درس 97: پيامبر اسلام امام را تعيين مى كند (4) - عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث - نسخه متنی

جعفر سبحانی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درس 97: پيامبر اسلام امام را تعيين مى كند (4)

حديث غدير

پيامبر گرامى اسلام در سال دهم هجرى، براى تعليم مراسم حج به مكه عزيمت كرد. اين بار انجام اين فريضه با آخرين سال عمر پيامبر عزيز مصادف گرديد و از اين جهت آن را (حجة الوداع) ناميدند. افرادى كه به شوق هم سفرى يا آموزش مراسم حج در ركاب وى بودند تا 120 هزار تخمين زده شده اند.

مراسم حج به پايان رسيد. پيامبر راه مدينه را در پيش گرفت و گروه انبوهى او را بدرقه كردند و جز كسانى كه در مكه به او پيوسته بودند، همگى در ركاب او بودند. كاروان به سرزمينى به نام (غديرخم) كه در چند كيلومترى (جحفه) قرار دارد، رسيد، ناگهان فرشته وحى فرا رسيد و به پيامبر فرمان توقف داد و پيامبر نيز دستور داد همه از حركت باز ايستند تا ديگران نيز كه از قافله عقب افتاده اند فرا رسند.

كاروانيان ازتوقف نابه هنگام پيامبر در اين منطقه داغ و بى آب، آن هم در نيمه روز كه آفتاب، بس سوزنده و زمين تفتيده بود، در شگفت ماندند.

مردم زير لب مى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسيده است و در اهميت فرمان، اين اندازه بس كه به پيامبر مأموريت داد كه در اين شرايط نامساعد، همه مردم را از حركت باز دارد تا فرمان خدا را ابلاغ كند.

ديرى نپاييد كه فرمان خدا براى رسول گرامى طى آيه زير بيان گرديد:.

يا اَيُّهَا الرَسوُلُ بَلّغ ما اُنزلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَهُ، وَاذ يَعصِمُكَ مِنَ الناسِ؛(4).

اى پيامبر! آنچه را ازپروردگارت بر تو فرود آمده برسان و اگر نرسانى رسالت خداى را به جا نياورده اى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند.

دقت در مضمون آيه ما را به نكات زير هدايت مى كند:.

اولاً، فرمانى كه پيامبر براى ابلاغ آن مأموريت پيدا كرده بود، آن چنان خطير و عظيم بود كه هرگاه بر فرض محال در رساندن آن خوف و ترسى به خود راه مى داد و آن را ابلاغ نمى كرد، رسالت خود را انجام نداده بود، به عبارت ديگر مقصود از (ما اُنزِلَ اليكَ؛ چيزى كه بر تو نازل گرديد) نمى تواند مجموع آيات قرآن و دستورهاى اسلامى باشد، زيرا ناگفته پيداست كه هرگاه پيامبر مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نمى كرد، رسالت خود را انجام نداده بود و يك چنين امر بديهى نياز به گفتن و نزول آيه ندارد، بلكه مقصود از آن، ابلاغ موضوع خاصى است كه ابلاغ آن مكمل رسالت شمرده مى شود و تا ابلاغ نگردد وظيفه خطير رسالت انجام نمى گيرد.

بنابراين بايد مورد مأموريت يكى از اصول مهم اسلامى باشد كه با ديگر اصول و فروع اسلامى پيوستگى داشته باشد و مانند يگانگى خدا و رسالت خود پيامبر امر خطيرى شمرده شود.

ثانياً، ازنظر محاسبات اجتماعى، پيامبر احتمال مى داد كه در طريق انجام اين مأموريت، ممكن است از جانب مردم آسيبى به او برسد و يا او را در اين انتصاب به فاميل گرايى متهم كنند و خداوند در اين باره مى فرمايد:.

وَ اذ يَعصِمُكَ مِنَ الناس؛.

و خداوند تو را ازگزند مردم حفظ مى كند.

اكنون بايد ديد در ميان احتمالاتى كه مفسران اسلامى در تعيين موضوع اين مأموريت گفته اند، كدام به مضمون آيه نزديك تر است.

محدثان شيعه و هم چنين سى تن ازمحدثان اهل تسنن مى گويند: آيه در روز عيد غديرخم نازل گرديد، روزى كه خدا به پيامبر مأموريت داد كه على عليه السلام را به عنوان مولاى مؤمنان معرفى كند.

ولايت و جانشينى امام، از موضوعات خطير و پراهميت بود كه جا داشت ابلاغ آن مكمل رسالت و خود دارى در بيان آن، مايه نقص در امر رسالت شمرده شود.

هم چنين جا داشت كه پيامبر گرامى از نظر محاسبات اجتماعى، خوف و رعبى به خود راه دهد، زيرا وصايت و جانشينى شخصى مانند على عليه السلام كه بيش از 33 سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى كه به مراتب از نظر سن و سال، از او بزرگ تر بودند، بسيار سخت و دشوار بود. گذشته بر اين، خون بستگان همين افراد كه دور پيامبر را گرفته بودند، در صحنه هاى نبرد با شمشير على عليه السلام ريخته شده بود و حكومت چنين فردى بر آنها بسيار گران بود.

علاوه بر اين، على عليه السلام پسر عموى پيامبر و داماد وى بود. تعيين چنين فردى براى خلافت در نظر افراد كوتاه بين، سبب مى شد كه آن را به يك نوع تعصب فاميلى حمل كنند و به صورت غيرصحيح تفسير نمايند.

ولى على رغم اين زمينه هاى نامساعد، اراده حكيمانه خداوند براين تعلق گرفت كه پايدارى اسلام را با نصب يك جانشين، تضمين كند و رسالت جهانى پيامبر خويش را با تعيين رهبر و راهنما تكميل گرداند.

/ 326