعيّتي در شناخت ريشه هاي تاريخي تجدّد، موجب خطاهاي فراواني مي شود.[41]

نكته مهم ديگر در شناخت تجدّد، تفكيك ميان تجدّد و تجدّدگرايي است كه در اين باب نيز سخنان زيادي گفته شده است[42]. اما نكته اصلي اين است كه نوگرايي و تجددي كه در كشورهاي غربي رخ داده، روند طبيعي مانند رشد يك گياه داشته و پس از طي مراحلي به وضعيت كنوني رسيده و هيچ عامل خارجي در آن تأثير نداشته است. اما وقتي اين گياه تبديل به درختي شد و ثمراتي به بار آورد، شاهد بوده ايم كه ديگران در سرزمينهاي مختلف از ميوه هاي آن بهره برده اند و يا مصرف ميوه هاي آن به طور ناخواسته به آنها تحميل شده است. عدم توجه به تفكيك فوق كه با تجدد و تجددگرايي از آن ياد كرديم نيز در شناخت تجدد موجب خطاهايي مي شود.

آخرين نكته اي كه در شناخت تجدد بايد مورد لحاظ قرار گيرد اين است كه آيا قائليم تجدد وجودي مستقل با ماهيت، هويت و ذات و ذاتيات مشخص دارد يا نه؟ آيا همه عقيده ها و پديده هاي دنياي جديد ميوه هاي يك درختند؟ اگر آري، آن درخت چيست و ريشه آن كدام است؟

معمولاً در پاسخ پرسش فوق، براي دنياي جديد ريشه و اساس و بنيادي قائل مي شوند و آن ريشه و بنياد را اومانيسم (Humanism) مي دانند و البته با تعاريف و تعابير مختلفي از آن ياد مي كنند، مانند: استقلال انسان از آسمان و آزادي او در زمين، يا اصالت بشر و خودبنيادي انسان در برابر هستي بنيادي وي[43]؛ تلقي انسان به عنوان يگانه منبع ارزشها[44]؛ اصالت «من» به جاي اصالت «او»[45]؛ فرايند خودآييني و خودبنيادي انسان[46]؛ قطع رابطه با سرچشمه الهي و انسان را همه چيز دانستن[47]؛ تحكيم موقعيت خود در عالم و ناديده گرفتن هر قدرت و مرجع ديگر غير از خود[48] و در يك كلمه انسان محوري.[49]

البته در مقابل ديدگاه فوق نظر ديگري هم وجود دارد كه مي گويد عقيده ها و پديده هاي جهان جديد، ميوه هاي يك درخت نيست و نبايد به دنبال ماهيت و ذات حاكم بر آنها بود، بلكه بايد اين عقيده ها و پديده ها را تفكيك و تجزيه نمود و هر يك را مستقلاً مورد مطالعه و بررسي قرار داد. لازم به ذكر است كه اتخاذ هر يك از دو موضع فوق در مواجهه و شناخت تجدد[50]، تأثيري جدي و عميق در قضاوت هاي بعدي (مانند نقد تجدد) و ارايه راه حلها و پاسخگويي به مشكلات موجود خواهد داشت.

در اينجا بدون اينكه بخواهيم قضاوتي كرده باشيم، متذكر مي شويم كه به نظر مي رسد علي رغم اهميت انسان محوري به عنوان روح حاكم بر دنياي جديد، نبايد درباره همه عقيده ها و پديده هاي تجدد، حكم واحد راند و از ابعاد و اوصاف گوناگون آن غفلت ورزيد. ديدگاه اخير به ويژه با تعريفي از تجدد كه مورد نظر ماست مناسبت و همخواني بيشتري دارد.

محور سوم پژوهشي: تعارض سنت و تجدد

تعارض سنت و تجدد، اصلي ترين بحث و محور در موضوع رابطه سنت و تجدد است. اين مسأله حتي بر شناخت خود سنت و تجدد نيز تقدم دارد. به اين معني كه حتي يك فرد عادي، چه رسد به يك فرد متفكر در جوامع سنتي (به معناي عام)، در مرحله اول با مسأله تعارض سنت و تجدد مواجه مي شود و به تعبير درست تر، هنگام آشنايي با دستاوردهاي دنياي جديد، به تعارض آنها با ابعاد گوناگون دنياي سنتي خود پي مي برد. پس از اين مرحله است كه شناخت سنت و شناخت تجدد جنبه هاي آگاهانه پيدا مي كند و شخص با مرور مجدد بر آنها به شناخت جديدي مي رسد و البته متناسب با ديدگاه هاي خود درباره نقد، پذيرش يا رد آنها، موضع مي گيرد.

در اين محور با تفصيل و جزئي نگري بيشتري بحث تعارض سنت و تجدد را پي مي گيريم. اين تفصيل از سويي گستردگي و عمق اختلافات موجود ميان سنت و تجدد و به بيان ديگر گستردگي و عمق مشكلات فراروي ما در حفظ دينداري را نشان مي دهد و از سوي ديگر سعي دارد بحث كلي تقابل سنت و تجدد را از حالت انتزاعي و كلي گويي خارج نموده و به صورت ملموس و قابل تطبيق در حوزه ها و موضوعات جزئي ترسيم نمايد.

تعارض هاي سنت و تجدد به دو قسم كلي قابل تقسيم است: تعارض هاي نظري و تعارض هاي عملي. تعارض هاي نظري بيانگر تعارض در جهان بيني ها، ديدگاه ها، طرز تلقي ها و آرا و عقايد مطرح شده در دنياي جديد با مشابه هاي آنها در تفكر يا تمدن سنتي (ديني) است و تعارض هاي عملي حكايت از شرايطي مي كند كه در آن، نهادها، پديده ها، نيازهاي زندگي و رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان متجدد، مغاير و بلكه متضاد و غيرقابل جمع با مشابه آن در دنياي سنتي است.

با توجه به آنچه پيشتر در باب تفاوت دينداري مقلدانه و محققانه و نيز تمايز دينداري فردي و اجتماعي ذكر شد، مروري بر مجموعه تعارض هايي كه در اين محور مطرح خواهد شد، اهميت پرسش اصلي پژوهش ما يعني اينكه «چگونه مي توان در دنياي جديد، ديندار بود؟» را بيشتر روشن مي كند؛ زيرا لازمه دينداري كامل اولاً پاسخگويي به تعارض هاي نظري و ثانياً ارايه راه حل براي تعارض هاي عملي است.

نبايد فراموش كرد كه تعارض هايي كه برمي شماريم، برخي با اصل دين ناسازگار است و برخي با دينداري موجود و علاوه بر اين برخي از تعارض ها ـ به تعبير استاد مطهري ـ حكايت از انحرافات زمانه دارد كه بايد با آنها مبارزه كرد و برخي بيانگر مقتضيات زمانه است كه بايد از آنها پيروي نمود.

نكته بسيار مهم در حيات فكري استاد مطهري، شيوه برخورد ايشان با انواع تعارض هاي سنت و تجدد است كه خود اين شيوه برخورد درس و الگويي براي ما و همه محققان و پژوهشگران مسلمان است. استاد مطهري بروز تعارض ها و ايراد شك و شبهه ها را مجال و فرصت مغتنمي براي آشكار شدن حقانيت تعاليم اسلام مي داند؛ همان طور كه ذكر شد اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: «واعلموا أنكم لن تعرفوا الحق حتي تعرفوا الذي تركه»[51]، وجود تاركان حق و منحرفان از آن را بايد از يك نظر به فال نيك گرفت و خشنود بود، زيرا وجود آنان و گفتار و كردارشان زمينه ساز معرفت كامل تر از حق و حقيقت خواهد بود. استاد مطهري در اين باب چنين مي گويد:

«عصر ما از نظر ديني و مذهبي، خصوصاً براي طبقه جوان، عصر اضطراب و دودلي و بحران است. مقتضيات عصر و زمان يك سلسله ترديدها و سؤال ها به وجود آورده و سؤالات كهنه و فراموش شده را از نو مطرح كرده است. آيا بايد از اين شك و ترديدها و پرس و جوها ـ كه گاهي به حد افراط مي رسد ـ متأسف و ناراحت بود؟ به عقيده من هيچ گونه ناراحتي ندارد[52]. من بر خلاف بسياري از افراد، از تشكيكات و ايجاد شبهه هايي كه در مسايل اسلامي مي شود، با همه علاقه و اعتقادي كه به اين دين دارم، به هيچ وجه ناراحت نمي شوم، بلكه در ته دلم خوشحال مي شوم، زيرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده كرده ام كه اين آيين مقدس آسماني، در هر جبهه از جبهه ها كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نيرومندي و سرافرازي و جلوه و رونق بيشتري آشكار شده است... بگذاريد بگويند و بنويسند و سمينار بدهند و ايراد بگيرند، تا بدون آنكه خود بخواهند وسيله روشن شدن حقايق اسلامي گردند[53]. وجود افراد شكاك و افرادي كه عليه دين سخنراني مي كنند، وقتي خطرناك است كه حاميان دين آن قدر مرده و بي روح باشند كه در مقام جواب برنيايند، يعني عكس العمل نشان ندهند. اما اگر همين مقدار حيات و زندگي در ملت اسلام وجود داشته باشد كه در مقابل ضربت دشمن عكس العمل نشان بدهد، مطمئن باشيد كه در نهايت امر، به نفع اسلام است... يك دين زنده، هرگز از اين گونه حرف ها بيم ندارد. يك دين زنده، آن وقت بيم دارد كه ملتش آن قدر مرده باشند كه عكس العمل نشان ندهند و متأسفانه ما در گذشته گاهي چنين چيزي داشته ايم.» استاد مطهري در ادامه سخنان خود پس از اظهار تأسف نسبت به كوتاهي عده اي كه به شبهات درباره قوانين جزايي اسلام پاسخ ندادند و سبب روي آوردن به قوانين جزايي ديگر كشورها شدند، مي گويد: «اكنون كه در مسايل ديگر حقوقي اسلام مانند حقوق زن و مسائل اقتصادي اسلام يك جنبشي در ميان مسلمين مي بينيم، هيچ جاي نگراني نيست، يعني در نهايت امر، پيروزي با مسلمين است[54]. نور خدا خاموش شدني نيست[55]. حقيقت پيروز است[56]. هر چه به حال مردم مفيد باشد، باقي مي ماند[57]. در نبرد حق و باطل پيروزي با حق است و شكست از آن باطل است[58]. باطل جلوه موقت دارد و غلبه وي ديري نمي پايد[59]. خداوند به نتيجه رسيدن راه و روش فرستادگان خود را ضمانت كرده است[60]. زمين را صالحان و پرهيزكاران در اختيار خواهند گرفت[61]. آفرينش جهان بر اساس حق استوار است[62]. ... چهارده قرن است كه قرآن كريم الهام بخش اين حقايق است و پيروان اين كتاب مقدس به موجب اين الهامات، با خوشبيني و اميد به هستي و جهان آفرينش و آينده اسلام و مسلماني مي نگرند. مسلمانان واقعي كه مستقيماً با قرآن كريم آشنا هستند، حتي آنگاه كه مانند امروز در سخت ترين شرايط زندگي مي كنند و از اكثر ملل عالم عقب مانده تر مانده اند، اميد خود را نباخته، درد خود را درمان ناپذير نمي دانند، در مقام چاره جويي و پيدا كردن راه اصلاح مي باشند. همين ايمان و اعتقاد و اطمينان است كه چند به چند موجب ظهور مصلحين در جهان اسلام مي گردد.»[63]

در اينجا مروري داريم بر تعارض هاي سنت و تجدد در دو حوزه موضوعات نظري و مسائل عملي[64]. تأكيد بر اين نكته ضروري است كه برشمردن اين تعارض ها، الزاماً به معناي حقانيت موضع سنتي و بطلان موضع تجدد نيست. چنان كه از استاد مطهري نقل شد، بايد با برخي از اين تعارضات و تغييرات زمانه مبارزه و از برخي پيروي نمود.

بخش اول: تعارض هاي نظري سنت و تجدد

1ـ رويكرد كلي فلسفه و فيلسوفان

ـ توجه فيلسوفان به متافيزيك (هستي شناسي) يا بي فايده دانستن آن و پرداختن به معرفت شناسي و زبان شناسي

ـ پيوند فلسفه با دين يا گسستن از دين و پيوند با علوم تجربي

ـ خادمِ دين بودن فلسفه يا رقيب آن بودن و تلاش براي نشستن به جاي حقايق ديني

ـ وجود فيلسوفان همراه و هم هدف و تكميل كننده هم يا فيلسوفان منفرد، متعارض و رقيب

2ـ هستي شناسي

ـ اعتقاد به عالم غيب و مجردات و يا جهان موجودات را منحصر در محسوسات دانستن

ـ اعتقاد به علت غايي در آفرينش جهان و يا انكار آن

ـ قبول عليت يا انكار و ترديد در آن

ـ قبول كليات يا انكار و ترديد در آن

ـ قبول علت نخستين يا انكار و ترديد در آن

ـ رد تسلسل يا قبول آن

3ـ معرفت شناسي

ـ قبول معرفت هاي شهودي، علم حضوري و وحي يا رد آنها و تنها قبول معرفت هاي تجربي و حسي

ـ اعتقاد به امكان جمع ميان عقل و ايمان يا ناسازگار دانستن آنها

ـ اعتقاد به امكان معرفت و رد شكاكيت يا پذيرش شكاكيت و تئوري پردازي براي آن

ـ اعتقاد به وجود گزاره هاي بديهي (معرفت هاي كلي و ضروري پيشين و مستقل از تجربه) يا انكار چنين گزاره هايي

ـ اعتقاد به وجود فطرت (دانش ها و گرايش هاي ذاتي در انسان) يا همه معرفت ها را حاصل تجربه دانستن

ـ اعتقاد به امكان بحث از امور ارزشي يا رد آن و بي معني دانستن گزاره هاي آن

ـ اعتقاد به امكان بحث از ماوراء طبيعت يا رد آن و بي معني دانستن گزاره هاي آن

4ـ ارزش شناسي (فلسفه اخلاق)

ـ معني داري زندگي يا پوچ انگاري و نيهيليسم

ـ پذيرش يا نفي پشتوانه بودن دين براي اخلاق

ـ هدف اخلاقيات را سعادت اخروي (بهشت) يا سعادت دنيوي (آرمانشهر) دانستن

ـ اخلاقيات برخاسته از عبوديت و خداپرستي يا برخاسته از انانيت و خودپرستي و منفعت طلبي

ـ بديهي دانستن مفاهيم و گرايش هاي اخلاقي يا بررسي منطقي، معرفت شناختي و معناشناختي مفاهيم اخلاقي

ـ انقياد در برابر احكام اخلاقي وجدان يا چون و چرا و ترديد در آنها

ـ قبول ارزش هاي مطلق يا نسبيت گرايي

ـ عينيت گرايي يا ذهنيت گرايي در اخلاق

ـ اعتقاد به حقايق نفس الأمري (رئاليسم) يا انكار آن (ايده آليسم) و حداكثر توجه به فايده رساني (پراگماتيسم)

5 ـ انسان شناسي

ـ اعتقاد به ارتباط يا عدم ارتباط انسان با سرچشمه الهي

ـ احساس تقدس يا انكار و رد آن

ـ پايبند بودن به مقدسات يا رهايي از قيد آنها

ـ تجليل از مقدسات يا تحليل و كالبدشكافي آنها

ـ اعتقاد به جايگاه ويژه انسان در نظام خلقت يا انسان را هم عرض موجودات مادي ديگر دانستن

ـ اعتقاد به شرافت و كرامت ذاتي انسان يا انكار آن

ـ در پي شناخت و تفسير جهان بودن و يا به دنبال نقد و تغيير عالم بودن

ـ اعتقاد به تفاوت ماهوي انسان و حيوان يا برچيدن اين مرز

ـ اعتقاد به ارزش هاي ذاتي و الهي براي انسان يا قراردادي دانستن همه شؤون انسان

ـ لحاظ امتياز معنوي براي فرد يا گروه يا نفي اين امتياز

ـ رأي را با اكثريت دانستن در برخي از امور يا حق را با اكثريت دانستن در همه امور

ـ تفكيك ميان انسان آن چنان كه هست و آن چنان كه بايد باشد يا نفي اين تفكيك و تكيه بر انسان آن چنان كه هست

ـ توجه با انسان كامل و ايده آل يا تأكيد بر انسان متوسط منتشر در جامعه

6 ـ دين شناسي

ـ فطري دانستن دين يا ناشي از جهل و ترس و... دانستن آن

ـ معقول دانستن دينداري و ايمان يا مغاير عقل شمردن آن

ـ ايمان را چيزي برتر از علم (باور صادق موجه) دانستن (علم همراه تسليم) يا آن را پايين تر از علم شمردن (باور غيرموجه)

ـ دين را مؤثر در همه شؤون فردي و اجتماعي دانستن يا آن را امري صرفاً فردي شمردن (سكولاريسم)

ـ اعتقاد به حقانيت بيشتر يك دين يا همه اديان را راه هاي هم عرض به سوي حقيقت دانستن (پلوراليسم)

7ـ انديشه هاي سياسي

ـ دغدغه تكليف داشتن (اصالت تكليف در انسان ها يا حداكثر، جمع حق و تكليف) يا دغدغة حقوق داشتن (اصالت حق در انسان ها)

ـ توجه به اخلاق و فضيلت محوري در جامعه يا توجه به حق و قانون محوري در جامعه

ـ پذيرش حق الهي در عرصه هاي مختلف يا انكار آن

ـ تشكيل سازمان اجتماعي بر اساس حقوق الهي يا بر اساس عقل بشري و قرارداد اجتماعي

ـ تعيين هويت فرد انساني در نسبت با خدا و دين (امت) يا در نسبت با دولت (شهروندي)

- تأكيد اصلي بر آزادي معنوي يا بر آزادي اجتماعي

ـ آزادي در راستا و چارچوب ارزش هاي ديني يا آزادي مطلق يا در محدوده آزادي ديگران

ـ دخالت دين و ارزش هاي الهي در سياست يا عدم چنين دخالتي

ـ حق حاكميت را در گرو صلاحيت دانستن يا در گرو مقبوليت بيشتر شمردن

ـ حق را ملاك عقيده و عمل افراد قرار دادن يا عقيده و عمل افراد (رأي اكثريت) را ملاك حق قرار دادن

8ـ انديشه هاي حقوقي

ـ قانونگذاري با توجه بيشتر به زندگي فردي (فقه) يا با توجه بيشتر به زندگاني اجتماعي (حقوق)

ـ قانونگذاري در چارچوب تعاليم و ارزش هاي الهي يا صرف توجه به قراردادهاي اجتماعي

قانونگذاري با معيار مصالح واقعي و به ويژه مصالح معنوي انسان يا صرفاً با معيار سودمندي دنيايي

ـ ثابت و ابدي دانستن برخي از قوانين يا متغير دانستن همه آنها

ـ دغدغه تكليف داشتن (اصالت تكليف يا حداكثر جمع حق و تكليف) يا دغدغه حقوق داشتن (اصالت حق در انسان ها)

ـ توجه به عقايد و باورهاي افراد يا قضاوت تنها بر اساس ظواهر رفتارشان

ـ اختلاف مسلمان و كافر در برخي از حقوق اجتماعي يا عدم چنين اختلافي

ـ اختلاف زن و مرد در برخي از حقوق اجتماعي يا عدم چنين اختلافي

9ـ انديشه هاي اقتصادي

ـ هدف از اقتصاد را برقراري عدالت يا انباشت ثروت دانستن

ـ پيوند اقتصاد با اخلاق يا عدم چنين پيوندي

ـ تقدم جامعه بر فرد در مصالح كلي يا تقدم فرد و منافع او

ـ تقدم اصالت و ارزش هاي انساني و لزوم رشد همه استعدادهاي او يا تقدم و اصالت افزايش توليد ولو با ضايع كردن استعدادها

ـ اصالت تقاضا در توليد يا اصالت عرضه همراه با تأكيد فراوان بر تبليغات

ـ اصالت حداقل مصرف (قناعت) يا ترويج مصرف گرايي هر چه بيشتر

ـ توليد حداقل براي و به اندازه مصرف يا مصرف حداكثر براي توليد بيشتر

ـ اصالت عدالت يا اصالت توسعه

ـ سهم داشتن خدا و دين در درآمد افراد يا عدم وجود چنين سهمي

ـ اهميت توليد كشاورزي يا توليد صنعتي

ـ مطلوبيت بيشتر و نهايي را در كار دانستن يا در استراحت و رفاه شمردن

ـ ­ اقتصاد و رفاه را به صورت محدود و مقدمه ارزش هاي متعالي و اخروي خواستتن يا اصالت دادن به آن و نه چيز ديگر

ـ وجود ملاك هاي شرعي و الهي در محدوديت مالكيت (حلال و حرام) يا بي توجهي به چنين ملاك هايي

10ـ علوم تجربي

ـ طبيعت را در سلسله مراتب هستي ديدن يا واقعيتي مستقل از مراتب بالا براي آن قائل شدن

ـ توجه به علل فوق طبيعي يا علل را منحصر به علل طبيعي دانستن

ـ توجه به علل غايي در تفسير جهان يا صرف توجه و تكيه بر علل فاعلي

ـ پذيرش نظام اخلاقي براي جهان هستي حتي جهان طبيعت يا انكار آن

ـ شناخت طبيعت به عنوان آيات الهي و براي رسيدن به حقيقت يا براي سلطه بر طبيعت و كسب قدرت و ثروت

ـ توجه به ابعاد معنوي و كيفي پديده ها يا ارجاع همه امور به جنبه كمّي صِرف

11ـ تعارض ها در علوم خاص

ـ در نجوم: زمين مركزي يا خورشيدمركزي يا ذره اي در آسمان كهكشان ها و نظريه انفجار بزرگ و...

ـ در زيست شناسي: نظريه داروين و خلقت و تكامل انواع، شبيه سازي از حيوانات و انسان و...

ـ در فيزيك: انرژي دانستن ماده، نظريه ماده منفي، سرعت نور و نتايج حيرت انگيز آن و...

ـ در پزشكي: پيوند اعضا، لقاح مصنوعي، كالا بودن خون و...

ـ در علوم انساني: علوم انساني صرفاً تجربي ـ تاريخي و نه ديني ـ عقلي

بخش دوم: تعارض هاي عملي سنت و تجدد

1ـ مسايل فرهنگي

ـ پيروي از سنت ها و آداب و رسوم گذشتگان يا قيد و بند دانستن و سعي در رهايي از آنها

ـ آرامش ناشي از ايمان به هدفداري حيات يا اضطراب و يأس ناشي از پوچ انگاري و نيهيليسم

ـ ديندار واقعي يا پيروي از دين نماها (مكاتب انسان ساخت، آيينهاي ابداعي و...)

ـ دعا و ارتباط با خدا يا جبران معنويت از طرق ديگر

ـ مذموم بودن طلب لذت هاي آني يا مطلوب بودن و بلكه ترويج آنها (مواد مخدر، مشروبات الكلي، خشونت، روابط جنسي)

ـ توجه به ارتباط سمعي يا تأكيد بر ارتباط بصري (نوشتاري و تصويري)

2ـ مسايل مربوط به زن و خانواده

ـ محدود بودن روابط جنسي در خانواده يا گسترش آن به اجتماع (ازدواج هاي نامشروع، همجنس بازي و...)

ـ نقش زن در جامعه به عنوان شخص گران بها يا شيء گران بها يا شخص بي بها

ـ عشق هاي عميق و عاطفي يا عشق هاي سطحي و مبتذل

ـ ارج نهادن به كانون خانواده يا بي توجهي به آن به خاطر فردگرايي و سودباوري

ـ التزام زوجين به يكديگر و استحكام خانواده يا عدم اين التزام و تزلزل خانواده

ـ نادر بودن طلاق يا شيوع و رواج عادي آن

ـ عواطف شديد ميان والدين و فرزندان يا بي عاطفگي حاكم بر خانواده ها

ـ روابط خانوادگي و فاميلي عميق و گسترده يا روابط اندك استثنايي و سطحي

3ـ كار، ورزش، تفريحات

ـ مطلوب بودن كار يا مطلوب بودن استراحت و رفاه

ـ دائمي بودن كار يا فقط مقدمه رفاه بودن آن

ـ كسب آمادگي جسماني از طريق كار يا از طريق ورزش

ـ تفريحي بودن ورزش يا تبديل شدن آن به كار و حرفه براي ورزشكار

ـ حاشيه اي بودن ورزش در جامعه يا تبديل شدن آن به يك جريان فرهنگي و اقتصادي عظيم

ـ توجه به خصلت هاي جوانمردي در ورزش يا قهرمان پروري همراه با سوداگري

ـ جزئي بودن اوقات فراغت يا كلي و جدي بودن آن

ـ روش هاي فردي و محدود براي تفريح و پر كردن اوقات فراغت يا روش هاي فردي و گروهي بسيار متنوع براي آن

4ـ هنر، رسانه ها، صنعت

ـ تقدس هنر يا ابتذال آن

ـ خادم بودن هنر (براي دين، انديشه هاي والا يا حداقل براي زندگي روزمره) يا موضوعيت و مطلوبيت خود هنر (هنر براي هنر)

ـ استفاده از آثار هنري در متن زندگي يا اختصاص آن به موزه ها و نمايشگاه ها

ـ ذوقي بودن هنر براي افراد مختلف يا تبديل شدن آن به كار و حرفه براي هنرمند

ـ سمعي، نوشتاري و استدلالي بودن رسانه ها يا بصري و احساسي بودن آنها

ـ منطقه اي و محدود بودن رسانه ها يا جهاني بودن و ابزاري براي جهاني كردن يك فرهنگ

ـ ابزار تحت كنترل بودن رسانه ها و صنعت يا تبديل شدن آن به غول غيرقابل مهار

ـ رعايت حق طبيعت و ديگر مخلوقات يا فدا كردن همه چيز براي منافع بيشتر بشر

ـ عجز و افتقار نسبت به خدا و طبيعت يا بيدار شدن حس خدايي و دخل و تصرف در همه چيز

محور چهارم پژوهشي: نقد سنت

بوده و هستند كساني كه سنت يا تجدد را فوق نقد يا دون نقد مي دانند، يعني مثلاً در باب سنت با تعريفي كه از آن مي كنند و آن را مطلق و مقدس مي پندارند، دست نقد را از آن كوتاه مي دانند و حاضر نيستند ذره اي از فضاي سنتي و ارزش ها و بينش هاي آن دور شوند و در برابر، كساني با تعريف و موضعگيري خاص خود سنت به آن، اساساً سنت را شايسته نقد نمي دانند و به طرد و نفي كلي آن فتوا مي دهند. اما با تمايز قائل شدن ميان سنت بالقوه و سنت بالفعل و تفكيك حساب اسلام از حساب مسلمين كه اين دومي ممكن است آميخته به انواع نواقص و كاستي ها و عيوب باشد از يك سو، و با متفاوت دانستن دستاوردهايي از تجدد كه نوعي انحراف است و بايد با آن مبارزه كرد و پديده هايي كه اقتضاي زمانه است و بايد از آن پيروي نمود، از سوي ديگر، باب نقد سنت و تجدد گشوده مي شود. يعني با تعاريفي كه ما از سنت و تجدد كرديم و شناخت آنها را دو محور مهم پژوهشي دانستيم، پس از بروز تعارض ميان ابعاد مختلف آن دو، مسأله نقد به معناي بررسي و اظهارنظر در باب جنبه هاي درست و نادرست هر يك از آنها موضوعيت و ضرورت مي يابد.

يكي ديگر از ابعاد ضرورت نقد سنت، مسأله تقليد كوركورانه از گذشتگان است كه استاد مطهري به پيروي از آيات و روايات، اين مسأله را يادآور مي شود كه اگر چه اقوام پيامبران از نظر سنن مختلف بوده اند و هر پيامبري تعاليم متناسب با وضع زندگاني آن مردم عرضه مي كرده و با مشكلات و اشكالات خاص روبرو مي شده، اما قرآن كريم يك اشكال عمومي كه در همه اقوام بوده و همه پيامبران با آن روبرو بوده اند را مطرح مي كند و آن تقليد از گذشتگان و به اصطلاح سنت گرايي مذموم است[65] و در واقع اين تذكر و مذمت قرآن درسي است به ما كه مي خواهد مبناي پيروي ما تعقل و تفكر باشد، نه صرف قديمي بودن انديشه يا كاري[66]. مسأله سنتگرايي به معناي تقليد از عقايد و آداب گذشتگان در حوزه انديشه هاي ديني اهميت مضاعف مي يابد.

رويكرد انتقادي به سنت در ميان روشنفكران و متفكران ما سابقه طولاني دارد و برخي از آنها مقدم بر مرحله رويارويي با دنياي جديد غربي است. جهت آشنايي اجمالي با موضوعات و مباحثي كه تا كنون مورد توجه انديشمندان قرار گرفته و در ذيل هر يك از تحقيقات و تأليفاتي انجام شده، در اينجا به عناوين اصلي آن اشاره مي نماييم؛ لازم به ذكر است كه استاد مطهري ذيل همه اين عناوين مطالبي به صورت مقاله، كتاب يا سخنراني مطرح كرده كه ما نيز خلاصه ديدگاه هاي ايشان را منعكس خواهيم كرد. شايسته است در تحقيقات مستقلي، آرا و نظريات انديشمندان مختلف درباره هر يك از اين موضوعات، استخراج و تنظيم شود.

الف ـ علل انحطاط مسليمن؛ يعني اين مسأله كه چطور شد مسلمانان پس از آن همه پيشروي و ترقي در علوم و معارف و صنايع و نظامات به قهقرا برگشتند. مسؤول اين انحطاط و سير قهقرايي چيست و كيست؟ آيا خود اسلام را بايد مسؤول انحطاط مسلمين شناخت، آن چنان كه بسياري از غربيان ادّعا مي كنند؟ يا اسلام از اين مسؤوليت مبراست و مسلمانان مسؤول اين انحطاط هستند؟ و يا علت اين انحطاط ملل و اقوام غيرمسلمانند كه با دشمني و توطئه هاي خود موجب سقوط و انحطاط مسلمين شده اند؟[67]

استاد مطهري با بيان اين نكته كه مسأله علل انحطاط مسلمين متجاوز از بيست سال است كه نظر خود ايشان را جلب كرده[68]، مي گويد: پاسخ به پرسش علل اين انحطاط «كار ساده اي نيست و يك رشته مباحث نسبتاً طولاني بايد پيش كشيده شود و در هر يك از آنها با اسلوب علمي تحقيق كافي به عمل آيد»[69]، از نظر استاد مطهري موضوعات شايسته پژوهش در رابطه با اين مسأله به قرار زير است:

مقدمات:

1ـ نموداري از عظمت و انحطاط مسلمين؛

2ـ بحث فلسفي درباره طبيعت زمان و عوامل اعتلا و انحطاط تمدن ها و بحث اسلام و مقتضيات زمان؛ اسلام:

3ـ قضا و قدر؛

4ـ اعتقاد به معاد؛

5ـ شفاعت؛

6ـ تقيه؛

7ـ انتظار فرج؛

8ـ سيستم اخلاقي اسلام (زهد، قناعت، توكل...)؛

9ـ حكومت از نظر اسلام؛

10ـ اقتصاد اسلامي؛

11ـ قوانين جزايي اسلام؛

12ـ حقوق زن در اسلام؛

13ـ قوانين بين المللي اسلام؛ مسلمين:

14ـ نقاط انحراف؛ 15ـ جعل و تحريف و وضع حديث؛

16ـ اختلافات شيعه و سني؛

17ـ اشعريت و اعتزال؛

18ـ فلسفه و تصوف؛

19ـ جمود و اجتهاد؛

20ـ زمامداران جهان اسلام؛

21ـ روحانيت؛ عوامل بيگانه:

22ـ فعاليت هاي تخريبي اقليت ها در جهان اسلام؛

23ـ شعوبيگري در جهان اسلام؛

24ـ جنگ هاي صليبي؛

25ـ سقوط اندلس

26ـ حمله مغول؛

27ـ استعمار[70].

ب ـ احياي تفكر ديني: اين اصطلاح جديدي است و اولين بار اين تعبير را اقبال لاهوري به كار برد و كتابي با اين عنوان ـ كه مجموعه كنفرانس هاي اوست ـ نيز منتشر كرد. استاد مطهري اين تعبير و اين ايده را از اقبال اخذ مي كند و طي چند سخنراني به بسط آن و ايراد نقطه نظرهاي خود مي پردازد. موضوع احياي تفكر ديني مبتني بر اين فرض است كه بايد ميان اصل تعاليم ديني و طرز تلقي دينداران از آن تعاليم تفكيك قائل شد و نكته مهم تر اينكه خود دين و به ويژه مكتب اسلام در ذات خود زنده است و يك جوهر حياتي دارد، اما طرز تلقي و برداشت پيروان و دينداران از تعاليم ديني نادرست و اصطلاحاً مرده است و لذا نيازمند احيا است.[71]

ج ـ اطلاحگري و مصلحان: تعبيرات اصلاح و مصلح سابقه زيادي در تمدن اسلامي دارد، به طوري كه حتي در خود قرآن كريم و كلمات معصومين عليهم السلام نيز مشاهده مي شود. جريان اصلاح و عملكرد مصلح علاوه بر جنبه نظري كه در دو بحث علل انحطاط مسلمين و احياي تفكر ديني نيز مطرح بود، داراي جنبه عملي نيز هست. به اين معني كه شخص مصلح اولاً داراي نظريه و تشخيص خاصي درباره مشكلات جامعه ديني است و ثانياً براي رفع آن مشكلات اقدام به يك حركت اجتماعي نيز مي كند. استاد مطهري با بيان اينكه «اصلاح طلبي يك روحيه اسلامي است و هر مسلماني به حكم اينكه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبي است» و با اشاره اي به جنبش هاي اصلاحي در تاريخ اسلام، به بررسي تفصيلي عملكرد برخي از مصلحان و چهره هاي اصلي اصلاح گري در جهان سوم از حدود نيمه دوم قرن سيزدهم به بعد مي پردازد و الگويي براي مطالعات و تحقيقات گسترده تر در اين زمينه ارايه مي كند[72].

دـ آسيب شناسي ديني و دينداري: به طور كلي آفات و آسيب هاي ديني را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: دسته اول اموري است كه با اصل دين در تضاد و تعارض است، يعني اموري كه به دين ضربه مي زند و مانع دينداري مي شود و بلكه عاملي است براي بي ديني. بررسي مجموعه اين علل و عوامل تحت عنوان «آسيب شناسي ديني» قابل طرح است. اما دسته دوم از آفات و آسيب ها در واقع خطاها، نقصان ها و انحراف هايي است كه در دينداري افراد متدين وجود دارد، مانند بدفهمي ها، خرافات، افراط و تفريط ها و... بحث درباره اين دسته از آفات دين، تحت عنوان «آسيب شناسي دينداري» مطرح مي شود.

تعبير و اصطلاح آسيب شناسي ديني يا دينداري كاملاً نوظهور است و چند سالي بيشتر از عمر آن نمي گذرد، ولي به خاطر تقدم منطقي، بحث و بررسي درباره آن بر موضوعات ديگري كه برشمرديم مقدم است. استاد مطهري سخنراني، مقاله يا كتاب مستقلي را به عنوان آسيب شناسي ديني يا دينداري اختصاص نداده، اما اولاً بارها از لفظ آفات يا آسيب هاي ديني استفاده نموده[73] و ثانياً با توجه به دغدغه هاي ايشان نسبت به مسائل ديني، مي توان عمده فعاليت هاي علمي ايشان را همين موضوع آسيب شناسي ديني و دينداري دانست. بحث آسيب شناسي ديني در آثار استاد به صورت پراكنده وجود دارد و مي توان موضوعات علل گرايش به ماديگري و شبهات زيادي كه در رابطه با مسائل خداشناسي، دين شناسي، انسان شناسي و... مطرح مي نمايند، همچنين اشاره ايشان به تلاش هاي دشمنان اسلام در طول تاريخ و به ويژه استعمار در دوران كنوني را مصاديقي از مباحث آسيب شناسي ديني به حساب آورد. اما موضوع آسيب شناسي دينداري دقيقاً همان موضوع نقد سنت است كه در اينجا به عنوان محور چهارم پژوهشي مطرح كرديم. با الگوگيري از افكار و آثار استاد مطهري مي توان شاخه هاي اين بحث را چنين ترسيم نمود:

الف) آسيب شناسي دينداري در مقام فهم تعاليم دين، شامل مباحثي مانند انواع بدفهمي ها و طرز تلقي هاي نادرست از اعتقادات، اخلاقيات و احكام ديني، نفي تعقل و جمود و قشريگري، روشنفكرمآبي و عقلگرايي افراطي، ترجمه و تفسير نادرست از آيات و روايات و...

ب) آسيب شناسي دينداري در مقام عمل به تعاليم دين، شامل مباحثي همچون فساد اخلاق، عدم اهتمام به عمل ديني، عدم اهتمام به شعاير ديني، عدم رعايت اهم و مهم، افراط در يك ارزش، تحريف و...

ج) آسيب شناسي دينداري گروههاي خاص، مانند آسيب ها و آفات جامعه ديني، علما و دانشمندان، مبلغين و مسأله تبليغ دين، حاكمان و مسأله حكومت و نهضت ديني، شاعران و هنرمندان و...

محور پنجم پژوهشي: نقد تجدد

در رويارويي با جهان جديد نيز مانند مواجهه با سنت، دو گرايش افراطي و تفريطي وجود دارد، بدين ترتيب كه برخي آن را فوق نقد و گروهي آن را دون نقد مي دانند، به اين معني كه برخي با مطلق دانستن عالم جديد و دستاوردهايش ترديدي در پذيرش آن روا نمي دارند[74] و در مقابل گروهي با مردود شمردن صدر و ذيل و ريشه و ميوه دنياي جديد به طرد كلي آن فتوا مي دهند[75]. موضعي كه اين گروه نسبت به تجدد و هر فرهنگ غيرخودي مي گيرد، چيزي نيست جز ديدگاه «دارالإسلام» نسبت به «دارالكفر» و طبيعي است كه در چنين رابطه اي، دارالكفر اساساً شايستگي شناخت و توجه ندارد و لذا پيشاپيش با همين عنوان، ماهيت آن تعيين و رد مي شود و نوبت به بررسي و نقد آن نمي رسد.[76]

از اين دو گرايش افراطي و تفريطي كه بگذريم، ديدگاه ها و نظريات ديگر مربوط به تجدد، طيفي را تشكيل مي دهند كه به نحوي داراي جنبه هاي انتقادي نسبت به تجدد هستند. مثلاً نفي جهان بيني و نيز دستورالعمل هاي حقوقي، سياسي و اخلاقي و ديدگاه هاي غرب در مورد هستي انسان، جامعه، تاريخ و در عين حال پذيرش صنعت و تكنولوژي غرب و يا تفكيك بيشتر در اين زمينه و ديدگاه هاي بينابين.[77]

ديدگاه هاي انتقادي نسبت به غرب را از نظر موضع ناقدان مي توان به چند دسته تقسيم كرد: يك دسته از ديدگاه ها مربوط به گروهي است كه از منظر سنت و با ملاك هاي سنت اما بدون شناخت دقيق و عميق به نقد تجدد مي پردازند. اين گروه معمولاً كساني هستند كه علاوه بر دنياي جديد، درك جامع و عميقي از ابعاد تفكر و تمدن سنتي ـ ديني خود نيز ندارند. استاد مطهري مي فرمايد: « اگر تنها ما بنشينيم و از تمدن و فرهنگ اروپايي انتقاد كنيم و از فرهنگ اسلامي هم تمجيد كنيم و بعد هم بنشينيم و خيال بكنيم كه فرهنگ اسلامي و روح اسلام همان است كه ما امروز داريم، پس مردم دنيا بيايند از ما پيروي كنند، كاري از پيش نمي رود»[78] دسته ديگر از منتقدان تجدد كساني هستند كه به سنت گرايان (traditionalists) موسوم شده اند و شخصيت هاي بزرگي همچون رنه گنون، فريتهوف شوان، تيتوس بوركهارت، هيوستون اسميت، مارتين لينگز و سيد حسين نصر از چهره هاي شاخص آن هستند. اين دسته به ويژه نسبت به فلسفه جديد غرب كه معتقدند نقش مهمي در شكل دادن به تجدد ايفا نموده، موضع گرفته اند و آن را انحرافي از ميراث ابدي بشريت مي دانند و خود قائل به حكمت خالده هستند.[79]

دسته ديگر از منتقدان و جريان انتقادي تجدد، بر خلاف موارد فوق نه از منظر و با ملاك هاي سنتي بلكه از منظر و با ملاك هاي برآمده از خود دنياي جديد به نقد آن مي پردازند. اين جريان اصطلاحاً فراتجدد يا پست مدرنيسم ناميده مي شود و مي توان بنيانگذار آن را نيچه دانست كه در اواخر قرن نوزدهم ميلادي نسبت به پيامدهاي هولناك تفكر و تمدن جديد هشدار داد. پس از نيچه بايد به مارتين هايدگر، ديگر فيلسوف ژرف انديش آلماني اشاره كرد كه بشدت به نقد و مخالفت با مباني تفكر تجدد و مظاهر تمدن آن از جمله مسأله تكنولوژي مي پردازد. در مرحله بعد متفكران و نويسندگان ديگري قرار مي گيرند مانند تئودور آدورنو، يورگن هابرماس، ژاك دريدا و... پست مدرنيسم به عنوان سمبلي از بحران جهان متجدد، حكايت گر نقص ها و كاستي هاي تفكر و تمدن جديد است و سعي دارد نشان دهد كه دوران الگوي درخشان و فريبنده جهان كه در غرب ساخته مي شد، سپري شده و بايد به آن نه از منظر اِعجاب بلكه به ديد ترديد و انكار نگريست. تذكر اين نكته ضروري است كه گرچه آگاهي از جريان فكري و انتقادي پست مدرنيسم براي ما مهم است و لااقل ما را در شناخت بهتر و دقيق تر تجدد ياري خواهد كرد، اما بايد به خاطر داشته باشيم كه هيچ نسبت ضروري ميان پست مدرنيسم و تفكر سنتي و بويژه انديشه ديني وجود ندارد و لذا نبايد گمان كرد كه پست مدرنيسم به معناي نفي مدرنيسم و بازگشت به سنت و تفكر اسطوره اي يا ديني براي جبران خلأ معنويت است[80]. علاوه بر تفكيك نقدهاي وارد بر تجدد از منظر و با ملاك هاي سنتي و يا از منظر و با ملاك هاي خود تجدد، تفكيك ديگري درباره اين نقدها حايز اهميت است و آن تفكيك نقدهاي ريشه اي و كلان از نقدهاي ميوه اي و موردي است. آنچه تاكنون ذكر شد ديدگاه هاي انتقادي كلان در باب تجدد و تفكر و تمدن آن بود، اما جريان انتقادي ديگري نيز وجود دارد كه به تك تك ميوه ها و دستاورهاي دنياي جديد نظر دارد و مثلاً در عرصه انديشه هاي سياسي، موضوع دموكراسي را مورد بررسي قرار مي دهد و آن را به بوته نقد مي كشد. البته در اين جريان نيز مي توان ديدگاه انتقادي از موضع و منظر سنتي و يا از موضع و منظر و ملاك هاي خود تجدد را از يكديگر تفكيك نمود. اگر چه از ديدگاه سنتي، حجم زيادي از تحقيقات به نقدهاي اين چنين اختصاص پيدا نكرده، اما به خاطر رواج تفكر انتقادي در غرب متون زيادي در اين رابطه وجود دارد و لذا يك منبع مطالعاتي در نقد تجدد، نقدهاي خود غربيان بر موضوعات گوناگون و دستاوردهاي مختلف تجدد مانند ليبراليسم، كاپيتاليسم، تكنولوژي و... مي باشد.

لازم به ذكر است كه اين محور پژوهشي يعني نقد تجدد به صورت جدي و همه جانبه در آثار استاد مطهري به چشم مي خورد كه با توجه و دقت در آنها چند نكته اساسي را مي توان به عنوان الگو و سرمشق در پژوهش هاي اين چنين آموخت. همان طور كه ذكر شد استاد مطهري تغييرات زمانه را بر دو قسم مي داند: انحرافاتي كه بايد با آن مبارزه كرد و مقتضيات زمانه كه بايد از آنها پيروي نمود[81]. ايشان همين نكته را در نقد تجدد مورد توجه قرار داده و با اجتناب از پراكندگي، تحقيقات و فعاليت علمي و انتقادي خود را بر موضوعاتي متمركز مي كند كه به عنوان پرسش يا مشكل اساسي در برابر اسلام و جامعه اسلامي خودنمايي مي كند[82]. نكته ديگر توجه جدي استاد به ريشه هاي فكري و اعتقادي انحرافات است كه از سويي اين امر را به صورت نقد جدي بر تفكر فلسفي حاكم بر جهان غرب دنبال مي كند[83] و از سوي ديگر به مهمترين شبهات مطرح شده در موضوعات مختلف اعتقادي[84]، اخلاقي[85]، فقهي[86]، تاريخي[87] و... مي پردازد.

محور ششم پژوهشي: جمع سنت و تجدد يا ارايه راه حل

پس از شناخت سنت و شناخت تجدد و درك تعارض آنها و نقد و تعيين نقاط قوت و ضعف آنها، نوبت ارايه راه حلي براي رفع تعارض ميان سنت و تجدد مي رسد. اين مرحله در واقع بازگشت به خاستگاه اين پژوهش و پاسخگويي به اين پرسش اساسي است كه «چگونه مي توان در دنياي جديد ديندار بود؟» پس از مرور مراحل پنجگانه قبل، اكنون به خوبي فهميده مي شود كه اولاً اين پرسش چه مقدار عميق و داراي ابعاد و اضلاع زيادي است و ثانياً روشن مي شود كه پاسخگويي همه جانبه و كامل به آن، نيازمند چه فعاليت عظيم پژوهشي است.

علاوه بر اينكه براي پاسخ به پرسش فوق نيازمند تجزيه آن به پرسش هاي كوچك و تلاش براي پاسخگويي به هر يك و در نهايت جمع بندي و ارايه راه حل كلي هستيم، در عين حال در بحث جمع سنت و تجدد، يا ارايه راه حل بايد به يك نكته اساسي توجه كرد و آن اينكه به نظر مي رسد ملاك اساسي در موفقيت يك راه حل اين است كه دو صفت اصلي زير را با هم داشته باشد: يكي حفظ خلوص تعاليم ديني و ديگري توانايي و موفقيت راه حل پيشنهادي در مقام عمل.

اشكال اساسي راه حل هاي روشنفكران مسلمان كه استاد مطهري وظيفه جمع سنت و تجدد و به تعبير ايشان اسلام و مقتضيات زمان را بر عهده آنها مي داند[88] اين است كه از يكي از دو صفت فوق غفلت مي كنند. به اين ترتيب كه يا با انگيزه حفظ خلوص تعاليم اسلامي و يا به خاطر عوام زدگي و بي خبري از مسائل روز، راه حل هايي ارايه مي دهند كه در مقام عمل موفق و توانا نيست و نمي تواند مشكلات موجود را حل كند و يا با قصد موفقيت در مقام عمل، پيشنهادهايي عرضه مي كنند كه از خلوص و اصالت تعاليم اسلامي دور مي شوند و به تعبير استاد مطهري، سخاوتمندانه از اسلام مايه مي گذارند:

«پرهيز از افراط و تفريط و گرايش به اعتدال در هر كاري خالي از دشواري نيست. گويي هميشه راه اعتدال، يك خط باريك است كه اندك بي توجهي موجب خروج از آن است. اينكه در آثار ديني وارد شده: «صراط» از «مو» باريك تر است، اشاره به همين نكته است كه رعايت اعتدال در هر كاري سخت و دشوار است.

بديهي است كه مشكلات جامعه بشري نو مي شود و مشكلات نو، راه حل نو مي خواهد. «الحوادث الواقعه» چيزي جز پديده هاي نوظهور نيست كه حل آنها بر عهده حاملان معارف اسلامي است. سرّ ضرورت وجود مجتهد در هر دوره و ضرورت تقليد و رجوع به مجتهد زنده همين است. و الا در يك سلسله مسائل استاندارد شده، ميان تقليد از زنده و مرده فرقي نيست. اگر مجتهدي به مسائل و مشكلات روز توجه نكند، او را بايد در صف مردگان به شمار آورد. افراط و تفريط در همين جا پيدا مي شود.

برخي آن چنان عوام زده هستند كه تنها معيارشان سليقه عوام است و عوام هم گذشته گرا است و به حال كاري ندارد. برخي ديگر كه به مسائل روز توجه دارند و درباره آينده مي انديشند، متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مي گذارند؛ سليقه روز را معيار قرار مي دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جاي آنكه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند، سليقه و روح حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مي دهند. مثلاً [مي گويند] مهر نبايد باشد چون زمان نمي پسندد؛ تعدد زوجات يادگار عهد بردگي زن است؛ پوشيدگي همين طور، اجاره و مضاربه و مزارعه يادگار عهد فئوداليسم است و فلان حكم ديگر يادگار عهدي ديگر. اسلام دين عقل و اجتهاد است، اجتهاد چنين و چنان حكم مي كند...»[89]

استاد مطهري در مواضع ديگر آثار خود، اين دو گرايش افراطي و تفريطي را جمود و جهالت مي نامند[90]. يكي از ويژگي هاي مهم شخصيت و تفكر استاد مطهري در رابطه با بحث سنت و تجدد كه با توجه به نكته فوق بهتر درك مي شود، مبارزه با همين دو گرايش يا دو گروه از علما و دانشمندان اسلامي است: يعني گروه جامدها و متحجرين از يك سو و گروه جاهل ها و التقاطيون از سوي ديگر. استاد اين دو گرايش را نه منحصر به دوران كنوني، بلكه داراي ريشه در تاريخ تمدن اسلامي مي داند و سابقه جامدها و متحجرين را به خوارج، اشاعره، اهل حديث و اخباريون برمي گرداند[91] و از سوي ديگر

التقاط و روشنفكرمآبي جاهل ها را در طول تاريخ بر مواردي همچون حذف «حيّ علي خير العمل» از اذان توسط خليفه دوم[92] و انكار جن توسط معتزله[93] و به ويژه در دوران معاصر بر افكار شخصيت هايي مانند سيداحمدخان هندي[94]، فريد وجدي[95]، دكتر شريعتي[96]، گروه فرقان[97] و... تطبيق مي نمايد. به گمان ما، اين دو ملاك استاد مطهري (جمود و تحجر يا جهالت و التقاط و روشنفكرمآبي) بهترين معيار براي نقد و ارزيابي هر راه حل پيشنهادي در جمع سنت و تجدد است.

محور هفتم پژوهشي: پژوهش درباره يكي از مصاديق تعارض سنت و تجدد

آنچه تاكنون در محورهاي ششگانه فوق ذكر شد، مربوط به مطالعات كلي و كلان سنت و تجدد و تقابل آنها بود، كه مثلاً به شناخت سنت يا تجدد و نقد آنها و يا بررسي تعارض هاي آنها مي پرداخت و براي جمع آنها، راه حل جستجو مي كرد. اما به نظر مي رسد در كنار اين سلسله پژوهش ها، نيازمند تحقيق درباره برخي مصاديق خاص از تقابل و تعارض سنت و تجدد هستيم. در اين محور پژوهشي پس از مشخص كردن اينكه عقيده يا پديده اي در تفكر و تمدن متجدد يا تفكر و تمدن سنتي ـ ديني ناسازگار است، به بررسي تاريخچه و خاستگاه پيدايش آن عقيده يا پديده و تبيين ابعاد خود آن امر و نيز توضيح نتايج و لوازم و توابع آن در هر يك از دو حوزه سنت و تجدد پرداخته مي شود و البته پس از نقد و نشان دادن نقاط ضعف و قوت هر يك سعي در ارايه راه حلي براي جمع اين دو و رفع تعارض خواهد شد.

در اينجا با الهام از افكار و آثار استاد مطهري جهت فهم بهتر اين محور پژوهشي، به نمونه و الگويي از اين روش پژوهشي در يك موضوع خاص اشاره مي كنيم. استاد مطهري خود اشاره مي كند كه سه چهار سالي را صرف تحقيق پيرامون مسائل مربوط به حقوق زن در اسلام نمودم[98] و اين امر نشانه تأمل و برنامه ريزي دقيق ايشان نسبت به اين موضوع است. در اينجا ما يكي از مباحث مربوط به حقوق زن كه جنجالي ترين آنها نيز هست، يعني مسأله حجاب را انتخاب نموده و فعاليت پژوهشي استاد مطهري را در اين موضوع مطابق با مراحل يا گام هاي ششگانه تطبيق مي نماييم:

گام اول (طرح بحث و نشان دادن تعارض سنت و تجدد در موضوع مورد نظر)

عده اي معتقدند كه به نظر اسلام زنان بايد خانه نشين و محبوس باشند و در صورت حضور در اجتماع بايد چهره و دو دست خود را نيز بپوشانند. از سوي ديگر دنياي جديد و افراد متجدد طرفدار بي حجابي و بلكه مروج برهنگي زن و اختلاط او با مردان در جامعه هستند و البته روشن است كه تعارض سنت و تجدد در اين مسأله بسيار عميق و جدي است و اين دو ديدگاه و دو شيوه رفتار هرگز قابل جمع نيستند.

گام دوم (شناخت سنت و ديدگاه سنتي درباره موضوع مورد نظر)

مطالعه سنت بالقوه يعني خود تعاليم اسلام درباره پوشش و حجاب زن آموزنده است. از اين جهت كه آيات و روايات چه نكاتي درباره حجاب مطرح كرده اند و ابعاد مختلف حجاب از نظر اسلام چيست، مانند: رابطه پوشش و حجاب زن با رواج فساد و فحشا، مسأله نگاه به نامحرم، زينت زن، استيذان در ورود به اتاق خلوت ديگران، همسران پيامبر، حدود پوشش و... و مهم تر از همه فلسفه و هدف اصلي اسلام از حكم حجاب (بالا بردن ارزش زن، ايجاد آرامش رواني افراد در برخوردهاي اجتماعي، استحكام پيوند خانواده، استواري اجتماع و جلوگيري از فساد اخلاق در جامعه)[99].

گام سوم (شناخت تجدد و ديدگاه آن درباره موضوع مورد نظر)

تبيين ديدگاه مخالفان حجاب به ويژه سعي آنها در اينكه علت و ريشه حجاب را اموري جاهلانه و ظالمانه (مانند رهبانيت و رياضت، عدم امنيت زنان، استثمار زن، خودخواهي مرد، عادت زنانگي و...) معرفي مي كنند و همچنين بيان اشكالات آنها به منطق اسلامي درباره حجاب (مانند غيرعاقلانه بودن وضع حكم حجاب و ضرورت لغو آن، مانع آزادي بودن، عامل ركود فعاليت ها بودن، موجب افزايش التهاب ها و ايجاد حساسيت نسبت به زن شدن و...)[100].

گام چهارم (نقد سنت)

تفكيك سنت بالقوه و بالفعل در اينجا بسيار راهگشاست، چنان كه استاد مطهري نشان مي دهد حكم فقهي مبني بر پوشاندن چهره و دو دست، بيش از چند دهه عمر ندارد و با استدلال و استناد به آيات و روايات ثابت مي كند عقيده مذكور كه منجر به محبوسيت زن مي شود، مردود است.[101]

گام پنجم (نقد تجدد)

استاد مطهري در اين مرحله اولاً ثابت مي كند بر خلاف نظر مخالفان، حجاب مختص به اسلام نيست و در اقوام و ملل ديگر نيز وجود داشته، ثانياً عقيده آنها را درباره علل پيدايش حجاب نقد مي كند و ثالثاً با تبيين اهداف اسلام در وضع حكم حجاب، به اشكالات آنها پاسخ مي گويد و رابعاً علاوه بر اثبات خطا بودن ديدگاه ها و تحليل هاي آنها، به مشكلات عملي و اجتماعي فراوان بي حجابي و برهنگي زن در جوامع غربي اشاره مي كند.[102]

گام ششم (ارايه راه حل)

راه حل مسأله حجاب همان پيشنهاد اسلام است مبني بر حفظ حريم و حضور باوقار زن در جامعه با پوشش مناسب و بدون وجوب پوشاندن چهره و دو دست كه اشكالات وارد بر دو نظريه افراطي و تفريطي، به اين راه حل اسلام وارد نيست.[103]

توجه به اين نكته جالب است كه كتاب مسأله حجاب استاد مطهري پرفروش ترين كتاب ايشان است به طوري كه تاكنون بيش از 50 بار تجديد چاپ شده است. شايد اين مسأله مؤيدي باشد بر مطلوبيت تحقيق در مورد مصاديق خاص تعارض سنت و تجدد و نياز جامعه اسلامي به دانستن پاسخ و راه حل اسلام در هر يك از اين تعارض ها.

نكته ديگر در اهميت محور پژوهشي هفتم اين است كه اگر چه محورهاي ششگانه قبل اركان اجتناب ناپذير پژوهش در باب سنت و تجدد هستند و مي توان مدعي شد كه هر سخني در باب سنت و تجدد در قالب يكي از محورهاي مذكور قابل اندارج است، اما چه بسا ورود و نظريه پردازي در آنها از عهده و توان يك پژوهشگر مبتدي خارج باشد، زيرا سخن گفتن و اظهارنظر در باب هر يك از آنها نيازمند نوعي احاطه و سيطره بر مجموعه عظيمي از معارف و علوم است.

اما با توجه به رشته هاي آموزشي و گرايش هاي تخصصي دانشگاهي كه دانش پژوهان در يك موضوع خاص به مطالعه و تحصيل مي پردازند و ابعاد مختلف آن را مورد شناخت قرار مي دهند، امكان و مجال و توانايي انجام تحقيقاتي كه در محور پژوهشي هفتم معرفي نموديم، براي عموم پژوهشگران وجود خواهد داشت. به اين ترتيب كه موضوع مورد علاقه و تخصص خود را از حيث تقابل و تعارض آن در دو ديدگاه سنتي و متجدد مورد بررسي قرار داده و لااقل به جمع آوري ديدگاه ها پرداخته و البته در حد توان خود به تحليل و نقد آنها و در نهايت به نظريه پردازي در باب كيفيت جمع آنها يعني ارايه راه حل نيز بپردازد.

محور هشتم پژوهشي: بررسي ديدگاه انديشمندان مختلف درباره سنت و تجدد

چنان كه اشاره شد مسأله سنت و تجدد، بزرگ ترين دغدغه انديشمندان جوامع سنتي اعم از روشنفكران مذهبي و غيرمذهبي بوده و هست، به طوري كه اكثر آرا و انديشه هاي اين متفكران و در برخي موارد همه انديشه هايشان در ذيل موضوعات مرتبط با بحث سنت و تجدد قابل طبقه بندي است.

از آنجايي كه به هر حال اين متفكران، مهم ترين سرمايه هاي علمي جوامع سنتي مي باشند، در جستجو و تلاش براي يافتن پاسخ و راه حلي براي غلبه بر مشكلات حاصل از تعارض سنت و تجدد، نبايد از اين سرمايه ها غفلت نماييم و با ناديده گرفتن و ناچيز شمردن آراي آنها بخواهيم براي تك تك مسائل و موضوعات به تحقيق شخصي بپردازيم.

با قبول ضرورت مراجعه به افكار و آثار انديشمندان و روشنفكران سنتي ـ ديني، نكته بعدي شيوه استفاده از آثار آنها و قالب پژوهشي مناسب در اين رابطه است. به نظر مي رسد مراحل اول تا ششم پژوهشي كه در اين مكتوب پيشنهاد شد، نظم معقولي را دنبال مي كند و مي تواند قالب خوبي براي انعكاس آراء يك انديشمند درباره سنت و تجدد باشد، به اين ترتيب كه بايد ديدگاه انديشمند مورد نظر و تعريف او از سنت و سپس تعريف و ديدگاه او در باب تجدد و تعارض هاي اينها با يكديگر و نقدهايي كه او به هر يك وارد مي بيند، مورد بررسي قرار گيرد و سرانجام به نظريه پردازي او در باب جمع سنت و تجدد و راه حل هاي او پرداخته شود. البته در معرفي خود شخصيت مورد نظر نيز شايسته است درباره عوامل مؤثر بر موضعگيري او در مسأله سنت و تجدد اشاره شود (مانند محيط و دوره زندگاني او، نوع تحصيلات (بويژه آشنايي يا عدم آشنايي با فلسفه و رشته هاي مختلف آن، رشته تخصصي، استادان و...)[104].

قالب مذكور علاوه بر گزارش آراء و افكار يك انديشمند، قالب مناسبي براي نقد آراي متفكران مختلف در رابطه با مسأله سنت و تجدد نيز هست. ديدگاه هاي تاريخي، ريشه يابي عقايد و حوادث، كل واحد يا اجزاء پراكنده دانستن سنت يا تجدد، توجه به نوع تعارض هاي سنت و تجدد و مهمتر از همه راه حل هاي يك انديشمند و پاسخ هاي او به مشكلات و تعارض هاي سنت و تجدد، دستمايه هاي بسيار خوبي براي نقد و بررسي ديدگاه هاي او را فراهم مي نمايد.

با توجه به نكته فوق مي توان دايره پژوهش را گسترده تر گرفت و علاوه بر شخصيت ها و انديشمندان به بررسي و نقد آراي نهادها، احزاب بزرگ، جريانات سياسي و حتي نشريات پرداخت. به اين معني كه مثلاً مجموع آراء، اظهارنظرها، موضع گيري ها و... از سوي يك حزب سياسي يا يك نشريه (البته در حدود مطالبي كه منعكس كننده نقطه نظرات مديرمسؤول آن است) مي تواند در قالب محورهاي ششگانه پيشنهادي دسته بندي شود و به اين ترتيب علاوه بر گزارش ديدگاه هاي حزب يا نشريه مورد نظر و معرفي جامع از آراي آن، دستمايه بسيار خوبي براي نقد و ارزشيابي آنها نيز فراهم خواهد شد.

اين شيوه پژوهشي نيز در آثار استاد مطهري يافت مي شود. ايشان چهره هاي برجسته اي از روشنفكران و داعيه داران اصلاح در جهان اسلام (مانند سيدجمال الدين اسدآبادي، شيخ محمد عبده، شيخ عبدالرحمان كواكبي و اقبال لاهوري) را برگزيده و آراي آنها را تقريباً در قالب همين محورهاي ششگانه مورد بررسي قرار مي دهد و البته به نقد و تبيين مزايا و نواقص هر يك نيز مي پردازد[105] و علاوه بر شخصيت هاي مذكور به گزارشي از نهضت اسلامي ايران مي پردازد[106]. ديدگاه انتقادي ايشان درباره مشروطيت را نيز مي توان در همين مقوله دانست.[107]

خاتمه

آنچه را كه اين مقاله در پي تبيين آن است، مي توان در چند جمله خلاصه كرد:

الف ـ مهم ترين هدف پژوهشي و دغدغه علمي بايد پاسخ به اين پرسش باشد كه «چگونه مي توان در دنياي جديد ديندار بود؟»

ب ـ مهم ترين بستر پژوهشي براي پاسخگويي به پرسش فوق موضوعي است كه با عنوان «سنت و تجدد» شناخته مي شود.

ج ـ منطقي ترين نظم پژوهشي در مراحل ششگانه: شناخت سنت و تجدد، بررسي تعارض هاي آنها، نقد آنها و راه حل براي جمع آنها متصور است.

نكات فوق را مي توان به تعبير فلسفي، به ترتيب علت غايي، علت مادي و علت صوري پژوهش مورد نظر دانست. درباره علت فاعلي بايد گفت عمده مطالب اين نوشتار از استاد مطهري است. كما اينكه آراي انديشمندان ديگر نيز مي تواند در قالب پژوهشيِ فوق ريخته شود. تنها نكته باقيمانده اين است كه تعارض هاي سنت و تجدد را به ترتيب اهميت آنها مورد مطالعه و پژوهش قرار دهيم. سخن خود را با كلامي از استاد مطهري به پايان مي بريم:

«انتشارات مذهبي ما از نظر نظم، وضع نامطلوبي دارد. بگذريم از آثار و نوشته هايي كه از پايه مضر و مايه بي آبرويي است، آثار و نوشته هاي مفيد و سودمند ما نيز با برآورد قبلي نيست. يعني بر اساس محاسبه احتياجات و درجه بندي ضرورت ها صورت نگرفته است، هر كسي به سليقه خود آنچه را مفيد مي داند، مي نويسد و منتشر مي كند. بسي مسائل ضروري و لازم كه يك كتاب هم درباره آنها نوشته نشده است و بسي موضوعات كه بيش از حد لازم كتاب هايي درباره آنها نوشته شده است و هي پشت سر هم نوشته مي شود.

از اين نظر مانند كشوري هستيم كه اقتصادش پايه اجتماعي ندارد. هر كس به سليقه خود هر چه مي خواهد توليد مي كند و يا از خارج وارد مي نمايد، بدون آنكه يك نيروي حسابگر، آنها را رهبري كند و ميزان توليد كالا يا وارد كردن كالا را بر طبق احتياجات ضروري كشور، تحت كنترل درآورد. به عبارت ديگر، همه چيز به دست «تصادف» سپرده شده است. بديهي است كه در چنين وضعي برخي كالاها بيش از حد لزوم و تقاضا، عرضه مي شود و بي مصرف مي ماند و برخي كالاها به هيچ وجه در بازار يافت نمي شود.

اينكه راه علاج چيست، ساده است. هسته اولي اين كار اصلاحي را همكاري و همفكري گروهي از اهل تأليف و تصنيف و مطالعه مي تواند به وجود آورد.

ولي متأسفانه غالباً ما آن چنان شيفته و عاشق سليقه خود هستيم كه هر كدام فكر مي كنيم تنها راه صحيح همان است كه خود ما يافته ايم. من گاهي به برخي از اهل تأليف اين پيشنهاد را عرضه كرده ام، اما آنها به جاي استقبال، رنجيده شده اند و اين را نوعي تخطئه سليقه خود تلقي كرده اند.

اين بنده هرگز مدعي نيست كه موضوعاتي كه خودش انتخاب كرده و درباره آنها قلمفرسايي كرده است، لازم ترين موضوعات بوده است. تنها چيزي كه ادعا دارد اين است كه به حسب تشخيص خودش از اين اصل تجاوز نكرده كه تا حدي كه برايش مقدور است در مسائل اسلامي «عقده گشايي» كند و حتي الامكان حقايق اسلامي را آن چنان كه هست، ارايه دهد، فرضاً نمي تواند جلوي انحرافات عملي را بگيرد، باري حتي الامكان با انحرافات فكري مبارزه نمايد و مخصوصاً مسائلي را كه دستاويز مخالفان اسلام است روشن كند و در اين جهت، الأهم فالأهم را ـ لااقل به تشخيص خود ـ رعايت كرده است.»[108]

كتابنامه

ـ قرآن كريم

ـ نهج البلاغه

ـ آرام، فرزين، رويكرد اجتماعي مدرنيته، گفتگو (ماهنامه)، ش10 (زمستان 1374)، صص 158-156

ـ آشوري، داريوش، ما و مدرنيت، تهران، صراط، چاپ دوم، 1377

ـ ارغنون (فصلنامه) ش12-11 (پاييز و زمستان 1375) ويژه مسائل مدرنيسم و مباني پست مدرنيسم

ـ استيس، ولتر ترنس، دين و نگرش نوين، ترجمه احمدرضا جليلي، تهران، حكمت، 1377

ـ بروجردي، مهرزاد، روشنفكران ايراني و غرب، ترجمه جمشيد شيرازي، تهران، فرزان، 1377

ـ بهنام، جمشيد، ايرانيان و انديشه تجدد، تهران، فرزان، 1375

ـ ثقفي، مراد، «چندگانگي مدرنيته»، گفتگو (ماهنامه)، ش10 (زمستان 1374)، ص16-7

ـ خميني، روح الله الموسوي، صحيفه نور، تهران، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1369

ـ همو، ولايت فقيه، تهران، اميركبير، 1357

ـ جعفريان، رسول، مروري بر زمينه هاي فكري التقاط جديد در ايران، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1369

ـ داوري اردكاني، رضا، فلسفه در بحران، تهران، اميركبير، 1373

ـ دژاكام، علي، تفكر فلسفي غرب از منظر استاد شهيد مرتضي مطهري، تهران، مؤسسه فرهنگي انديشه

ـ زيباكلام، صادق، سنت و مدرنيته، تهران، انتشارات روزنه، 1377

ـ سروش، عبدالكريم، تفرج صنع، تهران، سروش، 1370

ـ همو، فربه تر از ايدئولوژي، تهران، صراط، 1373

ـ سوزنچي، حسين، مروري بر رويكرد استاد مطهري به مسأله سنت و تجدد در حوزه انديشه ديني، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه امام صادق عليه السلام

ـ شفيعي سروستاني، اسماعيل، سخنراني در نشريه صبح

ـ شوراي نظارت بر نشر آثار استاد مطهري، استاد مطهري و روشنفكران، تهران، صدرا، 1377

ـ ضميران، محمد؛ عبادي، شيرين، سنت و تجدد در حقوق ايران، تهران، گنج دانش، 1375

ـ فراستخواه، مقصود، سرآغاز نوانديشي معاصر ديني، تهران، شركت سهامي انتشار، 1374

ـ قاسمي براد، بهزاد؛ يونسي، مصطفي، «مدرنيسم، تعريف جهان از منظري ديگر»، روزنامه ايران، ش566-565 (17 و 18/دي 75)

ـ كاجي، حسين، كيستي ما از نگاه روشنفكران ايراني، تهران، روزنه، 1378

ـ كليني، ثقه الاسلام ابوجعفر محمدبن يعقوب، الأصول من الكافي، ج1، تهران، مكتبه الصدوق، 1381ه‍

ـ گنجي، اكبر، سنت، مدرنيته، پست مدرن، تهران، صراط، 1375

ـ مجلسي، محمدتقي، بحارالأنوار، ج52، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ه‍

ـ مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، ج1، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، اسلام و نيازهاي جهان امروز، تهران، حزب جمهوري اسلامي (نشريه شماره 48)، 1361

ـ همو، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج5، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا، 1374

ـ همو، بيست گفتار، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، صدرا، 1371

ـ همو، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، توحيد، تهران، صدرا، 1374

ـ همو، حق و باطل، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، حماسه حسيني، ج3، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، ده گفتار، تهران، 1372

ـ همو، عدل الهي، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، علل گرايش به ماديگري، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، گفتارهاي معنوي، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، مسأله حجاب، تهران، صدرا، 1372

ـ همو، مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي، ج1، انسان و ايمان، تهران، صدرا، 1371

ـ همو، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا، 1372

ـ موقن، يدالله، سنت، تجدد، ماهنامه نگاه نو، ش27 (بهمن 1374)

ـ نصر، سيدحسين، «تأملاتي درباره اسلام و انديشه مدرن»، ترجمه منصور انصاري، پژوهشامه متين، ش2 (زمستان 1378)

ـ همو، جوان مسلمان و دنياي متجدد، ترجمه مرتضي اسعدي، تهران، طرح نو، 1373

ـ نصيري، مهدي، سخنراني در مجله صبح

ـ نقد و نظر (فصلنامه)، ش16-15 (تابستان و پاييز 1377) ويژه سنت گرايان

1 بحارالأنوار، ج22، ص454

[2] إن لله علي الناس حجتين: حجه ظاهره و حجه باطنه فأما الظاهره فالرسل و الانبياء و الأئمه عليهم السلام و أما الباطنه فالعقول (اصول كافي، ج1، ص16)

[3] مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص19

[4] همو، نظام حقوق زن در اسلام، صص56 ـ 55

[5] امام خميني، صحيفة نور، ج ، ص 98. حضرت امام در جاي ديگر قريب به اين مضمون مي‌فرمايد: «ماهيت و كيفيت قوانين اسلام مي رساند كه براي تكوين يك دولت براي ادارة سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع گشته است.» ولايت فقيه، ص32 و 37 ـ 32

[6] مرتضي مطهري، بيست گفتار، صص 265 ـ 264؛ همچنين در ده گفتار، صص 173 ـ 166؛ تعليم و تربيت در اسلام، صص 34 ـ 30

[7] مرتضي مطهري، عدل الهي، صص 101 ـ 99

[8] مرتضي مطهري، عدل الهي، ص14

[9] مرتضي مطهري، اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص11

[10] مرتضي مطهري، توحيد، ص15

[11] داريوش آشوري، ما و مدرنيت، صص 12 ـ 1، 68 ـ 55، 174 ـ 157

اكبر گنجي، سنّت، مدرنيته، پست مدرن، صص 276 ـ 175 و...

[12] صادق زيباكلام، سنّت و مدرنيته (ريشه يابي علل ناكامي اصلاحات و نوسازي سياسي در ايران عصر قاجار)، ص12

[13] اين عقيده به ويژه از سوي ميشل فوكو متفكر فرانسوي (1926 ـ 1984م) مطرح شد كه عمري را صرف پژوهش در اين موضوع نمود. براي خلاصه آراء فوكو در اين زمينه ر.ك: مهرزاد بروجردي، روشنفكران ايراني و غرب، صص 16-10

[14] براي تبيين خوب اين مطلب، ر.ك: داريوش آشوري، ما و مدرنيت، ص 86-82 و 90-89 و 98-95

[15] مرتضي مطهري، ده گفتار، صص 135-134 و 145-144، حقّ و باطل، صص 79-76

[16] مرتضي مطهري، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، صص 92-91

[17] زمر/18

[18] نساء/150

[19] مرتضي مطهري، ده گفتار، صص 148-144

[20] مرتضي مطهري، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، ص 136

[21] همان، صص 143-142

[22] همان، صص 146-145

[23] همان، ص 158

[24] صادق زيباكلام، سنّت و مدرنيته، ص 12

[25] اصول كافي، ج 8، ص 23

[26] و كذلك جعلنا لكل نبي عدواً من المجرمين (فرقان/31)

[27] ودّ كثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كافرين (بقره/109)

[28] لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتّي تتبع ملتهم (بقره/120)

[29] و لا يزالون يقاتلونكم حتّي يردوكم عن دينكم إن استطاعوا (بقره/217)

[30] من نام لم ينم عنه (نهج البلاغه، كتاب 62)

[31] امام خميني، 3/12/67، صحيفه نور، ج 2، ص 95

[32] همو، 2/9/67، صحيفه نور، ج 21، صص 53-52

[33] همو، 23 محرم 1409، صحيفه نور، ج

[34] اصول كافي، ج11، ص26

[35] از جمله ر.ك: مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 137-101، همچنين اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص52-33

[36] نهج البلاغه، خطبه 147 (صبحي صالح)

[37] فاتحه الكتاب/6

[38] فاتحه الكتاب/7

[39] فاتحه الكتاب/7

[40] به عنوان مثال و به عنوان مشتي از خروار و نمونه اي از انبوه مباحثي كه صرفاً درباره الفاظ و مفاهيم مرتبط با تجدّد مطرح شده، همچون نو (new) و مدرن (modern) و نوسازي يا مدرنيزاسيون (modernization)، نوخواهي، مدرنيسم يا تجدّدطلبي (modernism)، مدرنيته يا تجدّد (modernity)، غرب جغرافيايي (west)، و غربي (western)، غرب مفهومي (occident) و غربي (occidental) و تفاوتهاي اين الفاظ و مفاهيم مي توانيد به منابع زير رجوع كنيد:

ـ داريوش آشوري، ما و مدرنيت، صص 68-55 و 262-245

ـ سيد حسين نصر، تأملاتي درباره اسلام و انديشه مدرن، ترجمه منصور انصاري، پژوهشنامه متين، شماره 2، صص 252-251

ـ عبدالكريم سروش، فربه تر از ايدئولوژي، ص16

ـ جمشيد بهنام، ايرانيان و انديشه تجدّد، صص 180 ـ 175

ـ يدالله موقن، سنّت، تجدّد، نگاه نو، شماره 22 (بهمن 1374)، صص 241-240

ـ بهزاد قاسمي نژاد و مصطفي يونسي، مدرنيسم، تعريف جهان از منظري ديگر، روزنامه ايران، شماره هاي 566-565 (17/18 دي ماه 1375)

[41] حسين كاجي، كيستي ما، مؤلف در تحليل آراء روشنفكران معاصر به دو عامل مؤلفه هاي معرفتي و مشخصه هاي وضعيتي توجه كرده و نشان مي دهد كه بي توجهي روشنفكران به تفكيك فوق در تحليل يك حادثه يا عقيده چه اشتباهاتي به بار مي آورد.

همچنين ر.ك: والتر ترنس استيس، دين و نگرش نوين، ترجمه احمدرضا جليلي، صص 211-140. مؤلف با مصرح كردن مسأله گذرهاي روانشناختي به اين نكته اشاره مي كند كه انقلاب علمي و دستاوردهاي علم مانند انكار مركزيت زمين و نظريه داروين درباره تكامل انواع دليلي براي انكار خدا و شكاكيت نيست. اما در طول تاريخ علتي براي اين مسأله شده است. استاد مطهري نيز دقيقاً به اين نكته اشاره دارد. ر.ك: گفتارهاي معنوي، ص 314-309

[42] از جمله ر.ك. به فرزين آرام، رويكرد اجتماعي مدرنيته، مجله گفتگو، ش 10، زمستان 1374، ص157؛ داريوش آشوري، ما و مدرنيت، صص 307-27

[43] داريوش آشوري، ما و مدرنيت، ص67

[44] مراد ثقفي، چندگانگي مدرنيته، ماهنامه گفتگو، ش10 (زمستان 1374)، ص11

[45] محمد ضيمران، و شيرين عبادي، سنت و تجدد در حقوق ايران، ص102

[46] يورگن هابرماس، گفتمان فلسفي درباره مدرنيته، به نقل از حسين كاجي، كيستي ما، ص17

[47] سيد حسين نصر، تأملاتي درباره اسلام و انديشه مدرن، ترجمه منصور انصاري، پژوهشنامه متين، ش2، ص240

[48] حسين كاجي، كيستي ما، ص24-23

[49] داريوش آشوري، ما و مدرنيت، ص59-58

[50] براي تفصيل اين موضوع ر.ك: عبدالكريم سروش، تفرج صنع، صص253-228 و رضا داوري اردكاني، فلسفه در بحران، صص 78-73 و 72-65.

[51] نهج البلاغه، خطبه 147 (صبحي صالح)

[52] مرتضي مطهري، عدل الهي، ص13

[53] همو، نظام حقوق زن در اسلام، صص 56-55

[54] مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، صص 136-134

[55] يريدون أن يطفئوا نور الله بأفواههم و يأبي الله إلا أن يتم نوره (توبه/32) [آيات قرآن در زيرنويس‌هاي اين بحث، از استاد مطهري است].

[56] ألا فإن حزب الله هم الغالبون (مائده/56)

[57] أما ما ينفع الناس فيمكث في الأرض (رعد/17)

[58] بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فإذا هو زاهق (انبياء/18)

[59] أما الزبد فيذهب جفاء (رعد/17)

[60] و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين، انهم لهم المنصورون (صافات/171 و 172)

[61] و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الأرض يرثها عبادي الصالحون (انبياء/105)

[62] ما خلقنا السموات و الأرض و ما بينهما إلا بالحق (هجر/85)

[63] مرتضي مطهري، اسلام و نيازهاي جهان امروز، نشريه شماره 48 حزب جمهوري اسلامي، صص 37-36

[64] منابع و مآخذ اين موضوعات را به علت رعايت اختصار حذف نموديم.

[65] و كذلك ما أرسلنا من قبلك في قريه من نذير إلا قال مترفوها إنا وجدنا آباءنا علي أمه و إنا علي آثارهم مقتدون (زخرف/23)

[66] مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، صص 48-46؛ همو، مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي، ج1، انسان و ايمان، ص70

[67] مرتضي مطهري، انسان و سرنوشت، صص13-10

[68] همان، ص9

[69] همان، ص13

[70] همان، صص 20-13

[71] مرتضي مطهري، حق و باطل، صص175-67؛ ده گفتار، صص151-130

[72] مرتضي مطهري، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، صص60-13

[73] از جمله ر.ك: مرتضي مطهري، حق و باطل، صص 94-94، 98

[74] اين گرايش هم اكنون در ميان روشنفكران طرفدار اندكي دارد، اما در آغاز رويارويي جوامع سنتي و از جمله كشور ما با تجدد، شاهد چنين گرايش بوديم كه كساني مانند تقي زاده و ملكم خان چهره هاي برجسته آن بودند، براي تفصيل بيشتر ر.ك. مقصود فراستخواه، سرآغاز نوانديشي معاصر ديني و غيرديني، صص 127-60

[75] اين گرايش هم اكنون نيز قائلان و طرفداراني دارد كه از جمله آنها مي توان به آقايان اسماعيل شفيعي سروستاني و مهدي نصيري اشاره كرد. براي اطلاعات بيشتر ر.ك. سلسله مباحث غربشناسي برگزار شده در نشريه صبح.

[76] داريوش آشوري، ما و مدرنيت، ص257-254

[77] براي تفصيل بيشتر در باب موضع گيريهاي مختلف در مواجهه با غرب ر.ك. رسول جعفريان، مروري بر زمينه هاي فكري التقاط جديد در ايران، صص 27-21

[78] مرتضي مطهري، حق و باطل، ص79

[79] براي آشنايي با آراء سنت گرايان ر.ك. فصلنامه نقد و نظر، شماره 16-15 (تابستان 1377)

[80] براي آشنايي با جريان پست مدرنيسم، ر.ك. فصلنامه ارغنون، شماره 12-11 (پاييز و زمستان 1375)؛ عبدالكريم سروش، پارادوكس مدرنيسم، كيهان هوايي، ش975 (12/1/1371) همچنين در فربه تر از ايدئولوژي، صص و نيز داريوش آشوري، ما و مدرنيت، ص283

[81] از جمله در نظام حقوق زن، صص137-101 و اسلام و مقتضيات زمان، ج1، صص52-33

[82] مرتضي مطهري، عدل الهي، ص14

[83] مجموعه ديدگاههاي استاد مطهري در اين زمينه در كتابي تحت عنوان «تفكر فلسفي غرب از منظر استاد شهيد مرتضي مطهري» گرد آمده كه در دو جلد توسط آقاي علي دژاكام تدوين شده است.

[84] مانند مسأله قضا و قدر در كتاب انسان و سرنوشت يا مسأله عدل الهي در كتابي به همين نام.

[85] مانند مسأله زهد در كتاب حق و باطل، صص175-137

[86] مانند مسائل مربوط به حجاب و حقوق زن در كتاب مسأله حجاب و نظام حقوق زن در اسلام

[87] مانند مسأله كتاب سوزي در ايران و مصر در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران، صص369-308

[88] اسلام و مقضيات زمان، ج1، ص11

[89] مرتضي مطهري، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص91-90

[90] از جمله در اسلام و مقتضيات زمان، ج1، صص123-67 و 165-139

[91] از جمله در تعليم و تربيت در اسلام، صص317-289

[92] اسلام و مقتضيات زمان،ج1، صص 73-69

[93] همان، ص114

[94] نهضتهاي اسلامي، ص19 و 30

[95] اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج5، صص35-25

[96] استاد مطهري و روشنفكران، صص70-35

[97] علل گرايش به ماديگري، مقدمه: ماترياليسم در ايران، ص43-7

[98] مرتضي مطهري، عدل الهي، ص15

[99] مسأله حجاب، صص183-125

[100] همان، صص 68-31 و 124-99

[101] همان، صص203-181 و 220-204

[102] همان، صص30-21 و 68-31 و 95-69

[103] همان، صص241-240

[104] به عنوان نمونه اي از پژوهش هاي اين چنين ر.ك. حسين سوزنچي، «بررسي رويكرد استاد مطهري به مسأله سنت و تجدد در حوزه انديشه ديني»، پايان نامه كارشناسي ارشد رشته فلسفه و كلام اسلامي در دانشگاه امام صادق عليه السلام.

[105] مرتضي مطهري، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، صص60-13

[106] همان، صص86-54

[107] اسلام و مقتضيات زمان، ج1، صص166-155

[108] مرتضي مطهري، عدل الهي، صص15-14

/ 1