اصولاً بايد از گويندگان اين كلام پرسيد كه شما به چه دليل مى گوييد: كوشش براى به دست آوردن علل پديده هاى جزئى، منشأ توجّه بشر به خدا گرديده، اما كنجكاوى درباره علت نظام هستى و سراسر جهان آفرينش منشأ پيدايش اين فكر نشده است، در صورتى كه دومى براى پيدايش اين فكر مناسب تر است؛ زيرا بشر نخستين، با فهم و ادراك طبيعى خود مى ديد كه مجموع جهان هستى با نظام خاصى آفريده شده و علم و تدبير و اندازه گيرى در آفرينش به كار رفته است، چطور شد كه توجه به نظام هستى، او را به خالق و آفريدگار مجموع جهان هستى و پديد آورنده جهان خلقت رهبرى ننموده و فقط جستجوى علل برخى از حوادث جزئى، باعث پيدايش اين فكر گرديده است.گذشته از اين، تفسيرى كه مادى ها براى خدا ذكر كرده اند يك تفسير غلط و صد در صد باطل است و هيچ يك از خدا پرستان به چنين خدايى معتقد نيستند، چون معناى خدا پرستى اين نيست كه زمام برخى از حوادث را به دست علل مادى بسپاريم و برخى ديگر را كه به كشف علل آنها موفق نشده ايم به خدا نسبت دهيم؛ چون موجودى كه علت برخى از حوادث باشد نه همه آن و يا در رديف علل مادى قرار گيرد خدا نيست، بلكه مخلوقى است همانند مخلوقات ديگر.مقصود خدا پرستان از خدا، همان حقيقتى است كه سراسر جهان هستى از او سرچشمه گرفته و نسبت او به تمام علل و معاليل به تمام جهان يك سان است و تمام جهان هستى با همه روابط طبيعى خود از آن اوست و در حقيقت او (علة العلل) است نه علت برخى از حوادث و پديده ها.و به عبارت ديگر، خداپرستان با اين كه هر پديده مادى را معلول مادى مى دانند و جهان ماده را توده اى از علل و معاليل مى دانند، ولى با اين حال براى مجموع جهان ماده و پيدايش اين نظام بديع و تنظيم علل و معلولات طبيعى، علت بالاترى قائل هستند كه از روى علم و ادراك با نظم و ترتيبى خاص اين نظام شگفت انگيز را پديد آورده است.بنابراين آن چه را كه مادى، خدا مى نامد و پيدايش آن را با جهل بشر تفسير مى كند هرگز خدا نيست و خداپرستان او را خدا نمى دانند. اين گونه سخنان مادى ها، دليل بر اين است كه آنان هنوز به حقيقت مدعاى خدا پرستان پى نبرده اند و در موضوعى كه برايشان درست روشن نبوده است بى جهت داورى و قضاوت نمود ه اند.اگر بنا باشد عقيده به خدا را فرضيه بناميم بايد آن را اين طور بيان كنيم: خداپرستان معتقدند كه مجموع جهان مادى، مجموعه اى است از اسباب و مسببات و علل و معاليل مادى كه همگى پرتوى از طبيعت و اجزائى از ماده بوده و در عرض يك ديگرند، ولى بالاتر از همه اين جلوه ها و علت ها، علة العللى وجود دارد كه به اين جهان ماده، هستى بخشيده و نظام بديع و شگفت آورى در آن پديد آورده است. اعتراف به چنين فرضيه اى نه تنها مانع از اعتراف به علل بى شمار طبيعى نيست، بلكه نظم شگفت انگيز و اندازه گيرى دقيقى كه در دستگاه هاى جهان ماده وجود دارد وجود يك چنين (علة العلل) را تحكيم و ثابت مى نمايد وگرنه ماده فاقد شعور و ادراك هرگز نمى تواند به خود نظم و ترتيب بخشد.بنابراين موضوع (علة العلل) كه مدعاى خداپرستان است ارتباطى با آن چه كه مادى ها به آنان نسبت مى دهند ندارد. بسيارى از انتقادها و اشكال هايى كه مادى ها درباره اعتقاد به خدا و مذهب دارند معلول نا آشنايى آنها به معتقدات خدا پرستان است. گواه اين مطلب كلماتى است كه از آنان نقل شده است، مثلاً يكى از مادى ها اين طور مى گويد: (هيچ دانشمندى در آزمايشگاه ها اثرى از خدا نمى بيند و هيچ آزمايشى نتوانسته است وجود چنين موجودى را ثابت كند).و نيز همين شخص در مقام رد وجود (روح مجرد از ماده) مى گويد: (هيچ جراحى زير چاقوى تشريح خود وجود چنين موجودى را مشاهده ننموده است).اين نوع اعتراض هاى خنده آور گواه بر ناآشنايى آنها به منطق خداپرستان است، زيرا موجودى كه آزمايشگاه ها آن را ثابت كند خدا نيست. آزمايشگاه با موجود مادى سروكار دارد و در اطراف موضوعات مادى حق نفى و اثبات دارد، ولى موجودى كه مافوق جهان ماده و پديد آورنده آن است و آزمايشگاه و آزمايش كننده و آزمايش شونده و خود آزمايش با همه شرايطى كه دارند همه و همه اثر او و مصنوع او و از آن اوست هرگز تحت آزمايش در نمى آيد.هم چنين (روح مجرد از ماده) با صداى بلند داد مى زند كه سنخ وجود من با آن چه كه زير چاقو قرار مى گيرد و روى ميز تشريح ريخته مى شود كاملاً مباين است و ابزار تشريح نمى تواند درباره من نفياً و اثباتاً داورى كند.براى اين كه مطلب روشن گردد لازم مى دانيم مقدارى درباره نظريه هاى مادى ها و خداپرستان توضيح بدهيم تا نقاط اشتراك و امتياز اين دو مكتب براى خوانندگان گرامى واضح گردد.