كنجكاوى درباره موضوعى، گاهى به خاطر كسب آگاهى از حقيقتى است كه اطلاع ازآن، يك نوع فضيلت شمرده مى شود، هر چند چنين آگاهى، با زندگى انسان ارتباطى نداشته و علم و جهل آن درحيات مردم بى اثر باشد.مثلاً آگاهى از اين كه عميق ترين چاه هاى نفت و بلندترين قله هاى جهان در كجا قرار دارد و يا اين كه فاصله دو ستاره (اورانوس) و (نپتون) چه قدر است اينها يك نوع اطلاع از حقيقتى است كه براى انسان نوعى كمال شمرده مى شود و دانستن آنها با زندگى مردم ارتباطى ندارد.اما بحث درباره معاد از جمله مسائلى است كه با وجود و زندگى انسان كاملاً در ارتباط است و بشر پيوسته مى خواهد از صحت و استوارى آن آگاه گردد. انسان خواهان پاسخ به سه سؤال زير است:.1. از كجا آمده ام (سرآغاز هستى).2. براى چه آمده ام (هدف زندگى).3. به كجا خواهم رفت (سرانجام حيات).و به عبارت ديگر حس كنجكاوى، او را وادار مى كند كه راز هستى و معماى خلقت را درك كند و پيوسته مى خواهد سرآغاز و سرانجام هستى را بداند و هدف از خلقت را به دست آورد.دانشمندان در مقام پاسخ به اين سؤال ها به دو گروه تقسيم شده اند و در نتيجه دو مكتب مختلف به وجود آمده است كه به هر دو اشاره مى كنيم.