اتحاد مسلمانان - عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث - نسخه متنی

جعفر سبحانی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اتحاد مسلمانان

اتحاد مسلمانان، بزرگ ترين آمال و آرزوى على عليه السلام بود و به خوبى مى دانست كه اتحاد مسلمانان در زمان پيامبر گرامى، سبب شده بود كه رعب و ترس عجيبى در دل امپراتوران جهان و قدرت هاى بزرگ بيفتد و اسلام را به عنوان يك قدرت نوبنياد زنده وبالنده بشناسند و اگر اين وحدت به خاطر مسأله رهبرى از بين برود، مسلمانان دچار انواع گرفتارى ها و اختلافات مى گردند، بالأخص گروهى ازقريش كه به كسوت اسلام در آمده بودند، به دنبال بهانه بودند كه كمربه محو اسلام بربندند.

در ميان مهاجران، ماجراجويانى مانند (سهيل بن عمرو)، (حارث بن هشام)، (عكرمة بن ابى جهل) و... بودند كه مدت ها ازدشمنان سرسخت مسلمانان و بالأخص انصار به شمار مى رفتند. سپس به عللى در ظاهر، كفر و بت پرستى را ترك كرده و اسلام آوردند. وقتى انصار پس ازشكست در سقيفه به هوادارى امام عليه السلام برخاستند و مردم را به پيروى از او دعوت كردند اين افراد به ماجراجويى پرداختند و از دستگاه خلافت خواستند كه قبيله خزرج از انصار را براى بيعت دعوت كند و اگر از بيعت سرباز زدند، با آنها نبرد كند.

هر يك از اين سه نفر در اجتماع بزرگى سخنرانى كردند و ابوسفيان نيز به آنان پيوست و در برابر آنان خطيب انصار به نام (ثابت بن قيس) به انتقاد ازمهاجران برخاست و به سخنان آنان پاسخ داد.

جنگ ميان مهاجر و انصاربه صورت خطابه و شعر تا مدتى ادامه داشت و صورت سخنان و اشعارطرفين را ابن ابى الحديد در شرح خود آورده است.(24).

با در نظر گرفتن اين اوضاع، روشن مى گردد كه چرا امام عليه السلام سكوت را بر قيام مسلحانه انتخاب كرد و چگونه با حزم و تدبير، كشتى طوفان زده اسلام را به ساحل نجات رهبرى نمود، و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و عواقب بد اختلاف و دودستگى را مشاهده نمى كرد، هرگز اجازه نمى داد مقام رهبرى از آن ديگران باشد.

در همان روزهاى سقيفه، يك نفر از بستگان على عليه السلام اشعارى در مدح آن حضرت سرود بدين صورت:.




  • ما كُنتُ اَحسبُ اَنَّ الأَمرَ مُنصَرف
    ا لَيسَ اَوَّلُ مَن صَلّى لِقِبلَتِكُم
    وَ اَقرَبُ الناسِ عَهداً بِالنَبِىّ وَ مَن
    جِبريلُ عَون لَهُ فى الغُسلِ وَالكَفَنِ



  • عَن هاشمٍ ثُمَّ مِنها عَن اَبى حَسَن
    وَ اَعلَمُ الناس بالقُرآنِ وَ السُنَنِ
    جِبريلُ عَون لَهُ فى الغُسلِ وَالكَفَنِ
    جِبريلُ عَون لَهُ فى الغُسلِ وَالكَفَنِ



من هرگز فكر نمى كردم كه رهبرى امت را از خاندان هاشم و امام ابوالحسن سلب كنند.

آيا على نخستين كسى نيست كه بر قبله شما نماز گزارد، و آيا او داناترين شما به قرآن و سنت پيامبر نيست، آيا وى نزديك ترين فرد به پيامبر نبود، آيا او كسى نيست كه جبرئيل او را در تجهيز پيامبر يارى داد(25).

هنگامى كه امام عليه السلام از اشعار او آگاه گرديد، قاصدى را فرستاد كه او را از خواندن اشعار خويش بازدارد و فرمود:.

سلامة الدّين اَحَبُّ اِلَينا مِن غَيره؛.

سلامت دين اسلام ازگزند اختلاف براى ما از هر چيزى خوش تر است.

در جنگ صفين، مردى از قبيله بنى اسد، ازامام سؤال كرد كه چگونه قريش شما را ازمقام خلافت عقب زدند على عليه السلام ازسؤال بى موقع او ناراحت شد، زيرا گروهى ازسربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح اين مسائل در آن لحظه، مايه دودستگى در ميان صفوف سربازان على عليه السلام بود، ولى امام عليه السلام پس از ابراز ناراحتى، چنين گفت:.

به احترام پيوندى كه با پيامبر دارى و به خاطر اين كه هر فرد مسلمان حق سؤال و پرسش دارد، پاسخ تو را به طور اجمال مى گويم:.

رهبرى امت ازآن ما بود و پيوند ما با پيامبر از ديگران استوارتر بود، اما گروهى بر آن بخل ورزيدند و گروهى از آن چشم پوشيدند و داور ميان ما و آنها خداوند است و بازگشت همه به سوى اوست. چه بهتر، از اين داستان بگذريم و داستان فرزند ابوسفيان را براى تو بگويم...(26).

اينها گوشه اى از علل سكوت شكوهمند على عليه السلام بود كه به خاطر اسلام دست ازحق شخصى خويش كشيد و 25 سال تمام با آن شرايط تلخ صبركرد.

(1). ثقل به فتح قاف، امر نفيس و گرانبها؛ و به سكون آن، امر سنگين كه كنايه از نفيس بودن و گرانبهايى است.

(2). حديث الثقلين، از نشريات دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه، سال 1374ه.ق.

(3). طبرسي، احتجاج، ج‏1، ص‏238؛ ابن قتيبه، عيون اخبار، چاپ مصر، ج‏1، ص‏211؛ ابن قتيبه، معارف، ص‏86؛ طبراني،المعجم الصغير، ص‏78.

(4). مائده (5) آيه 67.

(5). بنا به نقل از امام احمد بن حنبل در مسند، پيامبر اين جمله را چهار بار تكرار كرد.

(6). مائده (5) آيه‏3.

(7). حديد(57) آيه 15.

(8). حج (22) آيه 13.

(9). احزاب (33) آيه‏6.

(10). ر.ك: الغدير، ج‏1، ص ص‏26، 323027، 33، 34، 36، 47 و176.

(11). مرحوم علامه امينى مدارك اين قسمت از حديث را در الغدير، ج‏1، ص ص‏43، 165، 231، 232، 235 233 آورده است.

(12). ر.ك: الغدير، ج‏1، ص‏270- 283.

(13). بخارى،صحيح، طبع مكتبة عبد الحميد، ج‏9، ص‏81.

(14). مسلم، صحيح، چاپ محمد على صبيح واولاده، ج‏6، ص‏3.

(15). همان، ص‏2.

(16). همان جا، ص‏4.

(17). همان جا، ص‏4.

(18). ابى داود، سنن، ج‏2، ص‏207، كتاب المهدى، وى اين حديث را به دو طريق ديگر نيز نقل كرده است. امام احمد بن حنبل، اين حديث را به 34 طريق نقل كرده است، از ص‏101 86 و 108 106مراجعه شود.

(19). المستدرك، ج‏3، ص‏118، كتاب معرفة الصحابه.

(20). احمد بن حنبل، مسند، ج‏1، ص‏398؛ منتخب كنز العمال، ج‏5، ص‏212؛ تاريخ الخلفاء، ص‏7؛ الصواعق المحرقة، ص‏12؛ ينابيع الموده، ص‏258.

(21). ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج‏1، ص‏307.

(22). همان، ج‏8، ص‏30.

(23). نهج البلاغه (عبده)، خطبه 25 و نيز قريب به اين مضمون در خطبه 212.

(24). ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج‏6، ص‏23- 45.

(25). همان،ص‏41.

(26). نهج البلاغه، خطبه 157.

/ 326