هر موجودى در اين جهان براى هدفى آفريده شده است كه آن هدف نسبت به آن موجود، كمال و علت غايى شمرده مى شود. دستگاه آفرينش براى رسيدن موجودات به كمال مطلوب خود، هر نوع وسايلى را كه در تكامل آنها مؤثر است در اختيار آنها قرار داده و در اين راه تنها به وسايل ضرورى اكتفا نكرده بلكه وسايل جزئى و غير ضرورى را نيز در اختيار آنها گذارده است.دستگاه هاى شگفت انگيز بينايى و شنوايى و ديگر دستگاه هاى بدن انسان هركدام به روشنى گواهى مى دهند كه سازمان آفرينش، عنايت خاصى دارد كه هر موجودى را به كمالى كه براى آن آفريده شده است برساند.از اين گذشته، قدرى در پاره اى از وسايل كمال كه غالباً مورد غفلت است و نسبت به ديگر ابزار كمال، در درجه دوم اهميت قرار دارد بينديشيم.مثلاً دستگاه آفرينش، در كف پاى انسان گودى و فرو رفتگى خاصى آفريده است، تا راه رفتن براى او آسان باشد.انگشتان ما از نظر طول و ضخامت با يك ديگر فرق روشنى دارند، زيرا اگر همه آنها يك سان بودند، كارهاى گوناگونى كه بشر به وسيله آنها انجام مى دهد، صورت نمى پذيرفت و براثر همين اختلاف است كه بشر، خلاق هنر و پديد آورنده صنايع ظريف و هنرهاى زيبا گرديده است.در كف دست و سر انگشتان، خطوطى وجود دارد كه براى برداشتن اشيا كمك به سزايى مى كند و از آن جا كه خطوط انگشت و كف دست هر فرد به شكل خاصى است، در انگشت نگارى از اين خطوط كاملاً استفاده مى شود.از بررسى اين مثال ها و مانند آنهاچنين نتيجه مى گيريم كه دستگاه آفرينش، هر نوع وسيله اى را خواه ضرورى و خواه غيرضرورى كه در تكامل انسان مؤثر است در اختيار او نهاده و در اين راه از هيچ بذل و بخششى فروگذار نكرده است.اكنون اين سؤال پيش مى آيد: خداوندى كه تا اين حد خواهان تكامل انسان است، چگونه ممكن است تكامل معنوى او را در برخى از امور ناديده بگيرد.اين بيان، همان گونه كه بعثت پيامبران و اعزام سفيران الهى را از سوى خداوند ايجاب مى كند، لزوم تعيين امام معصوم و آگاه از تمام اسرار معارف و احكام را نيز ايجاب مى نمايد؛ زيرا تعيين يك امام و پيشوا از سوى خدا به بسيارى از كشمكش ها كه مايه جنگ و نفاق و عقب ماندگى جامعه هاى اسلامى است، خاتمه مى دهد و مسلمانان را به صورت يك گروه واحد در مى آورد و از هر نوع اختلاف و دو دستگى باز مى دارد.مسلمانان براثر ناديده گرفتن تنصيص الهى پس از درگذشت پيامبر آن چنان دچار اختلاف و دودستگى شدند كه آثار شوم آن پس از چهارده قرن،هنوز ازميان نرفته است و هم اكنون ايادى استعمار و كسانى كه خواهان تيرگى روابط مسلمانان هستند، پيوسته براين اختلاف دامن مى زنند.ولى اگر رهبر جامعه مسلمانان، از سوى خداوند تعيين گردد و مسلمانان افكار خام و ناپخته خود را بر تنصيص الهى مقدم ندارند، به طور مسلم هيچ گونه اختلاف چشم گيرى ميان آنان پيش نخواهد آمد.گذشته از اين، وجود امامى كه از گناه، خطا و اشتباه معصوم است و از اسرار، معارف و احكام شريعت آگاهى دارد، گامى بزرگ در تكامل روحى جامعه و افراد انسانى است.آيا مى توان گفت: اثر وجود چنين رهبرى به اندازه خطوط انگشتان، كف دست، گودى پا و ابروى بالاى چشم نيست.در اين صورت، چگونه مى توان گفت: خداى جهان همه نوع وسايل تكامل جسمى انسان را در اختيار وى نهاده است، ولى او را از وسايل معنوى كه در تكامل روحى او نقش مؤثرى دارند، محروم ساخته است.شيخ الرئيس، ابن سينا، در كتاب شفا در بحث نبوت، با اين بيان، لزوم بعثت پيامبران را ثابت كرده است، ولى همان طور كه گفتيم اين بيان علاوه بر اين كه لزوم اعزام پيامبران را روشن مى سازد، لزوم تعيين امام معصوم و آگاه از اسرارشريعت را كه مايه تكامل روحى افراد است نيز ثابت مى كند.در روايات منقول از امامان شيعه نيز پيرامون لزوم امام معصوم، بيانات شيوايى وارد شده است كه برخى را در اين جا ياد آور مى شويم:.1. امام صادق عليه السلام فرمود:.اِنَّ الاَرضَ لاتَخلُوا اِى وَ فَيها اِمام، كَى ما اِن زادَ المُؤمِنُونَ شَيئاً رَدّهُم وَ اِن نَقَصُوا شَيئاً اَتَمَّهُ لَهُم؛(3).زمين، خالى از پيشوا نمى باشد تا اگر مسلمانان چيزى در دين افزودند آن را رد كند و اگر كم كردند، تكميل نمايد.2. ابوبصير از حضرت صادق و يا حضرت باقر ى نقل مى كند كه مى فرمود:.اِنَّ اذ لَم يَدَعِ الاَرض بِغَيرِ عالمٍ وَلَولا ذلِكَ لَم يُعرَفِ الحَقُّ مِنَ الباطِل؛(4).خداوند زمين را از حجت خالى نمى گذارد، زيرا در غير اين صورت، حق از باطل شناخته نمى شود.هشام بن حكم، در مناظره مفصلى كه با دانشمند شامى درباره مسأله رهبرى پس از پيامبر داشت، به او چنين گفت:.آيا خداوند، پس از درگذشت پيامبر براى رفع هر نوع اختلاف در ميان مسلمانان، دليل و حجتى فراراه آنها قرار داده است يا نه.- آرى، قرآن و احاديث پيامبر براى رفع اختلاف كافى است.- اگر قرآن و احاديث،براى رفع اختلاف كافى است، چرا من و شما با هم اختلاف داريم در حالى كه هر دو شاخه يك تنه و عضو يك درختيم، چرا هر كدام مسيرى را انتخاب كرده ايم كه بر خلاف مسير ديگرى است(5).هشام بن حكم، متكلم بى نظير عصر خود، در مناظره اى كه با پيشواى معتزله در بصره يعنى عمروبن عبيد معتزلى انجام داد، به فايده معنوى وجود امام به گونه اى دل پذير اشاره كرده است:.هشام: آيا چشم دارى.عمرو بن عبيد: بلى.- با آن چه مى كنى.- رنگ ها را مى بينم.- گوش دارى.آرى.- با آن چه كار مى كنى.- با آن صداها را مى شنوم.- بينى دارى.آرى.- با آن چه مى كنى.- بوها را استشمام مى كنم.وى سپس از وجود ديگر حواس، مانند ذايقه، لامسه و اعضايى از قبيل دست و پا و نقش آنها در وجود انسان پرسيد و از عمرو بن عبيد، پاسخ هاى صحيح شنيد، سپس افزود:.قلب (عقل) هم دارى.- دارم.- نقش قلب در انسان چيست.- به وسيله آن آنچه براعضاى بدنم مى گذرد تميز مى دهم.- نقش ديگر آن چيست.- هر گاه يكى از حواس در ادراك خود خطا كند يا ترديد نمايد به قلب (عقل) رجوع مى كند و ترديد آن را از بين مى برد.- پس خداوندى كه براى رفع ترديد حواس و اعضاى من چنين پناهگاهى را آفريده است، آيا ممكن است جامعه انسانى را به حال خود واگذارد و امامى براى آنان تعيين نكند كه شك و ترديد و حيرت و خطاى آنها را برطرف نمايد(6).