درس 58: گواه دوم بر عصمت پيشوايان آسماني. - عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث - نسخه متنی

جعفر سبحانی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درس 58: گواه دوم بر عصمت پيشوايان آسماني.

جلب اعتماد

شرط مهم و اساسى تربيت و تعليم كه عالى ترين هدف پيامبران است اين است كه شخصِ مورد تربيت، به صدق گفتار مربى خود مؤمن باشد، زيرا كشش و تمايل انسان بستگى به مقدار ايمان و اعتقاد او به صحت آن دارد. يك برنامه اقتصادى، اجتماعى و بهداشتى وقتى مورد تأييد يك شوراى عالى و علمى قرار گرفت با استقبال پرشور مردم رو به رو مى شود، زيرا احتمال خطا در نظريه دسته جمعى دانشمندان بسيار كم است. حالا اگر ما درباره رهبران مذهبى احتمال ارتكاب گناه بدهيم، قطعاً احتمال تحريف حقيقت و دروغ نيز خواهيم داد و با چنين احتمال، اطمينان به گفته هاى آنان از ما سلب مى گردد و از بعثت پيامبران اثر مطلوب حاصل نمى شود.

ممكن است گفته شود براى جلب اطمينان كافى است كه آنان دروغ نگويند و تنها گرد گناهِ دروغ نگردند تا مورد اعتماد مردم قرار گيرند و لازم نيست از گناهان ديگر اجتناب ورزند، زيرا مصونيت و عدم مصونيت نسبت به معاصى ديگر، ربطى به مسأله اعتماد و اطمينان ندارد.

پاسخ اين پرسش روشن است، زيرا چگونه ممكن است يك نفر به هيچ قيمتى حاضر به دروغ گفتن نباشد، ولى از ارتكاب گناهان ديگر مانند خيانت و اعمال منافى عفت پروايى نداشته باشد. شخصى كه حاضر است براى لذايذ زودگذر همه گونه خلاف را انجام دهد، چگونه مى شود براى نيل به آنها از دروغ بپرهيزد. اصولاً بايد توجه كرد كه بازدارنده انسان از هر گناه يك نيروى باطنى و حالت خداترسى و تملك نفسانى است كه انسان را در برابر گناهان بيمه مى سازد. در اين صورت چگونه ممكن است در مورد دروغ، خويشتن دار باشد، ولى در مورد گناهان ديگر كه از نظر وجهه عمومى و فشار وجدان شديدتر از دروغ هستند، خويشتن دار نباشد.

تازه اگر چنين تفكيكى را از نظر ثبوت بپذيريم، از نظر اثبات و پذيرفتن مردم دچار اشكال خواهد بود؛ زيرا هرگز نوع مردم نمى توانند چنين تفكيكى را بپذيرند.

از اين گذشته صدور يك سلسله معاصى همان طور كه باعث تنفر مردم مى شود، موجب سلب اعتماد و اطمينان به گوينده نيز مى گردد، و منطق (اُنظُر الى ما قالَ وَ لا تَنظُر اِلى مَن قال)(18).فقط درباره يك دسته از مردم مؤثر است كه مى توانند ميان شخصيت گوينده و سخن او فرق بگذارند، ولى درباره نوع مردم كه به ارزش سخن از دريچه شخصيت گوينده و پاكى و طهارت و قداست او مى نگرند اين منطق مؤثر نيست.

اين بيان همان طور كه حاكم بر لزوم عصمت پس از رسيدن به مقام پيامبرى است هم چنين حاكم بر وجوب عصمت قبل از آن نيز مى باشد؛ زيرا شخصى كه مدت ها عمر خود را در گناه و لا ابالى گرى و در جنايت و خيانت بگذراند، مردى كه مدتها منادى ستم و فحشا باشد، بعدها هر چه هم توبه كند و انقلابى روحى و معنوى در او پديد آيد، سپس منادى عفت و تقوا و احسان و نيكى گردد، از آن جا كه خاطرات سوء و تلخِ اعمال او در دل ها محفوظ مى باشد نوع مردم نسبت به دعوت او بدبين بوده تصور مى كنند كه او در اين ادعا راه ريا كارى پيش گرفته و از اين طريق قصد فريب مردم را دارد و سرانجام مردم به گفته هاى او از دريچه ترديد مى نگرند و باور نمى كنند كه او راست گو باشد، به ويژه در مسائلى كه جنبه تعبدى دارد و عقل و تجربه راهى براى ثبوت آن ندارد.

سخن كوتاه اين كه قبول يك شريعت در عقايد و احكام، همگى براساس استدلال و تجربه نيست تا شخص پيامبر مانند يك فيلسوف و يا يك معلم از آن راه وارد گردد، و در پرتو استدلال، سخنان خود را به كرسى بنشاند، بلكه شريعت براساس وحى و تعاليم آسمانى است كه بشر در طول قرون به اسرار و فلسفه و علل آن پى مى برد و شرط رهبرى در اين مسائل به وجود آمدن يك نوع اعتماد صددرصد در دل پيروان اوست كه آن چه را مى شنوند وحى الهى و عين واقع بدانند و اين حالت در مردم درباره رهبرى كه صفحات زندگى وى درخشان و روشن نباشد هرگز به وجود نمى آيد.(19).

/ 326