وَ اَنذرِ عَشيرَتَكَ الاَقَرَبينَ، وَ اخفِض جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤمِنينَ، فَاِن عَصَوكَ، فَقُل اِنّى بَرىء مِما تَعمَلُونَ؛(13).بستگان نزديك خود را از عذاب بيم ده، پر و بال پر مهر و مودت خود را بر سر افراد با ايمان پايين بياور (و نسبت به آنان ابرازعلاقه و محبت كن) و اگر با تو از در مخالفت وارد شدند، بگو: من از كارهاى (بد شما)بيزارم.وحى الهى در كوه حرا بر قلب پيامبر، نازل گرديد و او را به مقام نبوت و رسالت مفتخر ساخت، رسالتى كه بايد در سطح جهانى پياده گردد و تمام ملل روى زمين زير پرچم آن در آيند. فرشته وحى اگرچه او را به اين مقام رساند،ولى نقطه شروع كار و وقت تبليغ و رساندن رسالت را به مردم معين نكرد، از اين نظر پيامبر به مدت سه سال، از دعوت عمومى خود دارى كرد و تنها از رهگذر تماس هاى خصوصى با افراد قابل و شايسته، توانست گروه كمى را به آيين خويش هدايت كند.پس ازگذشت سه سال، پيك الهى فرا رسيد و به وى فرمان داد كه دعوت همگانى خود را از طريق خويشاوندان و بستگان آغاز كند و با آيه زير او را مورد خطاب قرار داد و گفت: (وَ اَنذِر عَشيرَتَكَ الاَقرَبين).دعوت خويشاوندان، براى نقطه شروع انتخاب شد، زيرا اگر نزديكان يك رهبر الهى يا اجتماعى به او ايمان بياورند و از او پيروى بكنند، دعوت او درباره ديگران مؤثرتر واقع مى شود، زيرا نزديكان انسان، پيوسته بر اسرار، رازها و ملكات خوب و بدِ وى كاملاً واقف و مطلع هستند.از اين رو، پيامبر به على عليه السلام دستور داد كه 45 نفر از شخصيت هاى بزرگ بنى هاشم را براى ضيافت ناهار، دعوت كند و غذايى از گوشت همراه با شير آماده سازد.مهمانان همگى در وقت معين، به حضور پيامبرشتافتند و پس ازصرف غذا، (ابولهب) عموى پيامبر با سخنان سبك خود، مجلس را از آمادگى براى طرح سخن و تعقيب هدف انداخت و جلسه بدون اخذ نتيجه به پايان رسيد و مهمانان پس از صرف غذا و شير، خانه رسول خدا را ترك گفتند.پيامبر تصميم گرفت كه فرداى آن روز، ضيافت ديگرى ترتيب دهد و همه آنان را جز (ابولهب) به خانه خود دعوت كند. باز على عليه السلام به دستور پيامبر، غذا و شير آماده كرد و از شخصيت هاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف ناهار و استماع سخنان پيامبردعوت به عمل آورد. مهمانان همگى در موعد مقرر حاضر شدند و (پيامبر) پس از صرف غذا، در آن مجمع بزرگ كه شخصيت هاى بنى هاشم، گرد آمده بودند، براى دعوت خويشاوندان به آيين توحيد و رسالت خويش، به پا خواست و سخنان خود را چنين آغاز كرد:.به راستى، هيچ گاه راهنماى مردم، به آنان دروغ مى گويد.به خدايى كه جز او خدايى نيست، من فرستاده او به سوى شما و عموم جهانيان هستم.هان! آگاه باشيد! همان گونه كه مى خوابيد، مى ميريد و هم چنان كه بيدار مى شويد، (روزرستاخيز) زنده خواهيد شد. نيكوكاران، به پاداش اعمال و بدكاران به كيفر كردار خود مى رسند و بهشت جاويدان براى نيكوكاران و دوزخ هميشگى براى بدكاران آماده است.هيچ كس از مردم، براى كسان خود، چيزى بهتر از آن چه من براى شما آورده ام، نياورده است. من خير دنيا و آخرت براى شما آورده ام. خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگى وى و رسالت خويش، دعوت كنم. چه كسى از شما مرا در اين راه كمك مى كند تا برادر و وصى و نماينده من در ميان شما باشد.او اين جمله را گفت و مقدارى مكث نمود تا ببيند كدام يك از آنان به نداى او پاسخ مثبت مى گويد. در اين هنگام سكوت آميخته با بهت و تحير، بر مجلس حكومت مى كرد و همگى سر به زير افكنده و در فكر فرو رفته بودند.ناگهان على عليه السلام كه سن او در آن روز، از شانزده سال تجاوز نمى كرد، سكوت را درهم شكست و برخاست، روبه پيامبر كرد و گفت:.اى پيامبر خدا! من تو را در اين راه يارى مى كنم.سپس دست خود را به سوى پيامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكارى بفشارد. در اين زمان، پيامبر دستور داد كه على عليه السلام بنشيند و بار ديگر گفتار خود را تكرار كرد. باز على عليه السلام برخاست و آمادگى خود را اعلام كرد. اين بار نيز پيامبر به وى دستور داد كه بنشيند. در مرتبه سوم نيز همانند دو مرتبه پيشين، جز على عليه السلام كسى برنخاست و تنها او بود كه پشتيبانى خود را ازهدف مقدس پيامبر اعلام كرد. در اين هنگام پيامبر، دست خود را بر دست على عليه السلام زد و جمله تاريخى خود را درباره وى بيان كرد و فرمود:.هان! اى خويشاوندان و بستگان من! بدانيد كه على برادر، وصى و خليفه من در ميان شماست.بنا به نقل سيره حلبى، دو لفظ ديگر نيزافزود و گفت:.و وزير و وارث من نيزمى باشد.از اين راه، نخستين وصى اسلام به وسيله آخرين سفير الهى، در آغاز رسالت كه هنوزجز عده معدودى كسى به آيين وى نگرويده بود تعيين گرديد.از اين كه پيامبر در يك روز به طور هم زمان، نبوت خود و امامت على عليه السلام را اعلام كرد و روزى كه به بستگان خود گفت: مردم! من پيامبر خدا هستم، همان روز نيز فرمود كه على وصى و جانشين من است مى توان مقام و موقعيت امامت را به نحو روشن ارزيابى كرد و نتيجه گرفت كه اين دو مقام و موقعيت از يك ديگر جدا نبوده و همواره امامت، مكمل نبوت است.اين سند تاريخى را گروهى از محدثان و مفسران شيعه و غير شيعه بدون كوچك ترين انتقاد از متن و سند آن نقل كرده و از مناقب و فضايل على عليه السلام دانسته اند.