كاروان بازرگانى كه از طرف شام، وارد خاك حجازگرديد، پيامبر را از آمادگى سربازان روم براى يورش به مدينه آگاه ساخت. پيش گيرى ازوقوع حادثه، بهتر از مقابله با آن است، بدين سبب از سوى پيامبر در مدينه و حومه آن بسيج عمومى اعلام گرديد و سى هزار سرباز شمشيرزن، در سخت ترين لحظات كه هواى مدينه به شدت گرم و فصل چيدن ميوه و برداشتن محصول فرا رسيده بود، خود را براى شركت در اين جهاد بزرگ، آماده كردند و در اردوگاه اسلام گرد آمدند.در اين لحظه به پيامبر گزارشى رسيد كه منافقان مدينه تصميم دارند كه در غياب وى در مدينه، دست به كودتا بزنند و گروهى را به قتل برسانند، پيامبر گرامى براى پيش گيرى از هر نوع حادثه احتمالى، على عليه السلام را به جاى خود نصب كرد و دستور داد در مدينه بماند و تا بازگشت پيامبر، مراقب اوضاع باشد و امور دينى و دنيوى مردم را رسيدگى كند.وقتى منافقان ازاقامت على عليه السلام در مدينه آگاه شدند خواستند كارى كنند كه امام عليه السلام را از مدينه حركت دهند. به اين منظور شايع كردند كه روابط على با پيامبر به تيرگى گراييده و وى مورد بى مهرى پيامبر قرار گرفته است، به گواه اين كه پيامبر به على عليه السلام اجازه نداد كه در اين جهاد اسلامى شركت كند.انتشار چنين شايعه اى در محيط مدينه در حق على عليه السلام كه از روز تولد تا آن لحظه در پوشش مهر و محبت پيامبر بود، مايه ناراحتى دوستان آن حضرت گرديد. از اين رو، آن گرامى براى تكذيب گفتار آنان، خود را به پيامبر كه چند ميلى بيشتر، از محيط مدينه دور نشده بود، رسانيد و پيامبر را از شايعه آگاه ساخت. در اين لحظه پيامبر مقام و موقعيت على عليه السلام را نسبت به خود با جمله تاريخى خويش بيان كرد و گفت:.اَما تَرضى اَن تَكُونَ مِنّى بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن مُوسى اِى اَنّه لا نَبىَّ بَعدى، انَّهُ لايَنبَغى اَن اَذهَبَ اِى و اَنت خَليفَتى؛(19).آيا راضى نمى شوى كه نسبت به مَن همانند هارون نسبت به موسى باشى جز آن كه پس از من پيامبرى نيست. هرگزشايسته نيست كه من بروم مگر اين كه تو خليفه و نماينده من باشى.