حادثه غدير، حادثه قطعى تاريخى است كه شك و ترديد در آن همانند شك و ترديد در امور بديهى است و در ميان احاديث اسلامى كمتر حديثى از نظر تواتر و قطعى بودن به پايه آن مى رسد.بنابراين درباره سند آن بحث و گفتگو نمى كنيم، بلكه در اين بخش كوشش مى كنيم كه مفاد آن را روشن سازيم.كليد فهم حديث اين است كه معناى (مولى) را كه در جمله (مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلىّ مَولاهُ) وارد شده است بفهميم و با فهم معناى اين لفظ، مفاد حديث روشن خواهد شد. براى آگاهى از مفاد حديث بايد در دو مقام به بحث و گفتگو بپردازيم.الف) آيا در لغت عرب،لفظ (مولى) به معناى (اولى) و (ولى) آمده است.ب) بر فرض صحت چنين معنايى، آيا مقصود از (مولى) در حديث همان (اولى) و (ولى) است.اينك بحث نخست.روشن ترين گواه بر اين كه لفظ (مولى) در قرآن به معناى (اَولى) آمده است، آيات قرآن است كه به نقل برخى اكتفا مى كنيم:.فَاليَومَ لايُؤخَذُ مِنكُم فِديَة وَ لامِنَ الَّذينَ كَفَروا مَأويكُمُ النارُ هِىَ مَولاكُم وَ بِئسَ المَصير؛(7).امروز (روزرستاخيز) نه از شما فديه اى و عوضى پذيرفته مى شود و نه از كسانى كه كفرورزيده اند و جايگاه شما آتش است و آن براى شما اولى و سزاوارتر است و چه بازگشت گاه بدى است.مفسران بزرگ اسلامى مى گويند: لفظ مولى، در اين آيه به معناى (اولى) است؛ زيرا براى اين افراد براثر اعمال ناشايستى كه مرتكب شده اند، چيزى از آتش اولى و سزاوارتر نيست.يَدعُوا لَمَن ضَرُّهُ اَقرَبُ مِن نَفعِهِ، لَبِئسَ المَولى وَ لَبِئسَ العَشير؛(8).او كسى (بت) را مى خواند كه ضرر او از سودش نزديك تر است چه بد ولىّ و مصاحب بدى است.در اين آيه، به گواهى مضمون خود آن و آيات ما قبلش كه مربوط به مشركان و بت پرستان است لفظ (مولى) به معناى (اولى) و يا به عبارت ديگر، اخذ ولى است؛ زيرا گروه بت پرست به اصنام به عنوان ولى توجه كرده و آنها را ولى خود مى خواندند.اين دو آيه و آيات ديگر كه از نقل آنها خود دارى مى گردد، به طور اجمال ثابت مى كنند كه يكى از معانى (مولى) همان (اولى) و (ولى) است.اكنون وقت آن رسيده كه درباره مقصود از(مولى) در حديث بحث كنيم، و ببينيم كه مقصود ازجمله (مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلىّ مَولاهُ) چيست آيا هدف همان (اولى به نفس) و يا (اولى به اطاعت) است كه نتيجه ولايت مطلقه شخصى بر انسان است يا مفاد حديث چيزى غير ازاين است، هم چنان كه برخى تصور كرده اند كه مولى در حديث به معناى دوست و ناصر و امثال اينهاست.قراين فراوانى گواهى مى دهند كه مقصود از مولى همان معناى نخستين است كه علما و دانشمندان، از آن به ولايت مطلقه تعبير آورده اند و قرآن مجيد درباره خود پيامبرمى فرمايد:.اَلنَبىُّ اَولى بِالمُؤمِنينَ مِن اَنفُسِهِم؛(9).پيامبر نسبت به جان مؤمنان ازخود آنها اولى و سزاوارتر است.كسى كه از جان خود انسان بر انسان گرامى تر، شايسته تر و سزاوارتر است، طبعاً نسبت به مال او نيزچنين خواهد بود و هر فردى كه از خود انسان نسبت به جان و مال او اولى باشد، بايد داراى ولايت مطلقه اى نسبت به چنين افراد باشد و از همين جهت بايد تمام اوامر او را مو به مو اجرا كرد و از آن چه او نهى مى كند، خود دارى نمود.اين مقام و منصب براى پيامبر گرامى از سوى خدا داده شده است و هرگز خود او ذاتاً داراى چنين مقامى نبوده است. بنابراين خداست كه او را بر جان و مال افراد با ايمان مسلط كرده است و دست او را در هر نوع امر و نهى بازگذاشته است و تخلف از دستور او را يك نوع سرپيچى از دستور خدا دانسته است.هرگاه با دلايل قطعى ثابت كرديم كه مولى در اين حديث به معناى (اولى) است، طبعاً اميرمؤمنان على عليه السلام داراى همان مقام خواهد بود كه پيامبر گرامى به نص آيه شريفه دارا بوده است و چنين اولويت مطلقه در جان و مال، لازمه مقام رسالت و امامت است، ولى از آن جا كه به دليل خاتميت، باب نبوت و رسالت به روى بشر بسته شده است، طبعاً امام علاوه بر اين مقام، ديگر مناصب پيامبر را نيز داراست و در عصر خود، پيشواى امت و رهبر جامعه و اولى به تصرف در جان و مال مردم است، و اين همان مقام شامخ و رفيع امامت است كه گاهى به آن، ولايت الهيه ولايتى كه از جانب خداوند به افراد خاصى در مقياس وسيعى عطا مى گردد گفته مى شود.هم اكنون به بيان قراين و شواهدى مى پردازيم كه به روشنى ثابت مى كند كه مقصود از مولى در حديث جز همان (اولى به تصرف) در تمام شؤون چيز ديگرى نيست.