بحث هاى پيشين به خوبى ثابت كرد كه وحى يك ادراك خاص و يك نوع شعور مرموزى است كه تنها در يك دسته از افراد بشر به نام پيامبران وجود دارد و آنان در پرتو اين حس، تعاليم الهى را بدون كم و زياد و بدون كوچك ترين خطا و لغزش از جهان ديگر گرفته، در اختيار مردم مى گذارند.و اين كه حقيقت اين حس چيست، و حالات روانى پيامبران در زمان فراگرفتن وحى آسمانى چگونه است از جمله مسائلى است كه فهم و درك كنه آن براى ما ممكن نيست و بايد بسان بسيارى از مسائل غيبى (مانند ذات و صفات خدا و حقيقت برزخ و روز رستاخيز) به آن ايمان بياوريم، هر چند با خرد كوچك خود واقعيت آن را لمس نمى كنيم.در برابر اين نظر، گروهى وحى رامولود نبوغ پيامبران دانسته و از اين طريق خواسته اند از ارزش آن بكاهند. آنها ميان پيامبران و ديگر نوابغ جهان تفاوتى قائل نيستند و افكار هر دودسته را محصول فكر انسان و زاييده نبوغ آنان مى دانند.دارندگان اين نظريه چنين مى گويند: دستگاه آفرينش، افراد نابغه و خيرخواهان بشريت را در دامن خويش پرورش مى دهد و آنها روى نبوغ ذاتى و افكار عالى خود، جامعه را به اخلاق نيك و اعمال شايسته و رعايت عدالت اجتماعى و... دعوت نموده از اين رهگذر گام هاى مؤثرى براى سعادت بشر برمى دارند و آن چه را كه به عنوان دستور و قانون به مردم عرضه مى دارند جز نتيجه نبوغ و مولود فكر عالى آنان چيزى نيست و هرگز ارتباطى با جهان ديگر ندارد.و مى گويند: وحى منبعى جز عقل انسانى و ادراكى جز ادراك معمولى نيست و در طول تاريخ عمر بشر، در هر قرنى نوابغى كه عالى ترين تجليات افكار انسانى را دارا بودند، به پاخاسته و به جهان انسانيت خدماتى ارائه داده اند.برخى از دارندگان اين نظريه پا را فراتر نهاده وجود نبوغ را معلول يك سلسله حوادث و اتفاقات روانى دانسته و كوشيده اند كه با بررسى هاى وهمى و پندارى، اين علل را در زندگى پيامبران نيز پيدا كنند.عواملى كه موجب بالا رفتن استعداد و پيدايش نبوغ مى گردد در نظر آنان به قرار زير است:.1. عشق، اين عامل قوى ترين و پرانرژى ترين افكار را به وجود مى آورد، زيرا عشق، محبت و كشش و توجه شديد وخارق العاده به چيزى يا شخصى يا هدفى مى باشد و چنين كشش و توجه شديد در هركس پديد آيد موجب بسيج و انگيزش قواى جسمى و روحى او مى شود و از جمله فكر و انديشه او در مناسبت با عشقش نيرومند و پويا و پر انرژى مى گردد؛.2. ستم كشى طولانى، سبب مى شود كه فرد ستم ديده فكر خود را براى رفع ستم به كار اندازد و دقيقه اى آرام ننشيند؛.3. در اقليت و شرايط نامساعد اجتماعى بودن از عوامل تشييد اين افكار است، زيرا يك اقليت براى پر كردن فاصله اى كه با اجتماع دارد ناچار است به فكر بپردازد و سر انجام آن چه را مى خواهد به دست آورد؛.4. كودكى، چون در اين سن كودك براى مبارزه با مشكلات آمادگى ندارد در برابر پيشامدهاى ناملايم به درون گرايى مى پردازد، در اين صورت افكار كودك تشييد پيدا مى كند؛.5. تنهايى و زندان، به افكار انسان شدت مى بخشد، زيرا هنگامى كه با افراد ديگر هستيم مجبوريم لااقل براى مدت كم هم كه باشد مغزو افكار خود را در اختيار ديگران بگذاريم؛.6. سكوت و بى كارى، سبب مى گردد كه اراده كمتر فعاليت كند و افكار غير ارادى آزادانه جريان يابد و استوارى پيدا كند؛.7. پرورش نخستين، در پيدايش نبوغ نقش بزرگى دارد.سپس از اين بيانات نتيجه مى گيرند كه اين علل به اضافه وجود يك اجتماع فاسد و بى قانون سبب مى شود كه افكار پيامبران درباره مسائل اجتماعى استوار شود و راه هاى تازه براى زندگى به مردم نشان دهند. (13).