اگر واقعاً پيامبر، على را براى خلافت و رهبرى نصب كرده بود، چرا براى اخذ حق خود قيام نكرد و 25 سال سكوت كرد.در ميان مسائل اجتماعى، كمتر مسأله اى از نظر اهميت، به پايه (مديريت) و رهبرى مى رسد. شرايط رهبرى آن چنان دقيق و حايز اهميت است كه در يك اجتماع بزرگ تنها چند فرد انگشت شمار واجد آن مى گردند.اساساً بايد بدانيم كه شرايط رهبران آسمانى سنگين تر و وظايف آنان خطيرتر از شرايط و وظايف رهبران اجتماعى است كه با گزينش جامعه، چنين موقعيت و مقامى به دست مى آورند. در رهبرى هاى معنوى، هدف بالاتر و ارزشمندتر از حفظ مقام و موقعيت و رهبرى است و رهبر براى اين برانگيخته مى شود كه به هدف تحقق بخشد و اگر روزى بر سر دو راهى قرار گرفت و ناچار شد كه يكى را رها كرده و ديگرى را بگيرد. حتماً بايد براى حفظ اصول و اساس هدف، از رهبرى دست بردارد و هدف را مقدس تر از حفظ مقام و موقعيت رهبرى خود بشمارد.امام، پس ازدرگذشت پيامبر با اين اصل كلى رو به رو شد. هدف ازرهبرى امام و فرمانروايى وى پرورش نهالى بود كه به وسيله پيامبر گرامى در سرزمين حجاز غرس شده بود، تا نهال به مرور زمان به صورت يك درخت تنومند در آيد و شاخه هاى آن به تمام نقاط زمين كشيده شود و مردم جهان زير سايه اين درخت بيارامند و ازشاخه هاى پر بار آن بهره مند گردند.ولى هرگاه جامعه بر اثر كوتاهى فكر و يا عوامل ديگرى در برابر رهبرى فردى، موانع و مشكلاتى ايجاد كند، هرگز نبايد براى حفظ مقام و موقعيت خود، كارى كند كه هدف از بين برود و نهال به خشكى گرايد.امام پس ازدرگذشت پيامبر، تشخيص داد كه در چنين موقعيتى قرار گرفته است و اگر بر قبضه كردن حكومت و حفظ مقام و موقعيت خود، اصرار كند وضعى پيش مى آيد كه زحمات پيامبر گرامى و خون هاى پاكى كه در اين راه براى آبيارى اين نهال ريخته شده است، به هدر مى رود.