واقعه غدير يك حادثه ابدى و جاودانى است - عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث - نسخه متنی

جعفر سبحانی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

واقعه غدير يك حادثه ابدى و جاودانى است

آفتاب داغ و سوزاننده نيم روز هيجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمين غديرخم به شدت مى تابيد و دشت و دمن را با اشعه خود گرم و سوزان ساخته بود و گروه انبوهى كه تاريخ، تعداد آنها را از هفتادهزار تا 120 هزار ضبط كرده است، در آن نقطه به فرمان پيامبرخدا فرود آمده بودند و در انتظار حادثه تاريخى آن روز، به سر مى بردند و از شدت گرما يك طرف عبا را زير پا و طرف ديگر را روى سر قرار داده بودند.

در اين لحظات حساس طنين اذان نمازظهر، سراسر بيابان را فرا گرفت و نداى تكبير بلند شد و مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده كردند و پيامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشكوه كه هرگز سرزمين غدير، نظير آن را به خاطر نداشت برگزار كرد، سپس به ميان جمعيت آمد و روى نقطه بلندى كه از جهاز شتران ترتيب يافته بود، قرار گرفت و با صداى بلند خطابه اى ايراد كرد كه ترجمه اجمالى آن اين است:.

ستايش از آن خداست، از او يارى مى طلبيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مى كنيم و از شر نفس هاى خويش و بدى كردارهاى خود به خدايى كه جز او براى گمراهان هادى و راهنمايى نيست پناه مى بريم؛ به خدايى كه هركس را هدايت نمود براى او گمراه كننده اى نيست. گواهى مى دهيم كه جز او خدايى نيست و محمد بنده خدا و فرستاده اوست.

هان! اى مردم!... من نزديك است كه دعوت حق را لبيك بگويم و از ميان شما بروم و من مسؤولم و شما نيز مسؤوليد، درباره من چه مى گوييد.

گفتند: گواهى مى دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ نمودى و به ما خيرخواهى و نصيحت كردى و در اين راه كوشش نمودى. خداوند به تو پاداش نيك بدهد.

پيامبر: وقتى سكوت و آرامش بر آن جمعيت حكم فرما شد آيا شما گواهى نمى دهيد كه معبودى جز خدا نيست و محمد بنده خدا و پيامبر اوست، بهشت و دوزخ و مرگ حق است، و روز رستاخيز بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند افرادى را كه در دل خاك پنهان شده اند، زنده خواهد كرد.

گفتند: چرا، چرا، گواهى مى دهيم.

پيامبر: من در ميان شما دو چيز گرانبها و سنگين به يادگار مى گذارم،چگونه با آنها معامله خواهيد كرد.

يكى از مردم پرسيد: مقصود از اين دو چيز گرانبها چيست.

پيامبر گفت: ثقل اكبر، كتاب خداست كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست، به كتاب خدا چنگ زنيد تا گمراه نشويد؛ ثقل اصغر، عترت و اهل بيت من است، خدايم به من خبر داده است كه دو يادگار من تا روز رستاخيز، از هم جدا نمى شوند. هان! اى مردم! بركتاب خدا و عترت من سبقت و پيشى نگيريد و از آن دو، عقب نمانيد تا نابود نشويد.

در اين موقع، پيامبر دست على عليه السلام را گرفت و بالا برد و همه جمعيت، على را در كنار پيامبر ديدند (و فهميدند كه مقصود از اين اجتماع، حادثه اى است كه مربوط به على عليه السلام مى باشد، همگى با ولع خاصى آماده شدند كه به سخنان پيامبر گوش فرا دهند).

پيامبر: هان! اى مردم! كيست كه بر مؤمنان، از خود آنها اولى است.

گفتند: خداوند و پيامبر او بهتر مى دانند.

پيامبر گفت: خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولى هستم. هان! اى مردم! هر كس كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست، و اين جمله را سه بار تكرار كرد.(5).

سپس گفت: پروردگارا! دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن بدارد، خدايا! ياران على را يارى كن و دشمنان او را خوار و ذليل نما، پروردگارا! على را محور حق قرار بده.

اين جمله را بيان كرد و سپس فرمود: لازم است حاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين حادثه مطلع سازند.

هنوزاجتماع پرشكوه، به حال خود برپا بود كه فرشته وحى فرود آمد و به پيامبر گرامى بشارت داد كه خداوند امروز آيين خود را تكميل نمود و نعمت خويش را بر جامعه با ايمان ارزانى داشت:.

اَليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً.(6).

در اين لحظه صداى تكبير پيامبر بلند شد و گفت:.

خدا را سپاسگزارم كه آيين خود را كامل گردانيد و نعمت خود را به پايان رسانيد و ازرسالت من و ولايت على عليه السلام پس از من خشنود گشت.

پيامبر از جايگاه خود پايين آمد و ياران او دسته دسته به على عليه السلام تبريك گفتند و او را مولاى خود و مولاى هر مرد و زن با ايمان مى خواندند.

در اين موقع (حسّان بن ثابت) شاعر رسول خدا برخاست و اين پديده تاريخى را در قالب شعر ريخت كه ما از اشعار او فقط دو بيت را نقل مى كنيم:.




  • فَقالَ لَهُ قُم يا عَلىُّ فَانَّنى
    فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا وَلِيُّهُ
    فَكُونُوا لَهُ اَتباع صِدقٍ مُوالِيا



  • رَضيتُكَ مِن بَعدى اِماماً وَ هادياً
    فَكُونُوا لَهُ اَتباع صِدقٍ مُوالِيا
    فَكُونُوا لَهُ اَتباع صِدقٍ مُوالِيا



پيامبر به وى فرمود: برخيز كه من تو را براى پيشوايى مردم و راهنمايى آنان پس از خود برگزيدم، هركس كه من مولاى او هستم، على نيز مولاى اوست. مردم! بر شما لازم است از پيروان راستين و دوست داران واقعى على باشيد.

آن چه نگارش يافت، خلاصه اين واقعه تاريخى است كه در مدارك دانشمندان اهل تسنن وارد شده و در كتاب هاى شيعه اين واقعه گسترده تر از اين، بيان گرديده است.

/ 326